danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ الف: منطقه جنوبي استان كرمان، سالهاست كه داغ محروميت بر سينه دارد. اين منطقه كه از يك سو به هرمزگان و از سوي ديگر به سيستان و بلوچستان محدود شده است، از چنان محروميتي رنج ميبرد كه گويا بسياري از مسئولان نيز تا قبل از سفر به اين منطقه باور نميكردند كه محروميت و درگير شدن در حصار بيتفاوتي و مركز گرايي مسئولان تا اين اندازه ميتواند رمق را از دست و پاي چند شهر و روستا ببرد. (اشاره به صحبتهاي احمدي نژاد در اولين سفر به جنوب استان كرمان) اين منطقه اگرچه سالياني است كه آفتابش آتش است و بارانش سيل، اما خاك جيرفت و كهنوج و رودبار جنوب و اسلامآباد و قلعهگنج و... به مردمان خوب و خونگرمش همواره افتخار كرده است. راستي مگر ميشود اين مردم دريا دل را دوست نداشت. آدمهاي مهرباني كه اين همه شهيد در دفاع مقدس هديه كردند و بعد از آن هم اين همه جوانانشان را در راه مبارزه با مواد مخدر و ناامني در جنوب شرق كشور فداي راه ولايت كردند. مهربان و سادهاند و فقط قرار گرفته در كنار بيتفاوتي ما و آنهايي كه سفارش پيامبرمان اين است كه بايد به امور تمام مسلمانان فكر كنيد. مردم جنوب استان من، نه پابرهنهاند نه نيازمند كمك و دلسوزي... مردم خوب جنوب استان من فقط حقشان را به هر دليلي نستاندهاند. حقشان در هاي و هوي بسياري از ما گم شده است و شايد بهتر باشد باور كنيم كه برايشان بعد از اين همه سال ديگر شايد اصلا رمقي هم نمانده است كه بخواهند حقوق داده نشدهشان را استيفا كنند. مردم خوب استان من حتي با اينكه در دولت اصولگراي نهم و دهم شاهد خدمترسانيهاي فراواني از سوي دولتيان بودند؛ اما گويا كارهاي نكرده براي آنان هنوز زياد است. مردم جنوب استان كرمان، هيچ چيزي زيادتر از ديگران نميخواهند. آنها فقط مساوات ميخواهند. آنها هم مثل من و تو ميخواهند ديده شوند. ميخواهند سالم باشند. آنها هم مثل هر كس ديگري دوست ندارند بچه كوچكشان به دليل بيامكاناتي زود به زود مريض شود. آنها هم مثل ما دلشان ميگيرد وقتي ميبينند يك كودك ابتداييترين وسايل مدرسه را هم ندارد و بايد براي نداشتن حتي يك دفتر مشق جلوي معلمش گريه كند. جنوب استان کرمان اصلا نيازمند دلسوزي نيست. آنطرفها آنقدر مرد پيدا ميشود كه كالاهاي لوكس و امكانات گرانقيمت برایش، به پشيزي نيارزد. جنوب استان کرمان، شهر شهسواري است. همان يلي كه اسير بود اما فرياد "مرگ بر صدام ضد اسلام"اش را به گوش جهان رساند. جنوب استان شهر يوسف زادهايست كه 16 سال بيشتر نداشت اما با رفقاي كم سن و سالش لطف صدام را هنگام اسارت به صورتش پرت كرد و ميان مرگ و بازگشت به ميهن، گزينه اول را انتخاب كرد و مهر خميني را تا هميشه خريد. و شهر بامري، بسيجي گمنامي است كه در راه مبارزه با مواد مخدر به شهادت رسيد. جنوب استان كرمان كه حالا بايد طعم اين همه محروميت را بچشد، كربلاي دلاوران گمنام نيروي انتظامي هم هست. كه اين همه سال، راه را بر اشرار بستهاند هر از گاهي يكي يكي شهيد ميشوند... جنوب استان کرمان، با آن همه مردم سادهاش، ولي مهمان بزم نامردميها است. نيازي به دلسوزي نيست. این درد و دل فقط به دنبال جستجوي مساوات است كه گويا حق همه بود نه فقط یک عده خاص...؟! "امروز حسین دفتر نداشت. حسین دفترت کجاست؟ اجازه: خونه! بدو بیارش بینم ...؟! حسین بعد از ساعتی اومد با چشمای گریون اجازه !!! اجازه!!! دفتر ندارم..." منبع عكسها و قصه حسين از وبلاگ "مهدي بهرامي" ، كه در جنوب استان كرمان به معلمي مشغول است. 18 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ هیییییییییییییییی روزگارررررررررررررر منو بکش خدا منو بکش!!!!!!!!! 2 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۹ ای جان دلم !!!!:ws44: گریه نکن.چون هیچ فایده ای نداره :icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده