Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ احساس ناکامی در کودکان نـــاكــامـــــی انسان موجودي به شدت نيازمند است. همه تلاشها و جنب وجوش هاي او براي ارضاي آن نيازها و كامروا شدن در آن وادي است. ميكوشد تا كامش برآورده و مقصودش حاصل شود. ولي ارضاي نيازها و برآورده شدن آنها و در نتيجه حصول سازگاري براي همگان ميسر و آسان نيست. برخي از افراد از دستيابي به آن محروم ميمانند، در نتيجه دچار احساس ناكامي ميشوند. بر اين اساس، ناكامي حالتي دردناك براي افراد است كه در آن آدمي خود را از دستيابي به هدف محروم مي بيند و يا حالتي است كه در آن انسان در رسيدن به هدف مورد علاقه اش شديداً به مانع برخورد مي كند. البته بايد دانست " ناكامي" غير از "محروميت" است. در ناكامي آگاهي وجود دارد و فرد مي داند از چه چيزي ناكام مانده ، در حالي كه در "محروميت" ممكن است آگاهي و اطلاعي نباشد. مــــاهيت آن درباره ماهيت ناكامي سخن از احساس محروميتي آگاهانه و شديد است كه در اثر برخورد فرد با مانعي كه در سر راه هدف او بوده است پيش آمده و او را ناراحت و نگران كرده است ، و يا ماهيت آن ، قابل برآورده شدن نيست . روان شناسان آن را عبارت دانسته اند از تجربه پاسخ ذهني نسبت به ايجاد مانع در راه ارضاي نيازهاي فردي ، و چيزي نيست جز بر نيامدن حاجتش كه طبعاً حاصل آن خشم ، احساس محروميت و ناكامي و گاهي هم پرخاشگري است. طبيعي است كه اگر ادامه يابد ممكن است به افسردگي ، طغيان ، احساس دردمندي و حتي خشونت منجر شود. عمـــــــوميت آن ناكامي در درجات گوناگونش حالتي است كه در همه ي افراد بيش يا كم ديده مي شود ، و يا همه افراد در مراحلي از عمر و لااقل درباره مسئله اي خود را ناكام يافته اند. اين امر طبيعي است ، از آن بابت كه انسان ها از نظر توان و قدرت محدود آفريده شده اند. آن چنان نبوده و نيستند كه هر چه خواسته و هوس كرده اند برايشان حاصل شود. اين امر در محدوده اي خاص از زندگي و در مقطعي از عمر براي آدمي محسوس بوده و حتي مي خواهيم بگوييم تا پايان عمر هم در افراد محسوس خواهد بود. هر انساني در هر درجه اي كه از نظر قدرت و مقام باشد به دنبال خواسته ها و آرزوهايي است كه آنها را برآورده نخواهد يافت و طبيعي است كه در آن احساس ناكامي نمايد و هم بر اثر آن لااقل طبق ذوق و بينش خود ، زندگي را آميخته با رنج و همراه با مشكلات و گرفتاري بداند . بخشي از اين احساس هم صرفاً به خاطر عادتي است كه در طبيعت ما وجود داشته و دارد ؛ زيرا مدار فكر و روان ما سيري ناپذير است ، و از جهت ديگر پرواز خيال در آدمي به درجه و ميزاني است كه احساس ناكامي براي ما اجتناب ناپذير است. ما به ديدار كسي مي رويم ولي موفق نمي شويم ؛ خواستار پيروزي در امتحانيم ، مردود مي شويم ؛ دلمان مي خواهد به فلان مقصد دست يابيم ، نمي شود و ... اينها همه عامل ناكامي هستند. علائــــم و نشـــانه هاي ناكامــــي در كـــــــودكان ۱- حــــالات : كودكان ناكام و يا داراي احساس ناكامي حالاتي دارند كه اهم آنها عبارت اند از: سرگشتگي و ملول بودن به گونه اي كه غم و تأثر از سرو رويشان مي بارد. سكوت و كم حرفي، به گونه اي كه به سؤالات و پرسش ها كمتر پاسخ ميدهند. در تنهايي با خود حرف مي زنند و دست و سر و اعضاء را تكان مي دهند. دچار حساسيت هستند و با شنيدن صداي ناگهاني مي ترسند و داد و فرياد راه مي اندازند. گاهي واكنش هيجاني و كنترل نشده اي دارند و دچار گريه ، خشم و يا هيجان مي شوند. در برابر ناكاميها پژمرده و پريشان ميشوند گويي چيز گرانبهايي را از دست داده اند. بالاخره در حال و وضعي قرار دارند كه گويي در حال انفجارند. ۲- در رفتــــــار: افراد ناكام رفتاري غيرعادي دارند. با ديگران بدخلقي و بدرفتاري مي كنند. هرچه به دستشان برسد پرت مي كنند، مي اندازند، مي شكنند. چنان نيروي آنان آماده انفجار است كه به هر بهانه اي اقدام به حمله مي كنند و هرچه به دستشان برسد از بين مي برند. اغلب، در حال حركت، و در غير اين صورت در حال انزوا هستند . ممكن است سرگشته به هر سو بدوند، بروند و برگردند. براي مسائل ناچيز سروصدا راه مي اندازند و از اين طريق درد ناكامي خود را موقتاً تسكين مي دهند و گاهي ممكن است چنان خشمگين و عصباني شوند كه ديگران را از خود برنجانند و يا كتك بزنند. ۳- در جنبـــــه عاطفـــــي: ناكامي ممكن است خود را به صورت حساسيت و به دنبال آن كينه توزي ، خشم ، انتقام و پرخاشگري نشان دهد. بدين معني كه ناكامي افق ديد كودك را محدود مي كند و او را وامي دارد كه براي آرامش خود رفتار پرخاشگرانه از خود بروز دهد. پرخاشگري او ممكن است از نوع تلاش نابخردانه باشد ولي براي او تنها راه چاره است. اعصاب آرام و راحتي ندارد كه بنشيند و درست بيانديشد ، به همين نظر از شيوه ي ارضاي بَدَلي استفاده مي كند. خشم و عصبانيت او همچنان مداوم است تا وقتي كه مانع از ميان برداشته شود. ۴- مـــــوضع گيـــــــري : مواضعي كه اين كودكان در قبال مسائل و مشكلات مي گيرند ، گوناگون است. ممكن است در برابر مسئله اي بايستند و اندكي مقاومت كنند تا مانع را از ميان بردارند. گاهي نيز ممكن است در برابر آن زانو بزنند و به گريه بيافتند. بسياري از افراد در برابر يك مسئله دشوار ممكن است هدف را فراموش كنند و از رتبه و پله اي كه مورد درخواستشان بوده پايين تر بيايند و يا تغيير مسير دهند؛ ممكن است را ه و روش ديگري در پيش گيرند و امكان دارد كه از آن بگريزند و در گوشه اي منزوي و محبوس گردند تا مشكل ، خود از ميان برداشته شود. اينان در مواردي به ديگران پناهنده مي شوند و زماني كه در سنين بالاترند ممكن است به مواد مخدر يا اعتياد آور پناه ببرند كه اين هر دو ، يك وجهه دارد و حاكي از نياز به حمايت است . خيالبافي ها در موارد ناكامي اوج مي گيرند. خواندن اشعار مأيوس كننده و يأس آور در اين دوره شديد مي شود. ۵- احســــــاس آنهــــا: اين افراد در موارد ناكامي هاي سخت ، احساس ترس و وحشت شديد دارند و اين ترس ، آنها را ناراحت مي كند. ترس از اين كه سرنوشتشان به مخاطره افتد، ترس از اين كه مبادا شأن و موقعيت خود را از دست بدهند. گاهي اين گمان و احساس برايشان پديد مي آيد كه امنيت لازم را ندارند ؛ از مقبوليت و توجه كافي برخوردار نيستند؛ همه چيزشان در معرض خطر و سقوط است و ... چنين امري آنها را شديداً نگران مي كند و حتي موجب بازگشت به دوران كودكي مي شود تا در سايه آن آرامش و اطميناني حاصل شود. ۶- و بالاخره از نشانه هاي آن ارضــاي تمايلات تهاجمي و افســـردگي است: عصباني شدن، احساس شكست در حل مسائل، احساس گناه، دوري از اجتماع، احساس كهتري، گاهي هم سردي و بي تفاوتي از ديگر جلوه هاي آن است. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ درجات ناکامــــی احساس ناکامي درهمه افراد يکسان نيست و داراي شدت و ضعف است. همانگونه که عوارض و آثار آن داراي شدت وضعف است. درجه آن بستگي دارد به ميزان درک و آگاهي، مدّت ابتلا، نوع و اثر، عامل ايجاد کننده، ميزان رغبت و حساسيت کودک به عامل محروم شده، موقعيت و شرايط خاص رواني او در ارتباط با ديگر مسائل، تجارب ناکام کننده، سابقه فرد در شکست و پيروزي، طول مدت اميد فرد در نجات از موقعيت و... معمولاً کسانيکه از نظر عاطفي ضعيفترند و از نظر جسمي و رواني و تحصيلي نيز خود را در سطوح پائينتري احساس ميکنند بيشتر از آن رنج مي برند. نوع فرهنگ خانواده، شرايط زندگي محيطي، محروميتهاي ديگر، ميزان فاصله او تا هدف، نوع تربيت او که آيا فرد پرتوقعي است يا نه، نيز در اين رابطه مؤثر است. انــــــواع ناکامـــــــي ناکامي در کودکان و بزرگترها انواعي دارد و گاهي ممکن است فردي از چند نوع ناکامي رنج ببرد. روان شناسان آن را کلاً به سه دسته تقسيم مي کنند: ناکامي ناشي از محــــروميت که فرد انتظار آن را دارد. ناکامي ناشي از وجود مانــــع. ناکامي ناشي از قـــــرار گرفتن فرد در موقعيتي ناسازگار . همچنين ناکامي ممکن است داخلي باشد يا خارجي. گاهي فرد به خاطر دردي که در درون دارد و صحنه گناهي را که براي آن تصويرميکند، احساس ناکامي دارد و زماني به خاطر پديده اي که مورد علاقه اوست واو را از دستيابي بدان منع کرده اند؛ احساس ناکامي مي کند. اين نکته را متذکر ميشويم که ناکامي گاهي پديد آمدني است و زماني ايجاد کردني، در هر دو صورت براثر برخورد با مانع براي فرد پديد مي آيد و حاصل آن ايجاد نگراني و ناراحتي است. البته برخي از انواع آن نسبت به برخي ديگر، در سنين مختلف شديدتراست. مثلاً محروميت از عاطفه براي کودک، ناکامي شديدتري پديده مي آورد تا محروميت از لباس و حتي غذا. سنيــــن ناکامـــــــي اين که احساس ناکامي از چه سني آغاز ميشود پاسخ روشني براي آن نداريم ولي مطمئناً چون ناکامي مربوط به محروميت از ارضاي نياز است احساس آن از همان ماههاي اوليه تولد است. ولي کودک نمي تواند از آن سر در آورد و يا آن را براي خود دردي سخت به حساب آورد. طفلي را از شير منع مي کنند، گريه و ناله مي کند ، ولي نوع آن از نوع گريه ناکامان نيست. همانند گريه کسي است که مثلاً سردرد يا دل درد يا گوش درد دارد. از حدود پايان يک سالگي است که طفل کمابيش آن را از انواع ديگر رنجها تفکيک کرده و از حدود سه سالگي در مورد آن موضع خاص مي گيرد. ناکامي هايي که در دوران طفوليت پايه گذاري شده ، در 3 -4 سالگي شديداً احساس ميشود و براي کودک معني دار مي شوند. البته نوع ناکامي بزرگترها فرق دارد. مثلاً براي کودک چهار ساله به مهماني نرفتن به همراه مادر ممکن است ناکامي به حساب آيد، در حاليکه براي نوجوان منع از معاشرت با دوستش ناکامي است، و براي بالغين عدم امکان ازدواج و... به هر ميزان که کودک بزرگتر مي شود احساس تحميل بر او زيادتر و ناکامي او بيشتر مي شود و سرانجام او به جايي مي رسد که خود را گرفتار و بدبخت احساس مي کند. در دوران کودکي، ناکامي از ضعف بدني است و در دوران بعدي ناکامي ناشي از منع هاي شديد. ( مثلاً منع از بيرون رفتن به تنهايي و يا منع از پرداختن به رشته تحصيلي مورد علاقه. ) در سنين نوجواني ناکاميها شديد ، و از خصايص اين سن است. زيرا اينان آرزوهايي دارند که نمي توانند به آن برسند و براي فراموش کردن آن به خود مي پيچند، دست و پاي خود را تکان ميدهند و گاهي سر به طغيان ميزنند و يا به پرخاشگري اقدام مي کنند. عـــــوارض همــــــراه : ناکامي يک حالت نگران کننده است و خود عارضه اي به حساب مي آيد ولي با عوارض متعدد ديگري همراه است از جمله: ۱- حالت خشم و پرخاشگري که براساس آن مي زند، مي شکند و پاره مي کند و آن را حق خود مي داند. ۲- حالت تجاوز و تعدي و گاهي هم تهاجم و حمله. ۳- حالت خيال بافي که جاي عمل را مي گيرد و در نتيجه او هـــرگـــز قدمي در راه سعي و عمل بر نمي دارد. ۴- حالت رجعت که زمينه را براي بازگشت به دوران کودکي فراهم مي سازد. البته اين حالت پديده اي موقتي و به صورت کام نيافتگي است و زود از بين مي رود. ۵- حالت تعارض و تضاد که گاهي طفل را به گوشه گيري و انزوا طلبي مي کشاند. تيپ افـــــــراد ناکــــــــام اين ایر در خانواده هـاي غير عادي، در افـراد عصبي و حساس، در افراد عقده اي و متحسّر، در افرادي که فزون خواهند و سعي دارند خواسته هاي زياد خود را محقق سازند، در افراديکه کم ظرفيت هستند و حتي در حين ناکامي، هدف خود را فراموش ميکنند، در افرادي که طبيعتي خوش دارند و در برابر کوچکترين مخالفت يا ناکامي به شدت برانگيخته مي شوند وجود دارد. بسياري از اين افراد هيچگونه بيماري ندارند، راه مي روند، حرف مي زنند، غذا مي خورند، مي خواهند لذت ببرند، هوششان عادي است ولي در درونشان آشفتگي است. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ نظــــر روانكــــاوان : روانكاوان براي ناكامي عاملي در درون قائلند. گروهي ديگر معتقدند كه ناكامي ريشه در محيط زندگي افراد دارد . آنان شرايط زندگي گذشته مثل پرستاري، از شير گرفتن ، تعليم دستشويي و ... را عامل مهمي براي احساس ناكامي مي شناسند. آنان همچنين معتقدند كه بخش مهمي از ناكاميها، حاصل محدوديت هاي شخصي و يا شرايط و مقتضيات حيات خانوادگي و اجتماعي است و هرچه در اين زمينه ناراحتي و موشكافي بيشتر باشد ريشه آن آشكارتر ميشود. البته به اين نكته بايد توجه كرد كه برخي از افراد اندوه و ناكامي را مي طلبند تا در سايه آن زمينه براي عشق و نوازش و لطف فراهم گردد. فـــــوايد آن : شك نيست كه ناكامي سبب زيان هايي براي افراد است ؛ ولي اين سخن بدان معني نيست كه هيچ گونه نفعي براي آن متصّور نباشد. از جمله اين كه: ناكامي زمينه ساز تلاشي جديد براي وصول به هدف است وهرچه ناكامي بيشتر باشد تلاش زيادتر است. تمركز فكري را افزون مي سازد. باعث كشف راه هاي جديد براي رسيدن به هدف است . گاهي سبب تغيير در ايجاد انگيزه است و انگيزه هاي جديد سبب دستيابي به قدرت است . عاملي براي حركت و رقابت وسبقت است . در كل براي آنها كه درك و هوشي دارند و اراده شان نيرومند است اين امر حالت مثبت و سازنده اي پديد مي آورد و آدمي را بر محروميت ها چيره مي سازد و حتي او را در مسير درستي قرار مي دهد. چه بسيارند بزرگاني كه عقده ي ناكامي و محروميتشان سبب رشدشان شده است و شور و شوقشان را افزون تر ساخته است. زيـــــانها و عـــــــوارض : احساس ناكامي به ويژه زماني كه بر آدمي مسلط شود موجد زيان ها و عوارضي است كه دامنه ي آن وسيع ، و پديد آورنده خطراتي است . بعضي از عوارض مزبور عبارت اند از : ۱- زيــــانهاي جسمـــــي : افراد ممكن است در اثر ناكامي خشمگين شوند و نتوانند خشم خود را بيرون بريزند. در آن صورت همانند موجودي ميشوند كه دندان را در بدن خود فرو ميبرد و خود را مي آزارند. همچنين احساس ناكامي ممكن است آدمي را دچار خفقان كند، در او تنگي نفس پديد آورد، و حتي زمينه ساز بي نظميهايي در رشد و بلوغ گردد و در سنين ازدواج سبب حالات و رفتاري گردد كه خوشايند نيست. ۲- زيــــانهاي روانــــي : احساس ناكامي گاهي برانسان غلبه مي كند و موجب تعارض و تضاد مي شود و يا فلسفه زندگي را زير سؤال مي برد . براي او اين سؤال پيش مي آيد كه چرا زنده است؟ چه بايد بكند؟ تمايلات اتكايي در كودك قوي مي شود و نوعي بازگشت به دوران كودكي و وابستگي به مادررا سبب مي شود. احساس ناكامي، روح آدمي را متزلزل مي كند، براي او روح بدخواهي و بدبيني مي آورد. چنين كودكي خرده گير وعيبجو خواهد شد. او ممكن است دچار خيال پردازي و درونگرايي شود ؛ به زحمت بتواند با مردم آميزش كند و يا مشكلات آنها را حل نمايد. ۳- زيــــانهاي عاطفــــــي : احساس ناكامي كودكان را غصه دار مي سازد، اين امر خود عامل و زمينه اي است براي بيماري هاي جسمي . گاهي بر اثر آن حالت شرم و زماني بي حيايي پديد مي آيد و در برخي موارد ترس و خجلت توأمند. احساس ناكامي، ممكن است ترس و وحشت را بر افراد مستولي كند و او خود را فردي ستمديده ، تنها و بي پناه احساس كند . در او حسادت و خصومت، كينه توزي و اضطراب پديد آيد و ناراحت و پريشان حال گردد و راه نجات را برروي خود بسته ببيند. همچنين احساس ناكامي سبب خشم است ، اين امر در بزرگترها هم وجود دارد. و اثر تنش هاي خشم ، مخرب و ويرانگر بوده و در شخص ناكام اثرات منفي پديد مي آورد. ۴- زيانهاي رفتـــــــاري : افراد ناكام رفتاري پرخاشگرانه دارند. البته همه ي ناكامي ها به پرخاشگري منجر نمي شوند ولي افراد بسياري هستند كه دچار اين وضع و حالت مي شوند و اين امر گاهي متوجه خانواده است و زماني متوجه غير؛ و گاهي اين احساس با تنفر همراه است. زبان بدگويي در افراد مبتلا دراز مي شود، با ذكر عيب و نقص ديگران آلام خود را تخفيف مي دهند. ميل به هتاكي دارند و اگر خضوع و خشوعي در آنان ديده مي شود براي جلب نظر است. اينان گاهي مي خواهند رشته جان افراد را پاره كنند و درشت گويي را به نهايت برسانند. ناكامي اگر شدت يابد الگوي سازگاري و استقلال از هم مي پاشد. ميل به خشونت در آنها شدت مي يابد ؛ افكار و انديشه هاي نامأنوس ، آنها را به موضع گيري هاي ناروا مي كشاند ؛ ممكن است حمله كنند؛ دست به انتقام بزنند و خشم خود را بر سر افراد يا اشياء پياده كنند. از ديگر رفتارهاي آنان گريستن ، لگد زدن ، پرت كردن اشياء ، خودداري از غذا خوردن ، فحّاشي ، اِعمال خشم وغضب ، خيالبافي ، لجاجت و سرسختي ، انعطاف ناپذيري ، ابراز اعمال خصمانه و... است. ۵- زيـــــانهاي اجتماعـــــي : در اثر احساس ناكامي ممكن است حالت انزوا و كناره گيري در افراد پديد آيد ، سعي كنند خود را از جمع دور دارند. يا از خانواده و بستگان قطع اميد كنند و به ديگري وابسته شوند و نيز ممكن است فرار كنند و يا در سنين نوجواني و بلوغ به مواد مخدر پناه برند. احساس ناكامي آدمي را در مواردي به ارضاي بَدَلي نيازها مي كشاند، احساس گناه ناشي از آن بعدها ممكن است در زندگي زناشويي اثر بگذارد. احساس ناكامي ها ممكن است افراد را به سوي انحراف سوق دهد و زمينه ساز آلودگي ها گردد . شرارت ها ، گريز از خانه و ترك وابستگي ، يأس و بي تفاوتي نسبت به زندگي و مسائل آن، بي رغبتي به كوشش و تلاش سازنده از ديگر عوارض آن است. ۶- زيانهاي فـــــرهنگــــي: احساس ناكامي براي زندگي تحصيلي و رشد فرهنگي كودك هم زيانبخش است. او در شرايطي قرار مي گيرد كه نمي تواند چون همسالان به پيش رود. گاهي در ايام مدرسه به دردهاي خيالي متوسل مي شود و از مدرسه رفتن خودداري مي كند. مي كوشد در سايه مرض بر احساس خود نيز فائق آيد و سيري ناپذيري و هرزه فكري خود را سكون بخشد. اين احساس باعث مي شود كه كودك افق زندگي را تيره ببيند، فعاليت هاي خود را محدود كند، خود را به بدبيني سوق دهد. همچنين اين احساس ، بي علاقگي به هنر، خشكانده شدن ريشه ذوق ، و بي توجهي به ارزش ها را در پي دارد كه همه ازعوامل منفي رشدند. ضـــــرورت درمــــان: احساس ناكامي را در كودكان بايد تعديل و حتي ريشه كن كرد. گروهي از روان شناسان معتقدند كه " ناكامي" چه قوي و چه ضعيف بايد ازبين برود تا آدمي موفق به تعقيب هدف گردد. نيازهاي طبيعي در چنان حال و صورتي است كه مي توانند برآورده شوند. از نظر شرعي و اخلاقي اين خطاست كه ما در برابر شكستها و يا پيروزيهاي كودكان احساس مسئوليت نكنيم. زيرا ادامه ي اين حالت سبب ادامه آثار و عوارض آن خواهد شد. مادام كه احساس ناكامي از ميان نرود پرخاشگري، احساس خصومت، كينه توزي و ... هم از ميان نخواهد رفت. احساس ناكامي اگر ادامه يابد زمينه ساز افسردگي و عزلت خواهد شد و اين خود عامل بدبختي و دردمندي است . بايد با اين احساس مبارزه كرد وگرنه ريشه شور و حيات عادي را از درون مي خشكاند و زندگي را ويران مي سازد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ علــــل و عـــــوامل : براي اصلاح و درمان ناكامي ضروري است ريشه ها و علت ها شناخته شود؛ معلوم گردد ناکامی از كجا حاصل شده و چگونه با آن بايد مبارزه شود. بررسي هاي علمي نشان مي دهند ريشه و علت ناكامي ممكن است يك يا چند مورد از علل زير باشند: ۱- علل زيستـــــــي ـ جسمانــــــي : گاهي زمينه هاي زيستي و شرايط جسماني باعث بروز اين حالت اند. طفلي كه ضعيف و ناتوان است ، قد و قامتي كوتا ه دارد و دستش به طاقچه نمي رسد كه شيء مورد علاقه اش را بردارد. احساس ناكامي خواهد داشت. كودكي كه دچار نقص عضوي است و بدين خاطر در معرض مقايسه ها و ارزيابي است و يا نمي تواند چون ديگران بدود و بجهد، دچار احساس ناکامی است. آن كس كه از زيبايي كافي بهره اي ندارد و به خاطر زشتي چهره در معرض تحقيرها و تمسخرهاست دچار اين احساس است. و بالاخره عدم تعادل در ترشح برخي از غده ها مي توانند زمينه ساز حالتي گردند كه سرانجام به اين احساس منجر گردد. ۲- علل روانـــــــي : گاهي احساس ناكامي به خاطر جنبه هاي رواني است. مثلاً كودكي كه دچار تضاد و تعارض است و نمي تواند بر مشكلات خود فائق آيد يا با مانعي در سرراه خود مواجه است مثلاً مي خواهد از پله اي بالا برود ، مانعش مي شوند، مي خواهد فلان غذا را بخورد به او اجازه نمي دهند ، دچار اين حالت است . گاهي هدف ها براي كودك آن چنان دور هستند كه طفل احساس مي كند نمي تواند به هيچ يك از آنها دسترسي پيدا كند. خواسته اي دارد كه هرگز برآورده شدني نيست ، يا احساس مي كند كه مبنع حمايت خود را از دست داده ، مادرش مرده و كسي جاي مادر را پر نكرده و يا نتوانسته است نظر مادر را به خود جلب كند و ... چنين فردي دچار احساس ناكامي است. عدم به كارگيري عقل و تجربه براي تطابق و سازگاري با محيط ، دشواري طي طريق براي دستيابي به هدف ، مورد تحسين و تشويق قرار نگرفتن براي كاري كه به نظرشان مهم مي رسد، پائين بودن ظرفيت تحمل رواني و عدم توان درنگ و تحمل در برابر يك مسئله . تمسخر و تحقير ديگران نيز خود از ديگر عوامل به شمار مي رود. ۳- علل عاطفــــــي : در اين زمينه نيز از مسائل بسياري مي توان نام برد، از جمله: عدم پذيرفته شدن در محيط خانواده به خاطر جنسيت و يا شرايط جسماني . احساس اضطراب و پريشان حالي به خاطر امري كه فرجام آن ناشناخته و مبهم است. عدم ارضاي عاطفي به خاطر كمبود محبت و يا نوازش نديدن كه براي فرد دشواري آفرين است. احساس سردي و بي حرارتي و عدم شوردر كانون خانواده ، مخصوصاً در اواخر كودكي و اوايل نوجواني . شكست هاي پي در پي عاطفي ناشي از سرخوردگي ها و محروميت هاي متعدد. احساس ضعف و بي كفايتي در جلب نظر والدين و يا عدم توان اثبات خود. همه اين موارد به تنهايي و يا به اتفاق زمينه ساز دشواري ها و ناراحتي ها در زندگي هستند. ۴- علل اقتصــــــــادي : زماني ممكن است احساس ناكامي ريشه اقتصادي داشته باشد. اين امر بدان خاطر است كه كودك چون ديگر انسانها احتياجاتي دارد كه آن را درك مي كند و دستيابي به آنها منبع و عامل لذت او هستند و طفل اگر از آنها دور بماند احساس ناكامي خواهد داشت. معمولاً اساسي ترين نيازها كه زمينه ساز ايجاد ناكامي هستند همانهايي هستند كه حيات آدمي بدان ها متصل است كودكي كه غذاي كافي ندارد، از ميوه و شيريني محروم است ، در عين اين كه آنها را در دست ديگران مي بيند، براي به دست آوردن آنها تلاش مي كند ولي موفق نيست . طبيعي است كه او احساس ناكامي داشته باشد. و يا طفلي كه فقر را در محيط خانه احساس مي كند ، آرزوي غذا و لباس دارد ، و يا پدرش امكاناتي دارد ولي خست مي ورزد نيز دچار اين حالت است . ۵- علل اجتماعـــــــي : گاهي علت مهم احساس ناكامي ريشه اجتماعي دارد. مثلاً: احساس مي كند كاملاً به خود رها شده است و در خانه شور و نشاطي براي او نيست . گرفتار جدايي و طلاق و در نتيجه فلج عاطفي است و احساس مي كند به عزت نفس او صدمه وارد شده است. نقل مكان ها و مهاجرت هاي بسيار، او را از افراد مورد علاقه اش دور و محروم داشته است. او از گردش و تفريح چون ديگران محروم است و حتي در خانه هم شوخي و خنده اي نيست . گاهي اين احساس به او دست مي دهد كه از منزلت اجتماعي لازم برخوردار نيست. روابط در محيط خانه نادرست است و با او به مهرباني رفتار نمي شود ، يا در خانه سوء تفاهم وجود دارد. به فعاليت ها و پيشرفت هايش توجهي نمي شود ، در عوض تنبيه او سخت است و به حقوق و احساسات او بي توجهي مي شود . ۶- علل تـــــــربيتـــــــــي: گاهي احساس ناكامي به علت تحميل ها وعدم توان مقاومت و يا مبارزه در آن زمينه است . كودك سعي دارد خود را با آن شرايط تطابق دهد و با آن دمساز شود ولي توان آن را ندارد. زماني ناكامي به علت وجود آداب و رسوم و مقررات خاص است كه آدمي نمي تواند خود را با آن سازگار كند. همچنين نوع تربيت ، مثلاً تربيت براساس نازپروردگي و پرتوقع بار آوردن سبب مي شود كه افراد در شرايط ساده اي كه موافق با طبع آنها نيست خود را ناكام احساس كنند. ۷- علل ديگــــــــــر : و بالاخره علل بسياري هستند كه بر اين احساس دامن مي زنند و طفل را در شرايطي قرار مي دهند كه خود را از دست رفته و باخته احساس كند. عوامل زير كه مي توانند به صورت يكي از عوامل فوق ذكر شوند از همين دسته هستند. احساس به خود رها شدن ؛ مورد مقايسه قرار گرفتن با كسي كه در سطح كودك نيست و از او فراتر يا فروتر است ؛ عدم موفقيت در كوشش و تلاش خود ؛ وجود موانع در محيط ، ضعف ذهني و رواني كه در او يأس به وجود آورد ؛ ضعف در مهارت ها ، معلومات ، احساس ضربه خوردن و عدم توان دفاع از خود ؛ حتي عدم توان دسترسي به بدن مادر در اثر گرفته شدن از شير و ... 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ تـــــوان تحمل افـــــراد ناكامي، بيش يا كم براي همه افراد هست ولي توان تحمل آن براي همه ي افراد يكسان نيست. عوامل بسياري هستند كه زمينه ساز تحمل و يا عدم تحمل افرادند و ميزان ظرفيت رواني افراد به اين عوامل بستگي تام دارد. عوارض عصبي و ناراحتي هاي مربوط به سيستم عصبي، اختلالات رواني كه در جلوه هاي گوناگون جنون، خود را نشان مي دهند ، فشار زندگي و شرايط نامطلوب آن ، حساسيت ها و زود رنجي ها، وجود سابقه ناخوش در ناكامي هاي ديگر، وجود سابقه در بيماري هاي ممتد و طولاني، وجود ضربه عاطفي قبلي چون مرگ پدر يا مادر و... باعث مي شود كه برخي مقاوم و برخي كمتر مقاوم باشند و يا حتي عده اي خونسرد و بي اعتنا بمانند ، همچنين برخي نسبت به اين حالات بدبين شوند، برخي دچار تشنج گردند، و عده اي از شرارت و جنايت سر در آورند. مــــــواضع جبرانـــــــي كودكاني كه دچار احساس ناكامي هستند ممكن است در برابر آن ، مواضع جبراني گوناگوني اتخاذ كنند: برخي از افراد به دنبال راه حل مي روند و سعي دارند مسئله يا مشكل را به نحوي حل كنند و كوشش خود را ادامه مي دهند. عده اي تسليم ميشوند و آنرا به حساب سرنوشت خود ميگذارند و از واقعه ميگريزند. برخي دچار تنش و اضطراب مي گردند و تعادل خود را از دست مي دهند . عده اي به دشنام گويي و بد دهني و هتاكي نسبت به جهان و آنچه درآن است مي پردازند. برخي از افراد از هدف چشم مي پوشند و شيوه عقب نشيني را در پيش مي گيرند و آن را منطقي ترين راه به حساب مي آورند. بعضي رفتار و انگيزه هاي خود را تغيير مي دهند. گروهي به خيالبافي پناه مي برند، سروصدا راه مي اندازند، گريه مي كنند واز فشار خود مي كاهند. عده اي دليل تراشي مي كنند ، به ديگران تهمت مي زنند و آنها را علت گرفتاري معرفي مي كنند. برخي به خشونت و پرخاشگري مي پردازند و ديگران را آزار مي دهند و عقده تكاني مي كنند. گروهي پرخوري، پريدن و دويدن بسيار را جانشين ناكامي مي كنند. عده اي به درون ريزي مي پردازند و خود را زير فشار آن له و خرد مي كنند. و بالاخره اندك اند كساني كه آن را تحمل كنند. البته همه اين مواضع به تناسب شرايط و موقعيت ها فرق دارد. مقدمـــــــات درمــــــــــــان در اقداماتي كه براي درمان به عمل مي آيد نخست بايد ملاحظه شود كه نيازهاي انسان كدامند، آرزوها و مقاصد آدمي چه هستند، چه نيازهايي از اولويت برخوردارند وچه عواملي در افزايش ناكامي بيشتر مؤثر است. آنگاه بايد دريافت كه كودك را چه مي شود؟ چه دردي دارد ؟ از چه چيز رنجيده است ؟ گرسنه است ؟ محروم است ؟ دچار ترس است ؟ ناراحت است ؟ و... آنگاه تا حدود امكان به رفع و حل آنها پرداخت . گاهي لازم است منشأ ناكامي را از خود او بپرسيم و يا به او بشناسانيم تا اقدامات لازم را در اين راه ، معمول دارد و براي خود آرامشی فراهم كند؛ و يا زماني لازم است شرايط و موجباتي فراهم آوريم كه اين حالت در او كمتر شود و ناكامي ها تقليل يابند. غرض اين است : در امر مهمي چون اصلاح يك اختلال عاطفي يا رواني نمي توان چشم بسته به پيش رفت و يا درباره مسائل نينديشيده اقدامي كرد. زمينه سازي هايي با در نظر گرفتن شرايط لازم است تا در امر اصلاح توفيقي حاصل شود. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۹ شيـــــوه هاي درمــــان : ۱- آمـــــــوزش و تفهيــــــــم : به كودك مي توان تفهيم كرد كه ما نمي توانيم به همه ي آنچه كه دلخواه ماست دست پيدا كنيم و يا قادر نيستيم كه همه ي ضوابط را به نفع خود تغيير دهيم . تمام شرايط و عوامل در اختيار ما نيستند و همه آنها تحت كنترل ما در نمي آيند. همچنين بايد به كودك آموزش داد كه چگونه با مشكل مواجه شود، راه حل و برخورد با مسئله را چگونه جستجو كند ، و چگونه بر ناکامی ها فائق آيد ؛ و براين اساس به كودك آمادگي و توانايي آن را داد كه مسئله را حل كند. ۲- حــــــل و رفـــــــع عامــــــــل : مي دانيم بخشي از ناكامي ها بدان خاطر است كه مشكل و مانعي در سر راه زندگي كودك وجود دارد و او قادر به حل و رفع آنها نيست . آنچه كه رعايت آن براي مربي ضرورت دارد نياز به همدردي در كودك است . بايد كاري كنيم كه او ناكامی خود را رفع شده انگارد. بايد مانع را از سرراه او برداريم، هوس او را از سرش بزداييم . اگر از نوازش و محبت احساس كمبود دارد آن را رفع كنيم ، اگر ميل و خواهش مشروعي دارد آن را برآوريم و يا قانعش كنيم كه آن برآورده شدني نيست يا سعي كنيم او را از شرايط ناكام كننده دور داريم و از اين طريق جلوي جنگ و ستيز او را بگيريم و ريشه ي آن را در او بخشكانيم . ۳- ايجــــاد روحيـــــــه : از شيوه هاي مهم مبارزه با ناکامي اين است كه روحيه کودک را قوي كنيم . روح اميد را در او زنده سازيم ، به او اعتماد به نفس بدهيم، تفهميش كنيم كه مي تواند در كارها موفق شود، قدرت تحمل او را افزايش دهيم، به وي بياموزيم كه چگونه مي تواند متحمل باشد. والدين و مربيان مي توانند از راه تشويق و خوشبيني مشوق كودك باشند و از اين طريق در ذهن و فكرش تناسب و ايمني پديد آورند، در او اين آمادگي را ايجاد كنند كه خود به استقبال مشكل برود و به فكر و قدرت عالي تر از خود، يعني خدا، اتكا كند. ۴- سپـــــردن مسئولیت : گاهي از طريق سپردن مسئوليتي به كودك ، آموزش و راه و رسم حل و انجام آن ، تحسين و تأييد آن به هنگامي كه نيكو از عهده آن برآمده است مي توان در او شرايطي به وجود آورد كه احساس ناكامي را از ياد ببرد. بايد به كودك مسئوليت داد ، راه كوشش و تلاش آموخت و اگر موفق نشد به هدايت و راهنمايي او پرداخت و كمك هاي لازم را درباره او معمول داشت تا احساس موفقيت كند و از اين بابت بر خود و حالت خود و احساس ناکامي غلبه كند و ريشه آن را در خود خشك سازد. ۵- معـــــــــــرفي وضــــع ديگــــــــران : در مواردي براي تخفيف دادن حالت ناكامي ميتوان وضع ديگران را براي او مجسم كرد و تفهيمش نمود كه برخي از افراد گرفتاري هاي ديگري دارند كه در سطح وسيع تري است. اصولاً ذكر مثالها و موارد، خود از عوامل تخفيف دهنده هستند و مي توانند در اصلاح ناكامي مؤثر باشند. اين نكته قابل ذكر است كه انسان موجودي مقايسه كننده است و بخشي از احساس درد و رنج او ناشي از اين است كه خود را در شرايطي فروتر از ديگران مي بيند و اگر از اين بابت اطميناني براي او حاصل شود كه فروتر از ديگران نيست تخفيف مي يابد. ۶- جـــا بجايــــي هـــــــدف : در مواردي مي توان براي كودك زمينه جا به جايي هدف پديد آورد تا آنچه را كه براي او مسئله است فراموش كند. كودك چيزي را به عنوان هدف عزيز مي يابد و براي از دست رفتن آن ناراحت و نگران است. گاهي مي توان كودك را در وضع و شرايط ديگري قرار داد وهدف ديگري را براي او عزيز تعيين كرد. در كودكان هرقدر كه كم سن تر باشند اين عمل امكان پذيرتر است . آنها بسيار زود مي توانند خود را با شرايط جديد تطابق دهند و يا خود را با هدف هاي تازه و جديد هماهنگ سازند. به تعبير بزرگ مردي ، آنها مصداق لقب " سريع الرضا" خداوند. ۷- تمـــــــــرين تحمـــــــــل : در مواردي براي حل و رفع يك ناكامي مي توان زمينه و موجبي فراهم آورد كه كودك تمرين ِ تحمل كند و ظرفيت رواني خود را بالاتر ببرد. بايد كاري كرد كه او بكوشد تا واقعيت هاي موجود را بپذيرد و بدانها تن در دهد. البته اين امر براي مواردي است كه توان مبارزه با مشكل و يا حل و رفع مشكل براي كودك موجود نباشد. ولي اين نقطه مثبتي براي كودك است كه از درجه تحمل بالاتري برخوردار باشد. براي تمرين تحمل مي توان او را به انجام كار و مسئوليتي وا داشت ، مثلاً او را براي خريد نان به صف نان فرستاد ، در صف اتوبوس او را منتظر نگه داشت ، گاهي براي صرف غذا موجباتي پديد آورد كه كمي به تعويق افتد تا او تمرين تحمل كند. همچنين بايد موجباتي فراهم كرد كه طفل جرئت پيدا كند و از مشكل نهراسد؛ زيرا اصولاً « ترس» پيچيدگي مسئله را چند برابر مي كند و توان پيشرفت را به حداقل مي رساند. ۸- درمــــان پـــــــزشكـــــــي : باهمه پيشرفت هايي كه در زمينه روان درماني حاصل شده است برخي از روان پزشکان كه ظاهراً براي ناکامي ريشه عصبی قائلند و يا آن را ناشي از اختلالات روانی، درهم ريختگي وضع تعادل و مشكل دستگاه اعصاب مي دانند سعي دارند داروهايي آرامش بخش تجويز كنند و از اين طريق حالت انعطاف پذيري کودک را بيشتر كنند. البته هرگونه تهيه و مصرف دارو بايد با نظر پزشك متخصص و ذي صلاح باشد. اقـــــدامـــــات جنبــــــي: به همراه تلاش هاي درماني كه در اين زمينه صورت مي گيرد ضروري است كوشش هاي جنبي هم مورد توجه و عمل باشد. ازاين نظر موارد زير قابل توصيه است : همدردي و همزباني با كودك، به گونه اي كه احساس كند براي او همدلي هم وجود دارد . گوش دادن به حرف هاي او به صورتي كه دريابد حرف هاي قابل شنيدن وجود دارد. تأمين نيازهاي اساسي او و درصورت عدم امكان آن ، تفهيم شرايط به زبان كودك . وفور در پذيرش و محبت به گونه اي كه طفل از اين جهت احساس كمبودي نداشته باشد. هدايت و كمك به كودك براي غلبه برموانع و عرضه ي راه هاي غلبه بر مشكل. رعايت تناسب در برخورد از نظر عقل و ظرفيت و ادراك. پند و اندرز و استفاده از نصايح اخلاقي براي آرامش و سكون او. پرهيز از اِعمال خشونت براي رهايي و نجات او . پيشگيــــــــــــــــري براي پيشگيري بايد سعي كرد كه از پديد آمدن محيط و شرايط ِ ناكامي زا جلوگيري كرد و كاري كرد كه كودك موقعيت و زندگي خود را وضعي عادي احساس كند. البته ما نمي گوييم كودك را بايد همه گاه در شرايط موفقیت قرار دهيم. بايد به گونه اي باشد كه شكست و موفقیت با هم باشد و البته غلبه با موفقیت باشد نه شكست . ممكن است براي شما اين امكان وجود نداشته باشد كه همه ي نيازهاي مادي او را برآوريد، ولي امكان دارد كه او را از محبت و نوازش ارضاء كنيد. شما در سايه ي محبت و نوازش حتي مي توانيد كودكي را گرسنه بخوابانيد بدون اينكه احساس رنج كند. لذت پذيرش و محبت براي كودك كمتر از لذت شيريني و غذا نيست. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده