رفتن به مطلب

ازدواج و انواع کاراکترهاي شخصيتي


ارسال های توصیه شده

مـدل مـدرن شخصيتي که اين روزها ارائه ميگردد بيشتر بر روي درک دو جانبه ي افراد تاکيد دارد. افزايش درک و بينش معمولاً روابط افراد را بهبود بخشيده و رفتارهاي مثبت را در مقابل افراد ديگر رشـد و گسترش خـواهد داد. از ايـن قـبيل رفـتارهاي مثبت مي توان به درک دو جانبه، قدرداني و احترام اشاره کرد. اما دو نفر بايد داراي چه تيپ شخصيتي باشند که ميزان درک دو جانبه ي آنها در يک زندگي مشترک بيش از پيش افزايش پيدا کند؟ چگونه مي توان از اين تکنيک مدرن در زندگي زناشويي بهره برد؟ ابتدا اجازه دهيد بر روي اين مطلب تمرکز کنيم که از اين تکنيک در چه بخش هايي از زندگي مشترک نمي توان استفاده کرد: تصميم گيري در مورد موفقيت و يا شکست يک رابطه انتخاب همسر تعيين نقش هايي که هر يک از طرفين بايد در زندگي بر عهده بگيرند سعي براي تغيير يکي از رفتارهاي شريک زندگي با اين وجود تکنيک حاضر مي تواند در موارد زير به شما کمک کند: درک بهتر شريک زندگي احترام گذاشتن به تفاوت ها و همکاري در زندگي تشخيص دلايل درگيري و مشکلات، و برقراري بحث دوجانبه به منظور فائق آمدن بر مشکلات اثبات همکاري هر دو نفر در زندگي تشخيص نيازهاي خارج از رابطه طرف مقابل، سازماندهي قابليت هاي زندگي، و رفع نيازهاي دوجانبه آيا تيپ شخصي بر روي اين امر که با چه کسي ازدواج خواهيد کرد تاثير گذار است؟ اين يک سوال جالب و در عين حال بحث برانگيز است. دلايل بسيار زيادي وجود دارند که در فرد حس نياز به شروع يک زندگي مشترک را ايجاد مي کنند که در اين ميان ميتوان به موارد زير اشاره کرد: علاقه جذابيت کسي که او را ملاقات کرده ايد ارزش ها و غيره ... شخصيت - اگر فرض کنيم که مي تواند بر روي انتخاب شريک زندگي تاثير بگذارد - ميتواند جزء يکي از هزاران عاملي محسوب شود که مي توان بر روي تشکيل خانوده تاثير بگذارد. چيزي که در اين ميان از اهميت بيشتري برخوردار است اين است که فرد تمايل دارد با چه تيپ شخصيتي ازدواج کند؛ اما به طور کلي در اين زمينه 3 نظريه متفاوت وجود دارد که نگاه مختصري به هر يک از آنها خواهيم داشت: 1- کاراکتر افراد بر روي انتخاب همسر بي تاثير است افراديکه طرفدار اين عقيده هستند بر اين باورند که در هنگام تشکيل زندگي مشترک عوامل بيشماري وجود دارد و فاکتورهاي بسيار پر ارزش تري وجود دارند که مقوله ي "کاراکترهاي فردي" اصلاً به چشم نمي آيند. البته همه ي افراد در حين انتخاب شريک به خصوصيات فردي او به طور کلي نگاهي مي اندازند اما هيچ الگويي با عنوان "جذابيت شخصيتي" وجود ندارد. با توجه به اين تئوري کليه تحقيقاتي که در اين مبحث انجام گرفته شده است هيچگونه ارتباط يک به يکي را ميان شخصيت و ازدواج قائل نشده است. 2- ما کسي را به همسري خود انتخاب مي کنيم که از نظرشخصيتي کاملاً با او متفاوت هستيم کساني که بر اين مطلب عقيده دارند، تصور مي کنند که انسان ها جذب افرادي ميشوند که به طور کامل اخلاق و خصوصياتي مجزا با خودشان دارند. گاهي اوقات اين تئوري با اتکا به نظريه ي "تضاد خواهي" توجيه مي شود. همچنين اين گروه از افراد در توجيه تئوري خود اينطور توضيح مي دهند که افرادي که داراي قابليت هاي متفاوت هستند مي توانند مهارت هاي مختلفي را در کنار هم پرورش داده و با استفاده از توانايي هاي يکديگر مي توانند در زندگي به موفقيت دست پيدا کنند. 3- ما کسي را به همسري خود انتخاب مي کنيم که شبيه خودمان باشد دو کتاب در زمينه ازدواج و انتخاب همسر به چاپ رسيده اند که هر يک از آنها حرف هاي زيادي براي گفتن دارند. در کتاب نخست با نام "لطفاً درکم کن" با اتکا به تئوري تضاد خواهي توجيه مناسبي براي انتخاب همسر متفاوت داده شده است. در کتاب ديگر با نام "استعدادهاي مختلف" به اين نکته توجه شده که اولويت هاي افرادي که با هم ازدواج مي کنند تا چه حد شبيه به يکديگر است. نتيجه ي تحقيقات آنها بدين شرح است: اين جدول حاکي از آن است که شباهت موجود ميان افراد خيلي بيشتر از ميزان تفاوت هاي آنهاست. با اين وجود آمار و ارقام بدست آماده به جاي اينکه پاسخگوي سوالات باشند، به همراه خود پرسش هاي بيشمار ديگري را نيز مطرح مي کنند. به عنوان مثال شايد بتوان گفت که افرادي که داراي تفاوت هستند، بيشتر جذب يکديگر مي شوند، اما شباهت هاي موجود سبب مي شوند که ارتباط براي مدت زمان بيشتري دوام پيدا کند. حال اجازه دهيد تا نگاهي به تحقيقات "کتل" داشته باشيم. تعداد اولويتهاي مشترک درصد واقعي درصدر تخمين زده شده توسط پژوهشگران هر 4 تا 9% 6% 3 35% 25% 2 33% 37% 1 19% 25% 0 4% 6% اين تحقيقات بر روي زوج هاي بيشماري انجام گرفت و پژوهشگران به اين نتيجه دست پيدا کردند که تمام زن و شوهر هايي که در روابط پايدار و دائمي قرار داشتند، داراي نقاط مثبت و همه افرادي که پايه هاي زندگي شان متزلزل بود و در حال جدايي بودند، داراي وجوه اشتراک منفي بودند. البته در اين ميان مطالب جالب ديگري نيز بدست آمد؛ به عنوان مثال زندگي مشترکي که در آن هر دو نفر حس سلطه گرايانه داشتند، ديري نمي پاييد. نهايتاً کتل به اين نتيجه دست پيدا کرد که 2 اصل جداگانه براي ايجاد ثبات در زندگي مشترک وجود دارد: 1- درجه شباهت دو نفر به يکديگر. 2- ميزان حمايتي که هر يک از طرفين ميتواند در قبال نداشته هاي طرف ديگر از خود نشان دهد. به طور حتم آگاهي از خصوصيات فردي افراد و اطلاع از تيپ شخصيتي طرف مقابل ميتواند به ما کمک کند تا اهميت گزينه دوم را به خوبي درک کنيم و به اين طريق بهتر خواهيم توانست که شريک زندگي خود را حمايت کنيم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...