رفتن به مطلب

میرزا قاسمی با طعم بیف استراگانف!


spow

ارسال های توصیه شده

..........................................................................

..........................................................................

بچه که بودم یه همسایه ای داشتیم(درواقع مستاجرطبقه پایینمون) که بنا به دلایل الان ناواضحی برای خودم من ازش متنفر بودم!

کافی بود این خانم دست به چیزی بزنه واون وسیله بره تو لیست سیاه من

یه حس بچگانه که الان نمیتونم هیچ توجیه خاصی براش پیدا کنم!

اینا بنا به خاصیت شغل همسرش مدتی درشمال زندگی کرده بودن وانصافا خانم خانه دار وبقولی کوکب خانم تمام عیاری بود!

یه روز ایشون برای همه میرزا قاسمی درست کردن ومن تا اون موقع میرزا قاسمی رو نه دیده بودم ونه خورده بودم وهمین حس تنفر بچگانه باعث شد تا به امروز دست به این غذا نزنم (علیرغم همه تعریف هایی که ازش میشه)

حالا اینارو گفتم تا به پست های بعدی برسیم(اونقدر این ذهن رو اشفته کردن که مجبورم عین پیرمردها پله پله برم جلو):banel_smiley_4:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

پروپاگاندا

 

تبلیغات سیاسی یا پروپاگاندا گونه ای ارتباط است که در آن، اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای بسيج افکار عمومی از طريق تبليغات سياسی پخش و فرستاده می شود. تبلیغات سیاسی شکلی از ارتباط است که هدف آن نفوذ بر گرایش یک جمع یا جماعت به موضع و دلیل دلخواه مبلغ سیاسی است. پروپاگاندا برخلاف تهیه اطلاعات ناجانبدارانه، در اصلی ترین معنای خود، دادن اطلاعات با هدف نفوذ بر یک مخاطب است. در این راستا، اغلب اوقات، واقعیت ها به طور گزینشی بیان و بازنمایی می شوند(درحالی که نادرستی آن برگوینده روشن و آشکار است) تا از سوی مخاطب، واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه سربزند. نتیجه این امر، تغییر گرایش دلخواه به سوی هدفی است که برای مخاطب هدف گیری شده و به منظور پیشبرد یک برنامه سیاسی، درنظرگرفته شده است. افزون براین، پروپاگاندا می تواند در شکل یک نبرد و جنگ افروزی سیاسی نیز تلقی شود.

 

 

تبلیغات سیاسی یا پروپاگاندا شکلی از ارتباط است که با ترغیب یا اقناع متفاوت است، زیرا هدفش این است تا به پاسخی دست یابد که قصد مبلغ را تداوم بخشد. اقناع یا ترغیب، به مثابه یک فعال کننده دوسویه عمل می‌کند و هدفش آن است که به نیازهای ترغیب کننده و ترغیب شونده پاسخ دهد. یک مدل تبلیغ (پروپاگاند) نشانگر آن است که چگونه می‌توان عناصر اطلاع رسانی و ارتباط اقناعی را در تبلیغات با یکدیگر تلفیق کرد. تبلیغات سیاسی ممکن است افکار عمومی و رفتار افراد را تحت تاثیر قرار دهد و آنها را دگرگون سازد.»

  • Like 15
لینک به دیدگاه

این مسئله یعنی بسیج افکار عمومی یا تهییج احساسات عمومی یا انحراف افکار عمومی مختص به زمان ومکان خاصی نیست!

دراکثر دسته بندی های سیاسی واجتماعی واغلب ازطرف قدرت های حاکم این مسئله به وضوح دیده میشه

شاید ژورنالیسم زرد از مصداقهای عینی وبچه های سرراهی همین مسئله باشه!

مسئله دیواراهنین وهفتادسال ترس ازقدرت نیمه واهی دنیای کمونیسم

مسئله تحجر یک عده کوته بین دردنیای اسلام وتبلیغات کمرشکن برعلیه یک میلیارد مسلمان

جنبش های چپ درامریکای جنوبی وشاید شیلی یکی از جالبترین نمونه های این مسئله باشه

به هرحال این مسئله درکشورخودمون چه درابعاد سیاسی چه دربعد فرهنگی وچه درچارچوب های اجتماعی به کرات دیده شده والتزامی هم به دسته بندی خاصی نداره

چه شاید مسئله منفع انی تاثیرگذارترین پارامتردرکشوری باشه که بنیان های فکری دراون به شدت دستخوش تغییرات لحظه ای هستند!!

  • Like 14
لینک به دیدگاه

داداش spow اینقده خوبه که برگشتی تاپیک زدی که نگو...

 

من بیچاره باید برم بخوابم... پستت رو خوندم... بعدا میام صحبت های گران بها میکنم... :w58:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خب اینارو گفتیم ونقل کردیم تا به یه نقطه مشترک برای ایراد سوال وبحثمون برسیم!

چرا درایران قدرت وتاثیر این مسئله شدیدتر هست؟

گفتم اینو من به شخصه با سه سلیقه مختلف سیاسی تجربه کردم وربطی به اینکه کی سرکارهست نداره

شدت وحدتش هم با همون قدرت همیشه تاثیرگذاربوده

از دولت با افکار شبه سوسیالیستی میرحسین که زیاد چیزی یادم نمیاد ولی دولت با افکار نیمه لیبرالی سازندگی... دولت خاص خاتمی! ودولت کنونی!!

به هرحال این مسئله تبدیل به یه پارادایم شده وتاثیراتش دردراز مدت جالب نخواهد بود

  • Like 10
لینک به دیدگاه

220px-Come_unto_me%2C_ye_opprest.jpg

 

ترس از کمونیست، پوستر، یک اروپایی آنارشیست رابه صورت یک هیولا نشان می‌دهد که قصد دارد مجسمه آزادی را خراب کند

 

220px-Klan-sheet-music.jpg

 

پوستر تبلیغاتی کوکلاس کلان‌ها در ۱۹۲۳. برروی پوستر نوشته شده: ما کوکلاکس کلان‌های وفاداری (به آمریکا) هستیم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

استفاده ابزاری از موضوعاتی که مورد توجه ویا یقین عامه مردم هست اگر فقط به نفع عده ای خاص باشه میتونه موجب خسران های وحشتناکی باشه

یکی ازبارزترین نمونه های جهانی جنگ ویتنام وحضورامریکا برای دفاع ازمنافع مشترک فرانسه وامریکا درپشت پرده دفاع از مردم ویتنام جنوبی وبا القای ترس کمونیسم بود

نتایج جالبی که موجب تولد موسیقی های اعتراضی راک گروههای اجتماعی چپ با متفکرانی چون چامسکی واز دست رفتن حیثیت واقتدار بالایی که درجنگ جهانی دوم امریکا به دست اورده بود

یا مثال دیگری حضور شوروی درافغانستان بود که رسما یه خودکشی سیاسی ونظامی برای این مدعی بزرگی به شما میرفت!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

یک سوال .وقتی تو تلویزیون رهبر ایران را نشون میده.

حتی در یک جمعی که مخالفان هم هستند .و یا وقتی که در موردش حرف زده میشه در اون جمع.یک نوع حس ترس دیده میشه در افراد.یعنی انگار که وقتی طرف میگه رهبر ایران را قبول ندارم.

مثل این میمونه که بگه فلان امام را قبول ندارم.یعنی یک جوری مقدس سازی این شخص در افراد مخالفش هم وجود داره.

در مورد خودمون صحبت نمیکنم در مورد عامه مردم صحبت میکنم.

 

یا مثلا خود من که ذره ای اعتقاد به اسلام و قران ندارم .

ولی وقتی اون کلیپ اتش زدن قران را توسط یک دختر ایرانی دیدم.

در حال دیدنش یک حس عجیبی داشتم .نمیشه بهش ترس گفت .

 

ایا این ها هم پروپاگاندا هست؟؟؟

 

در ضمن یک بیشتر مفهوم پارادایم را توضیح بدید

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خب ترس میتونه نتیجه القائات افکاری باشه که موج حاصل از پروپاگاندای خاصی ایجاد کرده

معمولا ترس ناشی از خفقان یا قدرت مطلقه هست!

این چیزی که تو میگی برمیگرده به ذهنیات وباورهایی که ازکودکی باهاشون بزرگ شدی

تقدسی که هنوز تو اعماق ذهنت (هرچند الان قبول نداشته باشی!)حکاکی شده وبا اونا بزرگ شدی

این تهییج عمومی بیشتر برای کسب انی منافعی هست که شاید با انجام ندادن ریسکی اون منافع برای همیشه به خطر بیفته

مثل همین برنامه ای که اخیرا دسته ای شروع کردن به مانور دادن روی اون

یه مستندی دادن بیرون به اسم ظهور وبا صحبت ها ونقل قول هایی کسایی رو به شخصیت هایی منتسب کردن

این برنامه دودید مختلف دربین طرفدارانش ایجاد کرد

یه عده گفتن تخریب بوده ویه عده طبق معمول تکبیر براوردند وتصدیق کردند

والبته دسته ای هم مثل اقای مکارم شیرازی این مسئله رو درتناقض با اسلام عنوان نمودند!!

 

اما درمورد پارادایم

به این دونقل قول اکتفا میکنم امیدوارم اون چیزی رو که میخوای ازش به دست بیاری

 

 

پارادایم تعریف ناپذیر است.

 

پارادایم (paradigm) یکی از مفاهیم اصیل و بنیادی اندیشه‌های تاماس کوون (Thomas Kuhn)، اندیشمند و فیلسوف معاصر علم است، مفهومی که بر سر چیستی آن مناقشات بسیاری از مدتها پیش در‌گرفته است و هم‌اکنون نیز ادامه دارد.

 

در تعریف پارادایم گفته‌اند که آن نوعی سرمشق یا الگوی مثالی است. فی‌الواقع معنای تحت‌الفظی آن چنین است، اما تعاریفی از این دست چیز زیادی درباره پارادایم به ما نمی‌آموزد، تنها به این دلیل نه چندان ساده که پارادایم اساسا قابل تعریف نیست. باید گفت که این تنها پارادایم نیست که قابل تعریف نیست، بسیاری از فعالیت‌هایی که ما در زندگی روزمره خود با آنها سروکار داریم نیز چنین‌اند. این موضوعی است که برای ویتگنشتاین (Wittgenstein) متاخر بسیار جالب نظر بوده‌است. او ما را برای تعریف «بازی»، فعالیتی تا این حد آشنا و مانوس، به چالش می‌طلبد، و دست آخر پس از عجز ما در تعریف آن (و البته نه به سبب آن) نتیجه می‌گیرید که اساسا این واژه قابل تعریف نیست. ما در عمل می‌توانیم فعالیتی را که بازی نامیده می‌شود به نحوی متمایز از سایر فعالیت‌ها ادراک کنیم، اما قادر نیستیم معرفت خود را به صراحت و در قالب تعریفی جامع و مانع بیان کنیم. در حقیقت تعاریف صریح نقشی ناچیز در فهم ما از محیط پیرامونمان دارند.

 

ما به پارادایم آگاه نیستیم بلکه به آن داناییم.

 

حال که شناخت پارادایم برای ما به نحوی صریح میسر نیست آیا معرفت ما به آن نوعی معرفت ضمنی(tacit knowledge) نیست؟ به گمان من معرفت ما به پارادایم در حوزه حکمت عملی قرار دارد، نوعی فهم بنیادین که نه ضمنی است و نه صریح، بلکه فهمی است مقدم بر هر نوع شناخت. نحوی دانایی انتولوژیک که هر نوع اپیستمولوژی آینده را تنها بر اساس آن می‌توان بنا کرد. این دانایی انتولوژیک است که امکان مقایسه دو پارادایمی را که به لحاظ اپیستمولوژیک فاقد قدر مشترکند، فراهم می‌کند. اینکه پارادایم نمی‌تواند ابژه شناخت قرار گیرد نتیجه و دستاوردی بس مهم به دنبال دارد: اعتبار و حجیت پارادایم مهمترین دستاورد آن است. نتیجه مهم دیگر آن افزایش روزافزون دقت پارادایم در حوزه دستاوردهای آن است. و این تا زمانی است که پارادایم دچار بحران‌های فراگیر نگردیده است؛ یعنی تا وقتی که هنوز در حوزه علم عادی قرار داریم، درست تا پیش از ظهور انقلاب.

 

پارادایم بنیان شبکه‌ایی از روابط تشابهی است.

 

جهان ما، جهان تفاوت‌ها و شباهت‌ها‌ست. اما درک شباهت‌ و تفاوت بدون بنیانی که این دو را بر خود استوار گرداند، ممکن نیست. آن چیزی که شباهت‌ها و تفاوت‌ها را ممکن می‌سازد و برای ما شبکه‌ایی از روابط تشابهی را ترسیم می‌کند، پارادایم است. این روابط هم در عمل و هم در نظر برقرار می‌گردد. ما می‌توانیم این شباهت‌ها را ادراک کنیم و به لحاط عملی با آنها درگیر شویم. مهم‌تر اینکه می‌توانیم آنها را در موقعیت‌های جدید و بدیع به کاربندیم. شبکه روابط تشابهی مشتمل بر شبکه‌هایی خردتر است که تحت آن قرار دارند و ورود به آنها چندان هم آسان نیست. برای ورود به آنها باید مجور لازم را دریافت نمود وسپس برای قرار گرفتن در آن آموزش لازم را دید. این بدان معنا‌ست که دانش نظری به تنهایی برای ورود به این شبکه‌ها کافی نیست، بلکه پیش از ورود به آنها باید عملا کارآموزی کرد. در اینجا امر آموزش نقشی اساسی دارد، زیرا بدون آن نمی‌توان به جد گفت که شخص به شبکه مورد نظر وارد شده‌است. پیش از هر چیز او باید بیاموزد که روابط تشابهی را همانطور بییند که اعضای رسمی آن شبکه پیش از او دیده‌اند که این جز با آموزش ممکن نمی‌شود. این نوعی تداوم بخشی به سنت خاصی از دیدن و نظاره جهان است. اندیشیدن و دیدن در چارچوب سنت با صرف بررسی نظرورزانه قواعد حاکم بر آن ممکن نیست: این سنت نیست که در قالب قواعد فهمیده می‌شود، بلکه قواعد است که در قالب سنت فهم می‌گردد. پس از ورود به شبکه شخص قادر خواهد بود که روابط تشابهی را مانند سایرین و به همان خوبی آنان درک کند و آنها را در موقعیت‌های مسئله برانگیز جدید بازتولید نماید.

 

 

واینم دومی

 

الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعه‌ای از الگوها و نظریه‌ها برای یک گروه یا یک جامعه شکل داده‌اند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگوواره‌ای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف می‌کند.

 

الگوواره‌هایی که از زمان‌های قدیم موجود بوده‌اند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوب‌هایی «بدیهی» در می‌آیند.

 

واژهٔ پارادایم (Paradigm) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناخت‌شناختی گفته می‌شود.

 

لغت‌نامه مریام-وبستر این واژه را چنین تعریف می‌کند: «یک چارچوب فلسفی و نظری از یک رشته یا مکتب علمی در کنار نظریه‌ها، قوانین، کلیات و تجربیات به دست آمده که قاعده‌مند شده‌اند». به طور کلی چارچوب نظری و فلسفی از هر نوع.

 

بر اساس ایده کوهن، پارادایم آن چیزی است که اعضای یک جامعه علمی با هم و هر کدام به تنهایی در آن سهیم هستند. مجموعه‌ای از مفروضات، مفاهیم، ارزش‌ها و تجربیات که روشی را برای مشاهده واقعیت جامعه‌ای که در آن سهیم هستند (به ویژه در رشته‌های روشنفکرانه) ارائه می‌کند. بر اساس ایده کوهن، پارادایم اصطلاح فراگیری است که همه پذیرفته‌های کارگزاران یک رشته علمی را دربر می‌گیرد و چارچوبی را فراهم می‌سازد که دانشمندان برای حل مسائل علمی در آن محدوده استدلال کنند. کوهن معتقد است پارادایم یک علم تا مدت‌های مدید تغییر نمی‌کند و دانشمندان در چارچوب مفهومی آن سرگرم کار خویش هستند. اما دیر یا زود بحرانی پیش می‌آید که پارادایم را درهم می‌شکند و دگرش علمی به وجود می‌آید که پس از مدتی پارادایم جدیدی به وجود می‌آورد و دوره‌ای جدید از علم آغاز می‌شود.

 

کوهن تئوری جاری را پارادایم نمی‌نامد، بلکه جهان‌بینی موجود را که آن نظریه در قالب آن شکل گرفته و همه کاربردهایی که از آن حاصل شده‌است را پارادایم می‌نامد.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حقیقتش هنوز نتونستم درکش کنم.

فهمیدم که قابل تعریف نیست و دلیلش را هم گرفتم.

ولی بالاخره اگر قابل تعریف نیست.قابل مثال که هست.

نمیتونی با مثال توضیح بدی :ws52:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
حقیقتش هنوز نتونستم درکش کنم.

فهمیدم که قابل تعریف نیست و دلیلش را هم گرفتم.

ولی بالاخره اگر قابل تعریف نیست.قابل مثال که هست.

نمیتونی با مثال توضیح بدی :ws52:

 

 

یه بار تویه یه آزمایش یه نفر که قرار بود روش آزمایش بشه رو با 3 نفر دیگه که خودشون آزمایشگر بودن گذاشتن تویه یه اتاق جوری که اون یه نفر دیگه فکر کنه اونا همم مثل خودشن .....

 

بعد ازشون سوال میپرسیدن و اونا جواب میدادن ....

 

اون سه نفر همش جواب های چرت و پرت میدادن و شخص مورد آزمایش اینجوری میشد :w58:

مثلا توی روز میگفتن شبه

 

بعد از چند تا سوال میدیدی که شخص مورد آزمایش مثل اونا جواب میده و استدل های اونا رو قبول میکنه :w58::w58::w58:

 

تو این آزمایش نشون داده شد که 33% افراد نظرشون عوض میشه و با توجه به القاعات محیط نظر میدن ....

 

اوکی ؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه
یه بار تویه یه آزمایش یه نفر که قرار بود روش آزمایش بشه رو با 3 نفر دیگه که خودشون آزمایشگر بودن گذاشتن تویه یه اتاق جوری که اون یه نفر دیگه فکر کنه اونا همم مثل خودشن .....

 

بعد ازشون سوال میپرسیدن و اونا جواب میدادن ....

 

اون سه نفر همش جواب های چرت و پرت میدادن و شخص مورد آزمایش اینجوری میشد :w58:

مثلا توی روز میگفتن شبه

 

بعد از چند تا سوال میدیدی که شخص مورد آزمایش مثل اونا جواب میده و استدل های اونا رو قبول میکنه :w58::w58::w58:

 

تو این آزمایش نشون داده شد که 33% افراد نظرشون عوض میشه و با توجه به القاعات محیط نظر میدن ....

 

اوکی ؟

 

اوکی :icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این هرچی که هست مطمئنا 2طرفست ، یعنی هم از اونور رو ما کار میشه هم اینور ، ولی اینوری به آتیش زده بری حفظ خودش و به نظر من شکست خورده ، با اینهمه سانسور و رسانه همین اندازه بیداری (شاید هم بیداری نیست اونوری شدنه) هم یه شکست مفتضحانه برای سیستم شستشوی مغزی اینطرف به حساب میاد.

به نظر من بعضی مواقع هم این کار نتیجه وارونه میده ، یعنی الان من و امثال من ، هرچقدر برام تبلیغ بشه و روم کار میشه بیشتر از اینوریا متنفر میشم‌ ،‌ همچین چیزی اسم خاصی نداره؟ مثلا وارونگی پروپاگاندا؟!!!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این با اشرف مخلوقات بودن و متغیر بودن انسان و روح داشتنش در تناقض نیست.

یعنی این چه اشرف مخلوقاتی هست که شستشوی مغزی داده میشه به این راحتی.

این روح کجاست که جلویش را بگیره.

این که شد فقط مغز !!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
این هرچی که هست مطمئنا 2طرفست ، یعنی هم از اونور رو ما کار میشه هم اینور ، ولی اینوری به آتیش زده بری حفظ خودش و به نظر من شکست خورده ، با اینهمه سانسور و رسانه همین اندازه بیداری (شاید هم بیداری نیست اونوری شدنه) هم یه شکست مفتضحانه برای سیستم شستشوی مغزی اینطرف به حساب میاد.

به نظر من بعضی مواقع هم این کار نتیجه وارونه میده ، یعنی الان من و امثال من ، هرچقدر برام تبلیغ بشه و روم کار میشه بیشتر از اینوریا متنفر میشم‌ ،‌ همچین چیزی اسم خاصی نداره؟ مثلا وارونگی پروپاگاندا؟!!!!

 

خب این مسئله مطمئنا مطلق نیست ومثال هم زدم که جنگ ویتنام چه افتضاح سیاسی درنظام دولتی امریکا به وجود اورد که هنوز هم از تبعاتش درامان نیستند

شکست یک پروسه

:icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
این با اشرف مخلوقات بودن و متغیر بودن انسان و روح داشتنش در تناقض نیست.

یعنی این چه اشرف مخلوقاتی هست که شستشوی مغزی داده میشه به این راحتی.

این روح کجاست که جلویش را بگیره.

این که شد فقط مغز !!!!

 

خب دانی این مثالها نمیتونه ناقض باشه

روح همون مدیومی هست که تحت تاثیر قرار میگیره

تحریک میشه واسمشو میزاریم احساسات

شاید از اونایی که جبهه بودن بپرسی بهتر بتونن بگن اهنگ های اهنگران چه تاثیری داشته!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
خب دانی این مثالها نمیتونه ناقض باشه

روح همون مدیومی هست که تحت تاثیر قرار میگیره

تحریک میشه واسمشو میزاریم احساسات

شاید از اونایی که جبهه بودن بپرسی بهتر بتونن بگن اهنگ های اهنگران چه تاثیری داشته!

 

 

گفت جنگ و آهنگران ......

من یه عمو دارم که جبهه بوده و الان جانبازه ....

 

میگفت هر وقت یه مداح میآوردن تا برای بچه ها روضه بخونه و دری وری بگه همیشه یه عده باهاش میومدن و تنها نبود.

 

بعد موقع روضه خونی که میشد این همراهان گرامی بین بقیه ی سربازا پخش میشدن و نوبتی میزدن زیر گریه ... اینجوری اشک همه رو در می آوردن .....

 

--------------

 

یه بار هم من چنین آزمایشی کردم ....

 

تو یه روضه بودیم با بچه ها گفتم بیان یکم جو بدیم ...

 

آقا ما سرمونو انداختیم پایین و زار زار گریه کردیم .... :ws3: بقیه ی ملت هم جو گیر ... از اینور و اونور صدا زار زدن میومد:ws28:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یه بار هم من چنین آزمایشی کردم ....

 

تو یه روضه بودیم با بچه ها گفتم بیان یکم جو بدیم ...

 

آقا ما سرمونو انداختیم پایین و زار زار گریه کردیم .... :ws3: بقیه ی ملت هم جو گیر ... از اینور و اونور صدا زار زدن میومد:ws28:

 

الان این آقای مداح داره چه جوی میده؟:ws52:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...