رفتن به مطلب

کاریکلماتور


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 2 ماه بعد...
  • پاسخ 81
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

کاریکلماتور نامی است که احمد شاملو بر نوشته‌های پرویز شاپور گذاشت. این کلمه ابتدا در سال 1347 در مجله خوشه به سردبیری شاملو به کاربرده شد و حاصل پیوند «کاریکاتور» و «کلمه» است. به نظر شاملو، نوشته‌های شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شده‌است.

 

نمونه‌هایی از کاریکلماتورهای پرویز شاپور

وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد،ماهی ها صلوات فرستادند.

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم،قفسی به بزرگی آسمان میسازم.

به عقیده گیوتین،سر آدم زیادی است.

به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.

به نگاهم خوش آمدی.

قطره ی باران، اقیانوس کوچکی است.

هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.

برای اینکه پشه ها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می گزارم.

گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده ی محبوس است.

روي همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!

غم، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد.

بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!

گزینه کاریکلماتورهای پرویز شاپور، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱.

لینک به دیدگاه

الفبــــــــاي كاريكــــلماتور

الف:آزادي بيرنگ وبو گنجشكان رااز نشاط انداخت.

ب :افت قیمت خيلي از سهامها دليل وضعيت بحراني بازار سرمايه است.

پ :پروانه ها براي شكوفه ها سوگوار شدند.

ت :تفنگ خودش آدم نمي كشد بلكه بايد انساني ماشه را بكشد.

ث :ثانيه ها به افراطي بودن متهم شدن.

ج :جوجه ها در آرزوي ((بلوغ)) پژمرده ميشوند.

چ :چرا بايد شاهنامه را به اميد آخر خوشش بخوانيم.

ح :حراج زندگي يعني اعتياد.

خ :خوبيهاي كم بديها را نمي پوشاند

د :ديوانه ها خود بزرگ بين هستند.

ذ :ذرات را به اتهام مادي گري نفي كردند.

ر :رهايي اميد پرنده از قفس است.

ز :زن زشت آينه را دوست ندارد.

ژ : ژــ3 ميگويد تفنگ بي گلوله لال است.

س:سرهاي بلند شده به گريبان فرو افتادند.

ش:شب دارد روز را مي بلعد.

ص:صادق بود ولي با اخلاق سگي كه داشت گربه ها از او ميترسيدند.

ض:ضد مردمي ها هم مردمي ميشوند.

ط :طاووس پاهاي زشتش را با پر هاي قشنگش ميپوشاند.

ظ :ظاهر سازها با هر سازي ميرقصند.

ع :عادت كرده بود كه شبها حتي توي رختخواب هم كلاه از سرش بر ندارد چون ممكن بود غبار پيري روي سرش بنشيند.

غ : غرور و خود خواهي دو آفتي كه گرببان بشر را گرفته است.

ف :فرياد مسبب خودكشي سكوت شد.

ق :قول تنها چيزي است كه به ديگران ميدهي ولي خودت بايد نگهش داري.

ك :كبوتر آزادي براي اينكه دستگير نشود از آسمان هفتم پناهندگي سياسي خواست.

گ :گاري عمو رجب بار درد ورنج حمل ميكند.

ل :لعاب اگر بريزد تنها گل ميماند و آهن سياه

م :مهرباني را از كبوتر چايي بام خانه همسايه وام گرفتم.

ن :هيچ نيازي انسان را بي نياز نمي كند.

و :واسطه هاي استعمار دستهاي نامرئي زيادي دارد.

ه :هركه بامش بيش برفش بيشتر.

ي :يك جامعه بي تعادل و يك پرنده بي بال كه ميخواهد با فكرش پرواز كند.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

۱ـ زندگی بعضی از آدمها رنگی و بعضی ها سیاه وسفید است.

۲ـ آدم پرکار را شیطان می فریبد و آدم بیکار را همه .

۳ـ پرنده بی بال با فکرش پرواز میکند.

۴ـ بعضی ها به طول عمر فکر میکنند وبعضی ها به عرض آن.

۵ـ ابرها برای تبانی با خشکسالی ocp خوردند.

۶ـ بعضی ها دمشان گرم است و بعضی ها بازارشان .

۷ـ انسانهای خام بعد از چند بار سوختن به مرز پختگی میرسند.

۸ـ مهم نیست که چند بار زمین میخوری مهم اینکه زمین خوار نباشی.

۹ـ آدمهای افتاده مواظبند که لگد مال نشوند.

۱۰ـ درد را از هر سو نوشتند درد شد.

۱۱ـ معمولا آزادی بیان هست ولی آزادی پس از بیان ؟

۱۲ـ شاید پیش نیاز درس زندگی یک واحد دروغ باشد.

۱۳ـ بعضی ها خوب حرف میزنند و بعضی ها حرف خوب میزنند.

۱۴ـ بعضی ها مشغول ساخت وساز هستند و بعضی ها مشغول ساخت وپاخت.

۱۵ـ وقتی ابرها از آسمان رفتند ، آسمان عریان شد.

سهراب گل هاشم

نشریه داخلی سازمان نظام پزشکی مشهد

سال دوازدهم ـ بهار وتابستان۸۷

لینک به دیدگاه

مرگ در آثار پرویز شاپور

 

 

شاپور مرگ را به عنوان یکی از بدیهیات زندگی باعث امیدواری می داند و شانس مردن را برای همه انسانها در طول عمرشان می بیند و با نگاهی فانتزی به سراغ زندگی پس از مرگ می رود:

 

"برای آنکه روز حشر برخیزم ساعت شماطه دار در آرامگاهم می گذارم."

 

یا در جای دیگری می گوید:

 

"روی پل صراط پوست موز می اندازم"

 

با خودکشی،عزرائیل،تشییع جنازه،وصیت،سنگ قبر،قبرستان و…سراغ شوخی با موضوعی می رود که انسانها ترجیح می دهند کمتر به آن فکر کنند.خودکشی را امری ناپسند می داند؛جایی از سر بی حوصلگی به خودکشی فکر نمی کند و جایی هم چون "خداوند کسی را که با خودکشی جان به جان آفرین تسلیم می کند دوست ندارد." و در جای دیگری به این سبب که به اندازه کافی به مرگ امیدوار است .او معتقد است "برای مردن یک عمر باید صبر کرد." آرزوهای انسان را بی پایان می داندو می گوید : " مرگ فرصت نداد بقیه آرزوهایم بر باد رود."

 

شاپور به سراغ هرموضوعی می رود چه در ارتباط با آن موضوع بنویسد چه حرف بزند تفاوت در نگاهش ، وارونه دیدن و دیدن وارونگی ها در عین کوتاهی باعث تمایز نوشته ها و گفته هایش می شود با شاپور به قبرستان می رویم و به حرفهایش گوش می کنیم :

 

- وصیت کرده ام سنگ قبرم را پشت و رو بگذارند تا بتوانم با مطالعه نوشته های آن اوقات فراغتم را پر کنم.

 

- سنگ قبری را دیدم که رویش نوشته شده بود:با مقدمه استاد سعید نفیسی.

 

- کنارسنگ قبر بزرگی ،سنگ قبر کوچکی دیدم.بعدا معلوم شد که سنگ قبر کوچک،غلطنامه سنگ قبر بزرگ است.

 

- گدایی مرده بود و روی سنگ قبرش سوراخی به اندازه یک سکه ایجاد کرده بود که رهگذران به او کمک کنند.

 

- عده ای را در گورستان دیدم که روی سنگ قبری با قلم و چکش کار می کردند پرسیدم شما چه کاره اید و اینجا چه کار می کنید و آنها جواب داد اند که ماموران ثبت احوال هستیم.این مرحوم در زمان حیاتش تقاضای تغییر نام کرده بود، حالا با تقاضای او موافقت شده است.

 

 

پس از شنیدن شوخی های شاپور با قبرستان گزیده ای از کاریکلماتورهایش را در ارتباط با این موضوع می خوانیم:

 

 

- مرگ مرا به همه چیز امیدوار کرده است.

 

- مرگم را از چشم تولدم می بینم.

 

- بر مزار موجودی که به مرگ غیر طبیعی مرده بود،دسته گل کاغذی نهادم.

 

- خدا سایه مرگ را از زندگی ام کم نکند.

 

- مرگ در قبر پایکوبی می کرد.

 

- انسان در طول زندگی اش شانس مردن دارد.

 

- چون حوصله خودکشی ندارم، زندگی می کنم.

 

- برای مردن باید یک عمر صبر کرد.

 

- به مرگ بیشتر از زندگی مدیونم.

 

- روی پل صراط پوست موز می اندازم.

 

- تا از عزراییل دستمزد نگیرم خودکشی نمی کنم.

 

- حاضرم مرگم را بین دوستانم سرشکن کنم.

 

- روحم هنگام صعود به آسمان جیب جسمم را زد.

 

- سنگ قبرم به چاپ دهم رسیده است.

 

- با هفت تیر متصدی آسانسور را مجبور کردم به آسمان هفتم برود.

 

- به اندازه ای به مرگ امیدوارم که هرگز دست به خودکشی نمی زنم.

 

- مرگ فرصت نداد بقیه آرزوهایم بر باد رود.

لینک به دیدگاه

مرحوم " پرویز شاپور" فعالیت مطبوعاتی اش را از نشریات محلی اهواز آغاز کرد پس از انتقالش به تهران با نشریه فکاهی توفیق وارد همکاری شد.او در ستون" فکاهیات نو" مطالبی می نوشت که نتیجه ی ادامه همان مطالب به چیزی که ما امروز با عنوان کاریکلماتور می شناسیم منتهی شد.برای نمونه، در شماره 65 ماهنامه توفیق در ستون فکاهیات نو با امضای" کامی" شاپور می نویسد:

 

- درست است که زمین گرد است ولی سابقه ندارد که تا به حال کسی با آن تیله بازی کرده باشد.

- آنقدر از خودم راضی ام که برای خودم رضایتنامه نوشتم.

 

.............................................

 

 

در همین شماره در ستون دیگری با عنوان "دارالمجانین فکاهیات" شاپور لطیفه های کوتاهی با امضای مهدخت می نویسد که چند نمونه از آن را آورده ام:

 

"کار از محکم کاری عیب نمی کند."

- چرا توی پوستت چوب پنبه گذاشتی؟

- برای اینکه سلولهایم نتونن بزنن به چاک

 

 

"نخوری زمین"

- چرا داری عقبکی می ری؟

- آخه ساعتم جلو رفته دارم می برمش عقب

 

 

"دیوانه ... دیوانه"

 

- ساعت چنده؟

- نمی دونم،ساعت ندارم.

- پس از روی چی می گی یه ساعت دارم در می زنم کسی نمی آد در رو باز کنه؟

.................................................. .................

 

چند کاریکلماتور از پرویز شاپور:

 

- سراب کاریکاتور آب است.

- به نگاهم خوش آمدی.

- اگر مقصد کوی یار باشد،امکان دارد همسفر رقیب از کار در بیاید.

- سلام در ورودی گفتگو است.

- ساز شکسته را در دستگاه سکوت کوک می کنم.

- عمر آدم تنبل صرف شنیدن صدای پای این و آن می شود.

لینک به دیدگاه

پارازيت

- در كودتاي كلمات، كاريكلماتور به حكومت رسيد

- زندگي بدون عشق مثل بيژامه بدون كش است

- پرسپوليسي ها عاشق چراغ قرمزند

- بعضي ها رو دست ندارند و بعضي ها زير دست

- چشمانش آيفون تصويري مغزش بود

- كشاورز ناشي، بادمجان را زير چشم مي كارد

- آنهايي كه مغز ندارند، دچار مرگ مغزي نمي شوند

- قلم خسيس هيچ گاه خوب نمي نويسد

- ويزاي سفر افكارم را رؤياها صادر مي كنند

- بعضي ها تند مي نويسند و بعضي ها آرام مي خوانند

- بعضي از قدرتها حقوق بشر را به حساب حقوق حيوانات واريز مي كنند

- آكواريوم، منوي زنده غذاي گربه هاست

- بعضي ها تو دلتان را خالي مي كنند و بعضي ها زير پايتان را

- آدم خوشبخت جز آنچه برايش مهياست، آرزو نمي كند

- چون رياضي بلد نبود، ديگران را به حساب نمي آورد

- موج يك رنگي را در دريا ديدم

- وقتي خودم را گم مي كنم، كاريكلماتورها مرا پيدا مي كنند

- پا برهنه ها ريگي به كفش ندارند

- وقتي به بالايي ها نگاه مي كنم سر گيجه مي گيرم

سهراب گل هاشم

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ از حرفهای سر بسته سر درد گرفتم.

۲ـ گاهی با قلم موی رویاء افکارم را نقاشی میکنم.

۳ـ زمان دشمن عمر ماست ، زمانه را چه عرض کنم.

۴ـ اونهایی که دنبال روابط میگردند ، باید فراماسون باشند.

۵ـ گاهی قلم به تیز بودن تیغ جراحی میخندد.

۶ـ بعضی ها فکرشان به جایی نمیرسد و بعضی ها خودشان.

۷ـ دشمن ترسو سایه ام را با تیر میزند .

۸ـ بعضی از نگاه ها صدای قشنگی دارد.

۹ـ آدم دلدار هیچگاه دلباخته نمی شود.

۱۰ـ آنهایی که بلند فکر میکنند هیچ وقت کوتاه نمی آیند.

۱۱ـ زمانه با من نساخت ، مجبور شدم با آن بسوزم.

۱۲ـ هیچ کس آنجایی که باید باشد نیست ، شما کجایید؟

لینک به دیدگاه

پارازيت

 

۱ـ با كاريكلماتور يخ زندگي آب مي شود.

۲ـ بعضي نگاهشان را عوض مي كنند و برخي عينكشان را.

۳ـ به دانشگاهي كه مدركش را «هوايي» بدهد، «هاوايي» مي گويند.

۴ـ هيچ كس آنجا كه بايد باشد نيست، شما كجاييد؟

۵ـ شخصيت هاي داستان عليه نويسنده توطئه كردند.

۶ـ ديوانه ها هميشه در مصرف عقل صرفه جويي مي كنند.

۷ـ براي اينكه حرفي را زير سبيلي رد نكند سبيلش را تراشيد.

۸ـ ضربان قلب همه نژادها با يك ريتم مي زند.

۹ـ بعضي از نگاه ها، صداي قشنگي دارند.

۱۰ـ آنهايي كه بلند فكر مي كنند،هيچ وقت كوتاه نمي آيند.

۱۱ـ بعضي ها زبانشان لهجه دارد و بعضي ها گوششان.

۱۲ـ آدمهايي كه خم مي شوند از پيچ و خمها زود رد میشوند.

روزنامه قدس۳۰/۸/۸۷

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

پارازیت

 

۱ـ هر وقت کاسه صبرم لبریز میشود، جرعه ای از آن را مینوشم.

۲ـ کلیه نوشته هایم سنگ ساز شده است.

۳ـ شست پایم گاهی از روزنه جورابم سلام میکند

۴ـ دیوار از چشم چرانی پنجره شاکی شد.

۵ـ نوه ام از مینی«بوس» های من کلافه شد.

۶ـ برای اینکه حرفهای پخته بزنم ،به کلاس آشپزی رفتم.

۷ـ معمولا منجمان آدمهای سر به هوایی هستند .

۸ـ خیلی از زنها مثل کتاب هستند ، زیبایی جلدشان توجه دیگران را جلب میکند.

۹ـ وقتی آب گل آلود شد ماهی ها از فرصت استفاده کرده و همدیگر را بوسیدند.

۱۰ـ باد دیوانه وار کتابم را ورق زد.

۱۱ـ وقتی چشمهای نخودیش را دیدم از آبگوشت خوشم آمد.

۱۲ـ از بس مریض بود ، خط شکسته اش را هم گچ گرفت.

۱۳ـ سطل زباله در اثر مسمومیت غذایی درگذشت.

۱۴ـ با شوهرش مثل کتاب رفتار میکرد،معمولا فصلهای تکراری و خسته کننده را نمی خواند.

۱۵ـ چون دستش کج بود دکتر دستور فیزیوتراپی داد.

۱۶ـ شیر بز بز قندی شیرین است.

۱۷ـ بعضی ها قانون را خم میکنند وبعضی ها میشکنند .

ماهنامه طنز و کاریکاتور بچه مشد آبان ۸۷ شماره ۳۱

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ بعضی ها پای حرفی که میزنند می ایستند و بعضی ها زانو میزنند.

 

۲ـ چشم عسلی ها نگاهشان شیرین است.

 

۳ـ زمانیکه چشمانم تار میشود ، دلم شروع به نواختن میکند.

 

۴ـ آهنگ رشد فقر همچنان غمگین نواخته میشود.

 

۵ـ به واژه ای که در حال خروج از ذهنم بود پش پا زدم.

 

۶ـ قصابها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم میزنند.

 

۷ـ وقتی نوشته هایش را نقد کردم ، چک کشید.

 

۸ـ بعضی ها خیاط نیستند اما خوب به آدم وصله می چسبانند!

 

۹ـ کسانی که همیشه در سایه زندگی میکنند ، برای دیگران سایه ای ندارند.

 

۱۰ـ هر وقت کاسه صبرم لبریز میشود ، جرعه ای از آن را مینوشم.

 

۱۱ـ عشقهای آبکی ، زود تبخیر میشوند.

 

۱۲ـ دلی که هر رهگذری را بپذیرد ، مانند اجناس حراجی ، بنجل است.

 

ماهنامه طنز و کاریکاتور ستون آزاد شماره ۳۶ آبان ۸۷

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

۱- منجمان، آدمهاي سر به هوايي هستند .

۲- قلم خسيس هيچ گاه زيبا نمي نويسد .

۳- براي شكستن سرم نانم را آجر كرد .

۴- آدمهاي فقير نه مشت دارند و نه پشت .

۵- براي باز شدن اشتهايش كليد ساز آورد .

۶- به افكار بيدارم ،قرص خواب دادند.

۷- با آنكه شغلش حسابدار بود، ولي نتوانست ، آن دنيا حساب پس بدهد .

۸- بعضي ها تا يك قدمي كار مي روند اما «سركار»نمي روند .

۹- بعضي از رقابتها، رفاقت را از بين مي برد .

۱۰ـ در فوتبال هيچ كس كاري از دستش بر نميآيد، بجز دروازه بان.

۱۱ـ در برخورد با آدمهاي بي حال ،حالم گرفته مي شود .

۱۲ـ دل خيلي ها به اندازه حرفهايشان بزرگ نيست.

۱۳ـ زيادي رفته بود تو فكر ، با طناب بیرونش آوردند.

۱۴ـ ميخ مدعي شد كه از من توسري خورتر وجود ندارد .

۱۵- شوك هنگام تولدم، تا دوسال مانع سخن گفتنم شد.

۱۶- قبل از عقد دنبال جراح متخصصي بود كه سرنوشتشان را پيوند زند .

۱۷- بعضي ها را از سر راه بر مي دارند و بعضي ها را سر راه مي گذارند.

۱۸- افكارم را با سكوت زنداني نمودم .

۱۹- گاهي خودم را در لحظه اي از زمان جا مي گذارم .

۲۰- بعضي از آدمهاي پر حرف ،حروف نشخوار مي كنند .

۲۱- چون از كلمات كاري ساخته نبود، كاريكلماتور متولد شد.

روزنامه قدس ۷/۹/۸۷

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ بعضی ها پای حرفی که میزنند می ایستند و بعضی ها زانو میزنند.

۲ـ چشم عسلی ها نگاهشان شیرین است.

۳ـ زمانیکه چشمانم تار میشود ، دلم شروع به نواختن میکند.

۴ـ آهنگ رشد فقر همچنان غمگین نواخته میشود.

۵ـ به واژه ای که در حال خروج از ذهنم بود پش پا زدم.

۶ـ قصابها آزادانه تر از روزنامه نگارها قلم میزنند.

۷ـ وقتی نوشته هایش را نقد کردم ، چک کشید.

۸ـ بعضی ها خیاط نیستند اما خوب به آدم وصله می چسبانند!

۹ـ کسانی که همیشه در سایه زندگی میکنند ، برای دیگران سایه ای ندارند.

۱۰ـ هر وقت کاسه صبرم لبریز میشود ، جرعه ای از آن را مینوشم.

۱۱ـ عشقهای آبکی ، زود تبخیر میشوند.

۱۲ـ دلی که هر رهگذری را بپذیرد ، مانند اجناس حراجی ، بنجل است.

ماهنامه طنز و کاریکاتور ستون آزاد شماره ۳۶ آبان ۸۷

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

۱ـ در کشورهای جهان سوم ، آزادی مثقالی اعطا میگردد.

۲ـ در اوج قدرت بود ولی همیشه به حباب فکر میکرد

۳ـ بزرگترین زلزله زندگی اعتیاد است.

۴ـ تصمیم گرفت راه پولدار شدن را آسفالت کند.

۵ـ کیف پولم از فراق اسکناس غمگین است.

۶ـ گشادی جیب بعضی ها ، بزرگتر از سوراخ لایه اوزن است

۷ـ وقتی پول به صدا در میاد ، خیلی ها خاموش میشوند.

۸ـ متفکری که شنا بلد نیست در افکارش غرق میشود.

۹ـ خروس عاشق در زیر کانتینر مرغ خودکشی کرد.

۱۰ـ برنامه های رادیو دارویی موثر جهت رفع گرما زدگی است.

۱۱ـ شیشه دلم را با تیر نگاهش ترور کرد.

۱۲ـ وقتی سرش سوت کشید قطار رویاهایش از حرکت باز ایستاد.

۱۳ـ اگر طبع شاعری بیش از حد روان باشد ، شعر آبکی میشود.

۱۴ـ بیش از طول عمر ، عرض آن اهمیت دارد.

۱۵ـ صبح هم نسیم را به عدالت تقسیم نمی کند.

۱۶ـ خیلی از آدمها کودکانی هستند که جسمشان رشد میکند.

۱۷ـ صدای عشق را پشت چشمانش غافلگیر کرد.

۱۸ـ به نظر عشاق ، قدرت چشمها بیشتر از قدرت مغزهاست.

۱۹ـ خروس فقیر با گالینا بلانکا ازدواج کرد.

۲۰ـ روحم از اینکه آرامگاه ندارد غصه میخورد.

۲۱ـ کته کاریکلماتور پلو است.

۲۲ـ برای پا برجا بودن باید رشد کرد.

۲۳ـ آنان که قدرت را با پول میخرند ، عدالت را هم با پول میفروشند.

ماهنامه صنعت و کارآفرینی شماره

لینک به دیدگاه

پارازيت

۱ـ از آخرين پلي كه ميگذري،پل صراط است .

۲ـ ماهي بزرگ،ماهيگير و قلابش را صيد كرد.

۳ـ براي حفاظت از افكارم، دور سرم باند پيچيدم .

۴ـ دوشاخه برق به پريز چشمك زد.

۵ـ چون از به دنيا آمدن مي ترسيد، در نطفه خودكشي كرد .

۶ـ غنچه معتقد است، زندگي يعني لب به خنده بستن .

۷ـ آدم وقتي فقير ميشه، خوبيهايش هم حقير ميشه .

۸ـ بعضي ها ذهنشان در اسارته و بعضي ها جسمشان.

۹ـ دكتر عاشق، قرص ماه را به سياهي شب تجويز كرد .

۱۰ـ براي حفظ ظاهر غصه هايش را با لبخند تعريف ميكرد .

۱۱ـ اگر خودتان را به آن راه زديد، مواظب باشيد گم نشويد .

۱۲ـ پائيز هميشه احترام موي سفيد زمستان را دارد .

۱۳ـ خيلي به هم علاقه داشتند، هميشه با اسم كوچك همديگر را نگاه ميكردند .

۱۴ـ از اينكه نمي توانم در مجلس ختم خودم حضور يابم، قبلاً پوزش مي طلبم .

۱۵ـ بعضي ها خودشان را به دردسر مي اندازند و بعضي ها ديگران را .

روزنامه قدس ۱۴/۹/۸۷

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ از فرمول زندگی, اکثرا سر در می آورن , بعضی ها دم , وبعضی ها شاخ

 

۲ـ تیری که به تاریکی انداخت گم شد.

 

۳ـ بعضي ها با تیغ ریش میزنند و بعضي ها با ریش تیغ میزنند.

 

۴ـ خیلی کس ها هستند که رفته رفته ناکس شدن.

 

۵ـ اکثرا در قید حیات هستیم و در بند زندگی.

 

۶ـ بعضی ها پای حرفی که میزنند میاستند وبعضی ها زانو میزنند.

 

۷ـ ترك عادتهاي ، بد حتما انگيزه هاي خوب ميخواد.

 

۸ـ بعضي ها سعي ميكنند راه راست را به سوي خود كج كنند.

 

۹ـ وقتي ابرها از آسمان رفتند ، آسمان عريان شد.

 

۱۰ـ آدمهاي فقير نه مشت دارند و نه پشت.

 

۱۱ـ شاید زندگي گربه اي باشد كه به خاطرش سگ دو ميزنيم.

 

12_ بعضی از نگاهها صدای قشنگی دارند.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

از بس چهره اش زشت بود که هنگام مرگش عزراییل را قبض روح کرد.

در جاده زندگی اگرچه صداقت مانند راهی است هموار ،اما بعضی ها در این راه لیز میخورند.

آنقدر سكوتش سنگين بود كه فريادم به گوشش نرسيد.

الكل مايع گرانبهايي است كه همه چيز را محفوظ نگاه ميدارد مگر اسرار را؟

آمپول ب كمپلكس سفته بازها ، رباخواري است .

زيادي رفته بود تو فكر مجبور شدن با طناب بيارنش بيرون!!

آرايشگر مدعي شد كه از من (سر) شناستر كسي نيست .

خبري كه شنيد آنقدر داغ بود كه گوشش تاول زد.

آنقدر در خودم فرو رفته ام كه سر از قوزك پايم در آوردم.

اگر چه هميشه درست ميگويم اما نمي دانم چرا حق با ديگران است.

آمپول ب كمپلكس عشاق معرفت است.

زیپ روزنه اميدي است كه چشمچرانها با نگاه آن را باز ميكنند.

شايد ايده ال ترين زندگي : شوهر لال و زن كر باشد.

سرمايه دارويي تلخ است كه گاهي اثري شيرين دارد.

پرنده آزادي تصميم گرفت تا آخرين فرودگاه جهان پرواز كند.

مخالفان آزادي افق را با لكه هاي سياه كدر كرده بودند.

پرواز به سوي آزادي سهمي است كه از نياكان ما به ارث رسيده است .

از ترس جنگ گنجشكها هم به لانه هاي سيماني پناه بردند .

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ روزهای بارانی سایه ام به دنبال کارهای شخصی اش میرود.

۲ـ قرص ماه مسکن عشاق است

۳ـ در چهار راه عقاید ، افکارم پشت چراغ خطر متوقف شد.

۴ـ من با رؤیا زندگی میکنم و رؤیا با دیگری.

۵ـ وقتی حواسم را جمع کردم به دارائی هایم اضافه شد.

۶ـ گاهی پرنده خیالم پروازهای برون مرزی دارد.

۷ـ جورابم صبح تا شب عرق میخورد اما عربده نمی کشد.

۸ـ انسان با اعمالش تعبیر میشود نه با خاطراتش.

۹ـ در آخرین دم باز دمی وجود ندارد.

۱۰ـ سخنرانان حرفه ای عاشق میکروفن هستند.

۱۱ـ در جشن تولد مرگم ، زندگی شرکت نداشت.

۱۲ـ خشکسالی به ابرها قرص ضد بارداری هدیه داد.

۱۳ـ وقتی قمارباز دلش را باخت از بانک وام ازدواج گرفت.

۱۴ـ قلم پاچه خوار نوکش همیشه چرب است.

۱۵ـ باد خیال ، حواسم را ربود.

۱۶ـ معمولا به هیچ دروازه بانی کمتر از گل نمی گویند.

۱۷ـ من سیگار را آتش میزنم و سیگار به تلافی سلامتی ام را.

۱۸ـ وقتی آخرین نگاهش را ذخیره نمودم قلبم ویروس گرفت.

۱۹ـ نقاش فقیر خجالت میکشید.

۲۰ـ وقتی نوشته هایم به اتمام رسید قلم از فرط خستگی به خواب رفت.

ماهنامه صنعت و کارآفرینی شماره ۳۲

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

۱ـ با مرگ مغزی ، افکارش یتیم شد.

 

۲ـ در مواقع تنهایی ، بهترین همراهم ، تلفن همراه است.

 

۳ـ گورستان ، سالن غذا خوری حیوانات موذیست.

 

۴ـ شاید پائیز از عریان کردن درختان لذت میبرد.

 

۵ـ همیشه خودکارم به احترام کاغذ سفید ، کلاه را از سر برمیدارد.

 

۶ـ از ترس سانسور خیلی از نوشته هایم مفقودالاثر شدند.

 

۷ـ از بیم طلوع خورشید ، موهای شب یک پارچه سفید شد.

 

۸ـ خیلی از خود ساخته ها در مقابل قدرت ، خودباخته میشوند.

 

۹ـ از کسانی که با من موافق بودند ، چیزی نیاموختم!

 

۱۰ـ خیلی از معتاد ها تابلو هستند ولی ارزش هنری ندارند.

 

۱۱ـ افکار زیبایش ، پس از فرار به تابعیت مغزی بیگانه در آمد.

 

۱۲ـ با هم آغوشی آفتاب و باران ، رنگین کمان متولد شد.

 

۱۳ـ با سوار شدن به تاکسی ، کلی پیاده شدم.

 

۱۴ـ من از خیرش گذشتم اما او تصمیم داشت از شرم خلاص شود.

 

۱۵ـ زیباترین صدا برای گوشهای سنگین ، فریاد است.

 

۱۶ـ گاهی اوقات مهمان از پشت سر زیباست.

 

۱۷ـ بعد از بوئیدن گل ، مرگ غنچه را به او تسلیت گفتم.

 

۱۸ـ در قلمرو کاریکلماتور، اکثرا با تبسم وادار به تفکر میشوند.

 

۱۹ـ واقعیت مثل آب است ولی بعضی ها نوشابه را ترجیح میدهند.

 

۲۰ـ برای آنکه حقیقت فاش نشود آ نرا پشت ابر پنهان کرد.

 

۲۱ـ شاید صلح استراحتی میان دو جنگ باشد.

لینک به دیدگاه

1ـ اگر حرف مُفت را مي خريدند ، خيلي ها ميلياردر بودند.

 

2_ آدم « بی باک » از سوخت هسته ای استفاده می کند.

 

3ـ امروز همان راه حل های دیروز است.

 

4ـ سکوت به جرم پوزخند به عدالت محاکمه شد.

 

5_ فقط آدم های پُر حرف , سکوت ذخیره می کنند.

 

6ـ آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.

 

7_ کبوتر آزادی از آسمان هفتم تقاضای پناهندگی کرد.

 

8ـ بعضي ها روي شاخه نشسته و بعضي ها مشغول خوشه بندي.

 

9_ رشته سخن را بدست گرفت و کلاهی نو برای مردم بافت.

 

10 _ اگر ساقی چشمان تو باشد , یک استکان چای هم مستم می کند.

 

11 _ بیشتر اوقات افکارم را با سکوت , سانسور می کنم.

 

12ـ آجر فشاري هيچ نسبتي با گروه فشار ندارد.

 

13ـ اوج پرواز روزنامه نگارها خطوط قرمز است.

 

14ـ براي روشن كردن منظورش ، همه چيز را به آتش كشيد.

 

15ـ وضعش «توپ» بود ولی با یک «شوت» از میدان خارج شد.

 

16ـ دست هایم تصمیم گرفتند که مرا نه دست به سینه کنند و نه دست به کمر.

 

17 _ نقاش فقیر «درد» می کشید.

 

18ـ خر نادان ، دوست خوب خر سوار است.

 

19ـ در نبودنت ، خاطراتت خود نمایی می کند.

 

20_ مخالفان آزادی افق را با لکه های سیاه کدر کردند.

 

21ـ عشق زنی بود که سیگار نمی کشید و من ترکش کردم.

 

22_ عاشق با تلسکوپ و حسود با ميکروسکوپ به دنيا نگاه مي کند.

 

23_ بي توجهي شهرداري به دست اندازها يعني دست انداختن مردم.

 

24_ در روزهاي باراني اعداد در زير راديکال پنهان مي شوند.

 

25_ قشنگ ترين و زيباترين ساعت دنيا، ساعتي بود که ديدمت.

 

26_ وقتي گفتم حرف دلت را بزن، گفت گرسنه ام.

 

27_ با هجوم کلمات نفس قلم به شماره افتاد.

 

28_ خيلي ها تنها پشت گرمي‌شان آفتاب داغ است.

 

29_ بازداشتگاه عکس ها آلبوم است.

 

30_ بي دست و پاترين موجود مار است ولي همه از آن مي ترسند.

 

31_ شیرین ترین ماه , ماه عسل است.

 

32_ خیلی از موش ها حتی به گربه ها هم محل سگ نمی گذارند.

 

33_ خُر و پُف , همان پُر حرفی کردن در خواب است.

 

34_ برای گوش های سنگینش , نیاز به یک باربر داشت.

 

35_ کرم شب تاب , چراغ قوه حیوانات است.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...