AmirVet 695 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۹ ● مقدمه اختلال وسواس فكري عملي اغلب موضوع لطيفهها ، بذله گوييها و شوخيها بوده است. برخلاف الگوهاي كليشهاي ، اختلال وسواس فكري عملي واقعي موضوعي خندهدار نيست. وسواس يك اختلال اضطرابي داراي پايه زيست شناختي است كه اغلب از كودكي شروع ميشود و ممكن است الگوي خانوادگي داشته باشد. اختلال وسواس فكري – علمي با وسواسهاي فكري ، رفتارهاي اجباري و يا هر دو آنها مشخص ميگردد. وسواسهاي فكري افكار يا تجسمهاي نا خواندهاي هستند كه به صورت مكرر وارد آگاهي ميگردند. در حالي كه رفتارهاي اجباري ، در ظاهر امر رفتارها و عادات مكرر غير قابل توقف هستند كه شخص با هدف كاهش ناراحتي و اضطراب خود آنها را انجام ميدهد. هم افكار وسواسي و هم رفتارهاي اجباري معمولا توسط خود مبتلايان به آنها غير واقع گرايانه و غير منطقي ارزيابي ميشوند، اما مبتلايان ، خود را ناتوان از متوقف كردن آنها ميدانند. ● نشانههاي وسواس گرچه انواع افكار و رفتارها در اغلب موارد از شخصي به شخص ديگر فرق ميكند، بعضي از الگوها مشترك هستند. به عنوان مثال ، مبتلايان به وسواس امكان دارد در وارسيهاي مكرر درگير گردند. اين عمل ممكن است به صورت وارسي درها و كليدها جهت كسب اطمينان ، خاموش كردن همه وسايل ، قرار دادن كليدها در مكان خاص و از قبيل آنها باشد. بعضي از مردم ممكن است بصورت افراطي از طريق دست شستن و تميز كردن مكرر از ميكروبها اجتناب نمايند. بعضي از مردم ممكن است تشريفات رفتاري ويژهاي در مورد فعاليتهاي روزمره داشته باشند، از قبيل: پوشيدن يا در آوردن لباس به شيوه و نظم خاص ، وارد شدن يا ترك كردن خانه يا اتاق به شيوهاي معين ، سعي در تكرار (يا اجتناب از تكرار) يك عمل يا فكر خاصي به تعداد مشخص جهت بدست آوردن خوشبختي و غيره. در بعضي موارد رفتارهاي مرتبط با ساير اختلالها ، از قبيل بياشتهايي عصبي ، پراشتهايي و جنون موكندن (كندن موها ، كندن مژهها) ميتوانند كيفيت وسواس به خود بگيرند. خيلي مهم است كه به اين نكته توجه داشته باشيد كه بسياري از مردم بعضي از الگوهاي رفتاري و فكري فوق را در دورهاي از زندگي خود تجربه ميكنند، بدون اينكه به اختلال وسواس فكري – عملي مبتلا باشند. به عنوان مثال ، وارسي درها جهت ايجاد امنيت بيشتر و يا شستن دستها بعد از مواجه شدن با ميكروبها امري طبيعي است. ● آيا هر نوع توجه به پاكيزگي نشانه وسواس است؟ نشان دادن درجاتي از پاكيزگي و توجه به جزئيات متناسب به نظر ميرسد و حتي به هنگام رشد و بالغ شدن به عنوان نشانههايي از بلوغ در كودكان در نظر گرفته ميشود. همين طور ، هر كسي يك شيوه و اسلوب براي انجام كارهاي خود دارد. فقط زماني كه افكار و رفتارها به طور افراطي مكرر بود ، و يا به جاي كمك ، در فعاليتهاي روزمره زندگي تداخل كرد، بايد به اختلال وسواس مظنون بود. بنابراين ، افراد داراي اختلال وسواس زمان زيادي را صرف انجام تشريفات يا اجتناب از رفتارهاي (خاص) ميكنند، طوري كه مسائل مهم زندگيشان مورد غفلت قرار ميگيرد. آنها آنقدر زمان صرف بهداشت شخصي خود ميكنند كه از كلاس جا ميمانند. آنها ممكن است آنقدر نگران ميكروب و آلودگي باشند كه از صرف غذا در سالن غذاخوري و به همراه دوستانشان خودداري نمايند. آنها همچنين ممكن است به خاطر ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانههاي وسواسيشان در پيش ديگران از فعاليتهاي اجتماعي خودداري كنند. ● دريافت كمك اگر شما فكر ميكنيد كه خودتان و يا كسي كه شما ميشناسيد، از اختلال وسواس رنج ميبرد (ميبريد) با يك متخصص بهداشت رواني مشاوره نماييد. اختلال وسواس فكري ـ عملي، اختلالي است كه ميتوان به آن از طريق مشاوره ، رفتار درماني و يا دارو درماني كمك كرد. 2 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۰ درمان شخصیت وسواسی (کمالگرا) یکم: خصوصیات فرد کمالگرا این است که عزت نفس او پایین هست. چنین فردی برای جبران عزت نفس خودش، باید چیزی را کسب کند، باید اشکالی را برطرف کند. و مرتب در نقشه کشیدن برای کسب چیزی یا زدودن چیزی هست. پیشرفتهای تحصیلی ، شغلی ، اجتماعی و ... فرد کمالگرا از روی عشق درونزاد او نیست. لذت فرایند کسب تحصیل و شغل و موقعیت را خوب درک نمی کند. او صرفا می خواهد نتیجه ای را کسب کند تا عزت نفس پایین خود را وصله کند... کاربرد: مدتی دست از تلاش برای شدن بردارد. و خود را بشناسد و خود را دوست بدارد. و به خود بگوید که من مساوی آنچه به دست می آورم نیستم. من مساوی هستم با آنچه که اکنون هستم. دوم: آفت نتیجه گرایی شما را از پا در خواهد آورد. با توجه به بند یکم، فرد کمالگرا نتیجه گرای محض هست. او از مسیر و روش و فرایندها لذت نمی برد. او نتیجه را به عنوان هدفی که می تواند عزت نفس پایین او را جبران کند بهره می گیرد. لذا اگر هدف کسب نشود عزت نفس او بیشتر آسیب می بیند و در راهها کسب نتیجه همیشه مردد هست که نکند موفق نشود و این اضطراب منتشر و مزمنی را در زندگیش برای او به وجود می آورد. چنین فردی پس از حصول نتیجه، خیلی زود می فهمد اغنا نشده است و از خودش راضی نیست. چرا که پایین بودن عزت نفس ربطی به موفقیت ها و نتایج کسب شده نیست. لیکن فرد کمالگرا این را نمی داند و دوباره سعی در انتخاب و طراحی هدفی بزرگتر می کند. کاربرد: تمرین لذت بردن از فرایند و مسیر به جای هدف. مثال: اگر شما قصد دارید سفری به شمال داشته باشید. نباید طی مسیر و فرایند مسافرت ، مرتب مضطرب و نگران باشید که چه وقت به شمال یا دریا می رسید تا لذت بردن شما آغاز شود. باید یاد بگیرید از اول از مسیر لذت ببرید. از سختی ها و راحتی های مسافرت بهره ببرید. و زیبایی و زشتی های مسیر را جزء سفر بدانید. و منتظر نتیجه و آخر سفر نباشید. در فعالیتهایی که برای هدف خاصی انجام دهید کاری به نمره ، نتیجه و ... نداشته باشید. از ساعاتی که برای مطالعه یا کار در مسیر هدفتون دارید لذت ببرید. سوم: برای حل مشکلتون بیشتر از آگاهی نیاز به مهارت یعنی بکارگیری ، تمرین و عملگرایی دارید. لذا هرچه سعی می کنید مشکلتون را بیشتر بررسی کنید و بیشتر بدانید در واقع در حال دور شدن از هدف هستید. راندمان شما بسیار پایین می آید وقتی که انرژی روانی زیاد خود را خرج آنالیز، بررسی ، ارزیابی، قضاوت، مجازات خودتون می کنید. نکته: دست کشیدن از کسب آگاهی بیشتر، ارزیابی خویشتن و به جای آن عملگرایی کردن. یعنی هر وقت می خواهید تصمیم بگیرید که خود را محاسبه کنید، به جای آن قرارداد کنید که به آن کار مشغول باشید. محاسبه و ارزیابی را برای یک ساعت پایان هفته یا پایان ماه محدود کنید. اجازه ندهید که ذهن شما اتوماتیک هر لحظه با خطاهای احساسی و خطاهای شناختی،انرژی شما را به هدر بدهند. چهارم:فرد کمالگرا چون خودش را خیلی کم می بیند(ممکن است ناخودآگاه هم باشد)، لذا هدف گذاری های خود را بسیار سنگین انجام می دهد. یک فرد کمالگرا نمی تواند هزینه و سود اهدافش را درست ترسیم کند. مثال فرد کمالگرا مانند کودکی هست. که توان و بضاعتش 500 تومان هست ، اما دوست دارد یک دوچرخه را با آن بخرد. یعنی فرد کمالگرا هدفی بزرگ را در نظر می گیرد و توان و بضاعت خود را زیاد ارزیابی می کند. مثال :وقتی برنامه برای اوقات شبانه روز می ریزد، مثلا بین 12 ساعت تا 15 ساعت برنامه می ریزد. در حالیکه او باید بداند در مرحله اول باید کف مدت زمانی را که می تواند به درس اختصاص بدهد در نظر بگیرد. (مثلا: روزی 3 ساعت در نظر بگیرد، اگر موفق شد ، ساعتها را به تدریج و کم کم افزایش دهد.) کاربرد: هدف ها را اولا : بر اساس لذتی که می برید( نه برای اینکه با آن شخصیت خودتون را وصله کنید)، انتخاب کنید. ثانیا: هدف خود را به زیر هدف های کوچکتر تقسیم کیند. به نوعی که سهم یکسال به یکماه بشکند، سهم یک ماه به یک هفته بشکند، سهم یک هفته به یک روز و در نهایت سهم هر ساعت دقیقا مشخص شود. مثال: کسی که قصد موفقیت در کنکور دارد. باید بداند بابت آن امروز باید 3 ساعت مطالعه کند. و هر ساعت 3 صفحه را بخواند. ثالثاً : در ابتدا مینیم برنامه و تلاش را برای خود در نظر بگیرد. و بعد اگر موفق شد به تدریج آنرا اضافه کند. مثلا از روزی یک ساعت مطالعه شروع کند. اگر موفق شد. روزی 2 ساعت و .... پنجم: همراهی مشکل کمالگرایی با آفت عقلانی سازی. یعنی متغیرهایی را که برای موفقیت و آرامش لازم هست را محدود می کنید به چند متغیری که در اختیار خودتون هست.( آن هم بخش خودآگاهتان) توضیح بیشتر: برای اینکه یک کاری انجام شود و هدفی حاصل شود. تقریبا بی نهایت متغیر دخیل هستند. اما این بی نهایت متغیر نه در حوزه آگاهی ماست و نه در حوزه کنترل ما و نه در حوزه اختیار ما. اما از نظر عقلانی ما چند متغیر ساده و خود آگاه و در اختیار را برای حصول نتیجه کافی می دانیم. مثال: کنکور نیاز به علاقه، برنامه ریزی ، تلاش، مطالعه و پشت کار دارد. این مثال اگر چه عمده متغیرهای مهم و لازم را بر می شمارد اما اصلا کافی نیست. متغیرهای بی شمار دیگری هم هست که شاید ما از آنها اطلاع نداشته باشیم. مثلا: - اینکه روز کنکور ما بیمار شویم و نتوانیم امتحان دهیم، - یا طی برنامه ای که داریم عزیزی را از دست بدهیم و یک ماه برنامه ما انجام نشود. - یا بر اساس آگاهی های تکمیلی که به دست آوردیم ، قبولی در کنکور ارزشش نزد ما کاهش یابد. و .... ششم:عدم آگاهی به نیازهای ناخودآگاه خود معمولا ما در حیطه خود آگاهی برای خود هدف گذاری می کنیم. اما ممکن است در ناخودآگاه نیاز دیگری داشته باشیم. از این جمله هست خیلی از افراد که برای کسب وجهه اجتماعی تحصیل می کنند. اما تصور می کنند به تحصیل علاقمند هستند. یا دخترانی هستند که پس از ازدواج رغبت زیادی به ادامه تحصیل ندارند. که نشان از نیازهای عاطفی و روانی آنها دارد که به صورت فعالیت های تحصیلی هدف گذاری شده بودند. کاربرد: به کمک یک روانشناس، بررسی کنیم تاچه اندازه هدف گذاری هایی که در زندگی داریم تحت تاثیر نیازهای ناشناخته درونی ماست. خلاصه و نتیجه گیری: در مورد کمالگرایی و عزت نفس اگر بتوانید زیر نظر یک روانشناس بالینی مجرب به مرور با عملگرایی به جای هدف روی فرایند رسیدن به هدف کار کنید نتیجه قابل قبولی خواهید گرفت. تمرین عملی حساسیت زدایی منظم هست. بدین ترتیب که نسبت به آنچه که شما را مضطراب می کند به تدریج مواجه شوید اما عکس العملهای قبلی خود را ندهید. یعنی مثلا حال درس خواندن ندارید. قبلا مضطرب می شدید و به خود بد و بیرا می گفتید. اکنون در این گونه مواقع قبول کنید. که شما همین هستید و بیشتر از این توانمند نیستید. همچنین هدف گذاری های خود را متنوع و کوچک کنید. اینکه فقط علم محور زندگی و اهداف شما باشد. یعنی تک بعدی بودن. شما به طور منظم برنامه های مفرح را نیز برای خود لحاظ کنید و اصلا آنها را هدف ببینید. یعنی هدف ورزشی، تفریحی، ارتباطی و ... اگر هم در این هدفهای متنوع موفق بودید خودتون را تشویق کنید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۰ مرسی از استارتر:wubpink: خب چون این مشکل خیلی از بچه ها از جمله خودمم هست هر چی مطلب بود رو اینجا می ذارم فقط یه توضیحی بدم اینکه شخصیت وسواسی با کمال گرا دوتا چیز هستند به این معنی که کمالگرایی به نوعی زیر مجموعه شخصیت وسواسی هست و الزاما همه موارد رو شامل نمی شه یه تست هم برای تشخیص افکار وسواسی هست که پیداش کردم در ادامه می ذارم اما اول تعریف این نوع از شخصیت: تصور كمال گرايي به افكار و رفتار هاي خود تخريب گرانه اي اشاره مي كند كه هدف آنها رسيدن به اهداف به شدت افراطي و غير واقع گرايانه است. در عرف جامعه، به اشتباه كمال گرايي چيزي مطلوب و حتي لازم براي موفقيت در نظر گرفته مي شود. به هر حال اولين كساني كه روي كمال گرايي كار كردند آن را اين جور تعريف كردند: «گرايش افراطي فرد به بي عيب و نقص بودن، كوچك ترين اشتباه خود را گناهي نابخشودني پنداشتن و مضطربانه انتظار پيامدهاي شوم شكست را كشيدن». همان طور كه گفتيم، افراد كمال گرا معيار هاي خيلي خيلي بالايي را براي موفقيت در نظر مي گيرند و اگر به آن اهداف بلند پروازانه نرسند، خود شان را شكست خورده مي دانند. مطالعات اخير نشان مي دهند نگرش كمال گرايانه موجب اخلال در موفقيت مي شود. آرزوي كامل بودن، هم احساس رضايت از خودمان را از ما مي گيرد و هم ما را به اندازه ساير مردم ( كساني كه اهداف واقع گرايانه دارند )، در معرض ناكامي قرار مي دهد. ● کمالگرایی از کجا آب میخورد؟ برای اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم میدهند. کمالگرایی هم طبق تعریف روانشناسها، یک ویژگی شخصیتی است. البته این به آن معنی نیست که کمالگراها تا آخر عمرشان نمیتوانند هیچ تغییری در این ویژگیشان به وجود آورند؛ اگر اینطور بود که ما مرض نداشتیم این مطلب را توی صفحه کاربردی موفقیت بنویسیم، فوقش میگذاشتیم قاتی یادداشتها و از اینجور آدمها حسابی مینالیدیم! و اما مواد لازم برای طبخ یک کمالگرا: ۱) والدین قدرتطلب: آدمهایی که بیش از حد کمالگرا هستند، در کودکی والدینی داشتهاند قدرتطلب؛ پدر و مادری که توی کله بچهشان فرو کردهاند «همیشه ما درست میگوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار میکنیم». این والدین نهچندان محترم، تفاوت تواناییهای خودشان و بچههای نازنینشان را درک نمیکنند، به همین خاطر سعی میکنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آنقدر غیرواقع بینانهاند که در کمتر موردی بچهای میتواند به آنها دست یابد. روانشناسها به این سبک به اصطلاح «تربیتبچه» میگویند: «سبک والدینی قدرت طلبانه». ۲) والدین کمالگرا: از قدیم و ندیم گفتهاند «گندم از گندم بروید، کمالگرا هم از کمالگرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمالگرا هم بچههای کمالگرا تحویل جامعه میدهند. والدینی که خودشان کمالگرا هستند، نه تنها موفقیتهای کودکانشان را کوچک میشمارند بلکه حتی موفقیتهای خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچوقت احساس خوبی نسبت به موفقیتهایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچوقت نتوانستهاند والدینشان را خشنود کنند. ۳) باورهای فردی: بعضی باورهای افراد که موجب کمالگرایی میشوند عبارتند از: الف. نیاز به تایید؛ «همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچهها و همکارانم باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند». ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ «اگر من در همه زمینهها با کفایت نباشم فرد بیارزشی هستم». ج) مستعد سرزنش؛ «اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند». د) نگرانی بیش از اندازه؛ «چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم». ه) پرهیز از مشکلات؛ «فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست». 3 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۰ علل كمال گرايي 1) وراثت و عوامل زيست شيميايي شواهد واضح و مستقيمي در مورد اينكه كمال گرايي علت ژنتيكي و زيست شيميايي دارد، وجود ندارد. 2) والدين قدرت طلب آدم هايي كه بيش از حد كمال گرا هستند، در كودكي والديني داشته اند قدرت طلب؛ پدر و مادري كه توي كله بچه شان فرو كرده اند «هميشه ما درست مي گوييم، هميشه حق با ماست و هميشه ما درست رفتار مي كنيم». اين والدين نه چندان محترم، تفاوت توانايي هاي خودشان و بچه هاي نازنينشان را درك نمي كنند، به همين خاطر سعي مي كنند با تنبيه، كودكانشان را مجبور كنند به معيار هاي والايشان دست يابند؛ معيارهايي كه آن قدر غيرواقع بينانه اند كه در كمتر موردي بچه اي مي تواند به آنها دست يابد. روان شناس ها به اين شيوه تربيت فرزند، «سبك والديني قدرت طلبانه» مي گويند. 3) والدين كمال گرا از قديم و نديم گفته اند «گندم از گندم برويد، كمال گرا هم از كمال گرا». غير از والدين ديكتاتور، والدين كمال گرا هم بچه هاي كمال گرا تحويل جامعه مي دهند .والديني كه خودشان كمال گرا هستند، نه تنها موفقيت هاي كودكانشان را كوچك مي شمارند بلكه حتي موفقيت هاي خودشان را هم قبول ندارند. آنها يك شخصيت وسواسي و بيش از حد منظم دارند و كودكان اين افراد به همين خاطر، هيچ وقت احساس خوبي نسبت به موفقيت هايشان ندارند و در نتيجه احساس خوبي نسبت به خودشان هم ندارند چون هيچ وقت نتوانسته اند والدينشان را خشنود كنند. 4) باورهاي فردي بعضي باورهاي افراد كه موجب كمال گرايي مي شوند عبارتند از: الف) نياز به تاييد؛ ب) انتظارات بيش از حد از خود؛ ج) مستعد سرزنش بودن (احساس گناه)؛ د) نگراني بيش از اندازه؛ ه ) پرهيز از برخورد با مشكلات؛ 5) ترس از بازنده بودن افراد كمال گرا،غالبا شكست در رسيدن به هدف هايشان را با از دست دادن ارزش و بهاي شخصي مساوي مي دانند. 6) ترس از اشتباه كردن افراد كمال گرا، غالبا اشتباه را مساوي با شكست مي دانند. موضع آنها در زندگي، حول و حوش اجتناب از اشتباه است. كمال گراها فرصت هاي يادگيري و ارتقاء را از دست مي دهند. 7) ترس از نارضايتي افراد كمال گرا، در صورتي كه ديگران شاهد نقايص يا معايب كارشان باشند، غالبا به دليل ترس از عدم پذيرش از سوي آنان، دچار وحشت مي گردند. تلاش براي كامل بودن در واقع روشي جهت حمايت گرفتن از ديگران به جاي انتقاد، طرد شدن يا نارضايتي مي باشد. 8) همه يا هيچ پنداري افراد كمال گرا، بندرت بر اين باورند كه در صورت به پايان رسانيدن يك كار بطور متوسط، هنوز با ارزش هستند. افراد كمال گرا در ديدن دورنماي موقعيت ها دچار مشكل هستند. براي مثال، دانش آموزي كه هميشه نمره (الف) داشته، در صورت گرفتن نمره (ب) بر اين باور است كه من يك بازنده كامل هستم. 9) تاكيد بسيار بر روي بايدها زندگي كمال گرا غالبا بر اساس ليست پايان ناپذيري از بايدها بنا شده است كه با قوانين خشكي براي هدايت زندگي آنها به خدمت گرفته مي شود . افراد كمال گرا با داشتن چنين تاكيدهايي بر روي بايد ها بندرت بر روي خواسته ها و آرزوهاي خود حساب مي كنند. 10) باور غلط افراد كمال گرا مشاهدات خود را به گونه اي جمع آوري مي كنند كه بگويند افراد ديگر با كمترين تلاش، خطاهاي كم، استرس هاي عاطفي كمتر و بالاترين اعتماد به نفس به موفقيت دست مي يابند . در عين حال افراد كمال گرا كوششهاي خود را پايان نا پذير و ناكافي تلقي مي كنند. 2 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۰ ● کمالگرایی خوب، کمالگرایی بد البته همه نظرها در طول سالها معتدلتر میشود. روانشناسها هم دیدند نه بابا، کمالگرایی هم خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روانشناسی به نام «هاماچک»، کمالگرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد. کسانی که کمالگرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیارهای بالایی را برای خود در نظر میگیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیارها برایشان مهم باشد، نفس تلاشکردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمالگرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت میبرند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی میکنند آن را به بهترین نحوی که میتوانند انجام دهند. کمالگرایی بهنجار نهتنها موجب مشکلی نمیشود بلکه باعث میشود که فرد استعدادهای خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد. برخلاف این نوع کمالگرایی، کمالگرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمالگرایان نابهنجار یا روانرنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچوقت کاملا احساس پیروزی نمیکنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمیکنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش میکنند و هدف بالاتری را در نظر میگیرند. آنها در این زنجیره بیانتها گیر میکنند و همیشه با خودشان درگیرند. ابعاد كمال گرايي strong>1- كمال گرايي خودمدار: كمال گرايي خودمدار يك مؤلفه انگيزشي است كه شامل كوشش هاي فرد براي دستيابي به خويشتن كامل مي باشد. دراين بعد كمال گرايي افراد داراي انگيزه قوي براي كمال، معيارهاي هاي بالاي غيرواقعي،كوشش اجباري و داراي تفكر همه يا هيچ در رابطه با نتايج، به صورت موفقيّت هاي تام يا شكست هاي تام مي باشند. اين افراد به حد كافي موشكاف و انتقادگر هستند، به طوري كه نمي توانند عيوب و اشتباهات يا شكست هاي خود را در جنبه هاي مختلف زندگي بپذيرند. 2- كمال گرايي ديگرمدار: كمال گرايي ديگرمدار يك بعد ميان فردي است كه شامل تمايل به داشتن معيارهاي كمال گرايانه براي اشخاصي است كه براي فرد اهميّت بسياري دارند. ازاينرو اين نوع كمال گرايي ممكن است به روابط بين فردي دشوار منتهي گردد. 3- كمال گرايي جامعه مدار : در كمال گرايي جامعه مدار ديگران انتظارات اغراق آميز و غير واقعي از شخص دارند.اگرچه برآوردن اين انتظارات مشكل است ولي شخص بايد به اين استانداردها نائل آيد تا مورد تائيد و پذيرش ديگران قرار گيرد.اين معيارهاي افراطي معمولاً منجر به احساس شكست، اضطراب، خشم، درماندگي و نااميدي شده كه با تفكرات خودكشي و افسردگي در ارتباط است. 3 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۰ دور معيوب (سيكل معيوب) در روند كمال گرايي نگرش كمال گرايانه، يك دور معيوب را بوجود ميآورد. افراد كمال گرا، نخست مجموعهاي از اهداف غير قابل دسترس را رديف ميكنند. در گام بعدي در رسيدن به اين اهداف شكست ميخورند، زيرا دسترسي به آن اهداف غير ممكن ميباشد. در گام بعدي، زير فشار ميل به كمال و ناكامي مزمن غير قابل اجتناب ناشي از آن، خلاقيت و كارآمدي آنها كاهش مييابد و بالاخره اين روند، افراد كمال گرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدايت ميكند، كه نتيجه اين روند نيز عزت نفس پايين ميباشد. اين مسايل، احتمالا اضطراب و افسردگي نيز به همراه خواهد داشت. در اين موقعيت افراد كمال گرا بطور كامل در اين لحظه، تنها، اگر سختتر كار كنم، موفق خواهم شد. چنين افكاري، مجددا منجر به يك دور كامل معيوب ميگردد. چنين دور معيوبي با نگاهي به نحوه روابط بين فردي افراد كمال گرا، ميتواند بهتر، قابل تشريح باشد. افراد كمال گرا معمولا عدم پذيرش و طرد شدن از سوي ديگران را پيش بيني و از آن ميترسند. با اين ترس، آنها در مقابل انتقاد ديگران حالت دفاعي به خود ميگيرند و از اين طريق ديگران را ناكام و از خود دور ميسازند. كمال گراها بدون اينكه متوجه اين موضوع باشند، همچنين معيارهاي به شدت غير واقع گراي خود را از ديگران نيز انتظار داشته و در نتيجه نسبت به ديگران متوقع و منتقد ميگردند. در نهايت، ممكن است، افراد كمال گرا، به ديگران اجازه ندهند كه شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها اين نكته را در نظر نميگيرند كه خود افشايي اين فرصت را به آنها ميدهد كه ديگران به چشم يك انسان به آن نگاه كرده و دوستشان بدارند. بدليل وجود اين دور (سيكل) معيوب، افراد كمال گرا، غالبا در داشتن روابط نزديك با افراد دچار مشكل هستند و به همين خاطر رضايت كمتري از روابط بين فردي خود دارند. تلاش (پشتكار) سالم انتخاب اهداف سالم و داشتن تلاش و پشتكار با فرآيند خود تخريبگر كمال گرايي كاملا تفاوت دارد. تلاش سالم (سازنده)، منجر به انتخاب اهداف، برپايه خوستههاي شخصي و آرزوها و نه براساس پاسخگويي به انتظارات خارجي، ميگردد. اهداف اين افراد، هميشه تنها يك قدم از آنچه همزمان به پايان بردهاند، فراتر است. به عبارتي اهداف آنها، واقعي، خود جوش (دروني) و ذاتا قابل حصول است. افراد كوشاي سالم از انجام كار در دست اجرا بيشتر از تفكر در مورد نتيجه پاياني آن لذت ميبرند. وقتي اين افراد يا تجاربي چون نارضايتي يا شكست مواجه ميشوند، واكنشهاي آنها عموما به موقعيت ويژه موجود محدود ميشود و اين موضوع را به احساس ارزشمندي خويش تعميم نميدهند. 3 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۰ چگونه به فرد كمال گرا کمک کنيم؟ اولين گام در تغيير نگرشهاي كمال گرايانه به تلاشهاي سالم، داشتن عدم رضايت از كمال گرايي است، بينقص بودن يك خطاي غير قابل حصول است. گام بعدي چالش با افكار و رفتارهاي خود تخريب گرانهاي است كه بينقص گرايي را تغذيه ميكنند. احتمالا برخي از دستورالعملهاي زير ميتواند كمك كننده باشد: • تلاش كنيد فرد مورد نظر اهداف واقعي و قابل دسترسي را برپايه خواستههاي شخصي، نيازها و عملكردهاي قبلي خود هماهنگ نمايد. اين امر او را قادر خواهد ساخت، تا به خواستههاي خود برسد و نيز احساس ارزشمندي او را افزايش خواهد داد. • اهداف بعدي را به ترتيب ارزش آنها مرتب نمايد. به محض آنكه به يك هدف ميرسد، هدف بعدي را يك سطح فراتر از سطح قبلي عملكردش تعيين نمايد. • با معيارهاي خودش براي رسيدن به موفقيت تلاش نمايد. هر گونه فعاليت و هدفي را كه انتخاب ميكند، با 100 %، 90 %، 80 % يا حتي 60 % موفقيت بپذيرد. اين امر به او كمك خواهد كرد، تشخيص دهد كه كامل نبودن به معني پايان دنيا نيست. • توصيه كنيد طي مراحل انجام كار در فعاليت، تنها بر روي نتيجه پاياني تمركز نكند. موفقيت خود را تنها بر اساس اينكه چه چيزي را به پايان رسانيده است، ارزيابي ننمايد، بلكه به اين مساله نيز اهميت دهيد كه انجام اين كار چقدر موجب احساس لذت در او شده است. به اين موضوع دقت كند كه، مراحل به انجام رسانيدن يك هدف نيز ميتواند ارزشمند باشد. • احساس اضطراب و افسردگي را همچون فرصتي جهت ارزيابي خويش مغتنم شمارد و با خود اين پرسش را مطرح سازد كه آيا من انتظارات غير ممكن را در چنين موقعيتي براي خود فراهم كردهام؟ • با طرح سوالاتي از خود از قبيل از چه چيزي در هراسم؟ بدترين چيزي كه ممكن است اتفاق بيافتد چيست؟ با ترسي كه در پشت كمال گرايي او نهفته است، رويارو شود. • به اين نكته دقت كند كه بسياري از چيزهاي مثبت تنها با اشتباه كردن، قابل يادگيري هستند. بطور مشخص به آخرين اشتباه خود فكر كرده و عبرتهايي را كه از آن گرفته است، براي خود فهرست كند. • از تفكر همه يا هيچ در ارتباط با اهدافش اجتناب نمايد. بياموزد كه بين كارهاي كه اولويت بالايي براي او دارند و كارهايي كه اهميت كمتري دارند، تفاوت بگذارد و نسبت به كارهايي كه اهميت تلاش كمتري داشته باشند كوشش كمي به عمل آورد. • رفتارهاي منطقي لازم براي غلبه بر گرايشات كمال گرايي * پذيرفتن خود به عنوان يك انسان. * بخشيدن خود به خاطر اشتباهات و شكست ها. * بازگشت فوري به روال عادي زندگي پس از هر شكست. * پذيرفتن اينكه ايدآل فقط يك راهنما و هدف است كه بايد براي رسيدن به آن تلاش كرد، نه اينكه بايد %100 به دست آيد. * ايجاد قالب هاي زماني واقع گرايانه و قابل انعطاف براي رسيدن به يك هدف. * ايجاد حس صبر در خود براي رسيدن به اهداف. * آسان گرفتن به خود؛ ايجاد اهداف يا ضرب العجل ها و فرجه هاي غيرواقعي و غيرمنطقي براي رسيدن به آن فقط شما را در مسير شكست قرار مي دهد. * درك اينكه همه انسانها دچار شكست، نقص، ضعف، انحراف، و اشتباه ميشوند و اين مسائل براي انسانها كاملاً طبيعي است. * درك اينكه شكست و اشتباهات انسان به معناي آخر زندگي نيست؛ هيچ اشكالي ندارد كه بعد از يك شكست دوباره از جا بلند شده و به مسيرمان ادامه دهيم. * ايجاد توانايي استفاده از تكنيك «توقف فكر» در زماني كه مي بينيد در ذهنتان به سرزنش خود مي پردازيد كه چرا به اندازه كافي خوب نبوده ايد. * تصويرسازي واقعيت به صورتي كه براي يك انسان ساخته شده باشد نه يك فرا انسان. * ياد گرفتن اينكه خود را همانطور كه هستيد بپذيريد نه اينكه چطور مي توانيد باشيد. * از موفقيت و پيروزي خود با غروري سالم لذت ببريد و سرزنش خود يا كوچك شمردن كاذب را كنار بگذاريد. * به خود براي پيشرفت و ترقي هايتان جايزه بدهيد تا ميل شما به تغيير و پيشرفت بيشتر و بيشتر شود. * دوست داشتن خود؛ باور اينكه شما ارزش و لياقت بهترين چيزها را داريد. * پايين آوردن انتظارات و توقعات غيرواقعي و تصور اينكه فردي خطاناپذير هستيد. * تجسم كردن خود به عنوان فردي پيروز و موفق حتي زماني كه به انرژي و صبري بسيار بيشتر از آنچه تصور مي كرديد براي رسيدن به آن نياز باشد. * كنار گذاشتن قضاوت هاي سخت گيرانه و اخلاقي درمورد نحوه عملكرد خود و ايجاد دركي باز و دلسوزانه نسبت به موانع، مشكلات و سختي هاي راه. * انعطاف پذير بودن در ايجاد هدف. * درك اينكه مهمترين چيز اين است كه در يك مسير مثبت قدم برداريد. 5 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۳ انسانهای وسواس وسواس ، یک رفتار ذهنی و عملی غیرارادی تکراری است که از فرد مبتلا سر می زند. در این اختلال فرد با علم به اینکه انجام این رفتار ضرورتی ندارد، قادر به ترک آن نیست. در اصطلاح عموم، وقتی کسی کاری را به دقت انجام می دهد می گویند او وسواس دارد ، اگر به پاکیزگی اصرار داشته باشد،می گویند وسواس دارد. البته چنین افرادی بیمار نیستند و دقیق و پاکیزه هستند اما آنچه به عنوان اختلال وسواسی اجباری معروف است از جنس دیگری است و جنبه بیماری دارد و به عنوان یک بیماری ، عموما از دوران جوانی شروع می شود و در صورت عدم درمان همیشه باقی می ماند و ممکن است زندگی فرد را فلج کند. شاید ندانی ولی خیلی سخت است وقتی که کسی که دوستش داری و فکر می کنی دوستت دارد، مدام به نوع نظافت تو ایراد بگیرد. مدام برای اینکه چطور بیایی و بروی که جایی را آلوده نکنی به تو تذکر بدهد. شاید از دور خیلی ساده به نظر بیاید. فکر می کنی مشکلی نیست. با کمی ملاحظه و درک متقابل همه چیز قابل حل است. قدیمی ها یک چیزی می دانستند که می گفتند تا نخوری ندانی. خیلی از خانواده ها هستند که به خاطر همین مشکل به ظاهر کوچک حالا در مرز جدایی قرار گرفته اند و نمی دانند چاره گریزشان از این بن بست چیست. وقتی با یک آدم وسواسی زندگی می کنی،دیگر زندگی ات مثل زندگی بقیه آدم ها یک زندگی عادی نیست. باید خیلی کارهایی را که می خواهی، نکنی و خیلی کارهایی را که لازم نمی دانی انجام دهی. شاید فکر کنی با بی توجهی به وسواس طرف مقابلت با او مقابله کنی. خیلی ها قبل از تو این کارها را کرده اند ولی موفق نشده اند. به جای اینکه از شدت وسواسشان کم شود، ناراحتی های دیگری هم پیدا کرده اند. بیماری وسواس به صورت افکار یا به صورت اعمال تکراری و مزاحم است که وقت فرد را می گیرد و او را در زندگی تحصیلی یا شغلی یا خانوادگی با مشکل روبه رو می کند. گاهی نیز افکار و اعمال وسواسی هر دو با هم وجود دارند. برای اینکه افکار یا اعمالی به عنوان اختلال وسواسی شمرده شوند باید دستکم روزانه ۱ ساعت از وقت فرد را به خود مشغول کنند. نمونه آن فردی است که به هر چیز دست می زند باید ۴بار دست خود را با آب و صابون بشوید و به هیچ چیز هم دست نزند تا دستش با جریان هوا خشک شود یا فردی دچار این وسواس است که در خیابان تعداد پنجره های هر ساختمان را به دقت بشمارد و اگر فکر کند اشتباه کرده باید این کار را از نو تکرار کند. ● اقسام وسواس وسواس اصولا به ۲ نوع فکری و عملی تقسیم بندی می شود. وسواس فکری بیشتر ناشی از نشخوارهای ذهنی است و شامل شک ها و تردیدهایی است که در ذهن فرد شکل می گیرد. در مقابل وسواس عملی بیشتر جنبه های رفتاری پیدا می کند. ● وسواس فکری در وسواس فکری، بیشتر اتفاقات در ذهن فرد شکل می گیرد. افراد مبتلا به این نوع وسواس اظهار می کنند که انگار چیزی در ذهن ما، ما را برای انجام عملی خاص تحریک می کند. گاهی افراد مبتلا به وسواس فکری، نسبت به اعضای بدن خود دچار شک می شوند و مدام گمان می کنند که نکند بیماری خاصی گرفته باشم. نمونه شایع این مشکل از وسواس فکری در برخی افراد دیده می شود که حتی با ایجاد یک زخم ساده با تیغ اصلاح، مدام به ابتلا به بیماری های خطرناکی مثل ایدز و هپاتیت و… فکر می کنند. ذهن این افراد مدام درگیر همین مسایل است. مدام به سراغ پزشک های متعدد می روند، آزمایش های مختلف انجام می دهند تا مطمئن شوند که به بیماری دچار نشده و رضایتمندی خود را به دست آورند. گاهی این افراد اظهار می کنند که اگر کاری خاص یا فلان عمل را انجام ندهند (مثلا در هنگام خروج از خانه دو بار به دستگیره در دست نزنند)، کار آنها با شکست مواجه خواهد شد. ● وسواس عملی در وسواس عملی آنچه بیشتر قابل مشاهده و بررسی است، جنبه های عملی رفتار فرد است. شایع ترین وسواس های عملی که به آن اجباری هم می گوییم عبارت است از وسواس آلودگی که منجر به شست وشوهای مکرر و پایان ناپذیر می شود. بسیاری از افراد مبتلا به وسواس عملی مدت زیادی از وقت خود را صرف شست وشو در حمام می کنند. نمونه هایی از این حالت وجود دارد که حتی فرد زمانی بالغ بر۵ ساعت را در حمام سپری می کند و با این حال پس از این مدت باز گمان می کند که آنطور که باید تمیز نشده است. حمام رفتن چنین فردی ممکن است از صبح تا شب به طول بکشد. نکته مهم این است که گاهی این اعمال اجباری به حدی برای بیمار ناخوشایند می شود که او اصولا از حمام رفتن خودداری می کند و ممکن است ماه ها به حمام نرود زیرا می داند که تشریفات مکرر در مکرر شستن بدنش تا چه حد رنج آور است بنابراین برخلاف تصور عموم، خیلی از افرادی که وسواس شست وشو دارند نه فقط تمیز نیستند بلکه خیلی هم کثیف هستند. نمونه دیگری از این نوع وسواس به صورت وارسی ها نمود پیدا می کند. مشاهده می شود که این افراد مدام در حال وارسی کردن اجاق، در یخچال، سینک ظرفشویی و… هستند یا هنگام ورود به منزل چند بار لباس خود را وارسی می کنند که جایی از آن آلوده نشده باشد. ● دلایل بروز وسواس یکی از دلایل بروز وسواس ارث است. . عامل ژنتیک یعنی ارثیه زیستی در ایجاد آن بسیار مهم است و برخلاف تصور عموم جنبه یادگیری ندارد. وسواس در یک خانواده دچار وسواس، به شکل جدی تری بروز می کند. از دیگر علل بروز وسواس، الگوهای تربیتی فرآیند رشد و به اصطلاح «بکن، نکن» هایی است که خانواده بر فرد اعمال می کند. این خانواده ها معمولا بیش از حد به فرد امر و نهی می کنند و در مسایل مختلف روزمره این امر و نهی ها را تکرار می کنند. مشاهده نیز یکی از عوامل اصلی بروز وسواس در فرد است. وقتی فرد از کودکی این نوع رفتار را در پدر یا مادر خود می بیند به طور حتم تحت تاثیر آن قرار خواهد گرفت. عامل عمده دیگری که در بروز وسواس نقش دارد، مشکلات روان شناختی و آسیب های روانی ای است که در مسیر زندگی به وجود می آید. گاهی پاسخ این مشکلات در فرد به شکل وسواس گونه بروز می کند. ● درمان وسواس مانند هر مشکل روانی دیگر، تشخیص و درمان بیماری وسواس در صلاحیت پزشک و به طور ویژه روان پزشک است و با توجه به اینکه خیلی از بیماری های مغزی و جسمی و روانی دیگر ممکن است با وسواس شروع شود. تشخیص افتراقی بسیار مهم است و به صورت تخصصی باید به وسیله روان پزشک به عمل آید.حضور روان شناس بالینی برای درمان این مشکل بسیار موثر است. با این حال در مشاوره ها توصیه می شود که فرد با وسواس خود مواجه شود و به سمت رفتارهای وسواس گونه برود. یعنی اگر وسواس او باعث می شود که فرد دست خود را ۵ بار بشوید، از آن فرار نکند و آن را تایید نکند و به مبارزه با آن برود. چون خود فرد در ناخودآگاه خود می داند که وسواس او یک رفتار افراطی است و دلیلی برای انجام آن وجود ندارد، می تواند با آن مبارزه کند. اصلی ترین و ساده ترین کار حساسیت زدایی منظم است. یعنی فرد به تدریج از شدت وسواس خود بکاهد. مثلا در طول یک ماه، ۵ بار شست وشوی دست خود را به ۴ بار کاهش دهد و این روند را در ماه بعد از آن به ۳ بار برساند. اطرافیان نیز در درمان وسواس نقش عمده ای دارند. خانواده و آشنایان فرد مبتلا به وسواس نباید رفتار او را مسخره و برای انجام کاری به او تحکم کنند. آنها باید از توهین کردن به او خودداری کنند. این نوع واکنش ها توسط اطرافیان موجب می شود که فرد احساس کند که دیگران مشکل او را درک نمی کنند و واکنش های نامطلوبی نسبت به آنها نشان دهد. یکی دیگر از راههای درمان وسواس، درمان دارویی است که در اکثر موارد منجر به بهبود چشمگیر می شود. پس از بهبودی علائم درمان دارویی باید دستکم یک سال ادامه بیابد و سپس برحسب نظر پزشک می تواند به تدریج کاهش یابد. بسیاری از بیماران از نتایج خوب درمان شگفت زده می شوند و در مقایسه با زمان بیماری احساس می کنند زندگی را از سرگرفته اند. در برخی موارد ممکن است نوعی از روان درمانی به نام رفتار درمانی نیز توسط پزشک توصیه شود. 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۳ وسواس، افکار مزاحم وسواس، افکار مزاحم و هیپنوتیزم درمانی تعریف وسواس و افکار مزاحم: وسواس یک فشار فکری است برای ادامه یک فکر یا یک عمل که فرد به غیر منطقی بودن آن واقف است اما قادر به توقف آن نیست . به عبارتی وسواس دو نوع است. 1. وسواس و افکار مزاحم: و آن یعنی فکری که فرد علی رغم میل خود مرتبا" در ذهن خود به آن مشغول است و قادر به رهایی از آن نیست و همیشه سعی دارد به نتیجه ای برسد که چنین نتیجه ای هیچ وقت حاصل نمی شود. در نتیجه فرد در مسایل و امورات زندگی خود نمی تواند هیچ تمرکزی داشته باشد. وسواس فکری می تواند در ارتباط با وقایع گذشته و یا کارهایی که در حال حاضر در دست اقدام دارد را شامل شود اما هیچ وقت به هیچ نتیجه عملی نرسد. نمونه هایی از افکار وسواسی میتوانند افکار مداوم در مورد اتفاقات ناگوار، نگرانی در مورد مرگ نزدیکان و عزیزان، در ذهن خود مرتبا" صلوات فرستادن به این دلیل که مبادا کم باشد و یا درست صلوات نفرستاده باشم، ضرب یا تفریق اعداد در ذهن بطور مکرر اما بدون قانع شدن، و غیره. بنابراین وسواس فکری یعنی یک فشار حسی و یا یک حس اجباری که باعث می شود فرد وسواسی افکاری را بدون نتیجه ادامه بدهد و معمولا" بسختی قادر به توقف آن هستند، و شاید هم هیچ وقت نتوانند آن را متوقف کنند در نتیجه بیشتر تسلیم آن گردند. 2. وسواس و افکار مزاحم عملی یعنی فشار فکری (اجبار) که فرد را به انجام و یا تکرار یک عمل وا می دارد. شستن دست به کرات با وجود اینکه می داند این عمل غیر منطقی است اما قادر به توقف آن نیست. گاهی اوقات یک فرد وسواسی ساعتهای طولانی در حمام می ماند. گاهی اوقات وسواس فکری عملی بسیار خطرناک است مثل وسواس اقدام به خود کشی و دگر کشی. علل وسواس و افکار مزاحم: اگر چه عوامل ژنتیکی در همه اختلالات و بیماریهای جسمانی و روانی زمینه ساز است اما کمتر بیماری است که به خودی خود بروز نمایند مگر آنکه عوامل آشکار سازی وجود داشته باشند تا بیماری بروز نماید. به اعتقاد من از جمله عوامل وسواس افسردگی است و خود افسردگی هم به دلیل وقایع تلخ و ناگوار زندگی، عدم اعتماد به نفس و کمرویی و همچنین طرز تفکر و توقعات فرد از محیط می تواند عامل بوجود آورنده وسواس باشد. پیآمدهای وسواس و افکار مزاحم: تصور کنید فردی که هجده ساعت در حمام به شستشوی خود مشغول است. و یا فردی به این دلیل که حتی اگر از یک متری سطل آشغال رد شود احساس می کند که ممکن است نجس یا کثیف شود هیچ وقت منزل را ترک نکند. و یا خانم خانه داری پس از یک مهمانی همه لوازم را باید بشوید. و موارد اینچنینی بسیار. بنابراین پی آمد وسواس بمعنی تخریب زندگی خود فرد و اختلال و سلب آسایش و آرامش برای دیگران می باشد. و بسیار پی آمدهای مخرب دیگر که شرایط بیماری را وخیم تر و بدتر می کند. درمان وسواس و افکار مزاحم: وسواس قابل درمان است. اما عواملی چون شخصیت فرد وسواسی، شدت وسواس بیمار، میزان انگیزه بیمار برای درمان و همچنین چگونگی بکار گیری فنون درمان توسط درمانگر و غیره میتواند در درمان انواع وسواس اثر گذار باشد. از جمله روشهای درمانی که در درمان وسواس بکار گرفته میشود دارو درمانی، مشاوره روانشناسی و روان درمانی، و همچنین هیپنوتیزم درمانی را می توان بکار گرفت. تجربه نشان داده است مشاوره و روان درمانی و هیپنوتیزم درمانی یکی از روشهای موثر در درمان وسواس و افسردگی و غیره می باشند. برای مثال : شستن دست به کراّت و یا چک کردن قفل در و یا ماشین و یا هر چیز دیگری و یا اینکه ادامه یک فکر که قادر به کنترل آن نیستیم . معمولاْ هنگامی که فرد تلاش می کند عمل وسواس گونه و یا فکر وسواس گونه را کنترل کند دچار اضطراب و بی قراری می شود .بسیاری از بیماران وسواسی در واقع از افسردگی و یااز حالاتی از افسردگی رنج می برند . این بیماران پس از چندین جلسه روان درمانی وهیپنوتیزم درمانی به طور کلی حالاتشان متحول می شودو دیگر از آن فشار فکری برای انجام عمل وسواس گونه رنج نمی برند و حتی حالات افسردگی آنها نیز برطرف می شود. نمونه های گزارش شده پس از دوره درمان. وسواس و افکار مزاحم: خانم ۳۲ ساله ای با مشکل وسواس و افکار مزاحم جیبی به این شرح مراجعه نمود:عادت داشت اگر جایی می رفت و چیزی نظرش را جلب می کرد، تا زمانی که آن کار را انجام نمی داد به آرامش نمی رسید. مثلآ اگر مهمانی می رفت، ناگهان یک شیئ مثلآ یک لیوان نظرش را جلب می کرد، می بایست آن را بر میداشت و با خود می برد.و یا اگر در ذهنش خطور می کرد که ظرف غذایش را بردارد، باید آن را بر میداشت و با خود می برد.این فرد وقتی برای مشاوره اولیه به مطب مراجعه نمود،در حین مشاوره هرگاه نیاز به دستمال کاغذی پیدا می کرد، مشاهده می کردم که ۳ عدد بر میداشت. تا اینکه از او پرسیدم چرا ۳ تا بر می دارید؟ او گفت: حتمآ باید ۳ دستمال بردارم در غیر این صورت بی قرار می شوم.در پایان جلسه هنگامی که می خواست برود، دوباره سعی کرد دستمال کاغذی بردارد. و هنگامی که ۲ عدد برداشت، من مقاومت نمودم و دستمال کاغذی را در کشو گذاشته و کشو را قفل کردم. اما هرگز آزام ننشست.شاید حدود ۱۵ دقیقه از اتاق می رفت بیرون و بر می گشت.که در نهایت من تسلیم شدم و دستمال کاغذی را به او دادم. این است وسواس، یک فکر یا یک عمل که تا زمانی که آن را به پایان نرسانده ایم، به آرامش نخواهیم رسید.این خانم بعد از چندین جلسه هیپنوتیزم درمانی از فشار فکری اش کاسته شد و به عبارتی رو به بهبود گذاشت و درمان شد. آقای ۲۸ سال ای با وسواس و افکار مزاحم و عملی که فکر می کرد او بیمار است و اگر به بیرون از منزل برود ممکن است دیگران را آلوده به بیماری کند.در نتیجه او هرگز به خارج از منزل نمی رفت.البته از اضطراب و دلشوره زیادی نیز رنج می برد.با اینکه تحصیلات بالایی داشت به دنبال کار نمی رفت و بیکار بود. کار درمان ما با ایشان شروع شد و خوشبختانه مراحل اولیه کار به خوبی پیش رفت و ایشان از پیشرفت درمان احساس رضایت می کردند.تا اینکه در جلسه ششم ابراز کردند که کاملآ احساس راحتی می کنند. آقای ۳۸ ساله ای که قبلآ وسواس و افکار مزاحم: عملی به شست و شو داشت، در حال حاضر با مشکل وسواس فکری (مثلآ صد بار در ذهنش بگوید ۵x 5 =25 ) که او را مجبور به تکرار یک سری اعمال فکری می کرد، مراجعه نمود. البته مشکلات دیگری چون ترس از رانندگی، خجالتی بودن، و عصبانیت و همچنین عدم تمایل به جنس مخالف و میل به جنس موافق نیز از جمله مسائلی بود که می خواست آنها را درمان نماید. پس از شروع جلسات مشاوره و هیپنوتیزم درمانی از همان جلسه اول علائم بهبود آغاز شد. خواب بهتر شد، روابط اجتماعی بهبود یافت و… به طور کلی در پایان جلسات هم از لحاظ رانندگی، هم از نظر تمایلات جنسی کاملآ بهبود پیدا کرد و دیگر از فشار فکری وسواس گونه نیز خبری نبود. بیماری با شکل وسواس و افکار مزاحم: ، پراشتهایی ، زودانزالی جنسی(انزال زودرس) عدم اعتماد به نفس در ارتباط با روابط اجتماعی ، استرس و اضطراب شدید ، افسردگی ،عدم ارتباط کلامی با دیگران وحتی همسر ، کم حرفی ، کم خوابی و تمایلات همجنس گرایانه و یا همجنس خواهی (همجنس بازی) و.. این جوان ضمن گزارش بهبود جلسه به جلسه در پایان چنین ابراز می کند: زود انزالی ام کاملا بهبود یافته، اعتماد به نفس ام بهتر شده استرس و اضطراب کاهش یافته…خوابم بهبود یافته افکار مزاحم کاهش یافته ، اشتهایم را بخوبی کنترول می کنم،در واقع وسواس خوردن در من کاهش پیدا کرده احساس می کنم به وزن ایده آل ام نزدیکتر میشوم خدا را شکر می کنم خیلی بهتر شده ام 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۳ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یکی از علل این بیماری، ناامنی در دوران کودکی است. برای تصحیح این بازتاب باید با روش پسروی در زمان، علت آن را بیابید. ممکن است که بیمار این کار را نشسته یا در حال دراز کش انجام دهد. ابتدا او را به حالت خلسه ببرید و بعد از نیروی تخیل او استفاده کنید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام روانشناسی وسواس خوابیدن در ننو و هیپنوتیزم ، فرض کنید که خارج از شهر قدم میزنید. دو درخت میبینید. ننویی بین دو درخت آویخته شده است. به داخل ننو نگاه میکنید و خود را همچون کودکی در نظر میگیرید. همینطور که کودک را داخل ننو میبینید، ناگهان میبینید که آن کودک رشد کرده و به فرد بزرگ سالی تبدیل شده است. حالا دیگر دست از این عادت خود بر میدارید و سرافراز راه میروید. هر شب، قبل از رفتن به تخت خواب این روش را تکرار کنید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام روانشناسی وسواس خوابیدن در ننو و هیپنوتیزم ، مرتب به خود بگویید: من دیگر بچه نیستم. سرشار از غرور و افتخار هستم و حرکت کردن در داخل ننو برای من کسر شان است. منبع " کتاب راهنمای کامل هیپنوتیزم پیشرفته با ترجمه دکتر آرام " انتشارات تجسم خلاق برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۴ آخه دست خودم نيست... نويسنده:انسيه شهرستانکي وسواس قرن هاست که به عنوان يک اختلال رفتاري شناخته شده خدا نصيب نکند، وسواسي ها نه تنها زندگي را براي خودشان تيره و تار مي کنند بلکه اطرافيانشان هم از دستشان آسايش ندارند.درجه اين تيرگي هم به شدت وسواس طرف بستگي دارد.وسواس رفتاري است که فرد وسواسي انجام مي دهد و تنها از طريق تکرار آن به يک آرامش موقتي مي رسد. بنابراين وسواس نه فقط حساسيت به تميزي، که يک سري افکار و تصاوير ذهني است که برخلاف اراده آدم به ذهنش هجوم مي برند و مخش را عملاً مختل مي کنند.بد نيست رفتارهاي اين اواخرتان را مرور کنيد و ببينيد چقدر اين جور آدمي هستيد. با تشکر از سارا شيرازي مطلق* شناسايي آدم چه جور وسواس هايي مي گيرد؟ اگر فکر کرديد فقط آدم هايي که از صبح تا شب بشور و بساب مي کنند و از شب تا صبح توي حمام خودشان را مي سابند وسواسي اند، سخت در اشتباه هستيد. وسواس مدل هاي مختلفي دارد که هرکدام از آنها براي خودش دنيايي از آدم هاي وسواسي را مي سازد.البته همه انواع آن در دو دسته وسواس فکري و عملي قرار مي گيرند.مثلاً آدمي که مرض دارد گوشه هاي ناخنش را بکند و يا اينکه يکي دو ساعت خودکار دستش بگيرد و روي کاغذ خط خطي کند، به نوعي بيمار وسواسي است. وسواس فکري وسواس هايي که همه فکر و ذکر طرف را تحت تأثير قرار مي دهند«وسواس فکري»هستند که به صورت هاي مختلف خود را نشان مي دهند: اگر بخش مهمي از اشتغالات روزانه ذهني و فکري تان بدنتان است يا اينکه دائماً به پزشک مراجعه مي کنيد و دنبال پيدا کردن دارويي جديد براي سلامتي بدن هستيد همانا بدانيد و آگاه باشيد که دچار وسواس فکري «انديشه درباره بدن»شده ايد. اگر شب و روز فکر و ذکرتان اين است که چرا در گذشته چنين و چنان کرده اند؟ آيا فلاني حق داشته است فلان کار را انجام بدهد يا نه؟ يا آيا امروز که فلان کار را مي خواهيد انجام دهيد درست است يا نه؟ مطمئن باشيد که وسواس فکري«رفتار حال يا گذشته»را داريد. بعضي ها در برهه هايي از زمان دچار سؤالات عجيب و غريب فلسفي مي شوند.مسائلي در زمينه مرگ و زندگي، خير و شر و ... از اين دست هستند.اگر اين فکرها از حد معمولش بگذرد، اين طور افراد دچار وسواس فکري «در رابطه با اعتقادات»هستند. بعضي وقت ها شخصي درباره مسأله اي اعتقاد شديدي پيدا مي کند.مثلاً از خاصيت دارويي گياهي اطمينان کامل ندارد اما گير مي دهد که اين دارو براي فلان بيماري مفيد است.اين آدم ها دچار وسواس فکري«انديشه افراطي» هستند. وسواس عملي «وسواس عملي»همان طور که از اسمش پيداست در عمل افراد ظاهر مي شود و به شکل هاي مختلفي خودش را بروز مي دهد. مردم بر حسب عادت فقط همين نوع را وسواس مي دانند که متأسفانه بين خانم ها بيشتر ديده مي شود.اما مرداني که وسواس شست و شو دارند بيماري شان شديدتر است.اگر ديديد همکارتان هميشه 45 دقيقه در دستشويي مي ماند احتمال بدهيد که ممکن است دچار بيماري وسواس شست و شوي مکرر شده باشد. بعضي ها وسواسشان از حالت بيماري خارج شده و به صورت مرض(!) در آمده است.دزدي يکي از اين موارد است و اين نوع وسواس حتي در افرادي ديده مي شود که هيچ گونه نياز مادي ندارند.به اين نوع وسواس« رفتار منحرفانه»مي گويند. گرفتار شدن به«دقت وسواسي»را در منظم کردن دکمه لباس و ...مي بيني.طرف طوري است که انگار از اين کار احساس آرامش مي کند.اگر موقع بيرون آمدن از خانه يکي دو ساعت جلوي آينه مي ايستيد به خودتان شک کنيد که وسواس داريد. شمردن و شمارش ها هم در مواردي مي توانند يکي از انواع وسواس به حساب بيايند.مثل شمردن نرده ها با اصرار بر اينکه اشتباهي نشود.بعضي وقت ها هم اين نوع وسواس در شمردن نقطه کلمات، گل هاي فرش، تعداد کتاب هاي کتابخانه و ...بروز مي کند و امان از روزي که طرف شک کند آيا اين کتاب دويستم بوده يا دويست و يکم و مجبور شود دوباره از اول شروع کند. گاهي وسواس ها به صورت راه رفتن اجباري است.شخص از اين طرف به آن طرف راه مي رود و اصرار دارد که تعداد قدم ها معين و طبق ضابطه باشد.مثلاً فاصله بين دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند يا اينکه از آن کمتر نباشد. راه رفتن روي جدول جوي يا روي خط هاي حاشيه قالي هم نوعي از اين وسواس است. درمان چطور مي شود از شرش خلاص شد؟ کساني که وسواسي مي شوند معمولاً قبول ندارند که دچار بيماري هستند و به خاطر همين کمتر دنبال درمان آن مي روند.يکي از راه هاي آنها تغييرم حيطي است که در آن زندگي مي کند.درمان وسواس روش هاي اصولي و خانگي دارد که اولي براي وسواس هاي شديد و دومي براي خفيف ترها به کار مي آيد. زندگي در جمع:آدم وسواسي در تنهايي بيشتر به رفتارهاي تکراري مي افتد. به خاطر همين بهتر است او را از گوشه گيري و تنهايي بيرون کشاند.مسافرت هاي دسته جمعي پيشنهاد مؤثري است. تغيير فضا:دور کردن بيمار از محيط خانواده مي تواند در کاهش بيماري او مؤثر باشد.اگر در يک منطقه خوش آب و هوا باشد که ديگر نور علي نور است. مشغوليت:دوباره کاري هاي افراد وسواسي معمولاً به خاطر اين است که وقت و فرصتي کافي براي انجام کارها دارند.مشغول بودن ذهن و جسم يکي بعد از ديگري بيمار را وادار مي کند که بي خيال بعضي از رفتارهاي وسواسي شود. شيوه هاي اخلاقي:رودربايستي ها تا حدود زيادي باعث کم شدن اين بيماري مي شود.اگر از يک بيمار وسواسي با لطف و شيريني انتقاد شود، باعث بهبود بيماري او مي شود. زير پا گذاشتن موضوع:در مواردي براي درمان بيمار چاره اي نيست جز اينکه به او القا کنيم به قول معروف به سيم آخر بزند، مثلاً با پيراهن کثيف يک روز را سر کند. قدم به قدم تا وسواسي شدن 1)سن:وسواس هم زمان با بلوغ شروع ميشود و کم کم رشد مي کند و اگر به موقع کنترل نشود، نه تنها خود طرف به فغان مي آيد، که ممکن است خانواده هم از دستش سر به بيابان بگذارد. 2)هوش:وضع هوشي وسواسي ها در سطحي متوسط و حتي بالاتر از حد متوسط است.به خاطر همين رفتارشان را نبايد به حساب کم هوشي شان گذاشت. 3)اعتقاد:وسواس شست و شو بيشتر در افراد مذهبي ديده مي شود.اين افراد معمولاً اهل رفت و روب و بشور و بساب بيش از حد هستند و اگر يک تار مو روي کفپوش اتاق ببينند الم شنگه اي به پا مي کنند. 4)شخصيت و محيط:آنهايي که در زندگي شخصي حساس ترند امکان ابتلايشان به بيماري وسواس بيشتر است و غلبه وسواس بر آنها زيادتر.بين فرزنداني که پدر و مادر معمولاً محکومشان مي کنند اين بيماري بيشتر ديده مي شود. پي نوشت ها : *کارشناس ارشد روان شناسي منبع:همشهري جوان، شماره 259 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده