shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ امشب باز دلم هواتو کرده نمیدونم شاید به خاطر دیدن چن تا تاپیک بود دل یهو به سراغت رفت بدون اینکه دست خودش باشه کمبودت دوباره احساس شد با اینکه مدت زمانی از رفتنت کذشته اشکم نا خود آگاه سرازیر شد احساسم به نوک انگشتام اومد وشروع کرد به تایپ کردم حتی بدون اینکه مرور کنم چی دارم مینویسم شاید بغضی که تو گلومه بیرون بزنه و من دوباره یادم بیاد یه روزی پدری داشتم که خیلی دوستم داشت شاید تنها آرزوم دیدن دوبارته وسفت بغلت کردن 26 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ دوستي داشتم كه پدرش مدتها مريض بود.اما بعد يه مدت فوت كرد.تو مراسم ختم باباش بهم گفت:دعا كن پدرت هميشه باشه.حتي در حد نفس كشيدن.احساس بزرگي بهت دست ميده و تو هر سني هم كه باشي فكر ميكني كه يكي هست كه ميتوني روش حساب كني...راستش ...بماند...متاسفم بهار.چيز ديگه اي نميتونم بگم.ياد يكي از پستاي غايب درباره زندگي افتادم.اگه پيداش كردم كپي ميكنم ميزارمش اينجا.من تو شرايط بدي بودم.اما خوندن اون پست يه خورده آرومترم كرد. 15 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ زندگي پديده اي اسرار آميز است ، و آري كه خنده جزيي از آن و گريه نيز جزيي از آن است . بد نيست گهگاه غمگين باشي ، غمين بودن زيبايي خود را داراست . فقط بايد بياموزيم كه از زيبايي غمين بودن لذت ببريم ، از سكوت آن ، از ژرفاي آن.چرا که دو قطره اشگ بدرقه عزیزی کردن به غمین بودن می ارزد. 10 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ دوستي داشتم كه پدرش مدتها مريض بود.اما بعد يه مدت فوت كرد.تو مراسم ختم باباش بهم گفت:دعا كن پدرت هميشه باشه.حتي در حد نفس كشيدن.احساس بزرگي بهت دست ميده و تو هر سني هم كه باشي فكر ميكني كه يكي هست كه ميتوني روش حساب كني...راستش ...بماند...متاسفم بهار.چيز ديگه اي نميتونم بگم.ياد يكي از پستاي غايب درباره زندگي افتادم.اگه پيداش كردم كپي ميكنم ميزارمش اينجا.من تو شرايط بدي بودم.اما خوندن اون پست يه خورده آرومترم كرد. ممنون محسن جان واقعا باید قدرشونو دونست 11 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ دلمونوخون کردی که... ای کاش اون مطلبو نمینوشتم نکنه به خاطر نوشته من باشه؟ خودتو ناراحت نکن زندگی همینه گاهی اوقات از زهرم تلختر میشه خیلی سخته ولی ناچاریم قبول کنیم من کسی رو میشناسم که تو زلزله رودبار یه باره تمام خانوادشو از دست داد ازون که بدتر نیست 9 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ بچه ها من واقعا از همه تون عذر میخوام فکر میکنم باعث ناراحتیتون شدم شرمنده همه 8 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ دلمونوخون کردی که...ای کاش اون مطلبو نمینوشتم نکنه به خاطر نوشته من باشه؟ خودتو ناراحت نکن زندگی همینه گاهی اوقات از زهرم تلختر میشه خیلی سخته ولی ناچاریم قبول کنیم من کسی رو میشناسم که تو زلزله رودبار یه باره تمام خانوادشو از دست داد ازون که بدتر نیست نه عزیز دلم من که قبل از شما مطلب نوشته بودم از همه تون عذر میخوام 8 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ نه عزیز دلم من که قبل از شما مطلب نوشته بودماز همه تون عذر میخوام گفتم شاید نوشته من دوباره داغتو تازه کرد ببخشید در هر صورت چرا عذر میخوای ؟ پس فرقمون بلانسبت با حیوانات تو چیه اگه همین جور موقه ها به درد هم نخوریم به درد دل هم گوش ندیم برام سخته اینو بگم ولی ممکنه منم یه روز به درد تو دچار شم 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ گفتم شاید نوشته من دوباره داغتو تازه کرد ببخشید در هر صورت چرا عذر میخوای ؟ پس فرقمون بلانسبت با حیوانات تو چیه اگه همین جور موقه ها به درد هم نخوریم به درد دل هم گوش ندیم برام سخته اینو بگم ولی ممکنه منم یه روز به درد تو دچار شم فدای تو دوست مهربون حالم بهتره دوستایی مثل شما واقعا نعمتن ایشالله بابات صد سال زنده باشه 5 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ نه عزیز دلم من که قبل از شما مطلب نوشته بودماز همه تون عذر میخوام نه بهار تاپيكت تلنگري به بچه هاست.ممنون از تاپيك خوبت. 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ بیایید اکنون که در کنار ما هستن با لبخندی و شاخه گلی بهشون عشق بورزیم تا اینکه در کنار ما اگر نباشند با دسته گلی بر مزارشان اشک نریزیم 4 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ بهار حالم و شدیدا بد کردی................ مرسی 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ بهار حالم و شدیدا بد کردی................مرسی دیشب حالم خیلی بد بود اما دوستان لطف کردن خیلی کمک کردند آروم بشم 3 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ ممنونم بهار جان الان چشمام خیسه دارم این خطوط رو مینویسم. هممون محبت مادر رو دیدیم و حس کردیم و هزاران بار گفتیم و هیچ شکی هم درونش نداریم. ولی محبت پدر یه جور خاصیه با اینکه خیلی غرور داره و تو داره ولی ته چشماش میشه عشقش رو دید با اینکه ممکنه علنا نشون نده ولی همیشه دلش نگرانمونه نگاهش بی غل و غشه خلوص محبت پدر خیلی بالاست شاید خیلی کم باشه ولی مثل یه تیکه الماس حقیقی و بی غل و غشه خدایا شکرت که هنوز سایه ش بالا سرمه همیشه اینکه روزی از دست بدمش اذیتم میکنه. 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ ممنونم بهار جان الان چشمام خیسه دارم این خطوط رو مینویسم. هممون محبت مادر رو دیدیم و حس کردیم و هزاران بار گفتیم و هیچ شکی هم درونش نداریم. ولی محبت پدر یه جور خاصیه با اینکه خیلی غرور داره و تو داره ولی ته چشماش میشه عشقش رو دید با اینکه ممکنه علنا نشون نده ولی همیشه دلش نگرانمونه نگاهش بی غل و غشه خلوص محبت پدر خیلی بالاست شاید خیلی کم باشه ولی مثل یه تیکه الماس حقیقی و بی غل و غشه خدایا شکرت که هنوز سایه ش بالا سرمه همیشه اینکه روزی از دست بدمش اذیتم میکنه. ایشالله همیشه صحیح و سالم بالای سرت بمونه عزیزم 2 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ بهار حالم و شدیدا بد کردی................مرسی دیشب حال بهار در عرض 30 ثانیه از این رو به اون رو شد می خوای حال و هوای تو رو هم عوض کنم دیشب همین خواهرت به طرف من گردن شکسته کارد و ساتور پرت میکرد:pichak29: 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ دیشب حال بهار در عرض 30 ثانیه از این رو به اون رو شد می خوای حال و هوای تو رو هم عوض کنمدیشب همین خواهرت به طرف من گردن شکسته کارد و ساتور پرت میکرد:pichak29: شاهین واقعا ازت ممنونم خیلی کمک کردی 2 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ شاهین واقعا ازت ممنونم خیلی کمک کردی وظیفه بود ابجی یه شب تو برف خوابیدن که این حرف ها رو نداره سیبل دارت شدن شما مایه ی افتخار ماست 2 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۸۹ 17 این ماه سالگرد بابای دوستم بود شکسته شدنش رو دیدم فاجعه بود پارسال تو فرجه رفته بودن شمال وقتی بر می گشتن تصادف کردن و بابای گلش فوت کرد من با اون تصوری که از دوستم داشتم فکر می کردم تارک دنیا بشه اما الان یکی از بهتریناست من هنوز نتونستم هضم کنم که چطور میشه و ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده