گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۰ کولی من ای چشم قهوه ای فنجان قهوه را بردار بنگر در آن مدار با من بگو شب تا ابد شب است یا فال من؟ فنجان شکست... 39 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سوفوکل بزرگ ترین درام نویس دنیای قدیم است. 495 سال پیش از میلاد در توابع یونان زاده شد. . . . سوفوکل یکی از خوشبخت ترین مردانی بوده است که قدم به این عالم نهاده است.،زیرا عمر دراز و سلامت مزاج و زیبایی اندام و قدرت و تمول و شهرت و ذوق و قریحه ی بیهمتا را با هم جمع داشته است و نود سال عمر کرده جامعه ی یونان چنان حس علاقه و احترامی نسبت به او داشته که هرگز تا آنزمان چنین حرمتی را تا پایان عمر نسبت به کسی ابراز نکرده است. . . ...با وجود این وی یکی از ناراضی ترین و بدبین ترین افراد روی زمین بوده است... مقدمه ی الکترا بود.... تامل برانگیز تر از تماااااام این کتاب 34 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۰ داره کم کم یک سال میشه... یک سال پیش تو همین روزا بود... یک ساله که معجزه ای رخ نداده شاید هم رخ داده و متوجهش نشدم همیشه وقتی همه یه معجزه ر خ میده ..................... بعد دیگه هیچ معجزه ای رخ نمیده. کنترل چیه من همینجاهاست!!!!! همین جاهایی که شادی بیش از تحمل من میشه همین جاهاست ..... 23 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۰ زن که باشی دربارهات قضاوت میکنند در بارهی لبخندت که بیریا نثار هر احمقی کردی دربارهی زیباییات که دست خودت نبوده و نیست دربارهی تارهای مویت که بیخیال از نگاه شکآلودهی احمقها از روسری بیرون ریختهاند دربارهی روحت، جسمت دربارهی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت قضاوت میکنند تو نترس و زن بمان احمقها همیشه زیادند نترس از تهمت دیوانههای شهر که اگر بترسی رفته رفته زن مردنما میشوی ...تهوع 27 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ عشق نه همچون صحرا ایستا ماندن است نه همچون خورشید نگریستن به همه چیز از دور و نه همچون باد پیمودن تمام جهان عشق نیرویی ست که روح جهان را استحاله می بخشد و بهتر می کند و تا زمانی که عشق بورزیم ،همواره بهتر از انیم که در زندگی پیشین خود بوده ایم 20 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ یـا مـن اشـتـبـاه مـی کـنـم یـا ایـن هـمـه تـــضـــاد ... 21 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ پروانه ها یکــــ دوره ی بیست روزه در پیله می گذرانند... و پس از آن تنها یکـــ روز زندگی می کنند.... این همه ریاضت برای تنها یک روز زندگی... می ارزد پیاه ی تنهاییم رو می بافم نه برای اینکه راه زندگی رو پیدا کنم..........برای اینکه راه اندیشیدن رو بیابم 21 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد، ۱۳۹۰ تــــــــــــــهــــــــــــوع جهان پر است از صدای حرکت پاهای مردمی ، که همچنان که تو را می بوسند ...در ذهن خود طناب دار تو را می بافند. احمقانه عاشق می شوند، احمقانه شکست می خورند، احمقانه فریاد می زنند، احمقانه باز می گردند.... دنیا دنیای احمق هاست 24 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۹۰ آدم ها می آیند. زندگی میکنند می میرند و می روند. اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی می میرد اما نمی رود! می ماند، نبودنش دربودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری درحالی که زنده ای و او زنده می شود در حالی که مرده است | | | همین مسیر را مستقیم بروی می رسی به دو راهی ،یک راه به من ختم می شود ،آن دیگری به ختم من 25 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۰ ............................................................................................................من اینهمه نیستم 16 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ هنــــــــــــــــــوز ماه من تویی... 12 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۰ کــــــاش سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ما نبود لااقل یا دیانتمان دیانت می ماند و یا سیاستمان سیاست.... 15 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ تو با چشمان سبزت ... در زیر آفتاب خواهی خوابید ... من خمیده بر رویت ... همچون نظارهء سهمناک ترین حادثه کائنات ... به تماشایت خواهم نشست ... 13 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ من , در تو , ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را من , در تو , کشف تقدیر قمارباز را در تو , فاصله ها را من , درتو , ناممکنی ها را دوست می دارم غوطه ور شدن در چشمان ات , چون جنگلی غوطه ور در نور و خیس از عرق و خون , گرسنه و خشمگین با اشتهای صیادی , گوشت تن ات را به دندان کشیدن من , در تو , ناممکنی ها را دوست می دارم اما , ناامیدی ها را ... هرگز ... !!! 15 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ دیگران معشوق را مایملک خویش می پندارند اما من تنها می خواهم تماشایت کنم 15 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۰ آدم اســـت دیگر... گاهی دلـــش میخواهد کسی مـــوهایش را نوازش کند ، بوســه بر گونه اش بزند و آروم زیر گوشش بگوید :دوســـتـت دارم... یه نصیحت یا وصیت هرچی دوست دارین اسمش بگذارین: اونایی که به قول معروف خرشون از پل گذشته و ازدواج کردن یا نامزد دارن که هیچ ولی اون دسته از برو بچه هایی که دوبه شک هستن یا خجالت میکشن برن جلو یا هرچی نمیدونن طرف دوست دارن یا فقط هوس هستش: اگه وقتی میخنده خوشکل تر میشه. اگه کفشاش خیلی بهش اومدن. اگه خطش محشره. اگه صداش بینظیره اگه خوب شرایط ِ بحرانی رو کنترل میکنه. ...اگه بهتون آرامش میده. اگه میتونه غافلگیرتون کنه. اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه. اگه بهش میگید رفتم که نرو گفتنش رو بشنوید اگه مهربونه اگه ماهه اگه خوبه اگه دست هاشو دوست دارید بهش بگید... خب؟ بهش بگید... دیر میشه ها بخدا دیر میشه ! از ما گفتن ! 19 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۹۰ اگر پنج دقیقه دیرتر بیدار می شدم یا بند کفشم کمی بازی در می آورد یا به جای تاکسی اول ؛ دوم را سوار می شدم یا کمی آرامتر راه میرفتم صندلی روبروی تو را دیگری پر می کرد نمی دیدمت ... خدا حساب همه جا را کرده بود ! بازی در نیار 17 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مهر، ۱۳۹۰ هیچی بدتر از این نیست که احساست سر دوراهی بمونه! من به آدمایی که تو نگاه اولمون احساس آشنایی میکنیم ، مشکوکم!! کاش چیزی که امروز دیدم رو دوسال پیش دیده بودم... 17 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ یه دختری هست تو اتقاق ...بنده خدا ().....خیلی نچسبه!:evilsmile: از اونایی که مطمئنم اگه آبجیم میدیش یه ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتش طولانی میگفت و خودشو براش میگرفت :w589: نمیدونم به خاطر ظاهرشه ا رفتارش!!اما کلا همه یه جورایی باهاش مشکل دارن. با یکی از دوستاش داشت صوبت میکرد با تبختر تمام داشت در مورد یه نفر دیگه اظهار نظر میکرد:w888:، گفت که : من نسبت به یه آدمایی از لحظه اول حس منفی دارم!! این ...هم جزو همون ادمهاس! منم به این فک میکردم که کم نیستن کسایی که نسبت به تو همین حسو دارن:184: فک کنم نسبت به منم خیلی حس منفی داشته باشه:girl_in_dreams: بعد به این فک کردم که خوب خیلیام ممکنه همین حسو نسبت به من داشته باشن!:5c6ipag2mnshmsf5ju3 و بعد خودشیفتگی مزمنم عود کرد:14k8gag:و فک کردم که من به این ماهی من به این نازی!!!کی میتونه همچین حسی به من داشته باشه:(87): الان هرکی اینو بخونه فک کنم همون حسو به من پیدا کنه :persiana__hahaha: 19 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده