mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۸۹ «آموزه های چگونه بايد زیستن»، تقسیم می شود به دو آموزه : یکی آموزه های «چگونه بايد زیستن ارزشی » دوم آموزه های «چگونه بايد زیستن نفع گرایانه آموزه چگونه بايد زیستن ارزشی در راست گفتن و دروغ نگفتن (به اعضاء خانواده و فامیل و دوستان و طرف های قرارداد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و غیره). چه در مواردی که راست گفتن برای تشخيص گوینده، منافعی ببار می آورد و یا در مواردی که برای گوینده منافعی در بر ندارد بلکه منافعی را از او دفع هم می کنند مانند آنکه فروشنده کالا معایب کالای خود را بگوید و با اين راستگويي درآمدي را که سزاوار او نیست از او، دور می کند. اشکال : ممکن است کسی بگوید تمام این موارد را عقل درک می کند و نیازی در شناخت آنها به دین و ایمان بخدا و قیامت نیست. پاسخ : اولاً باید توجه داشت که در اخلاقیات بالاخص برای کسانیکه تنها بخاطر منافع شخصی شان تصمیم می گیرند اعتقادات واقعی دین به خدا و قیامت می تواند فرد را به صداقت در چنین مواردی وادار کند و از دست دادن منافع شخصی شان در چنین مواردی در دنیا و در مقابل پاداش اخرتی و ابدی برای آنها معقول و قابل توجیه بیاید حتی اگر کاملاً هدف گوینده کسب منافع شخصی باشد و به ندای وجدان اخلاقی بی اعتنا باشد اما بخاطر کسب سعادت ابدی در آخرت به چنین مواردی ظالمانه علیه دیگران، ممكن است اقدام نکند (مگر آنکه به دروغ ادعای اعتقاد بخدا و اخرت کند) و در چنین مواردی که نمونه هایی از باب مشتی از خروار است که گذشت، تنها دین می تواند با ایجاد انگیزه اعتقاد به قيامت، موجب صداقت گردد و گر نه چگونه دولت و حکومت می تواند در خانواده و صحبت با همسر و فرزندان، ضامن اجرای صداقت باشد و یا در فامیل و دوستان می تواند ضامن صداقت باشد و ميان آنها ايجاد محبت و نيكوكاري كند. و یا در قراردادهای کلان به نمایندگی از طرف دولت و یا دیگران، از گرفتن رشوه مخفیانه از دادن شهادت دروغ خودداری کند و. .. آیا پلیس که ابزار و چشم دولت است می تواند در تمام این موارد، حضور پیدا کند و حتی در آنجا که حضور دارد با چشم پوشی از منافع کلان، تخلف نکند بدون آنکه بخدا و قیامت ایمان داشته باشد بلاخص همچون بسیاری از مردم به ندای وجدان هم بی اعتناء باشد بالاخص اگر همچون ماده گرایان و حس گرایان به حسن ذاتی عدالت و حقوق طبیعی و قبح ذاتی کذب و فساد و تجاوز به حقوق دیگران هیچ اعتقادی نداشته باشد و در عین حال در صورت حفظ صداقت خود، منافع بزرگ شخص خود را در معرض نابودی، به نفع مردم قرار دهد. اینجااست که اعتقاد به ارزش های ثابت اخلاقی و نیز ایمان واقعی و باطنی به خدا و قیامت، تاثیر خود را می تواند نشان دهد و در جائی که هیچ انگیزه مادی و این جهانی برای صداقت در انسانهای خودخواه نیست ایمان بخدا و قیامت مؤثر افتد. ثانیاً چگونه می توان گفت اخلاق حسنه برای همه بدیهی است گر چه اصول اخلاق، عقلی است و حقوق طبیعی را عقل درک می کند (و عمل به آن را بجا و تجاوز به آنرا نابجا و زشت می داند و ما در کتاب فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق آنرا مفصلاً اثبات کردیم. ) اما اینطور نیست که تثبیت آنها برای همه (مخصوصاً در موارد جزئی و شخصی و موارد تزاحم میان مصادیق احکام اخلاق) هیچ نیازی به راهنمائی های خداوند نباشد در حالیکه مشاهده می کنیم بسیاری از فیلسوفان در ادراک عقلی اخلاق نیک سردرگم هستند یا به خطاء رفتند کسانی همچون اپیکور و هلوتیوس و بنتام و بنتامیان خواستند اخلاق را به نفع گرائی محض کاهش دهند چه نفع شخصی و یا نفع نوعی برای عامل اخلاقی و یا برای اکثریت جامعه اما به بن بست برخوردند و در تشخیص مصادیق سردرگم شدند علاوه بر آنکه نفع اکثریت جامعه برای عامل (که براساس نفع خود، عمل می کند) انگیزه ندارد و یا پوزینیوسیتها که در توجیه و تفسیر رفتار اخلاقی میان «نفع گرائی» و «ابراز احساسات» (شخصي و سلیقه های خودخواهانه )، گم شدند و یا پست مدرنها و ساختار شکنان که به تناقض گوئی افتادند و یا دورکیم و دورکیمیان از جامعه شناسان و تاریخ گرایان که خوب اخلاقی را به آنچه که جامعه خوب می داند (و بد اخلاقی را به آنچه که جامعه بد می داند) تعريف و تفسير كردند که «خوب دانستن» در اینجا نزد تاریخ گرایان و دورکیمیان، علت خوبی عمل است نه اينكه عمل ذاتاً خوب است و ذات عمل را بدون صفت خوبی و بدی می دانند، چگونه به تناقض گوئی افتادند و گفتند «بنابراین مکتب ما، خوب است آدم کشی را پیش مردم بد بنمائیم تا آدم کشی ترک شود و امنیت کامل به جامعه برگردد» در حالیکه این گفته، مکتب آنها را نقض میکند و در خود تناقض دارد زيرا اگر طبق مکتب آنها، «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست و هیچ عملی ذاتاً بد» چرا ما مردم را از آدم کشی منع کنیم تا امنیت به دست بیاید مگر به قول شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً بد نیست» یعنی آدم کشی هم ذاتاً بد نیست و مگر شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست» یعنی امنیت هم ذاتاً خوب نیست «اگر هیچ عملی ذاتاً خوب و هیچ عملی ذاتاً بد نداریم» چرا آدم کشی را بد بنمائیم اگر آدم کشی ذاتاً بد نیست چرا آنرا بد بنمائیم و چرا آنرا خوب ننمائیم تا طبق مکتب شما، آن خوب شود زیرا خوب در مکتب شما یعنی چیزی را که مردم خوب می دانند یعنی طبق مكتب شما اگر آدم کشی را هم مردم خوب بدانند، آدم كشتن می شود خوب، اگر امنیت را هم بد بدانند، امنیت می شود بد. خلاصه اینکه چرا در مجلس های قانون گذاری کارهای مفید را تصویب می کنند با آنکه شاید نوع مردم بدانند مفید و خوب است زیرا می خواهند رسمیت قانونی پیدا کند دیگر چون و چرای گروهی عمل به آنرا، مخدوش نکند بنابراین گر چه اصول اخلاق عقلی است اما خداوند آنها را در اوامر و تکالیفی بیان می کند تا برای همه مردم مؤمن، قانونی و شرعی گردد و از چون و چرا نزد مؤمنین بیرون بیاید و انگيزه دين نيز براي انجام آنها پيدا شود. انسان شناسی اگوست کنت : الف - هابز مدعی است که محرک افراد فقط جلب نفع و خودخواهی است اما او اشتباه می کند. هر فردی علاوه بر تمایلات خود خواهانهاش، غرائز نوع دوستانه ای دارد که بر مبنای دوست داشتن اجتماع استوار است. ب - با این وصف «فرد نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی طبیعیاش، بدان پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست» در سیاست بایستی بدین موضوع توجه کامل داشت. از ــــ ترجمه کتاب فلاسفه بزرگ صفحه 408 قاضی فرانکفورتر : .... «اعتقاد دین از درک تشخیص نارسائی «عقل» به عنوان وسیله ای برای پیوند دادن افراد آدمی به انسانهای همنوع او، و همچنین جهان، سرچشمه می گیرد». نیاز به دین : اگوست كنت : «احیای اخلاقی و دیني برای جامعه لازم است» . نیاز بشر به مذهب و روحانیت نزد اگوست کنت : «بارزترین نتیجه جامعه شناسی از این قرار است : مهمترین عامل در تحول بشریت همیشه «مذهب» بوده است که در هر تاریخی در دنیا انسانها را بین خودشان پیوند می دهد و در نتیجه بجامعه نظم و تعادل و سلامتی می بخشد. » نیاز جامعه به روحانیت نزد اگوست کنت : «این نکته شایان تذکر است که مباحثات در باره تقسیم قوا، یگانه چیزی که بدان پرداخته اند، نیز بسیار سطحی بوده. زیرا تقسیم بزرگ به «قوه روحانی» و «قوه جسمانی» را که سیستم قدیم در سیاست عمومی وارد کرده بود از نظر دور داشته اند. و چون توجه تماماً بطرف قسمت عملی تجدید سازمان اجتماعی معطوف گردیده، طبعاً به این عجائب المخلوق که دستگاه حکومتی بدون قوه روحانی است منجر گردیده، که اگر بتواند قابل دوام باشد، یک تغيير قهقرائی واقعی بطرف بربریت است. پس قوه روحانی، حکومت بر عقیده یعنی برقراری و حفظ «اصولی که بایستی بر روابط مختلف اجتماعی»، حاکم باشند هدف و مقصد خود قرار داده. ... پس وظیفه اصلی آن، اداره عالیه تربیت است خواه عمومی باشد خواه خصوصی. اما بخصوص تربیت عمومی در وسیع ترین معنای آن که عبارت از سیستم کامل افکار و عادات لازم جهت مهیا کردن افراد برای نظام اجتماعی که در آن بایست زیست کنند و برای اینکه حتی المقدور هر یک از آنها را برای وظیفه خاصی که باید در جامعه انجام دهند آماده نمایند. و در این عمل بزرگ اجتماعی است که کار قوه روحانی بیشتر از همه مشخص میگردد، زیرا این کار منحصراً در صلاحیت اوست. » نقد و بررسي ما بر اگوست کنت : نکته ای را که آقای اگوست کنت و بسیاری دیگر از اومانیست های ملحد همچون فوئر باخ اشتباه کرده اند این تفکر است که خیال کرده اند «خدا نیازمند عبادت و اطاعت است و دین الهی، خدمت بخدا است اما هدف اومانیسم، منافع بشر و مصالح بشر است» در حالیکه اگر درست آنها، خدا و دین واقعاً و کاملاً الهی را می شناختند، متوجه می شدند که خداوند بی نیاز است و هیچ احتیاجی به عبادت ما و اطاعت ما، ندارد و تمام دستورات الهی، حتی عبادات بخاط مصالح و منافع خود بشر است. و این ما بشرها هستیم که نیاز به راهنمائی خدا و اطاعت از دستوراتاش داریم زیرا او بی نیاز است بی نیاز از ما و کارهای ما اما از آنجا که حکیم و دانا بهمه چیز و مهربان تر از پدر و مادر است ما را به آنچه به صلاح و نفع مان است راهنمائی می کند و دین الهی با یادآوری ما نسبت به خدای مختار و حکیم و مهربان تر از پدر و مادر، روحیه ما را آنطور که اگزیستانسیالیسم گفته تقویت می کند و آن طور که فروید گفت آرامش می بخشد و آنطور که ویلیام پالی گفته با اعتقاد به بهشت و دوزخ به سمت عدالت و دوستی بهمدیگر گرایش می دهد و میان آنها وحدت می بخشد آنطور که شرحش گذشت و به تعالی دهندگی دين و وحدت بخش آن حتی انسانهای اندیشمند بی دین همچون آگوست کنت و راسل و غیر اعتراف کردند و دین را برای بشر لازم دانستند و به اعتراف خود آقای آگوست کنت، بزرگترین انقلابها و تحولات جامعه بشری توسط دین انجام گرفته و می گیرد. و اگر دین و روحانیت نباشد یا کم رنگ شود جامعه بسمت بربریت سیر می کند و همچون ابرقدرتهای فعلی جهان پس از براه انداختن دو جنگ بزرگ جهانی و کشته شدن بیش از سی میلیون انسان و معلول شدن شصت میلیون انسان در قضیه کوبا میان رهبران آمریکا و شوروی سابق نزدیک بود. جنگ جهانی سوم بوقوع بپیوندد و نسل بشر به قول آقای راسل نابود شود و اینک نیز جنگها و درگیریها و مظلوم کشی های موجود در جهان نیز با تحریک و حمایت آنها و بالاخص سران آمریکا و اروپا انجام می گیرد و این نيست مگر «قانون جنگل و بربریتی» که آگوست کنت با ضعف «روحانیت و دین»، پیش بینی می کرد. و «کشتار و خونریزی» که این بشر پیشرفته به علم تجربی و تکنولوژی، اما ضعیف الایمان كرده است در طول تاریخ بشریت، سابقه نداشته است. خلاصه هدف ادیان الهی و بندگی خدا آنطور که آورندگان آنها و کتب آسمانی می گوید و انبیاء و پیروان بحق آنها نیز عمل کرده اند همان انسان سازی و عمل باخلاق نیک و ایجاد برادری و برابری میان انسانها بوده و هست و تا بشر به اعتقاد بخدا و قیامت در باطن و عمل (نه در تنها شعار و حرف) و پیروی از انبیاء و دین واقعاً و کاملاً الهی روی نیاورد از این بدبختی موجود، رهائی هرگز نخواهد یافت. ژاک مارتین :1882 ـــــ «انسان گرائی راستین، خدامدارانه است» ـــــ (کتاب سیر فلسفه در اروپا ـــــ تالیف آوی ترجمه علي اصغر حلبي ـــــ صفحه 474) سوره بقره آیه 30 – هدف عبادت خدا كردن، انسان شدن، با تقوي شدن است. اعبدوا ربکم (الذی خلقکم و الذین من قبلکم )، لعلکم تتقون خدای خود (و قبل از خود) را بپرستید تا پرهیزگار شود انبیاء آمدند تا عدالت را در میان بشر بگسترانند لیقوم الناس بالقسط رسول خدا (صلي الله عليه و آله) : ان بعثت لاتمم مکارم الاخلاق امام صادق در فلسفه بعثت انبیاء میفرماید : «انبياء عاقل ترين بشرها و صالح ترين آنها بوده اند» حكماءٌ مودّبين بالحكمة سید محمد رضا علوی سرشکی لینک به دیدگاه
jooya 21 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۸۹ «ل : مشاهده می کنیم بسیاری از فیلسوفان در ادراک عقلی اخلاق نیک سردرگم هستند یا به خطاء رفتند کسانی همچون اپیکور و هلوتیوس و بنتام و بنتامیان خواستند اخلاق را به نفع گرائی محض کاهش دهند چه نفع شخصی و یا نفع نوعی برای عامل اخلاقی و یا برای اکثریت جامعه اما به بن بست برخوردند و در تشخیص مصادیق سردرگم شدند یک چند مثال از این سردرگمی ها و بن بست ها بفرمایید جویا لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده