bandarabasi 373 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۸۹ قهوهخانهداري از دوران صفوي در ايران رواج يافت. در سدههاي بعد در گوشه و كنار ايران ادامه يافت و محل اجتماع مردم كوچه و بازار در ساعتهاي فراغت آنان، به ويژه اوايل شب شد. با هجوم مردم به اين چايخانهها، كه به قهوهخانه موسوم شد، معركهگيران و نقالان و پردهداران نيز به اين گونه مكانها سرازير شدند و موجبات پيدايي نوع ويژهاي از نقاشي ايراني يعني «نقاشي قهوهخانه» را فراهم كردند. نقش بر ديوار كه از دير زمان در تالارها و اندرونيها به صورت نقوش برجسته سنگي و سفالينههاي لعابدار و بعدها به صورت كاشي و كاشي برجسته رواج يافت، در زمان صفوي به نقاشي روي گچ و سپس در دورههاي بعد، تا اواخر قاجار، به استفاده از كاشيهاي نقشدار بر سر در اماكن و ديوار حمامها، زورخانهها و درون منازل اعياني متداول شد. با جدا شدن نقاشي از ديوار، صاحبان چايخانهها نيز به سفارش پردههايي مناسب براي محل كسب خود پرداختند و براي اين منظور، موضوع نقاشيها به گونهاي انتخاب ميشدند تا مورد علاقه مردماني كه در قهوهخانه وقت ميگذراندند، قرار بگيرد. مثل صحنههاي رزمي از داستانهاي شاهنامه فردوسي يا صحنههايي از واقعه كربلا. نقاشي قهوهخانه با عليرضا نقاشباشي پدر حسين قولر شروع ميشود. مدبر و قولر هر دو از شاگردان او بودند. اينها پيشگامان مكتب قهوهخانه هستند. سپس غديرعلي، اسمال آرتيس، محمد رحماني، يدالله عدالتجو، عباس بلوكيفر، حسن اسماعيلزاده، اسماعيل كياني به جمع اين نقاشان اضافه ميشوند. حسين همداني و محمد فراهاني هم به ساختن پردههاي درويشي پرداختند كه سابقه اين پردهها به دوران زند و قاجار مربوط ميشود. گاهي اوقات قولر و مدبر با هم روي يك اثر كار كردهاند. با دقت بر پردههاي آنان اين موضوع به روشني مشاهده ميشود، زيرا تكنيك و شيوه كار اين دو با هم تفاوت بسيار دارد. قلمگيري كه از شاخصههاي كار قولر است، يعني يك خط سياه كه به دور اشياء و اجسام و انسانها به كار رفته و در كار مدبر با نمايش حجم به وسيله سايه روشني صورت گرفته است. بنابراين كار آنان از لحاظ ساخت و ساز و پرداخت، شباهتي با هم ندارد. در اين باره گاهي مشاهده شده كه امضاء قولر و مدبر هر دو، در پاي يك اثر بوده است. مدبر، اواخر عمر در مغاز مرشد محمد، واقع در بازارچه كلعباسعلي حوالي ميدان حسنآباد كار ميكرد. پس از مرگ او تعدادي تابلو طراحي شده و نيم تمام نيزد مرشد باقي مانده بود. تابلوي روز عاشورا از آثار مهم محمد مدبر است. در وسط تابلو امام حسين(ع) سوار بر اسب ديده ميشود در حالي كه حضرت علياصغر(ع) را در آغوش گرفته، و در بخش زيرين تابلو حضرت قاسم(ع) سر بريده ازرق را در دست دارد و حضرت علياكبر(ع) شمشيرزنان به جلو ميتازد. حضرت عباس(ع) شمشير خود را در كمر خصم فرود آورده است. در چهار طرف امام حسين(ع)، انبياء و ملائك، امامان و جنها صف كشيدهاند. امامان با هالهاي از نور، رسولان با انبوهي از موسي سپيد و ملائك با بالهاي برافراشته و جنها با شاخ و گوشهاي بلند و پاي سمدار مشخص شدهاند. عباس بلوكيفر شاگرد حسين قولر بود. او به سرعت الفباي كار را آموخت و سپس به تهيه تابلو پرداخت و در اين زمينه تبحر و تسلط پيدا كرد و در رنگآميزي و ساخت و ساز به درجه استادي نائل شد. نخستين تابلوهايي كه توسط بلوكيفر كشيده شده (كه شايد بهترين آثارش همانها باشند) تابلوهايي است كه با دقت بسيار و در نهايت حوصله تهيه كرده، براي (محمدعلي كيخسرو و يا ارباب كيخسرو) قهوهچي معروف تهران كشيده است. اين آثار كه چهار عدد است در مجموع در مدت شش سال به انجام رسيد. كه البته اين دوران مداوم نبوده و به گفته سفارشدهنده آثار، در طول اين مدت (6 سال) گاهگاه روي آنها كار شده است. با توجه به اينكه تولد بلوكيفر در سال 1303 بوده، ميتوان دريافت كه او در سن 15 سالگي نقاش ماهري بوده است، زيرا تابلوي رستم و سهراب او تاريخ 1318 و بارگاه كيخسرو 1324 را نشان ميدهد. قهوهخانه محمدعلي خسرو در منطقه سنگلج تهران، روبهروي در غربي پارك شهر از يك مغاز دو دهنه با فضايي به مساحت 8 در 8 متر مربع تشكيل ميشد كه در انتهاي ضلع غربي اين سالن به باغچهاي منتهي ميگرديد كه درختاني داشت و تابستانها مشتريان بساط خود را زير اين درختها پهن ميكردند. بدون شك پس از حسين قولر، دومين كسي كه در شكلگيري شخصيت بلوكيفر مؤثر بوده، محمدعلي خسرو بوده است. البته تابلوهاي ديگري هم از بلوكيفر قابل اشارهاند. از جمله تابلوي بارگاه فريدون در ابعاد 130 در 180 كه به دستور سيدعلي ميري ساخته شده است. بلوكيفر به تدريج توجه قهوهداران آن زمان را يكي پس از ديگري به خود جلب كرد. آثار بلوكيفر را بايستي به دو دوره تقسيم كرد: ابتدا آثاري كه همزمان با محمد مدبر و حسن قولر كشيده كه با آنها و در كنار آنها به وجود آورده است. اين دوره تا سال 1330 و مربوط به زماني است كه هنوز راديو و تلويزيون به قهوهخانهها راه نيافته بود و دوره دوم، آثاري است كه بيست سال بعد و تا پايان عمر كار كرده است. پس از ورود لوازم صوتي و تصويري كه با استقبال مردم روبهرو شد، نقالها خانهنشين شده و تابلوهاي قهوهخانه به انبارها سرازير شد و اگر در يك قهوهخانه تابلويي يافت ميشد، در زمره اسباب و اثاثيه آن مكان به حساب ميآمد. در اين زمان بود كه «ماركو» هنگامي كه گالري استتيك را در ميدان فردوسي داشت، به جمعآوري اين آثار پرداخت. ماركو، قولر و مدبر را هم پيدا كرده و نزد خود برد و با آنها دوستيها داشت و با عطوفت و مهرباني رفتار كرد؛ ماركو ميگفت: «قولر و مدبر از هم گلههايي هم داشتند كه در تنهايي با من در ميان ميگذاشتند.» پس از ماركو، منير فرمانفرمائيان بخش ديگري از اين آثار را جمعآوري كرد. اين دو مجموعه سرانجام توسط دولت وقت خريداري شد و اكنون در كاخ سعدآباد نگهداري ميشوند. پس از اين نمايشگاه بود كه دهها نفر به اين آثار علاقهمند شدند و به جمعآوري بقاياي تابلوهاي قهوهخانه شتافتند و آرزوي داشتن اثري از اين دست را در سر ميپروراندند. انبوه اين تقاضاها، سبب شد كه بازماندگان نقاشان قهوهخانه چون بلوكيفر، فتحالله (پسرخوانده قولر)، حسن اسماعيلزاده و حسين همداني، به سرعت به تقليد و تكثير اين نقاشها بپردازند. حتي با كهنه كردن آنها سعي بر آن ميشد تا جايي كه بتوانند آنها را به جاي آثار قديمي به فروش برسانند. اين نمونههاي تقليدي كه با كيفيتي نازل توليد ميشد، سبب گرديد افراد ديگري هم كه در حاشيه اين شغل قرار داشتند، به رج زدن اين نقاشها، اما در حد ابتذال همت گماشته، بنابراين همان بلوكيفر كه براي هر گوشه از كارش ساعتها در تفكر بوده و روي جزئيات اثر با تأني و تأمل كار كرده، همراه با بقيه همكارانش به توليد انبوه همان آثار پرداختند و حتي نام سفارشدهندگان قديمي را زير تابلوي خود ذكر ميكردند. اين نقاشان چون بخش اعظم آثارشان به ترسيم وقايع كربلا در روز عاشورا مربوط ميشد، به نقاشان مذهبي معروف شده، در زمره خادمان اهلبيت درآمدند و در اين سه دهه اخير بسيار مورد توجه قرار گرفتند. حتي زندگينامه و سرگذشت آنها موضوع پاياننامه تحصيلي بسياري از دانشجويان دانشگاه شده است. بعضي از آنها مانند بلوكيفر نيز به مقام استادي دانشگاه رسيدند. منبع: مقاله نقاشي قهوهخانه- صادق تبريزي- مجله هنر و مردم- شماره 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده