Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۸۹ خب تو این تاپیک دوستان اصطلاحات عامیانه ای که تو زبان شیرین فارسی استفاده میشه رو با معنی و کاربردشون بگن. زبان فارسی یه منبع غنی از این اصطلاحات هستش کف بریدن وقتی از چیزی زیاد تعجب می کنیم میگیم کفم برید. :jawdrop: یا :w645: زاغارت ضایع، داغون و یه همچین چیزی اشتب اشتباه کردن، اشتباه شدن ادبی شدن یهو مودب شدن و با شخصیت نشون دادن دمت غیژ دمت گرم، ایول آب از آتش برآوردن کار محال کردن آب خنک خوردن به زندان افتادن آدم نچسب کسی که علاقه بقیه بهش جلب نمیشه و هیچ جاذبه ای نداره دیگه بقیه به عهده شما دوستان. فقط اصطلاخات زشت رو به کار نبرید 8 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۹ تو پاچه کردن کاری یا چیزی رو به کلک یا زور به کسی واگذار کردن خرخون کسی که زیاد درس میخونه آنتن کسی که خبری رو یواشکی از جایی میرسونه به جای دیگه یا به عبارتی زیر آب اینو اونو میزنه از خر شیطان پایین آمدن دست از لجبازی برداشتن از زیر سنگ در آوردن گیر آوردن چیزی که بدست آوردنش خیلی سخت باشه اصحاب منقل کسایی که اهل گفتگو هستن انگشت به دهان حیرت زده 5 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ معمولا در زبان شناسی واژگان عامیانه ، بیشتر اصطلاحات نغز در یک کلمه بیان میشود دو پست قبل بیشتر کنایات عامیانه بودند تا واژگان یا حتی اصطلاحات گم نام عامیانه در ادبیات کوچه بازارای پر است از کلمات پر معنی و البته مختص به دغدغه های قشر سازنده ی آن بطور مثال: باد بزن جیگر: غیبت، پشت سر دیگران حرف زدن که باعث خنک شدن دل برخی، از جمله غیبت کننده می شود. بادمجون واکس کن: علاف، بیکاره، کسی که کارهای بیهوده انجام می دهد پارس خودرو: سگی که راه می رود و پارس می کند پاناسونیک: دختر ناز و خوش اندام تخم ادیسون: لامپ برق حسین صافکار: صدام حسین که شهرها را با خاک یکسان می کرد خر به خراسان بردن: زیره به کرمان بردن خفن: عالی، ترسناک، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی خفن بازار: محلی که تیپ خیلی خفن دارد، محلی که اجناس خفنی در آنجا زیاد یافت می شود خلافی داشتن: شکم بزرگ داشتن (خلافی مخصوص ساختمانهایی است که برخلاف قوانین شهرداری ساخته شده و مقداری از خیابان یا پیاده رو را تصاحب کرده باشد) خیار شور: آدم بی مزه دستمالیسم: فرهنگ چاپلوسی رفتم تو سایتش: تو نخ کسی رفتن سازمان سنجش: کسی که زیاد سوال می کند سازمان گوشت: آدم چاق و چله سفرة الفقرا: روزنامه سکه رایج بلاد اسلامی: صلوات، چیزی که همه توان آن را دارند سوار درخت انگور: مست، کسی که شراب زیادی خورده و تلو تلو می خورد سوپر قلعه: آخر دهاتی بودن سوراخ جورابتیم: نهایت مخلصی و فروتنی در برابر دوست سه دروغ بزرگ: دانشگاه آزاد اسلامی سیامک سنجرانی: سیم و سنجاق، اسباب تریاک کشی در زندان فضانورد: معتاد به قرص، معتاد به حشیش که خیالات خام دارد فلفل سبز: سرباز نیروی انتظامی (به خاطر رنگ لباس) کاکتوس: مامور نیروی انتظامی/ مادر زن(بخاطر زبان تيغدارش!) کمپوت هلو: ماشین پر از دختر باشد ادامه یابد 2 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ از الف: بجي پسر: اِوا خواهر/ پسري که اداي دخترا را درميآورد آبجي خانم: 1. دختري که آش و لاش شده باشد/ ضايع 2. دختر غير مؤمني که اداي آدمهاي مؤمن را درميآورد. آبجيش پارتي شه: خواهرش با زيبايي خودش، پارتياش شده است/ به خاطر خواهرش او را تحويل ميگيرند/ خواهرش فلان کاره است. آب چرخکن: دوش حمام آب حيات: نوشابه الکلي... آب شنگولي: شراب... آب عوض کردن: دستشويي رفتن آپ تو ديت: به روز/ روزآمد/ مد روز آپارتمان تک مبله: ماشين قراضه/ ماشين از رده خارج آپاچي: شلوغ/ شرور آچار فرانسه: همه کاره آچمز: نداشتن موقعيت مناسب و مشخص/ پا در هوا آدامس: آويزان/ چسب آدم اِوا: آدم سوسول/ بچه ننه آدم چرخ قطار رو پنچرگيري کنه ولي ضايع نشه: نهايت ضايع شدن/ آخر خرابي آدم کلنگي: آدم پير و فرسوده/ مسن/ کهنسال آدم ماشيني: بياراده/ آلت دست/ مأمور و معذور آدم مصنوعي: بياحساس/ بيعاطفه/ آدم مقوايي آدمو سگ بگيره، جو نگيره: کسي که توي جمع زود احساساتي ميشه آرامپز: آدمي که دير عصباني ميشه/ صبور/ با حوصله آرايشگاه متحرک: کيف خانمها آشغولانس: ماشين آشغالکشي بر وزن آمبولانس آفتابه ننهشو گرو گذاشته: به همه بدهکاره/ دائم المقروض آفت خوردن: بدآوردن/ دچار گيرهاي نيروي انتظامي شدن (امروز بچهها آفت خوردن، خدا رحم کنه) آف شدم: باطريام تمام شده/ زورم تمام شد آقا يونس: تحريف شده اقيانوس (براي ابراز تشخص گفته ميشود) آکبند: دختر باکره/ دست نخورده آکِي: مخالف ok (اوکي)، موقعيت يا وضعيت خيط يا ناجور است، حواستان جمع باشد(اصطلاح زندان) آلمان: نازي آباد تهران آلاسکا: رفتگر (چون مثل رنگ آلاسکا، لباسش نارجي است) آن باش: گوش به زنگ باش/ گوشي دستت باشد/ حواست باشد آنتن: جاسوس/ خبرچين/ آدم فروش آنتي حال زدن: ضد حال زدن/ حال کسي را در شرايط خاصي گرفتن آنجلو: برو جلو/ اقدام کن آهن: (آه + اَن) باد معده آهن ربا: 1. رزمندهاي که زياد ترکش تو بدنش هست 2. زيبا/ جذاب (لامصب دختر که نيست، آهنرباست) آيفون: جاسوس/ آدم فروش (طرف آيفونه، مواظب باش) آهويي کردن: ناز کردن (اگه منو دوس داري، آهويي نکن) آي کيو: باهوش/ زرنگ . . . . . 2 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۰ اتاق فکر: دستشويي اُتريش: مخفف اتو ريش/ ماشين ريشتراشي اتوبوس خط 11: پياده/ پاهاي آدم اتور بابا: بشين بابا/ ول کن بابا/ برو بابا اتو کشيده: آدم شق و رق/ ترخ اتو زده: شق و رق/ آدم مرتب و منظم/ اتو کشيده اتو مرسي: ماشين مجاني/ ماشين پسرها که دخترها را مجاني سوار ميکنند و به مقصد ميرسانند. اجق و وجق: درهم و برهم/ رنگارنگ و زننده اجل معلق: کسي که در همه جا حضور دارد اِجمالتيم: مختصر شما هستيم/ کوچک شدهي شما هستيم احمد فالوده: پسر سفيد پوست و کمي چاق احمق الدوله: ابله کلاس بالا/ کودن اشرافزاده/ احمق پولدار اِخرابتيم: خرابتيم/ خيلي کوچکتم/ زمين خوردهتيم اُرجينال: اصل/ منحصر به فرد/ نسخه اصلي اردک الزمان: تازه به دوران رسيده/ کساني که به زمان حال خودشان مينازند و ديروز خودشان را فراموش کردهاند. اره برقي: آدم فرز و زرنگ اِرور: (خطا=اشتباه) گيج/ منگ/ گول اره کش: آدم حشيشي از تو قابلمه حرف زدن: تو دماغي حرف زدن/ گنگ حرف زدن (رفيقت از تو قابلمه حرف ميزد ما که نفهميديم) ازش ميره: بسيار ضعيف است/ توانايي نگهداري ادارش را نداره (با او همکار نشي، از اون آدمهاييه که ازش ميره، کارش ميافته رو دوشت) از غلاف برآمدن: بيحجاب شدن/ عريان شدن/ برهنگي از نماز جمعه آوردن زندان!: الکي اظهار بيگناهي ميکند/ در مورد جرمش دروغ ميگويد . . . . . . . 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده