ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۸۹ خودش را مهران سلیمی معرفی می کند. می گوید ده سال است که راننده تاکسی درون شهری است و مدتی نیز در خط برون شهر فعالیت می کرد. چهل و دو سال سن دارد و چهار فرزند که بزرگترین فرزندش در مقطع دوم دبیرستان تحصیل می کند. از نداشتن ایستگاه تاکسی در میدان شهید بندر می گوید، از ثابت ماندن کرایه ها و بالا رفتن قیمت ها، از مشکل سوخت و نداشتن جایگاه اجتماعی مناسب در جامعه. حتا از عمل کردن غده تیروئید دخترش در اصفهان هم گفت! می گوید تاکسی رانی باید به فکر راه اندازی ایستگاه تاکسی در میدان شهید بندر یا همان چهارشیر باشد چرا که مامورین راهنمایی و رانندگی سریع دست به قلم می شوند و با دیدن توقفی کوتاه از سوی ما جریمه ای را می نویسند که مشکلی به مشکلات ما می افزاید!. تصویر روشنی از نظام جمهوری اسلامی دارد. این را می توان از گفته هایش فهمید. "مردم ما، مردم صادقی هستند و علاقه ویژه ای به این نظام دارند." این کلامش را با اطمینان خاطر می گوید هر چند که هنوز دلش پر است! "باید به پاس این صداقت و علاقه مشکلات مردم را به حداقل رساند." این را نیز در تکمیل حرف قبلی می زند. دل پری داشت از رانندگان ماشین های شخصی که به حقوق دریافتی از اداره و سازمان خود قانع نیستند و برای آوردن چند تکه نان بیشتر بر سر سفره، پا در کفش رانندگان تاکسی می گذارند و پس از پایان ساعت اداری مسافرکشی می کنند! می دانم بخیل نیست ولی یک جورهایی هم حق داشت چون چند تکه نان بیشتر بر سر سفره ای دیگر، شاید باعث کم شدن تکه نانی از این سفره شود. البته روزی رسان خداست و لاغیر! در عجب است از برخی مأمورین راهنمایی و رانندگی که در پاسخ به اعتراض رانندگان تاکسی نسبت به حضور تاکسی های شخصی برای مسافرکشی، می گویند: خودتان را اذیت نکنید! اگر بخواهیم جلویشان را بگیریم نان خودمان را آجر کرده ایم چرا که بعدازظهر ما نیز همان رانندگان شخصی می شویم که شما به حضورشان اعتراض دارید!! از او می پرسم چرا عطای مسافرکشی برون شهری را به لقایش داده که جوابش چیزی است میان سرعت بالا و پایین و برگ جریمه!! می گوید: آن روزها که برون شهری کار می کردم حداکثر سرعت مجاز 95 کیلومتر بود، مسافران نیز انتظار داشتند بابت پول بیشتری که نسبت به نرخ بلیط اتوبوس می پردازند فشار بیشتری را به پدال گاز وارد کنیم تا حداقل نیم ساعتی زودتر از اتوبوس برسند! ولی اینجاست که با دیدن مامور پلیس راه تپش قلب مان بیشتر می شد چرا که مأمور وظیفه شناس با آرامشی خاص می گوید یا 25 هزار تومان جریمه و یا رفتن به پارکینگ! بهتر دیدم که به مسافرکشی درون شهری مشغول شوم به خیال اینکه مشکلاتش کمتر است ولی به قول گفتنی زهی خیال باطل! از سلیمی در خصوص ساعت کاری می پرسم ولی متوجه می شوم تابع این حرف است؛ هر چه بیشتر، بهتر!! چراکه چاره ای جز این ندارد!! ساعت هفت صبح تا دو بعد از ظهر، استراحتی کوتاه و ناهاری مختصر و مفید، مجددا ساعت پنج بعد از ظهر تا یازده شب این برنامه هر روز و هر روز و هر روز اوست! حتی جمعه ها را هم نمی شناسد! می گوید: روزانه 20 تا 30 هزار تومان درآمد دارد ولی 15 هزار تومان خرج عضو هفتم خانواده یعنی ماشین می شود و 5 هزار تومان باقی مانده می ماند برای شش عضو دیگر!! از سهمیه کم سوخت می گوید و اینکه روزانه 5/6 لیتر بنزین کافی نیست بخصوص در تابستان. از شلوغی صف جایگاه CNG می گوید که تقریبا درد تمامی آنهایی است که خودرویی CNG سوز دارند. می گوید سهمیه کم بنزین در تابستان با توجه به گرمی هوا ما را مجبور می سازد از CNG استفاده کنیم. استفاده از گاز نیز یعنی سوختن سوپاپ ها! یعنی ایستادن در صفی طولانی برای زدن شش تا هفت کیلو گاز در حالی که ظرفیت خودرو توانایی دوازده کیلو را نیز دارد و این مقدار گاز زدن تنها در شهرستان ها امکان پذیر است نه در اهواز ! هنوز دلش پر است از اینکه برای عمل کردن به آیه « و بالوالدین احسانا» به اصفهان رفت تا از پدر پیرش که به دلیل سکته زمین گیر شده بود، عیادت کند ولی پس از بازگشت متوجه شد که به علت پرداخت نکردن هزینه، بیمه اش را قطع کرده بودند! به او گفته بودند پس از 10 روز از عدم پرداخت، بیمه قطع می شود! تنها 10 روز ... وقتی از بیمه سخن می گفت ناگهان یاد موضوعی افتاد، موضوعی که شاید دغدغه بسیاری از شهروندان باشد و آن چیزی نیست جز وضعیت نه چندان مطلوب بیمارستان های به اصطلاح کلان شهر اهواز! دخترش تیروئید داشت و روز به روز هم در حال بزرگ شدن بود ولی از دادن وقت عمل خبری نبود! به همین دلیل به اجبار یکی از بیمارستان های اصفهان را برای عمل دخترش انتخاب کرد. از این بحث می گذرد و به دغدغه اصلی اش یعنی بالا بودن هزینه ها و پایین بودن کرایه ها می پردازد. تمام حرف دلش این است: "وقتی شب اعلام می شود که حقوق کارمندان فلان سازمان و اداره افزایش پیدا کرده روز بعد گوشتی که کیلویی هشت هزار تومان بود، دوازده هزار تومان عرضه می شود ولی از افزایش کرایه تاکسی خبری نیست! ما رانندگان تاکسی چگونه باید امورات خود را بگذرانیم؟ چگونه باید شکم خانواده خود را سیر کنیم؟! چگونه شرمنده خلق ا... نباشیم؟!" می گوید از لحاظ اجتماعی جایگاهی برای رانندگان تاکسی تعریف نشده است. هیچ بانکی حاضر نیست به آنها دسته چک بدهد، نمی توانند وامی بگیرند و چندین گلایه ریز و درشت دیگر که همه ریشه در بی مهری روزگار و آدم های آن دارد!! از گران شدن بی مورد روغن ماشین هم گلایه مند است! روغنی که خرداد با قیمت نه هزار تومانی عرضه می شد الان به دوازده هزار تومان رسیده و به قول خودش شنیده ها حاکی از آن است که قرار است چند هزاری بر قیمتش افزوده شود! "عید که می آید ما عزا می گیریم!" این را از روی بی احساسی و بی تفاوتی نسبت به حس و حال عید و تازه شدن نمی گوید، نه! از این رو این جمله را با حالتی خاص به زبان می آورد که دخل را با خرج یکی کردن سخت است! به عنوان آخرین سوال از او می پرسم که آخرین بار کی به قصد تفریح، نه کار، پا را از خوزستان و یا حتا اهواز فراتر گذاشته که با اطمینان و بدون اندکی درنگ می گوید: ده سال پیش! هر فصل زندگی این آدم های زحمتکش مملو است از داستان های تلخ و شیرین که آدمی را به تامل و تفکر وامی دارد؛ داستان های واقعی از دل پر درد جامعه! ولی با این حال تاکیدشان بر وفاداری به نظام قصه ی دیگری است که واقعیت جامعه ما را نشان می دهد؛ قصه ای واقعی و صد البته ستودنی 5 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۸۹ حالا دیدگاهتون نسبت به رانندگان تاکسی چیه دوستان؟ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده