رفتن به مطلب

بابای نگران!


danielo

ارسال های توصیه شده

دارم برای دو هفته می‌روم همدان. اگر سایت دانشگاه درست کار می‌کرد انقدر زود نمی‌رفتم. بلکه شنبه می‌رفتم. حالا مجبورم پنجشنبه و جمعه را تنها توی خانه قوقو درس بخوانم. استیو جابز این وسط خیلی جا کش است. نمی‌دانم این کوفتی را با چی شارژ کنم، سیم یو اس بی ش را باید به خودم فرو کنم. بلکه هم که اصلا موزیک گوش ندم. البته من لپ‌تاپ ندارم. چی فکر کردید؟ پدرم هی می‌اید بالای سرم می‌گوید شورت بردار. دو سه تا شورت بردار. نه اصلاً بیشتر بردار. پنج‌تا شورت بردار، هر دو روز یکی، خب؟ داری هفت تا شورت؟ اگه بیشتر داری بیشتر بردار، داری؟ من هی می‌گویم. خب. باشه. چشم. چی باید گفت؟ باید گفت شورت ورنمی‌دارم؟ بعد که خیالش از بابت شورت راحت می‌شود می‌گوید جوراب ، آخ آخ. جوراب رو چی کار می‌کنی؟ دو تا جوراب بردار. سه تا. نه، چاهار تا، چاهار تا هم جوراب وردار. جوراب می‌خوای بهت بدم؟ اسکاچ ِ شیک؟ هان؟ چاهار تا کمه که. پنج تا ، شیش تا….نمیدونم چن تا جوراب داری، اِ سنده، یه دقه بازی نکن با کامپیوتر منو نیگا…منو باش. طبعاً من شبیه دو نقطه خط ایشان را نگاه می‌کنم. بعد می‌گوید چته؟ بده ؟ به فکرتم، نگرانتم بده؟ می‌گوید اصلاً می‌خوای منم باهات بیام؟ داداشم گفت می‌ری دهنشو سرویس می‌کنی، چه کاریه خب. پدرم گفت تو دخالت نکن، بعد به من گفت می‌خوای من همرات بیام تنها نباشی؟ لحظه‌ی سختی بود چون دوست نداشتم بگم نه که فکر کند یه پارچه عن‌آقا هستم-چون واقن من عن‌آقا نیستم، خیلیا فکر می‌کنن هستم اما این‌طور نیست، یه مشت جاهلن اینا که این‌جور فکر می‌کنن-. داداشم گفت کجا می‌خوای بری دستشویی فرنگی ندارن که اون‌جا. بعد اصلاً کی تو رو سیر کنه؟ هی می‌گی معده‌ام . این امتحان داره بدبخت. پدرم گفت چی می‌خوای بخوری اون‌جا؟ برو حلوا ارده بخر با نون، سالمه. گفتم خوشم نمی‌آد. گفت برو پنیر بخر با نون پس. گفتم ای بابا یه چیزی می‌خورم خب. شهره‌ها. ساندویچ می‌خورم. گفت واااااااای، ساندویچاش آشغاله، ساندویچ اصلاً آشغااااله، ساندویچ می‌خوری ، می‌افتی می‌میری کی اونجا جمعت می‌کنه؟ تو ساندویچ نمی‌تونی بخوری که، گفتم نه بابا یه کوبیده‌ای پیدا کردم، می‌رم اون‌جا – چون من عشق ِ کوبیده هستم، بیست و شیش ساله از تهران- پدرم گفت وااااااااااای ، کوبیده که آشغغااااااله، تو اگه بدونی توی کوبیده چی می‌ریزن، چیارو چرخ می‌کنن با نون خشک قاطی میکنن، هر چی ..ن و ..هه گوسفنده قاطی نون خشک می‌دن جای کوبیده. مادرم گفت پول بهش بده بره کباب برگ بخوره شب به شب. پدرم گفت اصن برین بابا. بعد اما خودش رفت. صبر نکرد ما بریم. من هم رفتم پای تی‌وی. رفت پرتقال برداشت گذاشت تو پیش‌دستی و به مصری‌ها خیره شد. و کمی بعد گفت این‌جام اسلامی می‌شه م..رینن تو مملکت. و ما تصدیق کردیم.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

:gol cheshmak:

جالب بود دني...

ياد اولين روزاي دانشجوييم افتادم....يه هفته تو خونه بحث بود كه چي با خودم ببرم آخرش فقط با يه ساك رفته بودم.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
این نوشته من نیست

من اصلا کوبیده نمیخورم :ws3:

خب زود تر میگفتی!!!!

راستی پسره هر کی بوده خیلی تیتیش مامانی بوده!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...