رفتن به مطلب

چه کشکی؟ چه پشمی؟!


ارسال های توصیه شده

چوپاني گله را به صحرا برد به درخت گردوي تنومندي رسيد.

از آن بالا رفت و به چيدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختي در گرفت،

خواست فرود آيد، ترسيد. باد شاخه اي را كه چوپان روي آن بود به اين طرف و آن طرف مي برد.

ديد نزديك است كه بيفتد و دست و پايش بشكند.

در حال مستاصل شد...

از دور بقعه امامزاده اي را ديد و گفت:

اي امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پايين بيايم.

قدري باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوي تري دست زد و جاي پايي پيدا كرده و خود را محكم گرفت.

گفت:

اي امام زاده خدا راضي نمي شود كه زن و بچه من بيچاره از تنگي و خواري بميرند و تو همه گله را صاحب شوي.

نصف گله را به تو مي دهم و نصفي هم براي خودم...

قدري پايين تر آمد.

وقتي كه نزديك تنه درخت رسيد گفت:

اي امام زاده نصف گله را چطور نگهداري مي كني؟

آنهار ا خودم نگهداري مي كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو مي دهم.

وقتي كمي پايين تر آمد گفت:

بالاخره چوپان هم كه بي مزد نمي شود كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.

وقتي باقي تنه را سُرخورد و پايش به زمين رسيد نگاهي به گنبد امامزاده انداخت و گفت:

مرد حسابي چه كشكي چه پشمي؟

ما از هول خودمان يك غلطي كرديم

غلط زيادي كه جريمه ندارد.

 

 

 

كتاب كوچه احمد شاملو

  • Like 8
لینک به دیدگاه
به این میگن یه مزخرف خوب که کم پیدا میشه اینجا

:w127:

زیادم کم نیست ،چشم ها را باید شست جور دیگر باید خواند:a030:!!!!

 

ممنون:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
:w127:

زیادم کم نیست ،چشم ها را باید شست جور دیگر باید خواند:a030:!!!!

 

ممنون:icon_gol:

 

اوکی جمله مو درست میکنم

به این میگن یه مزخرف خوب که اینجا خیلی کم پیدا میشه

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...