spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۸۹ «روایتگر مسیح زرد» «اوژن آنری پل گوگن» نقاش فرانسوی پیشتاز در سبک پسادریافتگری بود. گوگن تا سی و پنج سالگی شغلش دلالی سهام بود و در یکشنبهبازار نقاشی میکرد و میفروخت. بورس پاریس که ورشکست میشود، او تا بیست سال بعد که در تنهایی و انزوا بمیرد، خودش را وقف نقاشی میکند. تهیدستی او را تا پوستر چسباندن روی دیوارها و کار کارگری در کانال پاناما میکشاند. به خاطر ارزانی و به دعوت یکی ازدوستان سه، چهار سالی به روستایی میرود به نام «برتون» که در کشور خودش فرانسه واقع است و مدتی با چند نقاش از ملیتهای دیگر مراوده میکند و شیوهی شخصیش را که متکی است به زمینههای خالص رنگی و خطوط موکد اما نازک در لبهها و ساده کردن اشکال، پیریزی میکند تفاوت کار او با «ون گوک» که بهطور عمومی از زمینههای غیریکنواخت و خطوط قطور در لبه اشیای نقاشیش استفاده میکند در همین است. مادربزرگ گوگن به نام «فلورا تریستان» نویسنده و دوست صمیمی «ژرژسان» بود، مادر گوگن در پرو متولد شد ولی اصلیت او اسپانیایی است، پدر گوگن بهنام «کلولس گوگن» به عنوان روزنامهنگار فرانسوی در آمریکای جنوبی عاشق مادر گوگن شد و چون کلولس گوگن از مخالفان ناپلئون سوم بود، در دماغهی ماژلان به طریق مرموزی به قتل رسید و گوگن در سه سالگی یتیم شد. گوگن پس از فوت پدر به اتفاق مادر و خواهرش به «لیما» رفت و در ویلای بزرگ عموی خود در کشور پرو اقامت گزید، چهار سال اقامت در پرو خاطرات شیرینی در مخیله گوگن باقی گذارد بهطوری که همواره میگفت «من هنوز خاطرات پرو، خانه بزرگ، کلیسای زیبا با گنبد چوبی، کلفت سیاهی که از من پذیرایی میکرد و نوکر چینی که بادقت لباسهای ما را اطو میکرد را همواره به یاد دارم». در سال 1855 گوگن پس از مراجعت به فرانسه، وارد آموزشگاه دینی اورلئان شد. در سن 17 سالگی وقتی تحصیلات او خاتمه پذیرفت در یکی از کشتیهای تجاری استخدام و به «ریودوژانرو» رفت، وقتی از این سفر بازگشت، مادرش فوت کرده و خانه شخصی آنها در سنکلود آتش گرفته و همچنین خواهر او نیز با یک مرد ثروتمند اهل کشور کلمبیا ازدواج کرده بود، گوگن بیپول، و بی پشت و پناه به یکی از دوستان قدیمی خود پناه برد. وی او را به رییس یکی از بانکها معرفی و رییس بانک نیز گوگن را به عنوان کارمند بانک استخدام کرد، پس از آن دیگر مسافرتهای دور و دراز گوگن را جذب نکرد و او به یک زندگی ساده بورژوازی راضی بود. تمام اعضای بانک از طرز کار، دقت و دیسیپلین او رضایت داشتند و در نتیجه وضع گوگن روز به روز بهتر میشد. در بانک گوگن با مردی بهنام «امیل شوفنکر» آشنا و دوست شد، امیل شوفنگر در محله «مونت پارناس» کارگاهی داشت که عصرها پس از اینکه از بانک فراغت حاصل میکرد در این کارگاه به نقاشی میپرداخت، معاشرت دایمی گوگن با امیل شوفنگر علاقهی گوگن را نسبت به نقاشی زیاد کرد، در سال 1873 بود که معاشرت گوگن با امیل شوفنگر سرنوشت گوگن را بهطور کامل تغییر داد، زیرا شوفنگر موفق شد که نه فقط به گوگن نقاشی بیاموزد بلکه ذوق هنری او را بپروراند. در همین اوان دو دختر دانمارکی برای اقامت موقت به پاریس آمدند و در همان پانسیونی که گوگن اقامت داشت اقامت گزیدند، یکی از آن دو به نام «میت گاد» مورد علاقه گوگن واقع شد، در این موقع گوگن که جوانی خوشاندام و باهوش بود، کمکم به فکر ازدواج افتاد، مراسم ازدواج آنها در نوامبر سال 1873 در کلیسای «لوتر» منعقد شد. یک زندگی زناشویی آرام بین گوگن و همسر دانمارکی او شروع شد و دارای فرزندانی نیز شدند. گوگن بعدازظهرها برای تماشای نمایشگاههای نقاشی هنرمندانی نظیر «برنهایمولارد» به خیابان لافیت میرفت و خود نیز برای خالی نبودن عریضه به تشویق شوفنکر هی به نقاشی میپرداخت، یک روز شوفنکر ناگهان مشاهده کرد که قریحه گوگن در نقاشی بینظیر است و همین امر سبب میشود که هر وقت شوفنکر برای نقاشی مناظر طبیعی به اطراف پاریس میرفت گوگن را با خود میبرد. در سال 1876 گوگن با شک و تردید تصمیم گرفت یکی از تابلوهای خود را برای قضاوت به سالن نقاشی پاریس بفرستد. چند هفته پس از آن با تعجب مشاهده کرد که ژوری سالن نقاشی پاریس، همان ژوری که تابلوهای نقاشیهای امپرسیونیست امثال سزان را رد کرده بود تابلوی گوگن را قبول کرده است. این موضوع گوگن را وادار کرد که فعالیت خود را در بانک شدت دهد و در اثر رفت و آمد در بورس پاریس و معاملات تجارتی دیگر وضع مالی گوگن روز به روز بهتر و همین امر سبب شد که گوگن بتواند آپارتمان بهتری نزدیک کارگاه نقاشی و مجسمهسازی اجاره کند. اجاره این آپارتمان بهطور کامل مقدرات و سرنوشت گوگن را به طرف عالم هنر کشاند، زیرا در این آتلیه بود که گوگن یک روز با «پیسارو» نقاش معروف آشنا شد. پیسارو در ملاقاتهای دوم و سوم به نبوغ خارقالعاده گوگن پی برد و به او پیشنهاد کرد که برای پیشرفت بیشتر چهرههای بانکداران را نقاشی کند، گوگن نقاشی صورت پرتره را ابتدا از اعضای فامیل خود شروع کرد. شیوهی او بر بسیاری از شاخههای نقاشی مدرن در قرن بیستم و از جمله بر کار سورئالیستهای دههی 1920 و به بعد و آثار اکسپرسیونیستهای آلمانی تاثیرگذار بوده است . اینکه چرا گوگن تنها زنان را به قاب نقاشی خود دعوت کرده، به احتمال زیاد از آن روست که او آنان را خالصتر و پاکتر از مردان میدانسته است اما حضور زنان سوگوار در پای صلیب، سابقه طولانی دارد و در میان نقاشان مسیحی یک سنت است در بسیاری ار تابلوهای تصلیب، مریم عذرا و مریم مجدلیه کنار صلیب ایستادهاند. گوگن حتا طرح اولیه مسیح را از تندیسی برمیدارد که در یک کلیسای قرن هفدهمی در آن حوالی دیده است. آنچه کار را مال او میکند پرداخت سادهی تن مسیح و بهویژه چهره اوست که اشاره اتوبیوگرافیکی هم دارد به صورت خودش. به هر حال ویژگی اساسی کار او، بازخوانی امروزیو زمینی یک روایت است که به معصومیت مسیح، هموارگی میدهد و درک مصایبش را همیشگی میکند. در ماه آوریل سال 1891 پل گوگن به جزایر «تاهیتی» سپس به سایر جزایر اقیانوسیه مسافرت کرد و بیشتر آثار قیمتی گوگن در همین جزایر بهوجود آمده است. با این وصف همهجا بیپولی و فقر گوگن را رنج میداده است و در تمام نامهها از فقر مادی ناله میکرده. در 3 اوت سال 1893 گوگن به مارسی سپس به پاریس مراجعت کرد و تابلوهای نقاشی خود را که در تاهیتی کشیده بود در نمایشگاه «دوراندروئل» به معرض تماشای مردم گذاشت. 44 تابلوی او که از شاهکارهای هنری به شمار میروند در این نمایشگاه به مورد نمایش گذارده میشود، نرخی که گوگن برای این تابلوها تعیین کرده بود به قدری زیاد بود که کسی جرات خرید آن را نداشت، ولی اهالی پاریس استقبال بزرگی از تابلوهای او به عمل میآوردند. گوگن برای فروش تابلوهای جدید خود نمایشگاه دیگری تشکیل میدهد ولی این بار با عدم موفقیت روبهرو میشود و وضع مادی او به قدری خراب میشود که هر روز و هر شب برای ارتزاق به منزل رفقا و دوستان میرفت. وی بالاخره به کمک یکی از دوستان با یک کشتی تجارتی خود را به تاهیتی رسانید این بار وی تصمیم میگیرد که با طبیعت هماهنگ شده و دور از تمدن با بومیان بهسر برد. در دعوایی به نام «کونکارنو» گوگن زخمی برداشته بود که این زخم در تاهیتی دوباره گل میکند و تبدیل به مرض خطرناکی میشود که مدتهای مدید این نقاش با قریحه را آزار میداده است. بعد از این پیش آمد گوگن روزنامهای علم میکند و شروع به انتقاد از دولت وقت میکند، بالاخره از تاهیتی خارج شده به جزیره مارکیز میرود. در جزیره مارگیز گوگن وضع راحتی داشت و اگر به کشیدن مرفین معتاد نمیشد سالهای متمادی عمر میکرد. گوگن بیش از تمام هنرمندان جهان سختی کشید و به بیماریهای مختلفی گرفتار شد. گوگن را نقاش لعنت شده نام نهاده بودند، غرور و تکبر گوگن بیحد و حصر بود، وقتی فوت کرد هیچکس به کمک او نشتافت، تنها و بیپشت و پناه بدرود زندگانی گفت. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده