شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 دی، ۱۳۸۹ امروز کلی با خودم کلنجار رفتم حال خوبی ندارم کار هر روزم شده کلنجار رفتن با خودم دلم یه سکوت مطلق میخواد:JC_thinking: یه دو سه روزی تنهایی:girl_yes2: و از همه جا بیخبری و از همه کس بیخبر بودن نمیدونم چم شده خودم و گم کردن:icon_pf (34): خدای خودم و گم کردم:icon_pf (34): ازش خیلی دور شدم دلم واسه شقی 5 سال پیش تنگ شده:w74: میدونم دیگه اون شقی نمیشم:icon_razz: تلاشمم بیفایدس:1238: چون به نتیجه نمی رسم نمیدونم کجای کارم میلنگه:w127: اصلا میلنگه یا نه:JC_thinking: ولی دلم واسه این سه نفر تنگه خدا -باباو خودم 21 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۸۹ چشـم مـن گــم شـد و تـو پنجرهها نيومدی گـفته بـودم واسـه خـــــاطر خــــــدا نيومدی يکــی گفت شــبای مهتاب بشينم دعا کنم بـالا رفت دســـتای مـن واسـه دعــا نيومدی دلِ مـن اســير چشمای تـو شد حتی واسه ايـن کــه ايـن دــيوونه رو کنی رهـــا نيومدی واســه تــو نـوشـته بـودم کـه دلــم ديـــوونته تــو گـذاشـتی بـه حسـاب يــه خـطا نيومدی يکی گفت اوّل راه ســخت مجـــنونی هنــوز ســـر گذاشـــتم بــه دل بــــيابـونا نــــيومدی يکی گفت بـــرو واســـه کـــبوترا دونــه بــريز دلـــــمو ريــــختم واســـه کــــبوترا نــيومدی ســـبزی زنــدگيمو بستم به غوغــای ضـريح امـــانت دادم اونـــو دســت رضــــا نــيومدی نــذرمــو نـوشتمش رو گُـــــلا تــا يـــادم نــره نــذرا رو يکــی يکــی کـــــردم ادا نـــيومدی گـفته بــودم يــه کســــی بــياد بگه آخـرشه لااقـــــل بــــيا بـــــرای يــه نگــــــا نـــيومدی گفته بــودن بــــيا از عشـق تـو ديــوونه شده لااقـــل بــــرای خــــــاطر شـــــــفا نـــيومدی آشِــــناتـرين غــــريبهای تـــو قــصّههای مـن مـــنو کُشـتی تــو غــــريبِ آشــــنا نــيومدی ديدمت رد میشـدی از کـوچههای خـــاطره التـــماست کــردمــو گـفتم بـــيا، نـــيومدي؟ خوبيا تموم می شن می رن يه جا تو خاطره مـثِ تــــو رفـتی سـراغِ خــوبيا نـــيومدی نمیگم بــيا، اگـــه دوس نــداری بــياي، نـیا لااقـــــل فقط بـهـم بگـــــو چــــرا نـــيومدي؟ [/center][/center][/center] 5 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 بهمن، ۱۳۸۹ دیگر برای تو هوسم عاشقانه نیست دیگر تمام خواهش من صادقانه نیست وقتی که لهجه چشم تو غربتی است دیگر صدای قلب تو در من ترانه نیست من نه ، دلم که برایش غریبه ای دیگر برای یاد تو بند بهانه نیست دیگر دلم هوای دلت را نمی کند دیگر غم تو در دل من جاودانه نیست پس کو؟ کجاست؟ گرمی چشمان مست تو دیگر نگاه یخ زده ات جادوانه نیست هرچند جمله های تو گرم و صمیمی اند دیگر زبان قلب تو با من یگانه نیست گرچه نشد ببوسمت اما یقین بدان دیگر لبان سنگی تو دلبرانه نیست با اینکه شعر های مرا چشم تو سرود دیگر نوشته های تو هم شاعرانه نیست 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده