spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ یکی از طبیعی ترین گروههایی که می تواند نیازهای انسان را ارضا کند خانواده است. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباطات سالم اعضا با هم و کمک به، استقلال کودکان است، حتی اگر کودک کم توان ذهنی1، نابینا2 ، یا ناشنوا 3باشد. کم توان ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و یا پس از تولد کودک پدید می آید. تولد و حضور كودكي با كم تواني ذهني در هر خانواده اي مي تواند رويدادي نامطلوب و چالش زا تلقي شود كه احتمالا تنيدگي، سرخوردگي، احساس غم و نوميدي را به دنبال خواهد داشت. شواهد متعدد حاکی از آن است که والدين كودكان داراي مشكلات هوشی، به احتمال بيشتري با مشكلات اجتماعي، اقتصادي و هيجاني كه غالبا ماهيت محدود كننده، مخرب و فراگير دارند، مواجه مي شوند. در چنين موقعيتي گر چه همه اعضاي خانواده و كاركرد آن، آسيب مي بيند فرض بر اين است كه مشكلات مربوط به مراقبت از فرزند مشكل دار، والدين، به ويژه مادر را در معرض خطر ابتلا به مشكلات مربوط به سلامت رواني قرار مي دهد بررسيها نشان داده اند كه والدین داراي فرزند كم توان ذهني، در مقايسه باوالدین كودكان عادي، سطح سلامت عمومي پايين تر و اضطراب بيشتر احساس شرم و خجالت بيشتر و سطح بهزيستي روانشناختي پايين تري دارند (میکائیلی ،1388). در سالهای اخیر در کشور ایران مانند سایر کشور های جهان علاقه بخصوص مهم از طرف مقامات دولتی و هم از جانب مردم به امر بهداشت روانی نشان داده شده است و اثرات آن در بهبود و اوضاع بیمارستانهای روانی و به کاربردن روشهای صحیح در پیشگیری مشاهده می گردد. عدم سازش وجود اختلالات رفتار در جوامع انسانی بسیار مشهور و فراوان است و در هرطبقه و صنفی و در هر گروه و جمعی اشخاص نامتعادل وجود دارند. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلی آن پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها می باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمده عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی بهداشت اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را دوست بدارد(شاملو، 1376). در طول یک قرن گذشته بسیاری از روانشناسان اتفاق نظر دارند که انسان نیازمند به عزت نفس است. در ادبیات روانشناختی مطالب مفصلی درباره عزت نفس وجود دارد و تا امروز تحقیقات و مطالعات زیادی درباره عزت نفس و ارتباط آن با متغیرهای متعدد دیگر انجام گرفته است که بیشتر تحقیقات این مطلب مهم و اساسی را تایید می کنند که عزت نفس بالا از عوامل مثبت و موثر در بهداشت روانی و عزت نفس پایین از عوامل مستعد کننده ناراحتی های روانی می باشد. عزت نفس عبارت است: از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار احساسات، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود. همه افراد، صرف نظر از سن، جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس هستند. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند.آنها می توانند با اطمینان، مشکلات مواجه شوند و از عهده آنها بر آیند(کلمز 1375). کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر به گروهی از کم توانان-ذهنی اطلاق می شود که دارای بهره هوشی 50 تا75 هستند و از نظر سنی در محدوده 6-12 در قرار دارند. در پژوهش حاضر منظور از کم توان ذهنی آموزش پذیر کسی است که براساس تشخیص کارشناسان سنجش آموزش و پرورش در آموزشگاههای استثنایی مشغول به تحصیل هستند. همچنین والدین دارای کودکان کم توان ذهنی از جمله گروههای مورد بررسی در مطالعه حاضر هستند. در پژوهش حاضر کودک عادی به کودکی گفته می شود که مشکل کم توان ذهنی یا نابینایی و ناشنوایی ندارد و دچاراختلالات یادگیری نیست و از نظر روانی مشکل خاصی ندارد. کودک استثنایی و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار می دهند. وجود کودک استثنایی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. در تعریف سلامت روانی باید این نکته را در نظر داشت که هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، باید با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود دچار استیصال نشود و خود را به وسیله جامعه طرد نسازد فردی است دارای سلامت روانی(نریمانی و همکاران،1386). 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ تقریباً 60 سال پیش سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف کرد(سازمان بهداشت جهانی،2001 و 2004). جاهودا(1958) از نداشتن بیمار روانی به عنوان معیار سلامت روانی انتقاد و به جای آن معیارهای چندگانه را برای سلامت روانی ارائه کرد. متاسفانه تا مدتها پیشرفت قابل ملاحظه ای در کاربرد این دیدگاههای در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد. سلامت یک مفهوم چند بعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی1را نیز در بر می گیرد. اغلب روانپزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی جنبه های مثبت سلامت را نادیده می گیرند. تلاش هایی که در جهت گذر از الگوهای سنتی سلامتی صورت گرفته گر چه زمینه لازم را برای تلقی سلامت به عنوان حالتی از بهزیستی(نه صرفا نبود بیماری) فراهم ساخته ولی کافی نیست. البته الگوهای جدید سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تاکید دارند و در آنها ابزارهای اندازه گیری سلامت اغلب با مشکلات بدنی(تحرک2، درد3، خستگی و اختلالات خواب)، مشکلات روانی (افسردگی4، اضطراب5 و نگرانی) و مشکلات اجتماعی(ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی، مشکلات زناشویی) سروکار دارند. در دهه گذشته ریف6 و همکارانش(1926) 6 الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را ارائه کردند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی روانشناختی از 6 عامل تشکیل می شود. پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت به خود) رابطه مثبت با دیگران(برقراری روابط گرم و صمیمی با دیگران و توانایی همدلی)، خودمختاری(احساس استقلال و توانایی ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی) ، زندگی هدفمند ( داشتن هدف در زندگی و معنا دادن به آن) رشد شخصی(احساس رشد مستمر) و تسلط بر محیط(توانایی فرد در مدیریت محیط). الگوی ریف به طور گسترده در جهان مورد توجه قرار گرفته است. ریف این الگو را بر اساس مطالعه متون بهداشت روانی ارائه کرد و اظهار داشت مولفه های الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد کمک می کند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازه گیری کرد. از ویژگیهای عمده انسان آگاهی او از رفتار خود و برخوداری وی از نیروی تفکر است، انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد با مسائل و امور مختلف از نیروی تفکر خود استفاده کند، اما انسان همیشه از آنچه که انجام می دهد آگاه نیست، به سخن دیگر گاهی انسان عملی را انجام می دهد که اما از انگیزه رفتار خود یا هدف آن رفتار آگاه نمی باشد. وقتی والدین برای اولین بار با این حقیقت روبرو می شوند که کودکشان استثنایی است واکنش آنها پیامد هایی خواهد داشت، وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط یک یک افراد خانواده با هم و هریک از آنها با کودک معلول وارد می سازد و همین اثرات ناخوشایند چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه قابلیت حل نیابند ضایعات جبران ناپذیری بر روان والدین، سایر نوباوگان خانواده خصوصاً کودک معمول باقی می گذارد. واکنشهای شایع والدین ممکن است به صورت احساس گناه1 ناکامی و محرومیت2 انکار واقعیت یا کتمان حقیقت3 اضطراب و نگرانی باشد میلانی فر(1347). این قبیل واکنشها تا زمانی که به کنترل در نیایند و تعدیل نشوند نه فقط سلامت روانی اعضای خانواده را به مخاطره می اندازند بلکه نوع تعامل و ارتباط اعضای خانواده و کودک معلول ذهنی یا جسمی را پیچیده می سازد و در نهایت موجب اضمحلال انرژی روانی و دیگر توانمندیهای آنان می شوند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ بیان مسأله: حضور كودك عقب مانده ذهني در هر خانواده ساختار آن خانواده را تحت تاثير قرار ميدهد و سلامت رواني خانواده به خصوص والدين را تحت الشعاع قرار ميدهد، كودك بر اثر تعارضهاي شديد ميان اعضاي خانواده، كل خانواده را درگیر بحران ميكند. ممكن است روابط خانوادگي، افزايش فشارهاي ناخواسته جسمي، هيجاني و مالي ضعيف شود كودك عقب مانده ذهني ميتواند ضايعات و اثرات جبران ناپذيري بر وضعيت بهداشت رواني خانواده وارد كند از جمله ايجاد تشديد اختلافاتي زناشويي، جدايي، تحمل بار سنگين اقتصادي، افسردگي، نااميدي، اضطراب، خجالت و خشم1 و بسياري از مسايل ديگر(بردن2، 1980). مراقبت مداوم از كودك عقب مانده ذهني اغلب براي والدين استرسزا ميباشد زيرا اين دشواري هاي كودكان به طور اجتناب ناپذيري بر زندگي آنها اثر ميگذارد(كرنيك3 و همكاران، 1983). تحقيقات نشان داده است كه والدين كودكان عقب مانده ذهني عموما در خطر مشكلات زندگي خانوادگي و دشواريهاي عاطفي قرار دارند(بكمن4، 1991 سينگر واوروين 1989). به طور كلي خانواده كودك معلول به لحاظ داشتن كودكي متفاوت با ساير كودكان با مشكلات فراواني در زمينه نگهداري، آموزش و تربيت آنها روبه روست. اين مسايل همگي بر والدين فشارهايي وارد ميكنند كه سبب بر هم خوردن آرامش و يكپارچگي خانواده ميشوند و در نتيجه انطباق و سازگاري آنان را تحت تاثير قرار مي دهد. عزت نفس يكي از مهمترين عوامل تحول و شكلگيري شخصيت است و نقش بنيادين در سلامت رواني دارد به گونهاي كه عزت نفس پايين و شكلگيري احساس خود كم بيني در والدين زمينههاي آسيب رواني را فراهم مينمايد( ولي زاده و همكاران و 1387). عزت نفس5 مفهوم روانشناختی بسیار عام و در عین حال بسیار مهم است اما به طور کلی می توان عزت نفس را احساس ارزشمندی شخص تعریف نمود. احساسات و افکار مردم درباره خودشان اغلب بر احساس تجارب روزانه تغییر پذیر است و به طور موقت بر احساس فرد تاثیر می گذارند. البته عزت نفس، بنیادی تر از آن است که افت و خیزهای معمول می توان نوسانات گذرایی بر نحوه احساستشان نسبت به خود ایجاد کند، ولی این تاثیرات بسیار محدودند، بر عکس آنهایی که عزت نفس پایینی دارند افت و خیزهای معمول می تواند زندگی آنها را دگرگون کند. عزت نفس معمولاً به عنوان ارزيابي شخص از ارزشمندي خويش تعريف ميشود افرادي كه عزت نفس بالايي دارند خودپذيرا و خود ارزشمند هستند. روانشناسان اجتماعي عزت نفس را ارزيابي مثبت و منفي از خود ميدانند به طوري كه فرض مي شود عزت نفس تا حدودي با ثبات است. عزت نفس يا همان احترام به خود يكي از خصوصيات مهم و اساسي شخصيت هر فردي را تشكيل ميدهد و به طور حتم روي جنبههاي شخصي انسان اثر ميگذارد و كمبود يا فقدان آن باعث عدم رشد ساير جنبههاي شخصيت به صورت ناهماهنگ خواهد شد و حتي ممكن است باعث پدیدآیی بيماريهاي رواني گوناگون مانند افسردگي، كمرويي، پرخاشگري1، ترس و... شود(بيابانگرد،). عزت نفس بالا بستگي به شكلدهي ارزشها و استانداردهاي خود والدين دارد همچنين به رفتار سالم بستگي دارد، زماني كه افراد از سلامتي كامل برخوردار باشند ولی عزت نفس بالايي نداشته باشند در رفتار خود عزت نفس پايين نشان ميدهند(شاطرلو،1386). سلامت رواني يكي از مباحث مهمي است كه در رشد و بالندگي خانواده و جامعه موثر ميباشد. سازمان بهداشت جهاني2(2004) سلامت رواني را به عنوان حالتي از بهزيستي كه درآن فرد توانمندي خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده كرده و براي اجتماع خويش مفيد است تعريف ميكند. به طور كلي بهداشت رواني ايجاد سلامت روان به وسيله پيشگيري از ابتلا به بيماريهاي رواني، كنترل عوامل موثر بروز آن، تشخيص زودرس، پيشگيري از عوامل ناشي از برگشت بيماريهاي رواني و ايجاد محيط سالم در برقراري روابط صحيح انساني است(ميلاني فرد، 1386). 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ با توجه به فراوانی کودکان عقب مانده ذهنی که هم بر جامعه و هم بر خانواده بار مالی و بخصوص بار عاطفی و روانی به دنبال دارند و از سوی دیگر این کودکان طبق اصل 130 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارایی حقوق هستند ازجمله اینکه دولت موظف است برای این کودکان در حد توان خدمات آموزش و رفاهی فراهم سازد. این در حالی است که یک کودک عقب مانده ذهنی در هر خانواده ای ساختار خانواده را تحت تاثیر قرار داده و سلامت روان اعضای بخصوص والدین را تحت الشعاع قرار می دهد بخصوص که کارکردهای روانشناختی خانواده را مختل می سازد که بهترین این کار کردها عبارتند از: الف) ابراز کردن: والدین و تک تک فرزندان باید اجازه ابراز احساس افکار و نظرات داشته باشند. ب) اتحاد: خانواده باید یک سیستم متحد و هماهنگ باشد. ج) ساختار و سازمان: خانواده باید دارایی چارچوب، ساختار و سازمان باشد. د) معنویت و مذهب: خانواده باید ارزشهای مذهبی خود را به اعضای عرضه بدارد. و) کنترل: خانواده باید اعضای خود را کنترل نماید(آلن 1 2001). هدف سلامت روان فقط منحصر به تشريح علل اختلالات رفتار نبوده بلكه هدف آن به وجود آمدن عواملي كه مكمل زندگي سالم و نرمال باشد و نيز درمان اختلالات جزيي رفتار به منظور جلوگيري از وقوع بيماريهاي شديد رواني و به طور كلي هدف سازمان روان پيشگيري است(شاملو 1382). وجود كودك معلول ميتواند ضايعات واثرات جبران ناپذيري بروضعيت سلامت رواني و والدين داشته باشد و آدلر در نظام روانشناختي فردي بيان كرده است كه احساس حقارت از طريق تجربه به قدرت شخصي بر انسان تسلط پيدا ميكند با اين وجود آغاز مفهوم منبع كنترل به عنوان يك سازه روان شناختي به دو دهه قبل بر ميگردد(ادوارد1، 1977). آموزشهاي روان شناختي شامل آموزش مهارتهاي زندگي و آموزش ابراز وجود درمانهاي روان شناختي مانند رفتار درماني و انواع فنون روان درمان و توان بخشي مانند مشكلات ادراكي و شناختي از جمله مداخلههاي روان شناختي تلقي مي شوند همچنين مداخلههاي روان شناختي شامل هر گونه اقداماتي است كه روان شناسان و مشاوران به منظور پيشگيري درمان و كاهش مشكلات روان شناختي افراد بکار می برند. هدف نهايي اين مداخلهها كمك به افراد براي درک بهتر خود و جهان پیرامون، افزایش قابلیت و توانمندی سازگاری و ارتقای سلامت روانی است(یوسفی 1387). 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ به منظور کاهش مشکلات در رابطه با بروز نقایص جسمی و ذهنی معمولاً در هر جامعه به دو اقدام اساسی می پردازند: قدم اول سعی و کوشش هرچه بیشتر در امر پیشگیری از معلولیت و جلوگیری از بروز نقایص ذهنی و جسمی یا در اختیار گذاردن راه حلهای و رهنمود های لازم ازطریق کتب و مقالات و برنامه های رادیویی، تلویزیونی و غیره بر جامعه و سازمانهای ذیصلاح تا درصد بروز اینگونه عوارض را تا حد امکان کاهش دهند. اقدام اساسی دوم ایجاد امکانات لازم رفاهی و توانبخش مناسب جهت ارائه خدمات به کودکان معلول خانواده آنهاست. از آنجا که وجود کودک معلول زمینه ای برای برای تغییر رفتار اعضای خانواده فراهم می کند، داشتن کودکی معلول در حکم ضربه روانی قابل توجه، موجب بروز احساسات و عکس العمل های متضاد و تشدید نیازهای و ایجاد نیازهای جدید، نگرشهای متفاوت و رفتارهای مختلف می شود وبهداشت روانی، تعامل روانی، اجتماعی و روابط والدین، کودک را تحت تاثیر قرار می دهد. یکی از مفاهیم اصلی مدل سلامت بهزیستی است. مدل سلامت سه نوع بهزیستی هیجانی، بهزیستی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی را با هم ترکیب کرده ومفهوم جامع و کامل از بهزیستی را هم که جنبه عاطفی(بهزیستی هیجانی) و هم جنبه کاربردی(بهزیستی روانشناختی و اجتماعی) سلامت روانی را در بر می گیرد به وجود آورده اند. سلامت روانی دارای 13 نشانه است که 2 نشانه مرتبط با بهزیستی هیجانی 5 نشانه مرتبط با بهزیستی اجتماعی و 6 نشانه مرتبط با بهزیستی روانشناختی است. بهزیستی روانشناختی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است. ودارای مولفه های 1- خودمختاری (احساس شایستگی و توانایی در مدیریت محیط پیرامون فرد و ...)2- رشد شخصی(داشتن رشد مداوم و ...)3- روابط مثبت با دیگران(داشتن روابط گرم و ...)4- هدفمندی در زندگی (داشتن هدف در زندگی)5-پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت نسبت به خود و ...) 6- تسلط بر محیط (توانایی انتخاب و ایجاد محیطی مناسب و...) می باشد. همچنین والدینی که دارایی عزت نفس بالایی می باشند سلامت روانی بهتر بهزیستی روانشناختی بهتری نسبت به والدینی دارند که دارای عزت نفس پایین می باشد. با توجه به مطالعات در ایران و این که در استان سیستان و بلوچستان مشابه این تحقیق انجام نگرفته لذا لزوم انجام چنین تحقیقی در استان ضروری به نظر می رسد و خصوصاً در آینده نیز می توان از نتایج این تحقیق نیز در مراکز مشاوره، آموزشگاههای استثنایی و مدارس عادی، سازمان بهزیستی، کلینیک های سلامت روان جهت خدمت رسانی استفاده کرد. با توجه به موضوع تحقیق، سئوال اصلی تحقیق را چنین طرح می کنیم: آیا بین بهزیستی روانشناختی با عزت نفس و سلامت روانی در والدین کودکان عادی و مرزی رابطه ای وجود دارد؟ 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ اهمیت و ضرورت پژوهش: خانواده یک نظام اجتماعی و از ارکان جامعه را به نوعی کوچکترین سلول اجتماعی می باشد که از مناسبات قانونی و شرعی بین زن و شوهر تشکیل می گردد و وظیفه والدین مراقبت از فرزندان و تربیت آنها، برقراری ارتباطات سالم اعضای خانواده با هم و کمک به استقلال کودکان می باشد. از طرفی به اعتقاد جمعی از روان شناسان، مهمترین ابزار انسان برای رسیدن به سعادت خوشبختی عزت نفس می باشد. فقدان عزت نفس یا احساس مقاومت در تماس با دیگران خود را به صورت خجالت، شرمندگی، خود بینی اغراق آمیز و نیاز به خود نمایی و تمایل شدید به تمجید و تاکید دیگران بروز می دهد(فرهادی، 1384). به اعتقاد برخی از روان شناسان، هنگام وجود احساس ناراحتی و فقدان شادمانی، عزت نفس افراد کاهش می یابد، به عبارت دیگر ، بین شادمانی و عزت نفس ارتباط علی متقابل وجود دارد. تامین بهداشت همه افراد جامعه از مهم ترین مسایل اساسی هر کشور است، این امر در سه جنبه جسمانی، روانی و اجتماعی مورد ملاحظه قرار می گیرد، در صورتی که بعد روانی بهداشت به اندازه کافی مورد توجه قرار نگیرد، فراوانی مشکلات روانی و رفتاری رو به فزونی خواهد گذاشت تا حدی که عوارض ناشی از بی توجهی به آن در ابعاد فردی و اجتماعی، خانوادگی و انسانی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اثرات سوء و غیر قابل جبران رادر پی خواهد گذاشت( نوابی نژاد،1376). بدیهی است که بیماری روانی مخصوص یک قشر یا یک منطقه خاص نبوده و تمامی طبقات جامعه را در بر می گیرد و هیچ انسانی از فشار روانی و اجتماعی مصون نیست و به طور کلی باید گفت وجود یک بیماری روانی به کار و اقتصاد خانواده لطمه وارد می کند، در آمد سرانه را کاهش می دهد و رفاه و نشاط فردی را از اعضای خانواده سلب می کند و با تخریب وضایع کردن نیروی انسانی، در اقتصاد واجتماع تاثیر عمیق و سوء بر جای می گذارد. به همین دلیل بهداشت روان در اغلب کشورها در راس برنامه برنامه ملی و بهداشت همگانی قرار دارد(میلانی فر، 1385). حضور یک کودک استثنایی در خانواده فشار روانی زیادی بر والدین و اعضای خانواده وارد می کند و می تواند سلامت روان آنان را به مخاطره اندازد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ بسیار حائز اهمیت است که والدین کودکان دارای نیازهای ویژه با نوع احساسات خود در برخورد با کودکان آشنا شوند. برای سازش با کودک خود نیاز دارند که احساس نسبتاً خوبی در مورد خود پیدا کنند. زندگی، ازدواج وکار والدین این گونه کودکان ایجاب می کند تا حدی رضایتمندی را احساس کنند، ممکن است با توجه به این واقعیت که کودکی ناتوان دارند احساس غم وناراحتی کنند، اما نیازی نیست که کل زندگی آنها را هاله ای از غم فرا گیرد(مفیدی، 1376). اسکینر1 اظهار می دارد که سلامت روانی و انسان سالم به معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی بامشکل روبرو شود ازطریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم پندارد و بداند که رفتار او تابعی ازمحیط می باشد و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که از تایید ات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب از دیدگاه اسکنیر این باشد که انسان بایستی از علم، به برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. بنابراین فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتری از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد. رفتار و ویژگیهای شخصیتی والدین تحت تاثیر رویدادهایی است که درسالهای زندگی برای آنها اتفاق می افتد از این رو برای درک فرایندهای روانی آنها یعنی ادارک، الگوهای تفکر، انگیزه ها، هیجانها تعارضها و شیوه های مقابله با آن بایستی بدانیم که این فرایندها از کجا سرچشمه می گیرند و چگونه با گذشت زمان تغییر می کنند. واکنش همه والدین در مقابل معلولیت فرزندشان یکسان نیست، ولی به طور کلی می توان پذیرفت که قریب به اتفاق والدین این گونه کودکان در مقابل معولیت های فرزندشان به نحوی واکنش نامطلوب ازخود بروز می دهند که نوع و میزان این عکس العمل ها با توجه به جنبه های شخصیتی آنها، زمان بروز واکنش و ... با یکدیگر متفاوت می باشد، لذا تمام والدین احتیاج به نوعی کمک دارند تا بتواند ابتدا به طور کامل با مشکلاتشان را با افراد متخصص داشته باشند و از این مهم جز با آگاهی و اطلاع دقیق و مستدل از مسائل و مشکلات والدین دارای فرزند معمول و بررسی وضعیت روانشناختی والدین مسیر نمی گردد با توجه به اینکه وضعیت روانشناختی والدین به طور مستقیم و غیر مستقیم بر شکل گیری رفتار کودکان و مناسبات اجتماعی خویش تاثیر اساسی دارد بسیار حایز اهمیت خواهد بود که بدانیم که والدین این کودکان دارای چه ویژگیهای شخصیتی بوده و چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند تا از این رهگذر داده های دقیق تری جهت استفاده از روشهای مشاوره و توانبخشی و درمان فراهم آورده و زمینه های لازم جهت اقدامات خاص و اساسی در ابعاد مشاوره، انجمن اولیاء و مربیان، کودکان استثنایی،آموزش خانواده و .... فراهم گردد. نتایج این پژوهش می تواند برای والدین، مربیان و....که مسئول تعلیم و تربیت کودکان هستند الهام بخش باشد یا به احساسات و نیازهای کودکان توجه نموده و در زمینه ی کمک به عزت نفس و سلامت روانی و همچنین بهزیستی روانشناختی و همچنین خود شکوفایی والدین گام بردارد. علاوه براین نتایجی این نوع تحقیقات می تواند راهگشایی باشد برای پژوهشگران و دانشجویان روانشناسی که در این زمینه به تحقیق خواهند پرداخت. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ اهداف پژوهش: هدف کلی پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین عزت نفس و سلامت روانی با بهزیستی روان شناختی والدین کودکان عادی و کودکان مرزی می باشد. اهداف جزئی: 1- تعیین رابطه بین عزت نفس با بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی. 2- تعیین رابطه بین سلامت روانی با بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی. 3- مقایسه بهزیستی روانشناختی در بین والدین کودکان عادی و مرزی. 4- مقایسه عزت نفس در بین والدین کودکان عادی و مرزی. 5- مقایسه سلامت روان در بین والدین کودکان عادی و مرزی. 6- مقایسه بهزیستی روانشناختی با توجه به ویژگیهای جمعیت شناختی پاسخگویان مانند: جنس، سن، میزان تحصیلات و غیره. سئوالات تحقیق: 1-آیا بین عزت نفس و بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و مرزی رابطه وجود دارد؟ 2-آیا بین سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی و مرزی رابطه وجود دارد؟ 3- آیا تفاوت معنی داری بین بهزیستی روانشناختی والدین کودکان عادی با مرزی وجود دارد؟ 4- آیا عزت نفس در بین والدین کودکان عادی با مرزی متفاوت است؟ 5- آیا سلامت روان در بین والدین کودکان عادی با مرزی متفاوت است؟ 6- آیا بین بهزیستی روانشناختی با توجه به متغیرهای زمینه ای در بین والدین کودکان عادی با مرزی رابطه وجود دارد ؟ 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ تعاریف مفهومی وعملیاتی واژه ها و متغیر ها : عزت نفس: عزت نفس معمولاً به عنوان ارزشيابي شخص از ارزشمندي خويش تعريف ميشود افرادي كه عزت نفس بالايي دارند خودپذيرا و خود ارزشمند هستند. روانشناسان اجتماعي عزت نفس را ارزيابي مثبت و منفي از خود ميدانند به طوري كه فرض مي شود عزت نفس تا حدودي با ثبات است عزت نفس يا همان خود بزرگواري يكي از خصوصيات مهم واساسي شخصيت هر فردي را تشكيل ميدهد(شاطرلو،1386). تعریف عملیاتی عزت نفس: میزان نمره ای است که آزمودینهای از پرسشنامه عزت نفس هترتون و پولوی کسب می نمایند. سلامت روان: سازمان بهداشت جهاني (2004) سلامت رواني را به عنوان حالتي از بهزيستي كه درآن فرد توانمندي خود را شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده كرده و براي اجتماع خويش مفيد است تعريف ميكند. به طور كلي بهداشت رواني ايجاد سلامت روان به وسيله پيشگيري از ابتلا به بيماريهاي رواني، كنترل عوامل موثر بروز آن، تشخيص زودرس، پيشگيري از عوامل ناشي از برگشت بيماريهاي رواني و ايجاد محيط سالم در برقراري روابط صحيح انساني است(ميلاني فرد، 1386). تعریف عملیاتی سلامت روانی: میزان نمره ای است که آزمودینهای از پرسشنامه 28 ماده ای سلامت روان(ghq) کسب نمایند. بهزیستی روان شناختی : بهزیستی روانشناختی به معنای قابلیت یافتن تمام استعدادهای فرد است. ودارای مولفه های: 1-خودمختاری (احساس شایستگی و توانایی د رمدیریت محیط پیرامون فرد و ...) 2- رشد شخصی(داشتن رشد مداوم و ...) 3- روابط مثبت با دیگران(داشتن روابط گرم و ...) 4- هدفمندی در زندگی (داشتن هدف در زندگی و...) 5-پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت نسبت به خود و ...) 6-تسلط بر محیط (توانایی انتخاب و ایجاد محیطی مناسب و...) می باشد. تعریف عملیاتی بهزیستی روانشناختی : میزان نمره ای است که آزمودنیها از پرسشنامه 77 ماده ای بهزیستی روانشناختی رضا زنجانی طبسی کسب می نمایند . کم توان ذهنی: عقب ماندگی ذهنی «کم توانی ذهنی » هم نامیده می شود. لذا در این پژوهش از این اصطلاح استفاده خواهد شد. کم توان ذهنی مربوط می شود به کنش عمومی هوشی که به طور معنی داری یا قابل ملاحظه ای کمتر از حد متوسط عمل کرده و با نقایصی در رفتار سازشی توام بوده ودر طی دوران رشد پدیدار می شود(سیف نراقی، نادری ،1382). کم توان ذهنی بر اساس تعریف" aamd" دراین تحقیق مدنظر می باشد ومنظور آن دسته از کودکان کم توان ذهنی که درسطح آموزش پذیر بوده ومحدوده سنی آنان بین16-6 سال ودارای بهره هوشی بین 55-70 می باشند ودرحال حاضردر مدارس سراوان مشغول به دریافت برنامه های آموزشی، تحصیلی وتوانبخشی هستند. والدین کودکان کم توان ذهنی: منظور از والدین در اینجا مادر و پدر کودکان می باشد که حداقل دارای یک کودک کم توان ذهنی آمورش پذیربوده که درمدارس استثنایی روزانه تحصیل می کند وخدمات توانبخشی دریافت می دارند و پاسخگوی پرسشنامه والدین است که مسئولیت دانش آموز را برعهده دارد. در فرهنگ کودکان استثنایی تعریف شده است: آموزش و پرورش ویژه به آموزش و پرورشی گفته می شود که برای کودکان با نیازهای ویژه در نظر گرفته شده یعنی کودکانی که به دلایل مختلف نمی توانند به طور کامل از برنامه درسی عادی بهره ببرند. کودکان استثنایی: به کودکانی گفته می شود که بر خلاف اکثریت افراد هم سن خود درشرایط عادی قادربه سازگاری با محیط نباشد واز نظر فکری، جسمانی ، عقلانی، رفتاری با همسالان خود فرق کلی داشته و احتیاج به روشهای خاص تربیتی و آموزشی، درمانی و .... داشته باشد( میلانی فر، 1374). بنابراین از نظر آموزش کودکی استثنایی است که برای تامین حداکثر نیازهای تربیتی و آموزشی او تغییراتی درشیوه های تربیتی و آموزشی خانواده و در برنامه های مدارس عادی داده شود. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ مباني نظري و يافتههاي پژوهشي: يكي از موضوعات مهم مورد توافق نظريه پردازان روانشناسي عملكرد مهم "خود1 " در فرآيند شخصيت2 است. اگر چه امروزه، اين نظريه پردازان در مورد كانوني بودن "خود" و اهميت آن در فرايند شخصيت توافق دارند، ديدگاههاي مختلف روان شناسي تعاريف مختلفي از "خود" ارائه مي دهند. در زمانهاي مختلف توجه به خود دستخوش تغييراتي گشته است. اگر چه در بعضي از زمانها مطالعات روي "خود مورد غفلت قرار گرفته اند، در دهه هاي اخير اين مفهوم بار ديگر مورد توجه فراوان روان شناسان قرار گرفته است. عزت نفس يكي از عوامل مهم و اساسي در رشد و شكوفايي انسانهاست كه در دهه هاي اخير مورد توجه بسياري از روان شناسان و پژوهشگران امور تربيتي قرار گرفته است. عزت نفس به معناي قضاوت شخص از ارزشمندي خود است و به نگرش فرد از خود دلالت مي كند. افراد با بررسي نحوه ي كنار آمدن با استانداردها و ارزشهاي مورد نظر خود و مقايسه ي چگونگي عملكرد خود با ديگران به اين قضاوت دست مي پردازند. عزت نفس چگونگي احساس خود درباره ي خود است و بر همه ي افكار، ادراكات، هيجانات، آرزوها، ارزشها و اهداف شخصي نفوذ دارد و كليد رفتار آدمي مي باشد. بنابراين، عزت نفس هسته ي مركزي ساختارهاي روانشناختي فرد است كه وي را در برابر اضطراب محافظت نموده و آسايش خاطر وي را فراهم مي آورد. عزت نفس نقش محافظت کننده ای در مقابله با فشارهاي رواني دارد كه از فرد در مقابل وقايع فشار آور منفي زندگي حمايت مي كند. فردي كه از ارزشمندي بالايي برخوردار است، به راحتي قادر است با تهديدها و وقايع فشارآور بيروني بدون تجربه ي برانگيختگي منفي و از هم پاشيدگي سازمان رواني مواجه شود. عزت نفس پائين به عنوان عامل خطر براي پرخاشگري، بزهكاري، سوء مصرف مواد، افسردگي، عملكرد ضعيف تحصيلي، همسر آزاري، كودك آزاري و نظاير آن مشاهده شده است. اخيراً برخي سياستمداران و مسئولان مدارس پيشنهاد كرده اند كه مدارس و ديگر مؤسسات اجتماعي بايد برنامه هايي براي ارتقای عزت نفس افراد طراحي كنند. اين پيشنهاد بر اين فرض استوار است كه عزت نفس علت و نه معلول مشكلات اجتماعي است، مستقل از موقعيت هاي خاص وجود دارد و مي تواند با مداخلات خارجي ارزيابي شود. بي ترديد عزت نفس يكي از مهمترين و اساسي ترين جنبه هاي شخصيت و تعيين كننده ويژگيهاي رفتاري ما است .توجه به اين امر، به ويژه در مورد كودكان داراي نيازهاي آموزشي ويژه و نيز كساني كه به آنها آموزش مي دهند، از اهميت خاصي برخوردار است. عزت نفس به مانند يك سرمايه ي ارزشمند حياتي از مهمترين عوامل پيشرفت و شكوفايي استعداد و خلاقيت افراد می باشد. افراد دچار ناتواني، به دليل نگرشهاي منفي والدين، تجارب منفي در برخورد با همسالان عادي و ناكامي هاي پي در پي در مدرسه به تدريج دلسرد و سرخورده شده و توالي چنين شكست ها و مشكلاتي موجب مي شود که آنها نسبت به خود احساس بي ارزشي داشته باشند و در نتيجه اين احساس منجر به آسيب در عزت نفس آنها شود(ولی زاده و همکاران،1387). عزت نفس یک شاخص بسیار مهمی در شخصیت افراد است و به مقدار ارزشی که ما به خود نسبت می دهیم و فکر می کنیم دیگران برای ما قائل هستند، گفته می شود. قدمت تاریخی این موضوع به مباحثی که علما و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند برمی گیرد. در طول صد سال گذشته بسیاری از روان شناسان این نظر را پذیرفته اند که انسان دارای یک نیاز به عزت نفس می باشد(آدلر 1390). بعضی از نظریه پردازان اظهار می دارند که به طور کلی ارزش گذاری نسبت به خویشتن را می توان عزت نفس نامید(آلپورت 1937، راجرز 1959 ، سالیوان 1953، طارن هورنی 1937، جیمز 1890،مازلو 1970). اسمیت هارتر و روزنبرگ عزت نفس را عنصری از خود پنداره می دانند که به قضاوت ما نسبت به تواناییهای بالقوه و بالفعل دلالت دارد. فردی که عزت نفس بالایی دارد خود پذیرا و خود ارزشمند است. روانشناسان اجتماعی عزت نفس را ارزیابی مثبت و منفی از خود می دانند. به طور کلی فرض می شود عزت نفس تا حدودی باثبات است. همچنین عزت نفس به عنوان یک احساس کلی از خود ارزش و کفایت شخصی یا به عنوان احساس عمومی پذیرش خود، خوبی و احترام به خود تعریف می شود(کوپر اسمیت ، 1967، وایلی ،1990، شهرآرای، 1387). عزت نفس یا همان خود بزرگواری یکی ا ز خصوصیات مهم و اساسی شخصیت هر فردی را تشکیل می دهد و به طور حتم روی سایر جنبه های شخصی انسان اثر می گذارد و کمبود یا فقدان آن باعث عدم رشد سایر جنبه های شخصیت یا ناموزونی آنها خواهد شد و حتی ممکن است پایه گذار بیماریهای روانی گوناگونی مانند افسردگی، کمرویی و ترس و...شود(بیابان گرد1373). 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ تحقیقات نشان داده است که بچه هایی که دچار ناتوانی یادگیریی هستند احتمالا سیکل منفی از عزت نفس پایین را تجربه می کنند، انگیزه و پشتکارشان برای انجام تکالیف کاهش می یابد و این باعث می شود شکست بیشتری را تجربه کنند(کاور، بروکواسکی 1999، گریز 1994، گارنی1988 ، به نقل از کوزن1999 ). عزت نفس درقرآن مجید : قرآن مجید در سه مورد، همه را از آن خداوند می داند و می فرماید: ولله العزه و لرسوله وللمومنین ؛(منافقون آیه، 8)یعنی اینکه عزت، مخصوص خدا و رسول او و مومنان است . این آیات بیانگر آن است که خصلت عزت نفس، از صفات الهی است. آنان که دارایی این خصلت برزگ هستند، مظهر یکی از صفات الهی می باشند. در قرآن آمده است که: لیتغون عندهم العزة فان العزه الله جمعیاً؛( نساء آیه 139) یعنی اینکه آیا آنان(منافقان عزت را نزد غیر خدا می جویند، با این که) قطعا همه عزت نزد خداست . در جای دیگری از قرآن کریم آمده است که: من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعا( فاطر آیه، 10) یعنی اینکه کسی که خوانان عزت است(باید از خدا بخواهند ، چرا که) تمام عزت برای خدا است . با توجه به این آیات، پایه اساسی و شرایط اصلی تحصیل عزت، اعتقاد به خداست. بنابراین در کارها و برنامه ها ی غیر خدایی، هیچ گونه عزتی به دست نخواهد آمد. عزت نفس درجه و ارزشی است که یک فرد برای خود قایل می شود. عزت نفس به منزله بیان تأیید یا عدم تایید فرد نسبت به خویشتن است و نشان می دهد که تا چه اندازه فرد خود را توانا، ارزنده و پر اهمیت می داند و به عبارت دیگر عزت نفس یک تجربه شخصی است که ترجمان آن را می توان در سطح گفتار و در سطح رفتار های معنادار مشاهده کرد. عزت نفس می تواند بالا يا پايين باشد. زماني كه خود ادراك شده و خودآرماني با يكديگر همتراز باشند، فرد از عزت نفس بالايي برخوردار است. بر عكس چنانچه خودآرماني با خود ادراك شده تفاوت فاحش داشته باشد، فرد از عز ت نفس پايين برخوردار خواهد بود. هرگاه فرد ارزيابي مثبتي از عملكرد خود داشته باشد، باعث افزايش عزت نفس وي مي شود در حالي كه فرد اگر ارزيابي منفي از عملكرد خود داشته باشد، عزت نفس او كاهش مي يابد جايگاه مهار سلامت باور فرد به اين امر است كه سلامت وي تا چه حد تحت كنترل عوامل دروني (خود) و يا بيروني )افراد موثر يا با نفوذ و ساختار اوليه جايگاه مهار سلامت از بخت و اقبال) مي باشد. در نظريه يادگيري اجتماعي گفته مي شود كه يادگيري در فرد بر پايه تقويت هاي گذشته انجام مي شود و طي آن افراد انتظارات خاص و عمومي را در خود شكل مي دهند. جايگاه دروني مهار سلامت با آگاهي و نگرش مثبت، وضعيت روانشناختي، رفتارهاي بهداشتي و سلامت همراه و همگام مي شود. در مقابل، بيشتر منابع بيروني جايگاه مهار سلامت( به خصوص افراد موثر و با نفوذ؛ بخت و اقبال) با رفتارهاي بهداشتي منفي و وضعيت روانشناختي ضعيف همراه مي شوند(مشکی و همکاران، 1387). عزت نفس کلی: ارزشیابی که شخصی نسبت به ارزشمندی خویش دارد در واقع عزت نفس قضاوت شخص به ارزشمندی وجود می باشد این خاصیت عمومی است و در همه انسان ها وجود دارد و نه یک حالت محدود گذرا بلکه ثابت و دائمی است( شاملو 1372). 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ عزت نفس اجتماعی: احساسات و عقاید کودک در مورد خودش که به عنوان یک دوست برای دیگران دارد که کودکان، او را دوست دارند و افکار و عقاید او برای آنها ارزشمند است و او را در فعالیت هایشان شرکت می دهند و از ارتباط و تعامل با همسالان خود احساس رضایت می کند(بیابانگرد ، 1376). عزت نفس تحصیلی: مبتنی بر ارزش است که فرد به عنوان یک دانش آموز در رابطه با تحصیل و جایگاه تحصیلی اش دارا است، موفقیت های تحصیلی افراد باعث ارزیابی مثبت دراین زمینه خواهد شد( بیابانگرد،1376). مولفه های اساسی عزت نفس: پنج مولفه عزت نفس از دیدگاه جامع نگر«اینرونر» در ذیل مطرح شده است، توصیف موارد با استناد به عزت نفس بالا و پایین توسط بربا( 1989) مطرح شده است: 1-امنیت: احساسی از اطمینان قوی است که شامل این نکات می شود، احساس راحتی، وقوف در آنجا که از وی انتظار می رود، توانایی وابستگی به افراد و موقعیت ها و درک قواعد و محدودیت ها، دارا بودن احساس قوی امنیت( می توانم از پشتیبانی دیگران بر خودار شوم) پایه ای است که ساختار مولفه های دیگران برآن اساس پایه ریزی می گردد از این رو کودکان باید قبل از انجام هر عملی نسبت به آن اطمینان خاطر حاصل نمایند، چنانچه کودک احساس ناراحتی نماید( نسبت به آنچه که از من انتظار می رود مطمئن نیستم) در جذب مولفه های دیگر عزت نفس با مشکل مواجه خواهد شد. 2-خود پذیری: احساس فردیتی است که اطلاعاتی درباره خود و توصیف دقیق و واقع بینانه را بر حسب نقش ها، اسنادها و ویژگیهای جسمانی را در بر می گیرد. کودکانی که واجد خود پذیری قوی باشند( من خود را دوست دارم و می پذیرم) احساس فرد گرایی، شایستگی، کفایت و تحسین از خود دارند وکودکانی که احساس خود پذیری ضعیفی دارند( من خودم را دوست ندارم) در پذیرش خود فاقد اراده اند. 3-پیوند جویی: احساسی از پذیرفتن و مقبولیت است به ویژه در روابطی که مهم قلمداد می شوند، همچنین به معنای احساس پذیرفته شدن و مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران به کار می رود. کودکانی که دارایی احساسات پیوند جویی قوی باشند(احساس تعلق داشتن) رابطه راحت و رضایتمندی با دیگران برقرار می کنند. حال آنکه احساس پیوند جویی ضعیف درکودک( کسی نمی خواهد با من باشد) منجر به انزوا طلبی و احساس بیگانگی وی خواهدشد. 4-شایستگی: این مولفه به احساس موفقیت و فضیلت در کارایی اشاره دارد و شامل وقوف بر نیرومندی ها، توانمندی ها و پذیرش ضعف ها نیز می شود. کودکانی که واجد احساس شایستگی می باشند( من احساس توانایی می کنم، بنابراین می توانم با هر خطری رو برو شوم). 5-تعهد: در این مولفه دارا بودن هدف وانگیزه درزندگی مورد نظر است به طوری که به خویشتن اجازه دهد تا اهداف واقع بینانه و قابل حصولی داشته باشد و در قبال پیامدهای تصمیمات خود احساس مسئولیت نماید. ماهیت عزت نفس: از آنجایی که عزت نفس مفهوم روانشناختی بسیار عام وگسترده ای است و در عین حال بسیار مهمی می باشد، والدین معمولاً تشویق به رشد ویژه آن را دشوار می یابند، مگر اینکه عزت نفس را به طور مشخص تعریف کنند. عزت نفس همان ارزیابی نفس است که برطبق معیارهای فردی خاص صورت می پذیرد. هر فرد، نقش آن معیارها را در تعیین ارزش انسانی خود بسیار تلقی می کند. عزت نفس برای بقا و سلامت روانی انسان حیاتی است«عزت نفس» همیشه از ارزش ثابتی برخوردار نیست، بنابراین می توان بسته به شرایط جسمی(سلامت یا بیماری)، تجربه ها زندگی(موفقیت یا شکست)و حالات روحی(شاد یا غمگین) مثبت و منفی نوسان داشته باشد. عزت نفس یکی از ملزومات عاطفی زندگی است و بدون آن بسیاری از نیازهای اساسی برآورده نمی شوند(گرین برگ و همکاران 1992). در واقع، عزت نفس بعد ارزیابانه خود پنداره، توصیف فرد از خود است و اشاره به این داردکه چگونه خود را ارزشیابی می کنیم. برای انسان این امکان وجود دارد که رنگها، صداها، شکلها و احساسهای خاصی را دوست نداشته باشد. اما اگر فرد بخشهای از خود را دوست نداشته باشد، ساختار روانی او به شدت آسیب می بیند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ نظریات مرتبط با عزت نفس: جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه عزت نفس ارائه داده اند وعزت نفس را یک مورد مهم می دانند بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم: نظریه ی جمیز : کوپر اسمیت در رابطه با نظریه جمیز(1967) از اولین کسانی است که در مورد عزت نفس نگاشته است به اعتقاد وی آرزوها و ارزشهای انسان نقش اساسی درتعیین اینکه آیا خود او را مطلوب می پندارد یا نه دارند احساس فرد دراین دنیا کاملاً به آنچه می خواهد باشد یا انجام می دهد بستگی دارد. وی می پنداشت که قضاوت فرد در مورد ارزش خود تابعی از موقعیتهای و کمالات وی نست به آنچه ادعا یا آرزوی خوب انجام دادن آن را دارد. اگر فرد به هیچ وجه به ریاضیات خود بنالد عملکرد ضعیف در امتحان ریاضی عزت نفس او هیچ تاثیری نخواهد گذاشت. جمیز این موضوع را با طرح کلی فرمول عزت نفس ابراز نموده است: عزت نفس= موقعیت / آرزوها یا انتظارات. بر اساس فرمول فوق اگر در زمینه ارزشمند پیشرفت به آرزوها نزدیک باشد یا به آن زمینه دست یابیم نتیجه آن عزت نفس بالاست. اگر اتلاف زیادی بی پیشرفت وآروزها وجود داشته باشد، خود را ضعیف می دانیم(کوپر اسمیت 1967). نظریه ی مید : کوپر اسمیت (1967) درباره نظریه مید می گوید او به عنوان جامعه شناس توجه اش به فرایندی بودکه در اثر آن فرد عنصر سازگار اجتماعش می شود. مید نتیجه می گیرد که درجریان این فرایند فرد ایده ها و نگرش های ابراز شده توسط افراد مهم زندگی اش را درونی می نماید. اعمال و نگرش های او را مشاهده می کند و آنها را اغلب بدون شناخت پذیرفته و مثل اینکه از آن خود می دارد. او نگرش خودش را کسب می کند که با نگرش هایی که افراد مهم در زندگی او ابراز کرده اند هماهنگ است و با درونی کردن واکنش دیگران نسبت به خودش آنگونه که آنان برای او ارزش قائل اند برا ی خودش ارزش قائل می شود و خودش را تا حدی که آنها او را طرد کرده نادیده گرفته و باور می کند چیزهایی را که دیگران به او نسبت می دهند. از گفته های مید استنباط می گردد که عزت نفس تا حدی از ارزیابی منعکس شده دیگران ناشی می شود هیچ انسانی در ارزیابی از خود یک جریره ی تنها نیست که فقط خودش قائل است، افرادی در زندگی او بوده اند که با توجه به احترام با او رفتار نموده اند و اگر او خود را دست کم می گیرد ا فراد مهم دیگر به صورت یک شی با او رفتار نموده اند تفکر و نحوه ی رفتار افراد مهم کلید اصلی نظریه مید در مطالعه عزت نفس است. نظریه ی کولی: گی ریش (1989) درباره ی نظریه کولی می نویسد او همانند مید از دید جامعه شناسی به فرد نگاه می کند ونقش محیط را بسیار مهم می داند. او خود را جنبه ی اجتماعی شخصیت توصیف می کند و در بحث مفهوم خود بیان می نماید که اصولاً خود و جامعه دو پدیده همانند هستند که در یک ارتباط متقابل شکل می گیرند. آگاهی شخص ازخودش بازتاب افکار دیگران است. آلبرخت(1986) می گوید ازنظر کولی از طریق پاسخ ها یا به طور متداولتر تغییر و یا تفسیر پاسخ های که شخصی از دیگران دریافت می کند شکل می گیرد. درست همان طور که ما چهره مان را آئینه می بینیم خودمان را در آئینه اجتماعی تحت تاثیر واکنش دیگران به وجود مان صحبت هایمان و نیازهایمان می بینیم و این همان است که کولی آئینه خود نامیده است. به اعتقاد وی سه گام در رشد آئینه خود نما وجود دارد: 1-تصویر ظاهر شخص در نظر دیگران( آیا مرا چاق می بینید یا لاغر). 2-تصویرقضاوت دیگران درنظر دیگران(آیا ظاهر مرا مثبت ارزیابی می کنی یا منفی). 3- نتایجی که در آن مورد احساس می کند(غرور، حجالت، تحقیر ). بنابرین اگر افراد احساس کنند که دیگران به طور منفی به آنها پاسخ می دهند این می تواند به شدت به مفهوم خود آنها تاثیر بگذارد مگر اینکه دیگران تصویب و پذیرش را به آنها بدهند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ نظریه ی سالیوان: پیرسون(1977) می گوید«سالیوان از عزت نفس بر اساس نیاز به امنیت بین فردی نظر می دهد. طبق این نظریه ارزش خود با احساس توان فرد برای اجتناب از نا امنی بین فرد بالا می رود». اسمیت(1977) عنوان می کند که سالیون معتقد است فرد به طور مداوم در مقابل از دست دادن عزت نفس از خود دفاع می کند زیرا این فقدان اضطراب ایجاد می نماید در واقع فرد نیازمند است، دفع اضطراب کند زیرا اضطرابی را که در اثر تهدیدات بر عزت نفس(از طریق طرد یا ارزیابی منفی دیگران) حاصل شده است دفع نماید. زیرا اضطراب یک پدیده فردی است. هنگامی اتفاق می افتد که فرد انتظار طرد یا تحقیر شدن به وسیله دیگران را دارد یا واقعاً به وسیله خود یا دیگران طرد یا تحقیرشود. سالیوان همچنین درمورد اینکه فرد چگونه یاد می گیرد که تهدید به عزت نفس خود را تقلیل دهد یا بی اثر نماید صحبت نموده است افراد می آموزندکه با سبک های مختلف و درجات مختلف با چنین تهدید های روبرو می شوند. توانایی اجتناب با کاهش از دست دادن عزت نفس در حفظ سطح نسبتاً بالا ومطلوب عزت نفس مهم می باشد. گر چه سالیوان در مورد اینکه این توانایی چگونه به وجود می آید. بحثی به عمل نمی آورد ولی می پندارد که تجربیات اولیه خانوادگی اش نقش مهمی را ایفا می نماید. او بر بنیاد بین فردی عزت نفس یعنی اهمیت ویژه والدین وخواهران و برادران و اهمیت روش های کاهش دهنده حوادث تحقیر کننده تاکید کرده است. به اعتقاد پروین (1379) تاکید سالیون بر تاثیرات اجتماعی از نظریه های او درمورد رشد انسان مشهود است. این نظریات در تاثیرات بین فرد و در تاکید مراحل مهم رشد یعنی بعد از عقده ادیب به اریکسون است. مخصوصاً تاکید سالیون بر دوره نوجوانی و قبل از نوجوانی شایان ذکر است. در خلال مرحله نوجوانی تجارت کودک با دوستان ومعلمان خود با تاثیرات والدین رقابت می نماید. مقبولیت اجتماعی اهمیت پیدا می کند، اعتبار کودک در میان دیگران منبع مهمی برای عزت نفس با اضطراب می شود. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ نظریه ی روزنبرگ: پترسون(1977) درباره نظریه ی روزنبرگ می گوید او با ابراز موضعی شبیه جمیز فرض می کند که فرایند قضاوت فرد درباره ارزش خود را می توان طی سه گام مورد تحلیل قرار داد: 1-فرد ابعادی را که بر اساس آن درباره ی خود قضاوت می نماید انتخاب می نماید مثلا قضاوت درمورد یک توانایی ورزشی یا تحصیلی. 2- فرد خودش را در این ابعاد ارزیابی می نماید. مثلاً من یک ورزشکار بد و یا دانش آموز ضعیف هستم. 3- اینکه فرد این ارزیابی را برحسب ارزش خود تقسیر می نماید مثلاً من یک ورزشکار و یا دانش آموز ضعیف هستم ما با وجود این یک انسان ارزشمند هستم. کوپر اسمیت(1967) درباره می گوید روزنبرگ مطالعات وسیعی درباره پیشایند های عزت نفس انجام داده است تحقیق او گامی مهم در روشن کردن بسیاری ار شرایط اجتماعی همراه با افزایش یا کاهش عرت نفس نشان می دهد. نظریه ی هورنای : هورنای دربحث دفاع درمقابل اضطراب بر عزت نفس تاکید می کند. اما درمورد دفاع ها می گوید که کی روش رویایی با اضطراب تشکیل تصویر آرمانی از ظرافتهای افراد است در واقع فرد برای غلبه بر اضطراب باید عزت نفس، خود را تقویت نماید و برای تقویت عزت نفس باید تصویر آرمانی بسازد. این تصویر آرمانی بهر دلیل عالی و بلند پایه بودن اثر تقویت و عزت نفس را دارد. اما چنانچه این تصویر آرمانی غیر واقع بینانه باشد و به آن نرسد منجر به نارضایتی می شود. بدینسان تصویر آرمانی نقش مهمی در اینکه فرد خود را چگونه ارزیابی می نماید. تصویر آرمانی هورنای از آرزوهای جمیز متفاوت است زیرا تصویر آرمانی(هورنای) ضرورتاً ناشی از احساسات منفی است ولی آرزوها( جیمز) ممکن است از احساسات مثبت یا منفی برخیزد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ نظریه ی آدلر : آدلر( 1956-1927) در مقایسه با دیگر نظریه پردازان بر اهمیت ضعیف و با تواناییهای واقعی که منجر به عزت نفس پایین می شود تاکید بیشتری نموده است. کوپر اسمیت( 1967) درباره نظریه ی آدلر می گوید: او در ابتدای کار تصور می نماید که احساس حقارت در حول و حوش اعضا الگو های مشخصی از رفتار که واقعاً نقص دارند به وجود می آید این نقص های واقعی(مثل کوری، ضعف جسمانی و....) ممکن است احساس ناکفایتی را به وجود آورند. اما بعداً آدلر این نقایص وناتوانیها را حقارت عضوی نامیده از تعریف اجتماعی و فردی احساس حقارت متمایز می نماید. آدلر به شرط و پیشایند را که ممکن است پیامد های تاسف باری در رشد عزت نفس داشته باشد ذکر می کند: اول حقارت های عضوی و تفاوت اندازه و قدرت این شرایط تا حدی زیادی غیر قابل اجتناب می باشد اما به علت اینکه اثرات برانگیختگی دارند می توان منجر به نتیجه مطلوب گردند. او مفروض می دارد که احساس حقارت ناگزیر در تجربیات دوران کودکی هر فرد به وجود می آید. پیشایند دوم که مهم نیز می باشد عبارت است از عدم دریافت میزان مناسب پذیرش و حمایت وتشویق از والدین و دوستان نزدیک می باشد. کودکان دارایی حقارت عضوی با دریافت پذیرش و حمایت می توانند ضعفها را جبران و به قوت تبدیل نمایند اما آنها بدون چنین حالتی ناامید و پریشان می شوند. پیشایندسوم: افراط زیاد در حمایت و پذیرش است. در صورتی که آدلر معتقد است به اثرات سودمند حمایت و پذیرش می باشد ولی در مورد اثرات تخریبی افراط زیاد اخطاری می دهد او معتقد است که کودکان نازپرورده به میزان غیر واقع بینانه ای از ارزش دست خواهند یافت. آنها خود محور و طلبکارانه می باشند و خواهان شرکت در روابط دو جانبه اجتماعی نیستند و یا آمادگی آن را ندارند. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ سلامت روان: ریشه لغوی واژه انگلیسی «health» در واژه های«haelth» ،«haelp» به معنی کل و (heal) «haelen» انگلیسی قدیم و کلمه آلمانی قدیم «heilen» و «heilida» به معنی کل قرار دارد. گراهام 1(1992) این ریشه لغوی را با کلمات انگلیسی «halig» و آلمانی قدیم «heilig» که به معنی مقدس است ارتباط داده است. بنابراین از نظر ریشه شناسی لغوی سالم بودن به معنی کلیت داشتن یا مقدس بودن است بدین ترتیب شامل ویژگی های معنوی و فیزیکی است. از نظر سارتریوس سلامتی غیر قابل رویت است. و مستلزم تظاهر کارکرد بخش های مستقل روانی جسمی و اجتماعی است. مانی این رویکردهای کل نگر در مورد سلامتی را به کل جهان گسترش می دهد و سلامتی بشر را از سلامتی سیاره زمین جدایی ناپذیر می داند. تودور(1996) سلامتی روان را به شرح زیر تعریف می کند. سلامت روان شامل: توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی و ارزیابی نسبی گری از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش هایش است و نمی توان آن را جدای از سایر پدیده های چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می پردازد، می سازند. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیاست، انسان هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه ها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علایم احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آن را در بر می گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست باید سلامت درونی روانی را به حساب آوریم. سلامت روان ظرفیت رشد و نمو شخصی می باشد. و یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان یعنی هماهنگی بین ارزش ها، علایق ها و نگرش ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه برنامه ریزی واقع بینانه برای زندگی و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، سلامت جسم نیست بلکه به دیدگاه و سطح روانشناختی ارتباطات فرد، محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی به وسیله روان انجام می شود. سلامت روان ظرفيت كامل زندگي كردن به شيوه اي است كه ما را قادر به درك ظرفيتهاي طبيعي خود مي كند و به جاي جدا كردن ما از ساير انسانهايي كه دنياي ما را مي سازند، نوعي وحدت بين ما و ديگران بوجود مي آورد .سلامت روان، توانايي عشق ورزيدن و خلق كردن است، نوعي حس هويت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، كه همراه است با درك واقعيت درون و بيرون از خود و رشد واقع بيني و استدلال. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ سلامت روانی:1 پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه ی« بهداشت روانی» و«سلامت روانی» و « بهزیستی روانی2»گر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می روند(هرشن سن3 و پاور4، 1988،ترجمه منشی طوسی،1374). کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب»( میلانی فر،1376). بهداشت روانی یک زمینه تخصصی در محدوده ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان بوسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماریهای روانی، تشخیص زودرس بیماریهای روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمدهای زندگی ( میلانی فر،1376). تعریف سلامت روانی: سلامت روانی را می توان براساس تعریف کلی و وسیع تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده ای تغییر یافته است. عمر طولانی تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می کند که فرد با خود وسبک زندگی اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور براین است که فرد باید بر زندگی اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می توان آن قسمت هایی را که در باره ی خود یا زندگی اش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی،1374 ). یهودا ( 1959، به نقل از منشی طوسی،1374 ) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد: الف) نگرش مثبت به خود ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی ج) عملکرد روانی یکپارچه د) خود مختاری یا استقلال شخصی ه) درک صحیح از واقعیت و) تسلط بر محیط دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت1( 1961، به نقل از منشی طوسی، 1374 ) همه ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود: الف) نشان دادن ارزش های مثبت بشری ب) داشتن قابلیت اندازه گیری و تشخیص ج) داشتن ارتباط با نظریه های شخصیت د) مرتبط بودن با بافت های اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده اند. به این ترتیب، متخصصان بعدی کارشان را روی مفاهیمی کلی از قبیل بهنجار بودن یا بهزیستی متمرکز کردند. امروزه مفهوم مقابله2 به منزله ملاک سلامت روانی به نوشته های رشته های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی، 1374). بعضی از محققان معتقدند سلامت روانی حالتی از بهزیستی و وجود این احساس در فرد است که می تواند با جامعه کنار بیاید. سلامت روانی به معنای احساس رضایت، روان سالمتر و تطابق اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه است(کاپلان و سادوک، 1999، ترجمه پور افکاری ،1376). 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۹ سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را قابلیت ایجاد ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی، و حل مناسب و منتطقی تضادهای غریزی و تمایلات شخصی، به طوری که فرد بتواند از مجموعه تضادها ترکیبی متعادل به وجود آورد، می داند. طبق تعریفی که این سازمان ارائه می دهد، وظیفه اصلی بهداشت روانی، تامین سلامت روان است تا به مدد آن بتواند قوا و استعدادهای روانی را پرورش داد. در واقع، بهداشت روانی مبتنی بر سه پایه است: الف)حفظ و تامین سلامت روان ب)ریشه کن ساختن عوامل بیماری زا و پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی ج)ایجاد زمینه ی مساعد برای رشد و شکوفایی شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت نهفته در آنها(سامی کرمانی، 1354 ). به طور کلی شخص دارای سلامت روان می تواند با مشکلات دوران رشد روبرو شود و قادر است در عین کسب فردیت با محیط نیز انطباق یابد. به نظر می رسد تعریف رضایت بخش از سلامت روانی برای فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاری موفقیت آمیز و رفتار شایسته مطلوب است. بنابراین هرگونه ملاکی که به عنوان اساس سلامتی در نظر گرفته می شود باید شامل رفتار بیرونی و احساسات درونی باشد(بنی جمال واحدی،1370). تعریف بهداشت روان در فرهنگهای مختلف: بهداشت روان سازش با فشار های مکرر زندگی می باشد و سازگاری عبارت است از ایجاد تعادل و هماهنگی رفتار فرد با محیط به گونه ای که ضمن حفظ تعادل روانی یا در ارتباط با تغییرات و دگرگونیهای محیط خودش نیز به تطابقی موثر و سازنده دست یابد لذا هر فرد به طور موفقیت آمیز باید خود را به محیط سازگار نماید و عموماً ناگزیر است که با زندگی نسبتاً سازش موثر داشته باشد ولی باید توجه داشت که هرکس دارای ظرفیت مشخص جهت تحمل فشارهای زندگی روزانه است وجود فشارهای عاطفی گوناگون خطر از هم پاشیدگی روان را افزایش خواهد و به سلامت روان لطمه وارد خواهد نمود و فرد قادر نیست رفتار موزون و هماهنگی با جامعه داشته باشد و سلامت روان خود را حفظ نماید. سلامت روان عبارت است از رفتار موزون و هماهنگ با جامعه، شناخت و پذیرش واقیعتهای اجتماعی و قدرت سازگاری با آنها، ارضا کننده نیازهای خویشتن به طور متعادل و شکوفایی استعداد فطری خویش می باشد. فردی از سلامت روان برخودار است که قادر باشد تا عقده های درونی خود را حل و فصل کند و با تغییرات و مقتضیات محیط طبیعی و اجتماعی خویش سازگار باشد و تلاش کند تا تندرستی و نشاط برای خود و دیگران فراهم سازد زیرا سلامت روان حالتی مساعد برای رشد و نمو از جهت بدنی، عاطفی و شعوری، بدون ایجاد مزاحمت برای دیگران است(آقاجانی وهمکاران 1381). 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده