رفتن به مطلب

برای سال جدید گوشت خریده‌ای؟


spow

ارسال های توصیه شده

«دیگه غر نزن. نداریم. نیست. می‌فهمی؟»

سرچشمه تهران، شلوغ است و مردم ماهی می‌خرند و به خانه می‌برند.ایستاده‌ام منتظر که جعفر ماهی فروش مورد اعتمادم ماهی سفیدی را که برایم کنار گذاشته بگیرم و بروم خانه. دخترک پا می‌کوبد و زن دستش را می‌کشد.«نداریم. پول نداریم ماهی بخرم.»

چشمانم روی صورت زن درجا می‌زند.او رنگ پریده و درمانده است. انگار سال‌هاست چیزی نخورده است. دست دخترش را می‌کشد و دختر بچه زار می‌زند

جلو می‌روم .خودم را خبرنگار معرفی می‌کنم. زن چادرش را می‌کشد توی صورتش و می‌گوید:«فرمایش؟»

«چند وقت است گوشت نخورده‌اید؟»این را بدون هیچ مقدمه و موخره‌ای می‌گویم. زن سعی می‌کند از جلویم رد شود. بعد ناگهان برمی‌گردد و می‌گوید:« شش ماه است. آخرین بارهم خانه زنی گوشت خوردم که خانه شان کار می‌کردم.

«حتی برای عید نوروز گوشت نخریده‌اید؟ خوراکی‌های عید چی؟»

« شما شکم‌تان سیر است که این حرف‌ها رو می‌زنید. یک قدم بیایید جنوب شهر ، حول و حوش قلعه مرغی، خانی آباد، مثل ما زیادند. گوشت که سهل است نان هم ندارند بخورند.»

مرد ده تا ماهی سفید می‌گیرد. دست در جیبش می‌کند و پنج هزاریها را می‌دهدبه جعفر آقا.«حاجی سال خوبی داشته باشی. به حاج خانم هم سلام برسون. ان شالله همیشه با برکت باشه سفره ات.»

حاجی دستی به ته ریشش می‌زند و می‌گوید:« در پناه حق باشی»

از جعفرآقا می‌پرسم:« این حاجی کی بود؟» جعفرآقا می‌گه:« یکی از .......... است.» نمی‌شناسیش؟خیلی وضعشون توپه. با این ....‌ها هم کار می‌کنه و کار و بار تجارتش بد نیست.

ماهی سفیدم را از جعفر آقا می‌گیرم. دو کیلو ماهی می‌شود سی هزار تومن.باورم نمی‌شود.برای من که از طبقه متوسط جامعه هستم این مبلغ زیاد است. چه برسد به زنی که دست دختر خود را می‌کشید و سرش داد می‌کشید

عذاب وجدان گرفته‌ام. سوار ماشین می‌شوم و به سمت محله قلعه مرغی می‌روم. حال و هوای شمال تهران و تجریش در این کوچه خیابان‌ها نیست.بعضی جاها، تشت‌های قرمز ماهی قرمز ها و ماهی سیاه‌ها است. مردم مثل شمال شهر با سرعت از ا ین سو به آن سو نمی‌روند. مجید تورش را در تشت قرمز می‌اندازد و یک ماهی سرخ برای پسری هفت هشت ساله می‌گیرد.«چند ساله‌ای پسر جان؟»

«هشت ساله.»

«سبزی پلو ماهی می‌خورید؟» این را که می‌پرسم انگار سوالی غریب پرسیده‌ام.

«من تا بحال ماهی نخورده‌ام. مادرم همیشه از سبزی پلو ماهی شب عید برایمان گفته اما هیچ وقت نشده که سبزی پلو بخوریم.»

می‌پرسم:«پدرت چه کاره است؟»

پدرم کارگر کارخانه است.امسال حقوقش سه ماهی است عقب افتاده. اوضاع خوبی نیست. مادرم هم دست راستش دیگه کار نمی‌کند و در بستر افتاده‌است و من بجایش عصرها بعد از مدرسه آدامس می‌فروشم.»

«عید برایت چه معنایی دارد؟»

«گاهی چند تا اسکناس قرمز پانصد تومانی عیدی. همین بقیه‌اش غر و اندوه و دعوای مادر و پدرم است. همش اینکه ما نداریم. که فقیریم و لباس نو برایمان نیست.»

«ماهی که سهل است ما مدت‌هاست گوشت آشغال هم نخوردیم . دلتان خوش است شما سر سال نویی ازاین سوال ها می‌پرسید. شکم بچه‌های غریبه سیر باشد شکم بچه‌های ایران چه ارزشی دارد.»

این را مردی می‌گوید که بساطش را چیده و در حال فروش تخم مرغ رنگ کرده است.« اینها را زنم رنگ کرده.می‌دانم که قیمیتی ندارد .اما خب یه پولی می‌شود برای شکم بچه‌هایم»

سال به زودی نو می‌شود.فقر اما روز به روز بیشترمی‌شود و تعداد بیکاران، زیادتر.در میان همهمه آجیل و شکلات و خوراکی و عیدی و سبزی پلو ماهی کودکان کار و خیابان، کارگرانی که ماه‌هاست حقوق نگرفته‌اند.خانواده‌های بی‌سرپرست و...اما هیچ تعریف مشخص و شادی از نوروز و عید ندارند.آنها در همان تعابیر ساده و همان غذاهای خالی از رنگ و طعم سال نو را آغاز خواهد کرد

  • Like 23
لینک به دیدگاه

ننگ بر كساني كه اين وضع و به وجود اوردند و مي اورند .كدوم عدل .كسايي كه همون اقايان 2تا فيش حقوقي دارند از خداشون هم هست مردم از گرسنگي بميرند .ناراحتم از اينچنين موضوعي و دوست دارم بشنوم و .................

  • Like 17
لینک به دیدگاه

سالهاست که مردم به سوگ "شادی" نشسته اند!!

هر سال سالگردش دردناک تر خواهد بود

اینجا "شادی" مال از ما بهتران است!

هر چه هست عزاداری و اشک و آه است...

 

"شادی" جرم است... !

  • Like 15
لینک به دیدگاه

ياد كفرنامه ي كارو افتادم

 

خدايا

خالقا بس كن....

 

شکم بچه‌های غریبه سیر باشد شکم بچه‌های ایران چه ارزشی دارد

:sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

میدونم دیدن و شنیدن اینا چقدر درد اوره و اینم میدونم که خیلی از ما ها امکانات اینو نداریم که بتونیم اینجور کمکا رو بکنیم

 

ولی یه چیزایی هس که از دست ههممو بر میاد هیچ خرجی هم نداره

 

مثلا دم عیدی سر زدن به خونه سالمندان پرورشگاها بیمارستانا( بخش های خاص)

 

یا مراکز نگهداری معلولان ذهنی و ...........

.

.

.

.

خیلی پیام اخلاقی بی ربطی بود؟؟:ws52:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یه تشکر برای این تاپیک کمه.

 

بعضی وقتها دلم به درد میاد از دیدن صحنه های اینچنینی. بعضی وقتها میزنم توی این جمعیت. ولی از دست من تنها کمکی بر نمیاد. یه کمک موقتی دردی رو دوا نمیکنه. خانه از پای بست ویران است. بعضی وقتها خودمو از این صحنه ها دور میکنم. چون فکر میکنم وقتی کاری از دستم بر نمیاد بهتره اعصابم رو خورد نکنم. ولی به این فکر میکنم که رسالت یه انسان در این کالبد ایجاب میکنه پس از رفع نیازهای خودش شکاف های اجتماعی رو پر کنه. ولی باز میبینم کار من تنها نیست.

 

پس چه باید کرد جز فرستادن نفرینی برآمده از سوز دل؟

  • Like 10
لینک به دیدگاه

پس این ادمایی که الان تو خیابونا و مرکز شهر و مراکز خرید دارن خرید می کنن کیان

به نظرم خبرنگار داره دروغ میگه از خودش اینارو ساخته

اتفاقا نون و گوشت و ماهی الان تو سفره همین ادمای جنوب شهری دیروزی و بالانشین امروزیه

طبقه متوسط جامعه از خرج زیاد می ترسه از فرداش می ترسه ولی من خودم به شخصه هر چی ادم تو خیابون تو مراکز خرید دیدم بیشتر طبقه به ظاهر پایین و روستایی جامعه هستش

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ولی از دست من تنها کمکی بر نمیاد. یه کمک موقتی دردی رو دوا نمیکنه. خانه از پای بست ویران است. بعضی وقتها خودمو از این صحنه ها دور میکنم. چون فکر میکنم وقتی کاری از دستم بر نمیاد بهتره اعصابم رو خورد نکنم. ولی به این فکر میکنم که رسالت یه انسان در این کالبد ایجاب میکنه پس از رفع نیازهای خودش شکاف های اجتماعی رو پر کنه. ولی باز میبینم کار من تنها نیست.

 

پس چه باید کرد جز فرستادن نفرینی برآمده از سوز دل؟

اره کمک موقتی دردی رو دوا نمیکنه فقط شاید دل کسیو موقتی شاد کنه

یاد اون جمله معروف افتادم که میگفت اگه به من ماهی بدی یه وعده بهم غذا دادی ولی اگه بهم ماهیگیری یاد بدی تمام عمر سیرم کردی

 

کار یه نفر و دو نفر و ده نفر هم نیس درسته

ولی حداقل میتونیم خودمون رو توجیه کنیم که من در حد توانم انجام میدم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
پس این ادمایی که الان تو خیابونا و مرکز شهر و مراکز خرید دارن خرید می کنن کیان

به نظرم خبرنگار داره دروغ میگه از خودش اینارو ساخته

اتفاقا نون و گوشت و ماهی الان تو سفره همین ادمای جنوب شهری دیروزی و بالانشین امروزیه

طبقه متوسط جامعه از خرج زیاد می ترسه از فرداش می ترسه ولی من خودم به شخصه هر چی ادم تو خیابون تو مراکز خرید دیدم بیشتر طبقه به ظاهر پایین و روستایی جامعه هستش

افرین دمت گرم تو این چند سال اخیر طبقه پایین بیشتر حال کردن منکر این نیستم که ادم گشنه زیاده می دونم زیاده اما این چند سال اخر که ماها کار کردیم اونا خوردن چی شده بهشون بر خورده؟ میدونم دارم تند میرم اما کشیدم که دارم میگم این همه صدقه نمی دونم جشن نیکوکاری خیریه کمیته اینا میره میریزه تو جیب کی؟همین مردم به قول شما پایین من نگران خودمم که داره سرم کلاه میره نه اونی که سبزی پلو با ماهی نداره

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...