arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۹ نمی دونم چرا........................................................................................ نمی دونم چرا دوباره برات می نویسم می دونم تودیگه جوابی برای من نداری یا شاید هم نمی تونی عاشق باشی چون هنوزم نفهمیدی چه کار کردی نمی تونم یعنی از دستم کاری بر نمی یاد فقط می تونم دلم رو خوش کنم که من نه کم آوردم نه کم گذاشتم راستی چرا موقع رفتن خداحافظی نکردی جوابی نمی خوام نمی تونم که بخوام چون می دونم حرفی نمی زنی خوب دیگه کاری از دستم بر نمی یاد اگر هم یاد خودم دیگه نمی خوام تا اونجایی که می تونستم همراهت بودم و حالا تنهام حالا فقط یه جمله معروف نمی زاره آروم بشینم ( برای با هم بودنمان با هم ماندنمان چیزی لازم است به سادگی ، به سادگی همدلیمان) دروغ ساده ای بود این همدلی حتی کلمه اش هم دیگه برام برای آشنا نیست 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده