Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اسفند، ۱۳۸۹ با توجه به علاقهاي كه همة ما به مسايل و مشكلات شهرهاي خودمان داريم. به محض اينكه بحث تاريخ شهر مطرح ميشود، اين سئوال به ذهن ميآيد كه كاوش در تاريخ شهرهاي قديمي به چه كار ميآيد؟ آيا بهتر نيست به جاي آن بر مسايل امروز شهرها متمركز شويم؟ در پاسخ بايد گفت ما به عنوان جامعه شناس به جزئيات تاريخ شهرها و توالي وقايع تاريخي علاقه نداريم، اما درك منشاء شهرها و سير تكوين شهرنشيني و شهريگري براي درك اين پديده لازم است. در زندگي معمولي وقتي مي خواهيم كسي را بشناسيم از گذشته او مي پرسيم , در علوم نيز يكي از روشهاي شناخت پديده ها دقت نظر در فرآيند شكلگيري و تكوين آنهاست. اين روش را روش ژنريك يا تكويني (generic/ generique) ميگويند. در علوم اجتماعي روش ژنريك را روش تاريخي ميخوانيم.در اين روش براي شناخت هر پديدة اجتماعي مسير پيدايش و تحول پديده يا به سخن ديگر تاريخ آن را بررسي مي كنيم. البته اين تنها روش مطالعات اجتماعي نيست. همه از روش كاركرگرا و يا روش گونة مثالي وبر يا نوع خالص زيمل چيزهايي مي دانيم. امروزه براي شناخت و تعريف پديدههاي دشوار از روشهاي متفاوت در كنار هم استفاده ميشود. مانيز در اين مقاله ميخواهيم به طور مختصر به پيدايش شهرنشيني، به عنوان اولين گام در مطالعة تاريخ شهرنشيني بپردازيم. ديرين شناسان و انسان شناسان اولين نشانههاي حضور انسان بركرة زمين را در عصر ديرينه سنگي ابتدايي ميدانند. اين علوم اولين نشانههاي موجوداتي شبيه انسان را گاه تا يك ميليون سال پيش از ميلاد مسيح عقب ميبرند، اما ميان دانشمندان بر سر اينكه در صد هزار سال پيش از ميلاد هموساپينس ساپيينس كه از نظر زيست شناسي جد انسانهاي امروز به شمار ميآيد بركرة خاك ميزيسته است، توافق نسبي وجود دارد. اين موجود تا پايان عصر ديرينه سنگي (پالِئوليتيك) مانند حيوانات از طريق جمعآوري غذاهاي طبيعي مثل انواع ميوه، ريشه، دانه و ماهيگيري و شكار زندگي مي كرد. اين نوع معيشت مطابق محاسبات مورگان مردم شناس معروف بيش از 98 درصد عمر زمين را در بر ميگيرد. در اين دوران طولاني البته واحد اجتماعي خانواده بود. هر اجتماعي از چند خانوار تشكيل ميشد، اما اين اجتماعها مجبور بودند براي دستيابي به منابع جديد غذا پيوسته تغيير مكان بدهند. بنابراين نميتوانستند در يك جا ساكن شوند. سكونت در يك نقطه به معناي مرگ آنها بود. اجتماعات شكارگر مجبور بودند بدنبال صيد حركت كنند، همانطور كه هنوز هم لاپوئنها به دنبال گلههاي گوزن كوچ ميكنند. در اين نوع زندگي اقليم كاملاً غالب بود و جمعيت انسانها الزاماً محدود ميماند وطبيعي بود كه خانوادها وسايل زندگي ناچيزي داشته باشند و از يك پناهگاه به پناهگاه ديگر حمل كنند. با وجود اين ، در عصر يخ بندان انسان آنقدر مجهز شده بود كه خود و حيوانات اهلي شدة خود را از مهلكه نجات داده و در غار پناه گيرد. اما تا پايان عصر ديرينه سنگي هنوز مسكن ثابت در زندگي انسان وجود نداشت. اولين سكونتگاههاي دايمي كه هنوز بر كشاورزي متكي نبودند، در حدود 10000 بيش از ميلاد در هند ، حوالي درياي بالتيك و احياناً در كنار رودخانهها و يا درياچه در بعضي نقاط ديگر جهان به وجود آمدند. با اهلي كردن حيواناتي مثل گاو و الاغ و اسب ، گردآوري منظم داده ها ، كشت صدف و صيد ماهي و ساير حيوانات و تكثير گياهان را از قلمه و به وجود آمدن اولين باغهاي نخل، زيتون، انجير و مو، در نقاط محدودي كه شرايط مناسب وجود داشت، مزحلة جديدي از زندگي انساني كه با سكونت در يك جا مشخص ميشد به وجود آمد. با وجود اين ، نقطة تحول اساسي در تاريخ بشر كشف كشاورزي بود. انقلاب كشاورزي : عصر نوسنگي (نئوليتيك) با گذر از شيوة زندگي مبتني بر گردآوري خوراك به شيوة زندگي بر اساس كشت دانهها مشخص ميشود. اين تحول در حدود 8000 بيش از ميلاد در خاورميانه به وقوع پيوست و نظر به اهميتي كه در زندگي بشر داشت به انقلاب كشاورزي معروف شد. انسان از طريق كشت و پرورش منظم انواع خاصي از نباتات كه دانههاي مغذي نسبتاً خشك و قابل نگهداري داشتند، بويژه گياهان وحشي كه همان اجداد گندم و جو بودند، براي اولين با به توليد مواد غذايي و نه گردآوري آن پرداخت و توليد زياد طعام پاية معيشت انسان قرار گرفت. مهارت نگهداري و دخيره محصول نيز كم كم پديدار شد در نتيجه انسان از حركت دايمي به دنبال غذا آزاد شد و توانست در نقاط مناسب (جزيرهها، كنار رودخانهها و درياها) اجتماعات ساكن به وجود آورد. امكان گسترش واحد اجتماعي در حد يك قبيله فراهم آمد و با دوام سكونت در يك محل كم كم اولين دهكدهها پديدار شدند كه البته چيزي بيش از آلونكهاي بدوي نبودند كشف كشاورزي زندگي انسان را دگرگون ساخت. حال قبيله ميتوانست تمام زمستان را در كلبههاي خود بماند و از محصول برداشت شدة سال قبل تغذيه كند و به اميد برداشت محصول جديد در فصل گرم باشد. جمعيت ساكن در پرورش حيوانات اهلي نيز ماهرتر شد و شكارگري كمكم اهميت فرعي پيدا كرد. توليد قابل كنترل خوراك فقط محصول تلاش هموساپينس نبود. يك عامل خارجي نيز به پيدايش شرايط مناسب كمك كرد و آن هم تغييرات آب و هوايي ناشي از پايان آخرين دورة يخ بندان در همان دوره بود. در اثر گرم شدن زمين ورقههاي عظيم يخ در شمال ذوب شدند و اروپاي شمالي و جنوبي به جنگلهاي معتدل تبديل شدند و رودهاي پرآب به وجود آمدند. در جنوب مديترانه(شمال آفريقا) و آسياي غربي نيز صحراهاي داراي واحه و مرغزارهاي بسيار به وجود آمدند. در اين مرغزارها ، وقتي هنوز اروپا پوشيده از يخ بود، علفهايي روييدند كه با پرورش به جو و گندم امروزي تبديل شدند. اين اتفاق براي اولين بار در منطقهاي افتاد كه مورخان به آن هلال خضيب يا كمان زايا ميگويند. اين منطقه، كه شكلي همچون كمان دارد از بالاي خليج فارس شروع ميشود و به سوي شمال غرب ايران تا كوهستانهاي سرچشمة دجله و فرات امتداد مييابد، سپس به غرب متمايل شده ، درههاي حوزة آبريز دجله و فرات، بينالنهرين، سوريه و فلسطين را درمي نوردد و به درة دلتاي نيل مي پيوندد.اينجا خاستگاه اولين اجتماعات كشاورز، اولين دهكدهها و سپس اولين شهرها، امپراطوريها و تمدنهاست. افزون بر منطقة هلال خضيب با فاصلة زماني قابل ملاحظه در حوزة رودخانه سند( در پاكستان امروز)، درة آنايانگ و چنگ چو و بعدها در جزاير يونان و حتي در آمريكا نخستين اجتماعات ساكن ، نخستين دهكدهها و شهرها و تمدنها پديدار شدند. شكل 1 تحت عنوان خط كش تاريخي تصوري كلي از پيدايش اجتماعات بشري و نقش انقلاب كشاورزي در آن را نشان ميدهد. * همة تاريخها بيش از ميلاد مسيح است سكونت دايمي: يكي از اولين روستاهايي كه باستانشناسان كشف كرده اند روستاي جارمويا پارمو در كردستان عراق امروز است. اين روستا بين 7000 تا 6000 بيش از ميلاد 150 نفر جمعيت داشته است. اهالي روستا به كار كشاورزي دايمي اشتغال داشتهاند و سگ و بز و احتمالاً گوسفند را اهلي كرده بودند. جالب اين است بدانيد كه تراكم جمعيت در اين منطقه در آن سالهاي دور، مطابق محاسبة باستان شناسان 27 نفر در هر مايل مربع بوده كه تقريباً مساوي تراكم جمعيت كنوني آن منطقه است. علت اين وضعيت البته فرسايش خاك و جنگل زدايي توسط بشر و تغييرات اقليمي است كه از اين لحاظ پيشرفتهاي تكنولوژيكي را خنثي كرده است. اينگونه اجتماعات حدود 5500 پيش از ميلاد تثبيت شدند و ظرف 1500 سال بعد، اين سكونتگاهها از دامنههاي تپهها به درههاي رودخانههاي دجله و فرات آمدند. در دره هاي بستر رودخانه نيل در شمال آفريقا ، درههاي اطراف رود سند و همينطور اطراف هوانگ هو در چين نيز آباديها گسترش يافتند. در دنياي جديد نيز ديرتر يكجا نشيني توسعه يافت. اختراع كشاورزي و پيدايش آباديها در چين و برجديد از ساير مناطق كاملاً مستقل بوده است. نتيجة فوري انقلاب كشاورزي دو چيز بود: اول: افزايش جمعيت به ميزان قابل توجه و دوم پيشرفتهاي تكنولوژيك بويژه در زمينة توليد غذا و نتيجة اين دو توسعة اقتصادي اجتماعات ساكن و پيدايش سكونتگاههاي بزرگ بود. نگهداري از جمعيت زياد فقط در سكونتگاههاي دايمي امكان پذير است.محاسبات نشان ميدهد جماعتهاي شكاگر و گردآورندة خوراك ميتوانند 3 تا 7 نفر را در هر مايل مربع نگهدارند. امادر دهكدههاي مبتني بر كشاورزي ابتدايي در هر مايل مربع 25 نفر ميتوانند زندگي كنند.افزون بر اين، زندگي متحرك تلفات بيشتري داشت و يكجانشيني شرايط بهتري براي تداوم حيات آدمي فراهم مي كرد.ميان افزايش جمعيت و پيشرفت تكنولوژي و توليد بيشتر غذا نيز رابطة دوسويه وجود داشت. كشاورزي در اطراف رودخانه نيازمند نوعي نظام آبياري بود. روستاييان گرد هم ميآمدند و نظامي از نهرها براي آبياري به وجود ميآورند. استفاده از حمل و نقل رودخانهاي و ساختن قايقهاي كارآمد استفاده از حيوانات باركش ، كشف روشهاي بهتر كشت محصول و نگهداري بهتر دانههاي غذا را فراوان ساخت. در نيمة هزارة چهارم بيش از ميلاد اقتصاد درة نيل در مصر از اقتصادي مركب از كشاورزي و گرد آوري خوراك به اقتصادي عمدتاً متكي بر كشاورزي تكامل يافت. علاوه بر جو و گندم كشت نخل نيز اضافه شد. در بين النهرين نيز چوب ، حصير، طناب ، نخ و كف پوش نيز توليد ميشد.ديري نگذشت كه زارع مصري توانست بيش از 3 برابر غذاي مورد نياز خود محصول برداشت كند. پس يكجانشيني و افزايش و تراكم جمعيت در سكونتگاهها پيشرفت تكنولوژي و مازاد توليد غذا را به وجود آورد و مازادتوليد غذا پيشرفت صنعت دستي غير كشاورزي را فراهم آورد. وسايل حمل و نقل گسترش يافت و تجارت ميان اجتماعات ساكن رونق گرفت و زمينه براي يك تحول مهم ديگر در زندگي بشر يعني انقلاب شهري يا پيدايش نخستين شهرها فراهم شد. انقلاب شهري: در طول هزارة چهارم پيش از ميلاد ابزارهاي تكنولوژيكي كافي براي انقلاب شهري اختراع يا كشف شده بود. كشت غله، گاو آهن، تكنولوژي ذخيرة غله، چرخ سفالگري، قايق بادباني ، دستگاه بافندگي، استخراج فلزات ، رياضيات، مشاهدات نجومي ، تقويم، خط و ساير وسايل انتقال مفاهيم و ارتباط سازي همگي كم وبيش در حدود هزارة سوم بيش از ميلاد به وجود آمدند. اما علتالعلل پيدايش شهرنشيني مازاد توليد غذا بود نه چيز ديگر. شهرنشيني تنها در ساية مازاد توليد مي توانست پديد آيد و اين مازاد توليد نيز در مناطقي كه زمين حاصليز و مساعد براي كشاورزي داشت، ايجادشد. تا آنجا كه اطلاعات باستان شناسان به ما ميگويد. نخستين شهرها ابتدا در بين النهرين (عراق امروزي) و غرب ايران ظاهر شدند. در بين النهرين بين چهار تا سه هزار سال پيش از ميلاد، جوامع روستايي در مناطق حوزة آبريز دجله و فرات رشد كردند و دچار تحول ساختاري شدند. چيزي نگذشت كه شهرنشيني گسترش يافت. در طي هزارة سوم پيش از ميلاد شهرهاي سومري چندين هزار نفر جمعيت و تجارت وسيع داشتند. كمي ديرتر در هزارة سوم شهرهاي نخستين مصري مثل تب و ممفيس نيز پديدار شدند. در چين تا يك هزار پيش از ميلاد شهرنشيني رايج نبود، اما در درههاي سند شهرهاي موهنجودار و و هاراپا دو هزار سال پيش از ميلاد مسيح( همزمان با بابل در بين النهرين) به وجود آمدند. نخستين شهرها بسيار كوچك بودند و به مقياس امروز حداكثر ده بزرگي به شمار ميآيند. اما همين شهرهاي كوچك ده برابر روستاهاي دورة نوسنگي وسعت داشتند مثلاً مساحت شهر معروف بابل با باغهاي معلقاش كه يكي از عجايب جهان باستان بود، به زحمت به 2/3 مايل مربع ميرسيد. شهر اور در كنار دجله و فرات كه بزرگترين شهر بينالنهرين بود مساحتي معادل 220 جريب و جمعيتي حدود 20هزار نفر داشت. شايد بتوان گفت جمعيت نخستين شهرها بين 2000 تا 20000 نفر متغير بود. باستان شناسان حدس ميزنند كه اين شهرها در حدود دو هزار پيش از ميلاد 3 تا 4 درصد جمعيت را در خود جاي داده بودند. اما بايد توجه كرد كه اندازة كوچك اين شهرها از اهيمت آنها نميكاهد. اهميت نخستين شهرها در اندازهشان نيست بلكه در نوآوري است كه در سازمان اجتماعي به وجود آوردند. اين شهرها حاملين همه دانشها و ارزشهاي فرهنگي و تواناييهاي اقتصادي تمدنهاي آن دوره بودند و بر روستا حكم ميراندند. پيدايش اين شهرها آغاز تمدن بشري و دوران تاريخي است. دربارة سازو كار پيدايش شهرنشيني و تمدن مورخان بسيار نظريه پردازي كردهاند. شايد دربارة توالي گامهايي كه بشر برداشت تا به تمدن و شهرنشيني برسد، اختلاف نظرهايي وجود داشته باشد، اما در اينكه همة اين گامها، زودتر يا ديرتر توسط انسان برداشته شده اختلافي نيست. بتدريج همراه با پيشرفت دانش و مهارت انسان در زمينة كشاورزي بر بازده كار افزوده شد، و محصول فراوان شد. مازاد طعام پيامدهايي به دنبال داشت كه تاثيرات مهمي بر تحول اجتماعات انساني داشت. نخست اينكه فن ذخيرة غذا به شدت پيشرفت كرد. تكنولوژي ساختن انبارهاي بزرگ و مطمئن غله يكي از اساسيترين لوازم تاسيس شهرها و امپراطوريها بود. اسناد تاريخي كه به گذشتههاي بسيار دور برميگردند به توانايي شهرهاي باستاني براي حفظ و نگهداري محصولات كشاورزي و برنامهريزي براي آينده گواهي ميدهند. مثلاً ميدانيم در مصر باستان ذخيرة مواد غذايي براي ايام قحطي رايج بود. داستان زندگي حضرت يوسف (ع) كه 7سال حاصلخيز و 7 سال قحطي و خشكسالي به دنبال آن را پيش بيني كرد و مشاور فرعون شد و دستور داد تا انبارهاي بزرگ بسازند و غله را براي سالها بعد ذخيره كنند، نشانگر كنترل مصريان بر محيط زيست خود بود. رشد تمدنهاي باستاني همگي بر اين توانايي تكيه داشت كه شامل حمل و نقل مواد غذايي نيز ميشد. دومين پيامد مازاد طعام اين بود كه تعداد زيادي از مردم در شهرها توانستند به امور غير كشاورزي بپردازند. پيشه هاي متنوع ظاهر شدند و صنايع دستي و صنعتگران در شهرها پيدا شدند.استفاده از فلزات و ومواد كاني رونق گرفت. كار با چوب و سنگ و خاك و ساختمان سازي رشد كرد. چرم سازي و نخ تابي و پارچه بافي پديدار شد. پيدايش ابزارهاي نوين خود بر كشاورزي اثر گذاشت و توليد مواد غذايي را بازهم بيشتر كرد. به نظر بسياري از مورخان اولين گروه از مردم كه از كار يدي معاف شدند، كاهنان بودند، كاهنان نقش روحاني، مدير اقتصادي، پزشك و قاضي را با هم ايفا ميكردند. در معابد باستاني همه جا صورت مزد افراد و جيرهبندي مواد غذايي پيدا شده است. اين گروه با رشد فعاليتهاي كشاورزي و ساختماني كار مديريت كارهاي جمعي را بر عهده ميگرفتند. آموختههاي تجربي خود را دربارة سلامتي در اختيار ديگران مي گذاشتند. در مواقع اختلاف ميان شهروندان به اصلاح البين ميكوشيدند و در عين حال نقش تبيين زندگي و مرگ و اجراي مراسم آييني و ايجاد رابطه با جهان غير مادي را نيز ايفا ميكردند. سومين پيامد مازاد طعام پيدايش روستاها و سپس شهرهايي بود كه در اثر رشد كشاورزي، صنايع دستي خوراك و وسايل زندگي فراوان داشتند. اين شهرها مورد توجه اقوام كوچرو قرار مي گرفتند و بويژه در فصل برداشت محصول مورد هجوم قرار مي گرفتند. مردم ساكن در شهرها و روستاها نياز به دفاع از خود و دستاوردهاي تلاش خود را احساس كردند.بنابراين به فكر دفاع افتادند. ابتدا همه دفاع ميكردند. اما كم كم عدهاي را از كشاورزي معاف كردند تا به دفاع از ساير ساكنان بپردازند. پيدايش قشر جنگاور نتيجة چنين تفكيكي بود. اين نوع سيستم كار ميان جنگجويان و كشاورزان در همه جاي دنيا مشاهده شده است. در چين قديم گروههاي جنگاوري بودند كه شغلشان اين بود كه در مقابل سهمي از محصول از روستاها در مقابل تهاجم خارجي دفاع كنند. در بعضي نقاط آمريكاي لاتين( از جمله مكزيك تا پايان قرن نوزدهم) نيز چنين رابطهاي ميان كشاورزان و جنگجويان وجود داشت. قشر سامورايي در ژاپن نيز چنين خاستگاه اوليهاي داشت. فئوداليسم اروپايي در اروپاي قرون وسطا نيز مبني بر چنين رابطهاي ميان شواليههاي اسب سوار و كشاورزان به وجود آمد جنگاوران ابتدا فقط در زمان مبارزه قدرت داشتند. اما كم كم در زمان صلح نيز قدرت خود را حفظ كردند. فاصلة ميان ايجاد يك قشر يا طبقة جنگاور و پادشاهي موروثي يك گام بيش نبود.دولت از همكاري جنگاوران و كاهنان و اطاعت بقية مردم پديدار شد. اقوام ابتدايي را به اسارت ميگرفتند و از نيروي كار ايشان براي گسترش كشاورزي و استخراج معادن و تامين سرباز بهره مي بردند. با استفاده از نيروي نظامي راهها را امن مي كردند و تجارت ميان شهرها را رواج ميدانند و تمدن را به همه جا گسترش ميدادند، راز رشد امپراطوريهاي باستاني كه محصول شهرنشيني است ، همين بود. به سخن ديگر، پيدايش و توسعة شهر وجود تشكيلات سياسي و اجتماعي و حضور دستگاههاي هماهنگ كننده را ضروري ساخت. زيراايجاد نظامهاي آبياري كارآمد و عظيم و راههاي طولاني و حفظ امنيت آنها براي برقراري و گسترش تجارت و دفاع از جان و ثروت اجتماعات در برابر حملة بيگانگان و رسيدگي به امور داخلي اجتماعهاي شهري و روستايي كه از نظر كيفي و كمي متفاوت با زندگي ابتدايي انساني بود، بدون تشكيلات حساب شدهاي امكان پذير نبود. پس رابطة شهرنشيني و پيدايش دولت بسيار واضح است آنگونه كه بايد گفت بدون شهرنشيني و تجمع بسيار گروهها و نياز به فعاليتهاي عظيم عام المنفعه و همگاني وجود دولت غير ضروري خواهد بود. پيدايش دولت نيز متقابلاً بر پديده شهرنشيني اثر گذاشت و آنرا در همه جا جهان آن روز گسترش داد. اگر در جوامع شكارگر گردآورنده خوراك و همينطور در روستاهاي متكي بر كشاورزي تقريباً همه به يك كار مشغول بودند، با پيدايش شهرنشيني و تمدن تقسيم كار گسترش يافت. نظاميان حرفهاي و درباريان صنعتگران ، مهندسان ساختمان و آبياري ، كاهنان، هنرمندان و غيره و غيره همه براساس مازاد توليد(ابتدا خوراك و سپس محصولات صنعتي) و گسترش تجارت و مبادله پديدار شدند. افتراق اجتماعي بوجود آمد. اقشار و طبقات از هم متمايز شدند و نابرابري ميان اقشار يك جامعه و ميان جوامع مختلف اهميت پيدا كرد. رشد شهرنشيني و تمدن به شيوهاي تصاعدي صورت ميگرفت. هر گامي كه بشر به بيش برميداشت، گامهاي ديگري را ضروري ميساخت. ظهور كاخ و نظامي گرمي و نيازهاي رزم آوران و در باريان يك بازار از كالاهاي غير اساسي و تجملي به وجود آورد و به ظهور يك طبفة صنعتگر و افرازمند انجاميد. رشد صنعت بر تكنولوژي كشاورزي و بهرهوري آن اثر گذاشت. ظهور امپراطوريها تجارت را تقويت كرد و تجارت دانشها انتشار فرهنگي را به دنبال داشت كه به پخش اختراعات ، دانشها و افكار در پهنة وسيعي از سرزمينهاي آنروز انجاميد. خط ، حسابداري، تقويم خورشيدي و قمري، ديوان سالاري و نظام اداري ، آغاز علوم رشد هنرها، همه محصول رشد شهرنشيني بودند. پس انقلاب شهري برخلاف انقلاب كشاورزي فقط انقلابي در تغيير شيوة معاش نبود، بلكه در ارتباط ميان انسان و محيط زيست او دگرگوني اساسي به وجود آورد و تمدن بشري كه مبتني بر كار ، تكنولوژي حكومت و طبقات اجتماعي است، محصول آن است. بنابراين تاريخ شهرهاي قديمي در واقع همان تاريخ تطور انسان است كه با خلق تكنولوژي و سازمان اجتماعي نوين از تاثير محيط زيست بر زندگي خود كاست و كنترل بيشتري بر جهان به دست آورد. نویسنده: پرویز اجلالی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده