spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۸۹ سلام دوستان عزیز مجموعه مقالاتی که تقدیم حضورتان میشوند زیر مجموعه مباحثی با عنوان مدیریت اسلامی میباشند که به تبیین وبررسی نقش اسلام درمدیریت وجایگاه مدیریت دراسلام پرداخته شده است مدیریت اسلامی را ازدیدهای مختلف مورد بررسی قرار دهیم موفق باشیم 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ بررسی مفهوم دانش در منابع اسلامی مقدمه: هیچ مکتبی به اندازه اسلام برای دانش، معرفت و آگاهی ارزش قائل نیست و هیچ دینی مانند دین مبین اسلام انسان ها را از خطر جهل بر حذر نداشته است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: "دانش، اساس همه ارزش ها و جهل (نادانی و ناآگاهی)، ریشه همه انحرافات و مفاسد فردی و اجتماعی است ." از نظر اسلام انسان ها در هر حرکت و کاری نیاز به دانش و آگاهی دارند و تمام اعتقادات، اخلاق و اعمال انسان ها باید مبنای علمی داشته باشد . بررسی دقیق موارد کاربرد واژه دانش و معرفت در منابع اسلامی نشان می دهد که دانش به طور کلی دارای دو مفهوم می باشد: یکی را حقیقت و اصل دانش می نامیم، و دیگری را ظاهر و فرع آن. از نظر اسلام، دانش، حقیقت و جوهری دارد و ظاهر و پوسته ای. آن جا که خداوند متعال می فرماید: ?وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ ? "آنان که دانش یافته اند، می دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است" و یا ?إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء ? "از میان بندگان خدا، تنها دانایان و دانشمندان از او بیم دارند" سخن از حقیقت و جوهر دانش است. و آنجا که خداوند متعال می فرماید: ?وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ ? "خداوند او را دانسته و با آگاهی گم راه گردانید" و یا ?وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ ? "فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه پیمودند" سخن از ظاهر و پوسته دانش است. (محمدی ری شهری، 1325 ق، ص7) در همین راستا روایات متعددی نیز وجود دارد که دانش را به دو دسته حقیقی و غیر حقیقی تقسیم می کند. پیامبر اکرمصلّی الله علیه و آله می فرمایند: «العلم علمان: علم فی القلب فذلک العم النّافع، و علم علی اللّسان فذلک حجّه الله عز و جل علی عباده » ، دانش و علم بر دو نوع است: دانش و علمی که در قلب انسان است، این نوع دانش، علم سودمند است، نوع دوم علمی است که بر زبان جاری است، این نوع علم حجت خداوند بر بندگانش است. همچنین امام علیعلیه السلام می فرمایند: «العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع »، دانش دو گونه است: دانش سرشته در طبیعت و دانش شنیده (ظاهری)، و تا دانش سرشته در طبیعت نباشد، دانش شنیده و ظاهری سودی ندارد. امام صادقعلیه السلام نیز می فرمایند: «لیس العلم بکثرة التّعلّم، انّما هو نور یقع فی قلب من یرید الله أن یهدیه »، علم بسیار خواندن و آموختن نیست، علم نوری است که خدا در دل کسی که بخواهد راه را به او بنماید، می اندازد. از این روایات اینطور می توان فهمید که اگر علم سودمند نباشد چه خواهد بود؟ یا زیانمند است و یا خنثی و بی سود و زیان. لذا پرهیز از دانشی که زیانمند است و دانش بیهوده، باعث می شود که هدف ما از علم و دانش، نوع سودمند آن باشد. (حسینی شاهرودی، 1387) حقیقت دانش، نوری است که در پرتو آن، انسان، جهان را آن گونه که هست می بیند و جایگاه خود را درهستی می یابد. نوردانش، مراتبی دارد که بالاترین آن، نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا می کند، بلکه او را در این مسیر حرکت می دهد و به مقصد اعلای انسانیت می رساند. آیات و احادیثی که نورانیت انسان را مقدمه حرکت صحیح او در جامعه و به سوی کمال مطلق می دانند، و یا دانش را به نور تفسیر می کنند، و یا دانش را ملازم با ایمان به خدا و رسالت انبیای الهی، و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته می دانند، در واقع، جوهر و حقیقت دانش را توضیح میدهند. دلیل این که این نور را مغز دانش و همه دانش های رسمی را پوسته دانش می شماریم، آن است که ارزش دانش های رسمی وابسته به آن است. جوهر دانش است که به دانش، ارزش حقیقی می بخشد، یعنی دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل و به ورزی او قرار می دهد و بدون آن، نه تنها دانش، فاقد خواص و آثار دانش می شود، بلکه تبدیل به یک عنصر ضد ارزش و ضد انسانیت می گردد. نکته مهم و قابل توجه این است که وقتی دانش، جوهر و خاصیت خود را از دست داد، نه تنها با جهل مساوی می شود، بلکه از جهل زیانبار تر می کردد، زیرا حرکت انسان را به سوی انحطاط و سقوط، تسریع می بخشد. دانش، وقتی جوهر و جهت حقیقی خود را از دست داد، درست مانند راهنمایی است که به جای آن که انسان را در مسیر قرار دهد، او را به سوی چاه سوق می دهد. این جاست که دانش هر چه بیشتر پیشرفت کند، برای جامعه انسانی خطرناک تر خواهد بود. از همین رو هنگامی که دانش، جوهر و خاصیت نداشته باشد، با جهل، یکی است. ویژگی های جوهر دانش در منابع اسلامی جوهر دانش در قرآن و روایات اسلامی، ویژگی ها و آثار و علایم مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند از (محمدی ری شهری، 1379، ص16): 1- ریشه داشتن نور دانش در فطرت انسان احادیثی که دانش را سرشته در قلب می دانند و یا آن را به "نوری که خداوند متعال به دل افاضه می نماید" تعبیر می نمایند و همچنین، همه آیات و روایاتی که خدا شناسی را فطری می دانند، بدین ویژگی دانش اشاره دارند. 2- یکی بودن جوهر دانش به عکس دانش های رسمی و یا به تعبیر روایات، دانش های سمعی که رشته های مختلف دارد، جوهر دانش، یک حقیقت بیش نیست و شاید این سخن امام علیعلیه السلام که "العلم نقطه کثرها الجاهلون. دانش، نقطه ای بود نادانان آن را زیاد کردند "، اشاره به این ویژگی باشد. 3- تفکیک ناپذیری حقیقت دانش از ایمان این ویژگی در آیات و روایات فراوانی مورد توجه قرار گرفته است و حاصل آن، این است که انسان، نمی تواند عالم به مفهوم حقیقی آن باشد و مومن نباشد. به گفته امام علیعلیه السلام "ایمان و دانش، برادران هم زادند و دو رفیق اند که از هم جدا نمی شوند." 4- همراهی دانش با خشیت از خدا از نظر قرآن کریم، دانش همراه با خشیت از خداوند متعال است. این کتاب آسمانی با صراحت و با قاطعیت اعلام کرده است که: از بندگان خدا تنها دانایان اند که از خدا می ترسند. نکته قابل تأمل این است که اثبات ملازم بودن دانش با خشیت خدا از سوی قرآن، در ادامه سخن درباره چند رشته از دانش های، طبیعی است. خداوند در قرآن چنین می فرمایند: ?أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ * وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ? آیا ندیدهای که خدا از آسمان، آبی فرود آورد و به وسیله آن، میوه هایی که رنگ های آنها گوناگون است، بیرون آوردیم؟ و از برخی کوه ها، راه ها و رگه های سپید و گلگون به رنگ های مختلف و سیاه پر رنگ آفریدیم، و از مردمان و جانوران و دام ها که رنگ هایشان همان گونه مختلف است، پدید آوردیم. از میان بندگان خدا، تنها دانایان اند که از او می ترسند. آری! خدا، پیروز آمرزنده است. بنابراین دانش های طبیعی نیز می توانند موجب خشیت در مقابل خدا شوند، به شرط آن که نور هدایتگر حقیقت دانش، همراه آن گردد و دانشمند با نور دانش به طبیعت بنگرد و در پدیده های اعجاب انگیزش تأمل نماید. 5- اخلاق شایسته از برکات نور دانش یکی از آثار و برکات حقیقت نورانی دانش، خود سازی، اخلاق نیکو و صفات پسندیده است، این ویژگی مهم در روایات فراوانی مورد توجه قرار گرفته است. امام علیعلیه السلام فرمودند: "هر اندازه دانش انسان افزون گردد، توجه وی نسبت به نفس خود، بیشتر گردد و در ریاضیات و اصلاح آن، کوشش بیشتری مبذول کند ." 6- جدا ناپذیری جوهر دانش از عمل شایسته یکی از ویژگی های برجسته نور دانش که در روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته، عمل صالح است. از نظر این احادیث، اعمال شایسته، ثمره دانش است و بدون عمل، چراغ دانش در وجود انسان، خاموش می شود. ابزارهای کسب دانش با مروری بر آیات و روایاتی که در زمینه دانش می باشند، می توان فهمید که در انسان سه ابزار برای دانش وجود دارد که در حقیقت دانش و آگاهی های انسان از این ابزارها حاصل می شود. این ابزارها عبارتند از: 1- حس: حواس ششگانه ظاهری انسان، ابزارهایی هستند که شناخت آغازین از جهان هستی مربوط به آنها می باشد. اگر هریک از این ابزارها به کار گرفته نشود، شناخت ویژه آن از انسان سلب می گردد. 2- عقل: عقل مرکز شعور و ادراک در وجود انسان است و وظیفه آن ترکیب، تجزیه، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم است. 3- قلب: در مباحث معرفت شناسی در علوم اسلامی، هنگامی که قلب در کنار عقل به عنوان یکی از ابزارهای دانش و شناخت مطرح می شود، مقصود قلب به عنوان مرکز معارف شهودی است. در همین زمینه حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری در کتاب "مبانی شناخت" خود می گوید: مبدأ و مصدر اصلی همه ادراکات و احساسات انسان، روح اوست و ابزارهای سه گانه دانش و شناخت (حس، عقل و قلب)، در واقع به منزله راه هایی هستند که روح از طریق آنها به جهان هستی ارتباط برقرار می کند. تحصیل و کسب دانش به وسیله ابزارهای سه گانه ای که اشاره شد، از طرق و راه های گوناگونی امکان پذیر می باشد. راه های کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل عبارتند از: 1- تفکر: به عنوان نمونه خداوند متعال می فرماید: ?کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ? "بدین سان آیات (و نشانه های) خود را برای گروهی که تفکر میکنند شرح میدهیم" 2- آموختن: به عنوان نمونه پیامبر اکرمصلّی الله علیه و آله می فرماید: "انّما العلم بالتّعلّم " همانا دانش به آموزش است. 3- عبرت گرفتن: به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید: "من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم " هر کس که عبرت بگیرد، بینا شود و هر کس بینا شود، می فهمد و هر کس بفهمد، دانشمند شود. 4- تجربه اندوزی: به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید: "فی التّجارب علم مستأنف " در تجربه ها دانشی تازه است. 5- شناخت ضدها: به عنوان نمونه امام علیعلیه السلام می فرماید: "از ادراک آفرینی او دانسته شد که از ادراک بی نیاز است، از جوهر آفرینی او دانسته شد که جوهری ندارد، از نهادن تضاد میان اشیاء دانسته شد که خود ضدی ندارد، و از مقارنه ای که میان چیزها بر قرار کرد دانسته شد که قرینی ندارد " همچنین راه های کسب دانش به وسیله ابزار معرفت قلبی عبارتند از: 1- وحی 2- الهام 3- وسوسه حوزه و قلمرو شناخت و کسب دانش به وسیله ابزارهای حس و عقل شامل برخی قلمروهای دانشی نمی شود که این قلمروها تنها با ابزار معرفت قلبی کسب خواهد شد. اهم این قلمروها عبارتند از: 1- حقیقت خداوند 2- حقیقت پیامبران، امامان و مومن 3- حقیقت روح 4- احکام فقهی (محمدی ری شهری، 1379، ص11). همچنین روایات متعددی وجود دارد که انسان ها را به تبادل دانش با یکدیگر و آموزش دادن دانش خود به دیگران سفارش نموده است. در همین زمینه حجت الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری (محمدی ری شهری، 1377) بخشی از جلد هشتم کتاب میزان الحکمه خود را به گردآوری احادیث با موضوع "انفاق کردن علم" اختصاص داده است. به عنوان نمونه امام حسنعلیه السلام می فرمایند: "علّم النّاس، و تعلّم علم غیرک، فتکون قد أتقنت علمک، و علمت ما لم تعلم " دانش خود را به دیگران بیاموز و از دیگران دانش آن ها را یاد بگیر، زیرا با این کار هم دانش خود را محکم استوار کرده ای (پرورش داده ای) و هم آنچه را نمی دانسته ای آموخته ای. در نهایت بر اساس منابع اسلامی علم و عمل مکمل و وابسته به یکدیگر می باشند و به کار بستن علم بیشترین عامل رشد و توسعه دانش نامیده شده است . از طرف دیگر دانشی که توسط دارنده آن به کار گرفته نشود، همانند گمراهی و رنج و سختی خواهد بود ، و هر کس که کاری را بدون دانش و بصیرت انجام دهد به بیراهه خواهد رفت و کار خود را با موفقیت انجام نخواهد داد. جمع بندی مفهوم دانش در منابع اسلامی با توجه به مباحث مطرح شده می توان اینطور نتیجه گیری نمود که: 1- منظور از حوزه و قلمرو دانش در پژوهش حاضر، مواردی است که به وسیله ابزارهای حس و عقل انسان کسب می شود و در این تحقیق به دانش های مرتبط با معرفت قلبی و وحی پرداخته نمی شود. 2- مفهوم دانش در منابع اسلامی شامل آموزه های گسترده و دقیقی می باشد که خود تحقیقی مجزا و مفصل را می طلبد. اما در حد تحقیق حاضر، می توان از روایات بررسی شده اینطور جمع بندی نمود که دانش سودمند پس از تحصیل توسط یک فرد مسلمان، بایستی با آموزش به دیگران و همینطور یادگیری از دانش دیگران، به اشتراک گذاری و غنی شده و در نهایت با عمل کردن به آن به بهره برداری رسد. 3- با توجه به تاکید روایات اسلامی بر ضرورت مکتوب کردن دانش، در پژوهش حاضر فرایند تبدیل دانش های غیرمکتوب (مانند تجربیات و...) به دانش های مکتوب و قابل انتقال توسط افراد، مورد توجه قرار خواهد گرفت. به منظور موثر بودن دانش در فرایند مدیریت دانش در سازمانها، بر اساس تقسیم بندی دانش در منابع اسلامی به دانش های سودمند و غیر سودمند، در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا در فرایند تحقیق دانش های سودمند به اشتراک گذاری و استفاده شود و از اشاعه دانش های غیر سودمند جلوگیری شود. ضرورت این مهم زمانی بیشتر مورد توجه می باشد که کاربر سیستم مدیریت دانش، با حجم انبوهی از دانش ها مواجه است و تنها قسمتی از آن می تواند به عنوان دانش سودمند فرد را در دستیابی به اهداف کاری یاری رساند. بقیه دانش های سیستم هم اگرچه مضر نیستند و برای بقیه کاربران سودمند می باشد، اما سیستم به گونه ای بایستی طراحی شود که هر کاربر به دانش های سودمند خود دسترسی داشته باشد تا در انبوهی از دانش ها سردرگم نشود. منابع و مآخذ: 1- قرآن کریم. 2- ابو جعفر (محمد بن یعقوب) بن اسحاق رازی (کلینی) (قرن چهارم هجری قمری)، الکافی. 3- ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن برد زبه بخاری (قرن دوم هجری قمری)، صحیح البخاری. 4- ابو محمد حسن حرانی (قرن چهارم هجری قمری)، تحف العقول. 5- تولایی، روح اله (1389)، تدوین استراتژی دانش در صنعت نفت جمهوری اسلامی ایران: مطالعه موردی شرکت ملی نفت ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد به راهنمایی دکتر علی رضائیان، دانشگاه امام صادق(ع). 6- سید رضی (قرن 4 هجری قمری)، نهج البلاغه (فرمایشات گهربار امام علی(ع)). 7- شیخ طوسی (قرن هجری قمری)، کتاب من لا یحضره الفقیه. 8- شیخ هادی کاشف الغطاء (قرن 13 هجری قمری)، مستدرک نهج البلاغه لکاشف الغطاء. 9- عبدالواحد بن محمد آمدی (قرن ششم هجری قمری)، غررالحکم و دررالکلم (روایات امام علی(ع)). 10- علی بن عیسی (بهاءالدین اربلی) ( قرن هفتم هجری قمری)، کشف الغمّه فی معرفه الائمه. 11- کافی الدین ابوالحسن علی بن محمد اللیثی الواسطی (قرن ششم هجری قمری)، عیون الحکم و المواعظ. 12- محمد باقر مجلسی (قرن 11 هجری قمری)، بحارالأنوار. 13- محمد بن احمد الفتال النیشابوری (قرن پنجم هجری قمری)، روضه الواعظین. 14- محمدی ری شهری، محمد (1377 ش)، میزان الحکمه، جلد 8، قم: دارالحدیث. 15- محمدی ری شهری، محمد (1379 ش)، العلم و الحکمه فی الکتاب و السنه، قم: دارالحدیث. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ پیش فرض هاى معرفت شناسى در مدیریت اسلامى 1. پیش فرض هاى معرفت شناسى در مدیریت اسلامى اگر مدیریت اسلامى را مجموعه قضایایى بدانیم که در مورد موضوعات خاص و از روش خاص بحث مى کنند، به طور منطقى، این قضایا بدون مبادى و مبانىِ نظرى قابل حصول نیستند. مبادى و مبانى، شکل دهنده و جهت دهنده اند و نیز در روش، بر این قضایا (گزاره ها) تأثیر مى گذارند. اشتقاق گزاره ها یا قضایا از این مبانى نیز، قهرى، طبیعى و منطقى است و منظور از «پیش فرض» این گونه مبانى است; بنابراین، پیش فرض ها، بناى نظرى و زیرین مجموعه گزاره هاى مدیریت اسلامى هستند که گزاره ها به طور منطقى با آنها در ارتباط اند و در پیوند با یکدیگر از آنها بهره مى جویند; به عبارت دیگر، این مبانى، هم گزاره ها را شکل مى دهند و هم به آنها انسجام مى بخشند; هم چنین در روش تحقیق و به دست آوردن گزاره هاى مدیریت اسلامى نقش دارند. مبانى نظرى چنان اند که استفاده از هر ابزارى را براى کشف گزاره ها و داورى در مورد صدق آنها جایز نمى دادند و خود جداگانه برخى ابزار صلاحیت دار معرفتى و منطقى را براى کشف و داورى معرفى مى کنند. به نظر مى رسد پیش فرضى که در تحقق موارد فوق نقش اساسى دارد، «معرفت شناسى» و یا نظریه شناخت است. این بحث به بیان ماهیتِ معرفت منابع معرفت و حدود و مرزهاى معرفت مى پردازد. از مجموع آنچه در معرفت شناسى حاصل مى آید، مى توان هندسه اى از گزاره هاى معرفتى را در مورد مدیریت در نظر آورد که افزون بر کاربرد عینى و بیرونى، در درون خود نیز از تعامل و هماهنگى برخوردارند. 1.1. تعریف واژه ها الف) پیش فرض پیش فرض عبارت است از آنچه در ابتداى تحقیق، اقامه برهان یا بحثى، «پذیرفته شده» تلقى مى گردد (آندره لالاند، 1377، ص615). نگرش به هستى، انسان و دیگر تمایلات متافیزیکى، از جمله پیش فرض هایى هستند که قبل از ورود به هر تحقیقى، به موضوعات و مسائل مورد تحقیق تعیّن مى بخشند. دلیل استعمال عنوان پیش فرض بر این گونه نگرش ها و تمایلات را، تلقى اثبات ناپذیر بودن آن نگرش ها و تمایلات دانسته اند. این نوع تلقى از مباحث متافیزیکى، ناشى از تشکیک هایى است که در فلسفه مغرب زمین بر آن روا داشته اند; اما از آنجا که این گونه مباحث در بین متفکران و فیلسوفان اسلامى از جایگاه عقلى برخوردارند، به کاربردن عنوان پیش فرض بر چنین مباحثى، با قدرى تسامح همراه است. انگیزه هم نوایى در گفتوگو و مفاهمه، ما را بر آن داشت که تا حد امکان، از اصطلاحاتى استفاده گردد که ظرف مناسبى براى ایجاد این ارتباط باشد. ب) معرفت شناسى معرفت شناسى، یکى از موضوعات مهم فلسفى معاصر است که ذهن بسیارى از اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است. معرفت شناسى را طبق دیدگاه «ادوارد » مى توان این گونه تعریف کرد: «علمى است که درباره ماهیت شناخت هاى انسانى و کیفیت ارزیابى آن و امکان یا عدم امکان توجیه پذیرى آن گفتوگو مى نماید». ج) مدیریت اصطلاح مدیریت در بین صاحب نظران، تعریف هاى متعددى دارد و هر صاحب نظرى بر اساس برداشت و حیطه مطالعاتى خود تعریف تازه اى از این واژه ارائه داده است. در برخى از فرهنگ ها، مدیریت این گونه تعریف شده است: «مدیریت، هنر هماهنگ کردن عناصر یا عوامل تولید به سوى رسیدن به اهداف سازمانى است». هم چنین از دریچه مطالعات رفتارى، مدیریت چنین تعریف شده است: «فرایند کارکردن «با» و «از» طریق افراد، گروه ها و سایر منابع، در جهت دست یابى به اهداف سازمانى» (هرسى و بلانچارد، 1365، ص5). دست آورد این دو تعریف و دیگر تعریف هاى موجود در کتاب هاى مدیریت این است که مدیریت، از سه جزء اصلى تشکیل شده است: اهداف; منابع و امکانات، اعم از انسانى و غیرانسانى; و وظایف و فعالیت هایى که در مورد منابع و امکانات براى رسیدن به آن اهداف صورت مى گیرد. د) مدیریت اسلامى اصطلاح مدیریت اسلامى از دو واژه مدیریت و اسلام ترکیب یافته است. مدیریت در ترکیب با اسلام، خصوصیتى مى یابد که با دیگر ویژگى هاى مدیریت، متفاوت است. علم مدیریت ناظر به واقعیتى است که در ظرف مشخصى از زمان و مکان تحقق یافته است. تحقق عینىِ این دانش، با فرهنگ و ویژگى هاى زمان آن مرتبط است. هرچند مدیریت به معناى عام آن داراى سابقه تاریخى بلندى است. اما آنچه با نام علم مدیریت در عصر حاضر مطرح مى شود، محصول آگاهى هاى فزاینده اى است که بعد از جنگ دوم جهانى نسبت به اهمیت کیفیت مدیریت و تأثیر آن در زندگى نوین انسانى به عمل آمد و موجب تجزیه و تحلیل و مطالعه وسیله فراگرد مدیریت، محیط و تکنیک هاى آن شد (هارولد کونتز، 1378، ص9). بنابراین، براى بررسى انطباق پذیرى دیدگاه هاى اسلامى بر مفاهیمى چون مدیریت، باید به پیشینه و سیر تکون و رشد آن توجه داشت. نمى توان صرفاً با انتزاع مفاهیم تجریدى، به تطبیق آنها با مفاهیم اسلامى پرداخت; این گونه مطالعات تطبیقى، نیاز به دقت زیادى دارد تا اشتباه و اختلاط پیش نیاید. کار معنایابى دقیق واژه ها در حوزه مدیریت و یا حوزه مفاهیم اسلامى، با نگاهى به پیشینه تاریخى و کاربرد واژه ها و اصطلاحات در جامعه و فرهنگى که آن واژه و اصطلاح در آن رشد و نمو یافته، از لوازم ضرورى و انکارناپذیر این گونه تحقیقات است. گرچه ارائه تعریفى دقیق و جامع از مدیریت اسلامى کارى دشوار است، به ناچار باید تعریفى ارائه داد که تا حدودى خطوط کلى آینده بحث را مشخص سازد. تعریف مورد نظر چنین است: «مدیریت اسلامى، مجموعه اى از گزاره ها یا مفاهیم دقیق و مشخص و مرتبط با یکدیگر و برگرفته از منابع اسلامى بوده، ناظر به نحوه اداره افراد و منابع در جامعه و سازمان براى رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده است». این تعریف، در پى دست یافتن به یک نظام مدیریت اسلامى است که بر اساس نظام معرفتى خاصِ مبتنى بر گزاره هاى حامل بار معانى و مفاهیم دقیق و منسجم شکل مى گیرد. این گزاره ها جهت دهنده و تعیین کننده کیفیت بهره گیرى از انسان، به عنوان عنصر اصلى و مهم، و دیگر امکانات مادّى، در نیل به اهداف مشخص اند. پیش از ورود به بحث اصلى، یعنى معرفت شناسى مدیریت اسلامى، باید جایگاه معرفتى علم مشخص شود تا از این راه، پارادایم هاى معرفتى حاکم بر علوم تجربى تبیین، و تمایزى که از این طریق بین علوم انسانى و طبیعى گذاشته شده است، روشن گردد. این بحث به عنوان مدخلى براى بحث پیش فرض معرفت شناسى مدیریت اسلامى، اهمیت فراوانى دارد. 2. علم چیست؟... 4. معرفت شناسى و ارکان آن ... 5. معرفت شناسى در قرآن مجید ... 6. تأثیر معرفت شناسى دینى (عقلى ـ نقلى) بر دانش مدیریت اسلامى در حوزه فرهنگ فلسفى اسلام، بین معرفت شناسى قرآنى و فلسفى (عقل) تمایزى نیست. از آنجا که عقل و وحى دو ابزار مهم شناخت عالم واقع هستند، محصول این دو هم، مکمّل و مؤیّد یکدیگر است; بنابراین، تعبیر معرفت شناسى دینى، جمع کننده بین معرفت شناسى عقلى و نقلى است و هر دو را شامل مى شود. در بحث از تأثیر معرفت شناسى دینى بر مدیریت اسلامى، به دنبال پاسخ گویى به چند سؤال هستیم: از دیدگاه معرفت شناسى ماهیت مدیریت چیست؟ بر اساس تقسیم بندى به عمل آمده در مورد صورت هاى ذهنى، باید بررسى شود که مدیریت چه نوع مفهومى است؟ ابزار شناخت در مدیریت اسلامى کدام است؟ جایگاه علم مدیریت در معرفت شناسى دینى چیست؟ و در هنگام تعارض بین یافته هاى ابزار سه گانه شناخت، چه راه حلى براى رفع تعارض پیشنهاد مى شود؟ 1.6. ماهیت «مدیریت» از منظر معرفت شناسى دینى مدیریت، دانشى است در مورد سامان دهى زندگى جمعى انسان ها. این دانش، عهده دار تبیین قواعد و دستورالعمل هایى است که بر اساس آنها، به گروه هاى جمعى انسان ها، خواه در شکل خرد آن یعنى سازمان، یا در سطح کلان آن یعنى نظام ادارى، روش ها و تکنیک هاى اداره افراد در رسیدن به اهداف مشترکشان آموخته مى شود. این قواعد و دستورها، بر شناخت هاى هستى شناسانه و انسان شناسانه مبتنى هستند; بنابراین، بر اساس شناخت هاى توصیفى از هستى و انسان، نظریه هاى تجویزى ارائه مى شود. از آنجا که این نظریه ها مبتنى بر نظریه هاى توصیفى از عالم اند و فرض این است که عالم تکوین، بر اساس حکمت و عدالت آفریدگار تکوّن یافته و تابع مصالح عالى اوست، پس، مبتنى بر این ادراک از هستى هم، تابع مصالح (در اوامر) و مفاسد (در نواهى) واقعى است. ... ... 2.6. ابزارهاى معرفتى در مدیریت اسلامى در جاى خود ثابت شده است که سه نوع ابزار معرفتى براى کشف عالم واقع وجود دارد: ابزار حسى، عقلى و قلبى. درباره ابزار حسى گفتیم که حس به تنهایى نمى تواند دانش را در اختیار انسان قرار دهد. حس، تنها مفاهیم تصورى را بدون آن که تصدیق عالم محسوسات را داشته باشد، در اختیار انسان قرار مى دهد. اگر این تصورات بخواهد در قالب تصدیق و گزاره هاى علمى تجربى قرار گیرد، لازم است با استمداد از قضیه بدیهى اوّلىِ «امتناع اجتماع متناقضین»، صدق آن احراز شود; به علاوه، چون پدیده هاى اتفاقى نمى توانند دایمى یا اکثرى باشند، به یک قضیه کلى صادقِ موجّه نیاز است و این هر دو، یعنى امتناع اجتماع متناقضین، و کبراى کلى، از براهین عقلى اند; بنابراین، علوم تجربى، از یک سو از داده هاى منفرد حس بهوسیله ابزارهاى مشاهده اى بهره مى برد و از سوى دیگر، با وام گرفتن از برخى تصدیقات عقلى، به نتایجى دست مى یابد که افزون بر صادق بودن، داراى سور کلى، یعنى قابلیت تعمیم بر دیگر موارد مشابه هستند. اما اینکه آیا نتیجه این چنینى، مى تواند منبعى براى دانش مدیریت اسلامى قرار گیرد، محل بحث و اختلاف نظر است. برخى حکماى اسلامى، فرآورده هاى عقلى و تجربى (یا برهانى) را، قسیم نقل تعبدى قرار مى دهند و هر دو را زیرمجموعه دین برمى شمارند. «در تمام کتاب هاى اصول آمده است که منابع غنى فقه، قرآن، سنت، عقل و اجماع است. اجماع به سنت برمى گردد، ولى عقل، مستقل است. برنامه ریزى درباره ى عمران و آبادانى کشور، ]...[ اگر با عقل سلیم و به دور از هوا و هوس صورت بگیرد، منتسب به دین است» (جوادى آملى، 1375، ص 66). براساس این دیدگاه، محصولات عقل تجربى، یکى از منابع تغذیه کننده ى دانش مدیریت اسلامى است; و اندیشه تقابل بین مدیریت علمى و فقهى (مدیریت مبتنى بر نقل)، با این پیش فرض صورت گرفته است که دین، فقط در قرآن و روایت خلاصه مى شود; «در حالى که دین مى گوید: آن چه عقل مبرهن مى فهمد، فتواى من است. مسأله رهبرى و مدیریت جامعه نیز یک امر عقلى است و اگر بر فرض در آیات و روایات، حکم صریحى درباره ى آن نیامده باشد، عقل سلیم به صورت واضحى بدان حکم مى کند و همین حکم عقل، دستور خداست» (همان). در خصوص کاربرد این دانش تجربى در مدیریت، باید گفت که بین دو مقام مفهوم و مصداق، تفاوت وجود دارد. آنچه عقل سلیم و مبرهن به آن مى رسد، وجود نظم و انضباط در جوامع انسانى و پرهیز از هرگونه هرج و مرج است. این مفهوم کلى که نتیجه عقل عملى است، دایمى و ثابت است و هیچ گونه زوال و تغییرى ندارد، اما این که چگونه مى توان به این نظم و انضباط راه یافت، دانش هاى بشرى تجربى، مصادیقى را نشان داده اند که برخى از آنان به دنبال تأمین آن غرضِ عقلى ناب هستند. این مصادیق، ممکن است در هر عصرى و بین هر قومى متغیر و متفاوت باشند و وجود چنین تغییر یا تفاوتى، مانع از دینى بودن آنها نمى شود. چنانکه مصادیق دیگر موضوعات شرعى هم ممکن است دچار چنین تغییرى شوند; و در مقام داورى در انتخاب بین مصادیق متعدد، این عقل است که رجحان هر کدام را در تأمین کنندگى آن غرضِ اصلى عقلى درک مى کند (جوادى آملى، 1376، ص 15). اما برخى دیگر از صاحب نظران، تمامى آنچه را عقل بشرى ثابت مى کند، جزو دین نمى دانند: «ما نمى گوییم هر چه عقل اثبات کند، جزء دین است. بر عکس، چیزهایى که در قلمرو دین است، با عقل هم اثبات مى شود; نه هر چه عقل اثبات کند، جزء دین است. پس اینکه کسانى مطرح مى کنند که اگر شما دایره دین را این قدر وسیع مى گیرید، پس مسائل کیهان شناسى هم در دایره دین است، مسائل میکروب شناسى هم در دایره دین است، جواب این است که نه، دین شامل اینها نمى شود» (مصباح یزدى، 1376، ص15). دسته اى دیگر از کاربردهاى عقلى وجود دارد که از داده هاى حسى مستقل است. همان گونه که گذشت، داده هاى حسّى در برخى موارد نقش مبادى تصورى را براى برهان هاى عقلى ایفا مى کنند و درنتیجه، عقل با به کارگیرى روش قیاسى، از آن داده هاى حسى، نتیجه اطمینان بخش و تعمیم پذیرى مى گیرد; اما دسته اى دیگر از داده هاى عقلانى هستند که هیچ گاه نیازمند داده هاى حسى در شکل گیرى نتایج خود نیستند; بلکه مستقل از تصورات حسى اند. این گونه داده ها، به دو دسته عقل نظرى و عملى تقسیم مى شوند. عقل نظرى، ناظر به شناخت هستى است و بیش تر در فلسفه کاربرد دارد; اما عقل عملى، ناظر به باید و نبایدهاى عملى است و کاربرد آن در صحنه عمل است. البته عقل عملى، مبتنى بر عقل نظرى است و با آن رابطه تولیدى دارد. آنچه براى دانش کاربردى مدیریت اهمیت فراوانى دارد، عقل عملى است. بدیهى است که خداوند متعال براى رهنمون سازى انسان به سعادت ابدى، احکامى را به نحو الزامى بر عمل، و احکامى را به نحو الزامى بر ترک جعل نموده است. این احکام، تابع مصالح و مفاسد واقعى هستند. راه فهم این احکام نیز، یا عقلى است و یا نقلى. دلیل نقلى بعداً با عنوان ابزار قلبى خواهد آمد، اما دلیل عقلى نیز یکى از راه هاى فهم آن احکام است و پیروى از آن در جهت کسب منفعت (در مصالح) و دفع ضرر (در مفاسد) ضرورى است; و چه بسا تکنیک هایى که در دانش مدیریت مطرح شده است، انسان را در تدارک مصلحت واقعى یارى رساند که در این صورت لزوم به کار بستن آن تکنیک، حتمى است; براى مثال، جلوگیرى از اتلاف و به هدر رفتن نیروهاى سازمانى، از ضروریات عقل عملى است که تابع مصلحت واقعى است و البته این مصلحت، برگرفته از نگرش خاص نظرى به انسان است. این ضرورت، تحقق نمى یابد مگر با رعایت برخى استانداردهاى علمى که در دانش مدیریت مطرح است; به طور نمونه، برنامه ریزى مناسب و عقلانى، تا حدودى مانع از فرسایش نیروها مى شود، بنابراین، لازم است براى تأمین آن ضرورت که از اقتضائات عقل عملى است، از این تکنیک بهره جویى شود. مورد دیگر کاربرد عقل عملى، در تعیین برخى لوازم عقلى براى تحقق احکام شرعى تکلیفى است. گرچه مستند آن احکام، نقل است، تحقق آن نیازمند به مقدماتى است که بدون تحقق آنها حکم شرعى محقق نخواهد شد; براى مثال، توصیه هاى برخى آیات و روایات درباره ى لزوم مشورت در هنگام تصمیم گیرى، از جمله مواردى است که تحقق مطلوب آن جز با اطلاع جامع از تکنیک هاى مشاوره ـ که در منابع علمى آمده است ـ میسور نخواهد بود. این تکنیک ها، به صورتى مطلوب، تأمین کننده ى مصلحتى هستند که شارع براى تدارک آن، به لزوم مشورت حکم کرده است; بنابراین، لازمه عقلى و منطقى تحقق شایسته چنین حکمى، آشنایى و اِعمال آن تکنیک هاست; درنتیجه، احکام عقلى، که مبتنى بر شناخت هاى نظرى عقل اند، در هر دو صورت دلالت مطابقى یا التزامى، از ابزارهاى مهم تغذیه دانش مدیریت اسلامى به شمار مى آیند. ابزار معرفتى قلب نیز یکى از ابزارهاى معرفتى مهم و اساسى در تغذیه دانش مدیریت اسلامى است. معارف به دست آمده از راه شناخت قلبى، به دو صورت بىواسطه یا با واسطه است. شناخت قلبى بدون واسطه، چیزى است که نصیب پیامبران و ائمه(علیهم السلام) در سطح عالى، و عارفان و مؤمنان صالح و سالک در سطح نازل تر مى گردد و گاه از آن به تجربه دینى تعبیر مى گردد. اما معارفى که با واسطه از این راه به دست مى آید، عبارت از بیان نقلى یا رفتار عملى آن مشهودات معرفتى است. پیامبران و ائمه(علیهم السلام)، آنچه در عالم شهود در قالب وحى یا الهام دریافت نموده اند، براى دیگران به شکل گفتارى یا رفتارى بازگو مى کنند. بیان پیامبران به صورت کتاب آسمانى و سنت، و بیان ائمه به صورت سنّت تقریر مى گردد. آنچه تابعان و مؤمنان از این شهود نبوى و علوى سهم مى برند، همان معارفى است که در قالب گفتار یا رفتار به آنان مى رسد; بنابراین، نقل و فعل معصوم (نبى و امام) جلوه هاى تنزّل یافته آن معارفى است که به صورت مستقیم از عالم غیب شهود کرده اند. سطح عالى این معرفت شهودى مخصوص معصومان(علیهم السلام)است، اما دیگران هم با فراهم آوردن مقدماتى مانند تهذیب نفس و ریاضت هاى پسندیده، به مقامى راه مى یابند که حقایق عالم را شهود مى کنند. امروزه، یکى از ضعف هاى مهم و عمده علم مدیریت فقدان چنین معرفت هایى در ساختار این علم است. با انحصار یافتن ابزار کسب معرفت به عقل تجربى، این دانش از بسیارى منابع معرفتى دیگر محروم شده است. در دانش مدیریت اسلامى این خلأ با به کار بستن چنین معارفى پر مى شود. رویکرد تدریجى عالمان علم مدیریت به شناخت هاى غیرتجربى و دخالت دادن آنان در فرآیند علم مدیریت، فرصت مناسبى را در اختیار عالمان اسلامى قرار مى دهد تا با تحقیق مناسب و روى آورى دوباره به معارف دینى ـ که تلقى یافته از شهود معصوم است ـ و ارائه راهکارهاى عملى براى تشویق و تکامل انسان ها، در کنار عقل نظرى، به شهود عینى در راه کسب معارف نیز راه یابند و افزون بر جبران ضعف ها و خلأهاى موجود در ساختار معرفت بشرى، باعث تحوّل و تکامل آن و راه یافتن به فضاها و محیط هاى معرفتى دیگر شوند و از این راه، هم به معرفت بشرى سمت و سوى درستى بدهند و هم به غنى سازى آن کمک کنند. ممکن است تعدد ابزارهاى معرفتى در دانش مدیریت اسلامى، افزون بر تبعات مبارکى که به آن اشاره شد، مشکلات فراوانى را هم فراهم آورد. مشکل مهم و اساسى که به بحث این مقاله هم ربط وثیقى دارد، تعارض بین داده هاى معرفتى است. گفتیم که دانش مدیریت اسلامى از سه ابزار معرفتى حسى، عقلى و قلبى تغذیه مى کند. گاهى این سه ابزار داده هایى را ارائه مى کنند که با یکدیگر تعارض ظاهرى دارند و این مسأله مشکل عمده اى را در راه معرفت به عالم خارج ایجاد مى کند. این تعارض ها برآمده از پیش فرض هایى است که به صورت گذرا به آن مى پردازیم. 7. تعارض و پیش فرض هاى آن یافته هایى که از راه هاى گوناگونِ کسب معرفت به دست مى آیند، از سه صورت خارج نیستند: در تأیید یکدیگرند; یا در تعارض با یکدیگرند; و یا ناظر به یکدیگر نیستند. تحقق هر یک از این موارد، نیازمند دو پیش فرض اساسى است: «واقع نمایى معارف» و «قلمرو معارف». 1.7. واقع نمایى معارف: بحث از تعارض یا تأیید، در فرضى معنا مى یابد که هدف در ابزارهاى معرفت، حصول شناخت از واقع باشد; بنابراین، گزاره هاى بیان کننده شناخت هاى واقعى، گزاره هاى ناظر به عالم واقع اند. در این صورت، ممکن است بین دو گزاره عقلى و دینى اى که به دنبال تبیین واقع اند، تأیید یا تعارض رخ دهد. اما اگر دین و واقع نمایى گزاره هاى آن را نپذیریم و آن را بى معنا تلقى کنیم (پوزیتیویسم منطقى) (خرمشاهى، 1362، ص 279)، در این صورت، تعارض یا تأیید یافته هاى عقلى با نقلى، از موضوع خارج مى شود. نیز اگر بى معنایى گزاره هاى شهودى و نقلى را نپذیریم، بلکه براى آن نقش کاربردى قایل شویم (همان، ص283)، یعنى معتقد شویم که چنین گزاره هایى، توصیفى براى یک شیوه زندگى اند و بیش تر به کاربرد مؤثر آن در تعاملات فردى و اجتماعى نظر دارند، هم چون زبان شعر یا داستان که فارغ از جنبه هاى شناختى تلقى مى گردند و بیش تر بیان کننده و نشان دهنده احساسات فردى و یا شکل خاصى از سلوک و رفتار فردى و جمعى آدمیان اند، در این صورت نیز تعارض یا تأیید بىوجه مى شود; زیرا اگر هدف علم را بیان واقع بدانیم و گزاره هاى علمى را بیان کننده واقع برشماریم و از سوى دیگر، تجربه هاى دینى و شهودى را حاکى از واقع ندانیم و آنها را هم چون شعر، صرفاً بازگوکننده ى احساسات قلبى و ذوقى بدانیم، موضوعى براى تعارض یا تأیید باقى نمى ماند. بنابراین، تأیید یا تعارض در جایى امکان پذیر است که براى تمامى ابزارهاى معرفتى، اعم از عقلى و شهودى، بهره اى از واقع نمایى را بپذیریم. در این صورت، آنچه ابزار عقلى به عنوان واقع تعیین مى کند و آنچه ابزار شهودى در قالب گفتار و یا رفتار از واقعیت بیان مى دارد، اگر در موضوع واحدى باشند، ممکن است یکدیگر را تأیید و یا تکذیب کنند. 2.7. قلمرو معارف: از پیش فرض هاى دیگرى که تعارض یا عدم تعارض را موجّه مى سازد، قلمرو هر یک از معارف است. همان گونه که پیش از این هم اشاره شد، قلمرو علم تجربى، که هم از حس و هم از عقل مدد مى گیرد، عالم طبیعت است و فراتر از آن (عالم معقولات ناب) در حیطه شناخت علم تجربى قرار نمى گیرد. اما قلمرو عقلِ برهانى، متعلق به عالم معقولات است. این عالم که بخشى از واقعِ خارج است، هیچ گاه به چنته عقل تجربى در نمى آید. توان عقل تجربى، تخته بند حس و عوالم طبیعى است، اما عالم معقولات که از هرگونه حس و مادّیتى مجرّد است، ابزار عقلى مى طلبد تا هم سنخ با آن باشد; بنابراین، شناخت به دست آمده از عقل برهانى، بالاتر و فراتر از شناخت عقل تجربى است. اما شناخت قلبى هم که به صورت گفتار و رفتار جلوه گر مى شود، شناخت عینى و حقیقى عالم واقع است که سطحى فراتر از شناخت حسى و عقلى دارد. آنچه نقل عهده دار بیان آن مى شود (شناخت شهودى)، به دو قسم قابل تقسیم است: یکى نقلى که بیان کننده احکام تکلیفى است، و دیگر نقلى که توصیف کننده عالم خارج است. احکام تکلیفى، جنبه انشایى دارند، نه اخبارى; بنابراین تعارضى از این جهت با عقل تجربى و یا برهانى ندارند; زیرا عقل تجربى، اِخبار از واقع مى کند. اما آنچه مى ماند، نقل توصیفى است که گزاره هاى آن، نقش حکایتى و وصفى از عالم خارج دارند. از آنجا که سطح عالم خارج متفاوت است، در بخشى از سطوح آن که حوزه مشترک ابزارهاى معرفتى عقلى و شهودى است، فرضِ تعارض یا تأیید قابل طرح است، اما در بخش دیگرى که از ساحت عقل تجربى و برهانى خارج است، این فرض متصوّر نیست; براى مثال، برخى گزارش ها که در متون نقلى آمده و از جزئیات عالم برزخ و قیامت حکایت مى کند، از دسترس عقل تجربى و برهانى خارج است. با آنکه اصل برزخ و قیامت با برهان قابل اثبات است، ویژگى ها و جزئیات آن در دسترس عقل نیست. در این صورت هم، تعارض یا تأیید بىوجه است; بنابراین در صورتى فرض تعارض بین گزاره هاى نقلى و عقلى محتمل است که سطح مشترکى از حوزه معرفتى را به خود اختصاص دهند. البته مدلول برخى از این گزاره ها با یکدیگر تعارض مى یابند. در اینجاست که باید تأملى اساسى صورت گیرد. باید توجه داشت که از اساس بین عالم واقع و آنچه گزاره هاى دینى از عالم واقع توصیف مى کنند، در مقام ثبوت و تحقق اختلافى نیست; زیرا خالق و مبدع هر دو یکى است; هم متن واقع عینى و هم آنچه به عنوان ابزارهاى عقلى و شهودى شناخته مى شود، از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته اند; پس، نه تنها نباید اختلافى در آن باشد، بلکه باید همه در تأیید یکدیگر باشند; زیرا وحى ]معرفت قلبى[ به عنوان نوعى عالى از معرفت، هیچ گاه مخالف دانش عقلى و ادراک حسى نیست (جوادى آملى، 1377، ص 350). بنابراین، در مقام ثبوت نباید به دنبال تعارض گشت. اما در بررسى ادلّه نقلى و عقلى، گاهى به مضامینى برمى خوریم که تعارض نماست. براى رفع چنین تعارضى چه باید کرد؟ در اینجا چندوجه قابل تصور است: اگر یکى از دو دلیل نقلى یا عقلى متعارض، قطعى و یقینى، و دیگرى ظنى و احتمالى بود، دلیل قطعى بر دلیل ظّنى مقدم مى گردد. محصولات علم تجربى، از آنجا که هیچ گاه یقین آور نبوده، همگى درصدى از احتمال خطا را در بردارند، اگر با مدلول دلیل نقلىِ خاصى که از جهات سندى و دلالى قطعى بود معارض شدند، به حکم عقل، مدلول دلیل نقلى مقدّم مى شود و آنچه از علم تجربى به دست آمده، باید کنار نهاده شود. اگر هر دو دلیل افاده ظنّ کردند، نه یقین، مى توان آنچه از علم تجربى به دست مى آید را در حدّ ظنى به دین هم نسبت داد و حتى ظاهر دلیل نقلى را به آن تأویل برد. در اینجا «سه مطلب به هم پیوسته وجود دارد: اول، درجه استظهار; از یقین یا ظن یا احتمال مرجوح و غیره; دوم، استناد به دین; اگر استظهار آن ]مطلب علمى[ به نحو قطع بود، استناد آن محتوا به دین به طور قطع خواهد بود و اگر استظهار در حدّ مظنّه بود، استناد آن محتوا به دین به نحو ظن است، نه قطع و هم چنین درباره احتمال مرجوح; و در این جهت، هراس از تحول و استناد گوناگون به دین نیست، همان طورى که در مسائل تشریع و ارزشى، استفاده هاى گوناگون بر اساس استظهارات متفاوت در درجات مختلف مظنّه و مانند آن، آسیبى به قداست دین وارد نمى کند» (جوادى آملى، 1377، ص 183). سرانجام آنکه «اگر... دایره علوم دینى، وسعتى فراتر از علوم مربوط به اصول و یا فروع دین داشته باشد و گزاره هاى دینى نسبت به حوزه هاى مختلف علمى بى نظر نبوده، بلکه اصول و مبادى اى از علوم مختلف را نیز القا کرده باشند و علاوه بر آن، اگر دریافت هاى عقلى به عنوان یک جهت شرعى در حوزه دریافت هاى دینى قرار داشته باشد، در این صورت، حکم به تقدّس تمامى علومى داده خواهد شد که خطوط کلى آنها را اسلام مطرح نموده و بر اساس شناخت صحیح عقلانى و تجربى و هماهنگ با اصول تأسیس دینى شکل گرفته باشند» (همان، ص 356). بنابراین، دانش مدیریت اسلامى، دانشى است که از حیث منابع و ابزار معرفتى، از وسعت بیش ترى نسبت به علم مدیریت برخوردار است و درنتیجه، یافته هاى چنین دانشى، بسیار گسترده تر و متنوع تر از یافته هاى علم تجربىِ مدیریت مى شود. شعاع چنین یافته هایى از حوزه حس و خیال فراتر رفته و با الهام از معارف شهودى و قلبى به حقایق عینى و ابدى راه مى یابد. دانشى که افزون بر استفاده از عناصر فیزیکى و حسى در تبیین پدیده هاى مادى، از مفاهیم متافیزیکى نیز در تبیین پدیده هاى حتى مادى ـ اما در افقى برتر ـ مدد مى جوید، به مراتب توان پیش بینى و هدایت را در رساندن سازمان به اهداف خود دارد. 8. نتیجه در این تحقیق، به بررسى یکى از پیش فرض هاى مهم (معرفت شناسى) در مدیریت اسلامى پرداخته شد. براى ورود به چنین بحثى، لازم بود آشنایى مختصرى از علم تجربى به معناى اعم آن، که شامل علم تجربى طبیعى و انسانى است، صورت گیرد و لوازم معرفت شناسى چنین علمى، تا حدودى آشکار گردد. این امر بخشى از مقاله را به خود اختصاص داد و روشن شد که علوم تجربى از ریشه هاى خاص معرفتى نشأت یافته است. در ادامه، به بیان تعریف علم مدیریت و جایگاه آن در ساختار معرفت شناسى علم تجربى توجه گردید و سه منظر معرفت شناسانه مدرنیته، نمادى ـ تفسیرى و پست مدرنیته که در علم مدیریت مطرح است، همراه با تفاوت هاى آن توضیح داده شد. سپس به بیان معرفت شناسى دینى پرداخته و در منابع عقلى و نقلى، به جستوجو از مؤلّفه هاى آن همّت گماشته شد. در این فرآیند، ابتدا به هستى شناسى «معرفت» اشاره و مشخص شد که از منظر معرفت شناسى دینى، معرفت، امرى مجرد و داراى مراتب است که از معرفت حسى آغاز و تا معرفت عقلى محض گسترش مى یابد و حوزه ى مدیریت اسلامى از این معرفت حصولى بهره مند است. به معرفت شهودى هم در کنار دیگر ابزارهاى معرفتى و بلکه برتر از آن اشاره، و تأثیر آن در مدیریت اسلامى بازگو شد. هم چنین به واقع نمایى معرفت از منظر معرفت شناسى دینى اشاره شد و این ادعا که معرفت نقش حکایتى از عالم واقع دارد، حد فاصل بین معرفت شناسى دینى و معرفت شناسى مبتنى بر نسبى گرایى معرفى گردید. نیز به این نتیجه رسیدیم که «مدیریت»، دانشى است ناظر به پدیده هایى که فردِ ما به ازایى در خارج ندارد، اما از مصادیقى انتزاع مى گردد. فعالیت هاى انسانى در خصوص یکدیگر و نیز در خصوص منابع فیزیکى، مصادیقى را به وجود مى آورند که برخى مفاهیم مدیریتى از آن قابل انتزاع است و آنچه در تولید چنین فعالیت ها و در نتیجه، چنین مفاهیمى نقش دارد، نیازهاى فردى و اجتماعى انسان است و با توجه به تحول پذیر بودن نیازها، این فعالیت ها و مفاهیم نیز تحول مى یابند. معیار صدق و کذب گزاره هاى معرفتى که یکى از موضوع هاى مطرح در بحث معرفت شناسى است، از منظر معرفت شناسى دینى بیان گردید و مشخص شد که در معرفت هاى حصولى، آنچه معیار صدق و یا کذب چنین معارفى قرار مى گیرد، قضایاى بدیهى است که در نهایت، به امتناع اجتماع نقیضین ختم مى گردد; البته در معرفت شهودى، تنها معیار براى احراز صدق آن، شهود شخص معصوم است. با توجه به متعدد بودن ابزارهاى معرفتى و ادعاى واقع نمایى آن در مدیریت، امکان تعارض معارفى که از چنین ابزارهایى به دست مى آید با یکدیگر وجود دارد که راه حل هایى براى حل آن تعارض پیشنهاد گردید. نتیجه آن که، دانش مدیریت اسلامى، همانند هر دانش دیگرى، از دالان هاى معرفتى خاصى عبور کرده است. شناسایى این دالان ها، محقق را با جایگاه مدیریت اسلامى در بین دیگر دانش هاى بشرى آشنا مى سازد و آبشخورهاى معرفتى اى را که سبب تولید چنین دانشى مى گردند، معرفى مى نماید. منابع ابن تیمیه. (1961). السیاسة الشرعیه فى اصلاح الراعى و الرعیة، مصر، دار الکتب العربى، 1961. ابن خلدون، (1369). مقدمه، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، 1369. ابن سینا، (1405). شفا، ج1، قم، مکتبة آیة الله العظمى المرعشى النجفى، 1405هـ . اسکات، (1374). سازمان ها: سیستم عقلائى، طبیعى و باز. ترجمه دکتر حسن میرزائى اهرى زنجانى، فلورا سلطانى تهرانى. ج1، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چ1. البغدادى، ابى الحسن على بن محمد بن حبیب البصرى. الاحکام السلطانیة و الولایات الدینیّه. قم، دفتر تبلیغات اسلامى، بى تا. الوانى، سیدمهدى، (1377). مدیریت عمومى. چ11، تهران، نشر نى. باربور، ایان، (1362). علم و دین. ترجمه بهاءالدین خرمشاهى. تهران، مرکز نشر دانشگاهى. بشارت، علیرضا، (1354). سیر اندیشه ادارى و مبانى علم اداره. تهران، دانشکده علوم ادارى و مدیریت بازرگانى. پوپر، کارل ریموند، (1374). منطق علوم اجتماعى. نقل و ترجمه عبدالکریم سروش، درس هاى فلسفه علم الاجتماع، تهران، نشر نى. توکل، محمد، (1370). جامعه شناسى علم. تهران، موسسه علمى و فرهنگى نص. جوادى آملى، عبدالله، (1374). تبیین براهین اثبات وجود خدا. چ1، قم، مرکز نشر اسراء. جوادى آملى، عبدالله، (1375). رحیق مختوم. بخش چهارم از جلد اول، قم، مرکز نشر اسراء. جوادى آملى، عبدالله، (1377). شریعت در آینه معرفت، چ1. قم، مرکز نشر اسراء. جوادى آملى، عبدالله، (1370). شناخت شناسى در قرآن، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه. رجب زاده، احمد، (1368). بررسى و مقایسه مبحث اعتبارات نزد علامه طباطبایى و نظرات دیلتاى در مسئله معنى در علوم انسانى، پایان نامه دوره کارشناسى ارشد دانشگاه تربیت مدرس. رحمن سرشت، حسین، (1377). تئورى هاى سازمان و مدیریت، ج1، تهران، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى فنى و هنر. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ نظریه اندیشه مدوّن در اسلام دین چیست؟ در تفسیر »دین« آرا و مطالب گوناگونى از سوى غربیان مطرح شده است(5). تنوع این تفسیرها به گونهاى است که اندیشمندان مغرب زمین را وادار کرده، اعتراف کنند: »اصطلاح دین داراى یک معناى واحد که مورد قبول همه باشد، نیست. بلکه پدیدارهاى متعدد فراوانى تحت نام دین گرد مىآیند که به گونهاى با هم ارتباط دارند. ارتباطى که لودویک ویتگنشتاین آن را شباهت خانوادگى(6) مىنامد.«(7) در تعابیر قرآنى »دین« در دو مورد استعمال شده است: 1. هر گونه اعتقاد به قدرت غیبى، چه حق باشد و چه باطل: »لکم دینکم ولى دین«(8). 2. خصوص ادیان الهى: »ان الدین عندالله الاسلام«(9). در این بحث، توجه ما به همان استعمال دوم لفظ »دین« است، که خاص ادیان الهى و داراى سطوح و مراحل مختلفى است: أ. دین نفس الامرى: آنچه در علم الهى و مشیّت ربانى براى هدایت انسان به سوى رستگارى وجود دارد،دین نفس الامرى است.این نسخهى رستگارىِ بشر در لوح محفوظ، حقیقتى عینى و واقعیتى ثبوتى است. ب. دین مُرسَل: آنچه از سوى خداوند متعال براى هدایت انسان به سوى رستگارى به واسطهى رسولان الهى ارسال شده است،»دین مرسل« را تشکیل مىدهد. ج. دین مکشوف: آنچه از »دین نفس الامرى«، یا »دین مرسل« با مراجعه به عقل، یا نقل براى افراد آشکار مىگردد، »دین مکشوف« مىباشد. د. دین نهادى: آن بخش از »دین مکشوف« که عمومى مىشودو نهادینه مىگردد و به صورت آیین گروهى از مردم در مىآید، »دین نهادى«است. هر چند این نامها ناآشنا مىنماید،ولى توجه به حقیقت دین و آنچه در صحنهى تاریخ اتفاق افتاده، به سادگى وجود چنین مراتبى را آشکار مىسازد: خداوند که آدمى را خلق کرد، و از آغاز و انجامش آگاه بود، براى سعادت و فلاح این موجود راهى روشن داشت )دین نفس الامرى( که در هر زمان بخشى از آن نسخهى الهى را براى آدمیان به وسیلهى رسولان فرو فرستاد )دین مرسل( و مردم به کمک آنچه پیامبران بیان مىکردند)نقل( یا به کمک خرد و اندیشه خود)عقل( به عناصرى از آن نسخهى الهى پىمىبردند )دین مکشوف( و بخشى از این دانستهها عمومى و فراگیر مىشد و به صورت یک نهاد و رفتار عمومى در مىآمد و چهرهى یک آیین را پیدا مىکرد )دیننهادى(. ما در کاربردهاى مختلف لفظ »دین« نیز مىتوانیم این مراتب را باز یابیم: هنگامى که از دین یگانهى الهى سخن مىگوییم وآن را اسلام مىدانیم )ان الدین عندالله الاسلام(، یا عقاید ناصحیح را از ساحت دین، خارج مىشماریم، به دین نفس الامرى توجه داریم. وقتى مىگوییم: دین حضرت ابراهیمعلیه السلام توحیدى بود. در دین حضرت موسىعلیه السلام احکام سختى وجود داشت. دین اسلام دین خاتم است، دین اسلام ناسخ ادیان گذشته است. در تمام این جملات مراد ما از دین، دین مرسل است. زمانى که دین اشخاص را مورد توجه قرار مىدهیم و دین صدرالمتألهین را با دین مجلسى مقایسه مىکنیم. به دین مکشوف آنها نظر داریم. و بالاخره وقتى با پدیدهى دین مسیحى در روزگار خود سروکار داریم و این دین را فاقد شریعت مىدانیم،یا اناجیل اربعه را منبع دین مسیحى معرفى مىکنیم، یا از دین یهود و آیین موجود آنها سخن مىگوییم، به دین نهادى توجه داریم. بى توجهى به مراتب دین و کاربردهاى لفظ آن، گاه کژتابىهاى غریبى را در تفهیم و تفهّم به دنبال دارد. از این رو،ما تلاش خواهیم کرد با بررسى دقیق ویژگىهاى هر یک از مراتب دین نفس الامرى و دین مرسل به صورت جداگانه و تفکیک معانى مختلف دین در استعمالات گوناگون، مبانى کلامى »نظریهى اندیشه مدوّن« را تبیین کنیم. دین نفسالامرى 1. آیا دین نفس الامرى متعدد است؟ آیا خداوند براى هر فرد، یا گروهى از افراد نسخهاى خاص براى رستگارى دارد؟ اگر آدمیان را حقایقى کاملاً متغایر با یکدیگر بدانیم که هیچ اشتراکى بین آنها نیست، یا چنین تمایزى را بین گروههایى از انسانها قایل شویم، مىتوانیم بپذیریم که خداوند براى هر فرد یا گروه، دینى خاص داشته باشد. ولى اگر افراد آدمى با تمام تفاوت هاى ظاهرى از گوهرى مشترک، طبیعت و فطرتى واحد برخوردارند، بدون شک »دین نفس الامرى« نیز یگانه خواهد بود. ادلهى نقلى و عقلى گواه صادقى بر درستى نظر دوم است و شاید »ان الدین عندالله الاسلام« ناظر بر همین نکته باشد. به دیگر سخن، تحلیل عقلى از آدمى وجود گوهرى مشترک را ثابت مىکند که دلایل نقلى نیز بر آن مهر تایید مىزند: »فطرت اللّه التى فطرالناس علیها«(10)، »اِنّ الانسان خلق هلوعاً«(11) و بدون شک، دین نفس الامرى به همین گوهر مشترک نظر دارد و راه رستگارى را براى آن در بر مىگیرد(12). پس ناگزیر امرى یگانه و نسخهاى واحد است. 2. آیا عناصر دین نفس الامرى همگى جهانشمول و غیر وابسته به موقعیت و همه زمانى و همه جایى هستند؟ یا در بین آنها عناصر موقعیتى، وابسته به زمان و مکان و موقعیت خاص نیز وجود دارد؟ پاسخ این پرسش از بحث قبل آشکار است، زیرا اگر گوهر آدمى یگانه و ثابت و لایتغیّر و دین نفس الامرى ناظر به آن است،ناگزیر تمام آنچه در آن است )عناصر دینى(، جهان شمول و ثابت خواهند بود و در آن حقیقت عینى، نشانى از تغیّر و تبدّل وجود نخواهد داشت. یک مسیر یگانه براى تمام آحاد بشر در هر عصر و هر سرزمینى است. 3. چگونه مىتوان به ساحت دین نفس الامرى راه یافت و از آن نسخهى شفابخش آگاه شد؟ سه راه براى این امر متصور است: أ. این که خداوند بخشى از آن را اظهار کند،که انبیا از این راه برخودارند و براى آنها بخشى، یا تمام این نسخه به شهود و وحى، عیان و آشکار مىگردد. ب. آنچه از طریق اول آشکار شده، بیان شود و ما از طریق نقل به آن دست یابیم . ج. عقل در پى کاوشهاى نظرى برخى از عناصر آنرا بیابد و بدان آگاه شود. بنابراین، انسانهاى متعارف از دو راه: عقل و نقل مىتوانند به دین نفس الامرى پى ببرند و براى گروهى خاص راه وحى و شهود نیز گشوده است. بدون شک، طریق عقل و نقل امکان دارد با خطا مواجه شود، ولى وحى و شهود به معصوم مصون از خطا است. دین مُرسَل 1. واقعیت تاریخى ادیان، به شهادت تاریخ و قرآن،گواه صادقى بر تعدد ادیان مُرسَل به تعداد رسولان الهى است. در اینجا مراد از رسول، »نبى صاحب شریعت و مأمور به ابلاغ آن« مىباشد.(13) 2. دین مُرسَل معلول نیازمندى بشر به پیام الهى است. از این رو، در گذشته طبق مقتضیات دورهها و زمانها این پیام تجدید مىشده است(14). با این وصف، هر چند منشأ دین مرسل و منبع آن، دین نفس الامرى است و دین نفس الامرى فاقد عناصر موقعیتى مىباشد، ولى دین مُرسَل، به تناسب مقتضیات نسلى که براى آنها ارسال شده است و موقعیت زمانى و مکانى مخاطبان، مشتمل بر عناصر موقعیتى، افزون بر عناصر جهانشمول است. از سوى دیگر، امکان دارد، دین مُرسَل در بر دارنده برخى از عناصر دین نفسالامرى باشد، همچنان که ممکن است، تمامى آن عناصر را شامل گردد. 3. راه کشف دین مُرسَل نقل معتبر است و اگر عقل چیزى را کشف کرد که در دلایل نقلى دین مُرسَل هم وجود داشت،امکان ارشادى بودن آن دلیل نقلى وجود دارد. در اینجا فرض بسیار بعیدى نیز قابل تصور است و آن این که عقل عنصرى از دین مُرسَل را که در دلایل نقلى وجود ندارد، کشف کند. به این معنا که دریابد چنین مطلبى به رسول آن دین ابلاغ شده و او آن را براى مردم بیان کرده، ولى در اثر عواملى، به ما نرسیده است. البته این مطلب که عقل عنصرى دینى را کشف کند، بعید نیست. ولى این که بتواند کشف کند حتماًبه رسول آن دین ابلاغ شده و او بیان کرده و به ما نرسیده است، بسیار غریب مىباشد. به هر حال، اگرچنین چیزى اتفاق بیفتد، مىتواند راهى براى کشف عناصر دین مُرسَل باشد. 4. دین مُرسَل چون از طریق انبیا به دست مردم مىرسد،به ویژگىهاى رسول، از حیث مراتب معنوى، و خصوصیات آن مردم و محدودهى زمانى و مکانى آن پیام بستگى دارد. هر چه رسول از مراتب بالاترى برخودار باشد، حظّى بیشتر از دین نفس الامرى به وسیله وحى نصیب او خواهد شدو هر چه مردم مخاطب پیام، داراى توانایى فرهنگى بالاتر و پذیرش افزونتر باشند،بهرهى بیشترى از دین نفس الامرى از طریق نقل به آنها خواهد رسید و هر چه گسترهى زمانى و مکانى دین افزونتر و براى مخاطبان بیشترى درزمانها و سرزمینهاى گوناگون ارسال شده باشد، دین مُرسَل در بردارندهى عناصر بیشترى از دین نفس الامرى خواهد بود. با این وصف، دین خاتم، یعنى آخرین دین مُرسَل، که پیام آورش اَفضَل الُرسُل و مخاطبانش همهى مردم از عصر نزول تا روز قیامت است، مىبایست اَکمَل الأدیان باشد و تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى و نقل بیان گردد، در برگیرد و اگر چیزى از آن را شامل نشود، باید آن چیز به گونهاى باشد که عقل سلیم آن را دریابد و از یافت آن عاجز، یا در مسیر کشف آن راجل نباشد. با ارسال چنین دینى، راه بر هر دین مُرسَل دیگرى بسته مىشود و سلسلهى ادیان مرسل خاتمه مىیابد. 5. هر چند دین خاتم براى همیشهى تاریخ، در همه جا فرستاده شده و این امر، جهانشمولى و ثبوت عناصر آنرا اقتضا مىکند(15)، ولى چون نزول آن در زمان و مکان خاصى صورت گرفته،در برخى از بیانات آن ویژگىهاى زمانى و مکانى ملاحظه شده و در واقع عنصرى موقعیتى، بر اساس عناصر جهانشمول، ارائه گشته است. از سوى دیگر، سنت معصومانعلیهم السلام، به ویژه در رفتار،بسیار به موقعیت وابسته بوده و بر اساس آن، در بسیارى موارد شکل گرفته است . هر چند این عناصر موقعیتى نیز با تکیه بر عناصر جهانشمول و بر اساس آنها پیدا شده و هویت یافتهاند. عناصر جهانشمول و موقعیتى در اسلام اسلام به عنوان آخرین دین مُرسَل براى هدایت آدمیان تا قیام قیامت آمده است(16). براساس آنچه گذشت، خاتمیت آن اقتضا مىکند که کاملترین دین مُرسَل باشد و تمامى آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى و نقل بیان گردد، در برداشته باشد. از سوى دیگر،چون این دین در زمان و مکان خاصى نازل شده و با مخاطبان اولیهى خاصى مواجه بوده است، گاه عناصر دینى در آن با توجه به موقعیت ارائه شده است، و این امر به ویژه در سنّت معصومانعلیهم السلام و به خصوص در رفتار آنها، باید مورد توجه قرار گیرد. گنجینهى معارف اسلامى مملوّ از عناصر جهانشمول و موقعیتى است که از زمان بعثت رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم تا غیبت کبرى امام زمان )عج( بیان شده است. تاکنون فقیهان و عالمان دین در برخورد با این مجموعهى گرانقدر شیوهاى جزءگرایانه و خردنگر را دنبال کردهاند و هر گاه با پرسشى مواجه شدهاند، با مراجعه به آن کوشیدهاند، پاسخى در خور بیابند. در این روش هیچگاه ارتباط عناصر جهانشمول با یکدیگر و رابطهى آنها با عناصر موقعیتى ملحوظ نبوده است. هر چه در دین یافت مىشده، به عنوان امرى ثابت و لایتغیر تلقى مىگشته است، مگر آن که نشانهاى بر خلاف آن یافت شود و در این صورت به عنوان حکم متغیّر محسوب مىشده و هیچ جستوجویى از حکم، یا احکام ثابتى که ریشهى آن را تشکیل مىدادهاند، نمىشده است. این رویّه باعث شده است تا مباحث اسلامى فاقد نگرش کلان و نظاممند باشند و اجزاى ساختار اندیشهى اسلامى، بى هیچ آداب و ترتیبى، بدون تدوین مدوّن، کنار هم قرار گیرند. این کنار هم آمدن هر چند در نهایت نظمى را پدید آورده، ولى هیچ گاه ترابط منطقى اجزاى و نحوهى تأثیر و تأثّر آنها در یکدیگر مورد کاوش و دقت نظر واقع نشده است. از سوى دیگر، به نحوهى پیدایش عناصر موقعیتى در نصوص دینى چندان توجّهى نشده و با تمام آنچه وارد شده، به عنوان حکم ثابت و عنصر جهانشمول برخورد شده است. و اگر در موردى آیات و نشانههاى تاثیر موقعیت آشکار و واضح بوده است، آن را عنصرى موقعیتى بر شمرده و به سادگى از کنار آن گذشتهاند، بى آن که پرسشى از زمینه و ریشهى آن مطرح کنند. همین عوامل سبب شده تا ما در ارائهى نظامهاى اسلامى در زمینههاى گوناگون، مانند اقتصاد، سیاست، و...، ناتوان باشیم و نتوانیم تصویر روشنى از فلسفهى سیاسى اسلام، فلسفهى اقتصادى اسلام، ...یا مکتب سیاسى اسلام، مکتب اقتصادى اسلام، ...و مباحثى از این دست عرضه کنیم. از سوى دیگر، نحوهى تاثیر زمان و مکان در عناصر دینى و چگونگى نقش موقعیت در آنها به وضوح تبیین نشده و ارتباط عناصر موقعیتى با عناصر جهانشمول به گونهاى منطقى واضح نشده است. »نظریهى اندیشه مدوّن )نظاممند( در اسلام(17)» یک تئورى براى پاسخ به چنین پرسشهایى بر اساس مبانى مذکور در بحثهاى قبلى است. نظریهى اندیشهى مدون)نظاممند(در اسلام اسلام به عنوان دین خاتم، کاملترین دین مُرسَل و در بردارندهى تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى به وحى بیان گردد، مىباشد. از این رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردى و خواه اجتماعى، توقع داریم شاهد موضعگیرى اسلام و ارائهى رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین مىباشند، به دو دسته قابل تقسیم هستند: 1. عناصر دینىاى که نُمُود جهانبینى اسلام در یک حوزهى خاص، مانند سیاست یا اقتصاد، مىباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى، یا صغرى به کبرى است. این گونه عناصر از قبیل قضایاى »هست« مىباشند و رنگ کلامى - فلسفى دارند، مانند بررسى سلطهى تکوینى خداوند در حوزهى مباحث سیاسى، یا مطالعه رازقیّت او در زمینهى اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان »فلسفه« یاد مىکنیم. پس »فلسفهى اقتصادى اسلام« مجموعه عناصرى از اسلام در حوزه اقتصاد است که نُمُود جهانبینى و از جزئیات آن محسوب مىشود. 2. عناصر دینىاى که نتایج جهانبینى اسلامى و به خصوص فلسفهى آن - یعنى عناصر دسته اول - هستند. این عناصر از قبیل قضایاى »باید« مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و به نوبهى خود به دو گروه تقسیم مىشوند: أ. برخى از این عناصر جنبهى زیر بنا براى بقیه دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند که از آن به »مبانى« یاد مىکنیم. ویا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مىنماید که به آن »اهداف« مىگوییم. مجموعهى این مبانى و اهداف، »مکتب« را تشکیل مىدهند. پس »مکتب اقتصادى اسلام« همان مجموعهى مبانى و اهداف اقتصادى اسلام مىباشد. ب. بر اساس مبانى موجود در یک زمینه، براى رسیدن به اهداف همان زمینه، مجموعه عناصرى در دین ارائه شده است که از آن به عنوان »نظام« یاد مىشود، و در واقع دستگاه نهادهاى جهانشمول مىباشد. همچنین چهرهى قانونى این عناصر در قالب حقوق و احکام ثابت ترسیم شده است. بنابراین، ما در هر ساحت از حیات بشر با چهار گروه از عناصر جهانشمول: فلسفه، مکتب، نظام و حقوق مواجه هستیم،که بین آنها ارتباط مستحکم و منطقى وجود دارد. فلسفه وقتى سخن از »فلسفه« در این بحث به میان مىآید، مراد متافیزیک و ماوراء الطبیعة نیست که در فلسفهى رایج اسلامى به آن توجه مىشود. بلکه مقصود مفهومى نزدیک به فلسفههاى مضاف، مانند فلسفهى ریاضى و فلسفهى هنر مىباشد. در فلسفههاى مضاف از سه امر بحث مىشود: أ. مبانى، ب. روش ها، ج. تاریخ تحوّل آراء و در اینجا مراد ما از »فلسفه« فقط مبانى برخاسته از اسلام و جهانبینى آن است. با این وصف، »فسلفه ى علم اقتصاد« یا »فلسفه ى اقتصاد«(18) از مبانى، روش ها و تاریخ تحوّل آراء در این علم بحث مى کند. در حالى که اگر ما در زمینهى اقتصاد به دنبال »فلسفهى اقتصادى اسلام« هستیم، در واقع امورى را جستوجو مىکنیم که نُمُود اعتقادات اسلامى در حوزهى اقتصاد محسوب مىشود و به عنوان مبنایى براى »مکتب اقتصادى اسلام« تلقى مىگردد. مطالبى مانند، مدبّریت و رزاقیت و مالکیت مطلقه ى خداوند متعال، محدودیت یا عدم محدودیت نیازهاى انسان و منابع طبیعى موجود در این جهان، که به نوعى در مبانى و اهداف اقتصادى تأثیرمى گذارند، در فلسفهى اقتصادى اسلام مورد بحث قرار مى گیرد. مکتب »مکتب« در یک زمینه مجموعهى مبانى و اهداف در آن حوزه است. و »مبانى« همان امور مسلمى است که در یک حوزه از سوى دین ارائه و به عنوان بستر و زیر بناى نظام در آن زمینه تلقى شده است. »اهداف« غایاتى است که دین در هر زمینه براى انسان ترسیم کرده است. بنابراین، »مکتب اقتصادى اسلام« شامل »مبانى اقتصادى اسلام« و »اهداف اقتصادى اسلام« مىباشد. امورى مانند مالیت و ارزش، آزادى فعالیت هاى اقتصادى و حدود آن، جایگاه دولت در اقتصاد و قواعد توزیع منابع طبیعى، ثروت و درآمد در زمره ى »مبانى اقتصادى اسلام« و عدالت اقتصادى، قدرت اقتصادى حکومت اسلامى، رشد، استقلال و خودکفائى، در عداد »اهداف اقتصادى اسلام« مى باشند. نظام اسلام در هر زمینه بر اساس مکتب خود مجموعهاى از نهادهاى جهانشمول را عرضه مىکند که با یکدیگر روابطى خاص دارند و دستگاهى هماهنگ راتشکیل مىدهند که بر اساس »مبانى« تحقق بخش »اهداف« خواهد بود. این دستگاه نهادهاى جهانشمول در هر باب را »نظام« مىنامیم. بنابراین، »نظام اقتصادى اسلام« همان دستگاه نهادهاى جهانشمول اقتصادى اسلام مىباشد. نهاد نهاد در یک نظام یک الگوى تثبیت شده از روابط افراد، سازمانها و عناصر دخیل در یک زمینه است، که از چهار ویژگى اساسى برخودار مىباشد: أ. جهانشمولى: نهادهاى نظام وابسته به موقعیت و شرایط خاصى نیستند. ب. قابلیت تحقق عینى: نهادهاى نظام مى بایست بر اساس مبانى مکتب،اهداف آن را در خارج محقق سازند. از این رو، بدون شک باید قابل تحقق عینى و وقوع خارجى باشد. ج. بر پایهى مبانى، در راستاى اهداف: از آنجا که »نظام« تحقق بخش اهداف مکتب بر اساس مبانى آن مىباشد، نهادهاى آن از یک سو بر مبانى مکتب استوار واز سوى دیگر، در راستاى اهداف مکتب مىباشند. د. سامان دهى به حقوق جهانشمول: احکام جهانشمول دینى در هرزمینه از یک سو نهادهاى جهانشمول را در آن ساحت شکل مىدهند و از سوى دیگر، روابط آنها با یکدیگر و با سایر نهادها را تعیین مىکنند. پس نهادهاى نظام سامانمند به حقوق جهانشمول هستند. با این وصف، مىتوان نهاد در یک نظام را»برآیند عینى مبانى و اهداف مکتب بدون وابستگى به موقعیت و سامانمند به حقوق جهانشمول« تعریف کرد. این نهادها در قالب »یک رفتار تثبیت شده«، یا »یک سازمان انتزاعى« مىتوانند تجلى کنند. برخى از نهادهاى اقتصادى اسلام عبارتنداز: نهاد سیاستگذارى اقتصادى، نهاد برنامهریزى اقتصادى، نهاد اموال و درآمدهاى دولتى در بخش غیر خصوصى و نهاد بنگاه هاى منفرد، نهاد بنگاه هاى مشترک، نهاد بازار در بخش خصوصى. حقوق در هنگام اجراى یک نظام با سازوکار خاص در جامعه اى مشخص، آنچه در مقام عمل راهنماى افراد قرار مى گیرد، قوانین یا احکام مى باشد. ما مجموعه ى این قوانین و احکام را »حقوق« مى نامیم. حقوق نیز در هر زمینه )سیاسى، اقتصادى، تربیتى و...( به دو دسته تقسیم مى شوند: 1. حقوق ثابت: این حقوق به قوانین و احکام جهان شمول گفته مى شود که نهادهاى نظام را سامان داده و بر اساس مبانى و اهداف مکتب وضع مى شوند. 2. حقوق متغیر: به آن دسته از قوانین و احکام گفته مى شود که براى موقعیت خاص، از نظر زمان و مکان، وضع شده اند و با آنچه که سازوکار نامیدیم، مرتبط مى باشند. در منابع دینى، گاهى حقوق ثابت و متغیر جدا از یکدیگر بیان شده اند، ولى در اکثر موارد حکم ثابت با توجّه به موقعیت خاص تبیین گشته است، به گونهاى که بیان مزبور در بردارنده ى هر دو حکم به صورتى مخلوط و ممتزج مىباشد. عناصر دینى و ساحتهاى حیات بشرى آنچه اسلام در یک ساحت از حیات آدمى با خود به ارمغان آورده، با آنچه در سایر زمینهها مطرح کرده است، ترابطى وثیق دارد؛ زیرا فلسفهى اقتصادى اسلام مانند فلسفهى سیاسى آن، از جهانبینى اسلامى سرچشمه مىگیرد و مکتب و نظام اقتصادى بر مبناى آن سامان مىیابند. بنابراین، بین فلسفهى اقتصادى اسلام و فلسفهى سیاسى آن و همین طور بین مکتب اقتصادى اسلام و مکتب سیاسى آن، یا نظام اقتصادى اسلام و نظام سیاسى آن ارتباطى مستحکم وجود دارد، به گونهاى که مجموعهى این امور از نوعى وحدت و سازگارى کامل برخودار مىباشد. عناصر موقعیتى و جهانشمول قبلاً اشاره کردیم که هر چند دین نفس الامرى فاقد عناصر موقعیتى است، ولى دین مُرسَل به تناسب مخاطبان، چنین عناصرى را در بر مىگیرد، و حتى دین خاتم نیز فاقد اینگونه عناصر نیست. هر عنصر موقعیتى از تطبیق یک یا چند عنصر جهانشمول، یا بخشى از یک عنصر، پدید مىآید. آنچه در اسلام به عنوان فلسفه یا مکتب وجود دارد، از تأثیر عوامل موقعیتى مصون است. زیرا این گونه عناصر دینى با توجه به جنبهى ثابت حقایق عالم و آدم شکل گرفتهاند. ولى نظام در هر موقعیتى به شکلى تجلى مىکند و در واقع دستگاه نهادهاى جهانشمول به تناسب موقعیت در قالب دستگاه نهادهاى موقعیتى، که ما از آن به »سازوکار« یاد مىکنیم، رخ مىنماید. به عنوان مثال، دستگاه نهادهاى سیاسى، یا اقتصادى که ما در صدر اسلام مشاهده مىکنیم، در واقع سازوکار اقتصادى، یا سیاسى اسلام در آن روزگار مىباشد، که توسط شخص نبى اکرمصلى الله علیه وآله وسلم شکل گرفته و عینیّت یافته است. و در هر زمان بر اساس موقعیت باید به طراحى این سازوکار مبتنى بر نظام اسلامى دست زد. بنابراین، پس از استخراج نظام اقتصادى اسلام، مىبایست با توجه به مجموعهى عوامل اقتصادى روزگار خود به شکل دادن »سازوکار اقتصادى اسلام« در این زمان پرداخت، تا به روش مطلوب ادارهى امور اقتصادى دست یافت. روش دستیابى به فلسفه، مکتب،نظام و سازوکار براى دستیابى به فلسفه، مکتب، نظام و سازوکار در یک زمینه باید مراحل زیر را پشت سر گذارد: 1. استخراج و کشف عناصر دینى. 2. تفکیک عناصر جهانشمول از موقعیتى. 3. دست یابى به عناصر جهانشمولى که در وراء عناصر موقعیتى نهفتهاند. 4. طبقه بندى عناصر جهانشمول در سه گروه: فلسفه،مکتب و نظام. 5. هماهنگ سازى عناصر جهانشمول براى رسیدن به مجموعهاى سازگار. 6. طراحى سازوکار بر اساس عناصر جهان شمول. کشف عناصر دینى گنجینهى معارف اسلامى مملو از گوهرهاى گرانقدر در زمینه هاى گوناگون حیات بشر است، که با داشتن سؤال مناسب و مراجعه به آن در پرتو روشهایى که معصومانعلیهم السلام بنیانگذارى کرده و در طول سدهها توسط شاگردان و اصحاب و فقیهان حفظ و پالایش و رشد یافتهاند، مىتوان پاسخ مناسب را یافت. پس مراجعه به نصوص دینى )کتاب و سنت( و بهرهگیرى از شیوهى فقه سنتى راه اصلى دستیابى به عناصر دینى است. از سوى دیگر، عقل نیز مىتواند برخى از عناصر را کشف کند که باید با مراجعه صحیح به آن در حوزهى مورد پذیرش شرع به استخراج چنین عناصرى پرداخت. افزون بر این، روابط ثبوتى بین جهانبینى و فلسفه، فلسفه و مکتب، مکتب و نظام، فلسفه و نظام... مىتواند راههاى غیر مستقیمى را براى دستیابى به عناصر دینى پیش پاى ما بگذارد. به این معنا که از طریق یک عنصر مربوط به جهانبینى به کشف عنصرى مثلاً در حوزهى فلسفهى اقتصادى اسلام نائل شویم. یا از راه برخى عناصر در فلسفهى اقتصادى اسلام،برخى عناصر مکتب اقتصادى اسلام را کشف کنیم. با این وصف دو راه: مستقیم و غیرمستقیم، براى کشف عناصر دینى وجود دارد و راه مستقیم خود به دو شیوه: مراجعه به نصوص دینى با بهرهگیرى از شیوهى فقه سنّتى، و مراجعه به عقل، قابل تحقق است. تفکیک عناصر جهانشمول از موقعیتى ... البته این نکته صحیح است که شأن دین بیان عناصر جهانشمول مىباشد، زیرا دین مُرسَل از دین نفس الامرى نشأت گرفته که عارى از عناصر موقعیتى است. ولى باید توجه داشت که دین مُرسَل هر چند از یک سو مرتبط به دین نفس الامرى است و این امر ثبات عناصر آن را اقتضا مىکند، اما از سوى دیگر، براى مخاطبان خاصى نازل شده و در هنگام تبیین و توضیح با توجه به خصوصیات مخاطب بیان گردیده، یا در مقام عمل تطبیق شده است، و نتیجهى این امر وابستگى آن به موقعیت است. از این رو، دین مرسل آمیزهاى از عناصر جهان شمول و موقعیتى است که براى جدا کردن آنها از یکدیگر توجه به چند امر ضرورى مىباشد: أ. شأن دین مرسل که از یک سو به دین نفس الامرى و از سوى دیگر به مخاطبان مرتبط است. ب. شئون نبى اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصومعلیهم السلام که افزون بر شأن رسالت و رساندن پیام الهى، یا امامت و تبیین احکام الهى، داراى شأن ولایت و ادارهى جامعه، و شأن قضاوت و رفع خصومات، و شأن عادى و طبیعى نیز مىباشند. ج. زمینههاى آن عنصر دینى در ادیان گذشته که آیا در آنها نیز وجود داشته، یا اختصاص به اسلام دارد؟ د. قابلیت تحقق آن عنصر دینى در فرض تحقّق حکومت جهانى اسلام، یا حصول جامعهى مطلوب اسلامى. ه. خصوصیات تاریخى، اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، مرتبط به هر عنصر. براى روشن شدن تأثیر هر یک از این امور در تعیین جهانشمولى یا موقعیتى بودن یک عنصر دینى، مىبایست توضیح هر چند مختصرى در مورد هر یک، ارائه شود. ... طبقه بندى عناصر جهانشمول پس از تفکیک عناصر جهانشمول دینى از عناصر موقعیتى آن، مىبایست عناصر جهانشمول را طبقهبندى کرد. در این کار ابتدا آنها را بر حسب حوزهى مرتبط به آن )سیاسى، اقتصادى، تربیتى،...( تقسیم و سپس بر اساس این که آیا تکوینى هستند، یا تشریعى - یعنى از قبیل قضایاى »هست« مىباشند، یا قضایاى »باید« - به فلسفهى سیاسى، فلسفهى اقتصادى، و غیر آن طبقهبندى مىکنیم. آنگاه عناصر تشریعى را که از قبیل اصول مسلم، یا اغراض هستند، از غیر آن تفکیک و در قالب مکتب و نظام گروهبندى مىنمائیم. هماهنگ سازى عناصر جهانشمول وقتى ما عناصر جهانشمول دینى مرتبط به یک حوزه مانند اقتصاد، را در قالب فلسفهى اقتصادى، مکتب اقتصادى و نظام اقتصادى طبقه بندى کردیم، باید هماهنگى این بخشها را بر اساس روابط آنها، که در گذشته به آن اشاره شد، مورد توجه قرار دهیم و با اصلاح و بازنگرى عناصر، موارد محتمل ناهماهنگى را بر طرف کنیم تا به مجموعهاى کاملاًسازگار دست یابیم. در این حال، فرایند دستیابى و طبقه بندى عناصر جهانشمول دینى در یک حوزه پایان مىپذیرد. پس از انجام همین امور در سایر حوزههاى حیات آدمى، مى بایست مجموعههاى به دست آمده با یکدیگر مقایسه و موارد ناهماهنگى محتمل بین مثلاً عناصر سیاسى،و عناصر اقتصادى را برطرف کرد، تا در نهایت به تصویرى جامع و هماهنگ از مجموعهى عناصر دینى جهانشمول دست یافت. طراحى سازو کار پس از دستیابى به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى در یک زمینه، مانند سیاست یا اقتصاد، باید سازوکار متناسب با روزگار معاصر را بر اساس آن طراحى کرد. در حالى که استنباط عناصر جهانشمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى،به شیوهى فقهى و تحلیلى صورت مىگیرد، براى طراحى سازوکار توجه به دانشهاى بشرى در زمینهى مرتبط به ساحت مورد بحث ضرورى مىباشد. اگر در صدد طراحى »سازوکار اقتصادى« هستیم، باید به »علوم اقتصادى« توجه داشته باشیم و با بهرهگیرى از آن و سایر دانشهاى مرتبط به اقتصاد، مانند جامعه شناسى، مردم شناسى، روانشناسى اجتماعى، عناصر دخیل در شکلگیرى نهادهاى اقتصادى روزگار خود را تشخیص دهیم و بر اساس فلسفه، مکتب و نظام اقتصادى اسلام به طراحى سازوکار اقتصادى اسلام در روزگار خود بپردازیم. بنابراین، براى طراحى سازوکار افزون بر آگاهى از عناصر جهانشمول دینى، به علوم بشرى نیز نیاز داریم و ارزش یک سازوکار در کارایى عینى آن قابل ارزیابى خواهد بود. پس سازوکارى مقبول است که در عین سازگارى با عناصر جهانشمول دینى، از کارایى خارجى برخودار باشد. علوم بشرى و جایگاه آن در نظریه ى اندیشه مدوّن علوم طبیعى و علوم اجتماعى دو شاخه ى مهمّ از علوم بشرى هستند. »واژهى لاتینى scientia در وسیعترین مفهوم به معناى آموزش یا دانش است(27) و امّا واژهى انگلیسى scienceبه عنوان اصطلاحى کوتاه شده براى علوم طبیعى به کار مى رود.(28)» هدف علوم طبیعى شناخت جهان طبیعت و نظم هاى موجود در آن است. در مقابلِ علوم طبیعى، علوم اجتماعى وجود دارند که به تحلیل و تبیین رفتارها و پدیده هاى اجتماعى مى پردازند.(29) تبیین جایگاه علوم اجتماعى در نظریه ى اندیشه ى مدوّن، از اهمیت بسزایى برخوردار است. زیرا از این رهگذر به مقدار زیادى رابطه ى علم و دین و وظیفهى فقیه و عالمِ علوم اجتماعى روشن مىشود، و محدوده ى کاربرد روش استنباط فقهى از روش تبیین در علوم اجتماعى متمایز مى گردد. پیشتر گفته شد که استنباط عناصر جهان شمول و دستیابى به فلسفه، مکتب و نظام اسلامى به شیوه ى فقهى صورت مى گیرد و کار فقیه است. ولى در طرّاحى سازوکار، علم و عالمان علوم اجتماعى نقش مهمّى دارند. تبیین واقعیت موجود، و ارائه ى سازوکار متناسب با آن و پیشنهاد روش هاى کارآ براى پیاده کردن سازوکار در عالم خارج، از وظائف عالمان علوم اجتماعى قبل از تحقق سازوکار در جامعه است و پس از تحقق نیز کنترل کارکرد آن در راستاى اهداف نظام و جلوگیرى از انحراف آن به وسیلهى پیشبینى آینده، از رسالت هاى علوم اجتماعى مى باشد. البته در این مرحله نیز استنباط شیوه هاى ثابت از نصوص دینى براى تحقق عناصر سازوکار در عالم خارج بر عهده ى فقیه است. همچنین مدیریت تطبیق عناصر جهانشمول نظام اسلامى بر موقعیت هاى خاص زمانى و مکانى و نظارت بر آن در زمره ى وظایف فقیه مى باشد. کتابنامه 1) مجموعه مقالات پنجمین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن کریم، قم، دارالقرآن الکریم، تابستان 1375، صص 426 - 330. 2) مجموعه آثار کنگره بررسى مبانى فقهى حضرت امام خمینى)س(، نقش زمان و مکان در اجتهاد، مجلد سوم؛ اجتهاد و زمان و مکان، زمستان 1374، صص 441 - 401. 3) مهدى هادوى تهرانى، ولایت فقیه)مبانى، ادلّه و اختیارات(، تهران، کانون اندیشهى جوان، چاپ اوّل، بهار 1377، صص 64 - 13. 4) مهدى هادوى تهرانى، مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، قم، مؤسسهى فرهنگى خانه خرد، چاپ اوّل، 1377، صص 404 - 381. ... 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ رویکرد مقایسهای ارتباط رشد و توزیع درآمد از دیدگاه اسلام مقدمه با شروع صنعتی شدن به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، پدیده فقر همواره به نحوی از انحاء افکار جوامع بشری، به ویژه کشورهای در حال توسعه را بیشتر به خود مشغول کرده است. این جوامع با توجه به سطح قرارگیری در مدار توسعه، به حل این معضل پرداخته و با اتخاذ راهبردهایی چون رشد اقتصادی، رشد توأم با توزیع و ... درصدد بهبود شرایط زندگی مردم کشورشان برآمدند. اما در بسیاری موارد خصوصاً در کشورهای جهان سوم به دلایل مختلف، گروه کثیری از مردم از اثرات توزیعی راهبردهای، رشد برخوردار نشدند و این امر منجر به بروز شکاف های اقتصادی، اجتماعی و گسترش پدیده فقر گردید. در دهه 1980 وضعیت فقرا همچنان بدتر شد، به گونه ای که بانک جهانی، این دهه را دههی فراموش شدن فقرا نامید. دهه 1990 چاره ای نبود جز تغییر راهبردهای توسعه، از راهبردهای رشد به راهبردهای فقرزدایی، لذا این دهه، دهه جنگ با فقر نامیده شد. نظریات مختلفی در این دوران در ارتباط با چگونگی همسویی رشد اقتصادی و توزیع درآمد در جهت بهرهمندی تمام اقشار اجتماع از مواهب رشد مطرح گردید که هریک ضمن ستایش نقش عدالت توزیعی در جامعه به بررسی تقدم و تأخر آنها پرداخته و سعی در تبیین الگویی برای نشان دادن رابطه این دو با یکدیگر داشتند. در این نوشتار بعد از بیان برخی مفاهیم و ضرورت بحث ابتدا به مرور مبانی نظری مرتبط با موضوع پرداخته و در ادامه مطالعات صورت گرفته در این زمینه مورد بررسی قرار می گیرد. در بخش دوم سناریوهای مختلفی که در ارتباط با مباحث رشد و توزیع درآمد مطرح است بیان شده و در سومین بخش، ضمن بیان دیدگاه اسلام در ارتباط با رابطه رشد اقتصادی و توزیع درآمد، سناریوی مورد تأیید اسلام بیان میگردد . در بخش پایانی نیز راهکارهایی که اسلام درجهت توزیع عادلانه تر درآمد در جامعه ارائه نموده و تأثیر آنها بر رشد اقتصادی را مورد بررسی قرار میدهیم. مفاهیم ... مطالعات انجام شده ... رشد و توزیع درآمد از دیدگاه اسلام ... راهکارهای تحقق رشد اقتصادی از طریق توزیع عادلانه درآمد از منظر اسلام نظام اقتصادی اسلام با اتخاذ تدابیری اقتصاد را به سمت عادلانه شدن توزیع درآمدها سوق داده است تا از این طریق به رشد نایل آید، که مهمترین آنها عبارتاند از: 1) گسترش روابط حقوقی کار اسلام در کنار رابطة حقوقی اجاره و گرفتن دستمزد ثابت، برای نیروی کار روشهای دیگری چون مشارکت، مضاربه، مزارعه و مساقات یا ترکیبی از مشارکت و اجاره را مطرح کرده است. در اقتصاد اسلامی یک یا چند کارگر میتوانند در مقابل دستمزد ثابت و براساس عقد اجاره با کارفرما قرارداد ببندند، همینطور میتوانند در مقابل سهمی از تولید یا درآمد واحد اقتصادی پیمان مشارکت ببندند و نیز میتوانند ترکیبی از دستمزد ثابت با سهمی از سود را انتخاب کنند، در نتیجه کارفرما و کارگران در اقتصاد اسلامی میتوانند نه بر اساس عرضه و تقاضای بازار کار بلکه بر اساس تقسیم درآمد و سود واقعی فعالیت اقتصادی به توافق برسند. روشن است که این روش در بلندمدت تأثیر شگرفی بر واقعیشدن سهم هر یک از عوامل تولید از درآمد خواهد داشت. این امر منجر به افزایش انگیزه کارگران شده و تلاش بیشتر برای تولید و رشد اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. 2) زهد از دیدگاه اسلام، زهد عبارت است از عدم دلبستگی به چیزی که نسبت به آن جاذبه و میل طبیعی وجود داشته باشد و انسان در اثر عواملی، با اختیار نسبت به آن بیرغبتی نشان دهد و زیبایی و ارزشهای آن را ناچیز بشمارد. با توجه به این تعریف اگر زهد را به مفهوم انتقال مصرف ازدهکهای بالای درآمدی به دهکهای پایین درآمدی بدانیم و شخص زاهد را به عنوان کسی که علی رغم دارا بودن درآمد بالا تنها به میزان نیاز از آن مصرف نموده و به جای مصارف تجملاتی به انتقال منابع مصرفی خود به گروه های کم درآمد بپردازد بنگریم، در این صورت آثار اقتصادی زهد را می توان بدین صورت تبیین نمود. در متون اقتصادخرد با قاعدهای تحت عنوان مطلوبیت نهایی نزولی مواجه هستیم که در آن به این واقعیت اشاره دارد که با افزایش واحدهای مصرف از یک کالا مطلوبیتی که فرد از آن کالا دریافت میکند، کاهش مییابد. حال با توجه به این مفهوم و ارتباط آن با زهد بنا به تعریف فوق در مییابیم ، در صورتی که افراد جامعه به جای مصرف بیش از حد کالا و خدمات اقدام به انتقال آن به افراد پایین دست خود کنند، مسلماً با توجه به پایین بودن کالاهایی که در اختیار آنان (دهک های کم درآمد) برای مصرف وجود دارد، مطلوبیتی که از مصرف این کالا و خدمات (که از ناحیه افراد زاهد به آنها منتقل می شود) دریافت میکنند بیشتر از اقشار پردرآمد جامعه است و به عبارت دیگر مطلوبیت نهایی این گروههای درآمدی به مراتب بالاتر خواهد بود، لذا این فرآیند در مجموع موجب افزایش سطح مطلوبیت و رفاه کل جامعه با فرض ثابت بودن میزان تولید کالا و خدمات میشود. بنابراین با توجه به کمبود منابع مصرفی در نزد گروههای کمدرآمد جامعه اهمیت این منابع مصرفی در منظر آنان بسیار بیشتر است، که این امر سبب بهینه شدن مصرف در جامعه و کاهش اسراف گردیده، این خود نیز یکی از عوامل دستیابی به توسعه پایدار در جامعه میباشد. در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که اقشار پردرآمد میتوانند برای جلوگیری از کاهش مطلوبیت نهایی خود اقدام به تنوع در مصرف کالا و خدمات نمایند. اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که با افزایش درآمد فرد، مطلوبیتی که از هر واحد درآمدی دریافت میکند کاهش خواهد یافت، فرضاً اگر به درآمد شخصی که ماهانه صد واحد دریافت میکند، ده واحد اضافه نماییم، افزایش مطلوبیت وی به مراتب کمتر از فردی خواهد بود که درآمد وی صفر است. امام علی(ع) می فرمایند: «برخورداری از امکانات و اموال، زیاده از حد اعتدال داشتن، اسراف است.» «اسراف از جمله عوامل نابودی است» همچنین انتقال مصرف از قشرهای پردرآمد (که اکثرا کارفرما و صاحب سرمایه هستند) به اقشار کم درآمد( که اکثرا کارگر می باشند) سبب افزایش قدرت خرید در این گروه های درآمدی جامعه شده که این امر در کشورهای جهان سوم سبب بهبود وضعیت تغذیه و در شرایطی باعث افزایش امکان آموزش بیشتر برای آنها میشود، لذا این عوامل همگی افزایش کارآیی نیروی کار و افزایش سطح تولید در اقتصاد را در پیخواهد داشت. این افزایش تولید با توجه به اینکه از جانب عرضه اقتصاد روی میدهد سبب کاهش قیمتها و نیز کنترل تورم خواهد شد. امام علی(ع) می فرمایند: « فقر یکی از عوامل کاهش بازدهی کاری است» . «فقر بینش عقلی انسان را متحیر میسازد و از کار کردن درست باز میدارد». این موضوع را از جهت دیگر نیز میتوان مطرح نمود. اگر فرد زاهد را شخصی بدانیم که به علت عدم دلبستگی روانی به مصرف، مازاد درآمد خود را پسانداز میکند، در این صورت نیز زهد رشد اقتصادی را به همراه خواهد داشت. این امر را این گونه میتوان بیان نمود که با توجه به حرمت کنز و ربا در جامعه اسلامی تنها راهی که فرد زاهد برای تخصیص درآمد خود دارد سرمایهگذاری در فعالیت های تولیدی در جامعه است، که این امر نیز در مراحل اول سبب افزایش تقاضای کل جامعه و در مراحل بعد سبب افزایش اشتغال و تولید در اقتصاد خواهد شد. امام صادق (ع) میفرمایند: « اموال زیادی را که خداوند به شما داده، برای این است که در آن جهت و راهی که خداوند خواسته به کار برید، و نداده است که گنج و انباشته کنید.» همانطور که در مطالب فوق بیان شد زهد در اسلام نه تنها توزیع درآمد در جامعه را متعادل تر میکند، بلکه طی فرآیندهایی سبب تسریع رشد اقتصادی در جامعه از طریق افزایش تقاضا ( افزایش سرمایه گذاری) و افزایش عرضه (افزایش بهره وری نیروی کار) خواهد شد. شایان ذکر است که زهد دارای ابعاد روانی و اجتماعی فراوانی نیز در جامعه است که تأثیرات زیادی را بر رشد و توسعه اقتصادی دارد، اما بررسی این ابعاد در این مجال از حوصله بحث خارج است. 3) زکات زکات بخشی از ثروت ثروتمندان را به نیازمندان انتقال میدهد و به بدین ترتیب نابرابری در توزیع درآمد را کاهش داده ، با گرایش به تمرکز ثروت مبارزه میکند. ظفر اقبال(1989)، بر این باور است که کمک اساسی زکات به رشد از طریق جریمه کردن کنز و تشویق سرمایهگذاری توسط صاحبان ثروت میباشد. عواید زکات در جهت خود کفا کردن نیازمندان در کوتاهترین زمان ممکن است. قبل از آن، هدف این درآمدهای زکوی ، فراهم آوردن نیازهای مصرفی اولیه برای آنهاست. فریدی(1997) دارای این دیدگاه است که وضع زکات دارای دو اثر متقابل بر پسانداز و سرمایهگذاری شخصی است. زکات سالانه بر پسانداز خالص بالاتر از حد نصاب، موجب تقویت میل به مصرف میشود. فرد پسانداز کننده ممکن است خرسندی بیشتری از مخارج بیشتر کسب کند تا اینکه بخواهد از زکات سالانه که پس انداز خالص وی را تهدید میکند پرهیز نماید. ولی وضع زکات ممکن است یک عکسالعمل کاملاً متفاوت در وی بوجود آورد. فرد پس اندازکننده به منظور حفاظت از ثروت خود در مقابل نابودی تدریجی، ممکن است ثروت بیکار خود را به منابع مالی یا حقیقی تبدیل کند، و نیز تمایل وی به سرمایهگذاری تقویت میشود. هر دوی این تمایلات در تحلیل نهایی ، منجر به افزایش تقاضا برای کالا ها و خدمات تولید شده در جامعه میشود و تقاضای افزایش یافته برای کالاهای مصرفی و سرمایهای، به تولید بیشتر کمک میکند. صباح الدین زعیم(1989) معتقد است که ماهیت تأدیبی زکات نسبت به کنز دارای اثر سالم و مثبت بر روی تمایل مردم به کار سختتر و تلاش برای حفاظت از پس انداز خالص آن ها میشود. اگر ذخایر ناشی از دریافت زکات به سمت کانال های سرمایهگذاری جریان یابد، اثر منفی آن را روی پسانداز کاهش میدهد و بر تولید ناخالص ملی میافزاید. از طرف دیگر، هزینه کردن این ذخایر در سرمایهگذاری، اثر تراکمی روی کاهش فقر خواهد داشت. وی معتقد است نظام زکات، کنز را تقبیح و سرمایهگذاری را تشویق میکند و تقاضا برای سرمایهگذاری در نرخ مورد انتظار معینی از سود را در یک اقتصاد اسلامی، در مقایسه با سایر مکاتب اقتصادی، بالاتر خواهد برد. از آنجا که سرمایهگذاری یکی از عوامل تعیینکننده رشد است، لذا یک اقتصاد اسلامی با اجرای نظام زکوی دارای جهتگیری بیشتری به سمت رشد خواهد بود. درآمد زکات، برای افزودن بهرهوری فقرا میتواند خرج شود. سرمایهگذاری مولد ذخایر زکات، برای تأمین مالی طرح های توسعهای متنوع در آموزش و پرورش، مراقبتهای بهداشتی، آب سالم و دیگر فعالیت های مربوط به رفاه اجتماعی، منافع فقرا را تأمین میکند. در اثر بالا رفتن بهره وری فقرا، درآمد آن ها نیز متعاقباً بالا خواهد رفت. تأثیر زکات بر اقتصاد کشور های در حال توسعه متأسفانه امروزه بیشتر کشورهای اسلامی در زمره کشورهای در حال توسعه قرار میگیرند. بنابراین در اینجا تأثیر و کاربرد زکات را به عنوان اقدام مالی در یک کشور اسلامی در حال توسعه بررسی و تحلیل مینماییم. البته فرض بر این است که ویژگیهای خاص یک جامعه اسلامی در آن جاری است که برخی از آن ها عبارتند از: تحریم ربا، جلوگیری از معاملات سفتهبازی و بورسبازی، احتکار، ذخیرهکردن کالا و.. ... سیاستهای مالی در اقتصادهای در حال توسعه به سمت افزایش پساندازهای خصوصی و عمومی پیش میرود و هدف آن آزاد کردن منابع واقعی برای سرمایهگذاری مولد و تخصیص هزینههای عمومی در مسیری است که در خدمت هدف رشد رفاه اقتصادی قرار بگیرد. سوالی که مطرح میشود این است که جمعآوری و خرج زکات در چه جهاتی و تا چه حد در اجرای این هدف مفید فایده خواهد بود؟ الف)پس انداز وسرمایه گذاری: زکات میتواند دو اثر متقابل بر پساندازهای خصوصی و سرمایهگذاری داشته باشد. گرفتن زکات سالانه از پساندازهای خالصی( یا ثروت خالصی) که بیش از حد نصاب است. احتمالاً میل به مصرف را تقویت خواهد کرد. پس اندازکننده فردی ممکن است از خرجهای گزاف رضایت بیشتری بدست آورد تا بدین وسیله از پرداخت زکات سالانه که پس انداز خالص او را کاهش می دهد، خودداری کند. بنابراین تابع مصرف به سمت بالا منتقل میشود(هر چند اصل حرمت اسراف تا حدودی جلوی برخی مصارف بالا را میگیرد). اما زکات ممکن است عکس العملی کاملاً متفاوت در او به وجود آورد، ممکن است او برای جلوگیری از کاهش تدریجی ثروتش، ثروت خود را به منابع فعال واقعی تبدیل کند، همچنین ممکن است تمایل او به سرمایهگذاری افزایش یابد. این هر دو تمایلات، موجب افزایش تقاضای کل و خدمات تولیدی در اقتصاد میشود، ثروتهای اندوخته به عامل فعالی برای تقاضا تبدیل میشوند و سرمایهگذاری در عکس العمل نسبت به قدرت زکات در کاهش منابع راکد در اندازهای متناسب با آن افزایش خواهد یافت. افزایش تقاضای کالاهای مصرفی و سرمایهگذاری به افزایش تولید کمک خواهد کرد. از نظرگاهی دیگر، قدرت زکات در کاهش ثروت راکد و اخذ زکات فلزات کنز شده به عنوان کیفر این کار( در مفهوم اقتصادی) عرضه ی پس اندازها را بالنسبه افزایش خواهد داد. ب)کاهش نرخ بازده انتظاری پس انداز این اثر زکات تا آنجا مفید خواهد بود که بازده انتظاری را کاهش دهد و در نتیجه سرمایه گذاری ها را در جهاتی کمسودتر، اما از نظر اجتماعی ضروری و سودمند هدایت کند، در نبود معاملات ربوی، کاهش سود انتظاری، سرمایهگذاری خصوصی را به زمینههایی خواهد کشاند که در شرایط معمولی سرمایهگذاری در آن ها به عهده بخش عمومی قرار میگیرد. نرخ بازدهی این سرمایهها نباید کمتر از نرخ زکات باشد، بلکه باید به نسبت زحمتی که در این سرمایهگذاریها وجود دارد، بیش از نرخ زکات باشد و نیز اگر دوران انتظار برای بازدهی این سرمایهگذاری ها بیش از حد طولانی باشد نیز میتواند مانع به شمار رود. بنابراین اگر چه زکات احتمالاً نسبت پسانداز را کاهش میدهد اما باز هم سطح وسیعی را برای صرف مخارج دولت باقی میگذارد. ج)تمایل به کار: از زاویهای دیگر، ماهیت کیفری زکات تأثیری مثبت و سالم بر تمایل مردم به کارکه به نظر لوئیس یکی از عوامل توسعه اقتصادی است خواهد داشت. در نبود بهره و عدم افزایش پساندازها بدون هیچ تلاشی توسط آن، تمایل طبیعی افراد برای حفظ پس انداز خالص خود، آنان را به کار سختتر یا دادن منابع خود به دیگران برای کار سختتر تشویق خواهد کرد. بدین طریق تنبلی تقبیح و کار تشویق خواهد شد. 4) انفال و فیء: انفال اموال عمومی است که در اختیار حکومت اسلامی قرار دارد و از آن ها به نفع عموم استفاده میشود. حر عاملی در تعریف انفال آورده است: «انفال شامل ثروتهایی است که با جنگ بهدست نیامده یا اموالی که در اثر مصالحه به دولت اسلامی منتقل شده یا قومی خودشان به مسلمانان بخشیده باشند و نیز زمینهای موات و ته درهها است. این ثروتها در ملک رسولخدا(ص) و بعد از وی برای امام(ع) است و در مواردی که مصلحت بداند مصرف میکند». امام کاظم (ع) درارتباط با اموالی که شامل انفال میشوند میفرمایند: یک پنجم هر درآمدی به امام تعلق دارد، همچنین است انفال، که شامل کوهها، درهها، جنگلها و بیشههاست. و هر سرزمینی که مردم آن به عللی منقرض شوند، هر منطقهای که بدون درگیری نظامی و با صلح در اختیار سلحشوران اسلام قرار گیرد، هر زمین موات که کسی در آن به احیا نپرداخته است، هر مالی که وارث نداشته باشد، جزء انفال است. با توجه به ماهیت اموالی که انفال آن ها را شامل میشوند، میتوان دریافت که اکثر آن ها در زمره کالاهای مولد به شمار میروند، به طوری که استفاده از آن ها در فرآیند تولید عامل ایجاد درآمد برای افراد خواهد بود. لذا به طور کلی انفال را میتوان منابع اولیه تولید دانست که در اختیار امام قرار میگیرند تا در میان مردم توزیع نماید تا آنها توسط این منابع اقدام به تولید و ایجاد درآمد نمایند. اسلام بر چگونگی توزیع این منابع در میان مردم تأکید فراوان نموده است و آن را عاملی در جهت توزیع عادلانه درآمد میداند. علت این امر نیز در نگرش اسلامی کاملاً مشهود است. زیرا از منظر اسلام عدالت توزیعی به مفهوم برابری افراد در برخورداری از منابع جامعه و بهرهبرداری از آن ها با توجه به تواناییها و استعدادهایشان است و نابرابری که بعد از این در جامعه ایجاد میشود را حاصل همین تفاوتهای فردی میان انسانها میداند که از نظر اسلام کاملا صحیح و لازمه ادامه حیات انسانهاست. امام علی(ع) در این باره می فرمایند: «تا تفاوت (منطقی و معقول و انگیزهآفرین) بین آدمیان وجود دارد، همواره در پیشرفتند و به سوی رشد و سعادت گام می نهند، آنگاه که از هر جهت یکسان شوند (استعداد و توان همه مردم برابر گردد) هلاک و نابود میگردند.» چنانچه منابع اولیه به طور عادلانه میان افراد توزیع نگردد، جامعه به سوی طبقاتی شدن حرکت میکند، و فاصله های طبقاتی آن چنان شدید می شود که عدهای از سرمایهها، امکانات و انواع آسایشها برخوردار میشوند و گروه زیادی چنان ضعیف و محروم میگردند که از تأمین هزینه ضروری و اولیه عاجز میمانند و این، همان وضعیتی است که سخت از جانب اسلام و تعالیم دینی محکوم و مردود میباشد. در قرآن کریم آمده است که اموال و غنایم از آن خدا و پیامبر و خویشان، یتیمان، بینوایان و در راه ماندگان است تا سرمایهها میان توانگران دست به دست نشود: «آنچه که خداوند از اموال کافرانِ دیار به رسول خدا غنیمت داد، آن متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان رسول است و یتیمان و فقیران و رهگذران (است)، این حکم برای آن است که مبادا (اموال عمومی در دست عده ای معدود از ثروتمندان و اغنیاء قرار گیرد) و در میان آنان دست به دست بگردد (و اکثریت افراد جامعه در فقر و تهیدستی واقع شوند) و شما آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطاء کند) بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است». امام صادق(ع): «فقر، نیازمندی،گرسنگی، زندگی نابسامان و آشفته توده مردم به خاطر غارت امکانات و سرمایهها توسط بزرگ مالکان و ثروتمندان است». بنابراین می توان دریافت که اولین گام در توزیع عادلانه درآمد، توزیع عادلانه منابع تولید در جامعه بهشمار میرود، تا افراد با توجه به تواناییهای خود از آن ها استفاده و ایجاد درآمد نمایند. لذا چگونگی توزیع این منابع در جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است و در واقع سنگ بنای توزیع عادلانه درآمد به شمار میآید. با توجه به اهمیت این مقوله در ادامه به بررسی نحوه توزیع منابع اولیه تولید در نظام های مختلف اقتصادی پرداخته و نگرش اسلامی را نسبت به آن ذکر میکنیم. دیدگاه های نظامهای اقتصادی مختلف در ارتباط با توزیع منابع اولیه: نظام سرمایه داری لبیرال: در نظام سرمایهداری لیبرال، مالکیت منابع در اختیار بخش خصوصی بوده و محدودیتی از سوی دولت برای بهرهبرداری از آن ها وجود ندارد. در این صورت، تنظیم مقدار استفاده از این منابع و قیمت آن توسط بازار تعیین میشود: از طرفی وجود رقابت در بین استفادهکنندگان، کارآیی تولید را بالا برده و محصول به قیمت کمتری در اختیار مصرف کننده قرار میگیرد. البته این در صورتی است که فرد یا گروهی با برخورداری از سرمایه و فناوری بالای خود، زمینه انحصار و کنار زدن دیگران را ایجاد نکنند. از طرف دیگر به دست آوردن حداکثر سود، به استفاده بدون محابای منابع منجر شده و ضمن وارد آوردن زیان به سرمایه ملی که متعلق به همه نسل ها میباشد نسبت به محیط زیست آثار تخریبی را به دنبال خواهد داشت. علاوه بر آن که توزیع عادلانه منابع که اولین قدم در توزیع عادلانه ثروتها و درآمدها می باشد، مختل می شود. نظام سرمایه داری مقرراتی: نظام سرمایهداری لیبرال، بعد از روبرو شدن با چالش های جدی در درون خود با حفظ مبانی اصلی در برخی از راهبردهای خود تجدید نظر کرد که نتیجه آن سرمایهداری ارشادی یا مقرراتی بود. در این نظام، اجازه دخالت دولت در کنترل بخش خصوصی داده شد و در برخی موارد، دولت مالکیت و بهرهبرداری از برخی منابع را عهدهدار شد. نظریهپردازان این نظام، راههایی را به منظور مقابله با تخریب محیط زیست و استفاده بیش از حد از منابع، مانند تصویب مالیات، یارانه و یا کنترل های مستقیم را پیشنهاد کردند. نظام سوسیالیسم: ... نتیجه گیری با توجه به مطالب بیان شده، در ادبیات اقتصادی سه دیدگاه در ارتباط با رابطه رشد اقتصادی و توزیع درآمد وجود دارد. تقابل این سه دیدگاه با یکدیگر سبب شده است که علم اقتصاد نتواند پاسخ صریحی در ارتباط با آن بیان دارد. مطالعات تجربی نیز هر یک با توجه نوع روش بکار رفته شده و قلمرو مطالعه به نتایج متفاوتی در این باره دست یافتهاند. در نگرش اسلامی، عدالت توزیعی به عنوان هدفی والا برای فعالیتهای انسان معرفی شده و آنرا عاملی در جهت رشد و توسعه جوامع بشری معرفی نموده است، به همین دلیل این دیدگاه هدف قراردادن رشد اقتصادی را به هر قیمت محکوم کرده وآن را به بیراهه رفتن میداند. با توجه به این نوع نگرش، اسلام راهکارهایی را معرفی میکند که در آن ضمن هدف قرار دادن توزیع عادلانه درآمد، رشد اقتصادی نیز به عنوان معلول آن حاصل خواهد شد. اسلام نه تنها به توزیع مجدد درآمد های جاری اهتمام جدی دارد، بلکه مقدم بر آن به توزیع منابع اولیه تولید که سرچشمه بسیاری از انحصارات می تواند باشد توجه مقدمی دارد. لذا سیاستهای خود را از دو طریق توزیع مجدد درآمد و توزیع منابع اولیه تولیددر جامعه اعمال می کند. برخی از این راهکارها عبارتند از ترویج فرهنگ زهد، پرداخت زکات و گسترش روابط حقوقی کار، به منظور توزیع مجدد درآمد و قاعده انفال به منظور توزیع منابع اولیه جامعه. زکات از طریق عواملی چون، افزایش پسانداز وسرمایهگذاری، کاهش نرخ بازده انتظاری پسانداز و افزایش تمایل به کار ضمن افزایش تعدیل توزیع درآمد در جامعه سبب افزایش منابع سرمایهگذاری، و به تبع آن منجر به رشد اقتصادی خواهد شد. همچنین ترویج فرهنگ زهد با توجه به تأثیر آن در افزایش بهینه شدن مصرف جامعه، جلوگیری از اسراف و کاهش میل به واردات موجب افزایش تقاضای موثر برای کالاهای داخلی و سلامت روانی جامعه و کاهش فقر ونابرابری درآمدی خواهد شد. گسترش روابط کاری نیز از طریق افزایش انگیزش نیروی کار سبب افزایش کارایی آنها شده که امر نیز افزایش عرضه تولیدات جامعه و رفاه بیشتر نیروی کار را به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر با توجه به اهمیت توزیع منابع اولیه تولید در توزیع درآمد جامعه، اسلام نیز تأکید فراوان بر این موضوع نموده است و با طرح قاعده انفال سعی در نظاممند ساختن مالکیت این منابع در جهت توزیع عادلانهتر درآمدها در جامعه داشته است . اسلام تلاش نموده است تا توسط دو نهاد احیاء و حیازت، به گونهای به توزیع مالکیت منابع اولیه در جامعه بپردازد تا ضمن حفظ روحیه تولید در جامعه مانع استفاده بیش از حد و نابودی آنها شود. این نحوه نگرش به مالکیت منابع اولیه ضمن تعدیل هرچه بیشتر توزیع درآمد در جامعه، توسط فرآیندهایی چون، اشتغالزایی ، بهرهبرداری بهینه از منابع اولیه تولید، تشویق سرمایهگذاری در بخش تولید و به ویژه منابع اولیه و واسطه ای، اثر تکاملی پروسه تولید، و محیط زیست، تسریع رشد اقتصادی در جامعه را نیز خواهد شد. منابع: ? ابراهیمی، تقی (1374). «امکانسنجی استراتژی توسعه از طریق توزیع درآمد و ثروت در اسلام»، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی. ? ابونوری، اسمعیل و عباسی قادری، رضا(1386). «برآورد اثر رشد اقتصادی بر فقر در ایران»، فصلنامه پژوهشهای اقتصادی ایران، سال نهم، شماره 30. ? احمد، خورشید. «مطالعاتی در اقتصاد اسلامی»، ترجمه محمدجواد مهدوی (1374)، انتشارات آستان قدس رضوی. ? آمدی، عبدالواحد،«غرر الحکم دررالکلم» ، مکتب الاعلام الاسلامی، ? تودارو، مایکل (1364). «توسعه اقتصادی در جهان سوم»، ترجمه غلامعلی فرجادی. ? جهانگرد، اسفندیار و محجوب، حمید (1379). «بررسی تأثیر توزیع مجدد درآمد بر متغیرهای کلان اقتصادی ایران»، فصلنامه پژوهشها و سیاست های اقتصادی. ? حرّ عاملی، محمد بن حسن(1409ق). «وسائل الشیعه»، قم، مؤسسه آلالبیت. ? حکیمی، محمدرضا (1374). «الحیاه»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، جلدهای3، 4 و6. ? حکیمی، محمد(1370). «معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی(ع)»، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ? حکیمی، محمد و ابراهیمی، تقی و دیگران، (1380). «پدیده شناسی فقر و توسعه»، ج 4. دفتر تبلیغات اسلامی شعبه خراسان. ? صدر، محمدباقر (1375). اقتصادنا، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی. ? صمدی، سعید (1378). «کاهش فقر، کارآیی و برابری در ایران»، پایاننامه دکتری، دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران. ? فراهانی فرد، سعید و صادقی، حسین (1385). «ساختار مالکیت و تأثیر آن بر بهره برداری از منابع طبیعی (بررسی تطبیقی)»، فصلنامه پژوهشهای اقتصادی، سال ششم، شماره4. ? کمیجانی، اکبر و عسگری، محمدمهدی(1383). «تحلیل نظری آثار اقتصادی زکات و مقایسه آن با مالیه تورمی»، مجله تحقیقات اقتصادی، شماره64. ? مجلسی، محمد باقر،(1403ه.ق)«بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، دار الحیاء التراث العربی- بیروت. ? مطهری، مرتضی (1361). «مجموعه گفتار»، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، صص191-193. ? موسویان، سید عباس (1380). «عدالت، محور آموزههای اقتصادی اسلام»، فصلنامه تخصصی اقتصاد اسلامی، شماره4. ? مهدوی عادلی، محمدحسین و رنجبرکی، علی (1384). «بررسی رابطه بلندمدت بین رشد اقتصادی و توزیع درآمد در ایران»، پژوهشنامه اقتصادی، شماره18. ? نوری الطبرسی ، میرزا حسین ،«المستدرک الوسائل و مستنبط المسائل»، مکتب الاسلامیه طهران. ? نیلی، مسعود و فرحبخش، علی (1377). «ارتباط رشد اقتصادی و توزیع درآمد»، مجله برنامه و بودجه، بهمن و اسفند77، شماره 35 و 34. ? یوسفی، محمدرضا (1378). «بررسی فقهی مبادله رشد اقتصادی و عدالت»، مجموعه مقالات اولین همایش دوسالانه اقتصاد اسلامی، پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس ? Champernowne, D. G (1974 ). “A Comparison of Measures of Inequality of Income Distribution”, The Economic Journal. Vol. 84. ? Barrera –Flores, Jose G (1982) “Economic Aspects of Regional Welfare”. Leaden: Martinus Nijhoff , Social Sciences Division. ? Danielson A. (2001), “When Do the Poor Benefit From Growth, and Why?”, Department of Economics, Lund University, Sweden ? Doessel, D.P. & Valladkhani, Abbas (1998). “Economic Development and Institutional Factors Affecting Income Distribution: The Case of Iran, 1967-1993”, International Journal of Social Economics, Vol.25. ? Garcia F. and A.C. Banderia, (2004). “Economic reforms, inequality and growth in Latin America and the Caribbean”, University of So Paulo, school of economics and business. ? Johansen, F (1993). “Poverty Reduction in East Asia”, World Bank Discussion Paper. ? Kahf, M. (1973), “A Contribution to the Study of the Economic of Islam”, Utoh, USA Univ of Utoh, S.L.C. ? Kakwani Nanak, Shahidur Khandker and Hyun H. Son (2003). “With Application to Korea and Thailand”. ? Kuznets, (1955). “Economics Growth and Income Equality”. ? Rami.R.(1988) “ Economic Development and Income Inequality: Furher Evidnce on the U-Curve Hypothesis ? Panizza, Ugo, (2002). “Income inequality and economic growth: evidence from American data”, journal of Economic Growth, 7, P.25-41. ? Weriemmi M.E. and Ch. Ehrhart, (2004). “Inequality and growth in a context of commercial openness, Theoretical analysis and empirical study: The case of the countries around the Mediterranean basin”, University of nice-Sophia antipolice. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ مدیریت در پرتو معنویت مقدمه عصری را که در آن زندگی می کنیم، عصر پیچیدگی و تغییرنامیده اند. سازمانها در چنین عصری همواره در دو لبه نظم و بی نظمی قرار دارند و دائم بین دو حالت تناقض نما، در رفت و آمدند. صاحبنظران و تئوری پردازان علم مدیریت، برای رویارویی با چنین وضعیت و شرایطی تئوریهای مختلفی، مانند: سازمانهای یادگیرنده، سازمانهای هولوگرافیک، سازمانهای کارآفرین و تئوری آشوب ارائه داده اند. معنویت در سازمان، پدیده نوظهوری است که بسیاری از صاحبنظران مدیریت و سازمان و نیز مدیران را، در سطوح مختلف به خود جلب کرده است. بر این اساس، بسیاری از آنان معنویت را به عنوان منبعی پایدار برای سازمانها دانسته اند که می تواند به آنها در زمان های پرتلاطم و آشوب زده، یاری رساند و تناقض نمایی نظم و بی نظمی در سازمان را حل و فصل کند و بدون طرد هر یک، آنان را به صورت مقتضی به کار ببندد، چرا که سازمانها برای فعالیت مستمر در عرصه های مختلف، نیازمندِ رفت وآمدِ همیشگی بین دو حالت تغییر و ثبات هستند (Gerald,1999) . قلمرو مدیریت و سازمان، چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی، به تازگی زیر تأثیر نیرویی قدرتمند قرارگرفته که اگر به درستی اداره و هدایت شود، به نظر می رسد ظرفیت لازم را برای منجر شدن به ژرفترین تشریک مساعی، نه تنها در زمینههای حرفهای، بلکه برای بروز انسانیت تمام عیار، دارا باشد (1997,Neal) . در آمریکا، مدیران علاقه فزاینده اى به تلفیق معنویت و مدیریت دارند.. این تلفیق، عمیق ترین ارزشهایى را که بر کارشان تأثیرگذار است، به همراه دارد، و نیز به همان میزان، نویددهنده موفقیت بیشترِ آنها خواهد بود. مدیران به خاطر برخى علاقههای مشترک، خود را به معنویت ملزم کرده اند (Mitroff,1999) . تعریف معنویت از آن جایی که واژه معنویت در زمینه های گوناگونی به کار می رود، تعریف آن مشکل است. موضوع معنویت، دلمشغولی دیرپای بشر است، اما بررسی نقادانه و تطبیقی معنویت در زمینه های جهانی، پدیده نوظهوری است. بسیاری از ادیان، واژه دقیقی برای رساندن مفهوم معنویت ندارند. با وجود این، امروزه مفهوم معنویت عمومیت یافته است، در اینجا به برخی از تعریفهای معنویت اشاره میشود: درتعریفی دیگر:« معنویت به عنوان انرژی، معنا، هدف و آگاهی در زندگی است»(Cavanagh,1999) . «معنویت، جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی است، درک عمیق و ژرف ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود، و نظام باورهای شخصی» (Myers,1990) . امّا در یک تعریف به نسبت جامعتر و دقیقتر، معنویت را به عنوان: « تلاشی در جهت پرورش حساسیت نسبت به خویشتن، دیگران، موجودات غیرانسانی و (نیروی برتر) خدا، یا کند وکاوی در جهت آن چه برای انسان شدن موردنیاز است، و جست و جویی برای رسیدن به انسانیت کامل دانستهاند» (1995, Hinnells) . در پژوهشهایی که میتروف و دنتون انجام داده اند، در تعریفهای مختلف معنویت، نکتههای کلیدی این گونه آمده است: رسمی، منسجم و سازمان یافته نیست؛ کاملا جامع و فراگیر و پذیرای هر کسی؛ منبع نهایی معنا و هدف در زندگی؛ تقدس هر چیزی؛ منبعی لایزال از ایمان و نیروی اراده؛ هدف نهایی؛ غیرفرقه ای، فراتر از فرقهها؛ جهانی و بدون بُعد زمانی؛ ابهت در حضور وجودی متعالی؛ احساس عمیق ارتباط متقابل با هر چیزی؛ آسایش و آرامش درونی (Mitroff & Denton,1999) . رابطه میان دین و معنویت پژوهشهای میدانی میتروف و دنتون در جامعه امریکا، به خوبی نشان می دهند که افراد بین معنویت و دین فرق گذاشته اند: تقریباً 30 درصد از افراد پیمایش شده نسبت به دین و معنویت دیدگاهی مثبت داشتند. درصد کمی، حدود 2 درصد، به دین نگاهی مثبت و نسبت به معنویت دیدگاهی منفی داشتند، حدود 60 درصد یا اکثریت آنان، دیدگاه شان نسبت به معنویت، مثبت و نسبت به دین، منفی بود. 8 درصد آنان نیز، هم نسبت به معنویت و هم نسبت به دین، دیدگاه منفی داشتند. از این رو، بنابر پژوهشهای این دو نویسنده، چهار گرایش گوناگون نسبت به دین و معنویت وجود دارد: فرد می تواند نسبت به دین و معنویت نظری مثبت داشته باشد، این فرد دین و معنویت را هم معنا می گیرد و معنویت را تنها از راه دین می جوید و می یابد. در دیدگاه دوم، فرد می تواند نسبت به دین نظری منفی داشته باشد، اما دیدگاهش نسبت به معنویت مثبت باشد، در این مورد، این فرد دین را سازمان یافته، دارای فکری بسته و بی تحمل می انگارد و از سوی دیگر معنویت را بی نهایت شخصی، با فکری باز و دارای تحمل و ویژگی جهانی بودن می داند. معنویت از این دیدگاه، برای همه افراد دست یافتنی است و مهم نیست که فرد چه عقایدی داشته باشد؛ معنویت یک نیروی وحدت بخش و پیونددهنده با هستی است. در دیدگاه سوم، فرد می تواند نسبت به دین نگاه مثبت داشته باشد و نسبت به معنویت دیدگاهی منفی. تمام انرژی و توانمندی های این فرد در مسیر زندگی دینی اوست و به ویژه بر درک و انجام آیین ها، شعائر و آموزه های یک دین خاص، تمرکز دارد. رستگاری با عضویت در یک جامعه دینی همبسته، حاصل می شود. در نهایت، در دیدگاه چهارم، فرد هم در مورد دین و هم در مورد معنویت، دیدگاهی منفی دارد. در این مورد، او بر این باور است که هر موضوع ارزشمندی از راه ایجاد ارزشهای مناسب امکان پذیر است و دین و معنویت در محیط کار مدرن و سکولار، نمی توانند کاری را از پیش ببرند (Mitroff & Denton,1999) . معنویت، درجامعه ایرانی، مبتنی بردین است. بدین معنا که تعالیم و آموزههای دین اسلام شکلدهنده معنویت هستند. سرچشمه معنویت اسلامی، قرآن کریم و فرمودههای حضرت محمّد(ص) و ائمه اطهار(س) است. زبان های اسلامی برای واژه غربی (Spirituality) اصطلاحات گوناگونی دارند؛ این اصطلاحات دربرگیرنده این معانیاند: باطن، حق، عالم معنا، مقام لطف الهی، مفهوم کمال اخلاقی، جمال، جان وذکرخدا. از نظرگاه مسلمین، زندگی معنوی، هم بر ترس از خدا مبتنی است وهم برعشق او، هم تسلیم دربرابراراده خدا وهم جست وجو برای شناخت او، که هدف نهایی آفرینش است. معنویت اسلامی با الگوی آداب اسلامی، که ساخته و پرداخته ارکان دین است، رابطه دارد . گوهر معنویت اسلام با توجه به توحید، پیوند میخورد وقلب اسلام و کلید فهم جنبههای مختلف آن است (رستگار، 1384) . معنویت در کار معنویت در کار، یک تجربه از ارتباط و اعتماد متقابل در میان افرادی است که دریک فرایند کاری مشارکت می کنند که به وسیله خوش بینی و حسن نیت فردی ایجاد می شود و منجر به ایجادیک فرهنگ سازمانی انگیزشی و افزایش عملکرد کلی می شود که در نهایت تعالی سازمانی پایدار را به همراه دارد(2006,Marques) .مفاهیم زیر از معنویت در کار، برداشت می شود: _ رشد و پیشرفت معنوی تجربه انسان، شامل: رشد ذهنی، حل مسئله و یادگیری شخصی، اغلب ابزارهای اصلی بالندگی فردی خواهند بود. _ رشد معنوی ، ارضای نیازهای فردی، به ویژه تعلق و نیازهای سطح بالاتر، ماننداحساس موفقیت را منعکس می کند. _ معنویت در محل کار از سوی رهبران سازمان، فرهنگ سازمانی، خط مشی ها و طرح کار ایجاد و تقویت می شود.حساسیت و علاقه به کارمند باید در همه رویکردها وجود داشته باشد (1999,Burack) . علاقه رو به رشد و دوام و ماندگاری معنویت در محیط کار، ناشی از دو جریان توسعه تجاری است. یک جریان از نیاز اقتصادی- تکنولوژیکی نشئت گرفته و دیگری به عنوان مدیریت مبتنی بر افراد توصیف می شود. در حال حاضر، این افراد هستندکه تفاوت ایجاد می کنند (Burack,1999) . معنویت در محل کار، آگاهی ازاین حقیقت است که ارتباطات متقابل، احترام و شناسایی محدود به خودمان و محیط خصوصیمان نمیشوند، بلکه همچنین برای همه کسانی که ما با آنها در یک مبنای منظم یا تصادفی کار می کنیم ، کاربرد دارند، که نه تنها منجر به شرایط کاری مطلوبتر میشوند، بلکه همچنین منجر به افزایش برگشت سرمایه نیز خواهند شد. در بیشترین بخش ادبیات، معنویت در کار، تمایلی است که در صورتی که توسط رهبران سازمان شروع شود، به گونه موفقیت آمیزی اجرا میشود. اصطلاحاتی، مانند: رهبری معنوی، رهبری اخلاقی، رهبری قابل اعتماد، همگی نشانگر روشهایی هستند که برای ایجاد یک فضای فکری و معنوی در محیط کار، به عنوان مسئولیت رهبر، نشان داده میشوند (Marques,2006) . جنبه های معنویت براک(1999) سه رکن اصلی برای محیط کار معنوی، شامل: درونی، بیرونی و تلفیقی مشخص میسازد که آنها را به چهار نتیجه متفاوت، اما بسیار مرتبط، تقسیم می کند. 1. رهبری و سازمان: علاقه به کارکنان، احترام به دیگران، سازگاری اعمال و هشیاری آشکار؛ 2. کارکنان: مهارت استادانه و پیشرفت دانش، تطبیق پذیری و عملکردهای مستمر؛ 3. کیفیت بیرونی: سازگاری، آگاهی محیطی واحساس مسئولیت نسبت به جامعه؛ 4. اعتماد متقابل و مسئولیتهای مشترک برای منافع مشترک. موارد 1 و3 نشانه های بیرونی یک محیط کار معنوی از دیدگاه یک کارمند هستند .گزینه دو، بعضی از محرکهای درونی را برای یک کارمند معنوی تبیین می کند وگزینه چهار به عامل تلفیقی یعنی روابط متقابل بین همه گروههای درگیر در کار، اشاره دارد. نک و میلی مام(1994) به ارتباطات بین جنبه های درونی و بیرونی در محیط، با بیان اینکه الگوهای تفکر سازنده منجر به افزایش ادراک و معنویت بیشتر در کار می شوند، اشاره می کنند. آنها تاکید دارند: کارکنانی که تلاش می کنند تا مکنونات درونی خود را به سطح بالاتری از آگاهی ارتقاء داده و فضای فکری خود را از منفی به مثبت تغییر می دهند، قادر خواهند بود که معنویت را در کارشان افزایش دهند.با معرفی اصطلاح خود رهبری تفکر (Leadership Thought Self =TSL) نک و میلی مام بیان می کنند که با کاربرد مثبت TSL خود رهبری تفکر کارکنان خواهند آموخت که درک بهتری از واقعیت بیرونیشان در محل کار داشته باشند. جنبه های درونی می توان از نقل قولهای زیر به اهمیت جنبه درونی پی برد: کش و همکاران(2000): معنویت برای اینکه از ارزشهای کلی آگاهی یابد، به درون نگاه میکند. رابینز(1998): عملکرد یک فرد، یک کارکرد از توانایی او برای انجام دادن شغلش و تمایل او برای انجام آن است. گافورث(2001): هر شخصی نیاز به چیزی بزرگتر در زندگی دارد که فراتر از کسب پول و کارکردن است. براک(1999): هنگامی که کار ما با اشتیاق ما همخوانی دارد و برای ما معنادار است یا ما احساس می کنیم از راه ایده هایمان یا از راه خدمت کردن به دیگران، قادر هستیم تفاوت ایجاد کنیم، نیازهای معنوی برآورده می شوند. کووی(1989): بعد معنوی جوهره شما و تعهد شما به سیستم ارزشی تان است. ترز(1999): به گونه مجازی همه مردم یک میل هدایت کننده به ایجاد یک تفاوت دارند .بر اساس این اظهارات و نقل قولهای دیگر در ادبیات موجود، تنوع وسیعی از کیفیتهای درونی، که فضای معنوی را در محیط کار پرورش می دهند، شناسایی می شوند. برخی از این کیفیتها، شامل: اخلاق، صداقت، ایمان، احترام و اعتماد هستند. جنبه های تلفیقی در جنبه تلفیقی معنویت کاری معتبر دو ویژگی وجود دارد: 1. آگاهی افرادرا از وجود معنویت در کار خود، افزایش می دهد. 2. این آگاهی افزایش یافته، روشی را که معتقدان به این معنویت کار کرده، با دیگران در محیط کاررابطه بر قرار می کنند، تغییر می دهد .بعضی از این پدیدهها در ادبیات تخصصی، که اهمیت رویکرد تلفیقی در یک محیط کار معنوی را نشان می دهند، شامل: ادراک، صداقت، جهت گیری تیمی و پذیرش هستند . جنبه های بیرونی دوکن وآشماس(2000) بیان می کنند سازمانهایی که برای مدتی طولانی سیستم های عقلایی بوده اند، در حال ایجاد فضایی برای بعد معنوی هستند؛ بُعدی که با قوانین و نظم و ترتیب کمتر سرو کار دارد و بیشتر با معنا، هدف و حس تعهد ارتباط می یابد. براک(1999) به مدیریت مبتنی بر افراد اشاره می کند که شامل پدیدههایی، مانند: شناختن ارزش افراد،تمایل به ایجاد جو کاری بسیار منسجم و ایجاد مبنایی از اعتماد، عدالت، احترام، عشق و اعتقاد می شود.جنبه بیرونی بیشتر به وسیله جملاتی، مانند: اینکه کار، یک سفر معنوی برای بسیاری از ما است، اگرچه ما در مورد آن به روشهای مختلف سخن میگوییم، تأکید می شود. هر سازمانی یک معنویت دارد، اعم از اینکه آن را درک کند، یا درک نکند. بعضی از ویژگیهای ذکر شده در مورد معنویت در ادبیات مربوط به محیط کار است که بر اثرات بیرونی در یک محیط معنوی تأکید می کنند، شامل: خلاقیت ،تنوع، احساس آرامش و هماهنگی هستند. تبدیل محیط کار به یک محیط کار معنوی براساس مطالب گفته شده، ممکن است نتیجه گیری شودکه گام نخست برای ایجاد یک تغییر مثبت در محیط کار، باید در سطح درونی اتفاق بیفتد. چنین تغییرات درونی و افزایش آگاهی معنوی هنگامی برای کل سازمان مؤثرترو مفیدتر خواهند بود که در درون افرادی که در موقعیت های عالی تر سلسله مراتب سازمانی اند، ایجاد شوند . با این وجود چنین تغییراتی ممکن است در کارکنان در سطوح پایینتر پدیدآیند که سطوح عالی موفقیت را تعدیل می کنند و بستگی به تفاهم شخصی افراد با همکارانشان دارد. دلایل احتمال تغییر محیط کار غیرمعنوی، به محیط کار معنوی: 1.تجربه سازمانی: هنگامی اتفاق می افتد که تحولات سازمانی نامطلوب (از دست دادن روحیه، بهره وری، کارآیی) توجه مجدد به قواعد موجود سازمانی را می طلبد. 2. تجربه رهبری: تغییر شکل می تواند بوسیله یک تغییر در دیدگاههای رهبری، یک حادثه غم انگیز پیش بینی نشده در موردرهبر، یا تمایل رهبر به جذب کردن افراد خوب (کارکنان و مشتریان) برای تجارت و در نتیجه افزایش کیفیت زندگی در محیط کاری، شروع شود. دلایل شخصی که بر تغییر محیط کار به یک محیط معنوی اثر می گذارند، عبارتند از: 1. دلایل درونی، که اساسا نتیجه ای از یک تغییر شخصی است. بعضی از دلایل درونی برای تغییر چنین کارمندی شامل موارد زیر است: افزایش سطح هشیاری، رویارویی با یک مسئله در حال تغییر در زندگی، تغییر عادتها، تغییر سبک زندگی، تمایل کلی برای آرامش درونی و رضایت از خود، افزایش تنفر از یک محیط رقابتی، تنفر از یک ساختار سلسله مراتبی که به سختی اداره می شود،تمایل به داشتن احساس بهتری درباره خود،کار، همکاران و جامعه. 2. دلایل بیرونی، که نتیجه ای از یک تغییر در فرهنگ شرکت است. بعضی از روشهایی که این حالت می تواند در آنها اتفاق بیفتد، شامل مواردزیر است: تأثیر پذیری مثبت از همکاران ، تمایل به مشارکت در یک سازمان موفق و پذیرش ایده های جدید. اگر چه ایجاد تغییر معنوی در سطوح بالاتردر محیط کارآسان تر است، اما چنین تحولی برای کارکنان در سطوح مختلف سازمان امکان پذیر است. این کار به زمان بیشتر و پشتکار بیشتری نیاز دارد . اما هر کارمندی میتواند به تدریج با نیت درست، محیط کار خود را به سمت افزایش عملکرد معنوی ببرد. فردی که از کارش راضی است، به طور کلی استرس کمتری در خارج از محیط کار دارد و احساس سعادتمندی بیشتری خواهد داشت و تمایل زیادی به سهیم کردن دیگران در خشنودی و رضایت خود دارد (Marques,2006) . نتیجه گیری هیچ تردیدی وجود ندارد که تغییرات بنیادی در حال شکل گیری درمحیط کار است و معنویت یکی از موضوعات اساسی خواهد بود. دلایل سودمند بسیاری برای بررسی رابطه معنویت و مدیریت وجود دارند. یکی از آنها تأثیری است که معنویت بر رفتار مدیریتی دارد و دیگری دورنمای کار توام با معنا است. ایجاد معنویت در کار، دارای مزایای بسیاری برای مدیریت کارکنان و سازمان است. معنویت، ماهیت کار را تغییر می دهد. افراد در جستجوی معنا در کارشان هستند، آنها به دنبال راهی هستند که زندگی کاریشان را با زندگی معنویشان پیوند بزنند و با بصیرت و هدفی هماهنگ شوندکه فراتر از به دست آوردن پول است. معنویت افراد را در کارشان نیرومند می سازد و به آنها اجازه می دهد که با خداوند متعال در همه جوانب زندگیشان، مرتبط شوند . همانگونه که ماهیت کار تغییر کرده است ارتباط بین مدیران و کارکنان نیز دگرگون شده است. در یک دوره، مدیران دستور دهندگانی بودند که هیچ نقشی در بالندگی شخصی کارکنان نداشتند. امروزه مدیران راهنماهایی هستند که به خلق معنا و هدف برای همکارانشان کمک می کنند . با برخورداری از معنویت، مدیران خواهند توانست نه تنها بهره وری را در محیط کار یا سازمان خود بهبود بخشند، بلکه از آن مهمتر میتوانند به آرامش خاطر و رضایت باطن یا یک شادی طولانی دست یابند و محیطی را فراهم آورند تا همکاران دوست و دوستان همکارشان نیز از این شادی و رضایت باطن برخوردار شوند (کاظمی، 1383) . تغییر در ماهیت کار منجر به تغییر در ماهیت سازمانها شده است. سازمانها به آرامی از محیط کوچک فعالیت اقتصادی و اجتماعی محض، به مکانهایی برای بالندگی معنوی تبدیل می شوند . سازمانهایی که برای کارکنان خود فرصتهایی برای پرورش معنوی فراهم می کنند، موفق تر از آنهایی هستند که چنین فرصت هایی را به وجود نمیآورند. معنویت به طور مثبت بر عملکرد سازمانی تأثیر میگذارد. افزایش خلاقیت، رضایت، عملکرد تیم و تعهد سازمانی، در سازمانهایی که تلاش می کنند بالندگی معنوی اعضای خود را ارتقا بخشند، گزارش شده است. افراد انتظار دارند سازمانهایی طراحی و ایجاد شوند که جستجوی آنها برای معنا یا کمال را تسهیل سازند. منابع 1.Gerald F. Cavanah,(1999), Spirtuality for Managers: Context and Critique, Journal of Organizational Change Management, Vol.12, No.3, , pp.186-199, MCB university. 2.Neal, J. (1997), Spiritality in management education : a guide to resources, Journal of Management Education, Vol. 21, No. 1, February, pp. 121-39 3.Mitroff Lan I. and Denton Elizabeth A.(1999), A Study of Spirituality in the Workplace, Sloan Management Review, Summer 1999, PP.83-92. 4. Cavanagh, G.F. (1999), “Spirituality for managers : Context and Critique”, Journal of Organization Change Management, Vol. 12, No. 3.pp186-99 5. Myers, J. E. (1990), Wellness Throughout the Lifespan, Guidepost. 6. Hinnells R. John, (1995), A New Dictionary of Religions, Blackwell. 7. رستگار،علی: معنویت در سازمان،رساله دکترا، دانشگاه تهران، 1384 8. Marques, J.F,(2006) The spiritual worker,Journal Of Management Development,Vol.25,No. 9,pp884-95 9.Burack,E. (1999), Spirituality in the work place,Journal of Organizational Change Management, Vol.12,No.4,pp.280-91 10- کاظمی،خدیجه: مدیریت با تکیه بر معنویت،مجله تدبیر شماره 149،ص 79-80، 1383 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ مدیریت در اسلام و مصادیق آن مقدمه : دین اسلام زمانی دین اصلی و مهم، و دین اکثریت مردم قسمتی از جهان بود که بیش از نصف جهان متمدن در سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا را تشکیل می داد. با گسترش زندگی ماشینی و متحول شدن کشورهای صنعتی و بعد از آن بسیاری از کشورهای جهان سوم در آسیا و آفریقا و گذشت زمان، بسیاری از اصول اعتقادی، انسانی و اخلاقی از روابط بین افراد، روابط تجاری و سازمانی فاصله گرفت و شاهد آن هستیم که شرایط ناشی از بی تفاوتی حاکم بر جهان مادی باعث بروز جنگ و خشونت در اقصی نقاط جهان گردیده. همچنین عدم پایبندی به اصول اخلاقی هم باعث بروز تضادهای اجتماعی گردیده، از هم گسیختن بنیاد خانواده، گسترش روزافزون استفاده از مواد مخدر، استفاده ابزاری از زن در جوامع صنعتی، از دیگر آثار بی توجهی به اصول اساسی ادیان الهی می باشد. تمام مسائلی که در بالا به آنها اشاره شد باعث بروز نگرانی اندیشمندان این جوامع گردیده و آنها را به حل این مشکلات واداشته است. یکی از مهمترین مولفه های بوجود آورنده این مشکلات دیدگاه مدیران غربی می باشد که فقط بدنبال کسب منافع بیشتر بدون در نظر گرفتن مسائل اجتماعی و اخلاقی هستند. در همین زمان با توجه به گسترش شبکه های ارتباط جمعی و آشنائی سایر ملل با دین اسلام، بویژه اصول اولیه و بنیادین این دین باعث جذب و گسترش روز افزون اسلام بعنوان یک دین جامع و در بر گیرنده همه مسائل اجتماعی در اقصی نقاط جهان گردیده است و در حال حاضر یکی از مهمترین موضوعاتی که ذهن اندیشمندان و پژوهشگران بدان معطوف گردیده مدیریت از دیدگاه اسلام میباشد. مدیریت اسلامی : اگر بخواهیم تعریفی از مدیریت اسلامی داشته باشیم میتوانیم بگوئیم : "شیوه به کار گیری منابع انسانی و امکانات مادی، بر گرفته از آموزه های اسلامی برای نیل به اهداف متاثر از نظام ارزشی اسلام است." از مهمترین آموزه های اسلامی که به آنها در حدیث ثقلین همه اشاره کرد : پیامبر اسلام که خود الگوی تمام مسلمین در همه زمینه ها می باشند در حدیثی به معرفی الگوهای پس از خود برای مسلمین می پردازند. (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض) همانا در بین شما مسلمانان دو چیز گرانبها گذاشتم. کتاب خدا قرآن و اهل بیتم. پس همانا این دو جدا نمی شوند تا اینکه بر حوض وارد شوند. با توجه به این توضیحات می توانیم بگوئیم که در تمام مراحل تصمیم گیری و اجرای تصمیمات باید اصول اعتقادی اسلام را در نظر گرفت و از تعالیم اسلامی از قبیل قرآن کریم بعنوان یک کتاب آسمانی انسان ساز و همچنین احادیث و روایت موجود از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) استفاده نمود و در حقیقت به علم مدیریت ارزش اسلامی را می افزائیم و مدیریت اسلامی را استخراج میکنیم. اگر بخواهیم تعریف کاملتری از دیدگاه اندیشمندان اسلامی داشته باشیم چنین تعبیری را میتوان بیان کرد : "مدیریت اسلامی را در منابع اسلامی (قرآن و سنت) مورد بررسی قرار داده، آیات یا احادیثی را که سخن به صراحت یا اشارت درباره آنها دارد استخراج و جمع آوری کنیم و مضامین آنها را به عنوان پاسخهائی مطرح شده در علم مدیریت تلقی نمائیم و ضمناً سیره امامان معصوم (ع) را نیز به عنوان سنت عملی مورد توجه قرار دهیم و بدین ترتیب، مطالب بدست آمده بعنوان راه حلهای ارائه شده از طریق دین برای مسائل مدیریت، تنظیم و تدوین گردد و به عنوان مدیریت اسلامی عرضه شود." تفاوت مدیریت اسلامی و غیر اسلامی : برای درک بهتر وجه تمایز مدیریت اسلامی باید تفاوت این سبک مدیریتی را با سایر سبکها مورد بررسی قرار داد. نگرش مکاتب به مسائل مختلف مبنای بسیاری از رفتارها در جامعه می شود از این رو نگرش مکتب اسلام هم بر تمام امور اطراف خود اثر گذار خواهد بود. یکی از نگرشهای که دین اسلام را به نوعی از سایر ادیان متفاوت ساخته نگرش این دین به دنیا و آخرت است. در اسلام تفکیکی بین دنیا و آخرت صورت نگرفته است و آخرت ادامه حیات دنیوی محسوب می شود لیکن اصالت دادن به دنیا و محبوب و مقدم داشتن آن مذموم شمرده می شود. بر این اساس هر نوع فعالیت دنیوی با نیت اخروی، عبادت بوده و در انسان مسلمان برای تلاش و اصلاح امور دنیوی و خدمت به بندگان خدا یک تعهد محسوب میشود. ولی در مدیریت در سایر مکاتب چون مدیریت به دنبال سو حداکثر است و سعادت را در مادیات و در دنیا جستجو می کند و به پایان کار (آخرت) اعتقادی ندارد. پس میتوان عمده تفاوت بین مکتب مدیریت اسلامی با سایر مکاتب را نگرش هر یک به دنیا و آخرت بیان نمود. توجه به آخرت در این مکتب ایجاد تعهد در مدیریت را در پی دارد و این احساس تعهد باعث میشود تا بسیاری از نگرشهائی که باعث تزلزل در مسائل اجتماعی جوامع امروزی شده از بینش مدیران خارج شود و ارزش به انسان و روابط انسانی باعث رشد و تعالی جوامع گردد. ولی نبود تعهد و بی اعتقادی به آخرت باعث توجه به دنیا و مادیات شده و جو بی تفاوتی را ایجاد میکند که بسیاری از مشکلات ناشی از آن در کشورهای صنعتی و بویژه غربی قابل مشاهده و بررسی است. اخلاق مدیران در اسلام : نقش اخلاق در مدیریت اسلامی بسیار مهم است زیرا اخلاق مدیران در مدیرت اسلامی باید مبتنی بر معیارهای اخلاقی اسلام باشد و از مهمترین الگوهای فردی که میتوان نام برد و معیارهای اخلاقی آنها را مورد بررسی قرار داد پیامبر اسلام (ص) و امیرالمومنین علی (ع) می باشند. بطوریکه در قرآن کریم نیز زیبائی اخلاقی پیامبر نور و رحمت را می ستاید و ایشان را به عنوان برترین الگو برای انسانهای اهل کمال و سعادت معرفی می کند، لذا در خصوص ارتباط اخلاق با عملکرد و منش مدیران در جامعه اسلامی حساسیت زیادی وجود دارد. مدیری که با اخلاق و با روح توکل برخدا و اعتقاد بر قدرت بی نهایت الهی تربیت یافته است هنگام بروز خطرها و بحرانها خود را نمی بازد و متانت و آرامش خود را از دست نمی دهد و طبعاً چنین مدیری تصمیمهای عاقلانه تر و سنجیده تر اتخاذ می کند و بهتر می تواند روحیه کارمندان و زیر دستان را تقویت کند و ایشان را به فرجام نیک امیدوار ساخته از یاس و نا امیدی و خودباختگی نجات دهد. و نیز چنین مدیری تحت تاثیر چرب زبانیها و تملق گوییها قرار نمی گیرد و در دام حیله های سود پرستان مکار نمی افتد، و از سوی دیگر با رفتار متواضعانه و فروتنانه و با دلسوزیها و مهربانیهای مخلصانه علاقه کارمندان را جلب کند و در نتیجه بازده کار افزایش می یابد بدون اینکه نسبت به کسی ستمی روا داشته باشد. مدیر در اسلام باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد که از مهمترین آنها اخلاق اسلامی است. علم اخلاق، علم معاشرت با خلق است. در این علم انسان رذائل و فضائل اخلاقی خوب و بد را شناسایی می کند و در زندگی خویش به کار می گیرد. اخلاق مدیر تحت سه عنوان مورد بررسی قرار می گیرد: 1- اخلاق فردی مدیر که از آن جمله به امانت داری، حسن خلق، کظم غیظ، عشق به کار، صبر،کنترل نفس و ... می توان اشاره کرد. 2- اخلاق اجتماعی مدیر که در این عنوان به موارد زیر اشاره می شود: پرهیز از استبداد، ساده زیستی و عدم رفاه طلبی، مبارزه با فرهنگ تملق، مدارا و قاطعیت، مشورت و ... این صفات و ویژگی ها مربوط به روابط بین فرد و جامعه ای است که با آن سروکار دارد. 3- اخلاق دینی مدیر که شامل ایثار، تقوا، ایمان به خدا، اخلاص و ... می باشد. این ویژگی ها در عملکرد مدیر بسیار مؤثر است. همانطور که بیان شد اخلاق یکی از مهمترین ویژگیهای مدیران اسلامی است و مدیران با صفات اخلاقی اسلام میتوانند سازمان تحت فرماندهی خو را به سمت تعالی و پیشرفت به حرکت درآورند و در ضمن محیط را برای پرورش مدیران با همان دیدگاه و اندیشه نیز مهیا می کنند و بدین ترتیب اخلاق اسلامی در میان افراد یک سازمان نهادینه می شود و این افراد که خود قسمتی از جامعه را تشکیل میدهند بعنوان عوامل ترویج دهنده معیارهای اخلاقی اسلام در جامعه مطرح می شوند. مقایسه مدیران در مکتب اسلام و سایر مکاتب : مدیریت یکی از رشته های علوم انسانی است و محور آن انسان است و به همین دلیل در رشته مدیریت نیاز خاصی به شناخت انسان می باشد، یکی از مباحثی که ما در مبحث اخلاق مدیران به آن اشاره کردیم مبحث ((ارزشهای انسانی)) بود. بسادگی می توان دریافت که عمده تفاوت بین مدیران در مکتب اسلام و سایر مکاتب دیدگاه آنها به جایگاه انسان و ارزشهای انسانی است. مدیریت در مکتب اسلام بر مبنای عمل به حق می باشد و مدیران در این مکتب با در نظر گرفتن آخرت و همچنین ارزشهای الهی و انسانی استراتژی های خود را ترسیم می کنند و نمی توانند از هر وسیله برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند و در حقیقت ارزشهای الهی و انسانی جهت دهنده مدیران اسلامی هستند. مدیران اسلامی باید در همه حال مساوات و عدالت را رعایت کنند و بر هوای نفس خود تسلط داشته باشند. و باید بخاطر بسپارند، مسئولیت و پست و مقامی راه که در اختیار دارند امانت الهی است و باید همچون امانتداری صادق و امین از هر آلودگی و گناهی از آن حفاظت کنند و در همه احوال در اعمال شیوه مدیریت به امیرالمومنین علی (ع) اقتدا کنند. مدیریت در سایر مکاتب بر مبنای تصمیم گیری و مدیریت، سود و زیان است. دیدگاه این مکاتب تجارت مآبانه، از اسنان آغاز شده و مهمترین وظیفه اش استمرار حیات برای کسب مال بیشتر و رفاه افزونتر است و در این مکاتب ارکان و اجزای مدیریت سود آوری است و در راه کسب این هدف، انسان، جامعه، مشتری و ارزشهای الهی و انسانی می تواند در مقطعی هدف یا ابزار یا عاملی حاشیه ای قلمداد گردند. در مکاتب غربی دیدگاه آنها استفاده حداکثر از انسان است و تفسیرشان از مدیریت در چهارچوب ماده و خارج از معنویات و الهیات است ولی در مدیریت اسلامی با تئوری کمال و سعادت انسانی روبرو هستیم و از همه مهمتر ((تولید)) و ((تعالی)) مکمل یکدیگر هستند. و در مدیریت اسلامی هدف اصلی تکامل یافتن انسان است و استفاده صحیح از انسان بطوریکه ارزشهای انسانی در سرلوحه تصمیم گیری مدیران قرار دارد. یکی دیگر از تفاوتهای مدیریت اسلامی با سایر مکاتب مدیریتی در تاثیری گذاری مدیریت بر اعتقادات مردم می باشد. اگر در مدیریت اسلامی مدیریت خوب صورت نپذیرد آفات جبران ناپذیری به ریشه های دینی و اعتقادات مردم خواهد زد و دلیلش این است که مدیریت اسلامی آمیخته با اصول دین است و بر عکس اگر مدیریت خوب اعمال شود می تواند باعث جذب افراد شود ولی در مکاتب دیگر اینطور نیست زیرا اصول مدیریت عموماً بر پایه اعتقادات مردم نیست و دیدگاه مدیران به مدیریت از ناحیه شخصی است لذا مدیریت آنها بر عقاید افراد جامعه تاثیری ندارد و در حقیقت نوعی بی تفاوتی در قبال دیدگاه مدیران و عملکردشان در میان مردم وجود دارد و تنها نگرش و کنترل سطحی از سوی جامعه بر مدیران حاکم است. نگاهی بر مدیریت نبوی و مدیریت علوی : در نگاه نبوی مدیریت امانت است و باید به مثابه امانت از آن نگهداری کرد نه اینکه مدیریت به ابزاری برای کسب اهداف مدیر تبدیل شود، لباس مدیریت را باید به اهل آن پوشاند و به افراد ناشایست و بدون اهلیت نباید مدیریت سپرد. طبق سیره نبی اکرم (ص) مدیر باید توانایی، کفایت و شایستگی لازم را داشته باشد، علاوه بر آن از دانش و آگاهی کافی برخوردار باشد، پیغمبر(ص) بارها تاکید کرده کسی که بدون علم عمل کند و آگاهی نسبت به کار نداشته باشد، فساد مدیریتی او از کارهای اصلاحی و ساماندهیاش بیشتر خواهد بود. بدون تردید چگونگی روابط انسانی در مدیریت، تابع نوع نگرش به انسان است. در مکتب اسلام که بیش از تمام مکاتب بر ارزش انسان و رشد و تعالی مادی و معنوی او، تاکید گردیده در قلمرو مدیریت نیز توجه کافی به انسان و ابعاد بالاترین اهداف به شمار می آید. لذا بدیهی است روابط انسانی در مدیریت نیز مورد توجه بوده است. پیامبر اسلام (ص) در حدیثی مدیر را نیازمند سه ویژگی می داند: 1- تقوا، که او را به خدا متصل نماید و از موج های شیطانی بر خاسته از هواهای نفسانی دور نماید. 2- سعه صدر که زمینه ظرفیت روحی و روانی او را ارتقا بخشد. 3- مهارتهای ارتباطی که بتواند همکارانش را همچون پدری مهربان در زیر چتر محبت خویش قرار بدهد. پیامبر گرامی اسلام (ص) یکی از مدیران موفق تاریخ است، ایشان توانست از مردمی عقب مانده و نیمه وحشی، بهترین انسانها را بسازد و بهترین جامعه را به وجود آورد و زیباترین شهر را به عنوان الگو به بشریت ارائه کند. علت موفقیت ایشان در مدیریت جامعه آن زمان چه بوده است ؟ قطعاً استفاده از فرامین و دستورهای قرآن کریم ایشان را در اهدافشان به موفقیت رسانده است. یکی دیگر از دیدگاههای مدیریتی در مدیریت اسلامی، مدیریت علوی میباشد که در امتداد و ادامه را مدیریت نبوی می باشد حضرت علی (ع) در مدیریت خود علاوه بر دستورات قرآن کریم از دیدگاههای پیامبر اسلام (ص) هم بهره می بردند. یکی از منابعی که سرشار از مباحث مدیریتی است نهج البلاغه میباشد که بررسی و مطالعه آن به مدیران توصیه می شود. یکی از مهمترین صفات مدیر از نظر حضرت علی (ع) شرح صدر میباشد که در این مورد فرموده اند : " آله الریاسه سعه الصدر" مهم ترین وسیله لازم برای مدیریت داشتن سعه صدر و سینه ای گشاده می باشد. یکی از کاملترین دستورات مدیریتی حضرت علی (ع) فرمایشات ایشان در زمان انتصاب مالک اشتر به ولایت مصر بود که طى آن وظایف یک مدیر را براى ایجاد محیطى سالم کاملا مشخص فرمودند که رعایت اصول آن مىتواند در تمامى زمانها ایجاد بهداشت روانى یا “بهرهوری” مفید را در پى داشته باشد. از مهمترین نکاتی که می توان نام برد : 1- ارزشیابى موقعیت حال و گذشته. 2- توجه به نظرات افراد تحت نظارت. 3- توجه به قضاوتهاى افراد تحت نظارت. 4- خودسازى و جهاد اکبر. 5- عشق و محبت و رافت بر افراد تحت نظارت. 6- عدم ترور شخصیت و انتقامجویى از افراد تحت نظارت. 7- داشتن گذشت و اغماض و تعامل. 8- توجه به حق تعالى در کلیه لحظات. 9- عطوفت با افراد تحت نظارت. 10- تصمیمگیرى با تعمق. 11- نفى شیوه دیکتاتوری. 12- انتقادپذیرى و عدم خودبزرگبینی. 13- عدل و داد و میانهروى در امور. در مدیریت اسلامی ، مدیریت تنها با اتخاذ تصمیم پایان نمیپذیرد بلکه پس از اتخاذ تصمیم باید به خدا توکل کرد و از درگاه لایزال الهی مدد خواست و امور خویش را بدو واگذار نمود. همانطور که در مدیریت نبوی و مدیریت علوی بیان نمودیم توجه به آخرت و توکل بر نیروی بی کران الهی مبنای اصلی همه تصمیم گیرها در مدیریت اسلامی میباشد و بدون توجه به ارزشهای الهی و ارزشهای انسانی مدیریت در اسلام هیچ معنای ندارد و فقط دیدگاه معنوی و غیر مادی این مکتب است که آن را از سایر مکاتب مدیریت متمایز و مورد توجه قرار داده است. نتیجه : یکی از راهکارهای اساسی برای خروج از بسیاری از بحرانهای جهانی توجه به مدیریت اسلامی و مطالعه و بکارگیری تئوریها و اصول این مکتب می باشد. ارزش علم مدیریت با هدف و جهتی که در آن بکار گرفته می شود تعیین میگردد با توجه به اینکه مدیریت اسلامی بر اساس معنویات و فرهنگ بنا شده است و هدف آن آخرت گرائی است یعنی قرار دادن امکانات دنیوی در جهت آخرت، افراد جامعه می توانند به قرب الهی دست یابند و تاثیر آن بر تمام امور اجتماعی در کوتاه زمان مشهود خواهد بود. بطور خلاصه می توان گفت که اسلام در تمام شئون زندگی انسان از جمله مدیریت خرد وکلان، رهبری جامعه، روابط بین الملل و قوانین اجتماعی سخن دارد و بکار گیری آنها تعالی انسان را در پی خواهد داشت. منابع : 1- اسلام چگونه کسترش یافت – دکتر رضا دهقانی سایت : سازمان تبیغات اسلامی 2- مدیریت در اسلام، قم : 1384 پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ص11 3- مجموعه آثار – مرحوم دکتر علی شریعتی 4- پیش نیازهای مدیریت اسلامی – مدیریت اسلامی چیست؟ - سایت آفتاب 5- ماهنامه اندیشه – رضا حق پناه س7 ش2 1380 6-بحار الانوار – علامه محمدباقر مجلسی – ج23 ص 108 7- مقاله : روابط انسانی در مدیریت از منظر اسلام – روزنامه مردم سالاری ش1802 8- سخنرانیهای پیش از خطبه های نمازجمعه تهران – حجت السلام تقوی رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ ملاحظات رفتاری بازاریابی از دیدگاه اسلامی مقدمه همانگونه که می دانیم، بازاریابی به تعبیری همان بازاریابی عقیده است: خواه منظور ما ازبازاریابی، ایده کلی فروش یک دارو (یا هر کالای مفید دیگر) باشد یا رفع یک نیاز از انسانها و یا کمک وخدمت به مردم. امااز بازاریابان انتقادهای زیادی به عمل می آید. مصرف کنندگان، بازاریابی را عامل ضرر و زیان در بسیاری از موارد عنوان می کنند. اگر فرهنگ کسب و کار کنونی را با فرهنگ کسب و کار اجداد و پدرانمان مقایسه کنیم، در می یابیم که در گذشته، کسب و کارعملی عبادی بوده است ولی در حال حاضر بی توجهی به مبانی احترام به مشتری،اخلاقیات و عدم رعایت اصول و مبانی اسلامی در بازار حکمفرما شده است.[1]بسیاری از مردم چنین می پندارند که اسلام و دینداری با کسب و کار و تجارت در تضاد است، در حالی که در بسیاری از احادیث و کتابهای اسلامی این ایده به طور کلی رد شده است: _ هـر فـرد معتقد به مبانی دینی که برای تامین حوایج خود و بـرآوردن نـیازمندیهای خانواده یا جامعهاش، جد و جهد میکند، نـوعـی عـبادت در آستان پروردگار بینیاز به جای می آورد. [2] _ عبادت هفتاد جزء است که افضل اجزای آن طلب روزی حلال است. نبی اکرم(ص) _ هرکس که به دنبال روزی حلال باشد تا به خود و خانواده اش کمک کند مانند مجاهد در راه خدا خواهد بود. امام موسی بن جعفر (ع) _ امیرالمؤمنین برای طلب روزی از خانه بیرون می رفت و دوست داشت خداوند اورا در حالی که برای طلب روزی حلال،نفسش را به زحمت انداخته است ببیند. امام باقر(ع). و حتی ارزش بالایی برای بازرگانان و تجار مطرح شده است به گونه ای که حضرت علی (ع) در نامه 53 خود در نهج البلاغه چنین می فرمایند: «سپاهیان بر جای نماند جز با سومین دسته از مردمان که قاضیانند و عاملان و نویسندگان دیوان،که کار عقدها را استوار می کنند و آنچه سود مسلمانان است فراهم می آورند و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتمادند و کار این جمله استوار نشود جز با بازرگانان و صنعتگران که فراهم می شوند و با سودی که بهدست می آورند، بازارها را برپای می دارند و کار مردم را کفایت می کنند در آنچه دیگران مانند آن نتوانند». بازاریابی، مفهومی مبتنی بر خدمت وکسب فایده متقابل است. در واقع بازاریابی به معنای تأمین نیازهای انسانهاست و یکی از ارزشهای قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صد در صد تأیید می کند و به واقع ارزشی انسانی است، خدمتگذار خلق خدا بودن.[3] _ دو خصلت است که نیک تراز آن نیست :ایمان به خدا و سودمندی برای بندگان خدا.[4] _ امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند: «ای کمیل، مردم بر سه دستهاند:اول،علمای ربانی، دوم،دانشجویانی که در راه نجات هستند، سوم،فرومایگان پست و بی ارادهای که خیری در آنها نیست.[5] اسلام، ساخت نظام اقتصادی خود را بر پایه خداشناسی و معارف اقتصادی و ایدئولوژیکی و موازین اقتصادی استوار داشته است. به گونهای که می فرماید: «پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت،آنها را از یاد خداوند غافل نگرداند».[6] انتقادهای بازاریابی و تعلیمات اسلامی موارد عمده ای را که تصمیم گیران بازاریابی ممکن است با تصمیم نا درست خود سبب ضرر و زیان مصرف کنندگان منفرد،جامعه و سایر موسسات اقتصادی شوند مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.[7] این عوامل عبارتند از: 1. کالا 2. بسته بندی 3. قیمت 4. کانال توزیع 5. تبلیغات 6. فروشندگی 7. رقبا حال، احادیث و روایات مختلف فلسفی، دینی،عرفانی را که برطرف کننده انتقادهای موجود است را ذکر خواهیم کرد. در واقع نشان می دهیم که در تعالیم اسلامی نیز،این انتقادهای مورد توجه بوده است و راه حلهای لازم به پیروان آن ارائه شده است. _ کالا در حدیث آمده است:«خداوند سازنده ماهر را دوست دارد».[8] همچنین در حدیثی دیگر آمده است: «خداوند انسان حرفه ای و امین را دوست دارد».[9] در این حدیث دو عامل حرفهای بودن و امین بودن موردنظر بوده است. عامل اول: یعنی کسی که نیاز و دردی از جامعه دوا کند واثر مهارت و فناوری او دیده شود.عامل دوم: امین بودن است، یعنی بها دادن به کیفیت کارها و درست و کامل بودن کار است. _ بسته بندی درحدیث آمده است:«کالای خود را به منظور جلب توجه و رغبت بیش از اندازه مشتری،زینت نکنید».[10] _ قیمت درحدیث آمده است:«به سود کم قناعت کنید و در تحصیل سود به اندازه خود اکتفا کنید و این مقدار را نیز میان همه مشتریان تقسیم کنید، یعنی از همه مشتریان روزانه خود به اندازه مخارج روز خویش، به نسبت سود بگیرید» .[10] _ کانال توزیع انحصار ناشی از تبانی، به این معنی که تولید کنندگان با هم تبانی کنند که کالای مورد نظری را تولید نکنند، یا فروشندگان تبانی کنند که به قیمت بیشتری بفروشند، از نظر اسلام مذموم است. در یکی از روایات نقل می شود که امام صادق (ع) خدمتکاری را که مصادف نام داشت طلبید و هزار دینار به او پرداخت تا برای تجارت عازم مصر شود.خدمتکار پول گرفته شده را به کالا تبدیل کرد و به همراه تجار دیگر به مصر رفت. هنگامی که نزدیک مصر شدند تجاری را دیدند که از مصر خارج شدند و در گفتوگو با آنان وضعیت کالای خود را از آنها پرسیدند. آنها گفتندکه از این کالا در مصر چیزی نیست.تجار می دانستند که این وسیله مورد نیاز عموم است و با هم پیمان بستند که کمتر از سود هر دینار به یک دینار نفروشند.پس از پایان یافتن کالاها به مدینه باز گشتند و مصادف با دو کیسه هزار دیناری نزد امام رفت و عرض کرد: «یکی سرمایه و دیگری سود». حضرت درباره زیادی سود پرسیدند و او موضوع را به آگاهی حضرت رساند.حضرت فرمود: «آیا بر ضد مردمی مسلمان پیمان می بندید که جز به سود دینار، دینار نفروشید؟» سپس کیسه مربوط به سرمایه را برداشت و فرمود با کیسه دیگر کاری نداریم و بعد فرمود: «ای مصادف،ضربات شمشیرها از به دست آوردن روزی حلال آسانتر است».[11] _ تبلیغات بهره گیری از هرگونه تبلیغات مضر و زیان بخش، چه زیان جسمی داشته باشد و یا اخلاقی،و هرگونه وسایلی که ویژه این کار است ممنوع است .[12] _ فروشندگی درحدیث آمده است: «در موقع معامله، سوگند ، هر چند هم راست باشد نخورید».[10] از امام جعفر(ع) نقل شده است: علی(ع)هنگامی که در کوفه بود همه روزه صبح اول وقت،بیرون می رفت و در بازارهای کوفه گردش میکرد و تازیانه ای بر دوش داشت که دارای دو طرف و نام آن(سبیته)بود.او به هر بازاری که میرسید می ایستاد و ندا در می داد که ای تجار و بازرگانان..._ از خدا بترسید.مردم که صدای حضرت را می شنیدند،هر کار که به دست داشتند کنار می گذاشتندوبا دل و جان به اوامرش گوش می دادند. می فرمود: «پیش ازهرکاراز خداوند طلب خوبی کنید و به ارفاق، برکت ازخدابگیرید و با مشتریان مهربانی کنید و خود را به زیور بردباری بیارایید و قسم نخورید و از دروغ بپرهیزید و ستمکار نباشید و با مظلومان با انصاف رفتار کنید و نزدیک ربا نروید و کم فروشی نکنید و مردم را گول نزنید و به این وسیله دنیا را تباه نسازید»، آنگاه در همه بازار میگشت و سپس برای انجام سایر وظایف خود درباره مردم آماده می شد.[13] _ رقبا: درحدیث آمده است: «در بین معامله برادر دینی خود داخل نشوید. یعنی هنگامی که می بینید متاعی را یکی از برادران دینی میل دارد بخرد شما در این معامله دخالت نکنید تاآن معامله دیگری را برادر دینی انجام دهد» .[10] همچنین، در بازاریابی اصولی وجود دارد که ازنظریه ها و رویه های بازاریابی مدرن حاصل شده است [7]: _ اصل آزادی مصرف کننده و تولید کننده _ اصل محدود کردن ضرر و زیان بالقوه _ اصل تأمین نیازهای اساسی _ اصل کارایی اقتصادی _ اصل نوآوری _ اصل آموزش و ارایه اطّلاعات به مصرف کننده این اصول به نوعی، راهنمای سیاستهای بازاریابی اخلاقی در سازمانها هستند. دراین بخش نیز،اصولی را که تعلیمات اسلامی در این زمینه بیان می دارد عنوان می کنیم: _ اصل آزادی مصرف کننده و تولید کننده: مکتب اسلام هرچند آزادی را، مانند دنیای سوسیالیستی از افراد سلب نمی کند ولی مانند جهان سرمایه داری نیز به افراد آزادی اقتصادی نامحدود نمی دهد، بلکه این مکتب الهی اشخاص را در صحنه اقتصاد زندگی با توجه به مبانی سیاسی ،اجتماعی ، اخلاقی و فرهنگی ویژهای که دارد در کادر ارزشها و معیارهای معنوی خاصی محدود می کند.[10] در اقتصاد اسلامی اصلی وجود دارد به نام: اصل حاکمیّت اراده. به این معنی که انسان حق دارد بر طبق اراده و تمایل خودش به هر شکل که خواست با دیگری قراردادی منعقد کند،خواه این قرارداد رایج و معمول باشد و یا خود او ابتکار کرده باشد. خواه در زمان شارع و قانونگذار اسلام متعارف بوده یا نباشد.بنابراین اگر طرفین معامله ای را اختراع کردند که به صورت هیچ یک از معاملات معمول و متداول نبود،این قرارداد درست است، با این شرط که بر عنوانهای باطل و حرام، مثل: ربا،مجهول،جزاف و کالی بکالی و نظایر آنها تطبیق نکند.[14] _ اصل محدود کردن ضرر و زیان بالقوه دراقتصاد اسلامی اصلی وجود دارد به نام:اقاله نادم.این اصطلاح بدین معنی است که اگرمعامله ای واقع شدوخریدار یا فروشنده متوجّه شود که این معامله به نفع او نبوده است و پیشنهاد فسخ معامله را کند،طرف مقابل این پیشنهاد را بپذیرد و در زمینه به هم زدن معامله موافقت خود را اعلام کرده، در این مورد اقدام کند.[10] _ اصل تأمین نیازهای اساسی مردی به حضرت صادق (ع)عرض کرد : «ما درراه کسب مال وثروت تلاش می کنیم ودوست داریم که امکانات مالی فراوانی داشته باشیم». حضرت پیش ازهر چیز مسئله هدف رامورد توجه قرار داد و پرسید: «هدف شما در کسب وکار وتلاشتان چیست ؟ گفت: «می خواهیم خود و خانواده خود را اداره کنیم و برای خویشاوندان خویش نیز درصورتی که در مضیقه اقتصادی باشند رفاه و وسعت به وجود آوریم و در راه خداوند،درراه تامین مصالح عمومی از اموال و ثروت خود خرج کنیم و برای انسجام مراسم حج و شرکت در این اجتماع با شکوه عبادی و سیاسی اقدام کنیم». آن حضرت کسب مال و ثروت در راه چنین هدفهایی را مورد تعریف و تمجید قرار دادند.[15] _ اصل کارایی اقتصادی حضرت امیرالمومنین(ع) می فرمایند سه چیزنشانه ایمان است: 1. شناخت کامل فرهنگ و قوانین اسلام؛ 2. صبر وشکیبائی در مقابل حوادث و مشکلات زندگی؛ 3. بکار بستن تقدیر و اندازه گیری درست در امور اقتصادی.[16] _ اصل نوآوری حدیثی داریم درباب نوآوری و خلاقیت و تلاش:هرکس دو روزش یکسان باشد،فریب خورده است.[17] _ اصل آموزش و ارایه اطلاعات به مصرفکننده درحدیث آمده است:عیبی را که در کالای مورد فروش وجود دارد،فروشنده ذکر کند و پنهان نکند(البته در صورتیکه نقص و عیب خیلی مهم نباشد وگرنه پنهان کردن نقص و عیب،غل و غش است و حرام می باشد).[10] نتیجه گیری مطالعه قوانین مالی و تجاری و اقتصادی اسلام بخوبی روشن می سازد که:اسلام هدف اصلی خود را تنها بالا بردن سطح زندگی مالی مردم و بهبود وضع خوراک،لباس،مسکن و سایرموجبات آسایش قرار نداده است بلکه به همراه این منظور و بالاتر از آن، تکامل روحی و فضایل اخلاقی موردنظر بوده است و تمام نکاتی را که در بازاریابی اجتماعی مطرح می شود، در تعالیم اسلامی نسبت به آنها توصیه شده است. در مجموع این نتیجه حاصل می شود که بازاریابی درست و اصولی دارای هیچ گونه انحرافی نیست و انتقادهایی که نسبت به آن به عمل می آید، در واقع در مورد بازاریابی غیر اصولی است. منابع فصلنامه توسعه مهندسی بازار، سال اول، شماره اول 1. المسند،ج3،صص48-49 2. مطهری، مرتضی: انسان کامل، چاپ سی و هفتم، اردیبهشت 1385. 3. نهج الفصاحه،حدیث 1446 4. نهج البلاغه، حکمت شماره 147 5. آیه 37 از سوره نور 6. کاتلر، فلیپ، ترجمه: فروزنده، بهمن: اصول بازاریابی ، چاپ پنجم. 7. حریری، محمدیوسف: اقتصاد اسلامی، انتشارات امیری، سال 1362،ص98. 8. وسایل، ج12، ابواب مقدّمات تجارت. 9. آیت الله نوری، حسین: اقتصاد اسلامی، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 01. وسایل الشیعه ج12،ص311،ابواب آداب التجاره، باب 26، حدیث 1. 11. مکتب اسلام، شماره 238 ،ص 11 21. وسائل الشیعه، ج12 ،کتاب التجاره، باب جملةممایستحب للتاجرمن الاداب، ص283 ، حدیث1. 31. صدر، سیدموسی: اقتصاد در مکتب اسلام، انتشارات جهان آرا، ص90. 41. وسایل، ج12،ص19. 51. بحارالانوارج، 71، ص344. 61. میزان الحکمه،ج7،واژه فرصت،عمر،شباب 71. مطفّفین-1 81. آیه 67 از سوره الرحمن 91. آیه 18 از سوره الحج 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ بررسی و تبیین ابعاد ساختاری و سازمانی مدیریت شهری با رویکرد اسلامی در این تحقیق بررسی ابعاد ساختاری و سازمانی و نرم افزاری مدیریت شهری که از مباحث اساسی مدیریت کلان کشور است پرداخته شده است. در ابتدا رویکرد های مدیریت کلاسیک و نظریه پردازی های مختلف آن را ذکر می کنم. دکتر حسن دانایی فرد (عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس) به صورت مفصل به اجزاء ساختار سازمانی و موضوعات مرتبط با آن نظیر کلیات، تعاریف، تعریف ساختار، تعریف سازمان دهی چگونگی تخصیص وظائف، اجزاء تشکیل دهنده سازمان، پیچیدگی ها (تفکیک های عمودی و افقی) تقسیم کار، رسمیت، تمرکز و عدم تمرکز، تئوری های سازمانی، قرارداد های اجتماعی و خصوصاً موضوع استعاره سازمان ها، تولد، رشد، بلوغ افول مرگ سازمان ها پرداخته اند. در رویکرد اول می توان به دیدگاه های سیستمی (باز و بسته) و چرخه حیات اشاره کرد و سئوال اساسی این است که چه چیزی ساختار سازمانی را تشریح می کند؟ برای پاسخ به این سئوال بایستی به استراتژی، تکنولوژی، شرائط محیطی و... پرداخته شود و در ابعاد ساختار سازمانی به تفکیک عمودی و افقی تقسیم کار، بخش بندی، اندازه سازمان و تأثیر تکنولوژی در سازمان های کوچک و بزرگ را تبیین نمود. رویکرد دوم مدیریت اسلامی است که در کتاب "مدیریت از منظر کتاب سنت" نوشته حضرت حجه الاسلام والمسلمین سید صمصام الدین قوامی مطرح شده است. ایشان از صاحب نظران حوزه ای و دانشگاهی هستند و سال هاست در رابطه با تئوری اتحاد امارت و امامت کار علمی کرده و مجموعه علمی و قابل دفاعی را تهیه کرده و محضر مراجع عظام هم ارائه و بصورت ضمنی نظر مساعد بعضی از آنان را نیز گرفته است. در زمینه ساختار و سازماندهی در فصل دهم این کتاب مفصل بحث شده است. از ویژگی های خوب این کتاب صبغه دینی و الهی داشتن آن است، چرا که از آیات، روایات، احادیث و سیره به طور جامع استفاده شده است. منبع دوم کتاب "مدیریت و نظام اداری از دیدگاه امام علی (ع)" است که توسط دکتر محسن باقرالموسوی نوشته شده و آقای دکتر سید حسین سیدی از اعضاء هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد آن را ترجمه کرده است. در فصل های مختلف این کتاب از جمله فصل های دوم، سوم و چهارم آن به طور مفصل از احادیث و روایات استفاده شده و به موضوعاتی نظیر سازمان، فرمان بری و اطاعت از مدیریت مرکزی، ادارات محلی، امام، امیر، کارگر و... پرداخته شده است. در این دو منبع ضمن طرح آراء و اندیشه های مختلف، مجموعه آیاتی استخراج گردیده و سعی شده است به صورت تطبیقی در زمینه های سازمان ،ساختار، سلسله مراتب، مدیریت، اتحاد امارت و امامت، هماهنگی، تمرکز و عدم تمرکز، پیچیدگی و... مباحث مفصلی را مطرح کنند. برای تعریف سازمان، به تعاریف مختلفی که در منابع علمی از سازمان شده، استناد شده است. یعنی سازمان را گروهی متشکل از دو یا چند تن که در محیطی با ساختار منظم و از پیش تعیین شده برا ی اهداف گروهی با یکدیگر همکاری می کنند معرفی کرده است. همچنین سازمان دهی را فرآیند استفاده کردن از همه منابع موجود به طور منظم، تقسیم وظائف، پیش بینی شغل و تعیین نوع روابط کاری، سلسله مراتب سازمانی و... بیان کرده اند و ساختار سازمانی را نیز چهارچوب سازمانی و یا شاکله کار معرفی نموده است. برای نمونه همچنان که در یک ساختمان ستون ها و آهن آلات، شاکله ساختمان را تشکیل می دهند ساختار هم شاکله سازمان می باشد. این ساختار ها می توانند به صورت رسمی و غیررسمی شکل گیرند. درسازمان ها روابط، منظم و تشکیلاتی است، لیکن ما با شرائط محیطی جدید و پیچیده ای روبرو هستیم. آقای الوین تافلر دررابطه با موج سوم و درکتابش تحت عنوان شوک آینده تئوری آشوب را مطرح می کند که در این دوران تحولات انفجار آمیز باعث از هم پاشیده شدن زندگی خصوصی و به هم ریخته شدن نظم اجتماعی شده که در شیوه های جدید زندگی محیط اجتماعی سرشار از تعارض و تحول شرایط ناپایدار وضعی را به وجودآورده که ما بایستی با توجه به این شرایط سازمان و ساختار خود را طراحی کرده و پاسخگوی اصول حکومتی خود باشیم. با توجه به اصول ساختار حکومتی، پیامبر بزرگوار اسلام(ص) مدینه را ستاد و شهرهای دیگر را صف قراردادند. سیاست های کلی، بخشنامه ها، ابلاغیه ها، اعزام ها و تصمیمات جنگی از درون مساجد به عنوان پایگاه حکومتی، طراحی و برنامه ریزی می شده است. متأسفانه در شرایط فعلی که بایستی مساجد محور باشند، به جز اندکی از وقت برای اقامه نماز استفاده دیگری از مساجد نمی شود. وقتی خداوند متعال در سوره مبارکه اعراف در آیات 29 تا 31 گوشزد می کند که: "قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ? وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ?کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَفَرِیقًا هَدَى? وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلَالَةُ ? إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ" با توجه به سیره زندگی رسول خدا(ص) آیا نمی توان نتیجه گرفت که مسجد به عنوان محوریت و مرکزیت برای حکومت باشد؟ آیا موضوع اتحاد امارت و امامت هم بدین مفهوم است که در سیره نبوی و علوی استانداران و فرمانداران موظف به اقامه نماز جمعه و جماعات و اداره ولایت خویش بوده اند؟ دو شأن موازی یا طولی امارت و امامت به شکل جدا از هم وجود نداشته است. در آن زمان امام هم قاضی بوده، هم مجری و هم قانونگذار. البته قوانین متکی بر کتاب شریعت و احکامی بوده اند که توسط ائمه اطهار(ع) بیان می شده است . امیرالمومنین(ع) در عهد نامه مالک اشتر ضمن سفارشات مختلف به والی، وظایف استاندار به عنوان نماینده سیاسی حکومت مرکزی را تشریح کرده است. همچنین چگونگی اقامه نماز جماعت نیز در آیات 9 تا 11 سوره مبارکه جمعه آمده است : "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى? ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ?ذَ?لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ? قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ? وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ" ملا حظه می کنید که امیر، حاکم، و یا امام وقتی نماز جمعه به پا می کند باید همه مردم تجارت و خرید و فروش را رها کنند و به سمت محل برگزاری نماز جمعه بشتابد. در سایر دستور العمل ها که حضرت علی(ع) چه به صورت کتبی و چه به صورت شفاهی از طرف خود به کارگزاران و نمایندگان و یا استانداران، ارسال می کردند، آنان طبق حکم حکومتی موظف بوده اندکه مسائل قضائی، اجرایی، ارتش، بیت المال، سازمان اطلاعات و مسائل اقتصادی سیاسی و فرهنگی و سایر ملزوماتی را که بایستی با آن حکومت را اداره کرد فراهم نمایند . در مورد تقسیمات کشوری و حدود و ثغور حکمرانی، محلی، منطقه ای هم اینکه آیا حکومت بصورت مرکزی عمل می کرده و یا به صورت محلی شواهد زیادی وجود دارد. درسیره حضرت علی(ع) هردو نوع حکومت بوده است، یعنی هر دو نوع حکومت محلی و مرکزی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) امام این حکومت بوده، وجود داشته است و گاهی با تفویض اختیار و عدم تمرکز به بعضی از افرادی که اعزام می شده اند اختیاراتی داده شده است. در همین جا اگر بخواهیم وضعیت سلسله مراتب ولایتی وحکومتی را بدانیم به آیات 58 و83 سوره مبارکه نساء توجه کنیم که می فرمایند: "وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ? وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى? أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ? وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلَّا قَلِیلًا" در این آیه مبارکه ضمن بیان اخبار واصله از امورات امن و خوف از جایگاهی به عنوان اولی الامر (یعنی کسی که صاحب اختیار امر حکومتی است) و اینکه بایستی با اجازه و اذن او وظائف را انجام داد نام برده شده است. در آیات مبارکه 53 تا 57 سوره مائده دقیقاً جهت گیری فرماندهی و فرمانبری را برای ولایت حضرت پیامبر(ص) به صراحت روشن کرده است: "إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ" اگر به بررسی معانی ولایت از دیدگاه تفسیر، آیات، روایات مراجعه شود دقیقاً به حقانیت فرمایشات علامه طباطبائی پی خواهیم برد، درآنجا که نقل می کنند: "رسول خدا(ص) برهمه شئونات امت اسلامی در جهت سوق دادن آنان به سوی خدا و برای حکمرانی و فرمانروایی بر آنان و قضاوت در میانشان ولایت دارد. این ولایت در طول ولایت خداوند که ناشی از تفویض الهی است قرار دارد، یعنی چون اطاعت از او اطاعت از خداوند است در نتیجه ولایت او ولایت خدای بزرگ است و باید از او اطاعت کرد." در نظام آفرینشی اصلی است که از مصادیق دیگر اصول مدیریتی در حکومت و مدیریت رحمانی خداوند می باشد و آن وجود هماهنگی در نظام آفرینشی است. در آیات 2 الی 4 سوره ملک خداوند می فرماید: "الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ? مَّا تَرَى? فِی خَلْقِ الرَّحْمَـ?نِ مِن تَفَاوُتٍ ? فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى? مِن فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ" هفت آسمان را آفرید در آفرینش اش هیچ تفاوتی نمی بینی بار دیگر نگاه کنیم آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می کنی، پس دوباره نگاه کن سرانجام چشمانت در جست و جوی خلل و نقصان ناکام مانده به سوی تو باز می گردد و در حالی که خسته و ناتوان است. اگر به معانی و تفاسیر مربوط به فطور مراجعه کنید ملاحظه خواهید نمود که در نظام حاکم بر جهان هستی همه چیز در جای خودش و دارای نظم خاصی است و با مشیت بالغه الهی و تدبیر خداوند رحمان در حرکت اند و هیچ گونه سستی،کجی، ناروائی و عدم هماهنگی ملاحظه نمی شود. برای تحقق ابعاد ساختاری و سازمانی مدیریت اسلامی از این زاویه، در مدیریت شهری چند فرض را باید در نظر بگیریم و متناسب با آن فرضیات، بایستی شهرها را ساخت و از اصول و ظوابط مربوط به مدیریت اسلامی و با رویکرد دینی کردن شهر در فعالیت های مدیریتی روح معنویت و انتظارات رحمانی را دمید. فرض اول: شهری را از صفر بنا می کنیم و هیچ گونه ساخت و سازی شروع نشده، بنابراین با توجه به مدلی که آقای مهدوی در مرکز مطالعات شهرداری تهران ارائه دادند، مشروط بر اینکه در رابطه با جذب و گزینش نیروی انسانی اصل شایسته سالاری و انتخاب امام جمعه و جماعاتی که دقیقاً ویژگی های مورد نظر امیرمؤمنان در او باشد، امکان وقوع چنین مدیریتی متصور است و باید مسجد محوری بر اساس سیره پیامبر(ص) مبنا قرار گیرد. فرض دوم: برای شهرهایی که ساخته شده اند و خصوصاً کلان شهرهایی مثل تهران، طبیعتاً ما در مقابل وضعیت موجود قرار داریم، لذا بایستی وضع موجود شناسایی شود و پس از بررسی جامع اگر درکلیه سلسله مراتب و تصمیم گیری های وقوع مدیریت شهری فواصلی با اصول مدیریت اسلامی وجود دارد بایستی با تزریق محتوایی مدیریت اسلامی، رویکرد دینی مدیریت شهری را تقویت کرد. البته همان طور که عرض کردم براساس شرایط آشوب و تئوری موج سوم ما شرایط بسیار سختی را داریم. نقد و بررسی: نقد اول: ساختار یعنی داشتن روابط نسبتاً پایدار که اجزاء سیستم را شامل می شود. اینکه ما بگوئیم قانون داریم و قوای سه گانه باید از آن تبعیت کنند، ما یک دولت مرکزی داریم و نه محلی بلکه کارگزارانی برای آن بگماریم و یا اینکه تفکیک قوایی که ما در آنجا انجام داده ایم اسلامی هست یا نه؟ از طرفی امام خمینی(ره) می فرمایند قوانین جمهوری اسلامی در حکم قانون شرع است پس کار ما دینی است و باید در آن تأمل بیشتر بکنیم، پس می توانیم بگوئیم دایره نگاه اسلامی بسیار وسیع تر است و ما باید موارد کاربردی تر متناسب با زمان را گلچین کنیم. نقد دوم: اینکه ما هم اکنون در سازمان ها مشکل داریم شاید تعبیر این باشد که به علت اینکه ساختار آن غربی و با مبانی دینی ما نمی خواند مشکل داریم. اما اینکه ما بخواهیم مسجد را به نحوی وارد ساختارهای اداری حکومت کنیم شاید این خود یک مدل و راهکاری مستقل باشد که بایستی بیشتر روی آن بحث و بررسی صورت پذیرد. نقد سوم: ما باید اول الگوی مدیریت اسلامی خود را طراحی کنیم و بعد آن را با الگوی مدیریتی روز تطبیق دهیم. حتی اگر مبانی آن علوم غربی با مدیریت اسلامی بخواند. این کار ما را از ترس اینکه مبانی مدیریتی جهان را با قرآن مقایسه کنیم و چیزی پیدا نکنیم باز می دارد. نقد چهارم: مبانی هستی شناسی، متدولوژی، پیش فرض ها و درجه شناخت و مطلق بودن یا نبودن را باید در بحث های خود بیاورید تا ارائه شما موفق باشد. نقد پنجم: چون مبنای ما مبنای درستی نیست ما هنوز نتوانسته ایم حتی مدیریت اسلامی را تعریف کنیم، به جز استاد شهید مطهری که در "سخنرانی رشد" خودشان مفهوم مدیریت اسلامی را گفتند، پس ما ابتدائاً باید به مبنا ها بپردازیم. نقد ششم: اگر بخواهیم مدل خود را با مدل غربی ها تطبیق دهیم هرگز این پیوند رخ نمی دهد و به نظر می رسد این مدلی که در طی این چند سال هیأت مروجان رهبری و مدیریت اسلامی طراحی کرده بهترین مدل است و اینکه ما بخواهیم عجله کنیم و به سرعت به تئوری پردازی روی آوریم، فکر می کنم با همان سرعت هم به زمین خواهیم خورد. پس بهتر است فعلاً آن را به عنوان یک حرکت مطرح کنیم و زود نتیجه گیری نکنیم. دکتر نجاتبخش اصفهانی: در پاسخ به نقد اول باید اشاره کرد که در مباحث علمی و مطالعات اسلامی رویکرد ما نظریهپردازی است، طبیعتاً با توجه به مسئولیتهایی که دانشمندان و صاحبنظران دارند و می گویند که نظریه علمی تولید شده باید به سطحی برسد که قابل دفاع و در جهت مصالح کشور باشد، در جایگاه شورای عالی تحول اداری ساز و کارهایی که پیشبینی شده میتوان تغییر ایجاد کرد. در رابطه با نقد دوم نیز مسجد محوری هم به عنوان یک مدل و راه کار مورد تأکید قرار گرفته است و نظریه پرداز همین مقصود را پیگیری کرده است. نقد کننده سوم هم بیشتر بدنبال تولید مدل و یا الگوی قابل ارائه جهت مدیریت اسلامی است و این حرف درستی است. اما اینکه نظریه پرداز خوف آن را داشته باشد ممکن است نظریهاش رد شود موضع درستی نیست. بالاخره در شرایط موجود، علیرغم این گونه چالشها بایستی به نظریهپردازی ادامه داد. نقد چهارم هم مطلب درستی است، بایستی مدل قابل ارائه دربرگیرنده ابعاد فوق باشد. نقد پنجم ما را تشویق میکند که در مرور بر ادبیات پیشین بدانیم شخصیتهای فرهیخته و موجهی نیز زحمات زیادی کشیده و باید از مطالب آنان استفاده شود. آخرین نقد هم تذکر به صاحبان اندیشه است که در ارائه مدل اولاً تعجیل نکرده و ثانیاً مدل برخواسته از متن مکتب ارائه شود. Analyzing and Explaining the Structural & Organizational Dimensions of Urban Management with Islamic Approach Ali Nejatbakhsh Esfahani) PhD., member of the board Payame Noor University( Abstract: In this lecture, first the management approach & it’s different theorizing are addressed & by defining the organization, structure, task assignment, organizational theories, vertical & horizontal separation, formality, centralization, complexity in organization, plain & high organization are dealt with & since the discussions approach is Islamic, using different references (Administrative system from Imam Ali, view point; by M.Mosavi. & Management from view point of Islam & sonnat by S.S.GHavami., Quran, Nahjol balagheh), the above-mentioned dimensions are explaining & using the integration of Emarat & Imamat , the urban management is described by Islamic attributes & different hypothesis are predicted & the stance of verses & narration are mentioned. Keywords: Organization, structure, urban management, Islamic approach, Imamat, Emarat 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ بررسی اثرات باورهای مذهبی بر گرایش به راه اندازی یک کسب و کار جدید موضوع پایان نامه بنده نقش باورهای مذهبی در شروع یک کسب و کار جدید است یکی دیگر از مسائلی که من در پایان نامه به آن پرداختم بحث کارآفرینی و جایگاه آن در اسلام بود، یعنی آیا اسلام موافق است یا مخالف است یا اصلا نظری راجع به آن ندارد. کارآفرینی مفهوم اولیه و اصلی اش ایجاد ارزش میباشد و کارآفرین کسی است که فرصت را شناسایی میکند و ارزیابی میکند و یکی از آن فرصتها را انتخاب میکند و از آن بهره برداری مادی میکند و به نوعی میتوان گفت که هدف اصلی و غایت کارآفرینی پول درآوردن است حالا ما کارآفرینی اجتماعی داریم کارآفرینی مذهبی داریم ولی کارآفرینی بطور خاص تعریفی که از آن در مجامع دانشگاهی داریم بحث خلق ارزش مادی است و این بحثها طوری بود که در نگاه اول شاید تعارضی ایجاد میکرد با ارزشهای ما، و اما این بحث بسیار گسترده بود و از حوصله یک پایان نامه کارشناسی ارشد خارج بود به همین دلیل من آمدم بطور خاص تأثیر آن را به کسب و کار جدید و گرایش به آن تأکید کردم. پس مسئله اصلی تحقیق من این بود که آیا باورهای مذهبی در شروع یک کسب و کار جدید تأثیرگذار هستند؟ فرض کنید فردی میخواهد یک کسب و کار جدید را ایجاد کند و ایدهای به نظرش میرسد. این فرآیند شامل تشخیص فرصت، بهره برداری از فرصت، محصول، ایده، بهره برداری از ایده، ایده تبدیل به محصول میشود، و محصول یا خدمت عرضه میشود و بازاریابی میشود و بعد هم بحث فروش و رسیدن به سود میباشد. من بررسی کردم که آیا فردی که قصد ایجاد یک کسب و کار جدید دارد، آیا این اصول و ارزشها بر شروع کار وی تأثیر گذار است یا نه؟ من مطالعاتم را به 3 دسته تقسیم کردم: اول: در کشورهای غربی چقدر برروی این موضوع تحقیق شده؟ چون در بحث اخلاق کار تحقیقات زیادی شده در دنیا ولی در بحث ارتباط مذهب و کارآفرینی تحقیقات زیادی صورت نگرفته است. نتایج بدست از تحقیقات اندکی که در باب این ارتباط بود نشان میدهد که بین باورهای مذهبی و کارآفرینی وجود ندارد یا حداقل رابطه مستقیم وجود ندارد. یعنی کسانی که دست به کسب و کار جدید میزنند اصلا بر پایه باورهای مذهبی دست به این کار نمیزنند البته تحقیق آنها بدین صورت بود که بین کسی که باور مذهبی دارد با کسی که ندارد تفاوتی وجود ندارد. و اما جایگاه و کارآفرینی در اسلام که به دو بخش دیدگاه قرآن و دیدگاه معصومین تقسیم شده، با توجه به حدیث ثقلین پیامبر اکرم (ص) قرآن و عترت را بعنوان میراثی برای پیروان خودشان قرار دادند و ما با تکیه بر این دو اصل باید سیستم ارزشی خودمان را تدوین کنیم. خیلی جالب بود که در قرآن آیات بسیار زیادی وجود داشت در بحث تلاش، کوشش، کسب روزی و اینکه از انسان میخواهد و او را تشویق میکند به اینکه در زندگی تلاش کند همچنین اهل بیت نیز احادیث و روایات زیادی در این زمینه وجود داشت، رسول اکرم (ص) امیرالمؤمنین (ع) و امام صادق (ع). در قرآن یک آیه خیلی مهم است (سوره رعد آیه 11) که «اناالله لایغیر یقوم حتی یغیر بانفسکم» خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را که در خودشان است تغییر دهند. بحث تغییر، جوهره اصلی کارآفرینی است. کارآفرین کسی است که فرصت را شناسایی میکند و فرصت آن پدیدههایی است که همه به آن توجه نمیکنند و شما به آن توجه میکنید و لازمه استفاده از این فرصت تغییر است. پس میتوانیم از آیه نتیجه بگیریم که کارآفرین نقش والایی در جامعه دارد چرا که این تغییر و ارزش اقتصادی که ایجاد میکند و همچنین بدلیل نقش مؤثری که در جامعه ایجاد میکند. یک گریز کوتاه بزنم آقای اوباما رئیس جمهور امریکا در طرح اقتصادی که مطرح کردند گفتند که کلید اصلی موفقیت این طرح صاحبان مشاغل کوچک، کارآفرینان میباشند چراکه اینها موتورهای اصلی اقتصاد امریکا هستند که همه ما میدانیم چه بحران عظیمی دارند میبینید آنها بر اثر یک سری دیدگاهها به این رسیده اند ولی ما در قرآن خودمان داریم. حضرت داوود روزی از خداوند میپرسد که من چه کار کنم که از من راضی تر باشی خداوند میفرماید من از تو راضی هستم ولی راضی تر میشوم اگر خودت کار کنی و از بیت المال استفاده نکنی. این بحث که خودتان کار داشته باشید و کسب و کار ایجاد کنید خیلی تأکید شده. من برای مباحث تکمیلی میتوانم کتاب «کارآفرینی در نظام ارزشی» اثر دکتر حسن خنی فر را معرفی کنم که تمام احادیث و روایات را در آن جمع آوری کرده اند. سنگ بنای مطالعات بین مذهب و کارآفرینی را وبر در کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمایه گذاری» گذاشت. آقای مرنز وگرت مطالعاتی داشتند که بحث مذهبی بودن افراد و ارتباط آنرا با کسب و کار را بصورت کمی محاسبه کردند و شاخصهایی تحت عنوان PWE که من تا حدی از این شاخصها استفاده کردم را معرفی نمودند. آقای درویش این شاخصها را از پروتستان به اسلام تعمیم داد و در ترکیه آنرا حساب کرد و متوجه شد که مسلمانان از پروتستانها امتیاز بیشتری کسب کردند و ما میتوانیم از این راه ثابت بکنیم که اسلام یکی از منطبق ترین دینها با فطرت انسان است. با توجه به مطالعاتی که آقای معیدفر و فرجی انجام دادند متأسفانه، نگرش آن چنان مثبتی به کسب و کار در ایران وجود ندارند و دید خوبی به کسی که پولدار میشود یا کسب و کارش موفق میشود نداریم یک مثال خوب اینکه شما در ابتدای سال که تقویم سال نو را میبینید اولین چیزی که نگاه میکنید تعطیلاتش است این بزرگترین آفت کسب و کار است و خیلی از کارآفرینان از این شکایت دارند که تعطیلات زیاد باعث این میشود که کسب و کارشان زیاد رونق نگیرد و همچنین بازار در بخش سنتی تعطیلات زیادی دارد. من باورها را چگونه میتوانم ارزیابی کنم؟ چه چیزی باور است؟ پس من از مطالعاتی که در غرب انجام شده بود استفاده کردم که آنها آمده بودند و باورها را بصورت طبقه بندی شده تقسیم کرده بودند و همچنین بنده اصول اساسی فعالیتهای اقتصادی در قرآن و احادیث را دسته بندی کردم میتوان گفت که در 10 باور اصلی باورهای مرتبط با کسب و کار را طبقه بندی کردم: 1- تأمین معاش و توسعه و گسترش در زندگی خود خانواده 2- کسب مال حلال 3- تلقی جامعه 4- انجام امور خیر و دستگیری از نیازمندان 5- فراهم ساختن فرصت برای دیگران 6- جهاد در راه کسب کار (یعنی وقتی طرف در حال کسب و کار وقتی تلاش میکند به نوعی در راه خدا جهاد میکند و به خودش سختی میدهد برای اینکه خانواده اش در رفاه باشند)، 7- افزایش ثروت جهت استفاده مشروع از آن (این را من از همان مقیاس PWE گرفتم که میگوید آن کسانی مذهبی هستند که وقتی پول درمی آورند آنرا در راه مشروع خرج میکنند)، 8- مبارزه با استثمار و بدست آوردن استقلال، 9- بکارگیری اندیشه و خرد، و 10- مبارزه با تنبلی و سستی. من بررسی کردم که آیا این 10 باور در ایجاد کسب و کار جدید تأثیر دارند یا خیر؟ من جامعه نمونهای را که در نظر گرفتم مراکز رشد دانشگاه های تهران بود دانشگاه تهران، صنعتی شریف و شهید بهشتی، مراکز رشد محلهایی هستند که دانشگاهها اتاقهای این ساختمانها را در اختیار دانشجویان قرار میدهد که به فکر راه اندازی کسب و کار جدید هستند و پرسشنامهای طراحی کردم. روش تحقیق من روش تحقیق آمیخته از نوع تشریحی بود، روشهای تحقیقی که معمولا در مدیریت استفاده میشود از نوع کمی هستند و یک نقطه ضعف بزرگ دارند که پدیدههای رفتاری و احساسی را نمیتوانند شناسایی کنند بنابراین من از یک روش کیفی استفاده کردم، روش تحقیق آمیخته بدین صورت است که ابتدا از یک روش کمی توزیع پرسشنامه فرضیات تحقیق را آزمایش میکند سپس با روش کیفی آن ابعاد پنهان و احساسی را مشخص میکند و روش نوینی است. در پرسشنامه من ابتدا جستجو کردم که وضعیت کارآفرینی این افراد به چه صورت میباشد پس از آن میزان شرکت در فعالیتهای مذهبی شان را اندازه گیری کردم چون در مطالعات غربی این موضوع زیاد استفاده شده است، یا حداقل محسوس میباشد پس از آن براساس 10 متغیری که داشتم حدود 21 سؤال طراحی کردم که میزان اعتقاد آنها را میسنجید. مثلا یکی از سؤالها این بود که چقدر به کسب روزی حلال معتقد هستند و این خود یک طیف لیکرت 5 وجهی داشت برای پایایی و روایی هم از آلفای کرانباخ و اعتبار محتوا استفاده کردم پرسشنامه بین 86 نفر پخش شد که 73% مرد و 27% زن بودند، 5% تحصیلات کارشناسی ارشد داشتند 93% شیعه و 2% سنی و 5/3% به هیچ دینی اعتقاد نداشتند. 30% کسب و کار داشتند 16% دو کسب و کار و 3/2% در یکسال گذشته 5 کسب و کار ایجاد کرده بودند پس از آن برای ارزیابی پرسشنامهها از آزمون T استفاده کردم که آیا این 86 نفر تا چه حد خودشان را نسبت به شرکت در فعالیتهای مذهبی و همچنین آن اعتقادات مقید میدانند. جالب اینجاست که دقیقا همان نتایجی که در غرب حاصل شده بود اینجا هم حاصل شد و میانگین معنادار نبود. یعنی باورها و اعتقادات مذهبی تأثیری روی کارآفرینی نداشت پس براساس روش تحقیق آمیخته با 6 نفر از این افراد مصاحبه کردم و همان 10 تا متغیر را به نوعی در آن گنجاندم نتایج جالبی پدید آمد، اول اینکه این افراد گرایش اصلی شان و دلایل اصلی شان را اینگونه بیان کردند اول: استقلال: که ما میخواهیم روی پای خودمان بایستیم، دوم خودکفایی مالی یعنی دستمان در جیب خودمان باشد، سوم توسعه فردی یعنی همه میگفتند که ما از همان ابتدایی که دانشجو شدیم میرفتیم سرکار و من به این رسیدم که کسانی که وارد این مراکز رشد میشوند عمدتا کسانی اند که از همان سال اول دانشجویشان سرکار رفته اند، چهارم الگوهای ذهنی رسوب گذاری شده است. آموزههای فرهنگی خانواده بسیار تأثیرگذر است 2 نفر از این کسانی که من با آنها مصاحبه کردم آذری بودند اینها میگفتند که خانوادههای ما این که فرد خودش کار کند و پول در بیاورد یک ارزش است، پنجم اهرمهای محیطی بود یا فضای کسب و کار متأسفانه فضای کسب و کار در مملکت، خوب نیست ولی این خود، یک محرک شده بود یعنی وقتی میدیدند که اینقدر سخت است بیشتر تحریک میشدند که خودشان یک شرکت تأسیس کنند وقتی در یک شرکت کار میکردند که حقوق زیادی به او نمیداد، ولی زحمت زیادی میکشیده است او را به این فکر انداخت. این افراد حین مصاحبه از یک اعتقاد قلبی و ذاتی به اصول مذهبی صحبت میکردند در حالیکه در انتخاب من سعی بر این شده بود که همه افراد مذهبی نباشند و از رعایت اخلاق، نگفتن دروغ در کسب وکار یا کم فروشی نکنند و این جالب بود چون در میانگین کمی این معنادار نبود پس اینجا یک سؤال پیش میآید چون من از یک طرف یکسری افرادی دارم که برای دین ارزش قائل اند و حاضر به گرفتن نزول برای کسب و کار نیستند و از طرف دیگر قرآن و احادیث را که اشاره کردم چقدر در این رابطه تأکید دارند پس چرا بطور مستقیم بر ایجاد کسب و کار ندارد؟ من یکسری مطالبی را فهمیدم اول از همه وجود یکسری متغیر میانجی بود ما اینجا تأسیس کسب و کار را داریم و از طرفی باورهای مذهبی و اصول ارزشی را. این 3 جزء را یکسری متغیر میانجی ناشناخته به هم ارتباط میدهند که اینها در وجود افراد نهفته بودند که یکی از پیشنهادات تحقیق من هم همین بود که ما روی این متغیرهای میانجی کار بکنیم که چه چیز باعث میشود که در حالیکه هدف فرد استقلال مالی است در راه رسیدن به آن اخلاق را رعایت میکند. نکته بعدی که براساس مطالعات آکادمیک بدست آوردم یک خلأ بود که در میان رفتار و سیستم ارزشی جامعه و فرد برای من نمایان شد ما در یک قسمت رفتار را داریم (آنچه که هست) از طرف دیگر سیستم ارزشی جامعه را داریم که از باورهای ما نشأت میگیرند. خوب این باورها برروی سیستم ارزشی فرد تأثیر میگذارد پس این خلأ در نگرش این افراد است. نگرش حاصل از ارزشها و باورهای فرد است و خبرگان مبحث رفتار سازمانی میگویند که نگرش قابل تغییر است نگرش را در دوران مدرسه و توسط خانواده میتوان تغییر داد و آنرا جهت دهی کرد. برای این مطالب می شود مدل زیررا مطرح نمود: نمودار شماره(1): مدل مفهومی تحقیق من طرحی را مطرح نمودم که بحث تغییر نگرش را در دوران راهنمایی مطرح کردم تا این نگرش را در دوران حساس زندگی بچهها نسبت به کارآفرینی و تلاش و کار تغییر داد و این نکته اصلی تحقیق من است که میتوان از طریق 2 درس حرفه و فن و دین و زندگی این مهم را انجام داد. نقد و بررسی: آقای دکتر نجاری: از عنوان شروع کنیم بهتر است که لغت بررسی حذف شود، دوم اینکه بنده پیش فرض یا فرضیاتی ندیدم! در مورد مسئله تحقیق هم همین طور که با سؤالهای اصلی تحقیق اشتباه گرفته شد شاید مسئله تحقیقتان باید علل و عوامل مسئله کسب و کار باشد چون کسب و کار جدید یک چیز مطلوب است و چون مطلوب است ما بدنبال افزایش آن هستیم پس ما باید بدنبال عواملش برویم حالا در علل و عوامل میخواهیم ببینیم که آیا باورهای مذهبی هم تأثیر دارند. بهتر است بجای تأسیس کسب و کار جدید از معادل واژه start up (راه اندازی) استفاده کنید. در بحث پیشینه تحقیق آیا شما دقت کرده اید که چرا اخلاق پروتستانی منجر به افزایش درآمد میشود؟ پاسخ: در امریکا پروتستان ها یک فرقه دارند که بعنوان متعصب ترین مطرح اند که در اصول ارزشی شان کسی را که بیکار باشد را در حد گدا پایین میآورند و کسی که بیکار باشد را برای جامعه مضرمی داند و فلسفه وجود انسان را کار میدانند یعنی میگویند ما برای تلاش و پول در آوردن بدنیا آمده ایم و دیگر اینکه چیزی بعنوان اوقات فراغت برایشان مطرح نیست یعنی استراحت فقط به این معنی است که شما انرژی ذخیره کنید که دوباره بتوانید کار کنید که برخی که اعتقادات قوی تری دارند حتی تا زمان رسیدن به سرکار هم کار میکنند و حتی در برخی موارد به پدیده اعتیاد کاری دچار میشوند و وبرنیز در انتهای بخش میگوید که به نظر من مناسب ترین مذهب برای بحث سرمایه داری پروتستان است. دکتر نجاری: بحث ارزشی اش درست است اما عامل اصلی اش این است که پروتستانها یک حالت عدم دنیا طلبی دارند که باعث افزایش گرایش آنها به کسب و کار شده ولی در مسلمانان برعکس شده، برای پروتستانها این موجب میشود که مصرف زیاد نکنند پس پس انداز زیاد دارند و آنرا در تولید سرمایه گذاری میکنند پس بیشتر میشود و دوباره این چرخه ادامه دارد. متغیرهاتان ضعیف و قوی داشت و شاخصهایتان بی دقت بود مثلا شما فرد مذهبی را شرکت در مجالس معرفی کردید که نشانگر باور مذهبی شرکت صرف نیست. اگر میخواهید آن سؤال را از نظر علمی و متدولوژی بررسی کنید باید شما دو گروه تجربی و شاهد و گواه را در نظر میگرفتید و تمام متغیرها را کنترل میکردید و تنها یک متغیر متفاوت میداشتند و پس مقایسه میکردید. آقای شفیعیان: بحث ارزش افزایی مالی که بحث غالب مباحث کارآفرینی است میپذیریم اما ضرورتا اینطور نیست و میتواند کارآفرینی اجتماعی هم باشد ضمن اینکه ما اگر بخواهیم وارد حوزه تعاریف دینی بشویم بحث مالی را اگر بخواهیم چنانچه در پروتستان مطرح است در اسلام مطرح نیست مثلا طبق گفته پیامبر که دنیا مزرعه آخرت است آباد کردن دنیا بخاطر آخرت است. و متغیرها میتوانند تأثیر زیادی بگذارند مثلا عزت نفس میتواند بازدارنده شود از اینکه کسی سرمایهای از کس دیگر قرض کند و ایجاد کسب و کار کند یا میتواند خیلی برانگیزنده باشد. ما الگوهای زیادی داریم مثلا آقای احمدپور که در زمان جنگ شروع به ساخت بطریهایی کردند که میتوانست آب یا نوشابه را برای رزمندگان ببرد و طی تجربیاتی که من خود داشته ام مباحث مذهبی تأثیر زیادی داشته مثل امام خمینی (ره) که در بحثهای الگوبرداری خیلی میتوان از آن استفاده کرد. نکته دیگر اینکه این 6 نفر که با آنها مصاحبه کردید نحوه انتخاب معلوم نبوده و به نظر میآیند. دکتر مردمی: در عنوان تحقیق به نظر میآید که بحثی را که شما وارد شدید بیشتر باورهای دینی را تداعی میکند و شاخصهایی که انتخاب میکنیم باید در باورهای دینی اسلامی محکم باشد مثل خمس که میتواند شاخص قوی تری در اسلامی بودن کسب و کار باشد. پاسخ: شاید یکی از دلایلی که این همه ایراد ریشهای پیدا شد این باشد که شاید هیچ بحث آکادمیکی در این زمینه نشده بود و من ایرادات شما را قبول میکنم. در بحث متغیرها و ضعیف و قوی بودن آنها من 23 متغیر پیدا کردم و پس از جمع بندی به این 10 تا رسیدم یعنی مهم ترینها را بررسی کردم چون همه را نمیتوانستم بررسی کنم. در نمونه گیری هم چون بدنبال یک جامعه همگانی بودم پس بهترین جا جایی است همه تحصیل کرده باشند و نمونه گیری بصورت طبقهای است. در بحث شاخصها من ترجیح دادم که از شاخصهای غربی استفاده کنم تا تحقیقم قوی تر باشد. در مورد انتخاب مصاحبه شونده تا جایی مصاحبه انجام میشود که جوابها اشباع شود و تحلیل هم زمان با مصاحبه صورت میگیرد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ تدوین الگوی مدیریت اثربخش نهادهای دینی؛ مطالعه موردی: مسجد مطالعه ی موردی در این تحقیق مسجد می باشد، منتهی لازم به ذکر است که ما در ابتدا عنوان موضوع را به این صورت دیده بودیم: "تدوین الگوی مدیریت اثر بخش مسجد مطالعه مساجد مستقر در شهر تهران"، که اساتید محترم در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران صلاح دیدند که موضوع به صورت فعلی تغییر کند. بنده به علت اینکه بهتر بتوانم از نظرات اساتید استفاده کنم و با توجه به اینکه خود موضوع هم برای اساتید واضح و مشخص است، به توضیح مفصل بیان مسئله نمی پردازم. به هر حال ما در این تحقیق به منظور شناخت عوامل و اجزای الگوی مدیریت اثر بخش مسجد و برای دستیابی به اهداف و کارکرد های مختلف آن می خواهیم به این سه سوال اصلی پاسخ دهیم. این سه سوال ، سه سوال اصلی تحقیق ما هستند. یکی این که عوامل و عناصر اصلی این الگوی مدیریت اثربخش کدامند؟ ارتباط بین این عوامل چگونه است؟ و این عوامل از چه میزان تاثیر در نشانگرهای اثربخشی مسجد برخوردارند؟ حالا سوالاتی با عنوان سوالات ویژه هم می توانیم در این تحقیق به آنها پاسخ دهیم، برای نمونه یکی اینکه کارکردهای مسجد کدامند؟ که با مطالعه مبانی نظری، آیات و روایات و تاریخ میشود به آن پاسخ داد. سوال دوم اینکه در حال حاضر مساجد موفق چه اقدامات مدیریتی انجام می دهند؟ در حال حاضر اهم مشکلاتی که دست اندرکاران مساجد با آنها درگیرند کدامند؟ این سوال را می شود با تاکید بیشتر روی مساجد ضعیف و با فعالیت کمتر پاسخ داد. سوالات بعدی که پیشنهاد بعضی از اساتید بوده که ما به این سوالات اضافه کردیم. یکی این است که آیا شیوههای مختلف تامین مالی مساجد با اثر بخشی آن ها رابطه دارد؟ رابطه دست اندرکاران مساجد با تشکیلات جنبی آن همچون پایگاهای بسیج و کانون های فرهنگی هنری چگونه است؟ که البته این سوالات را می شود در خود الگو هم پاسخ داد، منتهی ما فعلاً نظر اساتید را تغییر ندادیم. سوال بعد اینکه آیا حدود این تشکیلات جنبی همچون پایگاه بسیج و کانون های فرهنگی و هنری واقعاً در اثر بخشی آن ها موثر بوده اند، یعنی وضعیت موجود چگونه بوده؟ سوال بعدی این که ما بیاییم از تجربیات مسلمانان در دیگر کشورهای اسلامی یا کشورهایی که به هر حال مسلمان ها در آن ها فعالیت دارند، همچون سنگاپور، استفاده کنیم و سوال انتهایی اینکه راه کارهای مناسب برای ایجاد مساجد جذاب و پر رونق کدام است؟ در مورد تشریح موضوع باید اشاره کرد که خود تشکیلات مسجد از لحاظ تقسیم بندی سازمانی یک تشکیلات و یک سازمان محسوب می شود. یعنی کلمه نهاد را که ما برایش بکار بردیم با مخالفتی که با آن شد باید بگوییم که خود مسجد در قالب سازمان های متداول قرار میگیرد. تقسیم بندیهای مختلفی در مورد سازمان ها انجام شده است. یک تقسیم بندی آقای اتزیونی انجام داده که بر اساس جنبه های قدرت و کنترل، و اینکه افراد به چه شیوه هایی و بر چه اساسی از دستورات سازمان پیروی می کنند، این تقسیم بندی را انجام داده و سه قدرت اجباری و قدرت مادی و قدرت هنجاری را مطرح می کند. در نمونه ای که خود ایشان ذکر می کنند در سازمان های هنجاری، سازمان های مذهبی را بیان می کند. از طرف دیگر بحث مسجد در قالب سازمان های داوطلبانه قرار می گیرد و سازمان داوطلبانه به کوشش های سازمان یافته اطلاق می شود. از طرف دیگر در بحث سازمان داوطلبانه بحث غیر انتفاعی بودن را نیز مطرح می کنند. بنده در مطالعه ای که در متون علمی داشته ام بیشتر کلمه سازمان داوطلبانه غیر انتفاعی موسوم به VNPOs را به کار میبرند. حالا تقسیم بندی هم در مورد فعالیت های این سازمانها انجام شده است که فعالیتهای مذهبی از این تقسیمات است. از نظر ویژگی های این سازمان های داوطلبانه دقیقا خود تشکیلات مسجد بر این ویژگی ها منطبق است که فکر می کنم چندان نیازی نباشد که بنده توضیح بدهم. فقط بحث اینکه مسجد رسماً ساختاری از خودش دارد و از یک تجمع غیر رسمی متمایز است، دخالت دولت در این سازمان ها پذیرفته نیست، و متمایز از دخالت دولت ایجاد می شود، توسط یک هیئت مدیره مستقل اداره می شود، الگوی متمایزی از مدیریت مالی دارد، نمی توانند درآمدهای اضافی را توزیع کنند و بحث انگیزش هم در این سازمان ها مبتنی بر ارزشهای داوطلبانه هنجاری است. سند چشم اندازی را برای مساجد ترسیم کردهاند که بنده آن را از صحبت های حاج آقای ابراهیمی استخراج کردم. به هر حال چشم اندازی را که برای مسجد دیدم چشم انداز بسیار عالی است، طوری که اگر ما بخواهیم به این چشم انداز برسیم نشان می دهد که مساجد باید از این تشکیلات و سطح فعالیت فعلی بیرون بیایند تا واقعاً به این اهداف عالیه که برای مساجد ترسیم شده برسند. خودتان هم اگر چند خط اول سند چشم انداز مساجد را مطالعه کنید مشاهده خواهید کرد که یک چشم انداز بسیار عالی را برای آینده مساجد ترسیم کردند که افقش هم برای بیست سال آینده است. این سند چشم انداز مساجد به شرح زیر می باشد: "مسجد نهادی است فعال، اثرگذار، مسؤولیتپذیر در صحنه تعاملات فرهنگی، برخوردار از روحیه تعاون، سازگاری اجتماعی، توانا، پویا، کارآمد، توانمند در ترویج، آموزش و تبلیغ فرهنگ اسلامی، با بهرهمندی از حضور و مشارکت مردمی و حمایت از حضور و مشارکت مردمی و حمایت دستگاههای فرهنگی، اجرایی، متعهد به انقلاب و نظام اسلامی بر اساس تعالیم عالیه اسلام و اندیشههای گوهربار امام، رهنمودهای مقام معظم رهبری در جهت تربیت و هویت اسلامی انقلابی، وحدت ملی، الهامبخش، مؤثر برای جهان معاصر بهویژه کشورهای اسلامی." در مورد اهداف اساسی از انجام این تحقیق در خود سوالات تقریباً میشود به این اهداف رسید. سوالات همان طور بنده طرح کردم، بحث شناخت عوامل اساسی مدیریت اثربخش مسجد است. تاثیر الگوی مربوطه و آزمون این الگو در میدان عمل، شناسایی میزان تاثیرگذاری این عوامل در اثر بخشی مسجد، دستیابی به تصویری از وضعیت موجود مدیریت مساجد از نظر نوع اقدامات و نقاط ضعف، و بهره گیری از تجربیات دیگر مسلمانان و شناسایی راه کارهای عملیاتی. در مورد بحث پیشینه تحقیقاتی در مورد مدیریت مسجد، هم اکنون در مورد مدیریت سازمان های داوطلبانه تحقیقات گستردهای وجود دارد. منتهی به هر حال قالب تشکیلات مسجد واقعاً تشکیلات منحصر به فردی است، لذا باید ببینیم که چه تحقیقاتی در این زمینه انجام شده است. جستجویی که ما انجام دادیم در خود مدیریت مسجد در داخل کشور تقریباً میشود گفت تنها کاری که انجام شده کاری است که جناب آقای دکتر عابدی جعفری انجام دادند که مقالاتش هم در چندین نشریه منتشر شده است و به هر حال مقدمه بسیار خوبی است. در این مقاله در مورد بحث مدیریت مسجد کار شده و تقریباً تنها کار پژوهشی است که در داخل کشور انجام شده است. در کشور سنگاپور من کار بسیار زیبایی را پیدا کردم که بحث تعالی سازمانی را در مورد مساجد سنگاپور پیاده کرده بودند و یکسری اصول راهنمایی برای تعالی مسجد ذکر کردند: یکی رهبری الهام بخش، جماعت محوری، بهبود موثر یادگیری و رشد، ارزشمند ساختن مردم و مشارکت کنندگان و مسئولیت اجتماعی، و چشمانداز سیستمها. این را به عنوان اصول راهنمایی تعالی گرفتند و الگویی را که برای تعالی مسجد دادند هفت بعد را شامل می شود: یکی بعد رهبری که به هر حال خاص امامت مسجد است، بحث برنامه ریزی، اطلاعات، منابع انسانی(منظور از منابع انسانی بیشتر خود دست اندرکاران مسجد هست و استفاده از پتانسیلهای مسجد)، فرآیندها، جماعت و نتیجه. به عنوان الگوی اولیه بنده الگوهای بسیار متعددی را طراحی کردم که خود آقای دکتر عابدی جعفری و آقای دکتر اسکندری این الگوها را قبلاً دیدهاند، منتهی پیشنهاد و راهنمایی که آقای دکتر عابدی جعفری به ما داشتند این بود که الگوی اولیه باید الگوی سادهای باشد. الگوی ساده یعنی الگویی که بتواند منطبق بر آن تشکیلات چند لایهای مسجد باشد، لذا الگوی اولیه به شکل نمودار شماره (1) پیشنهاد شده است، با این پیش فرض که مسجد بر بنیان تقوی نهاده شده باشد. به علت اینکه خود بنیان گذاران هم از عوامل اساسی و هسته مرکزی مسجد هستند و همان طور که در خود آیات قرآن هم هست، این که مسجدی که بر تقوی بنا شده بهتر است از دیگر مساجد، و ما این را پیش فرض میگیریم. نمودار شماره(1): الگوی اولیه تحقیق در این الگو عامل اولیه، عوامل مدیریتی گرفته شدکه تاثیرگذار هستند بر کارکردها و خدمات مسجد و در انتها نشانگرهای اثربخشی. در نمودار شماره (2) مبحث عوامل مدیریتی به صورت بحث چند لایه نشان داده شده است. یک بخش رهبری و امامت مسجد که به هر حال هسته مرکزی مسجد هست. لایه دوم آن عوامل مدیریتی را شامل میشود که حالا هیئت امناء و دستاندرکاران مسجد هستند. لایه بعدی جماعت مسجد هستند که به هر حال از خدمات مسجد استفاده میکنند، حضور در مسجد دارند و تقریباً میشود گفت که اگر مسجد را به عنوان شرکتهای سهامی در نظر بگیریم، آن به عنوان مجمع عمومی این تشکیلات است و در لایه انتهایی هم محیط بیرون مسجد است که این محیط می تواند از همسایهها تا نهادهای دولتی و غیر دولتی باشد. این مجموعه عوامل انسانی، تاثیرگذار هستند در کارکردها و خدماتی که مسجد ارائه میدهد و در انتها هم شاخصهای اثر بخشی. نمودار شماره(2): لایه های عوامل مدیریتی مسجد در اینجا بحث کارکردها و خدمات به عنوان اثر بخشی واسط هم نامیده شده است. یعنی اثر بخش نهایی نشانگرهایی است که در اینجا تعریف شده است. خود کارکردها و خدمات هم به عنوان شاخص اثرگذاری واسط می تواند نام بگیرد. در نهایت بنده به این موضوع اولیه رسیدم که فعلاً مبنای اصلی کار این مدل هست و همان طور که میدانید سه عامل مدیریت و امامت مسجد و جماعت با یکدیگر در تعامل هستند. خود بحث جماعت هم از این لحاظ در خود بحث مسجد طرح می شود که در مقایسه با سازمان های عادی، جماعت مسجد تا حدی خود کارکنان مسجد را هم شامل میشود، یعنی مشتری یک سازمان تفاوت اساسی دارد با مشتری مسجد. خیلی اوقات اگر نیاز به کمک و فعالیتی باشد، خودش به عنوان دستاندرکار قرار می گیرد، خودش به عنوان مشاور قرار می گیرد و در مجموعه مدیریتی خودش را قرار می دهد. ولی به مشتری یک سازمان معمولی هیچ وقت به عنوان یک مجموعه مدیریتی نگاه نمی شود، هیچ گاه به عنوان یک کارمند نگاه نمیشود و صرفاً این مشتری آمده خدماتی را بگیرد و خدماتی به سازمان ارائه نمی دهد. لذا خود جماعت در کنار عوامل مدیریتی در مسجد قرار میگیرد. این یک ویژگی منحصر به فرد مسجد در مقایسه با سازمان های عادی است. بحث دیگر بحث امامت مسجد است. سازمان های عادی از یک مدیر برخوردارند، یعنی یک مدیر در راس هرم آن سازمان است. ولی در مسجد یک امام جماعت داریم که بیشتر بحث رهبری معنوی و الهی است و شخصیتی از تقوا را دارد که به عنوان یک سمبل ارزشی می تواند قرار بگیرد و در کنارش میتواند یک مجموعه مدیریتی هم خدمتگزار باشد. این هم باز یک تفاوت مسجد با دیگر سازمان ها می باشد. مجموعه این عوامل تاثیرگذار بر کارکردها و خدماتی که مسجد ارائه می دهد، هستند. سه بعد برای کارکردها و خدمات در سازمان ها وجوددارد، یکی بحث تنوعی که این کارکردها دارد. ممکن است صرفاً یک مسجدی کارکرد نیایشی و عبادی از خودش داشته باشد و مساجد دیگر ممکن است غیر از کارکرد عبادی، کارکرد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... هم داشته باشند. بحث دیگر کیفیت این کارکردها و خدماتی است که مسجد ارائه می دهد. باید ببینیم که مشتریان این تشکیلات و جماعت تا چه حد از کیفیت این کارکردها و خدمات رضایت دارند. بحث بعدی وضعیت ظاهری و بهداشت مسجد است که به هر حال این هم خودش در بحث کیفیت خدمات تاثیرگذار است. در نهایت بحث اثر بخشی می باشد و در عامل بیرونی این الگو هم بحث محیط دیده شده است. نمودار شماره (3) شمای کلی این الگو را نشان می دهد. نمودار شماره(3): الگوی مفهومی تحقیق در ادامه ابعاد مختلف این الگو به صورت موردی بیان خواهد شد که در حقیقت به عنوان مقدمه کار می باشد. در بحث "نحوه مدیریت مسجد" ابعاد زیر بررسی می شوند: 1. برنامهریزی (هدفگذاری، نیازسنجی، رضایتسنجی و تبدیل آنها به برنامه، تفکیک جماعت، جوان محوری و خانواده محوری)، 2. سازماندهی و هماهنگی (وجود خادم، وجود مسئول امور جوانان و...)، 3. ارتباطات (بازخور، پیشنهادها، شنود مؤثر، اطلاعرسانی داخلی، پاسخگویی)، 4. اطلاعات (مدیریت اطلاعات، الگوبرداری)، 5. خود ارزیابی (کنترل کیفیت فعالیتها و چرخه بهبود)، 6. مدیریت مالی، پشتیبانی و تامین منابع، 7. تعمیر و نگهداری، بهداشت و نظافت. در بحث "رهبری معنوی امام جماعت مسجد" ابعاد زیر بررسی می شوند: 1. رهبری معنوی امام (تقوا، اخلاق دینی، آراستگی، شخصیت، نظم و...)، 2. دانش دینی ، 3. ابلاغ چشمانداز مسجد، 4. تصویرسازی معنوی از مسجد، 5. توسعه نظام انگیزشی (قدردانی از افراد فعال)، 6. تعامل با جماعت (به تفکیک) و مهارتهای مربوط. در بحث "خصوصیات جماعت(سرمایه انسانی)" ابعاد زیر بررسی می شوند: 1. وضعیت ظاهری (نظافت، زینت، سطح تضاد، فرهنگ مشارکت، سواد، سطح اقتصادی، سن، نگرش دینی، اخلاق دینی)، 2. مشارکت جماعت (بهرهبرداری بهینه از شایستگیهای سرمایه انسانی و تیمسازی با تاکید بر قشر جوان). در بحث " کیفیت کارکردها و خدمات مسجد" ابعاد زیر بررسی می شوند: 1. تنوع کارکردها (نیایشی و غیر نیایشی)، 2. کیفیت کارکردها، 3. (ارزشمند ساختن مخاطب، حسن معاشرت دستاندرکاران، همدلی، محتوا (مادی و معنوی)، نظم (زمان)، رعایت اختصار، تنوع مجریان، 4. وضعیت ظاهری و امکانات (زیباشناختی، نظافت، بهداشت، وجود فضا و امکانات)، 5. مکان مسجد. در بحث "ارتباط مسجد با محیط" ابعاد زیر بررسی می شوند: 1. ارتباط دوستانه با همسایگان، 2. اطلاعرسانی محیطی، 3. مسئولیت اجتماعی (کمکهای اجتماعی، عدم ایجاد آلودگی مادی و صوتی)، 4. ارتباط با سازمانهای همکار (محلی)، 5. ارتباط با دیگر مساجد. در مجموع می توان گفت که "تعریف عملیاتی اثربخشی مدیریت مسجد" موارد زیر را شامل می شود: 1. جذب مردم از سنین مختلف 2. وفاداری (احتمال مراجعه مجدد) 3. کاهش تمایل برای تعویض 4. علاقمندی به حضور در برنامههای عبادی یا غیرعبادی مسجد 5. میزان معرفی مسجد به دیگران (تبلیغات دهان به دهان مثبت) 6. شهرت مسجد (برند مسجد) این تحقیق با توجه به هدفش کاربردی است. منتهی بعضی از پایان نامههای دکتری وجود دارند که این طراحی الگو را بنیادی میدانند، منتهی فعلاً ما تحقیق را کاربردی معرفی کردیم. از نظر نحوه گرداوری اطلاعات هم توصیفی – تحلیلی مقطعی و از نوع تحقیق همبستگی مدل معادلات ساختاری است. در بحث تدوین الگو و تست الگو در میدان عمل به علت اینکه نیاز است محقق اشراف پیدا کند در ابعاد مختلف مسئله و به این دلیل که خود تشکیلات مسجد، تحقیقات خاصی در مورد مدیریتش نداریم، لذا بهتر این است که یک کار اکتشافی هم در ابتدا داشته باشیم و وضعیت موجود مدیریت مساجد را به شیوه اکتشافی و کیفی ترسیم کنیم و ببینیم وضعیت موجود مدیریت مساجد چگونه است و در انتها و با بحث مبانی نظری و اشرافی که پیدا کردیم و بحث مطالعات تاریخی، مراجعه به آیات و روایات، الگوی بهینه و اثربخش را پیشنهاد بدهیم. در نهایت این الگوی اثر بخش را راستیآزمایی خواهیم کرد که ببینیم آیا با واقعیت های موجود هم سازگار هست یا نه. روشهای گردآوری اطلاعات، مطالعه اسنادی کتابخانهای است. در تحقیق اکتشافی از مصاحبههای نیمهساختاریافته با افراد مطلع کلیدی، و روش دلفی برای نظرخواهی از خبرگان در مورد الگوی طراحیشده استفاده خواهد شد. افراد مطلع کلیدی در مسجد جهت مصاحبه، کسانی دراولویت قرار می گیرند که از تحصیلات دانشگاهی یا حوزوی برخوردار باشند یا از سابقه مدیریت اجرایی در دیگر دستگاه های دولتی یا خصوصی برخوردار باشند. در مورد روش دلفی هم از صاحبنظران و اندیشمندان کشور از جمله اساتید حوزه و دانشگاه که با بحث مدیریت اسلامی آشنا هستند یا تجربه ارزندهای در رابطه با مدیریت مسجد دارند یا افرادی که سابقه فعالیت در سازمان های متولی امور مساجد مانند مرکز امور مساجد، سازمان تبلیغات و سازمان اوقاف و امور خیریه دارند، از آن ها استفاده شده است. در این تحقیق واحد تجزیه و تحلیل، مسجد است، کانون تجزیه و تحلیل، مدیریت اثربخش مسجد، قلمرو مکانی را من تهران گرفتم، صرفا مساجد مستقر در محله های مسکونی که در آمارگیری که در سال 75 صورت گرفته است، حدود 97% مساجد کشور در محلات مسکونی مستقر هستند. ما آن 3% که ممکن است نحوه مدیریتش متفاوت با مدیریت مساجد مستقر در محلات مسکونی باشد فعلا حذف کردیم. جامعه آماری تحقیق را کلیه مراجعه کنندگان به مساجد محلههای مسکونی گرفتیم بالای سن 15 سال که به هر حال به سن تکلیف شرعی رسیده باشند. منتهی در بحث مردان و زنان به علت تعاملی که خود جامعه مردان در بحث جماعت مردان با امامت جماعت و هیئت امنا دارد در مورد مردان، مشکل و سوالی ندارم ولی در مورد خانم ها که به هر حال در مسجد حضور پیدا می کنند و به علت اینکه تعامل خانم ها با هیئت امنا و امام جماعت کمتر است این سوال در ذهن من ایجاد شد که پرسشنامههایی که طراحی می شود و مصاحبه هایی که انجام میدهیم تا چه حد باید بحث خانمها را در بر بگیرد؟ شرط لازم هم برای انتخاب مسجد در نمونه آماری، برگزاری پیوسته نماز جماعت مغرب و عشا است. جهت نمونه آماری در بخش تحقیق اکتشافی، حجم نمونه لازم از بین امامان جماعت و دستاندرکاران مساجد طبق نظر محقق انتخاب شدند و نمونهگیری هدفمند از بین مساجد موفق و ضعیف انجام شده است. در بخش تحقیق همبستگی، برآورد حجم نمونه مناسب پس از انجام پیش آزمون خواهد بود، و روش نمونهگیری خوشهای مبتنی بر 22 منطقه تهران می باشد. نقد و بررسی: دکتر مجتبی اسکندری: در مدل اولیه ای که شما مطرح کردید یک سری عناصر در ارتباط با مسجد را به عنوان متغیر ابتدایی یا برون زا در نظر گرفتید که روی کارکردها تأثیر می گذارد و کارکردها روی اثر بخشی. همین نکته اولی که به نظر می رسد جای تأمل دارد، چون ابتدائاً باید قبل از این که ما یک ساختاری را طرح ریزی کنیم، چه مسجد باشد چه سازمان دیگر، نقطه شروع کارکرد آن می باشد. این کارکرد است که بیان می کند آن سازمان باید چه ساختاری داشته باشد. مثلاً این مسجد آیا باید یک کتابخانه هم داشته باشد، باید مهد کودک هم داشته باشد، یک بسیج هم داشته باشد و... آن کارکرداست که این ساختار را به ما یادآوری می کند که چه مقدار نیروی انسانی ما باید درآنجا در نظر بگیریم پس ما نمی توانیم روی کارکرد، عناصر مدیریتی را اثر بدهیم ، کارکرد مقدمه البته عملکرد مؤخر یعنی بین همان فانکشن و (پیروفن) عملکرد در اثر بخشی که درآنجاسنجیده می شود نکته اول مدل اولیتان این مشکل را داشت. بحث بعدی را که مطرح کردید آن مدل اثر بخشی را در سنگاپور الگو گرفتید ، آن الگورادر مسجد پیاده کرده بودند برگرفته از آن الگو آمده بودند آن عناصر توانمندساز را و در نهایت نتایج را تعبیر اسلامی کرده بودند رهبریش به جای خودش بود، منابع انسانی ، فرآیندش بعد بحث جماعت را آورده بودند یک برگرفته از آن الگو هست منتهی شما این را به عنوان (تأثیرگذارتان) آوردید اگر مثلاً می خواهید استفاده کنید از این جا دارد مدل های مختلفی اینجا اومده ولی استفاده ای در مدل شماازآن نشده، در کل ارتباطش را با مدل نهایی شما که یک سری شاخص را مطرح کردید که جذب و وفاداری را...... زیاد روشن نمی کند یک نکته آن بود که به نظرم رسید یک نکته دوم این است که شماواحد سطح تجزیه و تحلیل را مشخص کردید اما سبک را مشخص نکردید ،مثلاً فرض بفرمایید که سبک شما مدیریت مساجد باشد چون ما که یک واحد مشخصی داریم که متولی بحث مساجد سازمان متولی مساجد. اون خودش می تواند یک سبک تمامی یک سبکی که مثلاً فرض بفرمایید که سازمان تبلیغات اسلامی که مساجد رو هم تأثیر می گذارد ما یک سطوحی داریم در مسجد بعضی جاها برای مسجدها دارن سیاستگذاری می کنند، بعضی جاها آن راپشتیبانی می کنند، و خود مسجد هم مجری، و این الآن مشخص نیست که مدیریت اثربخش در کدام سبک مساجد دارد اجرا می شود سبک تحلیل هم مشخص نبود برای دوستان، این نکته دوم بود، در بحث های روشهایتان اگر بحث های کمّی دارید باید در پرسشنامه ها می گذاشتید ولی درآن ذکر نکردید. دکتر آغاسی: طرح تحقیق هست که برای من مشخص نشد که این طرح تحقیق بود که انجام شده یا نشده، من نتایج را ندیدم. یک بحث تعریف عملیاتی است که همانطور که آقای دکتر اسکندری گفتند احتمالاً باید به اینها اضافه کنیم من جذب و وفاداری و کاهش تمایل راو دو تای دیگرش را که یادداشت نکردم اینها را بد نمی دانم، خوبند ولی فکر می کنم با توجه به صحبت های آقای اسکندری شما باید تعاریف عملیاتیتان را یعنی شاخص هایی که باید تست روی آنها انجام بشود را افزایش دهید و تعریف عملیاتی که می گویم، تعریف نیست در اصل تعریف عملیاتی می گوید من چگونه تعریف نظریم را اندازه گیری کنم تعریف عملیاتی، تعریف قابل اندازه گیری نظری می شود مثلاً برای وفاداری شما نمی توانید بگویید من تعریف عملیاتی می کنم، در صورتی که مثلاً برای شناخت اینکه وفاداری چه هست ما یک تعریف نظری می کنیم ولی برای اینکه اندازه گیری کنیم این وفاداری را البته مثال می زنم اینجا . این انتظارات فرد هست که آن را وفادار نگه می دارد یا ناراضی نگه می دارد و ممکن است ترک از سازمان یا مسجد یعنی محول کند حالا مسجدش را این انتظارات را. ما می توانیم در صندوق انتقادات و پیشنهادات بیندازیم یعنی در مطالعات این هست که کسانی که اتفاقاً وفادران دلسوزند اینها سریع ترک نمی کنند اینها هرروز انتقاد می کنند پیشنهاد می دهند بایدآن صندوق پیشنهادات و انتقادات باید ببینیم وفاداری را چقدر می رساند یا نمی رساند مثلاً شاخص برای تعریف عملیاتی وفاداری ،ما باید مثلاً کمیت و کیفیت انتظاراتی که از صندوق انتقادات و پیشنهادات درمی آید توجه کنیم، خلاصه کار عملیاتی اندازه می گیرد برای ما تعریف نظری یکی این قضیه است که باید تکمیل بشود و بررسی شود و یکی دیگر اینکه جامعه آماری شماست، شما می فرمایید که چون گفتید که واحد تحلیل شما مسجد است باید کسانی که باشد که از کیفیت و ویژگی های مسجد اطلاعات داشته باشند پس آنهایی هم که شما می فرمایید یعنی خبرگان و کسانی که از مسجد اطلاع دارند آنها باید مورد پرس و جوی شما در مصاحبه قرار بگیرند. اما شما گفتید که جامعه آماریشان مراجعه کنندگان هستند از زن و مرد اینجا مناسب نیست. یعنی اگر واحد سنجش شما مسجد است یعنی می خواهید مسجد را به عنوان یک ارگان به عنوان یک سازمان مورد توجه قرار دهید جامعه آماری شما درست است آن چیزی که فرمودید من از خبرگان مصاحبه می گیرم و اینها ولی اگر واحد تحلیل شما فرداست آن وقت می توانید افراد مراجعه کننده را چه زن و چه مرد را جامعه آماری قرار بدهید این رویه تجدید نظری حتماً درآن باید بکنید. دکتر نجاری: پایان نامه ایشان تدوین الگوی مدیریت اثربخشی نهادهای دینی بودند، برای تقویت این پایان نامه چند نکته به نظرم رسید: اول اینکه عنوان شما با آن فرضیه هایتان با آن مدلتان ناسازگاراست، چرا که عنوان شما تدوین الگوی مدیریت اثر بخش فرق می کند بااثربخشی، ما در مدیریت اثر بخشی را داریم در واقع می خواهیم بسنجیم، پس مدیریت اثربخش با اثربخشی متفاوت است شما تعریف برای اثربخشی باید می آوردید،که نیاوردید، کدام یک از تعاریف اثربخشی را در واقع مد نظر دارید. چون اثربخشی دیدگاه سنتی دارد. دیدگاه جدید دارد دیدگاه سنتی اش درجه رسیدن به اهداف است که آن خودش هم سه تا رویکرد دارد، جدید هم باز هم متفاوت است که اینها را شما نگاه کنید روی منابع مختلف علمی. یک بحث بعدی که کارکردها را درست می کند یعنی در واقع فانکشن را، شما نمی توانید بحث فانکشن را اینجا مطرح بکنید عملکرد را می توانید ولی فانکشن را نمی توانید بعد آن را باید اصلاحش بکنید مدیریت اثربخش را می خواهید برایش الگو تدوین کنید یا می خواهید اثربخشی را بسنجید این به نظر من یک چیز خیلی مهمی که کاملاً متفاوت با هم هستند دوماً اینکه فرضیه را باز عنوان نکردید ولی فکر می کنم آن پنج تا فرضیه بود ولی باز هم باید فرضیات را روشن کنید همانطوری که آقای آغاسی هم اشاره کردند آن تعریف را ، اصلاً آن نشانگرها را لزوم ندارد تو مدلتان دائماً بیاورید یعنی زیر اثربخشی همه جا نوشته بودید نشانگردر واقع اینجا اندازه گیری که همه ما بالاخره نشانگرهای خاص خودشان رو دارند. این بحث کلیات، بحثش هم در بحث روش همانطور که خودتان هم گفتید اصل هدف این بنیادی است مگر این که شما با جایی قرارداد ببندید، با یک نهادی و مسجدی و اینها که مثلاً برایشان کار بکنید این می شود کاربردی باز آنجا یک مقدار در نحوه گردآوری اطلاعات، اینجا نوشته توصیفی، تحلیلی بعد مقطعی، اصلاً مقطعی با آن متفاوت است. مقطعی در مقابل طولی، طولی یعنی شما چند دوره را می گذرانید مقطعی یک جاست که با آن ارتباطی ندارد با توصیفی ـ تحلیلی بعد نوع تحقیق هم بستگی را مثلاً اشاره کردید بعد درداخل پرانتز نوشتید مدل معادلات ساختاری. معادلات ساختاری من اصلاً با بحث یک مقدار متفاوت ، البته معادلات ساختاری خطی را با ریشتر اندازه گیری می کنند. غیر خطی هم هست که البته در ایران هنوز نیامده، همانطور که گفتم باز، شما تجزیه و تحلیل را کاملاً گفتید مدیریت اثربخش، که اصلاً اساساً به آن نپرداختید به هیچ وجه و آن نکته خیلی مهم بود یکی سطح تحقیقیتان واحد تحقیقیتان که مسجد است، چون مسجد است خوب مسجد را سازمان گرفتید دیگر یعنی واحد تحلیل شما می شود سازمان بعد اینجا از افرادی دارید استفاده می کنید که خبره نیستند در ارتباط با خود مسجد، نظر می توانستند بدهند در بحثهای مختلف . این هم باز فکر می کنم باید تجدید نظر بشود یک مقدار منسجم تر بشود یعنی انسجام از این عنوان گرفته تا بیاد سؤالات بعد فرضیه ها و نتیجه روش اینها یک مقدار انسجام ندارد. آقای طهماسبی: از بعضی از کلمات باید متناسب با روح مسجد استفاده کرد یعنی هیئت امنا رسما به جای هیئت مدیره، و چیزهای شبیه به این که می شود در طرح تحقیق به آن تکیه کرد. آن روح معنوی و دینی در طرح تحقیق شما بیشتر خودش رانمایان بکند. من به دلیل کمبود وقت نمونه را در نظر می گیریم. دو سه تا فرضیه را یا سؤال را به شما پیشنهاد می دهم. مثل موضوع رهبری در مسجد و رابطه اش با اثر بخشی سازمان مسجد این خودش می تواند یک فرضیه ، سؤال باشد که به آن جواب بدهیم یا بحث روح خدمت گذاری در عوامل مدیریتی و جماعتی که مسجد می آیند و رابطه اش با اثربخشی باز به نظر نکات خیلی مهمی هستند که همه با یک روح معمولاً خدمتگزاری می آیند، نمی آیند چیزی استفاده کنند همیشه دنبال این هستند که یک استفاده ای بدهند یا در خصوص بحث دستورات قرآنی و روایتی و سیره عملی که ما در خصوص مسجد داریم به نظر می رسد جایش خالی در این فواصل طرح تحقیق شمااست، یک جایی باید بیاورید، چقدر اثر دارد، چقدر توجه می شود به آن بر اثربخشی آن، و کیفیت خدمات که در آن واسطه شما آورده بودید به عنوان کارکردها، می تواند کیفیت خدمات خودش یکی از شاخص های اثر بخشی باشد در واقع بیاید در قسمت انتهایی آن مدل در خود مدل هم قسمت محیط را ، من پیشنهاد می کنم سرفلش شما از محیط بود به اثر بخشی، من فکر می کنم یک رفت و آمد دارد یعنی مسجد به محیط در واقع خدمات می دهد. اثر مثبت می دهد یعنی هم رفت است هم برگشت در خود مباحث عوامل مدیریتی هم باز همچنین ، یعنی این رفت و برگشت که در واقع اثربخشی را دائماً دارد افزایش می دهد فقط حالت رفت نه . آقای محمدزاده: من چند تا نکته به نظرم رسیده که اصلاً خود عنوان تحقیقی که می خواهد انجام بشود به نظر می آید که جای چالش دارد عنوان می گوید که ما مدیریت نهادهای دینی رو تدوین کردیم حالا می خواهیم به مدیریت اثربخش نهادهای دینی بپردازیم یعنی یک الگویی داریم به عنوان مدیریت نهادهای دینی که اینجا ارائه نشد که این مدیریت نهادهای دینی چیست و مسئله ما با این عنوان این است که ما می خواهیم این مدیریت را اثربخش کنیم حالا عوامل اثربخش کردن این مدیریت چه خواهد بود که با محتوای ارائه شده در طرح با این سازگاری ندارد. دومین نکته این است که دلیل اینکه ما نهادهای دینی را مصداقش را مسجد گرفتیم چیست ما نهادهای دینی حالا مصداقش در مکتب اسلام این مصداق کاملش مسجد است اما نهادهای دیگر فقط اختصاص به اسلام ندارد در جوامع دیگر ، ادیان دیگر ما نهادهای دینی داریم. آیا می خواهیم با این عنوان، تعمیم هم بدهیم بگوییم مگر یک نهادی هم هست در مسیحیت و در ادیان دیگر این می تواند مدیریت اثربخشی آن را مطرح کند یا نه که این جای بحث دارد. نکته بعدی این است که بالاخره ما داریم نهاد دینی را مدیریتش را مورد بحث قرار می دهیم به نظر می رسد که اگر مدیریت نهادهای دینی تدوین نشده باشد و همین طوری هم که عنوان شد این از نوع اکتشافی هست مدل، نتیجه ی این پژوهش است. داریم می گوییم تدوین الگو، پس بنابراین روش تدوین الگو را باید برای این به کار ببریم نمی توانیم یک اصولی را از یک جایی حالا اپسیونی بگوید این مؤلفه ها و این شاخصه ها برای نهادهای دینی، این را بگیریم بعد بیاییم بار کنیم یک ارتباطی صورت بگیرد بعد بگوییم مسجد هم می تواند با این شاخصه ها و با این مؤلفه ها باشد لذا مؤلفه های مدیریت، حالا اثربخش مدیریت نهادهای دینی باید از درون خودش تحلیل محتوا بشود بیاید بیرون یعنی نتیجه پژوهش آن مدلتان را کامل کند هیچکدام از اینها نباشد ممکن است بخشی از اینها هم باشد. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ ساختار اساسی دولت شهر اسلامی تعاریف شهر: در یونان، شهر جایی است که علاوه بر ویژگی های قانونی که یک شهر باید داشته باشد، پارک، ورزشگاه و تالار عام داشته باشد. در هند، معبد، قصر و بازار، در اروپا بازار و حکومت محلی مستقل باید داشته باشد. مسلمانان؛ جایی را شهر می دانستند که مسجد جامع، بازار و مدرسه داشته باشد. اگر بخواهیم تعریفی امروزی از شهر ارائه دهیم میتوانیم بگوئیم شهر مجموعهی مرکبی از عوامل طبیعی اجتماعی و محیط های انسان ساخت است که درآن جمعیت ساکن، متمرکز شده است. البته در دیدگاه مختلف تعاریف گوناگونی از شهر ارائه شده است به عنوان مثال در جامعه شناسی می گویند شهر می تواند سکونت گاه دائمی انبوه و نسبتاً بزرگی برای افراد اجتماعی باشد یا به لحاظ اقتصادی می گویند شهر جایی است که شغل اکثر آنها غیر کشاورزی است یا جغرافی دانان بیشتر به یک فضای جغرافیایی و فضای شهری تأکید میکنند و به موقع جغرافیایی و مکانی که شهر درآن واقع شده تأکید بیشتری دارند. الگوهای اداره شهری معمولاً سه الگوی اداره شهری ارائه می شود که عبارتند از: الف- الگوی اول سیستم غیر متمرکز درنظام های فدرالی است که در ایالات متحده آلمان و هند ارائه می شود. این شکل حکومت شهری منجر به مدیریت شهری شده که مدیر شهری مدیر اجرایی شهر است. شکل دوم، شکل کمیسیونی است که مردم شهر به جای اینکه افراد را انتخاب کنند کمیسیون هایی را انتخاب می کنند و این کمیسیون های مختلف از بین خودشان یا اینکه مردم از بین خود کمیسیون ها یک نفر دیگر را به عنوان شهردار انتخاب می کنند شهردار فقط رئیس جلسه شورای شهر است وبه آن صورت حالت اجرایی ندارد. این شکل به حالت شهردار ضعیف شورا است. در این شکل هم مردم اعضای شورای شهر را انتخاب می کنند وقدرت اصلی دست اعضای اصلی شورای شهر است از طریق کمیته هایی که شورای شهر دارد شهر را اداره می کند و در این شکل هم شهردار معمولاً قدرت آنچنانی ندارد. ب- نوع دیگر سیستم غیرمتمرکز درنظام های متمرکز است که به سیستم بریتانیایی هم شهرت دارد. کشورهایی که از این الگو تبعیّت می کنند، انگلستان، استرالیا، کانادا، ژاپن و کشورهای اسکاندیناوی هستند. در انگلستان به این صورت است که برای شهرستان و بخش هر کدام یک حکومت محلی درنظر گرفته اند. تقریباً مسؤلیت های آنان کاملاً مشخص و جدا از هم است. سلسله مراتب کاملاً مراعات می شود و آن چیزی که در شهرستان است یعنی شورای انتخاب در شهرستان تمام دستورات و قوانینی که در مقیاس شهرستان است رعایت می شود. در قسمت بخش هم تمام قوانینی که مقیاس بخش را دارد بر عهده شورای شهر است. درشهر هم به همین صورت است ولی در انگلستان، لندن یک مدیریت جداگانه دارد که خودش به چند قسمت تقسیم می شود. ج- سیستم سوم سیستم فرانسوی است؛ کشورهای فرانسه و آمریکای لاتین وکشورهای اسکاندیناوی با اکثر کشورهای جهان سوم از سیستم نظارتی فرانسوی که به ناپلئونی هم معروف است پیروی می کنند در این سیستم شهروندان، شورای شهر را انتخاب می کنند. شورای شهر، شهردار انتخاب می کند. شهردار، ریاست جلسات را به عهده دارد تقریباً قوانین اجرایی ، بودجه و همه این ها در اختیار شهردار است، با توجّه به این که قانون اساسی ما ترجمه قانون اساسی فرانسه با کمی تغییر است، سیستم شهری ما هم مثل اکثر کشورهای درحال توسعه از تیم نظارتی فرانسوی تبعیّت می کند. تاریخچه و نحوه اداره شهر در ایران: الف) از آغاز تا انقلاب مشروطیت. در دوران باستان آن چه که مردم اداره شهر سهیم بودند بیش تر شرکت در مراسم مذهبی و معابد بود. در دوران هخامنشی این الگو ادامه داشت تا حمله اسکندر به ایران شهرهایی شکل گرفت که الگو گرفته بود از یونان با همان حکومت محلی که به حالت استقلال اداره می شد که تا دوران سلوکیان ادامه داشت. در دوران سلوکی از بین خود آن ها 300 نفر را بر اساس ثروت یا خرج یا همان دارایی و دانایی انتخاب می کردند که وظیفه اداره شهر به عهده این گروه بود. در دوران ساسانیان کم کم شکل حکومت مرکزی اداره شهرها دست خوش تغییر می شود. در دوران پس از اسلام امور به 4 قسم تقسیم می شد: 1) امور اداری سیاسی، در عموم حکومت هایی که در ایران شکل گرفت این گونه بود که امور اداری سیاسی و امنیتی به عهده حاکم یا امیر نشین بود. 2) امور اجتماعی اقتصادی و خدماتی بر عهده رئیس شهر و کدخدا بود. 3) امور انتظامی بر عهده داروغه، 4) امور قضایی به عهده قضات گذاشته شد. ب) بین دو انقلاب، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، آن مواردی که در اداره شهر نقش اصلی داشتند، قوانین و حرکت ها و مواردی که پیش آمد در اداره شهر در حکومت شهری ایران شکل گرفته بود، تأثیر داشت. از اهم موارد یکی تأثیر قانون بلدیه در سال 1360 بودکه بعد از این در سال 1309 تا 52 شهرداری تأسیس شد. در ایران آن چیزی که مهم بود وابستگی مالی و اداری به دولت بود، شهرداری ها با وابستگی هایی که داشتند تقریباً هم در اداره شهر و هم در بقیه مسائل به آن حالت اولیه که بعد ازکمیته بندی به وجود آمده بود را از دست دادند در این دوران اداره شهرداری ها به وزرات کشور سپرده شد و شهرداری ها تا پایان حکومت پهلوی اوّل به 136تا رسید. در حکومت پهلوی دوّم تشکیل شهرداری ها و مجامع بود در سال 1328 که قانون مهم این را بنده یک ذره پررنگ تر انتخاب کردم چون مهم ترین قانونی که برای شهرداری ها و اداره شهر تصویب شده است قانونی به اسم قانون شهرداری هاست که در سال 1334 به اسم قانون شهرداری ها تصویب شده است که با گذشت نیم قرن با کمی حذف و تعدیل همین قانون در ایران رایج است. کاهش قیمت نفت باعث شد که تقریباً آن حالت مدیریت شهر از هم بپاشد چرا که تقریباً هر تصمیمی که دولت می توانست و هر تغییری که در شهر لازم بود، می داد قبل از کاهش نفت و مدیریت و آن برنامه ریزی که برای شهر از طریق مالیات عوارض بود تقریباً کم رنگ شد. شهرداری ها به 450 تا رسید. ج) بعد از انقلاب اسلامی تا کنون، آن چیزی که در مدیریت شهری یا اداره شهرها تأثیر گذاشت، یکی حد نصاب جمعیت از 5 هزار نفر رسید به 10 هزار نفر با یک اضافات و کمی که در بعضی شهر ها به وجود آمد، گفتنند در تراکم های مختلف این می تواند تغییر کند که شورای شهر به جای انجمن شهر با همان اختیارات. این مسئله پررنگ تر شده است، به خاطر این که شورای اسلامی تشکیل شد و تقریباً یک گام بزرگ برای نحوه اداره شهر بود. الزامات مدیریت یکپارچه شهری: در حال حاضر می خواهیم بدانیم که اداره شهر به چه صورت است چه سازمان هایی با اداره شهر ارتباط دارند و آن دغدغه ای که همه دارند به عنوان مدیریت یکپارچه شهری و از آن نام می برند چه سازمان هایی باید با یکدیگر هماهنگ شوند تا این مدیریت یکپارچه شهری از آن شکل بگیرد. 1) در سطح ملی، سازمان هایی هستند که خودشان را مجاب می دانند که در اداره شهر دخالت کنند، یکی وزارت کشور است، با توجه به اختیاراتی که درآن گذاشته شده و با توجه به قوانینی که در این زمینه تصویب شده؛ دیگر شورای عالی شهر سازی و معماری سازمان برنامه و بودجه که البته این ها تغییر کرده و زیر نظر معاونت راهبردی و زیر نظرسازمان شهرداری کشور رفته است و وزارت نیرو است که بر اساس آن قوانینی از جمله تأمین گاز و برق و آب و قطعاً خودش را مخیّر می داند که در شهر دخالت داشته باشد. 2) درسطح منطقه، استانداری، سازمان مسکن و شهر سازی، شورای شهر در سطح محلّی دو قسمت که به صورت رسمی است که شورای اداره شهرستان، شورای تأمین شهرستان، فرمانداری و شورای اسلامی شهر و شهرداری که در واقع عناصر اصلی اداره شهر هستند و قطعاً باید نقش اصلی را داشته باشند و بعداً بحث خواهم کرد که چه وظایفی بر عهده شهرداری گذاشته شده و الان چه مقدار این وظایف ر انجام می دهد و چقدر این وظایف را سایر سازمان ها و وزارتخانه هایی که برای شما عرض کردم عناصر غیر رسمی که گاهی نفوذشان و تصمیماتشان بیشتر از عناصر رسمی در اداره شهر، تأثیر می گذارد همان مجلس شورای اسلامی است که با توجه به جایگاهی که دارند می توانند تأثیر داشته باشند جریان سیاسی حاکم بر شهر یا مدیریت شهری سرمایه داران هستند که با توجّه به آن سرمایه ونفودی که دارند می توانند نقش داشته باشند. در اداره شهر گروه های ذیربط عمران و مدیریت شهری با توجه به آن حالت حرفه ای که دارند، بعضی شهرها هم شرایط ویژه ای دارند به عنوان مثال: مشهد آستان قدس رضوی با توجه به جایگاهی که دارد با توجه به سرمایه ای که در اختیارش هست و خودش را مقید می داند و حق خودش می داند که در اداره شهر دخالت کند و تأثیر بگذارد. در قانون شهرداری ها معروف است که همین الان هم آن قانون دارد در ایران اجرا می شود در آن 53 وظیفه به عهده شهرداری گذاشته شد از آن 21 وظیفه اکنون به عهده شهرداری گذاشته شده و همین الان هم شهرداری دارد آن را انجام می دهد و 7 تا شهرداری هستند و ادارات دیگر و شهرداری ادارات دیگر، بخش خصوصی 2 تا و 21 وظیفه کلاً از حیطه شهرداری خارج شده و این نشان می دهد که این مدیریت یکپارچه که دغدغه خیلی ها هست در واقع لزومش حفظ می شود و نشان می دهد که باید برای گام گذاشتن به سمت مدیریت یکپارچه سریع تر حرکت کرد. این آن چیزی بود که من به عنوان مقدّمه عرض کردم تا ایده اصلی که بر آن اساس همین مقدمات شکل گرفته را خدمت شما عرض کنم که ایده مسجد محوری است به صورت شهر و صورت مدیریت اسلامی قرار دادند. دولت شهر اسلامی: در اداره شهر ها باید به این نکته توجه کنیم الگویی که در ساختار اساسی کشور استفاده شده، به دلیل اینکه مبتنی بر نظام ولایت فقیه است، نظامی که اندیشه اساسی و بنیادی و فکری کلیه ساختارهای اداری کشور ما را تشکیل می دهد. بر این مبنا می آییم اول از خود ولایت فقیه شروع می کنیم. ولایت فقیه شکلی از اشکالی است که به حکومت اسلامی مشروعیت می دهد. به طور کلی حکومت ها مشروعیتشان را می توانند از طرق مختلف داشته باشند بعضی ها مشروعیت موروثی دارند، در بعضی حکومت ها مشروعیت بر مبنای غلبه است. این نظریه که خیلی از اهل سنت به آن معتقدند غلبه یکی از مزایای حکومت آن هاست. مشروعیت مردمی حکومت های دموکرات امروز ریاستی پارلمانی مشروعیتشان را از مردم می گیرند. بعضی حکومت ها مشروعیتشان الهی است ولایت فقیه یکی از نظریاتی است که مشروعیت حکومت را الهی می داند این مشروعیت بر پایه ایمان به خدا قرارا دارد حاکمیت مطلق دراین نوع حکومت، حکومتی که ولایت فقیه الگوی اوست، از آن خداست. این حکومت حاکمیتی که به انسان های خاص واگذار شده که همان ولی فقیه باشد و حاکمیت ولی فقیه در طول حاکمیت الهی قرار دارد و متکی بر آن است آن ایده ای که ما دنبالش هستیم و خدمتتان هم عرض کردم این است که ساختار اساسی از ساختار اساسی کشور گرفته شده است. کشور ما که مبتنی بر نظام جمهوری اسلامی است، در رأس آن رهبری قرار دارد که همان ولی فقیه است و قوه مجریه، قوه مقننه و قوه قضائیه سه قوه ای هستند که زیر نظر رهبری و مشروعیتی که از رهبری می گیرند و مشروعیت الهی که دارند اداره می شود، بر این مبنا ما دنبال این هستیم که در این الگو این ساختار را به تمام کشور تسرّی بدهیم و ساختار اساسی اداری استان اسلامی را طراحی بکنیم که آن نماینده ولی فقیه در استان زیر نظر رهبر و نماینده رهبر است در یک استان شورای استان کار قوه مقننه استان را انجام بدهد و به عنوان قوه مجریه در سطح استان استانداری داریم، دادگستری استان هم قوه قضائیه هست و همین طور این ساختار به سطوح پایین تر تصدی پیدا می کند. در شهر، امام جمعه زیر نظر نماینده ولی فقیه در استان است و به رهبری ختم می شود شهردار به رئیس جمهور در یک کشور و همین طور می آید پایین شهرداری می شود هیئت دولت در شهر در سطح محله ما این سیستم را یا الگو را تا محله پیگیری می کنیم و به محله محوری در این الگو بیشتر اعتقاد داریم. بر این مبنا که درمحله ها هم همانطور که سازمان یا ساختار شکلی برای محله تعریف شده ساختمان هایی که واحد های خاص داشته باشد مثلاً چند طبقه باشد فاصله بین ساختمان ها چقدر باشد مسجد کجای محله واقع بشود برای اداره هم محله هم برنامه ای در نظر داریم؛ البته این ها همه اش ایده های خاص است که در آینده می تواند پخته شود. صرفا ًبه عنوان ایده های خام ارائه می شود و ممکن است ایرادهای زیادی داشته باشد. در سطح محله ما می توانیم امام جماعت را مبنای مشروعیت الهی که در سطح کشور ولی فقیه بود در استان نماینده ولی فقیه و امام جمعه بود امام جماعت می شود به مصداق رهبردر محله؛ قوه قضائیه، قاضی محله و محکمه ای می تواند باشد، محله دار مصداق شهردار، استاندار رئیس جمهور، شورا یا هم قوه مقننه در انجا محله را با عنصر بنیادی شهر واداره شهر درنظراین سیستم می گیرد که می تواند منشا بسیاری از حرکت ها باشد ما از محله شروع می کنیم برای اسلامی کردن سازمان شهرمان وکشورمان؛ می توانیم به نتایج بهتری برسیم تا اینکه از بالا با بخش نامه و شکل های عامیانه بخواهیم یک چیزی را پیاده کنیم در مجموع کار کردها و مزاید زیادی برای این سیستم می شود. اما در کلیت این طرح آن چیزی که ما مشاهده می کنیم هر بخش دو قسمت دارد یک بخش ساختار اساسی کشور ارائه می شود، رهبردر سطح کشور یک وظایفی دارد، جایگاهی دارد، شرایطی دارد و یک شکل انتخاب می شود؛ ما آمدیم الگوی همین را در سطوح دیگر استان شهر و مدل سازی کردیم امام جمعه رهبر محله است و اگر مثلاً رهبر در سطح کشور یکی از شرایط این است فقیه جامع الشرایط مدیر و مدبر باشد عادل باشد در سطح محله امام جماعت محله باید که روحانی باشد، شناخته شده که مورد وثوق مردم محله باشد به آن اطمینان داشته باشند. برای حل مسائل مشکلاتشان به او رجوع می کنند یا وظایف و اختیارات رهبر در سطح کشور فرمانده کل قوا هست فرمان همه پرسی با ایشان هست امضای حکم ریاست جمهوری تنفیذ حکم ریاست جمهوری با ایشان هست و خیلی وظایف دیگر امام جماعت هم در محله وظایف مشابهی دارند به نوعی می شود گفت رهبر اگر مشروعیت بخش سایر شورا و ارکان نظام کشور هستش امام جماعت هم درمحله به نوعی کانون حل مسائل است و منبع مشروعیت بخش سایر نهاد ها یا فعالیت هایی که در سطح محله انجام می شود. اگر انتخاب رهبر مثلاً با مجلس خبرگان که به وسیله مردم انتخاب می شوند باشد، می توانیم برای انتخاب امام جماعت هم مدل های مشابه به کار گیریم. مثلاً شورایی از بزرگان محله، ریش سفید های محله امام جماعت را تعیین کنند. یا می شود از الگوهای دیگر استفاد کرد مثلاً امام جمعه امام جماعت محله را به طور مستقیم انتخاب کرد یا اینکه با رای مستقیم مردم انتخاب شود و راههای دیگر هم شاید بشود پیشنهاد داد و همین طور ما آمدیم مدل را به سایر قوا هم تسرّی دادیم، قوه مقننه محله شورایاری هست ساختار اساسی جایگاهش، جایگاه قوه مقننه در ساختار اساسی ایران با شورایاری به مصداق قوه مقننه مقایسه می شود ما شورایاری را به جای قوه مقننه قرار دادیم که آن هم وظایفی دارد نمایندگانی انتخاب می شود برای آن هم که شرایطی دارند مشروعیتشان را از امام جماعت محله می گیرند و در چارچوب خاصی مثلاً اگر قانون کشور چارچوب قانون اساسی و شریعت وضع می شود قوانین هم که برا ی محله گذاشته می شوند در چارچوب قانون اساسی و شریعت وضع می شود. قوانینی که برای محله گذاشته می شوند، در چارچوب قوانین فوق مثلاً قانون اداری شهر، قانون شهرداری قانون شورا شود را قانون اساسی و شرع وضع خواهند شد و خارج از آنها نمی توانند باشند. قوه مجریه هم همین شکل در محله ما و محله دار به مصادیق رئیس جمهور عمل می کند شرایط و صلاحیت هایی دارد وظایف و اختیاراتی دارد و به شکلی که مانند رئیس جمهور به طور مستقیم انتخاب می شود، انتخاب می شود. قوه قضائیه، محله ما قاضی داریم در محله که انتخاب قاضی بهترین راهی که به ذهنم می رسد مانند رئیس قوه قضائیه هست رهبر انتخاب می کند قاضی محله را هم شاید بهتر باشد امام جماعت محله انتخاب کند که جایگاه رهبری محله را دارد این قاضی شرایط و صلاحیت هایی دارد، وظایف و اختیاراتی دارد. راهکارهای تحقق دولت شهر اسلامی: در پایان، راه کارهایی برای عملیاتی شدن این طرح ارائه می شود که عبارتند از: یک بخش حقوقی است که در آن عنوان می شود در این بخش لازم است که اجزای این ساختار یعنی قوه مقننه محله، قوه مجریه محله، قوه قضائیه و امام جماعت مسجد محله، به مصادیق مثلاً آن مرجع نهاد رهبری در محله متصل باشد یعنی پیوند داشته باشد با مرجع بالاتر. امام جماعت با امام جمعه که امام جمعه هم در شهر با نماینده ولی فقیه در استان آن هم با رهبری در ارتباط باشند. این ها سلسله ای باشند که به هم پیوسته هستند محله دار به شهردار و آن هم به استاندار متصل باشد. این ها به هم وصل باشند یعنی محله یک چیز متکی به خودش نباشد چون که به نتیجه نخواهد رسید. در این زمینه باید قوانین لازم هم وضع بشود به خصوص در پیوند این اجزا این وضع قوانین واقعاً ضروری هست اما مختصر از آن بعد خصوصی ها هستند. بعد فرهنگی این موضوع هست برای عملی شدن مهم ترین نکته باور شهروندان است. منظور در اینجا اهالی شهر است که می توانند شهرشان را به آن شکل که به عنوان ساختار اساسی که اسلامی است و به کل اسلامی اداره می شود به شکل اسلامی اداره کنند و اهالی یک محله هم به همین شکل باید باور داشته باشند و ما می توانیم از طریق آموزش شهروندان این باور را در آن ها ایجاد کنیم که می توانند محله شان را وشهرشان و استانشان وکشورشان را به شکل اسلامی اداره کنند و این تحقیق اولیه است، یعنی خیلی روی آن باید کار شود و ما آن را ارائه می دهیم تا از نظریات دوستان و اساتید بهره ببریم تا آن را کامل کنیم . ممکن است در یک محله چنین شخصیتی وجود نداشته باشد یا در یک محله رهبرانی باشد. آن چیزی که برای این جا در نظر گرفته شده، بحث آموزش است روحانیونی که تربیت می شوند برای تبلیغ چنین سیستمی برای شهرهای مختلف در نظر گرفته بشود، برای رهبری محله آموزش ببیند یا این که بتوانند محله ها را اداره کنند، یک چنین سیستمی درنهادهای مرتبط که روحانی پرورش می دهند باید در نظر گرفته بشود. در مسئله دوم ممکن است افراد محله آن کنترل و آن نظارتی که از بالا به پایین است خیلی سنگین احساس می کنند؛ فکر کنند حتی در محله خودشان هم آن قوه مجریه آن امام جماعت آن قوه قضائیه آنها را تحت کنترل دارد یعنی فکر کنند دارند تهدید می شوند احساس نا امنی کنند چنین چیزی در شرایطی پیش خواهد آمد که این باور شهروندان و آموزش به وجود نیامده باشد این نکته برای این مهم است بعد فرهنگی اهمیت زیادی پیدا می کند برای اینکه ما در محله احساس تهدید نداشته باشیم از بابت اینکه امام جماعت قوه قضائیه قوه مجریه قوه مقننه ای دارد. به کل بیش تر حس مشارکت ما تقویت بشود. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۸۹ نقدی بر مطالعات مدیریت اسلامی مقدمه: چندین سال پیش در کنگره ای بین المللی که به مناسبت بزرگداشت حضرت امام(ره) بود، یکی از اساتید برجسته دانشگاه تهران فرمودند که اگر مدیریت اسلامی ویژگی هایی دارد و ما گاهی این ویژگی ها را درکشور خود نمی بینیم، ولی درکشورهای دیگر می بینیم واین باید بررسی شود که کجای کار ایراد دارد. دوران حکومت پیامبر اکرم(ص): پیامبر اکرم(ص) یک فرصت 23 ساله دراختیار داشتند، دراین فرصت، جامعه جاهلیت را به جامعه نسبتاً پیشرفته ای درآن دوران تبدیل کردند که هم از نظر فرهنگی انسان های برجسته ای را توانستند تربیت کنند که پیام بخش رسالت باشند وهم از نظر بنیه نظامی درحدی بودند که توانستند در برابر کشورهای ابر قدرتی مانند ایران و روم صف آرایی کنند، این امر کوچکی نیست؛ بله البته بعد از پیامبر کسانی بودند که دست به خون دختر پیامبر آغشته کردند ولی جامعه بشری درهم است و همه جنس موجودی درش هست ولی آن چهره های برجسته ای که محصول دوره رسالت بودند، آن ها حتی یک نفرشان هم در دوره قبلش نبودند. باران که درلطافت طبعش خلاف نیست / درباغ لاله روید ودرشوره زار خس! نمی شود انتظار داشت که جامعه یک دست باشد هر جا عنصر اراده هست تنوع در تصمیم گیری و تفاوت در شخصیت انسان ها هم وجود دارد؛ به فرمایش حضرت حافظ: درکارگاه هستی از کفر ناگریزاست. نمی شود گفت چرا این گونه افراد بعد از بعثت پیامبر وجود داشته اند طبیعی است بحث دراین است که دراین زمانه، گذشته از علی(ع) و فاطمه(س)، امثال ابوذر و سلمان و مقداد، عمار و.... رشد کردند و جامعه، دیگر جامعه جاهلی وعصر،عصر جاهلیت نبود هر چند که بعضی ها هنوز همان طور زندگی می کردند. دوران حکومت حضرت علی(ع): بعد از پیامبر(ص) امیرمومنان(ع) با جامعه ای مواجه شدند که یک حرکت ارتجاعی و وسیعی پیدا کرده بود، باز این جا علی(ع) دریک مدت 25 ساله بگونه ای عمل کردندکه مردمی که درجلوی دستور پیامبر ایستادند و بیعت با علی(ع) را شکستند و دیگران را سرکار آوردند، فردی را که خودشان با وی بیعت کردند حتی کسی که به ارشاد خلیفه دوم، عمرانتخاب کرده بودند، همان خلیفه را بر سر قرآنی که ادعای گردآوریش را داشت کشتند و آمدند سراغ امیر مومنان. حضرت علی(ع) در طول این 25 سال چه کرده بود؟ چرا سراغ دیگران نرفتند؟ چرا به اصرار، علی(ع) را درخواست کردند؟ چرا برای ایشان رقیب دومی وجود نداشت؟ چیزی شبیه آن چه که درخبرگان رهبری بعد از امام اتفاق افتاد، مردم فی الجمله و بالجمله به این نتیجه رسیدند که تنهاهمین یک نفر می تواند بار مسئولیت مملکت را به دوش بکشد مخالفی هم نبود، رقابتی هم نبود؛ 23 سال پیامبر(ص) و 25 سال علی ابن ابی طالب(ع) یک جامعه ای را متحول کردند. ضرورت پیاده سازی مدیریت اسلامی در ایران: ما در جمهوری اسلامی ایران 30 سال فرصت دراختیار داشتیم بالاتراز 23 سال و25 سال، و امروز همایش هایی را برگزار می کنیم تحت عنوان علل دین گریزی جوانان... چه اتفاقی افتاده؟ در حالی که زمان و امکانات بیشتری دراختیار داشتیم. تجربه 1400 سال تمدن اسلامی در پهنه جهان را در اختیار داشتیم. چرا بعد از 30 سال احساس می کنیم خیلی سنگرها را از دست داده ایم، خیلی دل ها را ازدست دادیم؟ خیلی پشتوانه ها را ازدست دادیم چرا این قدر دلشوره؟ می فرماییدکه جوان های خوبی داریم، اعتکاف ها هست... بله، گفتم که جامعه درهم است، "این آب شیرین و آب شور/ تا قیامت می رود چون نفخ صور" خط هدایت و خط ضلالت هردو در جامعه وجود دارد، سخن در این است که برآیند جامعه پیامبر، تحول از یک جامعه جاهلی به یک جامعه پیشرفته بود، برآیند حرکت امیر مومنان، تحول مردم بیعت شکن به یک مردمی بود که در مرتبه ای به حقیقت روی آورند، ولی برآیند جامعه ما چرا این طور نیست؟ چرا این همه دلشوره واقعی وجود دارد؟ دو تا تجربه مدیریت عظیم درآن زمان رخ داد، این هم تجربه سوم که ما در این زمان داریم .استدعای بنده به عنوان یک طلبه علم از این جمع فرهیخته و دلسوز این است که یک بررسی نظام مند بفرمایید در مسئله مدیریت اسلامی آیا اساساً اعتقاد دارید که دین درباره مدیریت نظرو طرح و سخن دارد یا اساساً این اعتقاد را نداریم؟ آیا دین مدیریت را امر دنیایی می داند و واگذار کرده به مردم که هر طور می خواهید زندگی کنید، یا نه؟! مدعی است، اگر این نظر دوم را باور دارید، بیایید مجموعه دیدگاه های اصولی مشترک را به عنوان اصول اعتقادی و اصول بینشی این جمع در مسئله مدیریت اسلامی، به عنوان منشور مدیریت اسلامی درمورد این مجموعه تدوین بفرمایید به صورت یک برگه، و اعلام کنید ما حرکت علمی مان را با تکیه براین اصول و مبانی داریم آغاز می کنیم وپیش می رویم، دیگر نباید عدول کنیم، و بعد این نکته مطرح شودکه ویژگی های مدیریت اسلامی چیست؟ ویژگی های مدیر اسلامی چیست؟ ویژگی های جامعه اسلامی چیست؟ من دو تا تجربه موفق را عرض کردم ولی تجربه های انحطاطی هم درجامعه اسلامی درحیات معصومین(ع) داریم. ما حرکت امام حسن(ع) را هم داریم. جامعه یک حرکت انحطاطی انجام داد همچنین در زمان سیدالشهدا(ع). درطول حیات ائمه اطهار(ع) درست است که یکسری ره آوردهایی داشتند اما به هر حال تاریخ اسلام درحیات ائمه به گونه ای بودکه عرصه را چنان بر حضور ائمه معصومین(ع) تنگ کرد که حضرت حجت به غیبت رفتند؛ حضرت نوح و لوط و صالح را داریم که مردم همکاری نکردند! می خواهیم بگوییم نه چنین است که هر گاه یک معصوم یا یک رهبری معصومانه در جامعه وجود داشته باشد، حتماً توفیق انفجاری خورشید وار در پی خواهد داشت، خیر! چون عنصر اراده مردمی درمیان است. البته از این عرض بنده کسی استفاده نکند که خوب البته اگر ما دراین تجربه اخیر مشکل پیدا کردیم به خاطر اراده مردمی بود؛ یک مقدار به انصاف نگاه کنیم، می پذیریم که چنین نبود. همه معترضیم که هر کدام از این کارگزاران مجموعه مدیریتی کشور درحد خودشان کم گذاشتند الا معدود افرادی که از هرجهت پیراسته اند و در تاریخ می درخشند و هرگز خدشه ای بر حرکت آن ها گرفته نمی شود ولی بسیاری از ما کم گذاشته ایم، مجموعه های فرهنگی نوعاً کم گذاشته اند، کی هست بگوید من و صنف من در حد خودش هیچ کم نگذاشته و نهایت تلاش را کرده، پاک وپیراسته وعالی و تابناک؟ اساتید؟ نشریات؟ مولفین؟ تبلیغاتچی ها؟ رسانه های جمعی؟ ائمه جمعه و جماعت؟ روحانیون؟ دولت؟ مجلس؟کدام؟! گرحکم شود که مست گیرند / در شهر هرآن که هست گیرند. بله البته اراده جمعی را هم قبول داریم .آن هم یکی از عوامل درجای خودش. ضرورت تدوین نقشه راه مدیریت اسلامی: برای پیاده سازی مدیریت اسلامی ابتدا بایستی طرحی نوشته شود و بر اساس این ها روش دست یابی به آن هم نوشته شود و نظام مند کار شود، یعنی اگر از حیات این مجموعه 5 سال گذشت وخواستید پرونده و پیشینه این فعالیت علمی را نگاه کنید، بگویید ما تا به حال این مسائل رابررسی کردیم، بریدیم و تمام شده ،دراین مباحث مقاله و جمع بندی داریم، این قسمت ها را هم پیش رو داریم و رویش داریم کار می کنیم و اگر فردی را دعوت کردید بگویید آقا ما الان درسال سوم حیات این انجمن هستیم و این بحث را نیاز داریم الان و بقیه بحث ها تمام شده اگر نظری روی این مطلب دارید برای ما بگویید؛ نه بگوییم آقای فلانی آمده اند و ببینیم چی می خواهند بگویند ! این نشان می دهدکه حرکت سر و سامان ندارد، من عذر می خواهم برداشت خودم را عرض می کنم اگر خطا می کنم به جهل بنده ببخشید ولی من برداشتم این چنین است عفو بفرمایید که من می گویم ولی جمع جمع خودمانی است! اگر این طرح ریخته شد شما می توانید قدم به قدم پیش بروید، و با این شاخص ها می توانیم هریک از موارد را بررسی کنیم که آیامدیریت اسلامی درفلان جایگاه مشخص اعمال شد یا نشد، یا این شخص، صلاحیت اعمال مدیریت در فلان رده مدیریت کشوری را دارد یا ندارد. کار سروسامان پیدا می کند بعد مطالعات تطبیقی هم رویش می تواند صورت پذیرد مثلاً درفرانسه، انگلیس و آلمان و روسیه و امریکا، این خصوصیاتشان با ما مشترک است به خاطر وجود برخی شیوه های عقلانی برخی چیزهای مشترک دیگر هم وجود دارد چون ما مسلمانیم وآن ها هم به پاره ای از ادیان الهی معتقدند؛ و در جای دیگر اختلاف داریم، چون ما مسلمانیم وآن ها به مدیریت اسلامی عمل نمی کنند. من واقعاً درمسئله مدیریت تشنه ام و علاقه دارم اما کمتر می توانم پژوهش سامان یافته، جهت دار و بنیادی ببینم. چرا این قدر نگاه به شرق و غرب بکنیم؟ هر چه هست دراین قرآن حکیم وجود دارد، نباید ما اینقدر کم بیاوریم. من یک کتاب آموزشی را که یکی از مجموعه های بسیار مدعی دیانت داشت که اسم نمی برم درمورد دین شناسی، خواستم تدریس کنم، حیرت کردم از صفحه اول می گوید فلان انسان شناس غربی و شرقی این گونه گفته و آن هم کاملاً خلاف دیدگاه های دینی! به عنوان مثال، شناخت دین در تاریخ چند هزار ساله زندگی بشری کاملاً مشهود و اثبات شده است، حیات انسانی از دیدگاه متدینان بیش از حدود 8000 سال یا 10000 سال نیست، حیات انسان بیش از 25 هزار و 100 هزار سال ممکن است وجود داشته باشد ولی این ها فرزندان حضرت آدم نیستند ما برای این نظر استدلال داریم من به جای این که کتاب درس بدهم دائماً باید نقدش کنم اصلاً اعتماد دانشجو به کتاب برداشته می شود و ما این طور خودمان را درقبال تئوری های شرقی و غربی مدیریت باخته ایم. با تکیه بر معارف عظیم و وسیع و عمیق درشناخت انسان و مدیریت و جامعه و هستی و تاریخ به شناخت مدیریت اسلامی بپردازیم. پس همه چشم به دست و قلم و زحمات علمی شما عزیزان دوخته ایم. نقد و نظر: * آقای رستمی نیا: امیدوارم عزیزان این طور برداشت نکرده باشند که ما برای جلسه موضوع نداریم، در واقع موضوع اصلی جلسه نقدی بر مدیریت اسلامی است، چون عزیزان این جا همه به نوعی مدعیان مدیریت اسلامی هستند، سعی بر دفاع از آن دارند و جایگاهی که درش هستند مستحکم ترش بکنند که از 2 هفته پیش خدمت حضرت عالی موضوع یه این نحو مطرح شده است، البته به ذهن من رسید و من تعمق داشتم به فرمایش حضرت عالی نوعی از نقد هست که می گوید چرا مدیریت اسلامی به آن نحوی که استنباط می شود عمل نمی شود؟ شاید درذهن همه هست که سایر تئوری های مدیریت که وجود دارد، چرا ما آن ها را می گیریم و عمل می کنیم. حتی در نظریه هنری فایول تحت عنوان جهان شمولی به کار برده باشد، از نظر روانی باید این نکته را به خودمان بپذیرانیم که هر جا به تئوری عمل می شود این جنبه نسبی بودن هست چون وقتی به این شدت نقد می فرمایید نوعی انرژی منفی است. * دکتر حلم زاده: البته عرض بنده در نقد مطالعات مدیریت اسلامی بود نه خودمدیریت اسلامی، فرمایش شما از منظری کاملاً درست است یعنی ما یک سری واقعیات را باید در جهان ببینیم، نه چنین است که دیگران هرچه درکتاب ها گفته اند، عمل کردند، این فرمایش متینی است نه چنین است که ما هم به هیچ چیز عمل نکردیم خیر به برخی عمل کردیم اگر عمل نکرده بودیم که این کشور 30 سال در مقابل شرق و غرب عالم نایستاده بود و این همه توفیقات به دست نیاورده بود، بله این درست است. اما همه مطلب این نیست. امیر مومنان(ع) در نهج البلاغه با خود سخن می گوید می فرماید: یا علی شب حیوانات خوردند و خفتند تو هم بخوری و بخوابی، پس چشمم روشن پس از عمری به حیوانات اقتدا کرده باشی! ببینید، یا حضرت با نزدیکانشان صحبت می کردند و می گفتند: ای کاش من گروهی از شما را می دادم و یکی از اصحاب معاویه را می گرفتم! نقد از خود است، شکایت از نفس که در صحیفه می بینید نقد از خود و نزدیکان است. امام صادق(ع) می فرماید: شما فکر می کنید که من در خانه خیلی آرام و خشنود و خوشبخت زندگی می کنم، گاهی اهل بیت من کارهایی می کنند که من آرزوی مرگ می کنم ولی باید زندگی کرد. انتقاد از نفس، انتقاد از نزدیکان، انتقاد از جامعه، در دنیا هست؛ فرانسوی ها خیلی سال پیش کتابی درنقد جامعه فرانسه نوشتند مترجم آقای کسایی است می گوید ببخشید ! من نتوانستم اسم کتاب را رویش بگذارم یک اسم دیگر انتخاب کردم که من هم رویم نمی شود که بگویم یک نویسنده آمریکایی کتابی دارد درمورد جامعه خودش اسم کتابش این است: "ملتی از گوسفندان" نویسنده دیگری از امریکا کتابی دارد بنام "چهره عریان امریکا" پروفسور دیگری هست در امریکا که کتابی دارد به نام "لیبرالیسم مدرن" (نشرحکمت) یا "امریکا در سراشیبی گومورا" در توضیح آورده است که گومورا یکی از اقوام جهان کهن بوده که به عذاب الهی از بین رفته و معدوم شده و می گوید که ما داریم به همان عذاب الهی نابود شده واز بین می رویم. این کتاب درحدود 8-7 سال پیش نوشته شده است. اطلاعات خیلی جالبی را به دست آورده و تحلیل کرده و به مسائل گذشته وحال خوب آگاهی دارد، در عین حال، از مسائل فرهنگی جامعه آمریکا مسائلی را آورده که نویسنده که یک خانمی هست می نویسد خواننده محترم ببخشید رویم نمی شود ترجمه کنم و آن جاهایی که ترجمه کرده من رویم نمی شود برای شما بگویم. نقد از خود، یک عمل عقلانی است، نه فقط دینی و حضرت آدم به خدا گفت ما به خودمان ظلم کردیم ومن هم همین را می خواهم بگویم. این انرژی منفی نیست ما 30سال به عنوان تابناک ترین کشور درخشیدیم ولی هنوز جا داریم. * آقای آغاسی: مدیریت اسلامی همان طور که از اسمش پیداست، یک علم بین رشته ای باید باشد: مدیریت و اسلام. به نظر من تا قبل از جمهوری اسلامی یک مدیریت اسلامی در ایران نبود و مدیریتی که در ایران بود غربی ها یادشان دادند، در جمهوری اسلامی که تئوریسین های ما که از بین روحانیون هستند، در علم مدیریت به شکل نظری وارد نشدند اما در جایگاه مدیریت قرار گرفتند؛ در جاهای زیادی، خوب پس رفتارشان باید مدیریت اسلامی باشد. خوب این هیئت آمده از جمع اهل مدیریت واین شجاعت را داشته که پا به این عرصه گذاشته، البته یک انتقاد هم دارم که حالا خیلی خود خواه بوده اند که فقط اهل مدیریت آمده اند، البته شاید دعوت نکرده اند. البته من خودم رشته ام مدیریت نیست و یا واقعاً گفته اند و دوستان حوزه اسلامی همکاری نکرده اند، البته فکرکنم حرف دوم درست باشد البته به غیر از آقای دکتر رمضانی فکر نمی کنم دوستان حوزه شما خیلی کمک کرده باشند. دوست داریم که همه دست به دست هم بدهند ویک پژوهش بین رشته ای انجام دهیم. * آقای محمد زاده: بنده انتظارم از بحث این بود که اولاً مطالعات انجام شده درحوزه مدیریت اسلامی بررسی می شد و بعد گفته می شد نظام مند نیست. من یادم هست که وقتی هیئت آغاز به کار کرد، اولین اقدامی که آقای ازگلی انجام دادند تهیه یک نقشه بود درحوزه ای که ما باید درمدیریت اسلامی چه انجام دهیم، گام دوم درآن نظام مند حرکت کردن هیئت مجموعه تلاش هایی بود که آقای سلگی انجام دادند که بر اساس آن چه که مطرح شد و براساس آن هم در حد مقدورات هیئت کارهایی انجام شد و آن انتظارات نظام مندی که آقای دکتر عابدی جعفری داشتند وگام هایی هم برداشته شد. سوال اصلی ام این است که ما در این 30 سال، مدیریت اسلامی را مطلوب خودمان با آن ویژگی ها می بینیم؟ یا می آییم با توجه به متون دینی و احادیث مان آن نقاط مطلوبی را استخراج می کنیم که باید در حوزه مدیریتمان وجود داشته باشد؟ حضرت امام(ره) می فرمایند که ما با مدیریت صحیح ثابت کرده ایم که می توانیم بر عالم پیروز شویم، این مدیریت صحیح چه بود؟ امروز هم ما داریم می بینیم که در فراز و نشیب های انقلاب اسلامی، ما داریم پیروز بیرون می آییم. چه مدیریتی در حوزه عمل دارد انجام می شود که نتیجه اش این است؟ بعد بیاییم با آن مطلوب مقایسه اش کنیم و در آن طرح و نقشه ما سیره عملی و مدیریتی امام (ره) هم دیده شد که هر دو حوزه مطلوب وموجود را درآن دیده ایم. * دکتر رمضانی: تلقی ما این هست که این سوالاتی که فرمودند ما در آخر کار به آن ها جواب بدهیم، این که مدیریت اسلامی وجود دارد یا نه باید به وجود آید؟ بله وجود دارد منابع اصلی دینی ما در سیره، سنت، قرآن احادیث هست. این که ما علم مدیریت اسلامی را صحبت می کنیم باید علم بودنش را اثبا ت کنیم نه اینکه صرفاً اخلاقی باشد و یک سری باید ها و نباید ها، همان طور که نظریات غربی علم است و هم علم اسلامی. ما خودمان می توانیم این را از قرآن و احادیث استفاده کنیم. اما اگر بخواهیم این را به عنوان یک علم به غیر مسلمان ها ارائه کنیم باید طوری علمی اش کنیم و این آیات و روایات را طوری بسته بندی کنیم که برای دیگران قابل قبول باشد و با رغبت نگاه کنند که البته هنوز این کار را نکرده ایم و در ابتدای راهش هستیم. الان شما می پرسید که ویژگی های مدیریت اسلامی چیست؟ سرمان را پایین انداخته می گوییم نمی دانیم، چون درابتدای راه هستیم، البته تلاش ها و همایش هایی هم داشته ایم عقلانیت، مبانی فلسفی، ابعاد کلامی، فقهی، عرفانی، سیره و سنت و قرآن را مطالعات تطبیقی و دستاوردهای انقلاب راهم درآن نقشه دیده ایم که مثلاً درمورد خود حضرت امام، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید رجایی و تجربیات موفق جنگ و خوب کار خیلی وسیع است. مثلاً در بحث فقهی، نیاز به یک مجتهد کامل است. پس، نقشه طرح شده و نقد شده و فی الجمله مورد قبول قرار گرفته است و سایر بحث ها باید درش قرار بگیرد، وقتی این ها دریک مجموعه قرار می گیرد، ما می توانیم بگوییم که یک دانشجوی مدیریت اسلامی ازش درمی آید و کاملاً علمی باشد. همین که دوستان وارد حیطه مدیریت درحال حاضر شدند نشان دادند که از وضع موجود راضی نیستند و با همتی که در بین دوستان هست انشاءالله بتوانیم آنرا کندو کاو و بررسی کنیم و پیش برویم. * آقای رهنما: چرا الان با این همه وسایل ارتباط جمعی، ما نتوانستیم آن مدیریت اسلامی را جا بیاندازیم درحالیکه پیامبر بدون امکانات توانست؟ سوال دوم اینکه الان ما توانسته ایم بخشی ازمدیریت اسلامی را بقبولانیم و دیگران از بیرون دارند به یک چشم خوبی ما را نگاه می کنند پس چرا ما در درون مشکل داریم؟ سوال سوم: درست است که مدیریت از بیرون به ما دیکته شد اما کدام یک از تئوری های ما به بیرون انتقال یافت؟ بعد از ملاصدرا ما هنوز نتوانسته ایم فلسفه ای را به بیرون بدهیم. * دکتر حلم زاده : دلایل متعددی دارد. به نظر من مسائل اجتماعی تک علتی نیست ولی مهم ترین علتش این است که پیامبر به هر چه که می گفت، اعتقاد داشت. اگر از من بپرسند که مهم ترین شرط ویژگی یک مدیر چیست؟ می گویم اول ایمانش به کارش. اول پیامبر ایمان آورد، بعد دیگران. وقتی من مطلبی را می گویم که نمی توانم پایش بایستم تأثیری بر دیگران ندارد. روزی امیر مومنان(ع) در بیت المال می بینند که در یکی از ظرف های عسل باز است مسئول بیت المال را می خواهند ومی پرسند چرا؟ می گوید فرزند شما حسن مهمان داشتند و مقداری عسل از سهمیه خود امانت گرفتند حضرت ایشان را احضار کردند، دقت کنید، احضار کردند، بازپرسی می شود. امیرمومنان فرمودند هروقت دیگران گرفتند شما هم بگیرید. دستور دادند که از بهترین عسل موجود در بازار بگیرند و روی آن عسل بریزند و گفتند این آخرین بار باشد. در جریان زینب(س) که گلوبند را امانت گرفتند، حضرت فرمودند که اگر امانت نبود تو اول هاشمیه ای بودی که دستت را قطع می کردند. خداییش کدامیک از مسئولان ما این طور عمل کرده اند؟ چرا عمر بین اهل سنت این طور جا افتاد؟ به عمر گزارش می دهند که پسرش شراب خورده نه گزارش که چه کنیم! که اینکه شراب خورده وما شلاقش زده ایم عمر چه کار میکند می گوید باکسی که این کار را کرده برخورد کنید؟ میگوید برهنه اش کنید بدن زخمی را روی شتر بدون پالان ببندید و شتر را شب وروز بتازانید می آید پیش خلیفه. عمر میگوید فرزند خلیفه شراب می خورد؟ شلاقش را می کشد و آنقدر می زند تا بیهوش شود بعد می گوید بیاندازیدش در طویله وهیچ کس هم حق ندارد بهش سر بزند فزرند خلیفه مرد! من کاری به شرعی بودنش ندارم ولی این ها در ذهن مردم می ماند رضاخان نانوا را درتنور انداخت، صدام پزشکی که به سرباز مجروح رسیدگی نکرد را از بالای بام بیمارستان پرت کرد پایین! این در ذهن مردم می ماند. مسئولان ما این چنین عمل نکردند. نمی خواهم بگویم چنین عمل کنند امیر مومنان که غیر فقهی عمل نکردند مثل ایشان عمل کنید؛ وقتی گفتند فلانی فلان کار را انجام داده گفتند حرفش را نزنید گندش در می آید وجهه نظام خراب می شود همان حرفی که ابوبکر گفت، وقتی خالد بن ولید کرد، آن چه کرد، عمر به ابوبکر گفت مجازاتش کن، گفت نه ولش کن وجهه نظام خراب می شود! ما می گوییم شیعه ایم ولی به روش ابوبکر عمل می کنیم! این است که ما مشکل پیدا می کنیم، مردم در داخل این ها را می بینند. اما چطور شد که انقلاب ما از بیرون وجاهت دارد؟ خانه ما از درون ابر است وبیرون آفتاب! این تحول نتیجه عملکرد من و شما نیست، آن امام بود و آن خون شهدا و آن رهبری امثال رجایی و همت و باکری... این ها در دنیا منعکس شد دیگر خبر ندارند بعدش چه شد خدا از عمر بنده بکاهد و به عمر رهبر معظم انقلاب بیافزاید. ولی به مردم گفته نشد این بزرگوار نزدیک 30 سال به این مملکت خدمت می کنند و حقوق نمی گیرند چه کسی در دنیا این چنین است، خدمت رایگان؟ این ها را مردم نمی دانند ولی باب تهمت تا دلتان بخواهد باز است آنوقت چه کسانی را می بینند مردم؟ امثال من را! این است که مردم این ها را در داخل می بینند و نا امید می شوند. ما سرسفره شهدا نشسته ایم؛ ما از آبروی امام داریم خرج می کنیم؛ از آبروی پاکانمان و خودمان آن طور که شایسته است عمل نکرده ایم؛ البته چهره هایی داریم در ردیف اولیای تاریخ اما جمع را می گویم. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده