رفتن به مطلب

سقوط مقتدرانه !


Rumi

ارسال های توصیه شده

کسوف آنجا که کامل می شود، نقطه آغاز روشنی است و شب، وقتی به نهایت می رسد سپیده نزدیک است.

 

Photo374_1.jpg

 

 

 

ذوب در استبداد

 

حکومت به شیوه استبدادی ازسخت ترین کارهاست. آنگونه که امروز با اسناد تازه معلوم شده است، محمد رضا پهلوی از افسردگی بزرگ رنج می برد که این میراث افسرده به خاندانش رسید و خودکشی دو تن از فرزندانش ریشه در آن پریشانی شاهانه داشت. شاه همواره خود را و تخت و تاج را در خطر می دید ، یک روز از مصدق می هراسید و حتی نامش را بر نمی تابید ، آنچنان که با نخست وزیری امینی هم باز به یاد مصدق می افتاد. آن روز که امام خمینی درسال ۴۲ علم مبارزه بر افراشت، شاه دیگر نه از سوی توده ای ها و چپ ها که از جانب روحانیت نیز در محاصره ترس بود.

 

 

ترس بر باد رفتگی، رژیم پهلوی را به سوی نا کجا آباد سرکوب می برد. احزاب و انتخابات منحل و صوری شدند و مجلس سنا و نخست وزیر جز به امر شاه کاری نمی کردند و دستی نمی جنباندند تا خیال شاه را با حکومتی دو گانه آشوب نکنند. این ترس از استقلال دیگران و ضعف قدرت که حتی با صدای زندانیان هم رعشه بر شاه می انداخت، چنان بود که اطرافیان نیز سعی می کردند تا با اثبات بی اختیاری در گفتار و کردار یکسره خیال شاه را راحت کنند که ذوب در شاه شده اند و جز سر سلامتی او هیچ نمی خواهند.

 

 

القابی چون “بزرگ ارتشتاران” و” آریامهر” که به ذوق مداحان شاه بر پوستین سلطنت وصله می شد همه قصد رفوی این ترس برباد رفتگی را داشت. امیر عباس هویدا نخست وزیر بی اختیار شاه که محبوب ترین نخست وزیر همه دورانها برای پهلوی دوم به شمار می رفت ، در مصا حبه ای قانون اساسی مشروطیت را به کناری گذاشت و گفت که تنها ریس دفتر شاه است و نه چیزی بیشتر .

 

 

خوی استبداد اینگونه است که تا بر همه جا سایه نیندازد قدری آرام نمی گیرد. شاه حتی دو حزب دست ساخته را هم تحمل نمی کرد و یکباره فرمان داد که یک حزب و آن هم رستاخیز به امر شاهانه وجود دارد و همه ایرانیان هم بی اختیار عضو این حزب فرمایشی هستند. ذوب حکومت در شخص شاه، چنان شد که همه خطا های ریز و درشت حاکمیت هم بر گردن شاه افتاد و در بهمن ۵۷ فریادی جز “مرگ بر شاه “شنیده نمی شد، شاه خلاصه بیداد شده بود.

 

 

مهلت و فرصت ظلم

 

این چنین نبود که محمد رضا پهلوی از همان اوان سلطنت به منفوریت دچار باشد ، محمد رضا شاه که با تبعید پهلوی اول و توافق دول متحد بر تخت نشست، نه زوری داشت و نه سن و سالی که بتواند از همان سال ۱۳۲۰ بساط استبداد بچیند. اما اینگونه نماند و کودتای سیاه سال۳۲ آغاز پرده برداری از پهلوی خودکامه دوم بود. در این راه تباهی البته محمد رضا پهلوی تنها نبود. گذشته از نقش آمریکا و انگلستان در برانداختن دولت ملی مصدق، اطرافیان شاه که هر روز ازخرد بیشتر تهی و فربه از چاپلوسی و جانثاری می شدند سهم بسیار داشتند. بر شاه نظارتی نبود ، مطبوعات مستقل به حریم حکمرانی شاه که اتفاقا همه جایی بود، نمی توانستند وارد شوند.

 

 

 

 

انتخابات در تقلب پی در پی مجلس شورای ملی و انتصاب سناتورهای دست آموز شاه در مجلس سنا محو می شد . قانون اساسی مشروطیت در پی نهضت بزرگ مردم ایران علیه قاجاریه و یک عمر خودکامگی شاهانه ، دخالت شاه در امور کشور را ممنوع کرده بود.

 

 

اما چه حاصل که از این قانون که دستاورد مبارزه جانانه ستارخان و روحانیت مردم دار بود در سلطنت پهلوی هیچ نماند.از مشروطیت نامی مانده بود و جشنی که اتفاقا حکومت هم در برپایی آن می کوشید .

 

 

 

 

شاه تمام مهلت ها و فرصت ها را می سوزاند. لحن امام خمینی در سال ۴۲ و در پی تصمیم مخفی رژیم به اهدای کا پیتولاسیون نصیحت بود و از شاه می خواست که وابسته نباشد و به تعبیر امام “آقا ” باشد . شاه این نصیحت های مشفقانه را به تبعید و زندان پاسخ گفت و این سرکوب را مایه بقا می دانست. کار به جایی رسید که مهندس بازرگان در دادگاهی که نشان عدل نداشت، گفت که آخرین نفراتند که به اصلاح و زبان قانون اساسی با شاه سخن می گویند.

 

 

 

 

آنچنان که قرآن در بیان سنن الهی بیان کرده گویا قرار بود که پیمانه پر شود و سنت استدراج آهسته و آرام و به صبر متین خداوندی، ستم را در خود فرو برد.

 

 

سقوط مقتدرانه

 

کسوف آنجا که کامل می شود، نقطه آغاز روشنی است و شب، وقتی به نهایت می رسد سپیده نزدیک است. محمد رضا شاه سال ۵۵ چنان بر تخت نشست که انگار برخاستنی نیست. جشن های بیهوده ۲۵۰۰ ساله،با شکوه برگزار شد. قیمت نفت به اوج رفت و کیسه شاه سرشار و زرادخانه ها پر بود. تاریخ هم بنا بر دل شاه از هجری به شاهنشاهی بدل شد تا پیشینه سلطنت به اساطیر پیوند خورد.

 

 

 

 

شاه حتی میان قدرت های جهانی هم پیمان های ظاهرا مطمئنی داشت و در منطقه نیز به ژاندارمی فخر می فروخت. سال ۵۵ به نوعی پایان کار گروههای مسلح مخالف هم بود ، ساواک توانست همه سازمانهای مسلح رااز هم بپاشد و مبارزان غیر مسلح هم یا درزندان بودند و یا در تبعید . کسی یارای نفس کشیدن نداشت. اما درست در همین لحظه های اقتدار شاه به سرعت نور سقوط می کرد.

 

 

 

 

مقاله رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات، نه از سر ضعف که می خواست نشانه ای از قدرت دستگاه تبلیغی_ نظامی شاه باشد. این مقاله که جرقه انقلاب را زد به تایید دربار رسید و می توان حدس زد که شخص شاه آن را خواند و تایید شاهانه و از سر رضایتی کرد. رشیدی مطلق که نام مستعار رژیم پهلوی است در تحلیلی تاریخی به امام خمینی تعرض کرد و ایشان را به ارتجاع سرخ و سیاه منتسب دانست. حتی نوشت که از انگلیس و دولت مصر چمدانهای پول به مخالفان رسیده است”:

 

 

لحظات اقتدار و اوج ابهت شاهانه همان روز ۱۷دیماه بود که مقاله اطلاعات منتشر شد و سقوط از ۱۹ دیماه ، شمارش معکوس را آغاز کرد.

 

 

مهلت و فرصت انکار کنندگان سنت الهی برای همیشه پایان گرفت:” «وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ» اعراف ۱۸۲

و منکران آیات خود را آهسته آهسته، به نحوی که درنیابند، فرو می گیریم.

 

 

 

قرینه های غمگین

 

این غمگینانه است که اذعان کنیم با گذشت ربع قرن از انقلاب ۵۷ و براندازی رژیم خودکامه پهلوی، السابقون انقلاب در گفتارهایی تلخ از قرینه ها و یاد آوری هایی می گویند که یاد و خاطره استبداد پهلوی را باز می گرداند.

 

تاریخ اگر بارها هم تکرار شود اما سنت الهی همان است که بود ، شاید بار دیگر استدراج و مهلت و فرصت شکل گرفته و به وقت محتوم و انتها نزدیک می شود . بهمن ماه در رسیده و نوبت عبرتی است از تاریخی نزدیک که بسیار از کسانی که امروز ردای قدرت دارند به خوبی به یادش می آورند.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...