Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ در برخي سنتها خصوصاً سنتهاي بابلي، هندو و فيثاغورثي، عدد اصل بنياديني است که جهان عيني حاصل آن است و منشأ همه چيزها و هماهنگي نهفته عالم به شمار ميرود. در فلسفه هرمسي دنياي اعداد و دنياي منطق يکي انگاشته شده اند و اعداد صرفاً کميّت نيستند بلکه کيفياتي نمادين به شمار ميروند. فيثاغورث و يارانش اعتقاد داشتند که همه نمودهاي جهان، چه زميني و چه آسماني بازتابي از اعداد هستند. ازنظر افلاطون اعداد مظهر هماهنگي عالمند و از نظر ارسطو، عدد منشأ و جوهر همه چيز است. در فلسفه يوناني اعداد فرد مذکر و اعداد زوج مؤنثند و اين يعني اينکه اعداد جنسيت دارند. يا به عبارتي آنها را داراي شعور فرض ميکردند. همچنين تعداد قرباني براي ايزدان آسماني، فرد و براي ايزدان زميني زوج بود. در عين حال عددپرستي نماينده يک فکر اساسي هم هست که انسان به وسيله عدد و شکل ميتواند اشياء را بشناسد. همچنين اين نظر به وسيله نيکوماخس که در سلک نوفيثاغورثيان است و فيلولائس که از شاگردان بزرگ فيثاغورث بوده، بيان شده است:« هر چيز که بتوان آن را شناخت عدد دارد، زيرا ممکن نيست که بتوان بدون عدد چيزي را درک کرد يا شناخت.» بحث ديگر درباره عدد، اعتقاد به مبارکي يا نحوست آنهاست. اين بحث از زمانهاي بسيار دور در فکر بشر پديدار شده و عددپرستي خود بحث جالبي در تاريخچه علم اعداد است. طالع بيني و ستاره شناسي، کيمياگري و... نيز هرکدام نوعي عددشناسي مخصوص بوده است. تقدس و ارزش اعتقادي اعداد در نزد ملل مختلف يا در زمانهاي مختلف، متفاوت بوده است. مثلاً مسيحيان عدد چهار و هفت را مقدس ميشمرده اند. بابليها و ايرانيها، شصت و مضارب شصت را ترجيح ميدادهاند. بابليان و فيثاغورثيان عدد را ميپرستيده اند و سعي داشتند که با فراموش نکردن عددي آن را نرنجانند. امروزه نيز هستند کساني که ادعا مي کنند به علم اعداد و حروف واقفند و دست به پيشگويي ميزنند. چند وقت پيش مطلبي در يک مجله عنوان شده بود بدين مضمون که تعدادي محقق سعي کردهاند با اعداد و يک معادله خاص، رابطه يک ازدواج موفق را به دست بياورند. حتي انيشتين هم سعي داشت که به يک معادله عمومي و جهان شمول برسد که بتوان همه پديده هاي جهاني را با آن توضيح داد و تفسير کرد و پر واضح است که چنين معادلاتي با تبديل شدن کيفيّات به کميّات يا همان اعداد شکل ميگيرند. از طرف ديگر، وقايع بسياري که در ماوراء درک بشر اوليه قرار داشتند، او را بر آن داشتند تا براي ابراز انديشهها و دريافتهايش، نظامي از علائم گوناگون ابداع کند. اين علائم که به نماد تبديل شده اند در حقيقت گوياي چيزي در ماوراء معناي آشکار و مستقيم خود هستند. ما در اين مقاله سعي داريم که اعداد و اشکال را از لحاظ اسطوره اي و پيشينه اي بررسي نمائيم. رابطه انسان با اعداد از کجا شروع مي شود؟ جالب است بدانيم که در برخي از زبانهاي اروپايي شباهت زياد و حتي اشتراک لفظي بين کلماتي که به معني شمردن و کلماتي که به معني گفتن است وجود دارد. به طور مثال: در فرانسه Raconter ، Compter در ايتاليايي Raccontare, Contare در اسپانيايي و پرتغالي Contar , Contar در آلماني Erzabler , Zahlen در انگليسي جديد، واژه Tale به معني قصه است و واژه Teller، هم به معني صندوقدار بانک و هم به معني کسي است که قصه مي گويد. بنابراين تعجب آور نيست که اين شباهت در زبانهاي قديم هندواروپايي هم ديده مي شود. از ديدگاه ريشه شناسي، واژه سانسکريت براي عدد، يعني Sankhya، به معني شيوه اي براي گفتن است. لغت يوناني Lagos، هم به معني شمردن و هم به معني گفتار است. همين طور، واژه يوناني Arithmos، هم به معني عدد و هم به معني تنظيم و نظم و ترتيب است. اين حالت دو معنايي، بعداً به واژه لاتيني Numerus و مشتقاتش هم انتقال يافت. اگر از زبانهاي هندواروپايي دور شويم، در زبانهاي سامي، عبري و عربي هم وضعيت مشابهي ميبينيم. اينگونه متوجه ميشويم که توانايي سخن گفتن بشر با توانايي شمارش او از يک آبشخور تغذيه کرده اند. در ادامه به معنا و مفهوم برخي از اعداد نخستين ميپردازيم. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ صفر: کلمه عربي صفر به معني «خالي بودن و بيمحتوايي» ترجمه کلمه «Sunya» در زبان سانسکريت است. صفر در قرن سيزدهم به صورت Cifra به زبان لاتين، در قرن چهاردهم به صورت Chiffra به زبان فرانسه، در قرن پانزدهم به صورت Ziffer به آلماني راه يافت.همچنين اين کلمه سلف کلمه انگليسي Cipher هم هست. در يک سير موازي، واژه صفر در قرن سيزدهم در زبان لاتين به صورت Zefrum و در قرن پانزدهم در زبان ايتاليايي به صورت Zefiro/ Zerro و بالاخره به صورت Zero درآمد. اصطلاحاتي که غربي ها در اين مورد به کار مي برند، بدون ترديد هندي_عربي است. صفر در انديشه هاي مختلف: صفر يعني عدم هستي، فقدان هر نوع کيفيّت يا کميّت. در آئين تائو نماد خلأ و لاوجود است. در آيين بودا هم مظهر خلأ و نيستي است. صفر در اسلام، مظهر ذات الهي است. صفر قبل از عدد يک مي آيد و زماني که داستان اعداد با يک آغاز مي شود، صفر قبل از يک، نمايانگر خلأ، لاوجود و بيانگر هيچ است. وقتي به مبحث شمارش اعداد اشاره مي کنيم، متوجه مي شويم که صفر آخرين عددي است که در سيستم شمارشي اعداد کشف و وارد شد ولي ابتداي همه آنها قرار مي گيرد. صفر تنها عددي است که با هر عدد که جمع شود، نتيجه همان عدد خواهد بود. صفر در واقع يکي از اختراعات اساسي فکر آدمي شمرده مي شود و با اختراع آن، فلسفه زندگي بشر هم دچار تحول و تغيير شد. امروزه در نمادگذاري عددي مدرن، صفر دو کاربرد دارد: - به عنوان عدد، مثلاً مي توان صفر را با پنج جمع کرد و حاصل همان پنج را به دست آورد. - به عنوان نگهداره مکان در عدد مطرح مي شود. مثلاً 5020 دلالت مي کند بر وجود پنج هزار، بدون صد، دو ده و بدون يک. براي شناخت بهتر صفر بايد به شکل آن اشاره کرد که تقريباً در تمام دنيا يک جور شناخته مي شود. يک دايره کوچک: 0 عدد صفر به صورت دايره اي تهي و توخالي هم نماياننده نيستي است و هم تماميت زندگي که دايره مظهر آن است و به همين دليل در نماد دايره نيز شريک است. شايد اين از بازي انديشه بشر و طنز روزگار است که نماد دايره و صفر شبيه هم هستند. يکي نماد تماميت و کليّت هستي و ديگري نماد هيچ است. اين «هر» و «هيچ» بازي جالبي را براي ما به وجود مي آورند. بگذاريد در اسطوره ايراني اين مبحث را پي گيري کنيم: اگر صفر، هيچ را براي ما تداعي مي کند مي توانيم به اين مورد اشاره کنيم که کلمه هيچ در زبان فارسي از واژه «هيچه» (ديو قحطي و خشکسالي) گرفته شده. در برابر اين واژه، واژه «هر» را داريم که از «هوروتات» به معني تمام و کامل مي آيد. ((«هر» در برابر «هيچ» و «ديو» در برابر يکي از «امشاسپندان» )) و مي دانيم که هوروتات همان خرداد است که يکي از امشاسپندان زن و روز ششم هر ماه است. ما در اينجا تقابل علامت صفر (0) و دايره را مطرح کرديم. بنابراين براي بهتر شناختن صفر بايد دايره را بشناسيم. دايره: دايره در وهله اول نقطه اي است گسترش يافته. نماد کمال و يکپارچگي و خلاقيت. بدون آغاز و انجام است و براي همين نماد زمان مي باشد. زماني که به عنوان مجموعه زنجيره اي از لحظات که به نحوي پي در پي، بدون تغيير و شبيه يکديگر به دنبال هم تکرار مي شوند. دايره با الوهيت در ارتباط است. دايره نوراني اطراف سر افراد مقدس نشانگر همين موضوع است. در دايره تمام شعاعها به نحوي هماهنگ کنار يکديگر در مرکز جمع مي شوند و فاصله همه نقاط روي دايره از مرکز به يک اندازه است. (مقايسه کنيد با افراد بشر و خدا) يکي از مظاهر دايره، «ماندالا» است که در نزد هندوها و بودائيان نماد جهان و در زبان سانسکريت همان معني دايره را دارد. از طرفي دايره نماد حرکت در برابر مربع که نماد ايستايي و ثبات است مي باشد. دايره نماد خدا هم هست، در متني کهن آمده که خداوند همچون دايره اي است که مرکزش همه جا و محيطش هيچ جا نيست. دايره ساده ترين منحني و در واقع کثيرالاضلاعي است که داراي بينهايت ضلع مي باشد (آميختگي سادگي و بي انتهايي) دايره با چرخ هم در ارتباط است. قديمي ترين چرخ دنيا در موزه ايران باستان به شکل دايره و داراي دوازده پر است. جالب است که استفاده از دايره در اولين خط هاي ابداع شده توسط انسان و همچنين در اولين کوشش کودکان جهت ارتباط با يکديگر، حتي قبل از اينکه علائم معمول ارتباطي را بياموزند، مشاهده شده است. احتمالا اولين شکلي که بشر کشيده دايره بوده است و اين موضوع اقتباسي از خورشيد را در خود نهان دارد. اومانيستها (Humanists) يا انسان گراهاي دوران رنسانس، با توجه به شکل کامل دايره، آن را به خداوند تشبيه کرده و نقشه کف کليساها به ويژه از سده شانزدهم به بعد به شکل دايره بود. دايره چون آغاز و انجامي ندارد دلالت بر ابديت دارد. از طرفي با توجه به اشکال اساطيري، گاهي دايره به صورت ماري است که دم خود را مي گزد. اين نقش داراي اصل و منشأ مصري بوده و در آنجا بي کرانگي اقيانوس را نشان مي دهد. دايره مقدس است زيرا نه بالايي دارد و نه پاييني و گردي دايره طبيعي ترين شکل محسوب ميشود. گلهاي پر اهميت اسطوره اي مثل نيلوفر، زنبق و گل سرخ دايره اي شکل اند. در نمادها: دايره اي که صليب را احاطه مي کند معرف بهشت و چهار رودخانه اي است که از مرکز درخت حيات در چهار جهت اصلي جريان مي يابد. از ديگر نمادها که از دايره استفاده شده و بسيار مشهور است مي توان به قرص يا گوي بالدار که منشأ اوليه آن در مصر و بعدها به بين النهرين و نهايتاً ايران رسيد هم اشاره کرد. نماد گوي بالدار را در فرّ ايراني و فرّ کياني ميتوان مشاهده نمود. اين همان نمادي است که عوام آن را به اهورامزدا و فروهر نسبت مي دهند. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ يک: وقتي مي گوييم يک، موضوعاتي برايمان تداعي مي شود؛ شروع، منحصر به فرد، وحدت و ... يک اولين است و بهترين و تمام و کمال. واحد بودن را به يادمان مي اندازد و در پي آن خدا را. در تعابير اسلامي، خدا در معني وحدت، هستي مطلق و بي نيازي را تداعي مي کند. بنا به عقيده تائوئيستها، تائو يک را به وجود مي آورد، يک دو را، دو سه را و از سه همه چيز به وجود مي آيد. يک از تمام اعداد مجزّاست و منبع تمام آنها نيز هست و از اين لحاظ مي تواند نماد خدا باشد. عدد يک، يک جور هارموني را هم تداعي ميکند و در مسيحيت به معني خداي پدر و ربانيّت مطرح ميشود. عدد يک نمايانگر پدر- خدا و وحدانيّت آن هم هست. وجود دئوس- پدر در هند، زئوس- پدر در يونان و ژوپيتر (ژو- پدر) در روم که هر يک در زمان خود خداي بزرگ يکي از اقوام هندواروپايي به شمار ميآمد، با توجه به نرينه بودن آنان، وحدت پدرسالارانه فرهنگ و اساطير هندواروپايي را نشان ميدهد. عدد يک در فرهنگ عبري، تداعي اَدوني (Adonai) و سرور مي کند. بد نيست بدانيم که ادوني کيست. در متن عبري عهد عتيق، ادوني (سرور من) غالباً به يهوه اطلاق مي شود. اين کلمه ادوني، ريشه آدونيس است که پيروان آدونيس براي احترام و افتخار او اين لفظ را برايش به کار ميبردند. آدونيس خداگونه اي است که مردم سامي بابل و سوريه او را مي پرستيدند. خداگونهاي که هر سال مي مرد و زنده مي شد. اين آدونيس در بيشتر فرهنگها معادل دارد. خداي دوموزي بين النهرين که بعدها به تموز تبديل شد، ازيريس خداي مصري، آتيس و ديونيسوس معادلهاي آدونيس هستند. اين تموز که ما در لغات فارسي از آن استفاده مي کنيم و يکي از ماههاي گرم تابستان است به همين خداي ميرنده و دوباره زنده شونده، برمي گردد. از طرفي وقتي به شکل عدد يک دقت مي کنيم، تعاريف عدد يک و آنچه را که تداعي ميکند بهتر متوجه مي شويم. از آنجا که خدا را تداعي ميکند به سمت بالا کشيده شده است. تا جايي که اين کشيدگي به سمت بالا حتي در لفظ خدا هم ديده مي شود. الله، خدا، برهما، شيوا، کريشنا،Godو ... يک جور کشيدگي حرف «آ» را دارند که در برخي از زبانها شبيه به همان عدد «1» هم هست. «يک» به طور سمبليک نماد ستون، نيزه و ... و حتي به شکل خاص، نماد انساني در وضعيت ايستاده است. زيرا انسان يگانه موجودي است که از اين ويژگي برخوردار است. حتي از نظر برخي از علماي آنتروپلوزي عمودي بودن انسان نسبت به ويژگي انديشه و تعقل امتياز مهم تري است که او را از ديگر موجودات و جانوران متمايز مي کند. همچنين «يک» شکل، حجم و جهت دارد و نمادي است براي مبدأ و خود مظهري ندارد. از طرفي «يک» مثل درخت است. درخت واسطه بين زمين و آسمان است. به اساطير ايران که نگاه کنيم، نخستين روز هر ماه به نام اورمزد (اهورامزدا) نامگذاري شده که باز هم رابطه ميان خداگونه و عدد يک را در اينجا شاهد هستيم. از طرفي نخستين انسان کيومرث است. از لفظ گيو، گي، جي، که با «زي» از زيستن (جان و حيات) و «مُرت» از ماده «مُر» که با مير و مرده و مرگ هم ريشه اند. يعني زنده ميرا. در حروف ابجد عبري «يک» با حرف N تطابق دارد که نماد مردي است که يک دستش را به آسمان بلند کرده و دست ديگرش به زمين اشاره دارد که تمثيلي از وحدت در هستي است. (شبيه رقص سماع!) شايد شکل عدد «1» نمادي از نرينگي هم باشد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ دو: اولين چيزي که عدد «دو» بعد از «يک» برايمان تداعي مي کند، ثنويت و دوگانگي است. عدد دو مظهر توازن، سکون، انعکاس، قطبهاي متضاد و ذات دوگانه انسان است. همان گونه که يک مظهر نقطه است، دو نمايانگر طول محسوب ميشود. دوتايي عدد نخستي است که از وحدت دوري مي جويد، به همين دليل نماد گناه ناشي از انحراف خير اوليه به شمار ميرود. در گذشته اين عدد نماد مبدأ زنانگي بود و به «مادري» نسبت داده مي شد. از آنجا که با وحدت، تضاد و مخالفت دارد (با خدا)، نماد شرّ است و عدد شيطان شمرده مي شود. از لحاظ اسطوره اي، دو حيوان با نمادهاي يکسان حتي اگر از دو نوع متفاوت باشند مثل دو شير يا يک شير و يک گاو نر که هر دو نماد شمسي هستند، مظهر قدرت مضاعفند. افلاطون مي گويد:« دو رقمي است بدون معنا دال بر ارتباطي که به وجود آورنده عامل سوم است.» شايد وي مي خواسته همان تز و آنتي امروزي را بيان کند که عوامل سنتز هستند. در فرهنگ تائويي، عدد دو يادآور Yin و Yang است. در کيمياگري هم از عدد دو استفاده فراوان مي شود. نماد اضداد، ماه و خورشيد، شاه و شاه بانو، گوگرد و جيوه که در ابتدا در تضادند اما سرانجام به صورت دو جنسي وحدت مي يابند. و در مسيحيت دو طبيعت مسيح را نشان ميدهد يعني خدا و انسان. در اساطير مصري، دو نمادي براي تثنيه آفرينش بود. مصريان معتقد بودند که هوروس دو وجه دارد. يکي هاروئيس (Haroeis)- نامي که هوروس به آن خوانده مي شد و ديگر هارپوکراتس (Harpokrates)- به شکل کودکي که انگشتش را مي مکد. در اساطير هند، آگني (خداي آتش) دو وجه داشت. وجهي دلپسند و وجهي وحشتناک. در ايران باستان، عدد دو در مبارزه اهورامزدا و اهريمن جلوه گر مي شد و عدد دو با جدال شب و روز به عنوان دو وجه از روزگاران و نيز با دو جهان، يکي زميني و ديگري ماورايي مرتبط بود. جالب است بدانيم که اعداد فيثاغورسي از «دو» شروع مي شود نه از يک، و اين نظام دوگانگي «بر مبناي دو» پايه رياضيات جديد را تشکيل مي داد. در اساطير ژاپني، ايزاناگي و ايزانامي دوگانه مقدس (خواهر و برادر) هستند که مجمع الجزاير ژاپن و خدايان ژاپني از ازدواج اين دو به وجود آمده اند. در آفريقا هم نمادها بر پايه زوجيت و دوگانگي بنا شده اند و انسان در سايه زندگي و مرگ، نيکي و بدي، شب و روز، چپ و راست و ... زندگي مي کند. از طرفي از کهن ترين و مرموزترين و پيچيده ترين نمادهاي جهان، تصوير دو مار به هم پيچيده دور چوبي قائم است که هم باستاني است و هم جهاني (دويي که به دور يک پيچيده اند). مثلا در موزه لوور، جام ميي از بين النهرين هست، متعلق به 22 قرن پيش از ميلاد، که بر آن عصايي در ميان دو مار نقش شده است. نزاع دو جانور نمايشگر قدرت هاي دوسوگراي مار، يعني قواي سود و زيان و يا سعد و نحس است و هماهنگي قواي پويا و متحرک و متضاد، از جمع و پيوند آنها ناشي ميشود. عصاي جادو که دو مار به دورش پيچيده اند، نمودار درخت، محور جهان و واسطه ميان زمين و آسمان است. وقتي دو چيز با هم جمع مي شوند که منعطف باشند. در اين نماد (دو مار و يک عصا) مارها نماد انعطاف هستند که به يک چيز ثابت و لايتغير (عصا) نزديک شده اند تا به وحدت برسند. در نزد مسيحيان عدد دو مشخصا نماد صليب است. چرا که صليب از دو علامت ( | و _) تشکيل ميشود. يکي از آنها از زمين به آسمان و ديگري از چپ به راست است. يکي از آنها نماد حرکت عرفاني و آسماني انسان و ديگري نماد حرکت و افعال مادي و زميني انسان است. مکتب فراماسونري که به اعتقاد برخي از محققين نشأت گرفته از مهري ها هستند بر دو مبدأ اساسي استوار است. آزادي ضمير مطلقه و تکامل بشري. قانون اساسي آنها نيز داراي دو بخش است. در دو طرف درب ورودي معابد فراماسونري، دو ستون برپا مي شد که يکي علامت روح مذکر و ديگري نشان روح مؤنث بود و اصطلاحاً به اين دو ستون، ستونهاي خورشيد و ماه مي گفتند. معابد آنها تقليدي از معبد سليمان است و در معبد سليمان، دو ستون نمادي براي اعضاي تناسلي نرينه و مادينه بودند. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ سه: «سه» نخستين عدد در برگيرنده واژه «همه» است و ثالوث (Triad) يعني عدد کل، زيرا شامل آغاز و ميان و پايان است. سه تداعي کننده: انسان (بدن، جان، روح)، چرخه حيات (تولد، زندگي، مرگ)، سيکل کامل (آغاز، ميان، پايان) و (گذشته، حال، آينده) است. سه عددي است که وقتي با عدد بعدي يعني «چهار» جمع ميشود عدد مقدس هفت و وقتي با آن ضرب مي شود عدد دوازده را به وجود مي آورد. سه در نمادهاي تائويي عدد "نيرومند"ي است زيرا که نقطه مرکزي تعادل به شمار ميرود. «سه» به معني تحقق امور هم هست: تا سه نشه بازي نشه، يا اينکه سه هورا مي کشيم. سه عدد نيکروزي است: همه چيزهاي خوب سه تا هستند (بنا به باورهاي اسکانديناويايي و توتني). در کيمياگري ترکيب سه تايي گوگرد، جيوه و نمک مظهر روح، جان و بدن هستند. در مسيحيت نماد تثليث است که اين تثليث را ما در بيشتر فرهنگها مشاهده مي کنيم. براي مثال: • پدر، پسر، روح القدس در مسيحيت. • برهما (خداي آفريننده)، ويشنو (خداي نگهدارنده)، شيوا(خداي ويران کننده) در فرهنگ هندو. • اهورامزدا، مهر، آناهيتا يا تثليث زروان، اهورامزدا، اهريمن در ايران باستان. شکل مربوط به سه، مثلث است. سه دايره يا سه مثلث متقاطع مظهر وحدت تجزيه ناپذير تثليث هستند. نمادهاي ديگر عبارتند از نيزه سه شاخه، زنبق، طرح سه برگي و ... مثلث با توجه به اينکه رأس آن رو به بالا يا رو به پايين باشد و يا از لحاظ اينکه چه مثلثي باشد (متساوي الساقين، قائم الزاويه، متساوي الاضلاع و...) معاني متفاوت دارد. مثلث با رأس رو به بالا، نماد زندگي، آتش، شعله و گرماست. در اين مثلث خط افقي نشان دهنده هواست. همچنين مظهر لينگا (Linga) يا همان آلت ذکور هم هست. رنگ اين مثلث معمولا قرمز و گاهي نشانگر تثليث عشق و حقيقت و خرد است. مثلث با رأس رو به پايين، نماد مؤنث، آب، سرما، دنياي مادي و بدن مي باشد و نقش مادر کبير (زاينده) را دارد. در اين مثلث خط افقي نشاندهنده زمين است. رنگ اين مثلث بيشتر به رنگ سفيد نشان داده ميشود. در نمادهاي کوهستان و غار، کوهستان مثلث رو به بالا و مذکر و غار مثلث رو به پايين و مؤنث است. مثلث درون يک دايره ، ناحيه «جلگه حقيقت» ناميده مي شود، که در آن الگوهاي همه چيز بدون آنکه به هم بريزند با هم قرار دارند. آن دايره هم مظهر ابديت است که گرد آنها را فرا گرفته. سه مثلث در هم مظهر وحدت از بين نرفتني سه جزء تثليث هستند. اگر دو مثلث با رأس رو به بالا و با رأس رو به پايين را در هم ادغام کنيم ستاره شش پر به وجود مي آيد. اين شکل که به خاتم سليمان يا ستاره داوود (Mogun موگون داوود) هم معروف است نشاندهنده اين است که: هر چه در بالا هست در پايين هم هست. مظهر اتحاد اضداد، نر و ماده، مثبت و منفي و نمادي از عقل بشر و نشاني از گسترش و تجلي آن است. در شکل مذكور، مثلث بالايي سفيد و مثلث پاييني سياه است. خاتم سليمان معني اين را مي دهد که ترکيب همه عناصر به صورت مثلث رو به بالا به معني طبيعت آسماني و عکس آن به معني طبيعت زميني (خاکي) در انسان متحد مي شوند. در ضمن دو مثلثي که به صورت افقي، رأس به رأس قرار دارند مظهر ماه کاهنده و افزاينده، بازگشت ابدي، مرگ و زندگي و ميرايي و رستاخيز هستند. از آنجايي که هر زايشي با تقسيم صورت مي گيرد، بشر نيز قابل مقايسه با مثلث متساوي الاضلاعي است که به دو مثلث قائم الزاويه تقسيم شده باشد. هر يک از انواع مثلث ها به عنصري خاص مربوط مي شوند: متساوي الاضلاع (زمين)، قائم الزاويه (آب)، متساوي الساقين (آتش) و مختلف الاضلاع (هوا). مثلث متساوي الاضلاع: نماد کل، مظهر تثليث و وحدت و برابري سه جزء است. در سنن يهوديان به معناي خداست که نبايد نامش بر زبان رانده شود و در فرهنگ فيثاغورسي مظهر آتنه (Athene) ايزدبانوي خرد است. مثلث متساوي الساقين: مثلث سنتي و کلاسيک، مثلثي است که زاويه رأس آن 36 درجه و هر يک از زواياي قاعده اش 72 درجه مي باشد. (که اين اعداد خود ويژگيهاي خاصي دارند). مثلث متساوي الساقيني که زاويه رأس آن 108 درجه باشد حاوي ارقام بامعنايي است و هماهنگي خاصي در خود دارد. در اين مثلث دو رأس ديگر هر کدام 36 درجه دارند. عدد 36 نماينده يکپارچگي کيهان، تلاقي عناصر اربعه و تحولات چرخشي در آنهاست. مشتقات اين عدد بيان کننده رابطه سه جانبه ميان آسمان، زمين و بشر هستند. 36 همچنين برابر است با اندازه مربعي که هر ضلع آن 9 باشد و به طور تقريبي مساوي با دايره اي است که قطر آن 12 باشد. عدد 36 با مضرب 10 در جاهاي ديگر هم نمود پيدا ميکنند. هم دايره و هم سال شمسي هر دو به 360 قسمت تقسيم ميشوند و اغلب دوره هاي کيهاني مضربهايي از رقم 360 هستند. مثلث قائم الزاويه: خط عمودي اين مثلث (ضلع راست) نماينده مذکر و خط قائمه آن نماينده مؤنث است و وتر از هر دوي آنها منشعب شده است. اين تفسير که در فرهنگ مصري وجود دارد نشان دهنده اوزيريس (Osiris) آغاز، ايزيس (Isis) وسط و هوروس (Horus) پايان است. مثلث همچنين کليد هندسه و مبناي تقسيم زرين مي باشد که به همين خاطر به آن تناسب الهي نام داده اند (اعداد 3،4،5 در مثلث قائم الزاويه اعداد طلايي و چنين مثلثي، مثلث طلايي نام دارد.) مثلث در علم کيميا به معناي آتش و قلب است و مثلث در هند نماد زهدان ميباشد و حرف دلتاي يوناني نيز به همين معناست. جريان فراماسونري اهميت زيادي به مثلث مي داد و آن را «دلتاي درخشان» مي ناميد که منظور از آن نه دلتاي رودخانه بلکه حرف بزرگ يوناني(دلتا) بود. در مثلث فراماسونري، قاعده به معناي دوام و امتداد و اضلاع که در رأس به هم مي پيوستند نشانه هايي از روشنايي و تاريکي بودند که همراه با قاعده ساختمان سه گانه کيهان را باز مي نمودند. دلتاي درخشان اصلي، مثلث متساوي الساقيني بود که قاعده اش همچون سنگ سربر معابد، بزرگتر از ساقهايش بود و زاويه رأس آن 108 درجه و هر يک از زواياي قاعده اش 36 درجه بود. اين مثلث با عدد زرين (عددي است مربوط به تقويمي خاص که روز ايستر، عيد قيام مسيح را از روي آن تعيين مي کنند) در ارتباط است. مثلث الهام بخش ترکيبات سه گانه زيادي در تاريخ و مذهب بوده است. شعارهاي سه گانه اخلاقي نظير پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک – عقل، قدرت، زيبايي – دوره هاي سه گانه حيات شامل تولد، رشد و مرگ و ابزارهاي سه گانه علم کيميا شامل نمک، جيوه و گوگرد از اين دسته اند. مثلث به عنوان ابزار موسيقي، گاهي از ويژگيهاي اراتو (Erato)، الهه يوناني شعر عاشقانه است. «سه» جزء اعداد مقدس به شمار مي آيد. فرويد در سه، نمادي جنسي تشخيص مي دهد. عدد سه تمثيلي است براي خلقت. خدايان سه گانه در همه جا مشاهده مي شود: • در بابل (انليل Enlil، اِآ Ea، انو Anu) • در مصر (ايزيس، ازيريس، هوروس) • ايرلند باستان (بريال، اپوچار، ايوجاريا) • در هند (برهما، ويشنو، شيوا) • کلداني (آسمان، زمين، زيرزمين) • روم (سرس، ونوس، ديانا) بيشتر از همه «سه» در افسانه هاي فينيقي ها، اهميت زيادي در برداشت و اين اهميت در آثار فينيقي که جديداً کشف شده نيز نمايان است. ديانت فينيقي به سه خداي آفريننده عقيده دارد و تثليث در ميان آنها صرفا تصوري ديني و مجرد نبود بلکه در عمل نيز آن را در آثارشان به کار ميبردند و در بعضي ابنيه هاي فينيقي ها مشاهده شده که عدد سه بدون شک از تصوري اسرارآميز که در تمام کارهايشان وجود دارد، ريشه مي گيرد. به عنوان مثال آنها سه گونه ظرف يا پيمانه مي ساختند و در زيورآلاتشان سه نقش مثلث گون به کار مي بردند و بر ستونهاي ويژه نذوراتشان سه انگشت تصوير مي کردند. اهالي صور (Tyr) در لبنان امروزي تثليث مشهور بعل (Baal)، ملقرت (Melkert) و هرکول (Hercules) را مي پرستيدند. در فينيقيه جشنهايي به يادبود مرگ ادونيس، برپا مي شد که مراسم آن در ايام برداشت محصول سه روز ادامه داشت. در افسانه هاي يونان گره ها (Gree) يا زنان فرتوت، سه خواهر بودند که در هنگام تولد نيز پير به دنيا آمده بودند. اين سه خواهر يعني Dino, Enyo و Pephredo فقط يک چشم و يک دندان جمعاً داشتند که در مواقع لزوم از يکديگر به عاريت مي گرفتند. در اساطير ايراني، جمشيد داراي سه فرّه يا به عبارتي بهتر فرّهي با سه جلوه است. يکي از آنها که فرّه خدايي موبدي است به «مهر» ميرسد. فرّه شاهي به فريدون مي پيوندد و فرّه پهلواني را گرشاسب به دست مي آورد. (خدا، شاه، پهلوان) سه جنبه فرّه جمشيد که معرف رياست او بر حاكمان، موبدان و پهلوانان بوده است، مي تواند گوياي ساختار ابتدايي قبايل هندواروپايي باشد که در آنها رئيس قبيله، خود جادوگر و پهلوان آن نيز بوده است. اژي دهاک سه سر داشت و جامعه طبقاتي سه گانه بود: موبدان، ارتشتاران و کشاورزان. سلتي ها به وجود سه خدا در خدايي واحد ايمان داشتند: نيرو، نور، روح ميراث موسيقي آنها از سه نغمه حکايت دارد: نغمه اي براي گريه، لحني براي خواب و لحني براي شادي. در استراليا، داماد عروس خود را به سه نفر از دوستان خود تقديم ميکرد و آنها دوشيزگي او را با چاقويي از سنگ (پيش از همخوابگي با او) برطرف مي کردند. اعراب جاهليت سه بت داشتند: لات، منات، عزّي اهل مدينه، منات را، اهل طائف لات را و اهل مکه عزّي را گرامي ميداشتند. در زمان ساسانيان سه آتشکده بزرگ داشتيم: آذرفرنبغ، آذر گشنسب، آذربرزين مهر آذر فرنبغ متعلق به پيشوايان و دانايان دين واقع در لارستان فارس (کاويان)، بود. آذر گشنسب آتش شاهنشاهي بوده و به نظامي ها تعلق داشته و در شيز آذربايجان بوده است. آذر برزين مهر متعلق به بزرگان و کشاورزان بوده و در نيشابور خراسان واقع است. عدد سه در آداب و محافل ماسونها به شکلهاي گوناگون ظاهر شده است. به آنها لقب «برادران سه نقطه» داده شده بود و اين به دليل به کاربردن نمادي به شکل سه ستاره بود و احتمالا ماسون ها رمز مثلث سه نقطه را از يونانيها گرفته بودند. شعار فراماسونري ها: آزادي ، برابري و برادري است. وقتي يک داوطلب تقاضاي ورود به اين فرقه را مي کند بايد سه تن از اعضاي سابقه دار او را بشناسند. پس از اين مرحله، تحقيق درباره اطلاعات و عقايد سياسي او آغاز مي شود. در فراماسونري اوليه که صنفي بود و فقط معماران در آن عضويت داشتند، درجات يک ماسون از آغاز تا پايان سه مرحله مبتدي، کارگر و بنّا، بود که اکنون به سي و سه درجه افزايش پيدا کرده است که سه رتبه نخستين، يعني نوآموز، همکار و استاد بنّا نماد طبيعت، انديشه و حقيقت يا عمل، درس و حکمت بودند. عضو جديد با سه شرط در محفل پذيرفته مي شد: در جامعه فردي شايسته و نيکوکار باشد، از ثروت مادي به دور باشد، بر اسرار جمعيت راز نگهدار باشد. عضو جديد وقتي براي نخستين بار وارد محفل ماسوني ميشود روبروي در بيروني مي ايستد و سه بار سه ضربه مي زند و آنگاه به سالن ميرسد، سه گام بر ميدارد. بعد از پذيرش، چشمان او با دستمالي بسته ميشود ... و وقتي استاد سه ضربه بر روي ميز مي زند پارچه از چشمش برداشته مي شود و برق سه بار روشن و خاموش مي شود. عضو جديد ماسون، اسرار ماسوني را در سه مرحله فرا مي گيرد. در مافيا هم عضو مافيا لازم است به سه خصلت آراسته باشد. در اسلام هم ميتوان به سه اصل دين (توحيد، نبوت و معاد) اشاره کرد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ چهار: چهار يعني کليّت، تماميّت، زمين، نظم، عقل، اندازه و عدل. چهار نشاندهنده چهار جهت اصلي، چهارفصل سال، اضلاع مربع، بازوان صليب، رودخانه هاي بهشت، چهار عنصر و... است. چهار در عهد قديم، عددي نمادين است. مثل چهار رودخانه بهشت كه صليبي شكل هستند، چهار بخش زمين و غيره. تربيع خدايان با تثليث در تضاد است. در قرون وسطي، چهار انتهاي صليب با چهار منطقه بهشت يكي دانسته مي شد. يعني شمال و جنوب و شرق و غرب را با برخي مراحل رستگاري در مسيحيت مرتبط مي دانستند. چهار يكي از كامل ترين ارقام است. رقم هوش است. جالب است كه لفظ خدا در بسياري از زبانها و فرهنگ ها چهار حرف دارد. يهوه( عبري)، الله (عربي)، deus لاتين، devo( به زبان گلها)، deva ( به زبان ودايي). لغت آدم Adam هم در برخي زبانها چهار حرف دارد. چهار نمادي است از دنياي مستقر و سازمان يافته كه حركت در آن، از نقطه اي ساكن آغاز ميگردد و با رفتن به چهار سوي اصلي، صليب يا مربع را مي سازد. معناي نمادين چهار، با مربع و صليب ارتباط دارد و وجود صليب در مربع، نمايانگر پويايي عدد چهار است. چهار به گونه اي، رقمي الاهي است. در بسياري از موارد هاله دور سر حضرت عيسي، چهار پرتو دارد يا به چهار قسمت شده است. در تمام اقليم ها، شاهان را صاحب چهار دريا و چهار گوشه جهان مي خواندند. در زبان ژاپني، براي كلمه مرگ و چهار يك واژه به كار مي رود. در طبيعت اساس شيمي آلي بر چهار عنصر كربن، اكسيژن، هيدروژن و نيتروژن قرار دارد. درهند، چهار عدد مقدس «ودا» هاست كه به چهار بخش سرودها، طلسمات، آئين ها و نظريات تقسيم شده است. در اساطير زرتشتي ، مجموع جهان مادي ودنيوي به چهار دوره سه هزارساله تقسيم بندي شده است. گردونه اردويسور آناهيد، الهه و مظهر آب را چهار اسب نر همرنگ و هم قد ميبرند كه همان باد، باران، ابر و تگرگ (ژاله) هستند. در چين، چهار عدد شرافت است. در نپال مردم به چهار كتاب مقدس ايمان دارند. عدد چهار و مقام و اهميت ديني و كيهاني آن بيش از همه در امريكاي شمالي مشهود است . دركتاب مقدس، به ويژه درمكاشفات، عدد چهار، نشانه تماميت است. همانطور كه گفتيم، يهوه چهار حرف دارد (YHVH) كه به چهار حيوان مربوط است. شير، انسان، گاو و عقاب كه اينها، علامت خاندان اسرائيل هم محسوب ميشوند. در مسيحيت هم هركدام از اينها (حيوانات) به چهار كتاب انجيل نسبت داده مي شود. شير به مرقس، انسان به متي، گاو به لوقا و عقاب به يوحنا. و از سوي ديگر هر يك از اين حيوانات در منازل منطقه البروج به صورت چهار صورت فلكي براي خود جايي دارند. اين چهار انجيل كه نام برديم انجيل اربعه هستند كه مي توان از آنها براساس گفته رهبران مسيحي استفاده كرد. اما چهار انجيل ديگر هم داريم كه از سوي رهبران مسيحي تحريم شده اند و آنها عبارتند از: برنابا، برتلما، جميس و اندريو. صُبّي ها (ماندايي ها) درغسل تعميد خودشان، چهار انگشت دست راست خود را در آب فرو ميكنند و غسل مينمايند. محفل فراماسونري ها از ميدان و چهار اتاق تشكيل شده است و آزمايش داوطلب در فراماسونري چهار مرحله دارد: آزمايش هوا، آزمايش خون، آزمايش آتش و آزمايش آب كه هر كدام مراسم خاص خود را دارد. پيروان حسن صباح، محل بهشت خدا را به صورت مبنايي از عدد چهار تصور مي كردند و باغ را به چهار قسمت تقسيم مي كردند. لغت تصوف چهار حرف دارد و هر حرف به صفاتي تعبير مي شود: • ت: ترك و توبه و تقوي • صاد: صبر و صدق و صفا • واو: ورد و وفا و ودود • ف: فرد و فنا و فقر اين چهار حرف بر چهار سير و سلوك يعني الي الله، بالله، في الله و مع الله دلالت ميكنند. چهار باد داريم كه عبارتند از: صبا و دبوز و شمال و جنوب. در آفريقا، چهار عدد زنانگي و در نهايت عدد خورشيد است كه نماد زهدان اوليه محسوب ميشود و چهار نامي است كه به سر آلت مرد داده شده است و به عنوان روح زنانه مردان به حساب آمده است. در فرهنگ بودايي، دامبا(Damba) يا درخت حيات چهار بخش دارد. درفرهنگ چيني، چهار عدد زمين هم هست كه مربع نماد آن است. در فرهنگ سرخپوستي، عدد چهار، چهار جهت اصلي و چهار باد را نشان ميدهد و همچنين به صورت صليب و صليب شكسته نشان داده مي شود و اعمال تشريفاتي و آيينها چهار مرتبه تكرار ميشوند. فيثاغورسي ها عدد چهار و ده را اعداد الهي مي دانستند و از جمع چهار عدد اول عدد ده بدست مي آمد : 10=4+3+2+1 در مسيحيت، چهار عدد جسم و سه عدد جان است. در مصر باستان، عدد مقدس زمان است و سقف آسمان را چهار ستون نگاه مي دارد و چهار پسر هوروس از چهار جهت اصلي نگهداري مي كنند. جالب است كه با توجه به بسياري از پديده هاي زبان شناختي و فرهنگي ديگر معلوم ميشود كه عدد چهار واقعاً نشان دهنده مرحله جديدي در درك اعداد است. ما به آساني ميتوانيم يك، دو، سه يا چهار شيء را تشخيص بدهيم بدون آنكه نيازي به شمردن آنها باشد، ولي اگر تعداد بيش از چهار تا باشد بايد آنها را بشمريم تا بگوئيم كه چند تا هستند. گفتيم كه شكل مربوط به عدد چهار مربع و صليب است. اگر يك مربع داشته باشيم و دو قطر آن مربع را بكشيم يك صليب به وجود مي آيد كه همين موضوع نمايانگر پويايي رقم 4 است . يك ضرب المثل چيني مي گويد: «بي نهايت عبارت است از مربعي بدون گوشه». برطبق نظر فيثاغورث، مربع نماينده وحدت گونه ها و نشان دهنده برابري يك چيز با خودش است و ميتواند نمادي از عدالت قانون تلقي شود كه همه را به يك چشم مي نگرد و از نظر افلاطون، مربع نماينده هماهنگي است كه عاليترين فضيلت به شمار مي رود. جالب است كه در تمدنهاي ثابت و غير صحراگرد، مردمان خانه ها و پرچين هاي خود را به صورت مربع يا مثلث مي ساختند. در حالي كه مزارع و چادرهاي قبايل چادرنشين و صحراگرد دايره اي شكل ساخته مي شوند. پيوستگي ميان دايره و مربع، همواره نمايانگر آسمان و زمين و پيوستگي آن دو است. اگر دايره نماد آسمان است، مربع نماد زمين است و اگر دايره نماد زمان باشد، مربع نماد مكان است. در معماري ايراني (اسلامي) مربع به دايره (گنبد) تبديل ميشود و اين يعني اينكه از شكلي كه ابتدا و انتها و آغاز و پايان دارد به شكلي كه نه ابتدا و نه انتها و نه آغاز و نه پايان دارد مي رسيم. از لحاظ فيثاغورسيان مربع نماد جان است ودر چين نماد انسان متناسب مي باشد. يك مثل كنفوسيوسي به اين گونه بيان مي شود :« عمل كردن در مربع يعني آنچه بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند» كه اين مثل به نوبه خود همان شعار طلايي و مشترك در اديان بزرگ است. در معماري كه از مربع برج به دايره گنبد مي رسيم ، معمولاً اين مرحله توسط يك هشت گوشي انجام مي شود كه نيمه راه مرحله مربع شدن، دايره است. گاهي مربع نشانگر محدوديت است و در معماري مقدس يعني معرفت متعالي و صورت مثالي ناظر بر كارها. مربع سازي دايره و دايره سازي مربع به معني استحاله شكل كره اي آسمان ها به شكل مستطيلي (مربعي) زمين و بالعكس در ساختمان مقدس پرستشگاه يا كليساست كه به معني اتحاد رمزي چهار عنصر و دستيابي به وحدت به كمك بازگشت به سادگي آغازين است. در ميان نمادهاي هندي، مربع صورت مثالي و الگوي نظم درعالم، معيار تناسب و سنجش كامل انسان است. بنيان پرستشگاه و هر مكان مقدسي مربع شكل است. مربع در پايه معبد بودايي، مظهر طرح زمين است. گفتيم كه صليب يا چليپا هم مظهر و بيان كننده عدد چهار هستند. صليب نمادي جهاني براي ارتباط بين زمين و آسمان است. مظهر درخت حيات و درخت روزي ده هم هست. صليب نماد جهاني صورت مثالي انسان است كه تا بي نهايت در سطح افقي و عمودي مي تواند گسترده شود. از آنجا كه صليب مي تواند به شكل نامحدود در همه جهات گسترش يابد (منظور چهار جهت است) بايد مظهر زندگي سرمدي باشد. خط عمودي آن نماد آسماني، روحاني و عقلاني، مثبت، فاعل و نرينه و خط افقي آن نماد خاكي، منطقي، منفي، منفعل و مادينه است. اگر كل صليب (خط عمودي و افقي) را با هم در نظر بگيريم مظهر دو جنسي آغازين قبل از جداشدن توسط خدايان از همديگر هستند. صليب همچون مربع نمايانگر زمين است و رابطه اي ظريف ميان عدد چهار و مربع برقرار مي كند. وقتي يك مربع را در يك دايره محاط مي كنيم و اقطارش را هم رسم مي كنيم به اين ترتيب صليب يك رابطه ميان دايره و مربع برقرار ميكند (رابطه اي ميان زمين وآسمان). صليب از نقطه تقاطع خط هايش كه بر مركز دايره منطبق است به سوي دايره مي رود و آن را به چهار بخش مساوي تقسيم مي كند. با متصل كردن انتهاي خطوط صليب، مربع و مثلث حاصل مي شود. صليب ميان دايره تداعي كننده چرخ سرنوشت و صليب ميان مربع تداعي گر و نماد ثبات ميباشد. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ پنج: عدد انسان است زيرا به صورت پنج ضلعي است كه سر و بازوان و پاها را نشان مي دهد. در حقيقت عالم كبير بشري را تداعي مي كند. پنج ضلعي يعني بيكرانگي وجود و نمادهاي قدرت و كمال دايره را نيز شامل مي شود. ستاره پنج پر همانند دايره، نماد كليّت است. پنج عدد وصلت الهي ( hieros gamos) يا هماني كه از آن به عنوان ازدواج مقدس و يا گاهي روسپيگري مقدس نام برده مي شود هم هست. زيرا حاصل تركيب عدد مونث و زوج دو، و عدد مذكر و فرد سه است. 5=3+2 گاهي صليب نمايانگر عدد پنج است. زيرا چهار پر آن نمايانگر چهار عنصر جهان هستند كه در نقطه پنجم يعني مركز به وحدت مي رسند. ستاره پنج پر از وصل كردن اقطار يك پنج ضلعي منتظم به وجود مي آيد. ستاره پنج پر تداعي كننده طرح مرد ويترووين لئوناردو داوينچي هم هست كه مردي را درون دايره با دست و پاي باز كشيده است. اما تصوير پنج پر در كتيبه هاي سلطنتي سومري مربوط به اواخر هزاره چهارم و اوايل هزاره سوم پيش از ميلاد ديده مي شود كه در آنجا نماد حد قدرت پادشاه است كه به دورترين گوشه زمين ميرسد. اين طرح را به عنوان مظهر رمزي فيثاغورسيان به كار مي بردند. و بعدها ستاره شناسان قرون وسطي و ساحران از آن استفاده مي كردند. براي دور نگه داشتن ارواح خبيثه، آن را در راهروها قرار مي دادند. از طرفي به عنوان يك نماد عيسوي، حاكي از پنج زخم بدن مسيح است. اين شكل شخصيت كامل و وجود بي پايان را تداعي مي كند و نيرو و كمال دايره را ميپذيرد. پنج گوشه آن عبارتند از: روح، هوا، آتش، آب و خاك و پنج حرف SALVS در پنج گوشه آن مظهر سلامتي و پنج حس است. همچون دايره، قدرت اسارت نيروهاي شر و عناصر را دارد (ذكر كنيم كه وقتي كسي بيماري صرع و يا مثل آن داشته و حالت آن به شخص دست مي داده، دور او را يك دايره مي كشيدند تا مراسم مذهبي و جادويي را برايش انجام دهند و ارواح خبيث را از او دور كنند يا به دام بيندازند.) درجادوگري ، طلسم پنج پر برعكس مظهر بز اهريمن و پاي جادوگر است. وارونه اين طلسم نشانه طبيعت واقعي انسان به صورت معكوس است. اين شكل نماد جادوي سياه به شمار مي رود. عدد پنج در اسلام به عنوان نمازهاي پنج گانه، پنج ستون دين، پنج تن آل عبا و ... ديده مي شود. عدد پنج در مراسم پارسي و مندايي بسيار پر معني است و احتمالاً با پنجه مقدس (پنجك) كه مراسم نوروزي در آن روزها اجرا مي شد در ارتباط است. زيرا سال را 360 روز فرض مي كردند و پنج روز آخر را به آن مي افزودند. د رفرهنگ چيني مي توان به پنج عنصر، پنج كوه مقدس و... اشاره نمود. درفرهنگ فيثاغورسي نشان دهنده Hieros gamos ، ازدواج زمين و آسمان و مظهر آپولون (Apollo) است. زيرا ايزد نور است و پنج ويژگي دارد. در مسيحيت، مظهر انسان پس از هبوط، پنج حس، پنج نقطه صليب، پنج جراحت مسيح است. در فرهنگ يوناني – رومي عدد عروسي، عشق و وحدت است و عدد ونوس مي باشد. لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ هفت: هفت نخستين عددي است که هم مادي و هم معنوي مي باشد. هفت يعني کمال، امنيت، ايمني، آرامش، وفور، اتحاد مجدد، سنتز و بکارت. هفت عدد مادر کبير است. به اعتقاد فيلن، هفتمين قوه هر عددي هم مربع است و هم مکعب و از اين رو اهميت به سزايي دارد. در بسياري از اساطير، اژدهاي هفت سر ديده ميشود. هفت نماد پيچيدگي و تودرتويي است. حاکي از بطن در بطن بودن خلقت، زمين، آسمان و هر آنچه که عميق و ژرف و وسيع است ميباشد. سمبل مراتب کمال و تعالي است. هفت با نقطه اوج عمر که 63 (9×7) يا (7-70) باشد ارتباط پيدا مي کند. 63 سني است که پيامبر اسلام در آن سن وفات يافت. ترکمنهاي ايران وقتي به سن 63 سالگي ميرسند يک نوع مراسم برپا ميکنند. هفت باکره است زيرا با ضرايب آن هيچ عددي که زير ده باشد به دست نمي آيد و در ميان نخستين دهگان تنها عددي است که مقسوم عليه 360 واقع نمي شود. هفت که سه گان روحاني (3) و چهارگان محسوسات (4) را در بردارد (3+4) همه آفريدگان را شامل مي شود. هر يک از شاخه هاي درخت حيات هفت برگ دارد. هفت نماد طبقات زيگورات ها است. در حقيقت زيگوراتها با عدد چهار و پنج و هفت در ارتباطند: چهار زاويه زيگورات رو به چهار جهت. اين چهار جهت (چهار نقطه) به اضافه قله آن که رو به آسمان بود پنج نقطه مي شدند که از اين راه خدايان به زمين آورده مي شدند. در نزد مصريان هفت، نماد زندگاني جاودان و ابدي بوده و به همين دليل حرف Z که چيزي جز دو 7 نيست، (حرف اول لغت Zao به معناي من زنده ام و واژه Zeus (زئوس) پدر روحاني همه زندگان) گرامي بوده است. در اساطير و انديشه هاي زرتشتي هرمزد و شش امشاسپندان عدد هفت را تشکيل ميدهند. رقم هفت، نمودار زندگاني جسماني (6) پيوسته به حيات الهي (1) (7=1+6) است. علامت صليب (T(Tau دوباره در عدد هفت ظاهر مي شود. اين علامت يکي از کهن ترين علايم دنياي باستان است که نشان هفتگاني بوده و در حکمت گنوسي و در نزد زرتشتيان و فيثاغورسيان و ... طلسمي سحرآميز به شمار مي رفت و حتي يازده قرن قبل از ميلاد مسيح و در ميان قوم اينکا علامت T مشاهده مي شود. تعبير ديگري که براي صليب به کار ميرود از اين روست که انساني که بر اين صليب آويخته ميشده منجي عالم به شمار مي آمده است. او نمايشگر الوهيت و انسان خداواري محسوب مي شده که عمل شهواني آدميزادگان را به اوج کمال مي رساند. در انديشه هاي اسلامي، نخستين عدد کامل هفت است و هفت بار طواف کعبه مظهر هفت نشانه خداست. در انديشه هاي بودايي، عدد صعود و عروج با بالا و دستيابي به مرکز است. در ستاره شناسي هم، هفت ستاره خوشه پروين و ... را داريم. در دين يهود شمعدان هفت شاخه وجود دارد که به آن منوره (Menorah) گفته ميشود. اين شمعدان مظهر حضور الهي است. ساقه شمعدان نقش درخت کيهاني و محور عالم را مي پذيرد. شاخه هاي هفت گانه آن عبارتند از : خورشيد، ماه و سيارات و همين طور هفت روز هفته و هفت ستاره دبّ اکبر و هفت دوره و نيرو در جهان. در انديشه هاي فيثاغورسي، هفت عدد کيهاني که شامل سه آسمان و چهار جهان است. در مصر باستان عدد هفت براي اوزيريس مقدس شمرده مي شود. در فرهنگ ميترايي، غار ميترا هفت در و محراب دارد و نردبان هفت پله مظهر درجه راز آشنايي در آيين رمزي آنهاست. در عرفان و تصوف ايراني- اسلامي هفت شهر عشق و هفت حال صوفي را داريم. در آنچه که به عنوان سمبل فروهر مي شناسيم، هفت رمز وجود دارد و در ايران باستان هفت جشن پارسايي داريم که عبارتند از: نوروز، مهرگان، سده، زادروز، زناشويي، سيزده به در، يلدا. اهورامزدا هفت صفت دارد: نور، عقل نيک، راستي، درستي، قدرت، تقوي، خير، فناناپذيري در آيين مهر روي برخي نقوش برجسته مهرپرستي هفت سرو ديده مي شوند. مهرکده ناحيه دورا داراي هفت پله است که به محرابي ختم مي شود. درجات هفت گانه تشرف به آيين مهر عبارتند از: کلاغ، عروس، سرباز، شير، پارسي، پيک خورشيد، پير. ديگر اينکه امروزه عدد هفت را در سفره هاي هفت سين هر ايراني مشاهده مي کنيم. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ هشت: هشت عدد بهشت بازيافته است. به صورت (1+7) به معناي اوكتاو (octave) و شروع دوباره است. چون نخستين عدد مكعب است مظهر اتحاد به شمار مي رود و چون شش سطح دارد نمايانگر كمال است از طرفي مكعب نماد ثبات و پايداري است. در هنر غرب ، تكيه گاه ايمان (faith) و برخلاف كره ناپايدار (به معناي بخت واقبال) است. مكعب همچنين تكيه گاه تاريخ است. هشت ضلعي آغاز تبديل مربع به دايره و بالعكس است. در انديشه هاي مسيحي، مفهوم باززايي و تولد دوباره است. معمولاً حوض غسل تعميد هشت ضلعي است زيرا نماد مكان باززايي است. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ نه: نُه عدد محيط است. از اين رو براي محيط دروني به 90 و360 درجه تقسيم مي شود. همچنين دايره با عدد 10 كه عدد مقدس در نزد فيثاغورسيان است مشخص مي شود. كه نُه به مفهوم عدد محيط و يك به معني مركز از آن استنباط مي گردد. در بسياري از زبانهاي هندواروپايي كلمه است كه براي اين عدد به كار مي رود بسيار نزديك به صفتي است كه مفهوم تازگي و نو بودن را مي رساند. دقت كنيد: در لاتين : novus, novem در فرانسه :neuf,neuf در انگليسي:new, nine در آلماني : neu , neun در سانسكريت : nava, nava در فارسي : نُه و نو در نخستين دوره اي كه بشر شروع به شمارش كرد، عدد نه مرحله تازه اي پس از هشت محسوب مي شد. عدد 8 (achta,acht,eight, huit,octo) در پنج زباني كه در بالا نام برديم خود از نظر دستوري از تثنيه نام ع (tehatvara, vier, four, quatre quattuor) قابل اشتقاق بود. در بيشتر زبانهاي سامي، نامهايي براي عدد نه به كار مي رود كه از لحاظ آوايي به هم نزديكند. در اكدي واژه tishu، در عبري واژه tesha، در سرياني كلمه tscha، در عربي كلمه «تسع» و در اتيوپيايي واژه tesu. بنا به دستور زبان عربي ،كلمه تسع از ريشه «وسع» مشتق مي شود كه به معني «وسيع بودن يا شدن » است. بنابراين ممكن است مفهوم تازگي كه در زبانهاي هندواروپايي در ارتباط با عدد نه مشاهده مي شود در زبانهاي سامي هم به نوعي وجود داشته باشد. اگر به يك دلاري و عقابي كه روي آن است دقت كنيد، متوجه مي شويد كه تعداد پرهاي دم آن از نه پر تشكيل شده است. نه رقم نزول قدرت آسماني به جهان است. از طرفي زنگ نيايش آنجلوس در كليساي كاتوليك رومي، نه بار به صدا در مي آيد. طول آبستني انسان نه ماه است. در فرهنگ بودايي، عدد لاهوتي و نيروي روحاني اعلاء است. در فرهنگ چيني (3×3) خوش يمن ترين اعدادند. در انديشه هاي فيثاغورسي، حدّ نهايي اعداد است و ساير اعداد در آن موجودند و به آن بر ميگردند. در مصرخدايان نُه گانه داريم. در سنت هندو، ماندالاي (دايره) هشتاد و يك مربعي را شكل مي دهد كه متضمن معناي عالم است. در هنر يوناني – رومي نُه ايزد و بعدها نُه موز (muses) ايزد بانوان هنر وجود داشت كه واژه موزه (museum) از آن به وجود آمده است. 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ دوازده: از ضرب 4×3 به وجود مي آيد و مي تواند نشانگر يك دايره كامل باشد. معمولاً در بيشتر ملل مبناي تقسيم قرار گرفته و نماد گذشت زمان و پرشدن پيمانه است. در بابل و مصر، منطقه البروج به دوازده برج تقسيم شده بود و هر ماه از ماه هاي سال را به برجي نسبت مي دادند. حماسه گيلگمش نيز با خط ميخي بر دوازده لوح نگاشته شده است. مصريان سال را به 12 ماه سي روزه تقسيم كرده بودند و با الحاق پنج روز (پنجك) يك سال 365 روزه به وجود مي آوردند. خدايان مستقر در كوه المپ در يونان باستان، دوازده نفر بودند كه رهبري آنها به عهده زئوس بود. تعداد خدايان در اساطير روم به دوازده تن مي رسيد كه رهبري ايشان به دست ژوپيتر بود. در ايران، بروج دوازده گانه در بندهشن به اين صورت آمده است: گاو (ثور)، دوپيكر( جوزا)، خرچنگ ( سرطان)، شير (اسد)، خوشه (سنبله)، بره (حمل)، ترازو( ميزان)، ماهي (حوت)، دلو( سطل چاه)، بز( جدي)، نيم اسب ( قوس)، كژدم ( عقرب) در اساطير زرتشتي، مجموع عمر مادي و معنوي برابر با دوازده هزار سال است. در هند باستان، برهما دوازده خدا براي كمك به خود در امر آفرينش خلق كرد. در پرو هم، سال را به دوازده ماه تقسيم مي كردند. در فرهنگ يهود – تلمود (Talmud) دوازده ساعت نخستين در روز اول حيات آدم چنين تفسير مي شود: 1- پروردگار خاك را جمع مي كند. 2- خاك به صورت گل در مي آيد. 3- پروردگار پيكر آدمي را مي سازد. 4- پروردگار در آن روح ميدمد. 5- آدم بر دو پايش مي ايستد. 6- آدم موجودات زنده را نام مي برد. 7- پروردگار به او حوا را مي بخشد. 8- آدم و حوا با هم در مي آميزند. 9- پروردگار آنها را به نزديك نشدن به درخت معرفت فرمان مي دهد. 10- نافرماني آدم و حوا 11- پروردگار فرمانش را بر ضد آن دو صادر ميكند. 12- پروردگار آن دو را از بهشت مي راند. در تفكر اسلامي- شيعي دوازده امام داريم. در تفكرات بودايي، شوراي دالايي لاما دوازده عضو دارد. در فرهنگ سامي، دوازده روز نبرد آشفتگي آغازين و كيهان وجود دارد. در فرهنگ عبري، درخت حيات دوازده ميوه دارد و در فرهنگ مسيحي، مسيح دوازده حواري دارد. در آئين ميترايي، ميترا دوازده مريد دارد (شايد اين هم دليلي باشد كه مسيحيت از ميترائيسم گرته برداري كرده است.) 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده