رفتن به مطلب

تختـــــــــه ســـــــــیاه


pari daryayi

ارسال های توصیه شده

هنوز تو حال و هوای تاپیک بغلی بابایی بودم که یاد عزیزترین خاطره ام افتادم

 

یادش به خیر معلممون

از در که می اومد تو می رفت پای تخته درست قسمت بالا سمت راست تخته می نوشت

"به نام خدا"

 

و بعد شروع می کرد به درس دادنش...

 

اون به نام خدا رو اون تخته سیاه همیشه تو ذهن من موند و هنوز عکسی رو که از اون به نام خدا از زبون یه آدمی که هیچ وقت قیافه آدمای "باخدا" رو نداشت تا آخر عمر با من می مونه

 

نمی دونم شاید ایده تکراری باشه اما دلم خواست از شما بخوام و بپرسم اگه یه تخته سیاه داشتین و می خواستین یه ردی از خودتون با گچ سفید رو تن سیاه تخته سیاه بذارین

که بعدنا وقتی دوستامون اون رد رو رو تن تخته سیاه می بینن یاد ما بیفتن چی می نویسین؟؟

 

فرض کنیم این به تخته سیاهه

 

هر کی دوست داشت یه رد از خودش برای من و همه دوستاش اینجا بذاره رو تن این تخته...

 

به یادی از این شعر که نام من و تو هم روتن این تخته سیاه حک شده باشه:ws37:

 

 

 

یار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

 

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش

خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه

کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟

 

یار دبستانی من ، با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه

ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

BlackBoard.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این شما این گچ اینم تخته سیاه

  • Like 31
لینک به دیدگاه

نشانی

« خانه ی دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار.

آسمان مکثی کرد.

رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

« نرسیده به درخت ،

کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است

و در آن عشق به اندازه ی پر های صداقت آبی است.

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ،سر به در می آرد.

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

دو قدم مانده گل،

پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.

در صمیمیت سیال فضا،خش خشی می شنوی:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بر دارد از لانه ی نور

و از او می پرسی

خانه ی دوست کجاست؟»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»» نواندیشان

 

 

 

 

 

 

  • Like 16
لینک به دیدگاه

فرض کنیم این به تخته سیاهه

 

هر کی دوست داشت یه رد از خودش برای من و همه دوستاش اینجا بذاره رو تن این تخته...

 

خط نوشتم تا بماند یادگار

 

من نمانم،خط بماند ماندگار.........

 

 

فقط امیدوارم کسی پاکش نکنه،هیچوقت.

  • Like 21
لینک به دیدگاه
[/right]

 

خط نوشتم تا بماند یادگار

 

من نمانم،خط بماند ماندگار.........

 

 

فقط امیدوارم کسی پاکش نکنه،هیچوقت.

 

خط یادگار را نتواند پاک کردن روزگار:icon_gol::icon_gol:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

«زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست،

هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود،

صحنه پيوسته بجاست،

خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد».

  • Like 18
لینک به دیدگاه

گاهی لازم است از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟

گاهی لازم است از مسجد، کلیسا، خدا بیرون بیایی و ببینی هنوز اعتقادی داری یا نه؟

گاهی لازم است از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟

گاهی لازم است در تربیت کودکی سهیم باشی، ببینی به آینده‌ انسان امیدواری یا نه؟

گاهی لازم است درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

گاهی لازم است تمام حقوقت را بدهی به یک بدبخت ببینی می‌میری یا نه؟

گاهی لازم است سکوت کنی و ببینی که آیا حرف نزدنت می تواند برایت سود آور باشد یا نه؟

گاهی لازم است که تصمیات را تو نگیری و بگذاری و ببینی که آیا دیگران هم می توانند برای آینده شان تصمیم بگیرند یا نه؟

گاهی لازم است پای کامپیوترت نباشی، تلویزیون و گوگل و ایمیل و فلان را بی‌خیال شی، با خانواده ات گپ بزنی، یا پای درد دل رفیقت بنشینی ببینی زندگیت فقط همین آهن‌پاره‌ برقی است یا نه؟

گاهی لازم است، آدم باشی ببینی می‌شود یا نه؟

.

.

.

.

 

واین که طوری زندگی کن که فردا پشیمون نشی که چرا مهربون نبودی

.

.

.

.

و یکی از مهم ترین اصل های زندگی که شدیدا بهش اعتقاد دارم:

اگر به هرکس هم دروغ گفتی، به خودت هیچ گاه دروغ نگو، هیچ گاه که در غیر این صورت تمام زندگیت را باختی.

  • Like 17
لینک به دیدگاه

من همیشه جای خالی پیدا کنم کاغد، تخته، دیوار اینو مینویسم .

 

 

اندکی صبر سحر نزدیک است . :ws37:

 

اینم بعدشه :

 

چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ، خانه اش ویران باد :ws37:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

جوانی هستم برخلاف مصلحت نظام چه کنم ؟

 

اما جدای از شوخی اگه همچین چیزی بود مینوشتم

 

کاش فراموش نمیکردیم که هر قدیسی یک گذشته و هر گناهکاری یک آینده دارد

  • Like 20
لینک به دیدگاه

چطور می شود بی آنکه زمزمه را فرا گرفته باشی فریاد زدن را از بر بدانی؟

بی آنکه زند گی کردن را تجربه کرده باشی مرگ را با چشمان باز بلد باشی؟

بی آنکه شادی را روخوانی کرده باشی اندوه را بر دیوارها رونویسی کنی؟

چگونه می شود شادابی آدم ها را در کنج پستوها و پشت دیوارها و عمق تاریکی ها پنهان کرد؟

چگونه می شود نسل و نسل هایی را کوررنگ کرد تا جز سیاه و سرمه ای و قهوه ای رنگی نبیند و نشناسند؟

چگونه می شود یاد داد که پنهان کردن و وانمود کردن و انکار کردن شرط بقاست؟

 

hanghead.gifhanghead.gifhanghead.gif

  • Like 14
لینک به دیدگاه

سبز سبزم ریشه دارم

 

من درختی استوارم

 

سبز سبزم ریشه دارم

 

در زمستان هم بهارم

 

شور و عشق و شادیم را

 

از خدایم هدیه دارم

 

هرچه هستم، هرکه باشم

 

چشمه‌ام، پاکم، زلالم

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

تو دوره دبيرستان درس كامپيوتر يه دبير داشتيم كه خيلي باهامون رفيق بود.با همه بچه هاي كلاس جور بود....من قدم بلند بود و معمولا" آخراي كلاس مي نشستم...اما هميشه براي پاك كردن تخته منو صدا ميكرد...تو بيسيك هم دستور CLS براي پاك كردنه...به خاطر همين بچه ها بهم ميگفتن CLS.چون پاك كن كلاس بودم...الان البته شما بنويسين ايشالا كه هيچ پاك كني نميتونه نوشته هاتونو پاك كنه....اينجا همه ما ماندگاريم.

همتونو دوست دارم خيلي زياد...باز احساساتم گل كرد.:icon_gol:

بازم ميام.مثل اينكه تا شما اين آخر سالي اشك منو در نيارين ول كن معامله نيستين :icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

زندگی کردیم و ساختیم در این ایران ویران

زندگی کردیمو ساختیم با همه بکس نواندیشان

ما میرویم و میسازند، بچهامون ایرانی آباد

ما میرویم و میسازند،کاربرانی تازه اینجا را آزاد..........................

  • Like 13
لینک به دیدگاه

من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن

من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان میبخشد نارون شاخه خود را به کلاغ

  • Like 8
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...