رفتن به مطلب

مفهوم زیباشناختی در معماری


ارسال های توصیه شده

Ambrosius_Bosschaert%2C_the_Elder_04.jpg

مفهوم زیبایی در معماری

یک نقاش می تواند تابلوهایش را در خانه یا در آتلیه اش نقاشی کند. آزادی او در این زمینه که چه چیز می خواهد بکشد، حداکثر به اندازه و ابعاد بوم او محدود می شود.بعد از تمام شدن نقاشی تابلو به معرض فروش قرار میگیرد ، درست مثل هر کالای دیگری . خریدار کسی خواهد بود که از آنچه کشیده شده لذت ببرد و با قیمت آن هم موافق باشد.

اما در معماری چنین نیست. عوامل بسیار زیادی مانند قابلیت استفاده ، ساختار ، مقاومت مصالح ، مسائل مالی و در نهایت ضوابط ساختمانی این آزادی را محدود می کند. در معماری به عکس نقاشی ، زیباشناختی تنها عاملی که باید مورد توجه قرار گیردنیست. اما در این نیز که این عامل در معماری نقشی اصلی دارد نمی توان شک کرد. تنها عوامل موثر بایستی یک به یک مورد توجه قرار گیرند و نتیجه به ناچار یک برآیند است. یا به گفته رومالدو جیورجولا " واقعیت این است که سعی در نزدیک شدن به معماری نیز مثل نزدیک شدن به سایر اصول اجتماعی یا اخلاقی اغلب به تنگناها منجر می شود."

 

 

معماری در گوشه خانه عملی نمی شود.حتی اولین طرح به سفارش کارفرما و با دخالت متخصصین مختلف و با توجه به قوانین حقوقی و فیزیکی و غیره تهیه می شود. به این دلیل این گلایه شنیده می شود که امروز محدودیتها چنان زیادند که عرضه کردن معماری خوب خیلی مشکل است. اما با اطمینان می توانیم نظر پیر لوئجی نروی را تایید کنیم که علی رغم تمام این اجبارها " همواره آنقدر آزادی باقی می ماند که شخصیت کسی که خالق ساختمان بوده است خود را نشان بدهد و مخلوق او به شرط اینکه خالق یک هنرمند باشد علی رغم تمام اجبارهای فنی می تواند یک اثر حقیقی و اصیل هنری باشد. " . در مورد اینکه آیا اصولاًبایستی هر ساختمان یک اثر هنری باشد یا نه در اینجا بحثی نمی کنیم. اما آنچه مسلم است این است که هر معمار خوب قصد ارائه و انجام یک معماری خوب را هم دارد و در اینجا منظور ما از خوب این است که از طرفی تمام قواعد و قوانین فیزیک ساختمان و عملکرد و مسائل مالی و غیره در نظر گرفته شده باشند و از طرف دیگر نتیجه کار از نظر زیباشناختی رضایتبخش باشد.

محدودیتها بسیار زیادند و در این میان اغلب جای بازی آنقدر کم است که تنها می توان از فاصله بین تفاسیر مختلفیک قانون استفاده کرد. آزادی معمار محدود است و در این محدوده تنگ او مسئولیت زیباسازی را نیز به عهده دارد و او نیز قصد دارد چیزی زیبا بیافریند یعنی نوعی معماری خوب عرضه کند که از نظر زیباشناختی نیز جوابگوی احتیاجات ما باشد.

لغت زیبا شناختی در اصل یونانی است و به معنی ادراک است. علم زیباشناختی به معنی وسیع کلمه به بررسی و روشهای احساس محیط و موقعیت فرد در داخل آن می پردازد.

از قرن 18 مفهوم زیبایی بیشتر جنبه روانشناسانه به خود گرفت. زیبایی در ارتباط با ادراک دیده شده و بیننده جزئی از این مجموعه به حساب آمد. گوتلیب باومگارتنر از مفهوم زیباشناختی به عنوان مفهومی به موازات علم اخلاق و منطق استفاده نمود. نقشی را که عقل در علم اخلاق داشت سلیقه در زیباشناختی به دست آورد. احساس و ادراک بار دیگر در علم زیباشناختی راه یافتند. به این ترتیب در قرن 20 زیباشناختی به صورت فلسفه و دانش تمامی نمودهای زیبایی شد.

پیتر اسمیت معتقد به سه سطح برای ارزشهای زیبایی شناختی است : " تغییرات در زیباشناسی بر اساس بافتی خاص انجام میشود که قابل قیاس با تغییرات آب اقیانوس هاست . در سطح آب امواج بسیاری وجود دارند با بسامد زیاد و دامنه کم و در زیر این امواج ، امواج بزرگ و عمیق تری وجود دارد که در واقع امواج بالا یی را بر خود حمل می کند. در زیر تمام این امواج در عمق اقیانوس جریانهای دریایی وجود دارند که توده های بسیار عظیم آب در آنها جریان دارند و تمام آنچه در سطح می گذرد کوچکترین اثری بر آنها ندارد . در قیاس ما امواج ریز سطحی نمایان مُد هستند و امواج بزرگتری که حمل کننده امواج بالایی هستند نمایانگر سبکها و دوره های مختلف فرهنگی و در زیر تمامی این امواج ارزشهای بنیادی زیباشناختی هستند که به آرامش در تغییر هستند.

بیشترین تغییرات در سطح مُد انجام میگیرد . در فاصله های زمانی چیزی جای چیزهای قبلی را می گیرد و باعث تغییر سلیقه نیز می گردد. واقعیت این است که کار مهندسان تا مدتهای مدیدی رابطه ای با هنر نداشت . به این دلیل تابع سلیقه هم نبود، بلکه مهندسان صرفاً کاربرد آنچه را که می شناختند در نظر می گرفتند این امر قطعاٌ یکی از دلائل پیشرفت عظیمی بود که در پایان قرن گذشته و اوائل قرن حاضر در صنایع کشتی سازی ، هواپیما سازی ، اتومبیل سازی ، پل سازی و غیره پیش آمد . بدیهی است که این تحولات تابع تغییرات کوتا مدت مُد و سلیقه نبودند.

لینک به دیدگاه

زیبایی چیست؟

زیبایی یکی از مفاهیم فلسفی است.ویل دورانت عقیده دارد زیبایی زاده میل است. یکی از نشانه‌های برجسته اینکه زیبایی زاده میل است این است که شی مطلوب پس از ان که به دست آمد زیبایی خود را از دست می‌دهد. آن چه می‌خواهیم برای خوبی آن نیست، بلکه برای آن خوب است که آن را می‌خواهیم.

آبی بودن آسمان برای خوشایندی ما نیست، بلکه چشمان ما به تدریج با آسمان آبی خو گرفته آن را خوشایند یافته‌اند. لذت طبیعی هر شکل و رنگی به نسبت تکرار آن در سر گذشت انسان است.

زن نیز برای آن منبع و دستور زیبایی شناخته شد که عشق مرد به زن قوی تر از عشق زن به مرد است اگر چه مدتش کوتاه تر است.سانتایانا عقیده دارد زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافته‌است (زیبایی وعده لذت است).

عوامل روانی-اجتماعی بر ادراک ما اثرات مهمی به جا می گذارند. بدین ترتیب این عوامل از این مسیر در احساس ما از زیبایی نیز موثرند.اینک خواهیم دید که ادراک زیبایی تحت تاثیر عوامل موثر دیگری نیز قرار دارد.

نظریه اطلاعات سعی دارد به صورت غیر مغرضانه ای و به زبان ریاضی زیبایی را تشریح کند. بنابر این نظریه ، اطلاعات سمانتیک یک پیام ذهن انسان را مشغول کرده ، در مقابل اطلاعات زیباشناختی عواطف انسان را مخاطب قرار می دهد . به عبارتی دیگر این اطلاعات چند و چون زیبایی را مشخص می کند.براین اساس یک پیام زمانی زیبایی را القا می کند که پرت اطلاعاتی کافی داشته باشد ( مفاهیمی که به صورت یک تکرار در ذهن تداعی می گردند) . باید مقدار پرت اطلاعاتی آنقدر زیاد باشد که میزان بداعت آن یعنی محتوای زیباشناختی آن از حداکثر دریافت ذهنی یعنی شانزده بیت در ثانیه کمی بیشتر باشد. از این طریق ، گیرنده مجبور به تشکیل طرح واره ( ایجاد یک تصویر کلی از یک چیز در ذهن ) است و به این ترتیب ذهن اجباراً خود را معطوف به ادراک بالاتری میکند.

میزان بداعت بایستی در هر سطح ادراکی کمی بیش از ظرفیت حداکثر دریافت ذهن باشد. ارضای حس زیباشناختی لااقل تا حدی ، زمانی به دست می آید که ذهن در مجموعه ای از تحریکات ظاهراً غیرمنظم و مغشوش ، موفق به کشف یک نظم نسبی گردد.

هرچه گیرنده ، براساس خصوصیات قومی و ساختار فرهنگی خود قادر به تشکیل طرح واره های بیشتری شود، ادراک وی نیز به لایه های بالاتر ادراکی ارتقا می یابد. این مکانیسم نشان می دهد که چرا در یک تابلوی نقاشی همیشه چیزهای جدیدی کشف می کنیم ، یا چرا نظر ما در مورد یک هنری تغییر می کند و نیز چرا ارزیابی زیباشناختی دو نفر از یک اثر با هم اختلاف دارد. تجربه ، دانش و عوامل روانی-اجتماعی ، همگی در ارزیابی زیباشناختی موثرند. وقتی بیننده با سبک یا مدی که در مورد مطالعه قرار می دهد مانوس باشد تشکیل طرح واره برای وی آسانتر است.

احساس زیبایی و نوآوری در ارتباط با یکدیگرند و از طرف دیگر نوآوری در ارتباط مسفقیم یا غیرقابل پیش بینی بودن است. نتیجه این ارتباط این است که بعد از اولین برداشت از یک اثر تازگی آن کمتر میشود و در نتیجه اثر زیباشناختی نیز نقصان می یابد. از طرف دیگر یک تجربه تکراری همیشه می تواند وسیله ای برای آموزش باشد که این آموزش خود باعث تفاهم بیشتر و این تفاهم بیشتر وسیله ای برای درک زیباشناختی عمیق تر می شود.

لینک به دیدگاه

حاصل زیبایی

هدف از زیبایی چیست؟ دلیل اینکه بایستی دنبال زیبایی بود کدام است؟ این سوال را میتوان از دو دیدگاه پاسخ گفت یکی دیدگاه فلسفی- روانی و دیگری نظریه اطلاعات. زیگموند فروید در کتاب " ناآرامی در فرهنگ" حاصل زیبایی را چنین وصف می کند: " زندگی چنانکه به ما داده شده است برای ما خیلی سخت است و رنجها و مشکلات غیر قابل حل به همراه دارد. برای تحمل این زندگی ما نیازمند تسکین دهنده ای هستیم. رنج و بی آرامی بیش از هرچیز نتیجه ارضا نشدن غرایز ما است."

به نظر فروید یک راه نجات و تسکین یابی این است که بشر وابستگی خود را از دنیا از بین ببرد و ارضا خویش را در فرایندهای درون بجوید. از این طریق اهداف غرایز چنان تغییر می کند که ارضا آنها محتاج به دنیای خارج نیستند. لذت بردن از هنربه عنوان محمل ارزشهای زیباشناختی – را فروید یکی از امکانات این ارضا رویایی می داند : " ارضا از رویاهایی به وجود می آید که انسان واقف به رویا بودن آنها هست اما مجال نمی دهد که اختلاف این رویاها با واقعیت مانع از لذت بردن او از آنها بشود"

فروید می گوید که ارضا از طریق لذت بردن از هنر به مراتب ضعیفتر از ارضا مسفقیم غرایز است: " لختی لطیفی که لذت بردن از هنر در ما بوجود می آورد تنها می تواند ما را به صورتی گذرا از کانون شدایدمان دور کند."

هنر و زیبایی همیشه در ارتباط با هم بوده اند و به این ترتیب فروید به طور غیرمستقیم زیبایی را نوعی تسکین دهنده می داند. نیاز بشر به زیبایی به عنوان جزئی از فرهنگ ، قطعی است. این مطلب را این واقعیت تایید می کند که بشر از اولین روزهای خلقت همیشه سعی در زیباسازی محیطش داشته است.

مبنای استدلال لزوم زیبایی از دیدگاه نظریه اطلاعات تشکیل طرحواره است. با تشکیل طرح واره ادراک نظم پیدا میکند. وقتی که اطلاعات زیباشناختی یک پیام به حد مشخصی برسد ما جسمی را که پیام از آن به ما رسیده است زیبا تشخیص می دهیم.این حد خاص درست مقداری از اطلاعات است که گیرنده را وادار به تشکیل طرح واره و از این طریق ارتقا سطح ادراکش به یک سطح بالاتر از سطوح ادراکی کند و به عکس نیز میتوان گفت که یک چیز زیبا ادراکی غنی را برای ما ممکن میسازد و این زیبایی باعث رضایت ما میشود و یا باز به عقیده فروید وسیله ای تسکین بخش است. هلمار فرانک که یکی از بنیانگذاران نظریه اطلاعات است چهار شرط لازم که کافی بودن آنها اجباری نیست برای احساس زیبایی ذکر میکند : یکم ؛ نمای ساختمان بایستی حداقل یکبار امکان تشکیل طرحواره را به بیننده بدهد یا به عبارت دیگر بایستی لااقل دو سطح از سطوح ادراکی را مخاطب قرار دهد . درحالیکه اطلاعات یکی از آنها کمتر و دیگری بیشتر از مقدار حداکثر ظرفیت دریافت ذهن باشند. دوم اینکه احتمال پیش آمدن مجموعه علائم مختلف عرضه شده از نظر محاسبه با یکدیگر مساوی نباشند چون در چنین صورتی تشکیل طرحواره ممکن نیست. و سوم؛ مقدار اطلاعات بالاترین سطح یا بالاترین طرحواره نباید از 160 بایت بیشتر باشد چه در این حالت دیگر ذهن نمیتواند تمامی اطلاعات را به عنوان یک پیام واحد تلقی کند. چهارم نیز بایستی برای تشکیل طرح واره امکانات مختلف وجود داشته باشند. اگر این طور نباشد پرت اطلاعاتی برابر 1 خواهد بود و در نتیجه تازگی برار صفر و پیام فاقد اطلاعات است و جایی برای احساس زیبایی باقی نمیماند.

لینک به دیدگاه

احساس زیبایی

پیتر اسمیت انواع مختلفی برای احساس زیبایی قائل است و معتقد به سه نظام زیباشناختی می باشد.

نظام اول زیباشناختی نظامی است بر اساس تعادل و هماهنگی . نظم، تعادل و تناسب را بیننده نیز به طور خودکار و همانطور که هست درک می کند و آن را زیبا تشخیص می دهد. این نوع پیام ها نظم یافته اند.

نظام دوم زیباشناختی : پیام های پیچیده را نمی توان مستقیم درک کرد. در این مورد بایستی به روش مقدار اطلاعات را کم کرد. پس طرحواره می شود و این فرآیندی ارضا کننده است. چنانکه قبلاً دیدیم فرانک گفته بود که امکان تشکیل طرحواره یکی از مهمترین شرایط اولیه برای درک ادراک زیبایی است.

نظم سوم زیباشناختی : بخشی از قسمتهای مغز میتواند بدون مراجعه به شعور در مقابل تحریکات خارجی عکس العمل نشان دهد.برای احساس زیبایی کردن بایستی اجزا بسیار زیادی را در کنار هم دید که این اجزا به علت پیچیدگی آشفته ای که دارند از نظر عقلی نظام پذیر نیستند و تنها به طریقی که گفته شد قابل احساس اند. آگهی های تجارتی در خیابانهای اصلی شهرهای بزرگ یا تنوع تزیینات در بعضی از ساختمانهای باروک می توانند نمونه ای از این نوع ادراک باشند.

در قرن 18 زیبایی دارای بعدی روانی شد. به این معنی که بیننده نیز خود جزیی از فرآیند ادراک به حساب آمد یا به عبارت دیگر بیننده و وضع او در فرآیند ادراک زیبایی نقشی اصلی پیدا کردند .عواملی که به طور خاص بر فرآیند زیبایی اثر میگذارند عبارتند از:

• دانستن زمینه تاریخی و علل وجودی یک ساختمان می تواند برروی احساس زیبایی در ما اثر بگذارد. چنین است که مثلاً ساختمان انوالید در پاریس جائی که ناپلئون به خاک سپرده شده است یا تاج محل در هندوستان مقبره ای که شاه جهان برای همسر ش ساخته است اثری بیش از زیبایی ظاهریشان بر بیننده می گذارند. علم به این واقعیت که شاه جهان قصد داشته است در طرف دیگر رودخانه و به طور روبه رو برای خودش نیز مقبره ای بسازد از مرمر سیاه و پسرش به همین خاطر و برای نجات ممکلت از ورشکستگی ، او را از سلطنت ساقط کرد بار دیگر ساختمان را جالب تر جلوه می دهد.

• بسیاری از بناهای قدیمی که از نظر فرم ظاهری حداکثر در حدی متوسط هستند و از نظر تاریخی نیز چندان اهمیتی ندارند به نظر ما زیبا می آیند. پیتر اسمیت این واقعیت را چنین تفسیر می کند : " انسان که به فانی بودن خویش واقف است در طول زمان همیشه آرامشش را در آثار هنری ای جستجو کرده است که از نمادی از ماندگاری در خود داشته باشند تا بتوانند گذر زمان را به صورت چیزی قابل قبول به او نشان بدهند." قدمت ساختمان به عنوان نمادی از جاودانگی می تواند در این مورد اثری مثبت در فرآیند احساس زیبایی ما داشته باشد.

• بافت شخصیتی انسان میتواند اثر مستقیم بر روی احساس زیباشناختی او داشته باشد. اچ.جی ایزنک با استناد به نظریه سی جی یونگ در تاثیر آن چنین میگوید:"اشخاص درونگرا در مقابل مقدار کمی اطلاعات زودتر عکس العمل نشان می دهند تا افراد برونگرا" افراد درونگرا قادر به ادراک سریعتر پیچیدگی می باشند و به همین خاطر جلب رظایتشان سهل تر است .اشخاص درونگرا نوعی از معماری را ترجیح می دهند که در آن نظم و تعادل به نحوی حاکم باشد.سیریل برت گذشته از تقسیم بندی بر اساس برونگرایی و درونگرایی معتقد به تقسیم بندی شخصیت براساس پایداری و ناپایداری نیز هست. جی. کاردنیت نیز معتقد به تقسیم بندی چهارگانه در این مورد است. نتایج حاصله از نظرات برت و کاردنیت را میتوان به این طورت خلاصه نمود:

• کسانی که دارای شخصیت پایدار و درونگرا هستند خواستار نظمی قابل رویت اند و تمایلی به تحرک و بیان احساسی ندارند . آنها به هر چیزی با حفظ فاصله ای روشنفکرانه رو به رو میشوند.

• گروه درونگرا و ناپایدار متمایل به هنری هستند مجرد و ذهنی که در عین حال دارای نوعی نظم خاص خودش باشد.

• افرادی با شخصیت پایدار و برونگرا توجهی به سادگی و تجرد طرح ندارند.برای این عده عملکرد مهمترین نقش را دارا میباشد.

• گروهی که شخصیت برونگرا و ناپایدار دارند بیشتر خواستار تحرک و جسارت هستند.

• در ادامه یکی از مهمترین عوامل روانی- اجتماعی که بر احساس زیباشناختی ما اثر می گذارند مدل فرهنگی حاکم است. به عنوان مثال میتوان از مد یا سبکی که در این زمان پذیرفته شده است نام برد. اغلب برای ما مشکل است که زیبایی هنری را که از محیط های فرهنگی دیگر هستند بپذیریم . کافی است به عنوان مثال به موسیقی سنتی هندی فکر کنیم . اغلب شنونده های غربی این موسیقی را یکنواخت و خسته کننده میدانند . سبک گوتیک که امروز بدون شک یکی از ارکان تاریخ فرهنگ اروپا به شمار می آید برای مدت زیادی وحشیانه و نازیبا تلقی میشد .

در چهارچوب هر مد یا هر سبک هنری جای بازی و نیز پذیرش نوآوری موجود است. تجاوز از این حد مجاز در نوآوری باعث عکس العمل منفی میگردد که معمولاً دامنه ای از عدم قبول تا مخالفت خصمانه را شامل میشود . از آنجا که این اثر نو برابر با امر مرسوم نیست دیگر به عنوان امری زیبا شناخته نیست . کافیست به تمام نقاشانی فکر کحنیم که امروز پس از مرگشان بسیار معروفند اما در زمان حیاتشان نه تنها ناشناخته که مطرود هم بوده اند.

زیبایی در سطح مد و کمی کمتر در سطح سبک تا حدی و به طور نسبی تابع عوامل مشخص ذهنی است.در سطح مد مفهوم زیبایی میتواند در کمترین مدت تغییر کند.چشمگیرترین نمونه این تغییر را میتوان در دنیای مد لباس دید.

در قبل گفتیم که بافت شخصیتی تاثیری به سزا در احساس زیبایی دارد. به موازات چهار تیپ اصلی که در این مورد ذکر کردیم یک عامل موثر دیگر نیز وجود دارد.: سلیقه هگل در این مورد میگوید برای انتخاب چیزی و تعیین زشتی و زیبایی آن با توجه به تنوع بی حد و حصر فرمها در طبیعت و نداشتن وسیله ای برای قضاوت قطعی تنها سلیقه ذهنی باقی می ماند این سلیقه نیز خود را در چهارچوب قانونی اسیر می کند و نه جایی برای بحث و جدل باقی میگذارد.زیبایی چیزی نیست که مثل سرما و گرما مستقیماً احساس شود. هگل در این مورد میگوید :" چنین به نظر می رشد که حس زیبایی حسی نیست که طبیعت آن را به ما داده باشد و مانند یک غریزه کور بتوانیم در نهایت ذات ، زیبایی را آناً تشخیص بدهیم ، این حس نیاز به آموزش دارد و حس زیبایی آموزش یافته را سلیقه می گوییم.

این سلیقه است که میگوید چه چیز زیباست و سلیقه خود محصول یک آموزش است. آنچه از این بحث نتیجه میگیریم این که حس زیبایی را میتوان آموزش و پرورش داد و این بار موید این نظر است که یک معمار نبایستی طرحش را به سلیقه کارفرما تهیه کند بلکه بایستی سعیش معطوف به این باشد که طرحش دارای بیشترین ارزش زیبایی شناختی ممکن باشد.تئودور آدورنو در این مورد میگوید :" رکن اصلی زیبا شناختی ذهنی است . احساس زیباشناختی تابع مسائل ذهنیت است و نه به عکس"

البته در این مورد نظرات مخالفی وجود دارد . ژوزف آدیسون در این مورد مینویسد:"سلیقه نباید دنباله روی هنر باشد بلکه این هنر است که باید خودش را با سلیقه وقف دهد."

یکی از مشهورترین مدافعان این نظریه امروز موریس لاپیدوس است . او این گفته منتقدان را که می گویند معماری او خیلی بازاری است و تنها به درد سلیقه های متوسط می خورد با کمال میل تایید میکند.به نظر او وظیفه معمار بالا بردن بردن سطح سلیقه مردم نیست بلکه وظیفه معمار ساختن چیزهایی است که همین مردم متوسط خواستار آن هستند.

اما هنر بازاری و بنجل چیست؟ آدورنو در این مورد میگوید:"در تاریخ معماری دیالکتیک پنهان در زشتی همواره شیره مفهوم زیبایی را مکیده است و هنر بازاری به همین دلیل ، زیبایی زشتی هاست و به نام زیبایی تقدیس میشود . و به خاطر عدم وجود چیزی در تضاد با خود دچار تضاد درونی میگردد. عرضه کردن آنچه نازیباست بر اساس قواعدی که خاص زیبایی است. به همین علت است که احساسات در برابر آن دچار گمراهی نمی گردند . هنر بازاری هنری است که نه جدی است و نه قابل جدی گرفتن اما با حضورش از ما میخواهد که از دیدگاه زیباشناختی و با جدیت به آن بنگریم.

اما از آنجا که قواعد زیباشناختی قابل تغییر هستند این امکان وجود دارد که هنر بازاری روزی تبدیل به هنر اصیل شود و به عکس برای مثال سبک نقاشی نائیف( شیوه ای که در آن بزرگسالان مانند کودکان نقاشی می کنند) برای مدت مدیدی به عنوان هنر جدی تلقی نمی شد.

از دیدگاه نظریه اطلاعات "بازاری" تلقی کردن به معنی نقصان اطلاعات زیباشناختی است و این میتواند نتیجه تکرارهای مکرر یا تقلیدهای مداوم باشد. به این ترتیب بداعت نقصان میابد و نتیجه این است که در نهایت پِرت اطلاعات چنان زیاد است که اثر فاقد جذابیت می شود.

یک پیام برای اینکه جالب باشد باید بدیع باشد . این به این معنی است که پیام بایستی شامل اطلاعات غیرقابل پیش بینی باشد . لوئی کان در این مورد مینویسد :" معنی نظم نباید همیشه زیبایی ای باشد که بر اساس تناسب های مختلف ساخته شده باشد. زیبایی را بایستی دستچین کرد." لویی کان نظر خود را درباره زیبایی با مفهوم زیبایی از نظر توماس فون آکوین قیاس میکند. که برای تعیین زیبایی قائل به چهار عامل اصلی برای قضاوت است: وحدت، کمال،تناسب و وضوح.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

زیبایی‎شناسی معماری1

زیبایی‎شناسی شاخه‎ای از فلسفه در ارتباط با ماهیت و نحوه ادراک زیبایی و نازیبایی می‎باشد. اصطلاح زیبایی شناسی (Aesthetic) در سال 1753 توسط فیلسوف آلمانی الکساندر باوم گارتن (Alexander Baumgarten) ابداع شد، اما در اصل ماهیت زیبایی طی قرن‎های متمادی توسط فلاسفه و اندیشمندان مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. واژه استتیک از لحاظ ریشه لغوی به معنای تحقیق در ماهیت درک حسی است.

 

زیبایی‎شناسی در گذشته موضوعی صرفاً فلسفی به شمار می‎رفت، اما از قرن نوزدهم هنرمندان نیز دیدگاه‎هایشان را در این مورد ابراز نموده و آن را وارد مباحث هنری کرده‎اند. حتی در دوران اخیر اغلب این واژه را با فلسفه هنر برابر دانسته‎اند. از این رو می‎توان گفت مخاطبین مباحث زیبایی‎شناسی دو گروه عمده فلاسفه و هنرمندان هستند. البته حوزه معنایی زیبایی‎شناسی بسیار وسیع است و علاوه بر هنرهای پدید آمده به دست انسان، تجارب زیبایی‎شناسانه طبیعی را هم در بر می‎گیرد. هنر و زیبایی رابطه تنگاتنگی با هم دارند، بطوری که آن بخش از فعالیت‎های انسان که هیجان‎های درونی را به آفرینش و ستایش پدیده‎های زیبا پیوند می‎دهد، هنر نامیده شده است. بسیاری از فلاسفه نیز هدف هنر را آفرینش اشیاء زیبا دانسته‎اند. نقد و روان‎شناسی هنر نیز اگر چه رشته‎های مستقلی می‎باشند، اما در ارتباط با زیبایی شناسی هستند. روان‎شناسی هنر در بررسی مسائلی همچون واکنش‎های حسی عاطفی انسان در برابر زیبایی و نقد هنر نیز در آنالیز ساختار و مفاهیم آثار هنری با زیبایی‎شناسی سروکار دارد. در نظریه زیبایی‎شناسی این مسأله عمده مطرح است که آیا اشیاء ماهیتاً دارای خصوصیات زیبایی‎شناسانه هستند یا اینکه در نتیجه ادراک بر اساس یک روش خاص زیبایی‎شناسانه زیبا به نظر می‎رسند. به عبارت دیگر خصوصیات زیبایی‎شناسانه که در اشیاء مشاهده می‎شود، در آنها بطور ماهوی موجود است یا اینکه این خصوصیات تنها در ذهن آدمی وجود دارند. از این رو در این شاخه از فلسفه، دو مفهوم مختلف ماهیت زیبایی‎شناسانه و ادراک زیبایی‎شناسانه مورد بررسی قرار می‎گیرد. در رشته‎های هنری نیز این مسأله مطرح است که چه عاملی سبب می‎شود یک اثر هنری یا یک شیء طبیعی زیبا به نظر برسد. در تبیین این مسأله بر اساس مفاهیم ماهیت و ادراک زیبایی‎شناسانه، دو رویکرد وجود دارد:

1. رویکرد اول مدعی است همه آثار هنری در چیزی مشترکند و صفت مشخصی دارند که آنها را به نحوی خاص زیبا می‎سازد. بر این اساس برخی ادعا کرده‎اند، وجه مشترک همه اشیاء زیبا، کیفیت زیبایی است.

2. رویکرد دوم به جای تعمق در آثار هنری و اشیاء طبیعی مورد تحسین انسان، علاقه و اعتنایی را که انسان به این اشیاء پیدا می‎کند، بررسی می‎نماید. نظریه‎پردازان این رویکرد معتقدند چه بسا اشیاء هنری و زیبا هیچ خصوصیت ویژه‎ای نداشته باشند، بلکه نگرش و علاقه زیبایی‎شناسانه ویژه‎ای در میان باشد که توجه انسان را اساساً به هر چیزی که مورد علاقه او باشد، معطوف می‎کند. اما اساساً زیبایی چیست و زیبایی‎شناسی در معماری و بناهای ساخته شده از چه جایگاهی برخوردار است؟ آیا زیبایی معمارانه را می‎توان بر اساس کیفیات زیبایی‎شناسانه مشخص‎ و یا کیفیات غیر زیبایی‎شناسانه دیگر تعریف کرد؟

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

زیبایی‎شناسی معماری2

انسان به حکم فطرت خود قادر به درک زیبایی‎های هستی، چه در طبیعت و چه در آفریده‎های خویش، است. جان انسان با زیبایی پیوندی دیرینه و عمیق دارد، اما آنگاه که اراده می‎کند تا این جاذبه شورانگیز را توصیف نماید و آن را مورد بررسی و شناخت قرار دهد، آن را کاری بسیار دشوار می‎یابد. آن چنان که نیوتن می‎گوید: زیبایی را به جز در حدود و مرزهایی بسیار مبهم نمی‎توان وصف کرد و بنابراین نمی‎توان آن را به تعریف درآورد و همچنین نمی‎شود آن را کماً و کیفاً اندازه‎گیری کرد و از این رو نمی‎توان آن را اساس علمی دقیق قرار داد.

زیبایی اساساً دارای منشاء و خاستگاه احساسی است، بطوری که هگل مفهوم دقیق واژه Aesthetics را علم شناخت شور (Sensation) و احساس (Feeling) می‎داند و معتقد است استفاده از این واژه برای شناخت زیبایی مفهوم اصلی آن را نمی‎رساند. در عصر جدید نیز مبنای اندیشه فلسفی هنر از زیبایی به برانگیختن احساس تبدیل شده و در مطالعه جنبه‎های زیبایی‎شناختی هنر توجه اصلی به سمت احساس‎های به بیان در آمده و یا به سمت احساس‎های برانگیخته معطوف گردیده است و عموماً هنر به عنوان وسیله‎ای برای بیان احساسات مطرح می‎گردد. بر خلاف نظر فلاسفه که هدف هنر را آفرینش اشیاء زیبا عنوان کرده‎اند، امروزه اعتقاد بسیاری بر این است که هنر عبارت است از بیان احساسات شخصی، زیرا در جریان فعالیت‎هایی که ما آنها را فعالیت‎های هنری می‎نامیم، کارهایی خلق شده است که در هیچ یک از مفاهیم عقلایی نمی‎توان زیبایشان خواند، آثاری که بیانگر احساساتی همچون وحشت، تنفر، بیزاری، ترس، بی‎رحمی و غرور و نیز احساسات دیگری از این دست که نامی برایشان نمی‎شناسیم، هستند. در پاسخ به این تناقض، منتقدان و فلاسفه اظهار می‎دارند که حتی زشت‎ترین سوژه‎ها و زننده‎ترین احساس‎ها طی یک فرایند هنری به زیبایی تبدیل می‎شوند. با توجه به آنچه گفته شد، امروزه در مورد هنر بیشتر باور به این گرایش وجود دارد که هنر وسیله‎ای است برای جلوه‎گر ساختن احساسات عمیق در قالب زیبایی ناب. معماری نیز به عنوان یک هنر همواره با مقوله‎های زیبایی‎شناختی سروکار داشته و دارد. اهمیت این مقولات به قدری است که پژوهشگران و نویسندگان زیادی بین عناصر هنری و غیرهنری محیط یعنی بین معماری و ساختمان تمایز قائل شده‎اند. به عبارت دیگر هر ساختمانی اثر معماری محسوب نمی‎شود، بلکه اگر ساختمانی از جنبه‎های زیبایی‎شناسانه برخوردار باشد، آنگاه در زمره آثار معماری قرار می‎گیرد. بر اساس همین نگرش، بسیاری از منتقدان بر این باور بوده‎اند که معیار انتقاد از معماری ضرورتاً می‎بایست معیاری مربوط به زیبایی باشد. اما زیبایی‎شناسی در معماری پیچیده‎تر از سایر هنرها می‎باشد، زیرا تجربه معماری توسط انسان با تجربه سایر هنرها متفاوت است. تجربه فضای معماری یک تجربه شخصی و مبتنی بر روان‎شناسی ادراک و متفاوت با تجربه مجسمه‎سازی یا نقاشی است، زیرا مشاهده‎کننده در درون فضا قرار می‎گیرد و بر اساس ساختارهای فکری خود و میزان وابستگی آنها با ساختارهای موجود در فضای معماری از قبیل مصالح بکار رفته یا شرایط نورپردازی تحت تأثیر فضا قرار می‎گیرد. به عبارت دیگر در مطالعه اشیاء و آثارهنری، انسان مشاهده‎گر و متفکر است، در حالی که در مطالعه فضای معماری، انسان جزیی از زندگی آن فضاست. از این رو می‎توان گفت فضاهای معماری زمینه تجربیات زیبایی‎شناختی را برای انسان‎ها فراهم می‎آورند. این که چه چیز در محیط‎های ساخته شده و طبیعی زیبا به نظر می‎رسد و جنبه‎های مختلف زیبایی‎شناسی در معماری کدامند، همیشه بحث‎انگیز بوده است. علت این امر علاوه بر پیچیدگی‎های یاد شده، نسبی بودن ترجیحات و سلیقه‎های انسان است، همان گونه که یک رنگ خاص مورد علاقه همه نیست، در مورد بناهای ساخته شده نیز سلیقه‎های متفاوتی وجود دارد. با این تفاسیر چگونه می‎توان انواع تجربیات زیبایی‎شناختی مربوط به معماری را تعریف و طبقه‎بندی نمود؟

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

زیبایی‎شناسی معماری3

با توجه به آنچه در دو یادداشت قبلی مطرح گردید، درک کامل مفهوم زیبایی‎شناسی کاری دشوار است و پیچیدگی این کار هنگامی که با معماری و بناهای ساخته شده سروکار داریم، دو چندان می‎شود. برای امکان‎پذیر ساختن درک مفهوم زیبایی در فضاهای معماری، نظریه‎پردازانی همچون جرج سانتایانا (George Santayana) مفهومی بنام محیط خوشایند یا لذت‎بخش را در کنار محیط زیبا مطرح می‎کنند و معتقدند محیط زیبا محیطی است که به نظاره‎گر آن لذت می‎بخشد. از آنجایی که بر اساس یافته‎های روان‎شناسی ادراک و نیز روان‎شناسی محیط، شناخت عوامل موثر در ادراک خوشایند بودن محیط امکان‎پذیر است، با تشخیص و تدوین این عوامل می‎توان انواع تجربیات زیبایی‎شناختی مربوط به فضاهای معماری را طبقه‎بندی نمود. در این رویکرد از طریق بررسی ویژگی‎های محیط لذت‎بخش و خوشایند با توجه به خصوصیات روان‎شناختی انسان، انواع ویژگی‎های زیبایی‎شناختی فضاهای معماری مشخص می‎گردد. مردم لذت را از محیطی کسب می‎کنند که ساختار آن الزامات مربوط به الگوهای جاری رفتار و آسایش فیزیولوژیک مورد نیاز آن را بخوبی تأمین کند، به عبارت دیگر به نیازهای فیزیولوژیکی، شخصیتی، اجتماعی و فرهنگی مردم پاسخ دهد. با فرض اینکه محیطی الزامات مربوط به الگوهای جاری رفتار و نیازهای یاد شده را بخوبی تأمین کند، آن محیط در صورتی از نظر زیبایی‎شناختی لذت‎بخش است که واجد ارزش‎های زیر باشد:

1. ارزش‎های حسی که حاصل حس‎های لذت‎بخشی چون لامسه، بویایی، چشایی، شنوایی و بینایی هستند.

2. ارزش‎های فرمی که به لذت‎بخش بودن ساختار یا الگوهای محیط مربوط هستند.

3. ارزش‎های نمادین یا تداعی‎کننده که از تصاویر ذهنی ایجاد شده از طریق ارزش‎های حسی نشأت می‎گیرند. به عبارت دیگر محیط زیبا محیطی است که تجربیات حسی لذت‎بخشی را فراهم آورد، ساختار ادراکی دل‎پذیری داشته باشد و نمادهای لذت‎بخشی را تداعی کند. معنای این سخن آن است که سه مقوله برای استفاده‎کننده و مشاهده‎کننده فضای معماری لذت بخش و دلپذیر هستند:

1. انرژی‎های محرک از قبیل شدت نور، رنگ، صدا، بو و ... .

2. ویژگی‎های فرمی که از طریق ساختار سطوح، بافت‎ها، روشنایی و رنگ به محیط شکل می‎دهند.

3. تداعی‎هایی که الگوها ایجاد می‎کنند. سانتایانا این موارد را سه جنبه اصلی تجربه زیبایی‎شناسی می‎داند و با این فرض که زیبایی‎شناسی با تجربه زیبایی یا لذت‎بخش بودن محیط مرتبط است، زیبایی‎شناسی را به سه دسته تقسیم می‎کند:

1. زیبایی‎شناسی حسی (Sensory):

زیبایی‎شناسی حسی بخش مهمی از پاسخ فرد به محیط است. این در حالی است که مردم به حس‎هایی که از محیط کسب می‎کنند، توجه کافی ندارند. انسان وقتی حس‎ها را دریافت می‎کند که از هنجارهای معمول خارج شده باشند و احساس خوشایند یا ناخوشایند بودن به وجود آمده باشد. به همین دلیل در برخی موقعیت‎ها حس‎های دریافتی انسان به نحو لذت‎بخشی برانگیخته می‎شود، در شرایطی چون عبور از فضاهای سایه و روشن یا ایستادن در ساحل و احساس وزش باد.

2. زیبایی‎شناسی فرمی (Formal):

زیبایی‎شناسی فرمی مدت‎ها دل‎مشغولی اصلی طراحان و در زمان‎های مختلف موضوع بحث تاریخ معماری بوده است. زیبایی‎شناسی فرمی با ساختار بصری محیط (ویژگی‎های بصری و کیفیت‎های ترکیبی یا هندسی محیط) سروکار دارد و موضوع اصلی آن ارزش‎های اشکال و ساختار‎های محیط است. این که احساس لذت از درک بعضی الگوها، تناسبات و اشکال مبنایی زیست‎شناختی دارد یا نه، نیز از مباحث زیبایی‎شناسی فرمی است.

3. زیبایی‎شناسی نمادین (Symbolic):

موضوع زیبایی‎شناسی نمادین معانی تداعی‎کننده و لذت‎بخش محیط است و با لذتی که از پیشینه ذهنی مردم یا ذهنیتی که از ساختار و ویژگی‎های محیط ساخته شده ایجاد می‎شود، سروکار دارد. بر اساس مبانی زیبایی‎شناسی نمادین، محیط نظامی از نمادهاست که به مفاهیم، ارزش‎ها و معانی شکل واقعی می‎بخشد و آنها را برای انسان ملموس و قابل درک می‎کند. نویسندگان مختلف بر جنبه‎های متفاوتی از زیبایی‎شناسی تأکید کرده‎اند. جنبه‎های فرمی و نمادین بیشتر مورد نظر نویسندگانی بوده است که با زیبایی‎شناسی محیط ساخته شده سروکار دارند. به اعتقاد آنان معماری بطور سنتی با زیبایی‎شناسی فرمی و نمادین سروکار داشته است. در میان این نویسندگان نیز برخی زیبایی‎شناسی نمادین را مورد تأکید قرار داده‎اند، زیرا معتقدند بر خلاف طراحان حرفه‎ای که به زیبایی‎شناسی فرمی توجه بیشتری دارند، مردم محیط را بخاطر نمادها و قابلیت تأمین فعالیت‎ها تحسین می‎کنند. آنچه در این سه یادداشت به اجمال در مورد زیبایی‎شناسی و جایگاه آن در هنر و معماری مورد بررسی قرار گرفت، تنها اشارتی گذرا و مختصر به مبحث پیچیده‎ای بود که بخش مهمی از مطالعات معاصر فلسفه هنر را به خود اختصاص داده است. بدیهی است قلمرو اندیشه‎های زیبایی‎شناختی معاصر گستره‎ای پرتنوع است که نیازمند پژوهش و نقادی عمیق و همه جانبه می‎باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...