رفتن به مطلب

قصص قرآن(حضرت ابراهيم(ع))


Hossein.B

ارسال های توصیه شده

ماجرای حضرت ابراهیم (ع) و نمرود

 

نام مبارك حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ قهرمان توحید 69 بار در 25 سوره قرآن آمده، و یك سوره قرآن (چهاردهمین سوره) به نام سوره ابراهیم است. فرازهای سازنده و گوناگون زندگی سودمند آن حضرت در ضمن 25 سوره قرآن ذكر شده است، و این موضوع بیانگر عنایت خاص قرآن به زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ است، تا پیروان قرآن آن را بخوانند، از آن درسهای بزرگ زندگی را بیاموزند. و از مكتب سازنده و آموزنده او برای پیشروی به سوی كمال، الهام بگیرند.

هدف از نقل این فرازها نیز، همین است، چنان كه در آیه 68 سوره آل عمران می‎خوانیم:

«إِنَّ اَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ؛ سزاوارترین مردم به ابراهیم ـ علیه السلام ـ آنانند كه از او پیروی كردند.»

ابراهیم ـ علیه السلام ـ دومین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح ـ علیه السلام ـ ظهور كرد، و سلسله نسب او تانوح ـ علیه السلام ـ را چنین نوشته‎اند: «ابراهیم بن تارُخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح».

مادر ابراهیم «نونا» یا «بونا» نام داشت، ‌مطابق بعضی از روایات مادر لوط پیامبر، و مادر ساره همسر ابراهیم با مادر ابراهیم، خواهر بودند، و پدرشان یكی از پیامبران به نام «لاحج» بود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ هنوز به دنیا نیامده بود كه پدرش از دنیا رفت، و آزر عموی ابراهیم سرپرستی او را بر عهده گرفت، از این رو ابراهیم او را به عنوان پدر می‎خواند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم حدود چهار هزار سال قبل می‎زیست و 175 سال عمر كرد، و سراسر عمرش را در راه توحید و مسائل انسانی سپری نمود.

زندگی درخشان ابراهیم ـ علیه السلام ـ در پنج دوره خلاصه می‎شود: 1. بنده خالص خدا بود، و خدا بندگی او را پذیرفت. 2. مقام پیامبری. 3. مقام رسالت. 4. مقام خلیل (و دوست خالص) خدا بودن. 5. مقام امامت. به این ترتیب او نردبان تكامل را پیمود و سرانجام بر قلّه اوج یك انسان كامل كه مقام امامت است، نایل گردید.

و چون زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ در همه ابعاد زندگی، سازنده است و در پیشانی تاریخ می‎درخشد، خداوند او را به عنوان یك امّت معرفی كرده و فرمود: «ابراهیم یك ملت بود.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
یعنی یك فرهنگ و مجموعه‎ای از برنامه‎های انسان ساز بود.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ از پیامبرانی است كه پیروان همه ادیان مانند: یهودیان، مسیحیان، مجوسیان، مسلمانان و... او را به بزرگی و قهرمانی یاد می‎كنند، چرا كه زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ به ابدیت پیوسته و الگوی همه انسانهای آزاد اندیش و پیشرو است، و از نظرات گوناگون موجب سازندگی و سعادت ابدی مادی و معنوی خواهد بود.

طاغوتی به نام نمرود و خواب هولناك او

در سرزمین بین النهرین (بین دجله و فرات واقع در كشور عراق كنونی) شهری زیبا و پر جمعیت به نام بابِل قرار داشت كه (روزگاری اسكندر، آن را پایتخت ناحیه شرقی امپراطوری خود نموده بود،) طاغوتی دیكتاتور به نام نِمرود فرزند كوش بن حام در آن جا سلطنت می‎كرد.

بابل پایتخت نمرود، غرق در بت پرستی و انحرافات مختلف و فساد بود، هوسبازی، شرابخواری، قمار بازی، آلودگیهای جنسی،‌ فساد مالی و هر گونه زشتی از در و دیوار آن می‎بارید.

مردم در طبقات گوناگون زندگی می‎كردند و در مجموع به دو طبقه زیر دست و زبر دست، تقسیم شده بودند، حاكم خود پرست كه سراسر زندگیش در تجاوز و فساد و انحراف خلاصه می‎شد، بر آن مردم فرمانروایی می‎كرد، محیط از هر نظر تیره و تار بود و شب ظلمانی گناه و آلودگی بر همه چیز سایه افكنده بود، و در انتظار صبح سعادت به سر می‎برد.

نمرود علاوه بر بابل، بر سایر نقاط جهان نیز حكومت می‎كرد، چنان كه امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین سلطنت كردند،‌دو نفر از آنها از مؤمنان به نام سلیمان بن داود و ذو القرنین و دو نفر از آنها از كافران به نام نمرود و بخت النّصر بودند.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

خداوند به مردم ستمدیده و رنج كشیده بابل لطف كرد و اراده نمود تا رهبری صالح و لایق به سوی آنها بفرستد و آنها را از چنگال جهل و نادانی، بت پرستی و طاغوت پرستی نجات دهد، و از زیر چكمه ستمگران نمرودی رهایی بخشد، آن رهبر صالح و لایق، همان ابراهیم خلیل بود، كه هنوز چشم به جهان نگشوده بود.

عموی ابراهیم به نام آزر، از بت پرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستاره شناسی اطلاعات وسیع داشت، و از مشاوران نزدیك نمرود به شمار می‎آمد.

آزر با استفاده از علم ستاره شناسی چنین فهمید كه امسال پسری چشم به جهان می‎گشاید كه سرنگونی رژیم نمرود به دست او است، او بی درنگ خود را به محضر نمرود رسانید‌ و این موضوع را به نمرود گزارش داد.

عجیب این كه در همین وقت همزمان نمرود در عالم خواب دید كه ستاره‎ای در آسمان درخشید و نور آن بر نور خورشید و ماه، چیره گردید.

پس از آن كه نمرود از خواب بیدار شد، دانشمندان تعبیر كننده خواب را به حضور طلبید و خواب دیدن خود را برای آنها تعریف كرد،‌آنها گفتند: تعبیر این خواب این است كه: «به زودی كودكی به دنیا می‎آید كه سرنگونی تو و رژیم تو به دست او انجام می‎شود».

نمرود بر اثر گزارش منجم، و تعبیر دانشمند تعبیر كننده خواب، به وحشت افتاد، بسیار نگران شد، منجّمین و دانشمندان تعبیر خواب را حاضر كرد و با آنها به مشورت پرداخت، سرانجام اطمینان یافت كه گزارشات، درست است، اعصابش خرد شد، و وحشت و نگرانیش افزایش یافت، و اضطراب و دلهره تار و پود وجودش را فرا گرفت.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

دو فرمان خطرناك نمرود

برای آن كه نطفه ابراهیم ـ علیه السلام ـ منعقد نشود، نمرود فرمان صادر كرد كه زنان را از شوهرانشان جدا سازند و به طور كلی آمیزش زن و مرد غدغن گردد، تا به این وسیله، از انعقاد نطفه آن پسر خطرناك، در آن سال جلوگیری شود.

این فرمان اجرا شد، و مأموران دژخیمان آشكار و نهان نمرود، همه جا را تحت كنترل شدید خود درآوردند، و برای این كه این فرمان، به طور دقیق اجرا شود، زنان را در شهر نگه داشتند، و مردان را به خارج از شهر فرستادند.

ولی در عین حال تارَخ پدر ابراهیم ـ علیه السلام ـ ، با همسرش تماس گرفت و كاملاً به دور از كنترل مأموران، با او همبستر شد، و نور ابراهیم ـ علیه السلام ـ در رحم مادرش منعقد گردید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در این هنگام دومین فرمان نمرود، چنین صادر شد:

«ماماها و قابله‎ها و هركس در هر جا كه توانست، زنان باردار را تحت كنترل و مراقبت قرار دهند، ‌هنگام زایمان، ‌كودكان را بنگرند اگر پسر بود كشته و نابود گردد، و اگر دختر بود زنده بماند، این فرمان حتماً باید اجرا شود، برای متخلّفین از اجرای فرمان، مجازات شدید در نظر گرفته شده است... حتماً... حتماً.»

كنترل شدید در همه جا اجرا گردید، جلّادان خون آشام نمرودی، در همه جا حاضر بودند، نوزادان پسر را می‎كشتند، و نوزادهای دختر را زنده می‎گذاشتند.

كار به جایی رسید كه به نوشته بعضی از تاریخ نویسان 77 تا 100 هزار نوزاد كشته شدند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ بارها توسط ماماها و قابله‎های نمرودی آزمایش شد، ولی آنها نفهمیدند كه او باردار است، و این از آن جهت بود كه خداوند رحم مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ را به گونه‎ای قرار داده بود كه نشانه بارداری آشكار نبود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

همه جا سخن از كشتن نوزادهای پسر بود، و جاسوسان نمرود، این موضوع را با مراقبت شدید دنبال می‎كردند، در چنین شرایط سختی پدر ابراهیم ـ علیه السلام ـ بیمار شد و از دنیا رفت.

«بونا» مادر شجاع و شیر دل ابراهیم ـ علیه السلام ـ خود را نباخت و هم چنان با امداد الهی به زندگی ادامه داد، او با این كه فشار زندگی لحظه به لحظه بر او شدیدتر می‎شد، و همواره سایه هولناك دژخیمان تیره دل و بی‎رحم را می‎دید، تسلیم نمرودیان نشد و تصمیم گرفت خود را معرفی نكند و نوزاد خود را پس از تولد، با كمال مراقبت، در مخفی‎گاه‎ها حفظ نماید.

آری گرچه فرمان نمرود، ترس و وحشت عجیبی در مردم ایجاد كرده بود، ولی مادر شجاع ابراهیم ـ علیه السلام ـ با توكل به خدای یكتا، تصمیم گرفت تا برخلاف این فرمان، كودك خود را از گزند دست خون آشامان نمرودی نگه دارد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قصص القرآن، از: عبدالوهاب نّجار، ص 70.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار،‌ج 12، ص 45.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. «إِنَّ إِبْراهِیمَ كانَ أُمَّهً» (نحل، 12).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 36.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اقتباس از مجمع البیان، ج 4، ص 325؛ بحار، ج 12، ص 41.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان مدرك.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ناسخ التواریخ پیامبران، ج 1، ص 160.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تاریخ طبری، ج 1، ص 164ـ217.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تولّد ابراهیم (ع) و تفكر او در آفرینش

 

تولّد ابراهیم در درون غار، و سیزده سال زندگی مخفی او

شب و روز هم چنان می‎گذشت، هفته‎ها و ماهها به دنبال هم گذر می‎كرد،‌و به همین ترتیب ولادت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نزدیك می‎شد، مادر قوی دل و شجاع ابراهیم ـ علیه السلام ـ همواره در این فكر بود كه هنگام زایمان كجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلّادان حفظ نماید؟

در آن عصر، قانونی در میان مردم رواج داشت كه زنان در هنگام قاعدگی به بیرون شهر می‎رفتند و پس از پایان آن، به شهر باز می‎گشتند.

مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ تصمیم گرفت به بهانه این قانون و رسم، از شهر بیرون برود، و در كنار كوهی، غاری را پیدا كند و در آن جا دور از دید مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.

همین تصمیم اجرا شد، مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گردید، و خود را به غاری رسانید، و در آن جا درد زایمان به او دست داد، طولی نكشید كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در همان جا دیده به جهان گشود، كودكی كه در همان وقت، نور و شكوه خاصی كه نشانگر آینده درخشان او بود،‌از چهره‎اش دیده می‎شد.

در این هنگام مادر نگران بود كه آیا كودكش را در غار بگذارد یا به شهر بیاورد، سرانجام برای حفظ او تصمیم گرفت او را در پارچه‎ای پیچیده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتی به سراغ او رود و به او شیر دهد.

مادر او را در میان غار گذاشت و برای حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگ چین كرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزی یكبار مخفیانه و گاهی شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش دیدار می‎نمود، می‎رفت تا به او شیر بدهد، ولی می‎دید به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جای پستان مادر از آن شیر جاری است...

به این ترتیب؛ این مادر و پسر، در آن دوران وحشتناك با تحمّل مشقّت‎ها و رنجهای گوناگون، با مقاومت بی‎نظیر، ماهها و سالها به زندگی چریكی خود ادامه دادند، و حاضر نشدند كه تسلیم زورگویی‎های حكومت ستمگر نمرود گردند، تا آن كه سیزده سال از عمر ابراهیم گذشت.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

آری حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از خطر دژخیمان سنگدل نمرود، 13 سال در میان غار زندگی كرد، در حقیقت در زندان طبیعت به سر برد، همواره سقف غار و دیوارهای تاریك و وحشت‎زای آن را می‎دید، گاهی مادر رنجدیده‎اش مخفیانه به ملاقاتش می‎آمد، و گاهی سر از غار بیرون می‎آورد و كوهها و دشت سرسبز و افق نیلگون را تماشا می‎كرد، و بر خداشناسی و فكر باز و نشاط روحیه خود می‎افزود، و منتظر بود كه روزی فرا رسد و از زندان غار بیرون آید و در فضای باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آیین نمرود باز دارد...

بیرون آمدن ابراهیم از غار و تفكر او در جهان آفرینش

جالب این كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ در این مدتی كه در غار بود، به لطف خدا از نظر جسمی و فكری رشد عجیبی كرد، با این كه سیزده ساله بود قد و قامت بلندی داشت كه در ظاهر نشان می‎داد مثلاً بیست سال دارد، فكر درخشنده و عالی او نیز هم چون فكر مردان كاردان و هوشمند و با تجربه كار می‎كرد، یك روز مادر به دیدارش آمد و مدتی در كنار پسر نوجوانش بود، ولی هنگام خداحافظی، همین كه خواست از غار بیرون آید، ابراهیم دامن مادر را گرفت و گفت: «مرا نیز با خود ببر، ماندن در غار بس است، اینك می‎خواهم در جامعه باشم و با مردم زندگی كنم.»

مادر می‎دانست كه درخواست ابراهیم، یك درخواست كاملاً طبیعی است، ولی در این فكر بود كه چگونه او را به شهر ببرد، زبان حال مادر در این لحظات، خطاب به ابراهیم چنین بود:

«عزیزم! چگونه در این شرایط سخت تو را همراه خود به شهر ببرم، نه! میوه دلم صلاح نیست، اگر شاه از وجود تو اطلاع یابد، تو را خواهد كشت، می‎ترسم خونت را بریزند، هم چنان در این جا بمان، تا خداوند راه گشایشی برای ما باز كند.»

ولی ابراهیم اصرار داشت كه از غار جانكاه بیرون آید، سرانجام مادر به او گفت: «در این باره با سرپرستت (آزر) مشورت می‎كنم، اگر صلاح باشد، بعد نزدت می‎آیم و تو را به شهر می‎برم».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به این ترتیب مادر دلسوخته از پسرش جدا شد و به شهر بازگشت.

وقتی كه مادر رفت. ابراهیم تصمیم گرفت از غار بیرون آید، صبر كرد تا غروب و خلوت شود و هوا تاریك گردد، آن گاه از غار بیرون آمد، گویی پرنده‎ای از قفس به سوی باغستان سبز و خرم پریده، به كوهها و دشت و صحرا می‎نگریست، ستارگان و ماه آسمان نظرش را جلب كرد، در اندیشه فرو رفت، ‌با خود می‎گفت: «به به! از این پدیده‎هایی كه خدای یكتا آن را پدیدار ساخته است!» از اعماق دلش با آفریدگار جهان ارتباط پیدا كرد، و سراسر وجودش غرق در عشق و شوق به خدا شد، ودر این سیر و سیاحت، خداشناسی خود را تكمیل كرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اقتباس از مجمع البیان، ج 4، ص 325؛ تفسیر جامع، ج 2، ص 319.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 42 و 30.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مبارزات عملی ابراهیم (ع) با بت پرستی

 

آزر با این كه ابراهیم را از یكتا پرستی منع می‎كرد، ولی وقتی كه چشمش به چهره ملكوتی ابراهیم می‎افتاد، محبتش نسبت به او بیشتر می‎شد، از آن جا كه آزر رئیس كارخانه بت سازی بود، روزی چند بت به ابراهیم داد تا او آنها را به بازار ببرد و مانند سایر برادرانش آنها را به مردم بفروشد، ابراهیم خواسته آزر را پذیرفت، آن بت‎ها را همراه خود به طرف میدان و بازار آورد، ولی برای این كه فكر خفته مردم را بیدار كند، و آنها را از پرستش بت بیزار نماید، طنابی در گردن بتها بست و آنها را در زمین می‎كشانید و فریاد می‎زد:

«مَنْ یشْتَرِی مَنْ لا یضُرُّهُ وَ لاینْفَعُهُ؛ چه كسی این بتها را كه سود و زیان ندارند از من می‎خرد.»

سپس بتها را كنار لجنزار و آبهای جمع شده در گودالها آورد و در برابر چشم مردم، آنها را در میان لجن و آب آلوده می‎انداخت و بلند می‎گفت: «آب بنوشید و سخن بگویید!!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به این ترتیب عملاً به مردم می‎فهمانید كه: «بتها شایسته پرستش نیستند، به هوش باشید و از خواب غفلت بیدار شوید و به خدای یكتا و بی‎همتا متوجه شوید، و در برابر این بتهای ساختگی و بی‎اراده كه سود و زیانی ندارند سجده نكنید مگر عقل ندارید، مگر انسان نیستید، چرا آن همه ذلّت، چرا و چرا؟!» آنها را نزد آزر آورد و به او گفت: «این بتها را كسی نمی‎خرد، در نزد من مانده‎اند و باد كرده‎اند.»

فرزندان آزر توهین ابراهیم به بتها را به آزر خبر دادند، آزر ابراهیم را طلبید و او را سرزنش و تهدید كرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانید.

ولی ابراهیم به تهدیدهای آزر، اعتنا نكرد. آزر تصمیم گرفت ابراهیم را زندانی كند، تا هم ابراهیم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبیه كند، از این رو ابراهیم را دستگیر كرده و در خانه‎اش زندانی كرد و افرادی را بر او گماشت تا فرار نكند.

ولی طولی نكشید كه او از زندان گریخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بت پرستی بر حذر داشته و به سوی توحید فرا می‎خواند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مذاكرات رو در روی ابراهیم با نمرود، و محكوم شدن نمرود

آوازه مخالفت ابراهیم با طاغوت پرستی و بت پرستی در همه شكلهایش در همه جا پیچید، و به عنوان یك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت، نمرود كه از همه بیشتر در این باره، حسّاس بود فرمان داد بی‎درنگ ابراهیم را به حضورش بیاورند، تا بلكه از راه تطمیع و تهدید، قفل سكوت بر دهان او بزند، ابراهیم را نزد نمرود آوردند.

نمرود بر سر ابراهیم فریاد زد و پس از اعتراض به كارهای او گفت:

«خدای تو كیست؟»

ابراهیم: خدای من كسی است كه مرگ و زندگی در دست اوست.

نمرود از راه سفسطه و غلط اندازی وارد بحث شد، و گفت: «ای بی خبر! این كه در اختیار من است، من زنده می‎كنم و می‎میرانم، مگر نمی‎بینی مجرم محكوم به اعدام را آزاد می‎كنم، و زندانی غیر محكوم به اعدام را اگر بخواهم اعدام می‎نمایم.»

آن گاه دستور داد یك شخص اعدامی را آزاد كردند، و یك نفر غیر محكوم به اعدام را اعدام نمودند.

ابراهیم بی‎درنگ استدلال خود را عوض كرد و گفت: تنها زندگی و مرگ نیست بلكه همه جهان هستی به دست خدا است، بر همین اساس، خدای من كسی است كه صبحگاهان خورشید را از افق مشرق بیرون می‎آورد و غروب، آن را در افق مغرب فرو می‎برد، اگر راست می‎گویی كه تو خدای مردم هستی، خورشید را به عكس از افق مغرب بیرون آر، و در افق مشرق، فرو بر.

نمرود در برابر این استدلال نتوانست غلط اندازی كند، آن چنان گیج و بهت زده شد كه از سخن گفتن درمانده گردید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نمرود دید اگر آشكارا با ابراهیم دشمنی كند، رسوائیش بیشتر می‎شود، ناچار دست از ابراهیم كشید تا در یك فرصت مناسب از او انتقام بگیرد، اما جاسوسان خود را در همه جا گماشت تا مردم را از تماس با ابراهیم بترسانند و دور سازند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بت شكنی ابراهیم ـ علیه السلام ـ و استدلال او

ابراهیم از راههای گوناگون با بت پرستی مبارزه كرد، ولی بیانات و مبارزات ابراهیم ـ علیه السلام ـ در آن تیره بختان لجوج اثر نكرد، از طرفی دستگاه نمرود برای سرگرم كردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمی‎خواست كه مردم از بت پرستی دست بردارند.

ابراهیم در مبارزه خود مرحله جدیدی را برگزید و با كمال قاطعیت به بت پرستان و نمرودیان اخطار كرد و چنین گفت:

«وَ تَاللَّهِ لَاَكِیدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ؛ به خدا سوگند در غیاب شما نقشه‎ای برای نابودی بتهایتان می‎كشم.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم هم چنان در كمین بتها بود تا روز عید نوروز فرا رسید، در میان مردم بابِل رسم بود كه هر سال روز عید نوروز

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
شهر را خلوت می‎كردند و برای خوش گذرانی به صحرا و كوه و دشت و فضاهای آزاد دیگر می‎رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت كردند، نمرود و اطرافیانش نیز از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم ـ علیه السلام ـ را نیز دعوت كردند كه با آنها به خارج از شهر برود و در جشن آنها شركت كند، ولی ابراهیم ـ علیه السلام ـ در پاسخ دعوت آنها گفت: «من بیمار هستم»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

ابراهیم از نظر بدنی بیمار نبود، ولی وقتی كه می‎دید مردم، غرق در فساد و هوسبازی و بت پرستی هستند، از نظر روحی كسل و ناراحت بود، و منظور او از این كه گفت: «من بیمارم» یعنی روحم كسل است.

وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهیم اندكی غذا و یك تبر با خود برداشت و وارد بتكده شد، دید مجسمه‎های گوناگون زیادی در كنار هم چیده شده و با قیافه‎هایی مختلف، اما بدون هر گونه حركت و توان، در جایگاهها قرار دارند، ابراهیم غذا را به دست گرفت و كنار هر یك از بتها رفت و گفت: «از این غذا بخور و سخن بگو».

وقتی كه آن بت پاسخ نمی‎داد، ابراهیم با تبری كه در دست داشت،‌ بر دست و پای بت می‎زد و دست و پای آن بت را می‎شكست، ابراهیم با همه بتهایی كه در آن بتكده بودند، همین كار را كرد، و فضای وسط بتخانه از قطعه‎های بتهای شكسته پر شد.

ولی ابراهیم به بت بزرگ حمله نكرد و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهیم از این كار، منظوری داشت، منظورش این بود كه در آینده از همین راه، استدلال دشمن شكن بسازد و دشمن را محكوم نماید.

مراسم عید كم كم پایان یافت و بت پرستان گروه گروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتكده بروند و مراسم شكرگزاری را به جای آورند و سپس به خانه‎هایشان باز گردند.

گروه اول وقتی كه وارد بتخانه شد با منظره عجیبی روبرو گردید، گروه‎های بعدی نیز وارد شدند، و همه در وحشت و بهت زدگی فرو رفتند،‌فریادها و نعره‎هایشان برخاست، هر كسی سخنی می‎گفت...

در این جا دنباله داستان را از زبان قرآن (آیه 58 تا 67 سوره انبیاء) بشنویم:

ابراهیم همه بتها جز بزرگشان را قطعه قطعه كرد، شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو كند).

(هنگامی كه آنها منظره بتها را دیدند) گفتند: شنیده‎ایم نوجوانی از بتها سخن می‎گفت: كه به او ابراهیم می‎گویند.

جمعیت گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورند،‌ تا گواهی دهد.

(هنگامی كه ابراهیم را حاضر كردند) گفتند: «آیا تو این كار را با خدایان ما كرده‎ای، ای ابراهیم؟»

ابراهیم در پاسخ گفت: «بلكه این كار را بزرگشان كرده است، از او بپرسید اگر سخن می‎گوید!»

بت پرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: «حقّا كه شما ستمگرید».

سپس بر سرهایشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به كلی فراموش كردند) و به ابراهیم گفتند: «تو می‎دانی كه بتها سخن نمی‎گویند.»

(این جا بود كه ابراهیم پتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت پرستان كوبید، و به آنها) گفت: آیا غیر از خدا چیزی را پرستش می‎كنید كه نه كمترین سودی برای شما دارد،‌ و نه زیانی به شما می‎رساند (نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان).

افّ بر شما و بر آن چه جز خدا می‎پرستید! آیا اندیشه نمی‎كنید (و عقل ندارید)

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

گفتگوی نمرود با آزر و مادر ابراهیم ـ علیه السلام ـ

روایت شده: به نمرود گفته شد، ابراهیم پسر آزر، بتها را شكسته است، نمرود آزر را طلبید و به او گفت: «به من خیانت كردی و وجود این پسر (ابراهیم) را از من پوشاندی.» آزر گفت: «پادشاها! من تقصیری ندارم، مادرش او را پوشانده و نگهداری كرده است و او مدعی است كه استدلال و حجت دارد.»

نمرود دستور داد، مادر ابراهیم را حاضر كردند، و به او گفت: «چرا وجود این پسر را از ما پوشاندی كه با خدایان ما چنین كرد؟!»

مادر گفت: «ای شاه! من دیدم تو رعیت و ملّت خودت را می‎كشی و نسل آنها به خطر می‎افتد، با خود گفتم این پسر را برای حفظ نسل نگه دارم، اگر این پسر همان بود (كه واژگونی سلطنت تو به دست او است) او را تحویل می‎دهم تا كشته گردد، و كشتن فرزندان مردم پایان یابد، و اگر این پسر او نیست، ‌برای ما یك نفر پسر باقی بماند، اینك كه برای تو ثابت شده كه این پسر همان است، در اختیار تو است هر كاری می‎كنی انجام بده.»

نمرود گفتار مادر ابراهیم را پسندید، و او را آزاد كرد سپس خودش شخصاً با ابراهیم در مورد شكسته شدن بتها سخن گفت، هنگامی كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ گفت: بت بزرگ، بتها را شكسته است.» نمرود به جای این كه استدلال نیرومند ابراهیم ـ علیه السلام ـ را بپذیرد، درباره مجازات ابراهیم با اطرافیان خود به مشورت پرداخت، اطرافیان گفتند: «ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری كنید».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار،‌ج 12، ص 13.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 31؛ تفسیر جامع، ج 2، ص 224.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مضمون‌ آیه 257 بقره.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قصص قرآن صدر بلاغی، ص 58؛ بعضی این واقعه را بعد از حادثه آتش آورده‎اند. (بحار، ج 12، ص 34)

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انبیاء، 57.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: روزی كه ابراهیم ـ علیه السلام ـ بتها را شكست، عید نوروز بود (بحار، ج 12، ص 43).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. صافات، 87.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انبیاء، 58 تا 67.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 32.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

به آتش افكندن ابراهیم (ع)

 

به فرمان نمرود، ابراهیم را زندانی نمودند، از هر سو اعلام شد كه مردم هیزم جمع كنند، و یك گودال و فضای وسیعی را در نظر گرفتند، بت پرستان گروه گروه هیزم می‎آوردند و در آن جا می‎ریختند.

گر چه یك بار هیزم برای سوزاندن ابراهیم كافی بود، ولی دشمنان می‎خواستند هر چه كینه دارند نسبت به ابراهیم آشكار سازند، وانگهی این حادثه موجب عبرت برای همه شود، و عظمت و قلدری نمرود در قلبها سایه بیافكند تا در آینده هیچ كس چنین جرئتی نداشته باشد.

روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بی‎كران خود، در جایگاه مخصوص قرار گرفتند، در كنار آن بیابان، ساختمان بلندی برای نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد.

هیزم‎ها را آتش زدند، شعله‎های آن به سوی آسمان سركشید، آن شعله‎ها به قدری اوج گرفته بود كه هیچ پرنده‎ای نمی‎توانست از بالای آن عبور كند، اگر عبور می‎كرد می‎سوخت و در درون آتش می‎افتاد.

در این فكر بودند كه چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفكنند، شیطان یا شیطان صفتی به پیش آمد و منجنیقی ساخت و ابراهیم را در درون آن نهادند تا به وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند.

در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتی یك نفر از انسانها نبود كه از او حمایت كند، تا آن جا كه پدر خوانده‎اش «آزر» نزد ابراهیم آمد و سیلی محكمی به صورت او زد و با تندی گفت: «از عقیده‎ات برگرد!»

ولی همه موجودات ملكوتی نگران ابراهیم بودند، فرشتگان آسمانها گروه گروه به آسمان اول آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهیم ـ علیه السلام ـ را نمودند، همه موجودات نالیدند، جبرئیل به خدا عرض كرد: «خدایا! خلیل تو، ابراهیم بنده تو است و در سراسر زمین كسی جز او تو را نمی‎پرستد، دشمن بر او چیره شده و می‎خواهد او را با آتش بسوزاند».

خداوند به جبرئیل خطاب كرد: «ساكت باش! آن بنده‎ای نگران است كه مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد، ابراهیم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ می‎كنم، اگر دعا كند دعایش را مستجاب می‎نمایم».

استجابت دعای ابراهیم ـ علیه السلام ـ و تبدیل آتش به گلستان

ابراهیم در میان منجنیق، لحظه‎ای قبل از پرتاب، خدا را چنین خواند:

«یا اَللهُ یا واحِدُ یا اَحَدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ نَجِّنِی مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ؛ ای خدای یكتا و بی‎همتا، ای خدای بی‎نیاز، ای خدایی كه هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبیه و نظیر ندارد، مرا به لطف و رحمتت، از این آتش نجات بده».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

جبرئیل در فضا نزد ابراهیم آمد و گفت: «آیا به من نیاز داری؟» ابراهیم گفت: «به تو نیازی ندارم ولی به پروردگار جهان نیاز دارم.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

جبرئیل انگشتری را در انگشت دست ابراهیم نمود، كه در آن چنین نوشته شده بود: «معبودی جز خدای یكتا نیست، محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسول خدا است، به خدا پناهنده شدم، و به او اعتماد كردم، و كارم را به او سپردم».

در همین لحظه فرمان الهی خطاب به آتش صادر شد:

«یا نارُ كُونی بَرْداً؛ ای آتش برای ابراهیم سرد باش».

آتش آن چنان خنك شد، كه دندانهای ابراهیم از سرما به لرزه در آمد، سپس خطاب بعدی خداوند آمد:

«و سَلاماً عَلی اِبْراهیمَ؛ بر ابراهیم، سالم و گوارا باش».

آن همه آتش به گلستانی سبز و خرّم مبدَل شد، جبرئیل كنار ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمد و بااو به گفتگو پرداخت.

بهتر این است كه در این جا به اشعار ناب مولانا در كتاب مثنوی گوش جان فرا دهیم:

چون رها از منجنیق آمد خلیل آمد از دربار عزّت، جبرئیل

گفت: هَل لَك حاجَهٌ یا مُجتبی گفت: اَمّا مِنكَ یا جبریلُ لا

من ندارم حاجتی با هیچ كس با یكی كار من افتاده است و بس

آن چه داند لایق من آن كند خواه ویران خواه آبادان كند

گفت این جا هست نامحرم مقال عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِی مَا السُّؤال

گر سزاوار من آمد سوختن لب ز دفع او بیاید دوختن

من نمی‎دانم چه خواهم زان جناب بهر خود و اللهُ اَعْلَم بالصَّواب

نمرود ابراهیم را در گلستان دید كه با پیرمردی گفتگو می‎كند،‌ به آزر رو كرد و گفت: «به راستی پسرت چقدر در نزد پروردگارش ارجمند است!»

و نیز گفت: «اگر بنا است كسی برای خود خدایی انتخاب كند، سزاوار است كه خدای ابراهیم را انتخاب نماید.»

یكی از رجال چاپلوس دربار نمرود (برای رفع وحشت نمرود) گفت: «من دعا و وِردی بر آتش خواندم، تا آتش ابراهیم را نسوزاند.

همان دم ستونی از همان آتش به سوی او آمد و او را سوزانید، در حالی كه آتش‎های تمام دنیا، تا سه روز، سوزنده نبود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

یاد امام حسین ـ علیه السلام ـ از توكّل كامل ابراهیم به خدا

در ماجرای كربلا، امام سجّاد ـ علیه السلام ـ سخت بیمار بود، به طوری كه با زحمت ـ آن هم با تكیه بر عصا ـ می‎توانست برخیزد، امام حسین ـ علیه السلام ـ با او دیدار كرد و فرمود: «پسرم! چه میل داری؟!»

امام سجاد ـ علیه السلام ـ عرض كرد:

«اَشتَهِی اَنْ اَكونَ مِمَّنْ لا اَقْتَرِحُ عَلَی اللهِ رَبِّی ما یدَبِّرُهُ لِی؛ میل دارم به گونه‎ای باشم كه در برابر خواسته‎های تدبیر شده خدا برای من، خواسته دیگری نداشته باشم.»

امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود:

احسن و آفرین! تو هم چون ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ هستی كه جبرئیل از او پرسید: آیا خواهش و حاجتی داری؟ او در پاسخ گفت: «هیچ گونه پیشنهادی به خدا ندارم، بلكه او مرا كفایت می‎كند و نگهبان نیكی است.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. و مطابق بعضی از روایات، امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: ابراهیم ـ علیه السلام ـ در مناجات خود، انوار پنج تن آل عبا ـ علیه السلام ـ را واسطه قرار داد و گفت: «اللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ...؛ خدایا از درگاهت مسئلت می‎نمایم به حق محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ مرا حفظ كن.» (نور الثقلین، ج 1، ص 68).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال: «یا اِبْراهِیمُ اَلَكَ حاجَهٌ؟ فَقالَ اَمّا اِلَیْكَ فَلا» (علل الشرائع، ص 23 و 24).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مجمع البیان، ج 7، ص 54 و 55؛ بحار، ج 12، ص 32 و 33.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعیان الشیعه، ط ارشاد، ج 1، ص 635؛ انوار البهیه، ص 166.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

پایان سرگذشت نمرود

 

نمرود هم چنان با مركب سلطنت و غرور، تاخت و تاز می‎كرد، و به شیوه‎های طاغوتی خود ادامه می‎داد، خداوند برای آخرین بار حجّت را بر او تمام كرد، تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش زندگی ننگین او را پایان بخشد.

خداوند فرشته‎ای را به صورت انسان، برای نصیحت نمرود نزد او فرستاد، این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت:

«... اینك بعد از آن همه خیره سری‎ها و آزارها و سپس سرافكندگی‎ها و شكستها، سزاوار است كه از مركب سركش غرور فرود آیی، و به خدای ابراهیم ـ علیه السلام ـ كه خدای آسمانها و زمین است ایمان بیاوری، و از ظلم و ستم و شرك و استعمار،‌دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی،‌خداوند دارای سپاه‎های فراوان است و كافی است كه با ناتوانترین آنها تو و ارتش عظیم تو را از پای درآورد.»

نمرود خیره سر، این نصایح را به باد مسخره گرفت و با كمال گستاخی و پررویی گفت: «در سراسر زمین، هیچ كس مانند من دارای نیروی نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم ـ علیه السلام ـ دارای سپاه هست، بگو فراهم كند، ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.»

فرشته گفت: اكنون كه چنین است سپاه خود را آماده كن.

نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آن چه توانست در یك بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت، و سپاهیان بی‎كران او با نعره‎های گوش خراش به صحنه آمدند.

آن گاه نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: «این لشكر من است!»

ابراهیم جواب داد: شتاب مكن، هم اكنون سپاه من نیز فرا می‎رسند.

درحالی كه نمرود و نمرودیان، سرمست كیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می‎خندیدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بی‎كرانی از پشه‎ها ظاهر شدند و به جان سپاهیان نمرود افتادند (آنها آنقدر زیاد بودند كه مثلاً هزار پشه روی یك انسان می‎افتاد، و آن قدر گرسنه بودند كه گویی ماهها غذا نخورده‎اند) طولی نكشید كه ارتش عظیم نمرود در هم شكست و به طور مفتضحانه به خاك هلاكت افتاد.

شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه‎ها به سوی قصر محكم خود گریخت، وارد قصر شد و درِ آن را محكم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه كرد. در آن جا پشه‎ای ندید، احساس آرامش كرد، با خود می‎گفت: «نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...»

در همین لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصیحت كرد و به او گفت: «لشكر ابراهیم را دیدی! اكنون بیا و توبه كن و به خدای ابراهیم ـ علیه السلام ـ ایمان بیاور تا نجات یابی!»

نمرود به نصایح مهر انگیز آن فرشته ناصح،‌ اعتنا نكرد. تا این كه روزی یكی از همان پشه‎ها از روزنه‎ای به سوی نمرود پرید، لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم كرد، سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد، كه گماشتگان سر او را می‎كوبیدند تا آرام گیرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعیت بسیار نكبت باری به هلاكت رسید و طومار زندگی ننگینش پیچیده شد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به تعبیر قرآن:

«وَ اَرادُوا بِهِ كَیداً فَجَعَلْناهُمُ الْاَخْسَرِینَ؛ نمرودیان باتزویر و نقشه‎های گوناگون خواستند تا ابراهیم را شكست دهند، ولی خود شكست خوردند».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به گفته پروین اعتصامی:

خواست تا لاف خداوندی زند برج و باروی خدا را بشكند

پشه‎ای را حكم فرمودم كه خیز خاكش اندر دیده خودبین بریز

جالب این كه: حضرت علی ـ علیه السلام ـ در ضمن پاسخ به پرسشهای یكی از اهالی شام فرمود: «دشمنان در روز چهارشنبه ابراهیم ـ علیه السلام ـ را در میان منجنیق نهادند و در درون آتش پرتاب نمودند، سرانجام خداوند در روز چهارشنبه، ‌پشه‎ای بر نمرود مسلّط گردانید...»

و امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «خداوند ناتوانترین خلق خود، پشه را به سوی یكی از جبّاران خودكامه (نمرود) فرستاد، ‌آن پشه در بینی او وارد گردید، تا به مغز او رسید، و او را به هلاكت رسانید، و این یكی از حكمت‎های الهی است كه با ناتوانترین مخلوقاتش، قلدرترین موجودات را از پای در می‎آورد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و از ابن عباس روایت شده: پشه لب نمرود را گزید، نمرود تلاش كرد تا آن را با دستش بگیرد، پشه به داخل سوراخ بینی او پرید، او تلاش كرد كه آن را از بینی خارج سازد، پشه خود را به سوی مغز او رسانید، خداوند به وسیله همان پشه، چهل شب او را عذاب كرد تا به هلاكت رسید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نیز روایت شده: آن پشه نیمه فلج بود، و یك قسمت از بدنش قوّت نداشت، وقتی كه وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنین گفت: «ای نمرود اگر می‎توانی مرده را زنده كنی، این نیمه مرده مرا زنده كن، تا با قوّت آن قسمت از بدنم كه فلجی آن خوب شده، از بینی تو بیرون آیم، و یا این قسمت بدنم را كه سالم است بمیران تا خلاص شوی.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اقتباس از روضه الصّفا، ج 1؛ حیوه القلوب، ج 1، ص 175.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انبیاء، 70.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 37.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، ص 18.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. جوامع الحكایات، ص 20.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هجرت ابراهیم (ع) و دفاع از حقّش

 

در مدّتی كه ابراهیم در سرزمین بابل بود، جمعی،‌ از جمله حضرت لوط ـ علیه السلام ـ و ساره به او ایمان آوردند، او با «ساره» ازدواج كرد، از طرف پدر ساره، زمین‎های مزروعی و گوسفندهای بسیار، به ساره رسیده بود، ابراهیم ـ علیه السلام ـ مدتی در ضمن دعوت مردم به توحید، به كشاورزی و دامداری پرداخت، تا این كه تصمیم گرفت از سرزمین بابل به سوی فلسطین هجرت كند و دعوت خود را به آن سرزمین بكشاند، ‌اموال خود از جمله گوسفندهای خود را برداشت و همراه چند نفر با همسرش ساره، حركت كردند.

ولی از طرف حاكم وقت (بقایای دستگاه نمرودی) اموال ابراهیم ـ علیه السلام ـ را توقیف كردند.

ماجرا به دادگاه كشیده شد، ابراهیم ـ علیه السلام ـ در دادگاه،‌ خطاب به قاضی چنین گفت:

«من (و همسرم) سالها زحمت كشیده‎ایم و این اموال را به دست آورده‎ایم

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اگر می‎خواهید اموال مرا مصادره كنید، بنابراین سالهای عمرم را كه صرف تحصیل این اموال شده، بر گردانید.»

قاضی در برابر استدلال منطقی ابراهیم، عقب نشینی كرد، و گفت: «حق با ابراهیم است.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ آزاد شد و همراه اموال خود به هجرت ادامه داد و با توكل به خدا و استمداد از درگاه حق، حركت كرد، تا تحول تازه‎ای در منطقه جدیدی به وجود آورد، سخنش این بود كه:

«إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیهْدِینِ؛ من (هر جا بروم) به سوی پروردگارم می‎روم، او راهنمای من است، و با هدایت او ترسی ندارم».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. در ماجرای زندگی اسحاق،‌عوامل جمع آوری این اموال، خاطر نشان شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مطابق بعضی از روایات، ماجرا را به نمرود اطلاع دادند، نمرود گفت: ابراهیم را گر چه همراه اموالش باشد، بیرون كنید تا از این سرزمین برود،‌زیرا او اگر در این جا بماند، دین شما (بت پرستان) را فاسد می‎كند. (اقتباس از تفسیر المیزان، ج 7، ص 241).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. صافات، 99.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

سیره عملی و اخلاقی حضرت ابراهیم (ع)

 

اهمیت پوشش زن در سیره ابراهیم ـ علیه السلام ـ

ابراهیم در مسیر هجرت همراه ساره و لوط ـ علیه السلام ـ عبور می‎كردند، ابراهیم ـ علیه السلام ـ برای حفظ ناموس خود ساره از نگاه چشم‎های گنهكار، صندوقی ساخته بود و ساره را در میان آن نهاده بود، هنگامی كه به مرز ایالت مصر رسیدند، حاكم مصر به نام «عزاره» در مرز ایالت مصر، مأموران گمرگ گماشته بود، تا عوارض گمرك را از كاروانهایی كه وارد سرزمین مصر می‎شوند بگیرند، مأمور به بررسی اموال ابراهیم ـ علیه السلام ـ پرداخت، تا این كه چشمش به صندوق افتاد، به ابراهیم گفت: «در صندوق را بگشا، تا محتوی آن را قیمت كرده و یك دهم قیمت آن را برای وصول، مشخص كنم.»

ابراهیم: خیال كن این صندوق پر از طلا و نقره است، یك دهم آن را حساب كن تا بپردازم، ولی آن را باز نمی‎كنم.

مأمور كه عصبانی شده بود، ابراهیم ـ علیه السلام ـ را مجبور كرد تا درِ صندوق را باز كند.

سرانجام ابراهیم ـ علیه السلام ـ به اجبار دژخیمان، ‌درِ صندوق را گشود، مأمور وصول، ناگهان زن با جمالی را در میان صندوق دید و به ابراهیم گفت: «این زن با تو چه نسبتی دارد؟»

ابراهیم: این زن دختر خاله و همسر من است.

مأمور: چرا او را در میان صندوق نهاده‎ای؟

ابراهیم: غیرتم نسبت به ناموسم چنین اقتضا كرد، تا چشم ناپاكی به او نیفتد.

مأمور: من اجازه حركت به تو نمی‎دهم تا به حاكم مصر خبر بدهم، تا او از ماجرای تو و این زن آگاه شود.

مأمور برای حاكم مصر پیام فرستاد و ماجرا را به او گزارش داد، حاكم مصر دستور داد تا صندوق را نزد او ببرند.

می‎خواستند تنها صندوق را ببرند، ابراهیم گفت: «من هرگز از صندوق جدا نمی‎شوم مگر این كه كشته شوم.»

ماجرا را به حاكم گزارش دادند، حاكم دستور داد كه: «صندوق را همراه ابراهیم نزد من بیاورید.»

مأموران، ابراهیم را همراه صندوق و سایر اموالش نزد حاكم مصر بردند، حاكم مصر به ابراهیم گفت: «درِ صندوق را باز كن.»

ابراهیم: همسر و دختر خاله‎ام در میان صندوق است، حاضرم همه اموالم را بدهم، ولی درِ صندوق را باز نكنم.

حاكم ازاین سخن ابراهیم، سخت ناراحت شد و ابراهیم را مجبور كرد كه در صندوق را بگشاید، ابراهیم آن را گشود.

حاكم با نگاه به ساره، دست به طرف او دراز كرد.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ از شدت غیرت به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدایا دست حاكم را از دست درازی به سوی همسرم كوتاه كن.»

بی‎درنگ دست حاكم در وسط راه خشك شد،‌حاكم به دست و پا افتاده و به ابراهیم گفت: «آیا خدای تو چنین كرد؟»

ابراهیم: آری، خدای من غیرت را دوست دارد، و گناه را بد می‎داند، او تو را از گناه باز داشت.

حاكم: از خدایت بخواه دستم خوب شود، در این صورت دیگر دست درازی نمی‎كنم.

ابراهیم، از خدا خواست، دست او خوب شد، ولی بار دیگر به سوی ساره دست درازی كرد، باز با دعای ابراهیم ـ علیه السلام ـ دستش در وسط راه خشك گردید، و این موضوع سه بار تكرار شد، سرانجام حاكم با التماس از ابراهیم خواست كه از خدا بخواهد تا دست او خوب شود.

ابراهیم: اگر قصد تكرار نداری، دعا می‎كنم.

حاكم: با همین شرط دعا كن.

ابراهیم دعا كرد و دست حاكم خوب شد، وقتی كه حاكم این معجزه و غیرت را از ابراهیم دید، احترام شایانی به او كرد و گفت: «تو در این سرزمین آزاد هستی، هر جا می‎خواهی برو، ولی یك تقاضا از شما دارم و آن این كه: كنیزی را به همسرت ببخشم تا او را خدمتگزاری كند.»

ابراهیم تقاضای حاكم را پذیرفت.

حاكم آن كنیز را كه نامش «هاجر» بود به ساره بخشید و احترام و عذرخواهی شایانی از ابراهیم كرد و به آیین ابراهیم گروید، و دستور داد عوارض گمرك را از او نگیرند.

به این ترتیب غیرت و معجزه و اخلاق ابراهیم موجب گرایش حاكم مصر به آیین ابراهیم گردید، و او ابراهیم را با احترام بسیار، بدرقه كرد...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ در هجرتگاه، و تولد اسماعیل ـ علیه السلام ـ و اسحاق ـ علیه السلام ـ

ابراهیم ـ علیه السلام ـ به فلسطین رسید، قسمت بالای آن را برای سكونت برگزید، و لوط ـ علیه السلام ـ را به قسمت پایین با فاصله هشت فرسخ فرستاد، و پس از مدتی در روستای «حبرون» كه اكنون به شهر «قدس، خلیل» معروف است ساكن شد.

ابراهیم و لوط، در آن سرزمین، مردم را به توحید و آیین الهی دعوت می‎كردند و از بت پرستی و هر گونه فساد بر حذر می‎داشتند، سالها از این ماجرا گذشت، ابراهیم ـ علیه السلام ـ به سن و سال پیری رسید، ولی فرزندی نداشت زیرا همسرش «ساره» نازا بود، ابراهیم دوست داشت، پسری داشته باشد تا پس از او راهش را ادامه دهد.

ابراهیم ـ علیه السلام ـ به ساره پیشنهاد كرد، تا كنیزش هاجر را به او بفروشد، تا بلكه از او دارای فرزند گردد، ساره هاجر را به ابراهیم بخشید، هاجر همسر ابراهیم گردید، و پس از مدتی از او دارای پسری شد كه نامش را «اسماعیل» گذاشتند.

ابراهیم بارها از خدا خواسته بود كه فرزند پاكی به او بدهد، خداوند به او مژده داده بود كه فرزندی متین و صبور، به او خواهد داد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این فرزند همان اسماعیل بود كه خانه ابراهیم را لبریز از شادی و نشاط كرد.

ساره نیز سالها درانتظار بود كه خداوند به او فرزندی دهد، به خصوص وقتی كه اسماعیل را می‎دید، آرزویش به داشتن فرزند بیشتر می‎شد، از ابراهیم می‎خواست دعا كند و از امدادهای غیبی استمداد بطلبد،‌ تا دارای فرزند گردد.

ابراهیم دعا كرد، دعای غیر عادی ابراهیم ـ علیه السلام ـ به استجابت رسید و سرانجام فرشتگان الهی او را به پسری به نام اسحاق بشارت داد، هنگامی كه ابراهیم این بشارت را به ساره گفت، ساره از روی تعجب خندید، و گفت: «وای بر من، آیا با این كه من پیر و فرتوت هستم و شوهرم ابراهیم نیز پیر است، دارای فرزند می‎شوم؟! به راستی بسیار عجیب است!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

طولی نكشید كه بشارت الهی تحقق یافت و كانون گرم خانواده ابراهیم با وجود نو گلی به نام «اسحاق» گرمتر شد.

از این پس فصل جدیدی در زندگی ابراهیم ـ علیه السلام ـ پدید آمد، از پاداشهای مخصوص الهی به ابراهیم ـ علیه السلام ـ دو فرزند صالح به نام اسماعیل و اسحاق ـ علیه السلام ـ بود، تا عصای پیری او گردند و راه او را ادامه دهند.

پاك زیستی ابراهیم ـ علیه السلام ـ

روزی ابراهیم وقتی كه صبح برخاست (به آینه نگاه كرد) در صورت خود یك لاخ موی سفید دید كه نشانه پیری است، گفت:

«اَلْحَمْدُللهِ الَّذِی بَلَغَنِی هذَا الْمُبَلَغَ وَ لَمْ اَعْصِی اللهَ طَرْفَهَ عَینٍ؛ حمد و سپاس خداوندی را كه مرا به این سن و سال رسانید كه در این مدت به اندازه یك چشم به هم زدن گناه نكردم.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مهمان دوستی ابراهیم ـ علیه السلام ـ و لقب خلیل برای او

در مهمان دوستی ابراهیم ـ علیه السلام ـ سخنهای بسیار گفته‎اند، از جمله:

1. روزی پنج نفر به خانه ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند (آنها فرشتگان مأمور خدا همراه جبرئیل، به صورت انسان

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمده بودند.) ابراهیم با این كه آنها را نمی‎شناخت، گوساله‎ای را كشت و برای آنها غذای لذیذی فراهم كرد
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و جلو آنها نهاد، آنها گفتند: «از این غذا نمی‎خوریم، مگر این كه به ما خبر دهی كه قیمت این گوساله چقدر است؟!»

ابراهیم گفت: قیمت این غذا آن است كه در آغاز خوردن «بِسمِ الله» و در پایان «الحمدلله» بگویید.

جبرئیل به همراهان خود گفت: «سزاوار است كه خداوند این مرد را به عنوان خلیل (دوست خالص) خود برگزیند.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2. روز دیگری، گروهی بر ابراهیم ـ علیه السلام ـ وارد شدند، در خانه غذا نبود، ابراهیم با خود گفت: «اگر تیرهای سقف خانه را بیرون بیاورم و به نجّار بفروشم، تا غذای مهمانان را فراهم كنم، می‎ترسم بت پرستان از آن تیرها، بت بسازند.» سرانجام مهمانان را در اطاق مهمانی جای داد و پیراهن خود را برداشت و از خانه بیرون رفت، تا به محلی رسید و در آن جا مشغول نماز شد، پس از خواندن دو ركعت نماز، ‌دید پیراهنش نیست، دانست كه خداوند اسباب كار را فراهم نموده است، به خانه بازگشت، همسرش ساره را دید كه سرگرم آماده نمودن غذا است، پرسید: «این غذا را از كجا تهیه نمودی؟»

ساره گفت: این غذا از همان مواد است كه توسط مردی فرستادی، معلوم شد كه خداوند لطف فرموده و با دست غیبی خود آن غذا را به خانه ابراهیم ـ علیه السلام ـ رسانده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

3. امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: ابراهیم ـ علیه السلام ـ پدر مهربانی برای مهمانان بود، هرگاه به او مهمان نمی‎رسید، از خانه بیرون می‎آمد و به جستجوی مهمان می‎پرداخت، روزی برای پیدا كردن مهمان از خانه خارج شد و درِ خانه را بست و قفل كرد و كلید آن را همراه خود برد،‌پس از ساعتی جستجو، به خانه بازگشت ناگاه مردی یا شبیه مردی را در خانه خود دید، به او گفت: «ای بنده خدا با اجازه چه كسی وارد این خانه شده‎ای؟»

آن مرد گفت: با اجازه پروردگار این خانه، این سخن سه بار بین ابراهیم ـ علیه السلام ـ و آن مرد تكرار شد، ابراهیم دریافت كه آن مرد جبرئیل است، خداوند را شكر و سپاس نمود. در این هنگام جبرئیل گفت: «خداوند مرا به سوی یكی از بندگانش كه او را خلیل (دوست خالص) خود كرده، فرستاده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اقتباس از المیزان، ج 7، ص 241 و 242.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مضمون آیه 100 صافات.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مضمون آیات 69 تا 72 سوره هود؛ مجمع البیان، ج 5،‌ص 175؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «ابراهیم در این هنگام 120 سال، و ساره 90 سال داشت.» (بحار، ج 12، ص 110 و 111).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 8.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. آنها مأمور رساندن عذاب به قوم لوط بودند، كه در مسیر راه نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمده بودند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. هود، 69: «فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیدٍ».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار،‌ج 12، ص 5.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 11.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

رحلت آرام حضرت ابراهیم (ع)

 

روزی عزرائیل نزد ابراهیم آمد تا جان او را قبض كند، ابراهیم مرگ را دوست نداشت، عزرائیل متوجه خدا شد و عرض كرد: «ابراهیم، مرگ را ناخوش دارد.» خداوند به عزرائیل وحی كرد: «ابراهیم را آزاد بگذار چرا كه دوست دارد زنده باشد و مرا عبادت كند.»

مدّتها از این ماجرا گذشت، تا روزی ابراهیم پیرمرد بسیار فرتوتی را دید كه آن چه می‎خورد، نیروی هضم ندارد و آن غذا از دهان او بیرون می‎آید، دیدن این منظره سخت و رنج آور، موجب شد كه ابراهیم ادامه زندگی را تلخ بداند، و به مرگ علاقمند شود، در همین وقت به خانه خود بازگشت، ناگاه یك شخص بسیار نورانی را كه تا آن روز چنان شخص زیبایی را ندیده بود، مشاهده كرد، پرسید:

«تو كیستی؟»

او گفت: من فرشته مرگ (عزرائیل) هستم.»

ابراهیم گفت: «سبحان الله! چه كسی است كه از نزدیك شدن به تو و دیدار تو بی‎علاقه باشد، با این كه دارای چنین جمالی دل آرا هستی.»

عزرائیل گفت: «ای خلیل خدا! هرگاه خداوند خیر و سعادت كسی را بخواهد مرا با این صورت نزد او می‎فرستد، و اگر شر و بدبختی او را بخواهد، مرا در چهره دیگر نزد او بفرستد». آن گاه روح ابراهیم را قبض كرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به این ترتیب ابراهیم در سن 175 سالگی با كمال دلخوشی و شادابی، به سرای آخرت شتافت.

در روایت دیگر از امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ نقل شده فرمود: هنگامی كه خداوند خواست ابراهیم را قبض روح كند، عزرائیل را نزد او فرستاد، عزرائیل نزد ابراهیم آمد و سلام كرد، ابراهیم جواب سلام او را داد و پرسید:

«آیا برای قبض روح آمده‎ای یا برای احوالپرسی؟»

عزرائیل: برای قبض روح آمده‎ام.

ابراهیم: آیا دوستی را دیده‎ای كه دوستش را بمیراند؟

عزرائیل بازگشت و به خدا عرض كرد، ابراهیم چنین می‎گوید، خداوند به او وحی نمود به ابراهیم بگو:

«هَلْ رَأیتَ حَبِیباً یكْرَهُ لِقاءَ حَبِیبِهِ، اِنَّ الْحَبِیبَ یحِبُّ لِقاءَ حَبِیبِهِ؛ آیا دوستی را دیده‎ای كه از دیدار دوستش بی‎علاقه باشد، همانا دوست، به دیدار دوستش علاقمند است».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ابراهیم به لقای خدا، اشتیاق یافت و با شور و شوق، دعوت حق را پذیرفت و در سن 175 سالگی به لقاء الله پیوست.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 12، ص 79.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. امالی صدوق، ص 270؛ بحار، ج 12، ص 78.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...