mohsen-gh 405 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۸۹ انسان شناسی و اقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها مشخصات انسان : باید توجه داشت که امتیاز انسان از حیوان، تنها به «داشتن قدرت تعقل» نیست بلکه با «نداشتن بسیاری از چیزهای دیگر» نیز همراه است همچون : 1- «نداشتن توان کافی در سازش با محیط» مثلاً بدنی دارد بدون پوست ضخیم و پشم زیاد که بتواند او را در مقابل سرما و گرما و زندگی در محیط طبیعی راحت بگذارد و لذا ناچار به تهیه مسکن و لباس و غیره می شود. و نیز2- «نداشتن بدنی قوی» و چنگ و دندانی قوی که او را از خطر حیوانات درنده مصون بدارد و نیز نداشتن معده ای قوی که بتواند هر گوشتی را و هر گیاهی را بدون پختن براحتی هضم کند و نیز 3- «نداشتن علمی غریزی» برای تهیه خوراک و ساختن مسکن و گذراندن زندگی در حالیکه حیوانات با وجودی که بقدر انسان نیازمند به کار برای سازش با محیط و تهیه طعام و دفع خطر از خود نیستند. بطور غریزی آن مقدار نیاز که به کار دارند، می دانند و بطور کلی، در جلب منافع و دفع خطر از خود، علمی غریزی دارند در حالیکه انسان ای که خود را اشرف مخلوقات می داند چنین علمی ندارد گوسفند و گرگ و غیره هم بطور غریزی همدیگر را می شناسند و هم از زمانیکه به دنیا می آیند می توانند راه بروند و نیز مورچه، موریانه، زنبور عسل، روباه و پرندگان مهاجر و غیره بطور غریزی به علوم ایکه نیاز دارند مجهزاند اما انسان فاقد علوم غریزی است. و از همه مهمتر اینکه حیوانات بطور غریزی، وظائف خود را انجام می دهند و بطور قهری و جبری، به روش نوع خود، زندگی می کنند و هرگز از آن روش، تخلف نمی کنند. اما انسان در مقابل غرائز خودخواهانه همچون احساس گرسنگی و تشنگی و غریزه جنسی که با انگیزه خودخواهانه انجام می گیرد دارای عقلی است که او را به «حقوق طبیعی و خیرخواهی و نوع دوستی و. ..»، خوبی را باو نشان می دهد و در مواردی که غرائز خودخواهانه انسان برخلاف عقلاش یعنی برخلاف حقوق طبیعی و نوع دوستی قرار می گیرد کاملاً انسان، آزاد و مختار است کدام را انتخاب کند. ممکن است مطلقاً دنبال غرائز خودخواهانهاش برود و همچون گرگی به جان همنوعان خود بافتد و یک جنایتکار تمام عیار شود همچنانکه ممکن است دنبال عقلاش برود و از غرائز، در چنین مواردی، اطاعت نکند. انسان «فاعل مختار» است در حالیکه حیوانات فاعل مختار نیستند و بطور جبر، دنبال غرائز خود میروند انسان بطور غریزی، روش زندگی کردن خود را نمی داند و نیازمند به آموزش است و آن مقدار هم که می آموزد می تواند معصیت کند و گاهي هم بخاطر خودخواهی معصیت، می کند و لذا علاوه بر اينكه نیازمند به آموزش است همچنین نیازمند به «حکومت و دین» است تا او را از معصیت و ستمگری منع کند. اما حیوانات، روش زندگی کردن خود را بطور غريزي و فطري می دانند و آن مقدار که بطور غریزی می دانند بطور غریزی هم عمل می کنند و امکان مخالفت با روش زندگی نوعی خود را که غریزی است ندارند لذا نیاز به آموزش روش زیستن ندارند و نیز نیاز به حکومت و دین هم براي اجراء ندارند. اما «انسان» (بعکس حیوانات) چنین علمی غریزی و عمل کردنی غریزی را ندارد در نتیجه هم «نیازمند به آموزش روش و شیوه زندگی کردن است» و هم نیازمند به حکومت (ضامن اجرائی عمل به این روش ) و هم (بخاطر خطاء آموزش های بشری در روش زیستن در بعضي از موارد و ضعف حکومت های بشری در اجراء کامل آنها، نیازمند به دین الهی هست تا با آموزه های الهی مستند به علم مطلق خدا، خطاء های خود را در آموزش روش زندگی کردن، اصلاح کند و با ایمان بخدا، درون خود را نیز اصلاح نماید تا مجری حكومت نیز عدالت را مراعات کند و مردم نیز در غیاب ديد پليس عمل کند. و هم بخاطر جبران ضعف های درونی اش، نیازمند به شناخت «خداوند عادل و مهربان» است یعنی اعتقاد بخدا و قیامت است همانطور که فلسفه اگزیستانسیالیسم و روانشناس به آن توجه داشته است سید محمد رضا علوی سرشکی لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده