حسام الدين 52 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۸۹ فايده استغفار استغفار، يعني طلب مغفرت و آمرزش الهي براي گناهان. اين استغفار اگر درست انجام بگيرد، باب برکات الهي را به روي انسان باز ميکند. همه آنچه که يک فرد بشر و يک جامعه انساني از الطاف الهي احتياج دارد- تفضلات الهي، رحمت الهي، نورانيت الهي، هدايت الهي، توفيق از سوي پروردگار، کمک در کارها، فتوح در ميدانهاي گوناگون- به وسيله گناهاني که ما انجام ميدهيم، راهش بسته ميشود. گناه، ميان ما و رحمت و تفضلات الهي، حجاب ميشود. استغفار، اين حجاب را برميدارد و راه رحمت و تفضل خدا به سوي ما باز ميشود. اين، فايده استغفار است. انسان غافل، هرگز به فکر استغفار نميافتد؛ اصلاً به يادش نميآيد که گناه ميکند؛ غرق در گناه است؛ مست و خواب است؛ واقعاً مثل آدمي است که در خواب حرکتي انجام ميدهد. ... استغفار، در واقع جزيي از توبه است. توبه هم يعني بازگشت به سوي خدا. بنابراين، يکي از ارکان توبه، استغفار است؛ يعني طلب آمرزش از خداي متعال. اين، يکي از نعمتهاي بزرگ الهي است. يعني خداوند متعال، باب توبه را به روي بندگان باز کرده است، تا اينها بتوانند در راه کمال پيش بروند و گناه، آنها را زمينگير نکند؛ چون گناه، انسان را از اوج اعتلاي انساني ساقط ميکند. هر کدام از گناهان، ضربهاي به روح انسان، صفاي انساني، معنويت و اهتراز روحي وارد ميآورند و شفافيت روح انسان را از بين ميبرند و آن را کدر ميکنند. گناه، آن جنبه معنويتي که در انسان هست و مايه نمايز انسان با بقيه موجودات اين عالم ماده است، او را از شفافيت مياندازد و به حيوانات و جمادات نزديک ميکند. 1 گناه انسان را زمينگير ميکند گناهان در زندگي انسان، علاوه بر اين جنبه معنوي، عدم موفقيتهايي را نيز به بار ميآورند. بسياري از ميدانهاي تحرک بشري وجود دارد که انسان به خاطر گناهاني که از او سرزده است، در آنها ناکام ميشود. اينها البته توجيه علمي و فلسفي و رواني هم دارد؛ صرف تعبّد يا بيان الفاظ نيست. چهطور ميشود که گناه، انسان را زمينگير ميکند؟ مثلاً در جنگ اُحد، به خاطر کوتاهي و تقصير جمعي از مسلمين، پيروزي اوليه تبديل به شکست شد. يعني مسلمين، اول پيروز شدند، ولي بعد کمانداراني که بايد در شکاف کوه مينشستند و پشت جبهه را نفوذ ناپذير ميکردند، به طمع غنيمت، سنگر خودشان را رها کردند و به طرف ميدان آمدند و دشمن هم از پشت، اينها را دور زد و با يک شبيخون، حملهاي غافلگيرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود. شکست اُحد، از اينجا به وجود آمد. در سوره آلعمران، شايد ده، دوازده آيه و يا بيشتر، راجع به همين قضيه شکست است. چون مسلمانان از نظر روحي، به شدت متلاطم و ناآرام بودند، اين شکست براي آنها خيلي سنگين تمام شده بود. آيات قرآن، آنها را هم آرامش ميداد، هم هدايت ميکرد و هم به آنها تفهيم مينمود که چه شد شما اين شکست را متحمل شديد و اين حادثه از کجا آمد. تا به اين آيه شريفه ميرسد که ميفرمايد: «انّ الذين تولّوا منکم يوم التقي الجمعان انّما استزلّهم الشيطان ببعض ما کسبوا». يعني اينکه ديديد عدهاي از شما در جنگ احد، پشت به دشمن کردند و تن به شکت دادند، مساله اينها از قبل زمينهسازي شده بود. اينها، اشکال دروني داشتند. شيطان، اينها را به کمک کارهايي که قبلاً کرده بودند، به لغزش وادار کرد. يعني گناهان قبلي، اثرش را در جبهه ظاهر ميکند؛ در جبهه نظامي، در جبهه سياسي، در مقابله با دشمن، در کار سازندگي، در کار تعليم و تربيت، آنجايي که استقامت لازم است، آنجايي که فهم و درک دقيق لازم است، آنجايي که انسان بايد مثل فولاد بتواند ببرّد و پيش برود و موانع جلوي او را نگيرد. البته گناهاني که توبه نصوح و استغفار حقيقي، از آنها حاصل نشده باشد. در همين سوره، آيه ديگري هست که آن هم به صورت ديگري، همين معنا را بيان ميکند. قرآن ميخواهد بگويد، تعجبي ندارد که شما شکست خورديد و در جبهه جنگ، برايتان مشکلي پيش آمد. از اين قبيل چيزها، پيش آمد. از اين قبيل چيزها، پيش ميآيد و قبلاً هم پيش آمده است. ميفرمايد: «و کاين من نبيّ قاتل معه ربيّون کثير فما و هنوا لما اصابهم في سبيلالله و ما ضعفوا و استکانوا». يعني چه خبر است، شما از اينکه در جنگ احد، شکستي برايتان پيش آمده است و عدهاي کشته شدهاند، همه متلاطم و ناراحت شدهايد و بعضيها احساس ضعف و يأس ميکنيد. نه، براي پيامبران قبلي هم در ميدان جنگ حوادثي پيش ميآمد که به خاطر آنچه که پيش ميآمد، احساس ضعف و سستي نميکردند. بعد ميفرمايد: «و ما کان قولهم الّا أن قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا». يعني در گذشته، وقتي اصحاب و حواريون پيامبران، در جنگها و حوادث گوناگون، دچار مصيبتي ميشدند، روي دعا به جانب پروردگار مينمودند و عرض ميکردند: «ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا»: خدايا! گناهان و زياده رويها و بيتوجهيهايي که در کار خودمان کرديم، آنها را بيامرز. اين، در واقع نشان ميدهد که حادثه و مصيبت، از آنچه که خود شما با گناهان فراهم کرديد، ناشي ميشود. 2 اثر گناه در فرد و در اجتماع گناهاني که انسان انجام ميدهد، اين تخلفهاي گوناگون، اين کارهايي که ناشي از شهوتراني و دنياطلبي و طمعورزي و حرص ورزيدن به مال دنيا و چسبيدن به مقام دنيا و بخل نسبت به داراييهاي موجود در دست آدمي و نيز حسد و بخل و حرص و غضب است، بهطور قطعي دو اثر در وجود انسان ميگذارد: يک اثر، معنوي است که روح را از روحانيت مياندازد، از نورانيت خارج ميکند، معنويت را در انسان ضعيف ميکند و راه رحمت الهي را بر انسان ميبندند. اثر ديگر اين است که در صحنه مبارزات اجتماعي، آنجايي که حرکت زندگي احتياج به پشتکار و مقاومت و نشان دادن اقتدار اداره انسان دارد، اين گناهان گريبان انسان را ميگيرد و اگر عامل ديگري نباشد که اين ضعف را جبران بکند، انسان را از پا در ميآورد. البته گاهي ممکن است عاملهاي ديگري- مثل يک صفت و يا کار خوب- در انسان باشد که جبران بکند- بحث بر سر آن موارد نيست- اما گناه، فينفسه اثرش اين است. 3 انسان غافل، هرگز به فکر استغفار نميافتد؛ اصلاً به يادش نميآيد که گناه ميکند؛ غرق در گناه است؛ مست و خواب است؛ واقعاً مثل آدمي است که در خواب حرکتي انجام ميدهد. غفلت، بزرگترين دشمن انسان يک مطلب اين است که اگر بخواهيم استغفار و اين نعمت الهي را به دست بياوريم، دو خصلت را بايد از خودمان دور کنيم: يکي غفلت و ديگري غرور. غفلت، يعني انسان بکلي متوجه و متنبّه نباشد که گناهي از او سر ميزند؛... به هر حال، اين نوع آدمها در دنيا و در ميان افراد انسانها هستند که غافلند و گناه ميکنند؛ بدون اينکه متوجه باشند. خلافي از آنها سر ميزند. دروغ ميگويد، توطئه ميکند، غيبت ميکند، ضرر ميرساند، شرّ ميرساند، ويراني درست ميکند، قتل مرتکب ميشود، براي انسانهاي گوناگون و بيگناه پاپوش درست ميکند، در افقهاي دورتر و در سطح وسيعتر، براي ملتها خوابهاي وحشتناک ميبيند، مردم را گمراه ميکند، اصلاً متنبّه هم نيست که اين کارهاي خلاف را انجام ميدهد. اگر کسي به او بگويد که گناه ميکني، ممکن است از روي بيخيالي، قهقههاي هم بزند و تمسخر کند: گناه؟ چه گناهي! بعضي از اين افراد غافل، اصلاً به ثواب و عقاب عقيدهاي ندارند. بعضي به ثواب و عقاب هم عقيده دارند؛ اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نيستند که چه کار ميکنند. اگر اين را در زندگي روزمره خودمان قدري ريز کنيم، خواهيم ديد که بعضي از حالات زندگي ما، شبيه حالات غافلان است. غفلت، چيز خيلي عجيب و خطر بزرگي است. شايد واقعاً براي انسان، هيچ خطري بالاتر و هيچ دشمني بزرگتر از غفلت نباشد. بعضيها، اينطورند. انسان غافل، هرگز به فکر استغفار نميافتد؛ اصلاً به يادش نميآيد که گناه ميکند؛ غرق در گناه است؛ مست و خواب است؛ واقعاً مثل آدمي است که در خواب حرکتي انجام ميدهد. لذا اهل سلوک اخلاقي، در بيان منازل سالکان در مسلک اخلاق و تهذيب نفس، اين منزل را که انسان ميخواهد از غفلت خارج بشود، ميگويند منزل «يقظه»؛ بيداري. 4 منبع: راهبردها در کلام رهبر لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده