رفتن به مطلب

این همه انتظار.....


Saman_88

ارسال های توصیه شده

...........

فکر نمی کنی این همه انتظار، این همه گریه های من کافی باشد

 

فکر نمی کنی که این بغض گلویم، که این چشم هایم دیگر طاقت ندارند

دارم آرام آرام خرد می شوم

دارم آرام آرام می میرم

بی آنکه تو بیایی

بی آنکه منتظر بهاری باشم

 

 

 

من اینجا می میرم.

 

 

 

 

تمام آن روز ها فقط تو را می خواستم

 

تمام این مدت دل بیچاره ی من چه باورت کرد

قهر چشم هایت برای هر بهانه ای به دلم می فهماند که فاصله ی ما از هم چه قدر زیاد شده

نگاه کن یکبار ببین این سکوت تو چه دیواری بین تنهایی ما ساخته است

اما من باز هم برای تماشای رنگ نگاهت از پشت این دیوارها سرک می کشم

 

 

 

کاش معنای این دوست داشتن را می فهمیدی
.

 

 

 

 

نه حرفی، نه لبخندی

 

سکوت تنها حرف میان من و تو

نگاه هایمان خسته ، دست هایمان سرد

فاصله ها بیداد می کنند

نه تو اشک هایم را می بینی نه من صدایت را می شنوم

نه تو دیگر برایم می میری، نه من به خاطرت ستاره ها را می شمارم

 

 

 

شاید دیگر به آخر این بازی رسیده ایم .

 

 

 

درست است که فاصله ها بین من تو حرف اول را می زنند

 

اما باز هم دلم برایت پر می زند

هنوز هم دوست دارم آن طنین صدایت را در گوشم هزار بار تکرار کنم

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم

کاش لحظه ای نگاهم می کردی شاید می دیدی که چشم هایم در حسرت دیدن تو به چه حالی افتاده اند

نه شادی هایت را می خواهم نه لبخند هایت را

نه طنین صدایی را که هزار بار آرزویش را می کنم

حاضرم تمام غم هایت را به قیمت تمام شادی هایم بخرم

 

 

 

شاید آن موقع بفهمی که چقدر دوستت دارم.

 

 

 

 

چند روز دیگر خواهم مرد زمان زیادی نیست

 

تحمل کن خواهم رفت ،چند صباحی بیشتر نمی مانم

نمی خواهد با چشم هایت فریاد بزنی که دوستم نداری

 

 

 

می روم ،رفتنی که هیچ بر گشتی ندارد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...