رفتن به مطلب

شکار حقیقت...


ارسال های توصیه شده

دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت .

اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را .

اولی گفت : آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جستجوی حقیقت دوید آنگاه دوید و فریاد برآورد : من شکارچی ام ، حقیقت شکار من است .

او راست می گفت : زیرا حقیقت غزال تیز پایی بود که از چشم ها می گریخت .

اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می گشت ، دست هایش به خون آغشته بود . شتاب او تیر بود وهمیشه پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود .

خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود اما حقیقت غزالی است که نفس می کشد . این چیزی بود که او نمی دانست ...

دیگری نیز در پی صید حقیقت بود اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت : خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه ای می کارم تا صبوری بیاموزم .

و دانه کاشت ، سال ها آبش داد و نورش داد و عشق داد .

زمان گذشت و هر دانه ، دانه ای آفرید و هزار دانه ، هزاران دانه آفرید .

زمان گذشت و شکیبایی سبزه زار شد و غزالان حقیقت خود به سبزه زار او آمدند بی بند و بی تیر و بی کمان .

و آن روز ، مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود ، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید .

پس با دست خونی اش دانه ای در خاک کاشت ...

 

 

 

همیشه بهترین راه را برای پیمودن می‌بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم. پائولو کوئیلو

  • Like 11
لینک به دیدگاه

وذکر داستان همیشگی عادتهای روزمره

عادتهای خوب عادتهای بد

ادمهای همیشه خوب

ذهنیتهایی که دوست ندارن روشنگری کنن

وقصه بی سرانجام انسانها

  • Like 5
لینک به دیدگاه
من چند ساله دارم سعی میکنم صبور باشم فکر کنم یه ذره موفق شدم:w16:

اورین اورین:w16::w16:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من چند ساله دارم سعی میکنم صبور باشم فکر کنم یه ذره موفق شدم:w16:

 

تو میتونی آبجی من میدونم:ws3:

منم که بیخیال شدم چند ساله:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...