spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۹ متن زیر بخشی از خطابه محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین ) در اولین جلسه بحث کانون نویسندگان ایران در ۵ دی ۱۳۴۷ است که هنوز بعد از گذشت ۴۰ سال بوی تازگی می دهد: » منی که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن میدهم، منی که به بهانهی ترس، از یک طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمیکنم، رای نمیدهم، انتخاب نمیکنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می بینم و دم نمی زنم، منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیدهی خود را و ایمان خود را، حساب دوستیهای خود را و دشمنیهای خود را، حساب دیروز و امروز و فردای خود را به بیگانهی سمجی که نمایندهی قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببینم و زیر ورقهی اهانت را بهدست خود امضا کنم، من شاید آزادی را بفهمم، ولی جرات آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایستهی نام انسان نیستم 2 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۹ من که 1400 ساله دارم این حس رو میکنم ولی چه میشه کرد واقعا؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده