رفتن به مطلب

آرامش اینجا , آرامش آنجا , آرامش همه جا


ارسال های توصیه شده

چند سال پيش كتابي مي‏خواندم كه عنوانش اين بود: بايد به خودت آرامش بدهي» . اين عنوان كلاً متناقض و بي‏پايه است، چون «بايد» خودش ضدّ آرام‏سازي است. «بايد» يعني فعاليت؛ اين يك وسواس است. هر وقت بايدي در كار باشد، وسواسي هم در پشت آن پنهان است. اعمال در زندگي وجود دارند، ولي بايدي در كار نيست، وگرنه اين همه «بايد» آدم را به جنون مي‏كشيد. امروزه برقراري آرامش به نوعي وسواس تبديل شده است. تو بايد فلان وضعيت يا بهمان حالت را به خود بگيري، دراز بكشي و به بدن خودت ـ از نوك انگشتان پا تا فرق سر ـ تلقين كني و به انگشتان پاهايت بگويي آرام باش! خودت را رها كني! و به همين ترتيب رو به بالا پيش بروي تا به سرت برسي … چرا «بايد»؟ آرامش وقتي در وجودت پديدار مي‏شود كه هيچ بايدي در زندگي‏ات نباشد. آرامش نه تنها به جسم و ذهن تو، بلكه به سراسر وجودت تعلق دارد.

تو زيادي در فعاليت به سر مي‏بري. بايد هم خسته، زهوار دررفته، فرسوده و فلج باشي. انرژي حيات جريان ندارد؛ همه‏اش انسداد است و انسداد است و انسداد و هر وقت دست به كاري مي‏زني، آن را در حالت جنون انجام مي‏دهي. قطعاً تو نياز به آرامش داري! به همين دليل است كه هر ماه كتاب‏هاي زيادي در زمينه آرام‏سازي نوشته مي‏شود، اما من هرگز نديده‏ام كسي با مطالعه اين‏ گونه كتاب‏ها به آرامش برسد، بلكه فرد بي‏قرارتر مي‏شود، چرا كه سراسر زندگي فعالش دست نخورده باقي مانده و وسواس به فعاليت، به قوت خود باقي است. بيماري هنوز آنجاست و او تنها وانمود مي‏كند كه در حالت آرامش به سر مي‏برد. بنابراين با همه اغتشاش درون، با آتشفشاني آماده انفجار، بي‏حركت دراز مي‏كشد و طبق دستورات كتاب‏هاي «آموزش آرميدگي» به خود استراحت مي‏دهد!

هيچ كتابي وجود ندارد كه بتواند به شما كمك كند خود را آرام كنيد؛ مگر اينكه شما فطرت دروني خويش را سطر به سطر مطالعه كرده و درك كنيد كه آرامش يك «بايد» نيست. آرامش يك «نبود» است: نبود فعاليت، نه نبود عمل. هيچ احتياجي نيست سر از كوه‏هاي هيماليا در بياوري ـ عده انگشت‏شماري اين كار را كرده‏اند. آنها به خاطر برقراري آرامش درون به هيماليا صعود كرده‏اند. چه لزومي دارد از كوه‏هاي هيماليا بالا بروي؟ عمل قابل كنار گذاشتن نيست، چون اگر عمل را كنار بگذاري، زندگي را كنار گذاشته‏اي. آن وقت تو مرده‏اي خواهي بود، نه آدمي آرام و آسوده. در هيماليا افراد خردمند و فرزانه‏اي يافت مي‏شوند كه همگي مرده‏اند، ولي آرامش ندارند. آنها از زندگي، از عمل، گريخته‏اند و به هيماليا پناه برده‏اند

فراموش نكنيد كه اين «فعاليت» است كه بايد كنار برود، نه «عمل». كنار گذاشتن هر دو آسان است ـ تو مي‏تواني هر دو را به حال خود رها كني و به كوه‏هاي هيماليا بگريزي. اين كاري ندارد. اين كار هم آسان است: اينكه به فعاليت‎‏هاي خود ادامه دهي و هر روز صبح و عصر چند دقيقه‏اي خودت را مجبور به آرامش كني. تو پيچيدگي ذهن انسان و ساختار آن را درك نمي‏كني. آرامش يك حالت است. تو نمي‏تواني به زور به آن برسي، كافي است همه منفي‏بافي‏ها و موانع را كنار بگذاري تا آرامش با پاي خودش به سراغت بيايد و خود به خود در تو به‏وجود بيايد. شب‏ها وقتي به خواب مي‏روي، چه كار مي‏كني؟ آيا كار خاصي انجام مي‏دهي؟ اگر چنين است به زودي خواب‏زده مي‏شوي و كم كم بي‏خوابي به سرت مي‏زند. تو موقع به خواب رفتن چه كار مي‏كني؟ تو فقط دراز مي‏كشي و خوابت مي‏برد. هيچ كاري نبايد بكني. اگر بكني، به خواب رفتن برايت غير ممكن مي‏شود. در حقيقت، همه آن چيزي كه براي به خواب رفتن لازم است قطع تداوم فعاليت‏هاي روز در ذهن است. همين! وقتي در ذهن فعاليتي نبود، ‌ذهن آرام مي‏گيرد و به خواب مي‏روي. اگر براي خوابيدن كاري بكني، ضرر كرده‏اي. آن وقت به خواب رفتن غير ممكن خواهد شد. کش دادن و علنی کردن موضوعات باعث محو آرامش میگردد. پس بیائید از این به بعد مشکلات را در درونمان حل کنیم و آرامش دیگران را هم بهم نزنیم. خودمان هم سعی کنیم که مشکل نیافرینیم. معنی آرامش اینه. تا نظر شما چه باشد.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...