رفتن به مطلب

بی نام و قابل انتقال به غیر


ارسال های توصیه شده

تقریبا داره یه سال میشه

پارسال شب قدر بود...

تو این یه سال اتفاقای خیلی زیادی افتاد باور بعضیاش برام محال بود

یه روزی بعد مدت ها میرسی به یه جا که ارزوشو داشتی فکر میکنی دیگه تمومه دیگه هرچی می خواستی رو داری دیگه از همه چی مطمئنی...

اما بازم میاد سراغت تردید... شک.... سردرگمی...از دست دادن همه اون چیزا ....گیج میشی

بعد اون همه اتفاقا که نمیدونم اسمش قسمت بود یا نه حالا بازم داره اتفاقای جدیدی توزندگیم میفته

عقلم بهم میگه تغییرات خوبیه اما احساسم هنوز باور نکرده دوباره رسیذم به تردید

اما اینبار عقلم میگه: برو جلو...

برو جلو که حسرت گذشته ها رو نخوری...

لینک به دیدگاه
  • 10 ماه بعد...

به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری!

به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم

دمار از من براوردی نمی گویی براوردم....................................................................

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...