sarooneh 2052 ارسال شده در 11 اسفند، 2010 شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم .... بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود ! پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار …. پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر! 9
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 11 اسفند، 2010 واقعا بعضیا خیلی ادمند از این پیر زنها خیلی زیاد الان اما بزار یارانه بیاد مشکلشون جل شدنیه تازه میخوان سری بعد به چای سیب زمینی میوه بدن 3
sarooneh 2052 مالک ارسال شده در 12 اسفند، 2010 واقعا بعضیا خیلی ادمند از این پیر زنها خیلی زیاد الان اما بزار یارنه بیاد مشکلشون جل شدنیه تازه میخوان سری بعد به چای سیب زمینی میوه بدن خدا کنه 2
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 12 اسفند، 2010 بعضی چیزا ذاتیه مثلا داستان اون تنیس باز معروف ارژانتینی که بعد از یه مسابقه نفس گیر برنده میشه و یه چک چند هزار دلاری به عنوان پاداش میگیره وقتی میره پارکینگ سوار ماشینش بشه یه خانم میاد جلو وبهش میگه پسر جونی دارم که بیمار لاعلاجی داره پول ندارم درمانش کنم او هم چکش رو امضا میکنه و میده یه هفته بعد یکی که اتفاقی شاهد ماجرا بوده بهش خبر میده که اون خانم کلاه بردار بوده و بچه نداشته تنیس بازه میگه یعنی هیچ جوان رو به مرگ نیست و بیماری لاعلاجی نداره میگن نه ...دروع گفته میگه این بهترین خبری بود که تو این هفته شنیدم 3
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 12 اسفند، 2010 خیلی زیبا بود ممنون نمیدونم چقدر انسانیه که دکتر ی حاضر نشه بره سر بیما تا همراش تمام کمال پول عملشو پرداخت نکنه ....واقعا اونی که نداره باید بمیره این درسی بود که خوندن تو دوره دکترا ؟؟؟؟
sarooneh 2052 مالک ارسال شده در 12 اسفند، 2010 نمیدونم چقدر انسانیه که دکتر ی حاضر نشه بره سر بیما تا همراش تمام کمال پول عملشو پرداخت نکنه ....واقعا اونی که نداره باید بمیره این درسی بود که خوندن تو دوره دکترا ؟؟؟؟ سر یه قضیه ای که کارم تو پیش این دکترا گیر بود ولی قضیه هم پول نبود فقط جون عمل سختی بود زیر بار نمیرفتن من به شخصه همشونو نفرین کردم که ایشالله اون قسم سقراط به کمرشون بخوره
ارسال های توصیه شده