رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 44
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

تنها بودی تا حالا؟

آخرین بار که با هم رفتیم سینما!

اوه! یادم نمیادکه!

ولی یادمه!

یه بارکهبا هم قرار داشتیم بریم بیرون!

یه شاخه گل رز بلند برات خریدم!

از دکه گل فروشی سر نیایش!

آه...

یادته؟

تشکر کردی و ...

انداختیش رو صندوق عقب ماشینت!

شاید قصد خاصی نداشتی یا ...

شایدم یه شاخه گل خیلی کم بود اما ...

راستش اونجا دلم شکست!

و یه بغض شد تو گلوم!

هِی...!

همین!

  • Like 38
لینک به دیدگاه

سرد بود هوا.

ساعت نزدیکای 9.

داشتم میرفتم سر کار!

تو جلوی مترو وایساده بودی!

دستت پر از گل!

نگام کردی!

تلخ بود خیلی تلخ!

پر از خواهش!

دوست داشتم به دنیا نمی اومدم و اون لحظه رو نمی دیدم!

یه مانتوی نازک تو این سرما!

یه دختر 10-12 ساله زیبا!

اما پر از گرد و غبار بدبختی!

خواستم ازش گل بخرم و کمکش کنم!

اما...

نمی تونم بقیش رو بنویسم!

ولی یه بغض شاید برای همیشه موند رو دلم!

یکم فکر کن!

همین!

  • Like 37
لینک به دیدگاه

تاکسی ... تاکسی ...!

 

چقدر هوا سرده. حالا من یه پسر جونم و این سرما رو میتونم تحمل کنم، ولی اون خانم حامله با یه بچه کوچیکش و ساکی که دستشه چی؟

به خودم گفتم تا اونا سوار نشن و نرن من سوار نمیشم و اگه تاکسی بیاد جامو به اونا میدم. اما هنوز تاکسی نیومده بود. یکی دو تا هم که میومد خالی رد میشد. وقتی یه نگاه به اون زن و بچه مینداختم که تو این برف و سرما منتظرن و از اون طرف این تاکسی های ... میان و خالی رد میشن، دلم میخواست بگیرم و تک تکشونو با آرم تاکسیشون یکی کنم!

 

بالاخره بعد از کلی معطلی یه تاکسی اومد و اون خانم سوار شد و بعدشم ما سوار شدیم و اون قضیه تموم شد. اما فرداش نزدیکای ساعت 5 بعد از ظهر در حالی که برف کمی شروع به باریدن میکرد وقتی سوار یه تاکسی شدم دیدم راننده تاکسی میگه خوب برای امروز بسه دیگه، اینم آخرین سرویس ما!

نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گفتم ببخشید تازه ساعت 5 شما میخوایید کار رو تعطیل کنید. گفت که ای بابا الان برف شدید میشه و بیرون اومدن ضررش بیشتر از سودشه. منم یاد اون روز برفی و اون زن و بچه افتادم و گفتم ببخشید ولی شما تاکسی هستید و کارتون اینه که مسافرا رو جا به جا کنید.

برای همین هم دارید ماهی 300 لیتر بنزین میگیرید. چه بسا تو برف و بارون باید بیشتر کار کنید. شروع کرد بد و بیراه گفتن به دولت و مسئولین و ... منم گفتم آقای محترم دولت اگرم بد باشه من و شما که نباید بد باشیم.

پس کار بد خودمون رو با این جور مسایل توجیه نکنیم! با عصبانیت گفتم همین جا نگه دارید پیاده میشم. پیاده شدم و رفتم. و تو راه با خودم گفتم چه انسانهایی! چه دنیایی!

نمیدونم چی بگم!

فقط باز یه بغض تو گلوم ...

  • Like 22
لینک به دیدگاه

خیلی ها بغض دارید...

راستش روز اول که اینجا رو راه انداختم، همش دعا دعا می کردم هیشکی مطلب ننویسه اینجا و فقط من باشم که می نویسم! کاش فقط من باشم که بغض دارم!

کاش ...

هیی ...!

حالا اما اینجا یه اقیانوس شده!

پر از بغض های دریایی!

پر از نگاه!

عشق!

دوست داشتن!

دیوانگی!

تنهایی!

که هنوز حسی از بچگی تا بی نهایت با ماست!

یادتونه بچه ام که بودیم بغض داشتیم!

شاید واسه یه شکلات حتی بود اما بغض بود!

نمی دونم ...

خدایا بغض رو با چه گِلی درست کردی؟!

...

  • Like 28
لینک به دیدگاه

صورت خیس

چشمهای خون

اشکهایی پر از حسرت

پر از دق

غصه

تنهایی و ...

آه ...

تو کنارمی

من دستم پر از اشکهای تو

در آغوشمی

نفسهایت با لبانم هم آغوشند

دوستت داشتم

و

بُغض!

...

دوستم داشتی؟

.

.

.

ع.د

  • Like 21
لینک به دیدگاه

شبیه من یه دیونه!

من هنوز به یادشم!

رفتی!

من دنبال تو

با سرعت دیوانگی

100

120

140

160

از همت انداختی تو یادگار

پشت سرت بودم

اما

رفتی

من موندم تو تنهایی ستارخان

تو ظلمت کوکب

بی وسیله

.......

بزار تا آخر بگم!

بیخیال

یه بغض!

.

.

.

ع.د

  • Like 20
لینک به دیدگاه

هنوز بغضی هست!

هنوز به اشکایت محتاجم!

هنوز شانه هایم بارانیست!

به یاد آغوش خیس رفتنت!

به یاد بوی عطری که موند بر بدنم!

حال مانده ام تنها!

و...

تو را هم دیروز دیدم!

لبخند به لب!

یک دست کیف و یک دست بر دستی دگر!

برو ...

پنهان کردم خودم را!

سالهاست پنهان میکنم خودم را!

و...

بگذریم!

.

.

.

ع.د

  • Like 19
لینک به دیدگاه

چقدر تاریکه

چقدر سرد

همه پنجره ها باز باز

باد وحشی به رقص در آورده پرده ها رو

و من روی تخت

تنها...

بی تو ...

آخ که نیستی ببینی

قرمز

و پر از خون

شده

روتختی سفیدمون

...

دارم دست و پا میزنم تو خون

یخ کرده تموم تنم

تموم خاطراتم

تموم احساسم

و تو ...

....

آه...

دیگه نیا

دیگه منی نیست که بیایی

...

آه ...

بغض ...

.

.

.

ع.د

تقدیم به ...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

بغض یعنی ستاره

یعنی دلی که دلداری نداره

یعنی ابری که تنهایی میباره

شبی که تا صبح بیداره

غمی که پایونی نداره

راهی که عابری نداره

و

منی که تو دوسش نداره!

.

.

.

ع.د

  • Like 17
لینک به دیدگاه

امشب هواتو کردم

تو دل پرم هنوز جای تو محفوظه

تویی که همه اونایی که میان پیشت

بُغض دارن!

شاید چون غریبی

شاید چون تنهایی میدونی چه ملامت واره

شاید ...

شاید که نه! حتما ...

بغض داری تو هم!

حتما...

عاشقی تو هم!

... چون که ضامن آهو میشی!

قربونت بشم!

...

سلام بر تو ای رضای غریب (علیه السلام)

.

.

.

ع.د

  • Like 19
لینک به دیدگاه

چیه؟!

آدم بد ندیدی تاحالا؟!

یه آدم مضخرف!

یه کسی خودش از دست خودش شکاره!

که تقصیر زمونه نیست!

تقصیر این زمستونای بی بهاره!

...

ایراد از کیه!

چرا وقتی برف با زمین قهر می کنه

بارون باید وساطت کنه؟

...

نوشته هام همه نیمه و نصفه!

می دونم دلشو نداری کامل بگم برات!

تو هم دلشو داشتهباشی من دلشو ندارم همشو بگم!

تنهایی گفتن نداره!

تکراریه اما درمونش کمیاب!

بیخیال!....

.

.

.

ع.د

  • Like 18
لینک به دیدگاه

بر بال ستاره سوختن

عاشقانه در کنار شمع

تنهایی تا اوج باران

اوج مرگ

تنهایی

و من

و تو

و بی تو

و بی هیچ کس

...

خداحافظ

ای کاغذ فرفره بادی ام

.

.

.

ع.د

  • Like 16
لینک به دیدگاه

تگرگ بود

کتک خوردم

سنگ بود

ترک خوردم

دوست بود

رکب خوردم

عشق بود

پاتک خوردم

...

گفتی کنارم میمونی برای همیشه!

دروغ بود

کلک خوردم

...

حالا هم یه بغض!

.

.

.

ع.د

  • Like 15
لینک به دیدگاه

سلام

اینم آخرین پست من تو این سایت!

مهم نیست چرا میرم! مهم اینه همتونو دوست دارم!

از این به بعد حرفامو، دردامو، حسهایمو و بغض هامو تو وبلاگم می نویسم!

هنوزم منتظر بغض هاتون هستم! اینبار تو وبلاگم!

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

اینم آخرین پستم که قدیمیه اما به مناسبت ولنتاین میذارم!

خداحافظ!

...................................

به نام او که اگر حکم کند، همه محکومیم.

سلام.

این پنجشنبه، آخرین پنجشنبه در سال 86 هست که من هستم.

آخه اول اسفند، اعزامم.

منتها این پنج شنبه برام یه فرق دیگه هم داره...

نمیدونم بنویسم یا نه!؟

نمیدونم کلید های کیبورد طاقتشو داره یا نه!؟

نه، نگران دلم نیستم. آخه عادت داره!

مینویسم ...

دیروز وقتی داشتم از شرکت میرفتم خونه، دیدم که خیابونا چقدر شلوغه. مخصوصا مغازه های عروسک فروشی و شکلات فروشی و کادویی.

همه دارن از عشق و دوست داشتن و روز عشاق حرف میزنند. در مورد ولنتاین. در مورد اسفندگان. و ...

یکی میگه ولنتاین روز عشاق هست. اون یکی میگه نه ما خودمان جشن ایرانی داریم که 19 اسفنده. اون یکی میگه ...

یکی داره پول غرض میکنه برای عشقش کادو بخره، یکی دنبال سند زدن ماشینی که برای عشقش خریده. خلاصه همه یه جورایی مشغولند.

من به سمت خونه میرفتم و این هیاهو رو تماشا میکردم. با اینکه باد سردی میومد، دکمه های کتم باز بود و کیفم توی دستم سنگینی میکرد.

گاهی دست میکردم تو جیب کتم تا ببینم گوشیم روشنه یا خاموش. و هر دفعه روشن بودنش تاییدی بر تنهاییم بود.

دلم به سینم زد و گفت بیخیال، سال دیگه یکی پیدا میشه که تو رو از تنهایی در بیاره. این حرفش مثل سالهای پیش تکراری بود ولی خودمو زدم به نشنیدن. و وانمود کردم که ناراحت نیستم. راستش یه جورایی دلم برای دلم سوخت که با اینکه اون از من بیشتر داغون تره داره به من دلداری میده.

حتما الان میگی همه مشکل دارن. باشه بگو. ولی من نگفتم فقط من مشکل دارم یا هیشکی جز من مشکل نداره. من میخوام حرف خودمو بزنم و با کسی ام کاری ندارم.

باشه اگه ناراحتت میکنم یا میخوایی با حرفایی مثل همه دلداریم بدی ساکت میشم.

به قول خودم:

گاهی دلم تنگ میشود

برای باران

برای طراوت یک دوست

.

.

.

ع.د

  • Like 17
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

برگشتم!

 

که هر دو جا باشم!

 

که کنار شما باشم!

 

که دور از کویر

 

که دریا باشم!

 

هنوز هم پر از بُغضم

 

اما نمی خوام تنها باشم!

.

.

.

ع.د

  • Like 14
لینک به دیدگاه

هنوز سکوت حرف می زند هر شب با من

هنوز پنجره باز است

هنوز تخت بوی تنهاییت را ...

هی...

کاش ...

بُغض....

...

بیخیال!

.

.

.

ع.د

  • Like 13
لینک به دیدگاه

یادته یه بار

نگاه تو نگاه

کلام بی کلام

...

سکوت بود و سکوت بود و سکوت

نفس بود و نگاه بود و غرور

...

نه یادت نیست

من یادمه اما

...

هر دو ملموس هم

پنجره باز باز

بی پرده

هر دو عریان

گرم گرم

هزار بار نکوتر از یک حس

و

....

همه را یادمه

همه را از یاد بردی

به چه جرمی

به چه خیالی

...

نمی دانم... نمی دانم...

...

بازم کم اوردم و بُغض!

...

بیخیال!

.

.

.

ع.د

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

پشت چراغ قرمز!

پشت ثانیه ها!

باز هم یادت کردم!

به یاد همه چراغ قرمزهامون!

به یاد همه ثانیه هامون!

...

چراغ سبز شد و بُغض!

.

.

.

ع.د

  • Like 13
لینک به دیدگاه

شب سردی بود

شب تنهاییمون

شبی پر از ستاره

روی تخت آسمونیمون

شبی که منی نبود

همش تو بود

و یه حس قشنگ بینمون

...

امشبم سرده

به یاد شبای سرد بینمون

و یه عالمه بغض...

و باز ما و دلتنگیامون

آه...

.

.

.

ع.د

  • Like 9
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...