رفتن به مطلب

کتاب تاریخ ایران مدرن


Mohammad Aref

ارسال های توصیه شده

یرواند ، آبراهامیان،1389، تاریخ ایران مدرن ، ترجمه محمد ایراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.

 

abrahamian-photo-1-240.jpg

 

این کتاب، اثری است که به هدف آشنایی خوانندگان با کلیات و روندهای عمده تاریخ معاصر ایران در دو سده اخیر تدوین شده است. بر این اساس به جزئیات رویدادها چندان اشاره نشده است. تمرکز اساسی نویسنده ذکر رویدادهای عمده تاریخی و سپس جمع بندی و تحلیل آن ها است. بنابراین برای خوانندگانی که در نظر دارند تصویری فراگیر و جامع ار روندهای تاریخ سده اخیر و تحلیل آن ها ها بدست آورند-بویژه دانشجویان و دیگر علاقمندان به تاریخ معاصر – بسیار سودمند و جذاب است.

نویسنده در مورد کتب خود در یادداشت ابتدای کتاب آورده است که؛«این کتاب بیش تر در حکم مقدمه ای است برای آشنا شدن خوانندگان عادی که از خشم و خروش ایران مدرن شگفت زده اند؛ ومی کوشند توضیح دهد که چرا ایران در اغلب خبرها حضور داردند؛ چرا در یک سده دو انقلاب عمده را ( که یکی از آن ها در دوران ما به وقوع پیوسته ) تجربه کرده است. و از همه مهم تر چرا اکنون یک جمهوری اسلامی در آن مستقر شده است... دوره مورد بررسی این کتاب ، دوره یک صد سال- سده بیستم است- از شکل گیری انقلاب مشروطه در اواخر دهه 1890/1260 تا دوره تثبیت جمهوری اسلامی در اوایل دهه 2000/1380»(13).

این کتاب یک اثر پژوهشی متعارف برای تاریخ دانان حرفه ای نیست، بنابراین از آوردن حواشی و تعلیقات مفصل پرهیز شده است و پانوشت ها فقط به نقل قول ها، استدلال ها در باب گزاره های محل مناقشه و در صورت لزوم توضیح بعضی نکات اختصاص داده شده است.

رویکرد کتاب در نظر کسانی که معتقدند در مورد معضلات جهان معاصر ، دولت مشگل گشا که خود بخشی از مشکلات است، شاید شگفت انگیز باشد. اما موضوع این کتاب دگرگونی اساسی است و در ایران،آغازگر چنین دگرگونی هایی همیشه دولت مرکزی بوده است؛ بنابراین در کتاب بیش تر به نقش همین عامل خواهیم پرداخت، و در عین حاال تلاش خواهیم کرد از فرو رفتن به ورطه رانکله-هگلی در مورد بزرگ نمایی نقش نهاد دولت پرهیز کنیم(26).

این کتاب دارای یک مقدمه و شش فصل می باشد.که فصل بندی آن بر اساس مقاطع تاریخی مهمی که برای ایرانیان در یک صد سال اخیر اتفاق افتاده، می باشد.

مقدمه؛ در مقدمه آبراهامیان، سعی می کند تا تغییرات زیادی که در ایران در سده اخیر رخ داده است با آمار ارقام نشان دهد . برای مثال نویسنده در جای آورده است«جمعیت ایران در ابتدای سده کم تر از 12 میلیون نفر شامل 60 درصد روستایی، 25-30 درصد جمعیت ایلیاتی و کم تر از 15 درصد جمعیت شهری بود. تهران نیز شهری متوسط با جمعیت 200 هزار نفر بود. امید به زندگی احتمالاً کم تر از 30 سال و نرخ نوزادان 500 مورد به ازای هر نفر بوده است.اما در پایان سده، شمار جمعیت به 69 میلیون نفر رسید. در صد جمعیت ایلات و عشایر به کم تر از 3 درصد رسیده است و بخش شهری آن به بیش از 66 درصد رشد یافته است...»(17-18). ودر جای دیگر مقدمه، این تغییرات عمیق را در بخش دولت نشان می دهد؛ «دولت در ابتدای سده بیستم ، اگر بتوان نام دولت بر آن اطلاق کرد، صرفاً شامل شاه و ملازمان اندک شمار شخصی وی-وزرا، خانواده، و اشراف –می شد.حاکمیت پادشاه بر کشور نه به واسطه نوعی نظام اداری و لشکری پا درجا(که عملاً وجود نداشت)، بلکه از طریق متنفذان محلی مانند روسای قبایل، زمین داران، روحانیون عالی رتبه و تجار ثروتمند اعمال می شد. اما تا پایان سده تقریباً 60 درصد از اقتصاد ملی در دست بیست وزارتخانه عظیم با بیش از 850 هزار نفر پرسنل است و 20 در صد دیگر نیز در اختیار نهادهای شبه دولتی. شمار نظامیان کشور نیز به بیش از نیم ملییون نفر رسیده است. از متنفذانی که برای تمشیت امور در ولایات با دولت دولت همکاری می کردند، تنها روحانیون به جا مانده اند. رشد دولت به اندازه ای بوده است که برخی آن را یک دولت «توتالیتر» نامیده اند...»(20).

در توضیح مفصل تری نویسنده درمورد کتاب آورده است که؛«این کتاب بررسی جامعی از ایران سده بیستم است و می کوشد توضیح دهد که چگونه از قرن نوزدهم به شرایط کنونی در سده بیستم رسیده ایم. از یک سو چگونگی شکل گیری دولت مرکزی و فشارهای آن بر جامعه را بیان می کند، و از طرف دیگر تاثیر فشارهای اجتماعی بر تحول دولت به ویژه طی دو انقلاب اساسی را توضیح دهد. دولتی که از یک سو قدرت فزاینده ای در برابر جامعه کسب کرده، و ار سوی دیگر به واسطه جناح های مختلف سیاسی که هر یک در پیوند با گروه های متنوع اجتماعی هستند، از یکپارچگی مطلق خارج شده است. این کتاب همچنین به روابط پیچیده و تنگاتنگ میان تحول اقتصادی و اجتماعی، تحول اجتماعی و فرهنگی، و تحول فرهنگی و سیاسی می پردازد؛ چنان که تجلی آن را در ایدئولوژی رسمی دولت و همچنین در سطحی وسیع تر، در فرهنگ سیاسی جامعه می توان دید»(23).

این اثر شرحی است-به تعبیر وبری-از چگونگی جایگزین شدن حاکمیتی پاتریمونیال ، با دولتی بوروکراتیک-الگویی که در آن ، مرکز، پیرامون را تحت سلطه خود قرار می دهد. این که چه طور نظام سلطه در خانواده به اتوکراسی شای، و سپس در ادامه به بروکراسی مدرنی تبدیل شده که در آن شهروندان به شکلی پارادوکسیکال مدعی حقوق لاینفک خود هستند. این اثر به معنای دیدگاه تونیس، تبیین گذار از اجتماع(گمنشافت) به جامعه(گزلشافت) است... به معنای برودلی کلمه ، این کتاب در پی تبیین تحولات آرام و ریشه داری است که در ذهنیت عمومی روی داده ؛ و نیز کشف جرقه ها و نورافکنی هایی است که لایه بیرونی حوادث سیاسی را روشن می کند. به معنای فوکویی کلمه، کتاب به این مقوله می پردازد که چگونه عرضه «گفنمان های» جدید موجب تنش بین قدیم و جدید شده و در نتیجه به طور موثری تشیع و ایرانی گری را تحول کرده است. کوتاه این که کتاب، در آرزوی تحقق هدف اریک هابزوم است؛ یعنی صرفاً به تاریخ سیاسی یا اجتماعی نمی پردازد بلکه تاریخ کل جامعه را مد نظر دارد(25).

 

 

فصل اول:«شاهان مستبد»: دولت و جامعه در دوره قاجار

نویسنده در فصل ابتدایی کتاب به دوره قاجار به صورت کلی می پردازد، که مطالب خود را در سه قسمت بیان می کند؛

1-دولت قاجار: که در این قسمت، وضعیت اقتصادی، قضایی،سیاسی،فرهنگی و مذهبی دولت قاجار را بیان می کند و به بررسی نهادها و وزارت خانه های(جدیدی مانند داخله،تجارت،معارف وفواید عامه،امور عامه و هنرهای مستظرفه، و پست و تلگراف و وزارت خانه های قدیمی مانند جنگ،مالیه،عدلیه، و امور خارجه) پادشاهی قاجارمی پردازد.

برای مثال در توصیف وزارت مالیه ، می نویسد؛«وزارت مالیه،قدیمی ترین و مهم ترین نهاد از مجموعه چهار وزارتخانه پرسابقه، در مرکز و همچنین در مراکز و همچنین در مراکز ولایت به دست مستوفیان و مشیرها اداره می شد.خاندان مسیوفی المالک- که سابقه آنان به دوره صفوی می رسید- مرکزیت این وزارتخانه را طی سده نوزدهم و اواخر دهه 1920/1300 همواره در اختیار داشتند و آن را از پدر به پسر منتقل می کردند. دیگر خانواده های عالی رتبه – که بسیاری از آن ها از منطقه آشتیان در مرکز ایران یا نور مازندران آمده بودند- به حکام محلی در گردآوری مالیات کمک می کردند.»(30).

2-جامعه در دوره قاجار: در این قسمت آبراهامیان به بیان گروه ها،قشرها و طبقات اجتماعی که در ایران دوره قاجار وجود داشت، می پردازد.که در این بین به بررسی وضعیت قبایل و ایلات،دهقانان، زمینداران ، سیستم کدخدایی، جمعیت در شهر و روستا در دوره قاجار می پردازد. برای نمونه در مورد وضعیت شهرها در ایران می نویسد؛« محله های شهری در سده نوزدهم ایران عملاً جماعت های در دل اجتماعات دیگر بودند. برخی جامعشناسان غربی مدعی اند که در ایران پیشامدرن، «جامعه مدنی»وجود نداشته ؛ اما تاریخ نویسان ایرانی همانند کسروی می توانند به حق پاسخ دهند که از قضا در آن زمان فربهی بیش از حد جامعه مدنی مایه دردسر بوده است»(67).

3-دولت و جامعه: در این قسمت نویسنده به نوع رابطه ای که دستگاه حکومتی قاجار با مردم برقرار می کرد را نشان می دهد؛« از آنجا که شاهان قاجار از ابزارهای واقعی اعمال قدرت و حکمرانی بی بهره بودند، با سوء استفاده از تقسیم بندی های اجتماعی به حیات خود ادامه می دادند.»(67) و در جای دیگر در زمیته نوع حکمرانی قاجارها، آبراهامیان آورده است که؛« دولت قاجار – اگر بتوان نام دولت بر آن اطلاق کرد – به جای هدایت و نفوذ در جامعه، عمدتاً بر فراز آن معلق بود. آنان در مورد قدرت خودستایانه و پرزرق و برق شان سخت اغراق می کردند، اما در واقع حوزه اقتدارشان از پایتخت و اطراف آن فراتر نمی رفت... »(71-72).

 

 

فصل دوم:رفرم،اتقلاب و جنگ بزرگ

در این فصل به مقطع انقلاب مشروطه را مورد توجه قرار داده است که مطالب خود را در پنج قسمت ارائه می دهد؛

1-ریشه های انقلاب: در این قسمت ابتدا نویسنده، ریشه های کلی اتقلاب مشروطه را بیان می کند،؛« ریشه های اتقلاب به سده نوزدهم بازمیگردد بویژه از هنگام ورود غرب در کشور. که این نفوذ در واقع پیوند های ضعیف دربار قاجار با جامعه را به دو شیوه هم زمان از هم گسست. از یک سو، مایه نگرانی مشترک بسیاری از بازاریان شهرنشین و نخبگان مذهبی شد... و از سوی دیگر، ارتباط با غرب، به ویژه از طریق آموزش های مدرن،ایده ها،پیشه ها و نهایتاً طبقه متوسط جدیدی را به وجود آورد...»(74-75).

در ادامه نویسنده به نفوذ کشورهای دیگر به ایران ازجمله روسیه و انگلستان اشاره می کند که این امر موجب تغییر شکل دولت قاحار شد و تلاش در تحول در ایران از طریق«مدرنیزاسیون دفاعی»(80) شد، که به نظر نویسنده؛« تلاش های قاجار در «مدرنیزاسیون دفاعی» چندان قابل ملاحضه نبود و آن حداقل ها نیز به چند کار نمایشی در پایتخت محدود شد»(81).

2-آغاز انقلاب: در قسمت قبل که نویسنده به ریشه های دراز مدت انقلاب(مشروطه) را بیان می مند در این قسمت به دلایل کوتاه مدت انقلاب اشاره می کند که علل عمده آن را در امر اقتصادی مب بیند که یک بحران اقتصادی در کشور ایجاد شده بود که ناشی از ورشکستگی دولت و تورم به شدت فزاینده می بود(84).

این ها موجب خشم مردم و در ادامه تظاهرات مردم و از سوی دیگر آغاز سرکوب ها از طرف دستگاه حکومت می یاشد.

3-مشرطیت: در این قسمت نویسنده به بیان آزادی های که در بعد از انقلاب صورت گرفته بود اشاره می کند که نمونه بارز آن را در ورود و ترویج مفاهیم جدید به جامعه از طریق نشریاتی که روشنفکران در دست داشتند،می بیند از جمله این مفاهیم می توان به بیداری، ترقی، تمدن، وطن، آدمیت، امید،حقوق،عدالت،آزادی و ... اشاره کرد(92-93).

4-جنگ داخلی: در اینجا آبراهامیان به بررسی روی کار آمدن محمدعلی شاه و افزایش قدرت روز به روزی آن می پردازد که از نظر نویسنده این امر افزایش قدرت ناشی از سه عامل کاملاً مجزا می بود؛«نخستین مشکل جدی مشروطه خواهان در سال 1907 با امضای قرارداد انگلیس و روسیه پیدا شد... دومین عامل، مخالفت اجتناب ناپدیری بود که بر اثر تلاش مجلس در اصلاح نظام مالیاتی به وجود آمد.مطابق این قانون تیول دارای یا اجاره دادن زمین های کشاورزی با حق دریافت مالیات ممنوع شد. مالکیت زمین های دولتی از خزانه شاهی به وزارت مالیه منتقل شد و به این وزارت خانه اختیار داده شد تا به مستوفی های ولایات نظارت کند... و سوم اینکه برخی نمایندگان علما را به توجیه منافع ریاکاران با موعظه های عالی و اعجاب انگیز متهم می کردند و خواستار بهبود فوری حقوق اقلیت ها مذهبی و همچنین زنان بودند...»(98-100) که این امر موجب ناراحتی روحانیونی مانند شیخ فضل الله نوری شد و ترتیب دادن تظاهرات از سوی او شد و در ادامه حمله محمد علی شاه به مجلس و به توب بستن آن. که از سوی دیگر هواداران مجلس با کمک سه گروه توانستند دوباره به قدرت برسند که این سه گروه شامل یک هزار هوادار داوطلب موسوم به فدائیان و مجاهدین و گروه دیگر محمد ولی سپهدار، یکی از متنفدین مهم مازندران، که در مقابل شاه قرار گرفتند و گروه سوم شامل بختیاری ها بودند که به هواخواهی مجلس برخاستند(102-103).

5-تنگناهای نظام مشروطه؛ تنگناهای به وجود آمده برای مشروطه خواهان را نویسنده از یک سوی در نفوذ بیش از حد کشورهای خارجی از جمله انگلستان در ایران که در این بین تنگناهای مالی دولت موجب شده بود تا متنفذان محلی قدرت خود را گسترش دهند و از سوی دیگر این تنگناها نظام مشروطه، به واسطه جدال های مستمر بین دو حزب اعتدالیون و دموکرات ها طی مجلس دوم و سوم تشدید می شد.(ن.ک106-114).

در ادامه نویسنده به بیان وضعیت ایران در جنگ جهانی اول می پردازد که بر خلاف آنچه دولت مرکزی ایران اعلام بی طرفی کرده بود، خود به خود و با دخالت های قدرت های درگیر جنگ می شود که گرو های مختلف در ایران هر کدام به سمت جریان خاصی از جنگ می رود.و در این بین به باور نوبسنده ؛«بر اساس ترمینولوژی مدرن، ایران تا سال 1920/1299 یک دولت «شکست خورده» کلاسیک بوده است...»(122).

 

 

فصل سوم:سیاست مشت آهنین رضا شاه

در این فصل آبراهامیان، به دوره پادشاهی رضا شاه می پردازد و مطالب خود را در چهار قسمت بیان می کند؛

1-کودتا: در این قسمت نویسنده ابتدا به چگونگی روی کار آمدن رضاه شاه و در ادمه به بیان ویژگی های شخصیتی رضاشاه می پردازد که در یکجا در مورد رضاشاه می آورد که؛«رضاشاه مردی ساکت و کم سخنی بود و در نتیجه فرصت زیادی برای تئوری بافی سیاسی و فلسفی نداشت. مهم ترین رهاورد ایدئولوژیک وی،تاکید بر نظم، انظباط و قدرت دولت بود.او شخصیتش را به پادشاهی؛ پادشاهی را با دولت؛ و دولت را به مملت تلفیق کرد.»(129).

2-تأسیس دولت: به نظر نویسنده رضاشاه دولت جدیدی را که تشکیل داد ، بر دو ستون اساسی استوار بود:«ارتش و بوروکراسی. در دوران حکومت وی، ارتش ده برابر و بوروکراسی هفده برابر رشد کرد ... که این گسترش به واسطه درآمدهای حاصل از چهار منبع مختلف امکان پذیر شد:حق الامتیاز استخراج نفت، گردآوری مالیات های معوقه؛ افزایش عوارض گمرکی و وضع مالیات های تازه بر الاهای مصرفی.»(130) در ادامه این قسمت نویسنده به بررسی چگونگی رشد و گسترش ارتش و بوروکراسی دولتی در دوران رضاشاه را بررسی میکند.(ن.ک131-141)

3-دگرگونی: نویسنده در این قسمت به ترتیب به چگونگی سلطه مطلق رضاشاه بر نظام سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی و قضایی را مورد یررسی قرار می دهد.(ن.ک 141-169). برای نمونه در زمینه چگونگی سلطه اقتصادی آورده است که؛« رضاشاه با در پیش رفتن سیاست موسوم به دولت سالاری(اتاتیسم)، سلطه دولت بر اقتصاد را گسترش داد. او مشاوران و مدیران مالی خارجی از جله میلسپو و بلژیکی ها را مرخص کرد. قراردادهای کاپیتولاسیون سده نوزدهم را که بر اساس آن امتیازات تجاری و معافیت های دیپلماتیک و قضایی به قدرت های خارجی اعطا می شد، ملغی اعلام کرد...»(148)

4-دولت و جامعه: در این قسمت آبراهامیان به بررسی رابطه دولت با اقشار مختلف اجتماعی از جمله نخبگان و اعیان، ایلات و عشایر ، روحانیون و روشنفکران جدید و قدیمی تر می پردازد.ن.ک169-179).که به باور نویشنده کتاب؛ « نگرش مردم و حتی نخبگان کاملاً ضد و نقیض بود»(170).

 

 

فصل چهارم:فترت ناسیونالیستی

نویسنده در این فصل به بررسی اجمالی دهه 1320می پردازد و مطالب خود را در چهار قسمت زیر بیان می کند؛

1-ظهور دوباره اعیان و اشراف: در این قسمت آبراهامیان به بیان چگونگی برکناری رضاشاه و چگونگی قدرت گرفتن پسراش محمد رضا را بیان می کند. در مورد چگونگی روی کار آمدن محمدرضا آورده است؛«محمرضا شاه در ازای حفظ تسلط اش بر نیروی نظامی ، با همکاری کامل با متفقین موافقت کرد... شاه به هنگام جلوس بر تخت سلطنتی برای بهبود جایگاه عمومی خود، به اقدانات دیگری نیز دست زد. سوگند شاهی اش در مجلس را با لباس غیر نظامی برگزار کرد؛ سوگند یاد کرد مطابق قانون اساسی و در مقام یک پادشاه مشروطه نه حکومت ، بلکه فقط سلطنت کند؛ مشاوران غیر نطامی به کار گرفت و امتیازهای دموکرات مآبانه اش- مشخصاً تحصیا در سوئیس – را به رخ دیگران کشید...»(185).در ادامه نویسنده به بررسی کابینه های مختلفی که در دهه 1320 در ایران اتفاق افتاد ارمورد بررسی قرار می دهد.

2-جنبش سوسیالیستی: در این قسمت نویسنده مشخصاً در مورد جنبش سوسیالیستی به بررسی حزب توده می پردازد. که به چگونگی شکل گیری، اهداف،عضوگیری، مشکلات و خدمات حزب توده به ایرانیان را بیان مب کند.(ن.ک198-210). در مورد خدمات حزب توده آورده است که؛«عمر قدرت سیاسی حزب توده بسیار کوتاه بود اما نفوذ فرهنگی و روشنفکری آن پاییدار ماند... آنان نخستین فرهنگ سیاسی به زبان فارسی را منتشر کردند... حزب توده همچنین هویت ملی ایران را در مقام کهن با ویژگی های فرهنگی متمایز از کشورهای همسایه، تقویت کرد...».(208-209).

3-جنبش ناسیونالیستی: از نظر نویسنده؛«افول حزب توده در سال های پایانی دهه 1940/1320، فرصتی را برای پیدایش یک جنبش ناسیونالیستی در اوایل دهه 1950/1330 فراهم کرد.این جنبش را محمد مصدق رهبری کرد، شخصیت کاریزماتیکی که از زمان انقلاب مشروطه به این سو در سیاسیت ملی ایران حضور داشت»(210). در ادامه نویسنده جنبش ناسونالیستی را در مصدق خلاصه می کند و تمام پاراگراف های این بخش را با نام مصدق اغاز کرده و اقدامات او را نقد و بررسی قرار می دهد(211-218).

4-کودتا 28 مرداد 1332: در این قسمت در ابتدا نویسنده به اهمیت نفت ایران برای انگلستان و اینکه پیامدهای درازمدت ویرانگری رخ خواهد داد اگر در ایران این ملی کردن نفت در ایران به دیگر کشور های سرایت کند می تواند برای منافع انگستان خطرناک باشد(ن.ک218-222).بنابراین انگلستان با کمک آمریکا و یک سری گروه ها و شخصیت های داخلی ایران دست به کودتا می زند.

در ادامه نویسنده به پیامدهای دراز مدت و عمیق کودتا 28 مرداد می پردازد.از جمله آورده است:«کودتا جبهه ملی و حزب توده را نابود کرد... این نابودی در نهایت عملاً راه را برای ظهور یک جنبش دینی هموار کرد.به عبارت دیگر، باعث پیدایش «بنیادگرایی» اسلامی به جای جمهوری خواهی، ملی گرایی،سوسیالسیسم شد... به این تعبیر، می توان گفت ریشه انقلاب سال 1979/1357 به سال 21953/1332 باز میگردد»(224).

 

 

فصل پنجم:انقلاب سفید محمدرضا شاه

در این فصل به بررسی دوره حکومت محمد رضا شاه می پردازد که نویسنده مطالب خود را در پنج قسمت بیان می کند:

1-گسترش دولت(1953-1975/1332-1357)؛ در ابتدا این قسمت نویسنده به این اشاره می کند که؛«محمد رضا پهلوی اقداماتش را پس از سال 1332 از جایی که پدرش در سال 1320 مجبور به توقف شده بود، ادامه داد. با سرعت تمام توسعه و تقویت سه ستون نگه دارنده دولت خود را دوباره در پیش گرفت:ارتش،بورکراسی و نطام پشتیبانی دربار.حکمرانی وی با اندک تفاوت هایی، از جهت گوناگونی عملاً استمرداد روش پدرش بود»(225).در ادامه نویسنده به چگونگی گسترش این سه ستون نگه دارنده دستگاه حکومتی محمد رضا شاه می پردازد.(ن.ک 225-238).برای نمونه در مورد توسعه و گسترش بورکراسی و دیوان سالاری آورده است:«شاه طی این سال ها شمار وزارتخانه ها را از 12 به 20 وزارت شامل وزارتخانه های جدید انرژی،کار،رفاه اجتماعی،امور روستایی،آموزش عالی،هنر و فرهنگ، توریسم، و مسکن و شهر سازی افزایش داد.شمار کارکنان دولت در سال 1354 به بیش از 304 هزار نفر و همچنین شمار کارگران یقه سفید و یقه آبی به حدود یک میلیون نفر رسید. دفتر نخست وزیری با سازمان های تحت نظر یعنی سازمان برنامه و بودجه و هچنین بنیادهای مذهبی در مجموع 24000 نفر پرسنل داشت... دولت هچنین تأمین مالی شماری از سازمان های و نهادهای نیمه دولتی را به صورت غیر مستقیم انجام داد:بانک فیلم...»(231-232).

2-دگرگونی اجتماعی: در اینجا آبراهامیان به دگرگونی های که شاه از طریق لوایح و برنامه های مختلفی مثل اصلاحات ارضی که در جامعه ایران اتفاق افتاد اشاره می کند. که این تغییرات و دگرگونی ها را در طبقات اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد.در مورد این تغییرات آورده است:«این تغییرات ساختار طبقاتی پیچیده ای را به وجود آورد.در رأس این ساختار طبقه بالا متشکل از حلقه کوچک خانواده های مرتبط با دربار قرار داشتند-خانواده سلطنتی، سیاستمداران رده بالا،مقامات دولتی، افسران ارتش، و همچنین کارآفرینان وابسته به دربار، کارخانه داران و کشاورزان صنعتی... از سوی دیگر ، لایه های میانی نیز از طبقه کاملاً متمایز تشکیل شده بود:خرده بورژوازی بازار که در واقع نوعی طبقه متوسط سنتی را تشکیل می داد؛ و یک طبقه متوسط جدید متشکل از کارمندان یقه سفید و متخصصین حرفه ای های تحصیل کرده دانشگاه ها...»(245-249).

3-تنش های اجتماعی: از نظر نویسنده؛« تغییرات اجتماعی ایجاد شده در کشور به سه طریق عمده تنش اجتماعی را تشدید کرد.نخست، جمعیت دو طبقه که در گذشته رژیم شاه را در معرض جدیدترین چالش ها قرار داده بود-روشنفکران و طبقه کارگر شهری-بیش از چهار برابر شد...دوم، الگوی توسعه مورد نطر ژیم –تئوری اقتصادی «رشد قطره ای»-به طور اجتناب ناپذیر شکاف بین گروه های دارا و فقیر را وسیع تر کرد... سرانجام اینکه، انقلاب سفید در پی آن رونق درآمد نفت به جای پاسخ گویی به انتظارات عمومی، موجب افزایش نارضایتی های گسترده شد...»(252-257).

4-تنش سیاسی: در این قسمت نویسنده، تنش سیاسی را ادامه تنش های اجتماعی می داند که این تنش هم در میان روشنفکران و طبقه متوسط جدید و هم در بین علما و طبقه متوسط سنتی رخ داده است. که از طبقه متوسط جدید به برسی افکار شریعتی و از طبقه متوسط سنتی به بررسی افکار [آیت الله] خمینی می پردازد(ن.ک 257-267).

5-دولت تک حزبی: در اینجا، نویسنده سامان حزب رستاخیز را در غالب نظریه های ساموئل هانتینگتون در کتاب سامان سیاسی در جوامع در حال تغییر ، را مورد بررسی قرار می دهد که از نظر نویسنده رژیم شاه نظریه های سیاسی هانتیگتون را برای درمان حل مشکل به کار گرفته بود(267). در ادامه نویسنده به چگونگی شکل گیری حزب رستاخیز، فعالیت ها آن و پیامدهای این حزب را مورد بررسی قرار می دهد(ن.ک 267-257). که در کل از نظر نویسنده ؛«اهداف حزب رستاخیز سخت با نتایج و دستاوردهای عملی متفاوت بود.اهداف حزب در واقع تثبیت رژیم ، نهادینه کردن هر چه بیش تر سلطنت و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گسترده برای دولت بود ... اما... به جای برقراری ثبات ، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیش تر و نارضایتی های گروه های مختلف را تشدیدی کرد...»(274).

فصل ششم: جمهوری اسلامی

فصل آخر را نویسنده به بررسی شگل گیری انقلاب و فراز و نشیب ها ی آن در پنج قسمت می پردازد؛

1-انقلاب اسلامی: در اینجا نویسنده به چرایی و روند شکل گیری انقلاب اسلامی را بیان می کند(ن.ک277-288).که در کل از نظر نویسنده؛«فوران انقلاب صرفاً به سبب اشتباهات لحظات آخر نبود.آتشفشان انقلاب ناشی از فشارهای بیش از اندازه ای بود که دهه های متمادی در اعماق جامعه ایران انباشته شده بود...»(278).

2-قانون اساسی اسلامی(1358): در این قسمت نویسنده در کنار بررسی چگونگی تدوین قانون اساسی و مفاد به همه پرسی گذاشته شده آن، اختلاف های بین انقلابیون را نیز بیان می کند که اوج اختلاف را بین بازرگان و آیت الله خمینی و شاگردانش می داند(ن.ک 289-299).در این مورد نویسنده آورده است که؛«توی پیش نویس قانون اساسی...مبارزه نابرابری بین آیت الله خمینی و شاگردانش که مصمم به نهادینه کردن مفهوم ولایت فقیه بودند با بازرگان که ... پشتیبان مسلمانان لیبرال و غیر روحانی بود و خواهان تدوین یک قانون اساسی بر اساس الگویی جمهوری پنجم دوگل در فرانسه بود...»(289).

3-مرحله تثبیت(1359-1368): که تثبیتی که نویسنده از آن صحبت می کند بیشتر در غالب بزرگ شدن دولت و گسترش نهاده ها و سازمان های شبه دولتی که ادامه دهنده فعالیت های دولت و حکومت می باشد.که این بزرگ شدن به علت های مانند جنگ ایران و عراق (که محرک بسیار قابل ملاحظه ای برای گسترش بوروکراسی دولتی بود)(301) بود. در مورد نهاد های شبه دولتی نویسنده آورده؛«جمهوری اسلامی نه تنها وزارتخانه ها را توسعه و گسترش داد، بلکه تعداد زیادی بنیادهای مذهبی شبه دولتی ایجاد کرد. دارایی های بنیاد مستضعفان-جانشین بنیاد پهلوی –پس از مصادره اموال پنچاه میلیونر رژیم سابق،بیش از دو برابر شد...»(312).

4-ترمیدور(1368-1384): در نظر نویسنده؛«انتقال قدرت [پس از درگذشت آیت الله خمینی] به آرامی انجام گرفت»(318).در ادامه نویسنده به چگونگی رهبر شدن[آیت الله] خامنه ای (319) و ادامه به دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و اقدامات اقدامات اقتصادی او (320-324)می پردازد. وسپس به دوره خاتمی می رسد و تغییرات عمده ای که دولت او در عرصه فرهنگی،اجتماعی و سیاسی ایجاد کرد را به آن ها اشاره می کند(325-337). برای نمونه به این مورد اشاره می کند که؛«طی دهه های گذشته اساسی ترین اصطلاحات در گفتمان عمومی موضوعاتی نظیر امپریالیسم، مستضعفان، جهاد، مجاهد و شهید، خویشتن، انقلاب و غربزدگی در برمی گرفت.اما گفتمان این دوره جدید تغییر یافت و عباراتی همانند دمکراسی، پلورالیسم، مدرنیت، آزادی، برابری، جامعه مدنی، حقوق بشر، مشارکت سیاسی،گفتگو و واژه تازه شهروندی به صحنه آمدند.(327)

5-ایران کنونی: در این قسمت آخر کتاب آبراهامیان به بیان قدرت منطقه ای ایران و اینکه در سازمان کشورهای کننده نفت(اوپک) عضو است و همچنین یک نیروی نظامی مردمی اختیار دارد که به رغم عدم تجهیز برای یک جنگ تهاجمی، برای اهداف دفاعی بسیار مؤثر و کارا خواهد بود.و در ادامه به رقابت و دشمنی ایران با این نیرو و قدرت با آمریکا را بیان میکند.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...