.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ مفهوم زیبایی در معماری یک نقاش می تواند تابلوهایش را در خانه یا در آتلیه اش نقاشی کند. آزادی او در این زمینه که چه چیز می خواهد بکشد، حداکثر به اندازه و ابعاد بوم او محدود می شود.بعد از تمام شدن نقاشی تابلو به معرض فروش قرار میگیرد ، درست مثل هر کالای دیگری . خریدار کسی خواهد بود که از آنچه کشیده شده لذت ببرد و با قیمت آن هم موافق باشد. اما در معماری چنین نیست. عوامل بسیار زیادی مانند قابلیت استفاده ، ساختار ، مقاومت مصالح ، مسائل مالی و در نهایت ضوابط ساختمانی این آزادی را محدود می کند. در معماری به عکس نقاشی ، زیباشناختی تنها عاملی که باید مورد توجه قرار گیردنیست. اما در این نیز که این عامل در معماری نقشی اصلی دارد نمی توان شک کرد. تنها عوامل موثر بایستی یک به یک مورد توجه قرار گیرند و نتیجه به ناچار یک برآیند است. یا به گفته رومالدو جیورجولا " واقعیت این است که سعی در نزدیک شدن به معماری نیز مثل نزدیک شدن به سایر اصول اجتماعی یا اخلاقی اغلب به تنگناها منجر می شود." معماری در گوشه خانه عملی نمی شود.حتی اولین طرح به سفارش کارفرما و با دخالت متخصصین مختلف و با توجه به قوانین حقوقی و فیزیکی و غیره تهیه می شود. به این دلیل این گلایه شنیده می شود که امروز محدودیتها چنان زیادند که عرضه کردن معماری خوب خیلی مشکل است. اما با اطمینان می توانیم نظر پیر لوئجی نروی را تایید کنیم که علی رغم تمام این اجبارها " همواره آنقدر آزادی باقی می ماند که شخصیت کسی که خالق ساختمان بوده است خود را نشان بدهد و مخلوق او به شرط اینکه خالق یک هنرمند باشد علی رغم تمام اجبارهای فنی می تواند یک اثر حقیقی و اصیل هنری باشد. " . در مورد اینکه آیا اصولاًبایستی هر ساختمان یک اثر هنری باشد یا نه در اینجا بحثی نمی کنیم. اما آنچه مسلم است این است که هر معمار خوب قصد ارائه و انجام یک معماری خوب را هم دارد و در اینجا منظور ما از خوب این است که از طرفی تمام قواعد و قوانین فیزیک ساختمان و عملکرد و مسائل مالی و غیره در نظر گرفته شده باشند و از طرف دیگر نتیجه کار از نظر زیباشناختی رضایتبخش باشد. محدودیتها بسیار زیادند و در این میان اغلب جای بازی آنقدر کم است که تنها می توان از فاصله بین تفاسیر مختلفیک قانون استفاده کرد. آزادی معمار محدود است و در این محدوده تنگ او مسئولیت زیباسازی را نیز به عهده دارد و او نیز قصد دارد چیزی زیبا بیافریند یعنی نوعی معماری خوب عرضه کند که از نظر زیباشناختی نیز جوابگوی احتیاجات ما باشد. لغت زیبا شناختی در اصل یونانی است و به معنی ادراک است. علم زیباشناختی به معنی وسیع کلمه به بررسی و روشهای احساس محیط و موقعیت فرد در داخل آن می پردازد. از قرن 18 مفهوم زیبایی بیشتر جنبه روانشناسانه به خود گرفت. زیبایی در ارتباط با ادراک دیده شده و بیننده جزئی از این مجموعه به حساب آمد. گوتلیب باومگارتنر از مفهوم زیباشناختی به عنوان مفهومی به موازات علم اخلاق و منطق استفاده نمود. نقشی را که عقل در علم اخلاق داشت سلیقه در زیباشناختی به دست آورد. احساس و ادراک بار دیگر در علم زیباشناختی راه یافتند. به این ترتیب در قرن 20 زیباشناختی به صورت فلسفه و دانش تمامی نمودهای زیبایی شد. پیتر اسمیت معتقد به سه سطح برای ارزشهای زیبایی شناختی است : " تغییرات در زیباشناسی بر اساس بافتی خاص انجام میشود که قابل قیاس با تغییرات آب اقیانوس هاست . در سطح آب امواج بسیاری وجود دارند با بسامد زیاد و دامنه کم و در زیر این امواج ، امواج بزرگ و عمیق تری وجود دارد که در واقع امواج بالا یی را بر خود حمل می کند. در زیر تمام این امواج در عمق اقیانوس جریانهای دریایی وجود دارند که توده های بسیار عظیم آب در آنها جریان دارند و تمام آنچه در سطح می گذرد کوچکترین اثری بر آنها ندارد . در قیاس ما امواج ریز سطحی نمایان مُد هستند و امواج بزرگتری که حمل کننده امواج بالایی هستند نمایانگر سبکها و دوره های مختلف فرهنگی و در زیر تمامی این امواج ارزشهای بنیادی زیباشناختی هستند که به آرامش در تغییر هستند. بیشترین تغییرات در سطح مُد انجام میگیرد . در فاصله های زمانی چیزی جای چیزهای قبلی را می گیرد و باعث تغییر سلیقه نیز می گردد. واقعیت این است که کار مهندسان تا مدتهای مدیدی رابطه ای با هنر نداشت . به این دلیل تابع سلیقه هم نبود، بلکه مهندسان صرفاً کاربرد آنچه را که می شناختند در نظر می گرفتند این امر قطعاٌ یکی از دلائل پیشرفت عظیمی بود که در پایان قرن گذشته و اوائل قرن حاضر در صنایع کشتی سازی ، هواپیما سازی ، اتومبیل سازی ، پل سازی و غیره پیش آمد . بدیهی است که این تحولات تابع تغییرات کوتا مدت مُد و سلیقه نبودند. 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ زیبایی چیست؟ زیبایی یکی از مفاهیم فلسفی است.ویل دورانت عقیده دارد زیبایی زاده میل است. یکی از نشانههای برجسته اینکه زیبایی زاده میل است این است که شی مطلوب پس از ان که به دست آمد زیبایی خود را از دست میدهد. آن چه میخواهیم برای خوبی آن نیست، بلکه برای آن خوب است که آن را میخواهیم. آبی بودن آسمان برای خوشایندی ما نیست، بلکه چشمان ما به تدریج با آسمان آبی خو گرفته آن را خوشایند یافتهاند. لذت طبیعی هر شکل و رنگی به نسبت تکرار آن در سر گذشت انسان است. زن نیز برای آن منبع و دستور زیبایی شناخته شد که عشق مرد به زن قوی تر از عشق زن به مرد است اگر چه مدتش کوتاه تر است.سانتایانا عقیده دارد زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافتهاست (زیبایی وعده لذت است). عوامل روانی-اجتماعی بر ادراک ما اثرات مهمی به جا می گذارند. بدین ترتیب این عوامل از این مسیر در احساس ما از زیبایی نیز موثرند.اینک خواهیم دید که ادراک زیبایی تحت تاثیر عوامل موثر دیگری نیز قرار دارد. نظریه اطلاعات سعی دارد به صورت غیر مغرضانه ای و به زبان ریاضی زیبایی را تشریح کند. بنابر این نظریه ، اطلاعات سمانتیک یک پیام ذهن انسان را مشغول کرده ، در مقابل اطلاعات زیباشناختی عواطف انسان را مخاطب قرار می دهد . به عبارتی دیگر این اطلاعات چند و چون زیبایی را مشخص می کند.براین اساس یک پیام زمانی زیبایی را القا می کند که پرت اطلاعاتی کافی داشته باشد ( مفاهیمی که به صورت یک تکرار در ذهن تداعی می گردند) . باید مقدار پرت اطلاعاتی آنقدر زیاد باشد که میزان بداعت آن یعنی محتوای زیباشناختی آن از حداکثر دریافت ذهنی یعنی شانزده بیت در ثانیه کمی بیشتر باشد. از این طریق ، گیرنده مجبور به تشکیل طرح واره ( ایجاد یک تصویر کلی از یک چیز در ذهن ) است و به این ترتیب ذهن اجباراً خود را معطوف به ادراک بالاتری میکند. میزان بداعت بایستی در هر سطح ادراکی کمی بیش از ظرفیت حداکثر دریافت ذهن باشد. ارضای حس زیباشناختی لااقل تا حدی ، زمانی به دست می آید که ذهن در مجموعه ای از تحریکات ظاهراً غیرمنظم و مغشوش ، موفق به کشف یک نظم نسبی گردد. هرچه گیرنده ، براساس خصوصیات قومی و ساختار فرهنگی خود قادر به تشکیل طرح واره های بیشتری شود، ادراک وی نیز به لایه های بالاتر ادراکی ارتقا می یابد. این مکانیسم نشان می دهد که چرا در یک تابلوی نقاشی همیشه چیزهای جدیدی کشف می کنیم ، یا چرا نظر ما در مورد یک هنری تغییر می کند و نیز چرا ارزیابی زیباشناختی دو نفر از یک اثر با هم اختلاف دارد. تجربه ، دانش و عوامل روانی-اجتماعی ، همگی در ارزیابی زیباشناختی موثرند. وقتی بیننده با سبک یا مدی که در مورد مطالعه قرار می دهد مانوس باشد تشکیل طرح واره برای وی آسانتر است. احساس زیبایی و نوآوری در ارتباط با یکدیگرند و از طرف دیگر نوآوری در ارتباط مسفقیم یا غیرقابل پیش بینی بودن است. نتیجه این ارتباط این است که بعد از اولین برداشت از یک اثر تازگی آن کمتر میشود و در نتیجه اثر زیباشناختی نیز نقصان می یابد. از طرف دیگر یک تجربه تکراری همیشه می تواند وسیله ای برای آموزش باشد که این آموزش خود باعث تفاهم بیشتر و این تفاهم بیشتر وسیله ای برای درک زیباشناختی عمیق تر می شود. 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ حاصل زیبایی هدف از زیبایی چیست؟ دلیل اینکه بایستی دنبال زیبایی بود کدام است؟ این سوال را میتوان از دو دیدگاه پاسخ گفت یکی دیدگاه فلسفی- روانی و دیگری نظریه اطلاعات. زیگموند فروید در کتاب " ناآرامی در فرهنگ" حاصل زیبایی را چنین وصف می کند: " زندگی چنانکه به ما داده شده است برای ما خیلی سخت است و رنجها و مشکلات غیر قابل حل به همراه دارد. برای تحمل این زندگی ما نیازمند تسکین دهنده ای هستیم. رنج و بی آرامی بیش از هرچیز نتیجه ارضا نشدن غرایز ما است." به نظر فروید یک راه نجات و تسکین یابی این است که بشر وابستگی خود را از دنیا از بین ببرد و ارضا خویش را در فرایندهای درون بجوید. از این طریق اهداف غرایز چنان تغییر می کند که ارضا آنها محتاج به دنیای خارج نیستند. لذت بردن از هنربه عنوان محمل ارزشهای زیباشناختی – را فروید یکی از امکانات این ارضا رویایی می داند : " ارضا از رویاهایی به وجود می آید که انسان واقف به رویا بودن آنها هست اما مجال نمی دهد که اختلاف این رویاها با واقعیت مانع از لذت بردن او از آنها بشود" فروید می گوید که ارضا از طریق لذت بردن از هنر به مراتب ضعیفتر از ارضا مسفقیم غرایز است: " لختی لطیفی که لذت بردن از هنر در ما بوجود می آورد تنها می تواند ما را به صورتی گذرا از کانون شدایدمان دور کند." هنر و زیبایی همیشه در ارتباط با هم بوده اند و به این ترتیب فروید به طور غیرمستقیم زیبایی را نوعی تسکین دهنده می داند. نیاز بشر به زیبایی به عنوان جزئی از فرهنگ ، قطعی است. این مطلب را این واقعیت تایید می کند که بشر از اولین روزهای خلقت همیشه سعی در زیباسازی محیطش داشته است. مبنای استدلال لزوم زیبایی از دیدگاه نظریه اطلاعات تشکیل طرحواره است. با تشکیل طرح واره ادراک نظم پیدا میکند. وقتی که اطلاعات زیباشناختی یک پیام به حد مشخصی برسد ما جسمی را که پیام از آن به ما رسیده است زیبا تشخیص می دهیم.این حد خاص درست مقداری از اطلاعات است که گیرنده را وادار به تشکیل طرح واره و از این طریق ارتقا سطح ادراکش به یک سطح بالاتر از سطوح ادراکی کند و به عکس نیز میتوان گفت که یک چیز زیبا ادراکی غنی را برای ما ممکن میسازد و این زیبایی باعث رضایت ما میشود و یا باز به عقیده فروید وسیله ای تسکین بخش است. هلمار فرانک که یکی از بنیانگذاران نظریه اطلاعات است چهار شرط لازم که کافی بودن آنها اجباری نیست برای احساس زیبایی ذکر میکند : یکم ؛ نمای ساختمان بایستی حداقل یکبار امکان تشکیل طرحواره را به بیننده بدهد یا به عبارت دیگر بایستی لااقل دو سطح از سطوح ادراکی را مخاطب قرار دهد . درحالیکه اطلاعات یکی از آنها کمتر و دیگری بیشتر از مقدار حداکثر ظرفیت دریافت ذهن باشند. دوم اینکه احتمال پیش آمدن مجموعه علائم مختلف عرضه شده از نظر محاسبه با یکدیگر مساوی نباشند چون در چنین صورتی تشکیل طرحواره ممکن نیست. و سوم؛ مقدار اطلاعات بالاترین سطح یا بالاترین طرحواره نباید از 160 بایت بیشتر باشد چه در این حالت دیگر ذهن نمیتواند تمامی اطلاعات را به عنوان یک پیام واحد تلقی کند. چهارم نیز بایستی برای تشکیل طرح واره امکانات مختلف وجود داشته باشند. اگر این طور نباشد پرت اطلاعاتی برابر 1 خواهد بود و در نتیجه تازگی برار صفر و پیام فاقد اطلاعات است و جایی برای احساس زیبایی باقی نمیماند. 4 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ احساس زیبایی پیتر اسمیت انواع مختلفی برای احساس زیبایی قائل است و معتقد به سه نظام زیباشناختی می باشد. نظام اول زیباشناختی نظامی است بر اساس تعادل و هماهنگی . نظم، تعادل و تناسب را بیننده نیز به طور خودکار و همانطور که هست درک می کند و آن را زیبا تشخیص می دهد. این نوع پیام ها نظم یافته اند. نظام دوم زیباشناختی : پیام های پیچیده را نمی توان مستقیم درک کرد. در این مورد بایستی به روش مقدار اطلاعات را کم کرد. پس طرحواره می شود و این فرآیندی ارضا کننده است. چنانکه قبلاً دیدیم فرانک گفته بود که امکان تشکیل طرحواره یکی از مهمترین شرایط اولیه برای درک ادراک زیبایی است. نظم سوم زیباشناختی : بخشی از قسمتهای مغز میتواند بدون مراجعه به شعور در مقابل تحریکات خارجی عکس العمل نشان دهد.برای احساس زیبایی کردن بایستی اجزا بسیار زیادی را در کنار هم دید که این اجزا به علت پیچیدگی آشفته ای که دارند از نظر عقلی نظام پذیر نیستند و تنها به طریقی که گفته شد قابل احساس اند. آگهی های تجارتی در خیابانهای اصلی شهرهای بزرگ یا تنوع تزیینات در بعضی از ساختمانهای باروک می توانند نمونه ای از این نوع ادراک باشند. در قرن 18 زیبایی دارای بعدی روانی شد. به این معنی که بیننده نیز خود جزیی از فرآیند ادراک به حساب آمد یا به عبارت دیگر بیننده و وضع او در فرآیند ادراک زیبایی نقشی اصلی پیدا کردند .عواملی که به طور خاص بر فرآیند زیبایی اثر میگذارند عبارتند از: • دانستن زمینه تاریخی و علل وجودی یک ساختمان می تواند برروی احساس زیبایی در ما اثر بگذارد. چنین است که مثلاً ساختمان انوالید در پاریس جائی که ناپلئون به خاک سپرده شده است یا تاج محل در هندوستان مقبره ای که شاه جهان برای همسر ش ساخته است اثری بیش از زیبایی ظاهریشان بر بیننده می گذارند. علم به این واقعیت که شاه جهان قصد داشته است در طرف دیگر رودخانه و به طور روبه رو برای خودش نیز مقبره ای بسازد از مرمر سیاه و پسرش به همین خاطر و برای نجات ممکلت از ورشکستگی ، او را از سلطنت ساقط کرد بار دیگر ساختمان را جالب تر جلوه می دهد. • بسیاری از بناهای قدیمی که از نظر فرم ظاهری حداکثر در حدی متوسط هستند و از نظر تاریخی نیز چندان اهمیتی ندارند به نظر ما زیبا می آیند. پیتر اسمیت این واقعیت را چنین تفسیر می کند : " انسان که به فانی بودن خویش واقف است در طول زمان همیشه آرامشش را در آثار هنری ای جستجو کرده است که از نمادی از ماندگاری در خود داشته باشند تا بتوانند گذر زمان را به صورت چیزی قابل قبول به او نشان بدهند." قدمت ساختمان به عنوان نمادی از جاودانگی می تواند در این مورد اثری مثبت در فرآیند احساس زیبایی ما داشته باشد. • بافت شخصیتی انسان میتواند اثر مستقیم بر روی احساس زیباشناختی او داشته باشد. اچ.جی ایزنک با استناد به نظریه سی جی یونگ در تاثیر آن چنین میگوید:"اشخاص درونگرا در مقابل مقدار کمی اطلاعات زودتر عکس العمل نشان می دهند تا افراد برونگرا" افراد درونگرا قادر به ادراک سریعتر پیچیدگی می باشند و به همین خاطر جلب رظایتشان سهل تر است .اشخاص درونگرا نوعی از معماری را ترجیح می دهند که در آن نظم و تعادل به نحوی حاکم باشد.سیریل برت گذشته از تقسیم بندی بر اساس برونگرایی و درونگرایی معتقد به تقسیم بندی شخصیت براساس پایداری و ناپایداری نیز هست. جی. کاردنیت نیز معتقد به تقسیم بندی چهارگانه در این مورد است. نتایج حاصله از نظرات برت و کاردنیت را میتوان به این طورت خلاصه نمود: • کسانی که دارای شخصیت پایدار و درونگرا هستند خواستار نظمی قابل رویت اند و تمایلی به تحرک و بیان احساسی ندارند . آنها به هر چیزی با حفظ فاصله ای روشنفکرانه رو به رو میشوند. • گروه درونگرا و ناپایدار متمایل به هنری هستند مجرد و ذهنی که در عین حال دارای نوعی نظم خاص خودش باشد. • افرادی با شخصیت پایدار و برونگرا توجهی به سادگی و تجرد طرح ندارند.برای این عده عملکرد مهمترین نقش را دارا میباشد. • گروهی که شخصیت برونگرا و ناپایدار دارند بیشتر خواستار تحرک و جسارت هستند. • در ادامه یکی از مهمترین عوامل روانی- اجتماعی که بر احساس زیباشناختی ما اثر می گذارند مدل فرهنگی حاکم است. به عنوان مثال میتوان از مد یا سبکی که در این زمان پذیرفته شده است نام برد. اغلب برای ما مشکل است که زیبایی هنری را که از محیط های فرهنگی دیگر هستند بپذیریم . کافی است به عنوان مثال به موسیقی سنتی هندی فکر کنیم . اغلب شنونده های غربی این موسیقی را یکنواخت و خسته کننده میدانند . سبک گوتیک که امروز بدون شک یکی از ارکان تاریخ فرهنگ اروپا به شمار می آید برای مدت زیادی وحشیانه و نازیبا تلقی میشد . در چهارچوب هر مد یا هر سبک هنری جای بازی و نیز پذیرش نوآوری موجود است. تجاوز از این حد مجاز در نوآوری باعث عکس العمل منفی میگردد که معمولاً دامنه ای از عدم قبول تا مخالفت خصمانه را شامل میشود . از آنجا که این اثر نو برابر با امر مرسوم نیست دیگر به عنوان امری زیبا شناخته نیست . کافیست به تمام نقاشانی فکر کحنیم که امروز پس از مرگشان بسیار معروفند اما در زمان حیاتشان نه تنها ناشناخته که مطرود هم بوده اند. زیبایی در سطح مد و کمی کمتر در سطح سبک تا حدی و به طور نسبی تابع عوامل مشخص ذهنی است.در سطح مد مفهوم زیبایی میتواند در کمترین مدت تغییر کند.چشمگیرترین نمونه این تغییر را میتوان در دنیای مد لباس دید. در قبل گفتیم که بافت شخصیتی تاثیری به سزا در احساس زیبایی دارد. به موازات چهار تیپ اصلی که در این مورد ذکر کردیم یک عامل موثر دیگر نیز وجود دارد.: سلیقه هگل در این مورد میگوید برای انتخاب چیزی و تعیین زشتی و زیبایی آن با توجه به تنوع بی حد و حصر فرمها در طبیعت و نداشتن وسیله ای برای قضاوت قطعی تنها سلیقه ذهنی باقی می ماند این سلیقه نیز خود را در چهارچوب قانونی اسیر می کند و نه جایی برای بحث و جدل باقی میگذارد.زیبایی چیزی نیست که مثل سرما و گرما مستقیماً احساس شود. هگل در این مورد میگوید :" چنین به نظر می رشد که حس زیبایی حسی نیست که طبیعت آن را به ما داده باشد و مانند یک غریزه کور بتوانیم در نهایت ذات ، زیبایی را آناً تشخیص بدهیم ، این حس نیاز به آموزش دارد و حس زیبایی آموزش یافته را سلیقه می گوییم. این سلیقه است که میگوید چه چیز زیباست و سلیقه خود محصول یک آموزش است. آنچه از این بحث نتیجه میگیریم این که حس زیبایی را میتوان آموزش و پرورش داد و این بار موید این نظر است که یک معمار نبایستی طرحش را به سلیقه کارفرما تهیه کند بلکه بایستی سعیش معطوف به این باشد که طرحش دارای بیشترین ارزش زیبایی شناختی ممکن باشد.تئودور آدورنو در این مورد میگوید :" رکن اصلی زیبا شناختی ذهنی است . احساس زیباشناختی تابع مسائل ذهنیت است و نه به عکس" البته در این مورد نظرات مخالفی وجود دارد . ژوزف آدیسون در این مورد مینویسد:"سلیقه نباید دنباله روی هنر باشد بلکه این هنر است که باید خودش را با سلیقه وقف دهد." یکی از مشهورترین مدافعان این نظریه امروز موریس لاپیدوس است . او این گفته منتقدان را که می گویند معماری او خیلی بازاری است و تنها به درد سلیقه های متوسط می خورد با کمال میل تایید میکند.به نظر او وظیفه معمار بالا بردن بردن سطح سلیقه مردم نیست بلکه وظیفه معمار ساختن چیزهایی است که همین مردم متوسط خواستار آن هستند. اما هنر بازاری و بنجل چیست؟ آدورنو در این مورد میگوید:"در تاریخ معماری دیالکتیک پنهان در زشتی همواره شیره مفهوم زیبایی را مکیده است و هنر بازاری به همین دلیل ، زیبایی زشتی هاست و به نام زیبایی تقدیس میشود . و به خاطر عدم وجود چیزی در تضاد با خود دچار تضاد درونی میگردد. عرضه کردن آنچه نازیباست بر اساس قواعدی که خاص زیبایی است. به همین علت است که احساسات در برابر آن دچار گمراهی نمی گردند . هنر بازاری هنری است که نه جدی است و نه قابل جدی گرفتن اما با حضورش از ما میخواهد که از دیدگاه زیباشناختی و با جدیت به آن بنگریم. اما از آنجا که قواعد زیباشناختی قابل تغییر هستند این امکان وجود دارد که هنر بازاری روزی تبدیل به هنر اصیل شود و به عکس برای مثال سبک نقاشی نائیف( شیوه ای که در آن بزرگسالان مانند کودکان نقاشی می کنند) برای مدت مدیدی به عنوان هنر جدی تلقی نمی شد. از دیدگاه نظریه اطلاعات "بازاری" تلقی کردن به معنی نقصان اطلاعات زیباشناختی است و این میتواند نتیجه تکرارهای مکرر یا تقلیدهای مداوم باشد. به این ترتیب بداعت نقصان میابد و نتیجه این است که در نهایت پِرت اطلاعات چنان زیاد است که اثر فاقد جذابیت می شود. یک پیام برای اینکه جالب باشد باید بدیع باشد . این به این معنی است که پیام بایستی شامل اطلاعات غیرقابل پیش بینی باشد . لوئی کان در این مورد مینویسد :" معنی نظم نباید همیشه زیبایی ای باشد که بر اساس تناسب های مختلف ساخته شده باشد. زیبایی را بایستی دستچین کرد." لویی کان نظر خود را درباره زیبایی با مفهوم زیبایی از نظر توماس فون آکوین قیاس میکند. که برای تعیین زیبایی قائل به چهار عامل اصلی برای قضاوت است: وحدت، کمال،تناسب و وضوح. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ زیباییشناسی معماری1 زیباییشناسی شاخهای از فلسفه در ارتباط با ماهیت و نحوه ادراک زیبایی و نازیبایی میباشد. اصطلاح زیبایی شناسی (Aesthetic) در سال 1753 توسط فیلسوف آلمانی الکساندر باوم گارتن (Alexander Baumgarten) ابداع شد، اما در اصل ماهیت زیبایی طی قرنهای متمادی توسط فلاسفه و اندیشمندان مختلف مورد مطالعه قرار گرفته است. واژه استتیک از لحاظ ریشه لغوی به معنای تحقیق در ماهیت درک حسی است. زیباییشناسی در گذشته موضوعی صرفاً فلسفی به شمار میرفت، اما از قرن نوزدهم هنرمندان نیز دیدگاههایشان را در این مورد ابراز نموده و آن را وارد مباحث هنری کردهاند. حتی در دوران اخیر اغلب این واژه را با فلسفه هنر برابر دانستهاند. از این رو میتوان گفت مخاطبین مباحث زیباییشناسی دو گروه عمده فلاسفه و هنرمندان هستند. البته حوزه معنایی زیباییشناسی بسیار وسیع است و علاوه بر هنرهای پدید آمده به دست انسان، تجارب زیباییشناسانه طبیعی را هم در بر میگیرد. هنر و زیبایی رابطه تنگاتنگی با هم دارند، بطوری که آن بخش از فعالیتهای انسان که هیجانهای درونی را به آفرینش و ستایش پدیدههای زیبا پیوند میدهد، هنر نامیده شده است. بسیاری از فلاسفه نیز هدف هنر را آفرینش اشیاء زیبا دانستهاند. نقد و روانشناسی هنر نیز اگر چه رشتههای مستقلی میباشند، اما در ارتباط با زیبایی شناسی هستند. روانشناسی هنر در بررسی مسائلی همچون واکنشهای حسی عاطفی انسان در برابر زیبایی و نقد هنر نیز در آنالیز ساختار و مفاهیم آثار هنری با زیباییشناسی سروکار دارد. در نظریه زیباییشناسی این مسأله عمده مطرح است که آیا اشیاء ماهیتاً دارای خصوصیات زیباییشناسانه هستند یا اینکه در نتیجه ادراک بر اساس یک روش خاص زیباییشناسانه زیبا به نظر میرسند. به عبارت دیگر خصوصیات زیباییشناسانه که در اشیاء مشاهده میشود، در آنها بطور ماهوی موجود است یا اینکه این خصوصیات تنها در ذهن آدمی وجود دارند. از این رو در این شاخه از فلسفه، دو مفهوم مختلف ماهیت زیباییشناسانه و ادراک زیباییشناسانه مورد بررسی قرار میگیرد. در رشتههای هنری نیز این مسأله مطرح است که چه عاملی سبب میشود یک اثر هنری یا یک شیء طبیعی زیبا به نظر برسد. در تبیین این مسأله بر اساس مفاهیم ماهیت و ادراک زیباییشناسانه، دو رویکرد وجود دارد: 1. رویکرد اول مدعی است همه آثار هنری در چیزی مشترکند و صفت مشخصی دارند که آنها را به نحوی خاص زیبا میسازد. بر این اساس برخی ادعا کردهاند، وجه مشترک همه اشیاء زیبا، کیفیت زیبایی است. 2. رویکرد دوم به جای تعمق در آثار هنری و اشیاء طبیعی مورد تحسین انسان، علاقه و اعتنایی را که انسان به این اشیاء پیدا میکند، بررسی مینماید. نظریهپردازان این رویکرد معتقدند چه بسا اشیاء هنری و زیبا هیچ خصوصیت ویژهای نداشته باشند، بلکه نگرش و علاقه زیباییشناسانه ویژهای در میان باشد که توجه انسان را اساساً به هر چیزی که مورد علاقه او باشد، معطوف میکند. اما اساساً زیبایی چیست و زیباییشناسی در معماری و بناهای ساخته شده از چه جایگاهی برخوردار است؟ آیا زیبایی معمارانه را میتوان بر اساس کیفیات زیباییشناسانه مشخص و یا کیفیات غیر زیباییشناسانه دیگر تعریف کرد؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ زیباییشناسی معماری2 انسان به حکم فطرت خود قادر به درک زیباییهای هستی، چه در طبیعت و چه در آفریدههای خویش، است. جان انسان با زیبایی پیوندی دیرینه و عمیق دارد، اما آنگاه که اراده میکند تا این جاذبه شورانگیز را توصیف نماید و آن را مورد بررسی و شناخت قرار دهد، آن را کاری بسیار دشوار مییابد. آن چنان که نیوتن میگوید: زیبایی را به جز در حدود و مرزهایی بسیار مبهم نمیتوان وصف کرد و بنابراین نمیتوان آن را به تعریف درآورد و همچنین نمیشود آن را کماً و کیفاً اندازهگیری کرد و از این رو نمیتوان آن را اساس علمی دقیق قرار داد. زیبایی اساساً دارای منشاء و خاستگاه احساسی است، بطوری که هگل مفهوم دقیق واژه Aesthetics را علم شناخت شور (Sensation) و احساس (Feeling) میداند و معتقد است استفاده از این واژه برای شناخت زیبایی مفهوم اصلی آن را نمیرساند. در عصر جدید نیز مبنای اندیشه فلسفی هنر از زیبایی به برانگیختن احساس تبدیل شده و در مطالعه جنبههای زیباییشناختی هنر توجه اصلی به سمت احساسهای به بیان در آمده و یا به سمت احساسهای برانگیخته معطوف گردیده است و عموماً هنر به عنوان وسیلهای برای بیان احساسات مطرح میگردد. بر خلاف نظر فلاسفه که هدف هنر را آفرینش اشیاء زیبا عنوان کردهاند، امروزه اعتقاد بسیاری بر این است که هنر عبارت است از بیان احساسات شخصی، زیرا در جریان فعالیتهایی که ما آنها را فعالیتهای هنری مینامیم، کارهایی خلق شده است که در هیچ یک از مفاهیم عقلایی نمیتوان زیبایشان خواند، آثاری که بیانگر احساساتی همچون وحشت، تنفر، بیزاری، ترس، بیرحمی و غرور و نیز احساسات دیگری از این دست که نامی برایشان نمیشناسیم، هستند. در پاسخ به این تناقض، منتقدان و فلاسفه اظهار میدارند که حتی زشتترین سوژهها و زنندهترین احساسها طی یک فرایند هنری به زیبایی تبدیل میشوند. با توجه به آنچه گفته شد، امروزه در مورد هنر بیشتر باور به این گرایش وجود دارد که هنر وسیلهای است برای جلوهگر ساختن احساسات عمیق در قالب زیبایی ناب. معماری نیز به عنوان یک هنر همواره با مقولههای زیباییشناختی سروکار داشته و دارد. اهمیت این مقولات به قدری است که پژوهشگران و نویسندگان زیادی بین عناصر هنری و غیرهنری محیط یعنی بین معماری و ساختمان تمایز قائل شدهاند. به عبارت دیگر هر ساختمانی اثر معماری محسوب نمیشود، بلکه اگر ساختمانی از جنبههای زیباییشناسانه برخوردار باشد، آنگاه در زمره آثار معماری قرار میگیرد. بر اساس همین نگرش، بسیاری از منتقدان بر این باور بودهاند که معیار انتقاد از معماری ضرورتاً میبایست معیاری مربوط به زیبایی باشد. اما زیباییشناسی در معماری پیچیدهتر از سایر هنرها میباشد، زیرا تجربه معماری توسط انسان با تجربه سایر هنرها متفاوت است. تجربه فضای معماری یک تجربه شخصی و مبتنی بر روانشناسی ادراک و متفاوت با تجربه مجسمهسازی یا نقاشی است، زیرا مشاهدهکننده در درون فضا قرار میگیرد و بر اساس ساختارهای فکری خود و میزان وابستگی آنها با ساختارهای موجود در فضای معماری از قبیل مصالح بکار رفته یا شرایط نورپردازی تحت تأثیر فضا قرار میگیرد. به عبارت دیگر در مطالعه اشیاء و آثارهنری، انسان مشاهدهگر و متفکر است، در حالی که در مطالعه فضای معماری، انسان جزیی از زندگی آن فضاست. از این رو میتوان گفت فضاهای معماری زمینه تجربیات زیباییشناختی را برای انسانها فراهم میآورند. این که چه چیز در محیطهای ساخته شده و طبیعی زیبا به نظر میرسد و جنبههای مختلف زیباییشناسی در معماری کدامند، همیشه بحثانگیز بوده است. علت این امر علاوه بر پیچیدگیهای یاد شده، نسبی بودن ترجیحات و سلیقههای انسان است، همان گونه که یک رنگ خاص مورد علاقه همه نیست، در مورد بناهای ساخته شده نیز سلیقههای متفاوتی وجود دارد. با این تفاسیر چگونه میتوان انواع تجربیات زیباییشناختی مربوط به معماری را تعریف و طبقهبندی نمود؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ زیباییشناسی معماری3 با توجه به آنچه در دو یادداشت قبلی مطرح گردید، درک کامل مفهوم زیباییشناسی کاری دشوار است و پیچیدگی این کار هنگامی که با معماری و بناهای ساخته شده سروکار داریم، دو چندان میشود. برای امکانپذیر ساختن درک مفهوم زیبایی در فضاهای معماری، نظریهپردازانی همچون جرج سانتایانا (George Santayana) مفهومی بنام محیط خوشایند یا لذتبخش را در کنار محیط زیبا مطرح میکنند و معتقدند محیط زیبا محیطی است که به نظارهگر آن لذت میبخشد. از آنجایی که بر اساس یافتههای روانشناسی ادراک و نیز روانشناسی محیط، شناخت عوامل موثر در ادراک خوشایند بودن محیط امکانپذیر است، با تشخیص و تدوین این عوامل میتوان انواع تجربیات زیباییشناختی مربوط به فضاهای معماری را طبقهبندی نمود. در این رویکرد از طریق بررسی ویژگیهای محیط لذتبخش و خوشایند با توجه به خصوصیات روانشناختی انسان، انواع ویژگیهای زیباییشناختی فضاهای معماری مشخص میگردد. مردم لذت را از محیطی کسب میکنند که ساختار آن الزامات مربوط به الگوهای جاری رفتار و آسایش فیزیولوژیک مورد نیاز آن را بخوبی تأمین کند، به عبارت دیگر به نیازهای فیزیولوژیکی، شخصیتی، اجتماعی و فرهنگی مردم پاسخ دهد. با فرض اینکه محیطی الزامات مربوط به الگوهای جاری رفتار و نیازهای یاد شده را بخوبی تأمین کند، آن محیط در صورتی از نظر زیباییشناختی لذتبخش است که واجد ارزشهای زیر باشد: 1. ارزشهای حسی که حاصل حسهای لذتبخشی چون لامسه، بویایی، چشایی، شنوایی و بینایی هستند. 2. ارزشهای فرمی که به لذتبخش بودن ساختار یا الگوهای محیط مربوط هستند. 3. ارزشهای نمادین یا تداعیکننده که از تصاویر ذهنی ایجاد شده از طریق ارزشهای حسی نشأت میگیرند. به عبارت دیگر محیط زیبا محیطی است که تجربیات حسی لذتبخشی را فراهم آورد، ساختار ادراکی دلپذیری داشته باشد و نمادهای لذتبخشی را تداعی کند. معنای این سخن آن است که سه مقوله برای استفادهکننده و مشاهدهکننده فضای معماری لذت بخش و دلپذیر هستند: 1. انرژیهای محرک از قبیل شدت نور، رنگ، صدا، بو و ... . 2. ویژگیهای فرمی که از طریق ساختار سطوح، بافتها، روشنایی و رنگ به محیط شکل میدهند. 3. تداعیهایی که الگوها ایجاد میکنند. سانتایانا این موارد را سه جنبه اصلی تجربه زیباییشناسی میداند و با این فرض که زیباییشناسی با تجربه زیبایی یا لذتبخش بودن محیط مرتبط است، زیباییشناسی را به سه دسته تقسیم میکند: 1. زیباییشناسی حسی (Sensory): زیباییشناسی حسی بخش مهمی از پاسخ فرد به محیط است. این در حالی است که مردم به حسهایی که از محیط کسب میکنند، توجه کافی ندارند. انسان وقتی حسها را دریافت میکند که از هنجارهای معمول خارج شده باشند و احساس خوشایند یا ناخوشایند بودن به وجود آمده باشد. به همین دلیل در برخی موقعیتها حسهای دریافتی انسان به نحو لذتبخشی برانگیخته میشود، در شرایطی چون عبور از فضاهای سایه و روشن یا ایستادن در ساحل و احساس وزش باد. 2. زیباییشناسی فرمی (Formal): زیباییشناسی فرمی مدتها دلمشغولی اصلی طراحان و در زمانهای مختلف موضوع بحث تاریخ معماری بوده است. زیباییشناسی فرمی با ساختار بصری محیط (ویژگیهای بصری و کیفیتهای ترکیبی یا هندسی محیط) سروکار دارد و موضوع اصلی آن ارزشهای اشکال و ساختارهای محیط است. این که احساس لذت از درک بعضی الگوها، تناسبات و اشکال مبنایی زیستشناختی دارد یا نه، نیز از مباحث زیباییشناسی فرمی است. 3. زیباییشناسی نمادین (Symbolic): موضوع زیباییشناسی نمادین معانی تداعیکننده و لذتبخش محیط است و با لذتی که از پیشینه ذهنی مردم یا ذهنیتی که از ساختار و ویژگیهای محیط ساخته شده ایجاد میشود، سروکار دارد. بر اساس مبانی زیباییشناسی نمادین، محیط نظامی از نمادهاست که به مفاهیم، ارزشها و معانی شکل واقعی میبخشد و آنها را برای انسان ملموس و قابل درک میکند. نویسندگان مختلف بر جنبههای متفاوتی از زیباییشناسی تأکید کردهاند. جنبههای فرمی و نمادین بیشتر مورد نظر نویسندگانی بوده است که با زیباییشناسی محیط ساخته شده سروکار دارند. به اعتقاد آنان معماری بطور سنتی با زیباییشناسی فرمی و نمادین سروکار داشته است. در میان این نویسندگان نیز برخی زیباییشناسی نمادین را مورد تأکید قرار دادهاند، زیرا معتقدند بر خلاف طراحان حرفهای که به زیباییشناسی فرمی توجه بیشتری دارند، مردم محیط را بخاطر نمادها و قابلیت تأمین فعالیتها تحسین میکنند. آنچه در این سه یادداشت به اجمال در مورد زیباییشناسی و جایگاه آن در هنر و معماری مورد بررسی قرار گرفت، تنها اشارتی گذرا و مختصر به مبحث پیچیدهای بود که بخش مهمی از مطالعات معاصر فلسفه هنر را به خود اختصاص داده است. بدیهی است قلمرو اندیشههای زیباییشناختی معاصر گسترهای پرتنوع است که نیازمند پژوهش و نقادی عمیق و همه جانبه میباشد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده