غایب 4790 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۸۹ شوماخر نويسنده كتاب «كوچك زيباست» در بخش اول كتاب خود «دنياي نو» معتقد است كه هنوز توليد مساله است و وقت فراغت نرسيده و اگر اين گونه بيانديشيم با مسايل خيلي ساده برخورد كردهايم. وي معتقد است كه آدميان نيك هستند و اجتماع انسانها را شرورميكند. او به طور كلي معتقد است كه انسان با طبيعت سرستيز دارد و سعي بر پيروز شدنبر آن را دارد. «انسان نوين خويشتن را همچون بخشي از طبيعت تجربه نميكند،بلكه خود را به عنوان يك نيروي خارجي تلقي ميكند كه رسالت چيره شدن و غلبه كردن برطبيعت را عهده دار است.» وي حتي درباره پيكار با طبيعت سخن ميگويد، در حالي كه فراموش ميكند در صورت پيروي در اين پيكار خود را در جناح بازنده خواهد يافت. به اعتقاد شوماخر، كار نوعي فعاليت اقتصادي است و فعاليت اقتصادي از نظر او مبتني برسودجويي صرف است. اين كسب آزمندانه و سودجويانه درآمد به نفي تقدس در زندگي ميانجامد كه دستاورد نهايي آن بيگانگي انسان توسط كاري است كه نتيجهاش تنها از كف دادن فراغت و آسايش و استحكام زندگي است. به اعتقاد شوماخر اين فعاليت سازنده دنياي سرمايه داري امروز با همه مصائب مرگبار و مشكلات عديده آن است. به اعتقاد شوماخرفضاي ايجاد شده در دنياي سرمايهداري نه تنها كار را نفرتآور، كه انسان را نيزمتواري از كار مينمايد در حالي كه به اعتقاد او اين واقعيت عيني كار در دنياي سرمايهداري است ولي طبيعت كار تجليگاه استعدادهاي عالي و هنري و رهنمود اراده انسان است. بنابراين، كار واقعي پرورش دهنده انسان و روح بخش وي است و از اين طريق سازنده جامعه متعالي است. وي ميگويد: « مذهب اقتصادي مجموعه قوانين اخلاقي خاص خود را دارد و نخستين حكمش آن است كه در هر مورد كه شما توليد ميكنيد،ميفروشيد يا ميخريد - اقتصادي رفتار كنيد. براي مذهب اقتصاد، مصرف كننده يك فرد بيگانه است. تا آن جا كه تفكر اقتصادي بر بازار مبتني است تقدس را از زندگي برميگيرد. زيرا در چيزي كه قيمت مشخص دارد. چيز مقدسي نميتواند وجود داشته باشد.» 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده