رفتن به مطلب

مشاعره با اشعار شاعر پيشنهادی


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 2 هفته بعد...

جامي ست كه عقل آفرين ميزندش

صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش

اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف

ميسازد و باز بر زمين ميزندش

 

عطار...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دوســت می‌دارم من این نالیــدن دلسوز را

تا به هر نوعـی که باشـــد بگذرانـــــم روز را

شب همه شب انتظار صبـح رویی مــی‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را

 

مولانا

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آن كه شد هم بيخبر هم بي اثر

از ميان جمله او دارد خبر

تا نگردي بي خبر از جسم و جان

كي خبر يابي ز جانان يك زمان

--------

حافظ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آن كه شد هم بيخبر هم بي اثر

از ميان جمله او دارد خبر

تا نگردي بي خبر از جسم و جان

كي خبر يابي ز جانان يك زمان

--------

حافظ...

 

 

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

آری به اتفاق جهان می توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع

شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

زین آتش نهفته که در سینه ی من است

خورشید شعله ای است که در آسمان گرفت

----------------

 

شکسپیر

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

چشمان معشوقه ام بی شباهت به خورشید است

مرجان بسیار قرمز تر از لبان اوست.

 

اگر برف سفید است، چرا سینه های معشوق من تیره است

......

من گل رز دیده ام، نقاب که از چهره بردارد سفید و قرمز است

اما چنین گلی بر گونه های معشوقم ندیده ام.

عطر هایی هستند با رایحه ی دلپذیر

بیشتر از رایحه ای که معشوق من با خود دارد.

چشمان معشوقه ام بی شباهت به خورشید است

مرجان بسیار قرمز تر از لبان اوست.

من دوست دارم معشوقم حرف بزند ،هر چند می دانم

صدای موسیقی بسیار دلنواز تر صدای اوست.

مطمئنم ندیده ام الهه ای را هنگام راه رفتن

معشوق من اما وقتی راه می رود ، زمین می خراشد.

من اما سوگند می خورم معشوقه ام نایاب است

من نیز مثل هر کس دیگر با قیاسی اشتباه سنجیده ام او را.

///////////////////////////////////////////////////

 

 

فرخی سیستانی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

گويند كه معشوق تو زشت است و سياه

گر زشت و سياه است مرا نيست گناه

من عاشقم و دلم بر او گشته تباه

عاشق نبود ز عيب معشوق آگاه

 

 

===

عطار

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آتش عشق تو در جان خوشتر است

دل ز عشقت آتش افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره ای

تا قیامت مست و حیران خوشتر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم

زانکه با معشوق پنهان خوشتر است

درد عشق تو که جان می سوزدم

گر همه زهر است از جان خوشتر است

درد بر من ریز و درمانم مکن

زانکه درد تو ز درمان خوشتر است

می نسازی تا نمی سوزی مرا

سوختن در عشق تو زان خوشتر است

چون وصالت هیچ کس را روی نیست

روی در دیوار هجران خوشتر است

خشکسال وصل تو بینم مدام

لاجرم در دیده طوفان خوشتر است

همچو شمعی در فراقت هر شبی

تا سحر عطار گریان خوشتر است

////////////////////////////////////////////

 

 

 

فردوسی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خرد برتر از هرچه ايزد بداد

ستايش خرد را به از راه داد

خرد رهنماي و خرد دلگشاي

خرد دست گيرد به هر دو سراي

كسي كو خرد را ندارد ز پيش

دلش گردد از كرده خويش ريش

خرد را و جان را كه يارد ستود

و گر من ستايم كه يارد شنود

 

=======

رهي معيري

لینک به دیدگاه

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن

تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به

که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی.........................

 

/////////////////////////

 

 

فردوسی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

خوشا اندل که از غم بهره ور بی

بر اندل وای کز غم بیخبر بی

ته که هر گز نشوته دیلت از غم

کجا از سوته دیلانت خبر بی

..........................

فردوسی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره، رو به رو

شرح دهم غم تو را، نکته به نکته، مو به مو

 

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام

خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو

 

دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله، نو به نو

 

می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو

 

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو

 

 

در دل خویش طاهره، گشت و نجست جز تو را

صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو

 

********************************

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

خاک نشین ره میخانــه ام

خانه خراب دل دیوانه ام

زان که به میخانه بجز یار نیست

کشمکش صفحه و زنار نیست

هرچه در آنجاست بود در خروش

جام می و می زده و می فروش

حـسرت بگـذشتـه و آینـده نیـست

جز به ره عشق کسی بنده نیست

ای که به دام تو اسیرم اسیر

لـذت دیوانگی از من مگیـر

بنـده عشقـم کن و نامم بـده

خاک رهم ساز و مقامم بده

 

-----------------

شفيعي كدكني

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اخرین برگ سفر نامه باران اینست

که زمین چرکین است

 

.....................

 

هاتف اصفهانی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود

غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

 

______________

ملك الشعراي بهار

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...