رفتن به مطلب

لطفا جو گیر نشوید!!!!!


ارسال های توصیه شده

جام جم آنلاین: سراسر دنیا را وجب به وجب بگردید ملتی پیدا نمی‌كنید كه مردمان آن بتوانند مثل ما جوگیر شوند، خالصانه عرض می‌كنم، حداقل در این یك مورد مردمان هیچ كشوری به گرد پای ما هم نمی‌رسند. سرعت جوگیر شدن ما آنقدر بالاست كه خود ما هم غافلگیر می‌شویم، اما باز جای شكرش باقی است كه این جوگیر شدن ما با همان سرعت و شدتی كه اوج می‌گیرد، فروكش هم می‌كند.

 

بگذریم. تا به اینجا هر چه خوانده‌اید مثلا مقدمه بوده، اصل مطلب مانده است كه اگر آن را هم نخواندید، زیاد مهم نیست. لپ كلام همان بود كه گفتیم، اما تا آخر مطلب را اگر خواندید، لطفا جوگیر نشوید و برای ادای احترام فیزیكی، دسته‌جمعی به محل كار ما مراجعه نكنید.

 

اما اصل گزارش را با یك شیوه نوین و ابداعی! با چند سوال شروع می‌كنیم. (اوج خلاقیت ما)‌

 

اول این‌كه چرا ما این همه جوگیر می‌شویم؟ (كلا توضیح دهید.)‌

 

ریشه اصلی این جوگیر شدن سریع و دائمی ما كجاست؟ (نشانی دقیق محل ریشه مورد نظر است.)‌

 

شما تا به حال چندین و چند صد بار جوگیر شده‌اید؟ (به ده رقمی‌ها جایزه داده می‌شود.)‌

 

تاكنون چندین بار به دلیل جوگیر شدن در مسائلی كه هیچ اطلاعی از آن ندارید، دخالت كرده‌اید؟ (دوست ندارید، پاسخ ندهید.)‌

 

به نظر شما این جوگیر شدن‌ها ریشه روانی دارد؟ (البته كه ندارد. تا نظرشما چه باشد.)‌

 

آیا تاكنون به دلیل جوگیر شدن بی‌موقع شرمنده شده‌اید؟ (پاسخ منفی پذیرفتنی نیست.)

 

برگردیم سر اصل مطلب، یعنی همان آگاه كردن شما از موضوعات مختلف اما این بار انواع جوگیر شدن در ایران امروز و چه بسا در جهان امروز، البته با ذكر این نكته كه تمامی داستان‌های نقل شده واقعی است، به جان خود (آخر كلمه خود را آن‌گونه كه دوست دارید كامل كنید، مثلا، م بگذارید، یا ت یا ش بگذارید یا.... ایهام را حال كردید) راست می‌گویم. چون کارشناسان می‌گویند برای اصلاح جامعه باید اعضای آن برای تغییر عادات اشتباه خود اراده کنند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در تكه پاره كردن تعارف

 

تعارف كردن تا اندازه‌ای كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهیم خیلی خوب است، اما ادامه دادن آن مشكل‌آفرین و دردسرساز است. خدا آن روز را نیاورد كه در تكه پاره كردن تعارف جوگیر شویم، مثل همین: شام تشریف بیاورید پیش ما. نه، قربان شما. تعارف می‌كنید؟ نه، به خدا چه تعارفی. پس حتما بیایید. نه جان تو، از اكباتان تا تهرانپارس كه بیایم ساعت 12 شب می‌شود. اشكال ندارد ما بیدار هستیم. تعارف نمی‌كنم. جان من بیا. خیلی ممنون. مرگ من بیا. یك شب دیگه ان‌شاءالله. نكند از ما بدت می‌آید! این چه حرفیه. پس جان عزیزت پاشو بیا.... یك ساعت بعد، مرد حسابی دارم التماست می‌كنم پاشو بیا دیگه، الو، الو، الو.... بی‌معرفت قطع كرد.

 

داشتیم از رستوران محل كارمان خارج می‌شدیم كه.... شما بفرمایید. نخیر شما بفرمایید. نه آقا شما بزرگ‌ترید، اول شما بفرمایید. نخیر، این چه فرمایشی است، شما سمت راست هستید اول شما بفرمایید. تا این‌كه آقا رضا از روی احترام آنچنان دست من را كشید كه آستین پیراهنم از شدت احترام ایشان داشت پاره می‌شد. سعیدخان هم كه جوگیرتر شده بود اصرار داشت كه اول حاج آقا به دلیل محاسن سفیدشان تشریف ببرند. به همین دلیل مدام از پشت، حاج آقا را هول می‌داد و می‌گفت: « جان حاج آقا نمی‌شود. اول شما بفرمایید.» حاج آقا هم مقاومت می‌كرد تا این‌كه طفلك حاج آقا با مخ رفت تو دیوار رستوران و بی‌زبان كف رستوران پخش شد، اما سعیدخان باز هم ول كن نبود و زیر لب می‌گفت: «از بس این حاج آقا یك دنده است.»

  • Like 2
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در رانندگی

 

امروز بعد از حدود یك ماه برای اولین بار توانستم قلمی دست بگیرم و خاطره آن روز مصیبت‌بار را بنویسم. داستان از این قرار بود كه داخل خودروی پیكان مسافركش از بزرگراه همت به سمت غرب در حال حركت بودیم. همه چیز خوب و عالی بود. هوا بهاری و خورشید در سینه آسمان آبی و ترافیك هم به قول همان خانم داخل رادیو زیبا و در حال حركت بود تا این‌كه بغل دستی من به خودروی پژویی كه داشت بین سایر خودروها لایی می‌كشید اشاره كرد و گفت: «عجب دست فرمونی داره!» كه‌ ای كاش زبانش را مار می‌گزید و این حرف را نمی‌زد. بعد از آن بود كه پرواز با پیكان را تجربه كردیم! و فهمیدیم پرواز كردن كار ساده‌ای است اما فرود آمدن سخت دشوار است! خلاصه آقای راننده كه به غیرتش برخورده بود گفت: «جون شما الان سوكسش! می‌كنم» و ما هر چقدر سعی كردیم او را از سوسك كردن آن راننده بیچاره منصرف كنیم فایده‌ای نداشت كه نداشت. مدام زیر لب زمزمه می‌كرد: «الان دست فرمونی نشونتون بدم كه تا عمر دارین فراموش نكنین» چقدر هم راست می‌گفت، واقعا من یكی تا آخر عمرم فراموش نمی‌كنم، البته پرواز با پیكان چیز ساده‌ای نیست كه براحتی بتوان فراموش كرد. همه چیز داشت بخیر می‌گذشت تا رسیدیم به قسمت فرود پیكان در اتوبان. عرض كردم كه فرود كار سختی است آن هم روی گارد ریل وسط اتوبان!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن تماشاگران فوتبال

 

یك ساعتی از اتمام مسابقه فوتبال گذشته بود، اما رگ‌های گردنش هنوز بشدت متورم بود. در طول زندگی پربارش به مرغ هم لگد نزده بود چه برسد به توپ فوتبال، اما با عصای زیر بغلش قسم می‌خورد اگر داخل زمین بود حداقل 5 گل می‌زد. جوگیرتر كه می‌شد معتقد بود تیم مورد علاقه‌اش بالای 100 درصد طرفدار دارد. اگر با او وارد بحث می‌شدید برای اثبات این‌كه تیم آنها پرطرفدارترین تیم جهان است دلایل قانع‌كننده‌ای داشت كه مو لای درزش نمی‌رفت.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در خرید

 

خدا آن روز را نیاورد كه فامیلی، دوستی، همسایه‌ای، كسی جسارت كند و چیزی بخرد. آرام و قرار از ما گرفته می‌شود و شب و روز ما یكی می‌گردد و تا لنگه همان چیز را نخریم آرام نمی‌نشینیم.

 

نكته: تعارف كردن تا اندازه‌ای كه احترام خود را به طرف مقابل نشان دهیم خیلی خوب است اما ادامه دادن آن مشكل‌آفرین و دردسرساز است. خدا آن روز را نیاورد كه در تكه‌پاره‌كردن تعارف جوگیر شویم

هر سال برای عید دیدنی به منزل زوج جوان 70 ساله‌ای كه از بستگان دور ما هستند و وضع مالی نسبتا خوبی دارند می‌رویم. امسال هم به رسم عادت برای عید دیدنی به منزل آنها رفتیم. خیلی تحویلمان گرفتند و برای ما میوه پشمالو آورده بودند. بنده خداها شنیده بودند كه خرید میوه درشت نشانه پولدار بودن است به همین دلیل برای همه نارگیل خریده بودند.

 

از مایكروویو جدیدشان زیاد راضی نبودند. طوبی خانم می‌گفت: «هر چی تخم‌مرغ می‌گذاریم آن تو منفجر می‌شود.»

 

یك فروند ماشین ظرفشویی هم خریده بودند به این بزرگی، اما طوبی خانم هنوز نفهمیده بود كه دستگاهی چنین پیشرفته چرا لباس‌ها را خوب نمی‌شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در پیروی از مد

 

برای پذیرش هر نوع پوششی كافی است 20 ثانیه روی مخ ما كار كنند. (مثلا بگویند خیلی به رنگ پوست شما می‌آید). در ثانیه بیست و یكم مشغول شمارش پول برای خرید همان جنس هستیم. تلخ ترین خاطره زندگی یكی از دوستان من مربوط به زمانی است كه برای اولین بار پای البسه‌ای عجیب و دراز به نام كراوات به خاندان آنها باز شد. بعد از ورود این شیء ناشناخته به خاندان آنها، تعداد مردهای فامیل به طرز وحشتناكی كاهش پیدا كرد. اگر چه بعد از تحقیقات مشخص شد كه همه آنها بر اثر خفگی از دنیا رفته‌اند! اما بالاخره فهمیدند اگر از كراوات هم استفاده نكنند، باز هم می‌توانند شیك پوش باشند یا حداقل قبل از جوگیر شدن و استفاده از كراوات روش درست گره‌زدن آن را بیاموزند.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در دادن اطلاعات غلط

 

اگر خدای نكرده كسی جرات كند و از ما بپرسد كه در فلان كار واردید، تا طرف به خاطر سوال نسجیده‌اش به غلط كردن نیفتد دست از سرش بر نمی‌داریم.

 

ای آقا مگر خبر ندارید؟ من تمام وسایل برقی خودمان را تعمیر می‌كنم. جاروبرقی شما خراب شده؟ كاری ندارد، پشت موتور جاروبرقی یك سیم هست كه... دو ساعت بعد.

 

اكبر آقا جاروبرقی را كه یادت هست، همان كارها را كه گفتی انجام دادم، اما از آن موقع به بعد تا جارو را به برق وصل می‌كنیم كنتور كل ساختمان می‌پرد!

 

جان من! خیلی جالب است آخر جارو برقی ما هم همین جوری شده بود.

 

خب اكبر آقا جاروی خودتان را چه كار كردید؟

 

هیچی بردم تعمیرگاه البته زیاد خسارت ندیده بود فقط موتورش سوخته بود!

 

مرد حسابی جارو برقی فقط موتورش مهم است، چیز دیگری كه ندارد.

 

ای بابا، لوله به آن درازی را نمی‌بینی می‌گویی فقط موتورش مهم است؟ خدا وكیلی از مسائل فنی هیچ سر رشته‌ای نداری.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

جوگیر شدن در خالی بندی

 

با شاخ و برگ دادن به یك موضوع ساده آن را در حد یك اتفاق بزرگ جلوه می‌دهیم و گاهی هم ابرقهرمان می‌شویم!

 

پیرزنی را از یك خیابان خلوت رد می‌كنیم، اما زمانی كه موضوع را برای دیگران بازگو می‌كنیم، می‌گوییم سیل تا زانوی ما آمده بود و آتشفشان در حال فوران بود، در همین حال كه پیرزن روی كول من سوار بود، یك دایناسور از روبه‌رو به ما حمله كرد، مانده بودم چه كار كنم، پیرزن را بندازم و فرار كنم كه این كار اصلا جوانمردانه نبود.

 

گفتم: مادر شنا بلدی؟

 

گفت: نه، پسرم.

 

وضعیت خیلی بدی بود. یكدفعه دیدم كه یك هلیكوپتر در ارتفاع پایین در حال پرواز است. پریدم و یك دستی هلیكوپتر را گرفتم.

 

مرد حسابی مگر می‌شود همچنین كاری كرد؟

 

خب مجبور بودم شما اگر جای من بودید چه كار می‌كردید؟ چاره‌ای نداشتم. تازه خدا را شكر كه یك دست من خالی بود وگرنه مجبور می‌شدم هلیكوپتر را با دندان بگیرم... .

 

پایان

 

تمام شد همین!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...