رفتن به مطلب

شوهر من با خانمها زیاد خوش و بش می‌کند!


ارسال های توصیه شده

صحبت‌های زن

من از لاس زدن‌های ف مریض شده ام این جمله را س 25 ساله،‌قد بلند و سفید رنگ، كه فقط اولین سالگرد عروسیش را جشن گرفته ، گفت. هر وقت كه به یك مهمانی می‌رویم ف یبشتر به طرف زن‌های زیبای آن اتاق متمایل می‌شود و جرقه ی گفتگو با آن‌ها می‌زند. و حتی زمانی كه به یاد می‌آورد كه مرا معرفی كند، او خیلی زود قدم می‌زند و من را ترك می‌كند. ما هر بار آن جا را خیلی زود ترك می‌كنیم چون این كار او باعث خجالت من می‌شود.

من فكر نمی‌كنم این كه شوهرم به من توجه كند و آن را نشان دهد توقع زیادی باشد. ف كاملا با این كه حركاتش مضر است مخالفت می‌كند و او نمی‌خواهد اشتباه خود را بپذیرد. او خیلی سریع و شمرده شمرده صحبت می‌كند، او كلمات من را اداره می‌كند و داستان را همیشه به سمت خودش متمایل می‌كند.

ف جذاب بود، او در ابتدا مراقب من بود و به من اظهار عشق می‌كرد. اما در عین حال او خیلی با خانمها خوش و بش می‌کرد . من از این كه او با خانمهای همکار و دوستانش صمیمی بود ، عصبی نبودم.

شاید من هرگز نباید با اولین نفر ازدواج می‌كردم. من نمی‌خواستم ازدواجم به بدبختی ازدواج والدینم شود. پدرم وكیل بود و مادرم معلم بود. مادرم درباره ی چگونگی بدبختیش با پدرم همیشه به من چیزهایی می‌گفت. اما آن‌ها به این فكر نمی‌كردند كه بتوانند همراه هم جلو بروند، من می‌دانستم كه آن‌ها من را دوست دارند

.

خواهرم‌، محبوب پدرم بود، و من همیشه به او حسودی می‌كردم. هرچیزی كه در خانه ما می‌آمد مطابق نیاز‌ها، و میل او بود.

اما گذشته از آن من بچگی شگفت آوری داشتم. والدینم من را به تلاش برای چیزهای جدید تشویق می‌كردند، و آن‌ها همیشه زمانی كه من تصمیمات سختی می‌گرفتم همیشه در كنار من بودند و من را درك می‌كردند.

حالا من به این رسیده ام كه چگونه ما متفاوت هستیم. من یك آدم سحر خیز هستم اما ف در آخر هفته‌ها تا ظهر می‌خوابد.

در ماه‌های گذشته ما جداگانه زندگی می‌كردیم. من از رفتار او نسبت به من عصبانی هستم و من نمی‌توانم بپذیرم كه با او رابطه زناشویی داشته باشم. من حتی نمی‌خواهم بیشتر از این شام او را بپزم. چرا من باید هر چیزی را برای او انجام دهم؟

بیش از همه ی این‌ها من می‌خواهم بتوانم كه شوهرم اعتماد كنم. من می‌خواهم كه او مرا دوست داشته باشد، در كنارمن باشد، به من علاقه داشته باشد نه به دیگر زن‌ها.

صحبت‌های مرد

س پیش از این‌ها فكر می‌كرد كه این ازدواج خیلی طبیعی و هیجانی است، این جمله را ف25 ساله گفت. ما ماه‌ها است كه نمی‌توانیم برای همدیگر عشقی بسازیم، ما ماه‌ها است كه نمی‌توانیم مثل گذشتهدر یک اتاق بخوابیم.

او برای شام با من برنامه ریزی نمی‌كند. و در یك شغل مهم قبول نمی‌كند كه در كنار من باشد. زمانی كه من در خانه هستم او رخت شویی را حتی اگر در كار‌هایش اخلال ایجاد كند ترك نمی‌كند. آیا او تلاش می‌كند تا من راتنبیه كند؟ من برای مدت طولانی بدگمان شده ام كه او نمی‌خواهد ازدواجمان پایدار باشد.

من یك لاس زننده نیستم، من اطرافم را نادیده نمی‌گیرم. این تهمت‌ها درست نیست، من همسرم را دوست دارم، و هیچ مشكلی با او ندارم. اما او خودش را متقاعد كرده و بجز این چیز دیگری را مناسب نمی‌داند. او به چشم من یكی از زیبا ترین زنان دنیا است.

اما این به این معنی نیست كه من نمی‌توانم با زنان دیگر صحبت كنم. من یك شخص خوش مشرب هستم كه دوست دارم كه در كنار مردم كامل شود. آیا این اشتباه است؟ من همیشه دوستان زیادی دارم. من نمی‌دانم كه چرا س فكر می‌كند كه من خود پرست كم ارزش و بی تربیت هستم.

صراحتا، من مطمئن نیستم كه آن را بخواهم. او یك حسادت دیوانه كننده و خاموش نسبت به من دارد. س كار‌های من را بد تعبیر می‌كند. و وانمود می‌كند كه بدترین است. هر زمان كه ما بیرون می‌رویم من اطمینان دارم كه او تنها من را دوست دارد، اما او این حس را نسبت به من ندارد.

شاید ما متفاوت هستیم. س یك فرد سازمان یافته و با دقت است، من دوست دارم انتخاب‌هایم را همیشه لمس كنم و مقداری خطر هم با آن‌ها مخلوط كنم.

والدین من هر دو در یك خانواده ی فقیر بزرگ شده‌اند اما با تلاششان برای خود زندگی خوبی ایجاد كردند. پدر من در یك كارخانه ی بزرگ لباس كار می‌كرد و مادرم کارمند مشاور املاك بود.

والدینم از من و خواهر كوچكترم انتظارات زیادی داشتند. ما همیشه در یك مسیر خوب با هم رقابت می‌كردم. ما عقیده داریم كه اگر ما چیزی را بخواهیم و برای آن به‌اندازه ی كافی تلاش كنیم، آن را به دست خواهیم آورد.

اما س به هیچ وجه به خودش اطمینان ندارد. او نمی‌تواند یك تصمیم برای هر چیزی بگیرد. مثلا برای خرید یك ماشین جدید و یا رفتن به یك رستوران یك بحث بی پایان راه می‌اندازد. او من را دیوانه می‌خواند. زمانی كه من ساختمان آنها رفتم، او از شغلش خسته بود و به چیز‌های جدیدی نیاز داشت. من می‌خواستم كمكش كنم، بنابراین زمانی كه من از شغلم به او گفتم، او نسبت به آن نگران بود. چرا او نگران انگیزه ی بعدی هر كاری كه من انجام می‌دهم است؟

 

در این ماه‌های آخر ما به طور جدی مانند یك هم خانه برای همدیگر بودیم. این بهتر از این بود كه یك دعوای بزرگ داشته باشیم و هرچه بخواهیم به یك دیگر بگوییم. من تا دیر وقت كار می‌كنم، شام را با دوستانم بیرون می‌خوریم و سعی می‌كنم كمتر به خانه بروم. من نمی‌خواهم س را از دست دهم، اما ازدواج ما مثل یك جوك شده است.

 

********

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هر یك احساس می‌كنند كه به یك دیگر آزار می‌رسانند و همدیگر را دوست ندارند و هر یك اصرار دارند كه دیگری مقصر است. كلید پایداری ازدواج این دو این است كه اولا،‌هر دوی آن‌ها باید مسؤلیت مشکلات را بپذیرند، و دوما، آن‌ها باید به سمت دلسوزی و یكدلی هدایت شوند.

 

س یك زن خوب و كامل بود. اما متاسفانه تا حد زیادی او هنوز درگیر احساسات گذشته ی خود زمانی كه پدرش به خواهرش توجه داشت بود. این مشكل سحر باعث شده كه او به یك عشق و محبت سیر نشدنی نیاز داشته باشد.

 

نباید زیاد همدیگر را مقصر بدانند و به هم تهمت بزنند.

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...