Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۸۹ تا پايان قرن چهاردهم را مورخان جزو قرون وسطا يا سده هاي ميانه به شمار مي آورند . و از قرن پانزدهم تا قرن نوزدهم كه دوران ظهور و پيدايش شهر صنعتي است را اين چنين دوره بندي مي كنند: قرن پانزدهم و شانزدهم : دوران رنسانس شامل رنسانس نخستين ( قرن پانزدهم ) رنسانس پسين ( قرن شانزدهم ) قرون هفدهم و هجدهم : دوران پادشاهي مطلقه و تقليد از دوره كلاسيك قرن هفدهم و نيمه اول قرن هجدهم : دوره باروك نيمه دوم قرن هجدهم : روكوكو و نو كلاسيك ما براي اين دو قرن مسامحتاً اصطلاح شهر نو كلاسيك را به كار برده ايم . بنابر اين در اين چهار قرن از تاريخ اروپا مي توان دو گونة شهر را از هم تميز داد:يكم شهر رنسانسي (شهر زيبا) كه در قرون 14 و 15 در ايتاليا پديدار شد و بتدريج تا دوقرن بعد با تفاوتهايي مظاهرش به ساير نقاط اروپا رسيد.و دوم شهر نو كلاسيك ( شهر عظمت نما )Neo- classic كه در قرون 17 و 18 ميلادي در اروپاي غربي ظهور كرد كه دوران رشد ناسيوناليسم ، سلطنت مطلقه، استبداد و امپراطوري است با رشد اشرافيت، اختلاف طبقاتي و جنگ ميان حكومتهاي ملي نوظهور شناخته مي شود. شهر رنسانس(شهر زيبا) با آغاز قرن پانزدهم قرون وسطا كاملا به پايان رسيد . در اين قرن در ايتاليا دوره اي از تمدن بشري آغاز مي شود كه به آن رنسانس (Renaiscence) يا نوزايي مي گويند . در اين دوره علاقه به هنر و فرهنگ رم و يونان باستان مجددا احيا شد و هنرمندان و متفكران آثار آن دوره را جستجو كرده مي يافتند و مورد تقليد قرار مي دادند . رنسانس از نظر لغوي به معناي تجديد حيات و تولد مجدد مي باشد . احياي مجدد علاقه به صور مختلف هنر كلاسيك يونان و رم باستان و استفاده از آنها به عنوان الهام بخش نقاشي ،مجسمه سازي ،معماري و شهر ساز ي اروپايي نتيجه اين حركت بود . دوره رنسانس در تاريخ شهر نشيني با آغاز اين حركت در اوايل قرن پانزدهم در ايتاليا شروع و تا پايان قرن هجدهم ادامه مي يابد . شهر سازي رنسانس بتدريج از ايتاليا به ساير كشورهاي اروپايي گسترش يافت . هفتاد و پنج سال طول كشيد تا اين سبك شهر سازي و معماري به فرانسه برسد و 85 سال بعد از آغاز رنسانس اين سبك شهر سازي و معماري در انگلستان رايج شد . رنسانس در فلورانس آغاز شد . جائي كه يك مو قعيت خاص اجتماعي با وضعيت طبيعي كشور و مردم و رسوم خاص تاريخي آن انطباق يافته بود . موقعيت اجتماعي عبارت بود از دولتشهري بيش از حد ثروتمند و مقتدر كه در آن خانواده هاي اعيان ،مشوقين فعال هنر بودند. اين تجار ثروتمند بيش تر به جنبه عملي زندگي توجه داشتند . حكام دوك نشين هاي ثروتمند ايتاليا تصميم گرفتند رفاه و قدرت خود را با پيشرفت شهرهايشان نشان دهند. درگير فعاليتهاي فكري و هنري شدند . نهضت زيبا سازي شهر در گرفت . خانواده هاي اعيان فلورانس ، ونيز ،رم ،لمباردي مايل به زيبا كردن شهرهاي خود بودند . خانواده هاي مديچي Medici و بورگياس Borgias كاخ هاي جديدي براي خود ساختند . نوعي فرماليسم پيدا شد شكل اصلي شهر تغيير نكرد ،اما ساختمانها با نما ها و عناصر كلاسيك تزئين شدند . پاپ مجددا در رم مستقر شد . كار روي كاخ واتيكان آغاز شد . پاپ جوليوس تصميم گرفت كه به جاي كليساي قديمي باسيليكاي سنت پيتر ( پطر مقدس ) كليساي بزرگ و جديدي بسازد كه مركز مسيحيت باشد . تب هنر همه جا را فرا گرفت . كليسا ، شاهزادگان تاجر پيشه و پادشاهان همه هنر دوست و هنر پرور شدند . در اثر افزايش تقاضا و با لا رفتن سطح كار ،كارهاي هنري تبديل به حرفه شدند . در عين حال تقسيم كار كم بود و ابتكار و خلاقيت فردي در اوج هنر و علم تجربي دست در دست هم پيش مي رفتند .مثلاً نقاشان روي گچ رنگهاي خود را خود مي ساختند رنگهاي اين نقاشي ها كه فرسكو fresco خوانده مي شوند پنج قرن بر ديوارهاي گچي دوام آورده اند. نمونة بارز تركيب اختراعات علمي و خلاقيت هنري لئوناردو داوينچيLeonardo Davinci بود . وي همه كار مي كرد . از نقاشي و طراحي شهر گرفته تا مهندسي نظام ،در اين دوران ديگر مثل قرون وسطا هنرمندان گمنام نبودند بلكه نام و نشان آنها بر آثارشان حك مي شد و به عنوان سازنده آن آثار شهره مي شدند . پس در اين دوران معماران شهرسازان و هنرمندان بسياري را مي شناسيم كه تحت حمايت شاهان و اشراف تاجر پيشه قرار گرفتند . هنرمنداني مثل داوينچي ، ميكل آنجلو Michel Angelo ، رافائل ،برونه لشي Brunelleschiآلبرتي و ديگران . شهر سازان دوره رنسانس از سه عنصر اصلي براي طراحي شهر استفاده مي كردند : 1- خيابان اصلي مستقيم 2- مناطق با شبكه شطرنجي 3- فضاهاي بسته يا ميدان ((Piaza /Plaza ). در تمام قرون وسطي از خيابانهاي پهن و مستقيم و معابر موازي كه شبكه شطرنجي را به وجود مي آورد خبري نبود . اين خيابانها و كوچه هاي مستقيم و ميدانهاي پر شمار به شهر شكوه مي دادند و رفت و آمد وسايل چرخد ا ر را، كه كم كم زياد مي شدند، آسان مي كرد . شهر دوباره عظمت دوران امپراطوري را به دست مي آورد . هنر رنسانس هنر آرامش و زيبايي است . آثار اين دوره همه در نهايت كمال هستند . اثري از منع و اجبار يا آشفتگي و نا آرامي در اين كارها به چشم نمي خورد . مطمئنا اگر اين آرامش و رضايت عالي را زيباترين تجلي روح هنري آن عصر بدانيم راه اغراق در پيش نگرفته ايم . توجه خاصي به تقارن و طراحي ديده مي شد .ساخت عناصر يك پروژه شهر سازي بمنظور ايجاد تركيبي متوازن حول يك يا چند محور اصلي مورد توجه بود . حفظ تقارن گاه به حد مضحك و مسخره اي مي رسيد .چنانكه در پياتزا دل پو پو لو يا ميدان مردم (Piazza del popolo) در رم ،دو كليساي مشابه در دو سوي يك ميدان بناشده است . واضح است كه دوكليسا قرينه و مثل هم در دو طرف يك ميدان هيچ كاركردي ندارد . اما شهر ساز رنسانسي به تقارن و قواعد طراحي بيشتر اهميت مي داد تا كار ايي .براي همين به او فرماليست مي گوييم . در واقع شهر مثل كاخهاي اشراف و كليسا يك اثر هنري بود . معناي زيبا سازي و شهر زيبا همين بود و البته چنين برداشتي از شهر كاملاً تازگي داشت. اين تقارن آرامش و زيبايي بازتاب چه شرايط اجتماعي بود ؟ گوي چارديني Gui Ciardini مورخ قرن شانزدهم فلورانس عهد لورنتسو Lorenzo را كه ايام كودكي خود را در آن سپري نموده چنين توصيف مي كند : "« شهر در آرامش كامل بسر مي برد . شهروندان منتفذ با هم متحد بوده و چنان مقتدر بودند كه هيچكس جرات و جسارت مقابله با آنها را نمي يافت . ايام و اوقات مردم در جشن و سرور مي گذشت . توليد مواد غذايي فراوان و تجارت شكوفان بود . به علت توجهي كه به علم و هنر مي شد مردان باهوش و توانا در كارها و امورشان ياري مي شدند . در حاليكه درون شهر آسايش و آرامش حكمفرما بود شهر در جهان خارج از شهرت و افتخار بسيار برخوردار بود" . در قرن شانزدهم در شهرهاي پر شمار اروپاي غربي و بويژه دولتشهرهاي ايتاليايي طبقه ثروتمندي از استاد كاران پيدا شدند . شهر هاي رنسانس مثل فلورانس شروع به ساختن بناهاي بزرگ كردند .احياي علاقه به سبك كلاسيك ، رعايت تقارن و پرسپكتيو و تناسب تاثير عميقي بر ساختمانهاي عمومي و خصوصي داشت . استعداد هاي هنري آن زمان مثل ميكل آنجلو ،لئوناردو داوينچي در خدمت زيبا سازي قرار گرفتند لئوناردو سفارشها يي در مورد طراحي شهري بر عهده گرفت . دولتشهرهاي مرفه دوره رنسانس طراحي شهري داشتند . تاثير دوران كلاسيك به صورت خيابانهاي سر راست و ميدانهاي مستطيلي قابل ملاحظه بود . شهرهاي اوليه قرون وسطايي حالت نيمه روستايي داشتند ،اما شهرهاي دوره رنسانس در قرون شانزدهم و هفدهم ايده اولوژي اومانيستي ( انسانگرا ) [1] را منعكس مي كردند و به فرهنگ شهري خود مي باليدند . منظور از اومانيسم در شهر سازي همين است كه شهر همچون يك محصول دست ساخت انسان كه همه جايش تحت كنترل انسان در آمده فهميده شد . در حالي كه پيش از آن در قرون وسطي شهرها فروتنانه در دل طبيعت جاي مي گرفتند و هيچ شكوه و جلالي نداشتند وكمترين تاثير را بر محيط مي گذاشتند. شهروند قرون وسطي به اين جهان اهميتي نمي داد و زيبايي را در آن جهان جستجو مي كرد .پس ديرها پر مشتري بودند و كوي ها وبازاره حقير و فقير.اما شهروند شهرهاي مرفه قرون چهارده و پانزده اروپا و دير تر ساير نقاط اروپاي غربي به دنبال زيبايي و سلطه بر طبيعت بود . اگر بخواهيم خلاصه كنيم بايد بگوييم كه بزرگترين ويژگي شهرسازي دورة رنسانس اروپا نگاه به شهر همچون يك مادة مصنوع دست بشر ويك اثر هنري است كه بايد در خدمت زيبايي و زندگي زيبا در اين جهان باشد . پس اگر قرار بود آبي جاري شود از كوزه اي كه مجسمة دختر روستايي بر دوش خود داشت جاري مي شد واگر اختلاف سطحي بود حتماً با پله هاي زيبا تزئين مي شد .بوته ها قيچي مي شدند تا هم اندازه شوند و شكل هندسي بگيرندو كوچه ها ي مسكوني. به ميدانهاي كوچك پرگل و مجسمه ختم مي شدند. در شهرهاي اوليه اي كه رنسانس از آنجا شروع رشد رفاه ورونق وصلح ناشي از رونق تجارت با بيزانس و شمال آفريقا وجهان اسلام برقرار بود و اختلاف طبقاتي كم بود پس زيبايي تقريباً براي همه بود .اما دوقرن بعد اوضاع كاملاً متفاوت شده بود. شهرهاي قرن شانزدهم تسلط اقتصادي و فرهنگي بيشتري بر نواحي روستايي يافتند . اما دولتشهر خود مختار و مستقل از حكومت ملي رو به نابودي گذاشت . پادشاهان و شهروندان براي تضعيف قدرت اشرافيت محلي متحد شدند . بورژواها براي شاهان نيرو و پول تامين مي كردند تا بجنگند و د رمقابل شاهان شهروندان را از حقوق بيشتري برخوردار مي كردند . پس از آنكه شاهان لردها ( فئودالهاي محلي ) را تحت فرمان در آوردند ،متوجه شهرهاي مرفه شدند و كم كم شهرها جزيي از كشور شدند و استقلال خود را از دست دادند . حال دولت ملي به واحد جغرافيايي اصلي اروپا تبديل شد . در مقابل شهرها نيز مزاياي اقتصادي بزرگي به دست آوردند . حالا مراكز دولت و بازار ملي بودند ، نه جزيره هايي پراكنده درون سرزمين فئودال ها . جاده هاي بهتر و امن تر ،حمل و نقل سريع تر و ارزان تر كالا ،نواحي بازار وسيعتر قوانين يكسان ،واحد پول مشترك و اوزان و مقياسات واحد همه اينها توليد و تجارت را تقويت كردند و بر اهميت شهرها افزودند . (1) نگاه اومانيستي ( انسانگرا ) به جهان ،انسان را در مركز جهان هستي قرار مي داد و به سازگار كردن جهان با نيازهاي او مي انديشد . برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده