رفتن به مطلب

مدیریت شبکه ای به جای مدیریت فردی


ارسال های توصیه شده

مدیریت شبکه ای به جای مدیریت فردی

توجه به دالان گذشته با عملکرد نوین

عبور از روابط عمومی سنتی و رسیدن به روابط عمومی نوین

پيش بيني متغير هاي خارجي

تغيير وضعيت از توجه به وظيفه هاي تخصصي به فرآيندها در شرکت

توجه از رئيس به مشتري

باور خودمديريتي

از حجم كارهايي كه ارزش افزا نيستند مي كاهم.

گردگيري ميز وصندلي ها دردرون ساختماني ويرانه ممنوع

به تعبير پيتر دراكر اگر كاري تنها انجام مي گيرد و شناخته نيست مانند اين است كه هنوز ابداع نگردیده است.

مهندسی مجدد را پیاده مینمایم. مهندسي مجدد شامل دگرگوني بنيادين فرايندهاي كسب و كار شرکت است. هدف مهندسي مجدد از نو بنانهادن شركت است؛كنارگذاشتن سيستم موجود و برپاكردن نظامي نوين؛ همه چيز را از نو آغاز كردن. اين امر نيازمند بازگشت به آغاز كار و ابداع روشها و راههاي بهتري براي انجام آن است. مهندسي مجدد به معني ترك كردن روشهاي ديرپا و كهن و دستيابي به روشهاي تازه اي است كه براي فراورش كالاها و خدمات شركت و انتقال چيزي ارزنده به مشتري لازم است. بنابراين، مهندسي مجدد كسب و كار، فرآيند تغيير بنياني روش انجام كار است به منظوردستيابي به بهبود سريع عملكرد از لحاظ معيارهاي حساس امروزين همچون قيمت، سرعت،كيفيت، سهم بازار و بازگشت سرمايه. مهندسي مجدد به همان اندازه كه پايه علمي دارد ،كاري هنري است. هدف مهندسي مجدد سازمانها نبوده بلكه فرايندها هستند. همه شركتها از تركيب فرايندها به وجود آمده اند. در حقيقت فرايندها همان كاري هستند كه شركتها انجام مي دهند. در هر شركت، فرايندها فعاليتهاي اصلي هستند. ایجاد مدلی که , گروهي از وظيفه هاي همپيوند با يكديگر نتيجه اي باارزش از ديد مشتري را به بار آورند. مثلاًانجام سفارش يك فرايند است كه از وظيفه هاي گوناگوني درست مي شود؛ دريافـــت درخواست از مشتري، وارد كردن آن به رايانه، بررسي اعتبار مشتري، طراحی و ساخت کالا و یا بررسي موجودي كالا در انبار ،گزينش و بسته بندي سفارش، برنامه ريزي حمل و روش ارسال كالا و بالاخره بارگيري وارسال كالا به مشتري. هيچكدام از اين وظيفه ها به تنهايي ارزشي براي مشتري نميآفرينند. تنها هنگامي كه اين فعاليتهاي مستقل و جداگانه با همديگر جمع شوند ارزشي به وجود مي آيد.

باید همه مديران از حالت سرپرستي و رياست دست كشيده و بيشتر رفتار مربيان را پيدا كنند. در این صورت توجه كاركنان از روسا بيشتر به مشتريان بر مي گردد.

كارهاي فرايندي به تشكيل تيمهاي مناسب نيازمند است. در نظام فرايند محور، كاركنان خط مقدم بايد داراي اطلاعات و اختيار تصميـم گيري گسترده باشند و اين ديدگاه در ساختار سنتي كه نياز به سرپرستي مستقيم را قانون طبيعت مي داند گناهي نابخشودني است. در تيمهاي فرايندي وظيفه هاي مجرد اعضا به كارهاي چندسويه و گسترده تبديل مي شوند. واحدهاي كاري ازاداره هاي تخصصي به تيمهاي فرايندي تبديل مي شوند.

در گذشته مديريت سازمان يك ارباب موثر داشت و آن سرمايه گذار بود. اينك دو ارباب دارد و دومي مشتري است. بايد مشتري و رضايت وي راداشته باشيم تا بتوانيم سرمايه گذار را خشنود كنيم. مشتري به ساختار مديريتي،برنامه هاي راهبردي، روشهاي اداري، مالي و فرهنگ سازمان توجهي ندارد. مشتري تنها به يك چيز دل مي بندد: نتيجه و ارزشي كه به او تحويل مي شود. و اين پايه و بنيان سازمانهاي فرايند محور است. هر آهنگي كه مشتري بنوازد ديگران بايد به آن برقصند واين به معناي بي اعتبارشدن امر و نهي هاي گذشته در سازمان است. در نظامهاي نوين سرنوشت كاركنان به دست مديريت نيست، به دست مشتريان است.

 

كاركناني كه دريك فرايند مشغولند از يك طرف توجه به درون يعني اداره خود و از طرف ديگر توجه به بالايعني روساي خود دارند ولي هيچ كس نگاهي به بيرون يعني مشتري ندارد. هدف نهايي آنان به دست آوردن خشنودي رئيس است زيرا كسب درآمد و آينده آنان در دست رئيس است. بنابراين، كوشش آنها فعاليت هرچه بيشتر در راه انجام وظيفه اي است كه رئيس محول كرده است. در حالي كه بايد آنچه را براي مشتريان ارزشمند است نگه داشته و آنچه را چنين نيست دور ريخت. بايد كسب و كارمان را نه برپايه نظر خودمان بلكه برمبناي خواست مشتريان دگرگون سازيم. در روند فرايند محوري ويژگيهاي كار به جاي سه واژه رئيس،فعاليت و وظيفه، عبارتست از مشتري، فرايند و نتيجه. فرد خود را در برابر مشتري مسئول مي داند. رسالت فرد حل مشكل مشتري است، بنابراين، بايد سراسر فرايند كار رااجرا كند و به نتيجه دلخواه مشتري برسد. مسئوليت او رسيدن به نتيجه نهايي است و نه انجام وظيفه هاي مستقل يا پيروي از دستورهاي سرپرستان. زيرا مشتري فقط به يك چيزتوجه دارد؛ حاصل كار، يعني ارزشي كه ما به او تقديم مي كنيم.

نظامهاي سنتي، كاركنان را تنها به كاركردن و مديران را به اداره كردن وا مي داشت. اختيار را از كاركنان سلب و مانع به كارگيري آفرينندگـي و ابتكارعمل آنها مي شد. مهندســي مجدد مـي كوشد تا از امتياز هوشمندي كاركنان و مديران بهره گرفته و نبوغ و استعدادهاي خفته آنها را بيدار سازد. اساساً شركت، خود به مهندسي مجدد دست نمي زند، اين كار به عهده انسانهاست. در سازمانهاي وظيفه محور،كاركرد رضايتبخش تنها چيزي بود كه از كاركنان انتظار مي رفت. فرايند پاره پاره شده كار به گونه اي عمل مي كرد كه فعاليت افراد استثنائي در درياي گسترده اي غرق مي شدو نتيجه نهايي همواره تابع كاركرد ناتوان ترين حلقه زنجير عمليات بود. بنابراين،كاركنان وادار مي شدند كه به جاي پرداختن به فعاليتهاي برجسته و استثنائي هرچه بيشتر از اشتباه كاري پرهيز كنند. در سازمانهاي فرايند محور وضع چنين نيست. تنهاافراد خلاق و پركار مي توانند به نتيجه هاي عالي دست يابند. رضايت بخش بودن ديگركافي نيست بايد برجسته بود.

 

در نظام فرايند محور، كسي نمي تواند به بهانه مسئوليت رئيس شانه از زير بار مسئوليت خود خالي كند. سرپرستي به معناي سنتي آن ويژه سازمان وظيفه گراست. در سازمانهاي فرايند محور دست به دست شدنهاي سنتي وجود نداردكه نيازمند به گماشتن سرپرستاني براي پايش و نظارت بر آنها باشد. در اينجا جريانكار پيوسته است و به بخشهاي جداگانه تقسيم نمي شود. در سازمانهاي فرايند محوركاركنان خود مدير مسئول انجام كار و نيز خوب انجام يافتن آن هستند. در اين نظام ديگر جدايي چشمگيري ميان انجام دادن و مديريت كردن وجود ندارد. مديريت بخشي از كارهر فرد است. كل نگري و احساس مالكيت اكنون براي همه كاركنان سازمان ضروري است. هركس بايد انديشه و رفتاري همانند صاحبكار داشته باشد. بدون اختياردادن به كاركنان نميتوان فرايندي را مهندسي مجدد كرد. هر فرد بايد ديدگاهي همچون مديرعامل نسبت به شركت خود، صنعت خود و كل اقتصاد داشته باشد.

 

بيمار از مراجعه به پزشك خوب شدن و به دست آوردن سلامتي دوباره است نه معاينه گلو يا گرفتن فشارخون يا بازديد قلب. در نظام فرايند محور، هر فردمسئول رسيدن به نتيجه است نه كوشش در كار. بنابراين، ماهيت بده - بستان جديد درسازمانهاي نوين عبارتست از ابتكار در برابر فرصت. شركت به كاركنان خود فرصـت مـــيدهد تا به توفيق شخصي دست پيدا كنند و از آن طرف كاركنان در برابر شركت متعهد ميشوند كه در راه ارزش آفريني براي مشتريان، قدرت ابتكار و نوآوري خود را به كارگيرند.

 

وظیفه من بعنوان مشاور اجرائی - مشاور اجرائی یا رهبر كسي است كه مسئوليت كلي ايجاد محيطي را دارد كه همه كاركنان در آن باخشنودي و علاقه مندي سهم كاري خود را ادا كنند. آنچه را رهبري به سازمان عرضه مي كند، راهبرد، انگيزش و يكپارچگي است. رهبر كسب وكار بايد تصويري از شرکت ارائه كند كه همگي بتوانند در راه دستيابي بدان كوشش كنند. افـزون بر آن رهبر كسب و كار بايد به شكل دهي انديشه و رفتار كاركنان نيزبپردازد. سومين خدمت رهبران به سازمان، يكپارچه كر

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...