رفتن به مطلب

چـــــرند و پـــــرند


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

خیلی باید پلید باشی که اس ام اسای داداشتو نامزدشو بخونی :vahidrk:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فاز میده خو :lol:

  • Like 22
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 47
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

db20709cc7a416a23b5290c0300577e4-d4h10cc.jpg

 

 

6سالم بود.

یه نقاشی کشیدم...یه هفته براش وقت گذاشتم.....یه اسمون آبی پر از سینه سرخ

عاشق سینه سرخ بودم

  • Like 19
ارسال شده در

دیگه نمیخوام تو چند برخورد اول آدما رو دوس داشته باشم.

نه که بخوام دوست نداشته باشم ها!

اما نمیخوام سریع این حسو به خودم القا کنم که دوسشون دارم یا به دلم نشستن یا خیلی ماهن و خوبن و ...

میخام جلو این حس رو بگیرم ....تا با چشمای باز تر ببینمشون...تحلیلشون کنم....تا خاطرات اوایل دوران آشناییمون بیشتر بشه....:ws37:

  • Like 19
ارسال شده در

کاش زندگی ام مث بازیای بچگیمون بود...

هروقت خسته میشدی، پا میشدی ، دستاتو ، دامنتو میتکوندی میگفتی : بسه دیگه ....زیاد بازی کردم...برم دنبال یه کار دیگه ...

  • Like 17
ارسال شده در

این نقاشی استاد کاتوزان رو خیلی دوس دارم و مامانم عاشقشه.:aghosh:

 

اینو میبینه یاد نوجونیه من میفته :)

 

تقدیم به مادرم.....برای روزگاری که شاید من نباشم...

(تریپ مردنم برداشتم):hanghead:

4836.jpg

  • Like 17
ارسال شده در

چرندو پرند نوشتنم عالمی داره ها

تو روحت مکان!!!!

فقط یه موضوع دیگه پیدا کنم.............سریع این کتابو پرت میکنم اونور:hanghead:

  • Like 13
ارسال شده در

روزی که اولین فضاپیماپرده ی بکارت آسمان را از هم درید

آسمان خون گریست

و هیچ کس نفهمید

که این دوشیزه ی حجله ندیده

سیاره ای خواهد زایید

که تمام جنبندگانش حرام زاده اند

و بی کران دریاهایش

معجون استفراغ و انار ویار .

به ماه خیره می شوم

به ناف برهنه آسمان

و غرق می شوم در خاطرات روزگاری

که هنوز آسمان

روسپی نشده بود

و باران

عاشقانه بود ، عاشقانه !

می دانم وحشیانه است اما

یک نفر باید

فضا پیماها را سنگسار کند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 13
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

ترم تموم شد و من هنوز کار سمینارم ولــــه!

ههه بی ادب!!!! نیمه کارس:vahidrk:

 

خسته ام.......دیگه نتم مثل قدیما حال نمیده!

 

به یاد دوستای قدیم

:icon_gol:

  • Like 11
ارسال شده در

از نخستین لحظات برآمدن آفتاب تا واپسین ثانیه های شامگاه

اسیرِ دستِ «ترسِ» خودساخته ای هستیم که ما را مسخ نموده ست

منافع و تمایلات دنیوی چنان در ما تنیده شده که فرصت ابراز وجود را از ما سلب کرده است.

هراس از دست دادن مقام، منصب، ثروت ، امکانات و ترس از قضاوت دیگران موجب شده اصالت وجودی خویش را پای آنها قربانی کنیم!

اوج جسارت و شجاعت ما به نجواهایِ درگوشی در پشتِ حیاط خلوت و اندرونیِ خانه و البته تملق گویی هایِ حضوری در برابر ارباب ختم می شود!

آیا آرزوی انتقاد مصلحانه و مشفقانه یِ کارگر از کارفرما، شاگرد از استاد، مرئوس از رییس، مأمور از آمر، موکل از وکیل و رعیت از ارباب را بایست به گور بریم؟!

  • Like 9
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

دلم لک زده برای خواب تو خوابگاه.

این یه هفته ی اخر که رفتم فقط رفتم کمبود خوابمو جبران کنم .

 

9 صبح رسیدم خوابگاه ،10 کلاس داشتم، جلسه اخر بود... نرفتم ، خوابیدم تا 11:30

بعد نهارو لباس و اینا رفتم یونی و 4 اومدم. دوباره نهار و خواب از 4:30 تا 7:30 شب

7:30 بیدار شدم دیدم بچه های اتاق خاموشی زدن، دیدم خوب نیست حالا که همه خوابن چراغو روشن کنم ، برای همراهی با بقیه دوباره خوابیدم تا 9:30

بعدم شام و یه کم گپ زدن با بچه ها و چایی تا ساعت شد 12 ، کلاس فردامم نمیخاستم برم.

12:30 شب خوابیدم تا 11:30 فرداش

بعد دوباره نهارو یه کم درسو لالا از ساعت 2 ظهر تا 4

دیگه بقیشو بیخیال:ws37:

  • Like 11
ارسال شده در

برای ...خلق بوسه ای از جنس آرامش....

..

تو زن نشدی..که همخواب.....آدم های بیخواب شوی!

زن شدی...که برای خواب کسی رویا شوی!

... ..

تو زن نشدی.. که در تنهایت.. حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی..

زن شدی تا...تا آغوشی در تنهایی عشقت باشی

  • Like 14
ارسال شده در

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی

پرسید کرم را مرغ از فروتنی

 

تا چند منزوی در کنج خلوتی

 

دربسته تا به کی در محبس تنی

 

در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ

خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی

 

هم سال های من پروانگان شدند

 

جستند از این قفس،گشتند دیدنی

 

در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ

 

یا پر بر آورم بهر پریدنی

 

اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!

 

کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟

  • Like 9
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

خدایا خستم......خودت دل نداری؟hanghead.gif

  • Like 10
ارسال شده در

من این پایین نشستم سرد و بی روح

 

 

تو داری می رسی به قله ی کوه

 

 

داری هر لحظه از من دور می شی

 

 

ازم دل می کنی مجبور می شی

 

 

تا مه راه و نپوشونده نگام کن

اگه رو قله سردت شد صدام کن

 

 

یه رنگه مرده از رنگین کمونم

 

 

من این پایین نمی تونم بمونم

 

 

خودم گفتم که تلخه روزگارت

 

 

من و بیرون بریز از کوله بارت

 

 

دلم می مرد و راه بغض و سد کرد

 

 

به خاطر خودت دستات و رد کرد

 

 

برو بالاتر از اینی که هستی

تو بغض هردوتامون و شکستی

 

 

با چشم تر اگه تو مه بشینی

 

 

کسی شاید شبیه من ببینی

 

 

منم اون که تو رو داده به مهتاب

 

 

کسی که رو تو می پوشونه تو خواب

 

 

کسی که واسه دنیای تو کم نیست

 

 

می خوام یادم بره ٫ دست خودم نیست!

  • Like 11
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

آدم است دیگـــــر...

یه وقتایی انقدر دلت میخاد یه دوستی کنارت باشه، باهاش حرف بزنی ، حرفایی که با کس دیگه ای غیر از اون نمیتونی بزنی ، از سر بی کسی میشه کست!

انقد حرفاتو جمع میکنی که بشینی براش بگی..........بعد...

از بعد بگذریم....و آدم است دیگر

همه ی اون حرفای جمع شده رو برای اون آدم ، تف میکنی میرون یا قورت میدی!!!!

  • Like 11
ارسال شده در

اگه دلت برای کسی تنگ شده علتش این نیست که واقعا دلت اونو می خواد

دیدی بچه گشنه شه یا خوابش میاد بهونه می گیره که من میخ طویله می خوام

دل تو هم یا تنهاس یا خسته یا هر چی داره بهونه گیری می کنه

  • Like 9
ارسال شده در

مــن در ایــن تــاریــکــی

فــکــر یــک بــره ی روشــن هــســتــم

کــه بــیــایــد عــلــف خــســتــگــی ام را بــچــرد

.

.

.

sigpic10270_23.gif

  • Like 11
ارسال شده در

خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمانن

اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود

و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود...

پــدر می‌شود یتیمان را و مادر..

برادر می‌شود محتاجان برادری را.

همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

طفل می‌شود عقیمان را.

امید می‌شود ناامیدان را.

راه می‌شود گم‌گشتگان را.

نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

شمشیر می‌شود رزمندگان را.

عصا می‌شود پیران را.

عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را.

به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،

و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،

و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد، و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند"

مگر از زندگی چه می‌خواهید،

که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟

که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟

که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟

قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.

زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می‌پرد و دور...

بی اعتنا به حقیران ِ در روح.

کینه چون لاشخور و کرکس است.

کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد.

بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.

  • Like 6
ارسال شده در

شـب بـه گـلـسـتـان تـنـهـا ..............مـنـتـظـرت بـودم ill006.gif

  • Like 4
ارسال شده در

هـنــــــــــــــوز مـاه مـن تـویـی ...attachment.php?attachmentid=7919&d=1325750998

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...