Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ مقدمه انسان شناسي شهري به مثابه يكي از زير شاخه هاي اصلي انسان شناسي فرهنگي , مطالعه بر انسان را با حركت و بر اساس محوريت پديده شهر در دستور كـار خود قرار مي دهد. در اينجا چه بر سر آن باشيم كه انسان شناسي شهر را به انجام رسانيم و چه انسان شناسي در شهر در هر دو حالت شهر خود را به عنوان يك واقعيت "بيروني" همه جا حاضر , و داراي " قدرت تام " به ساير واقعيت هاي اجتماعي تحميل مي كند. با وجود اين رابطه انسان ـ شهر را نمي توان به هيچ رو به خصوص با حركت از ديدگاه انسان شناسي , رابطه اي يكسويه به حساب آورد بلكه بايد آن را چرخه اي پويا و بسيار پيچيده شمرد كه به گروهي بزرگ از دگرگوني هاي سياسي , اقتصادي , اجتماعي , تكنولوژيك و فرهنگي دامن مي زند. انسان شناسي با رويــكرد جامع گــراي خود شايد در شهــر بهتـرين و مناسب ترين و به يك معني "طبيعي ترين" محيط را براي كار خود بيابد. )فكوهي , 1383 ) اگر آدمي بتواند به تمايلات غيراخلاقي خود پايان بخشد , به تجديد پيوستگي فرهنگي اش با گذشته توفيق يابد و تلاش را گرد نيازهاي انساني متمركز گرداند آنگاه با نيروي كار, فن آوري و دانش و تواني كه اكنون در اختيار اوست ( اقتداراي كه حتي در انديشه مردمان گذشته نيز نمي گنجيد ) قادر خواهد بود محيطي مناسب و اقناع كننده براي يكايك اعضاي جامعه انساني فراهم آورد و با شكوه ترين دوره تاريخ بشريت را برپا دارد. (ياراحمدي,1378) ضرورت بررسي وقوع انقلاب صنعتي و سياسي در قرن هيجدهم پيشرفت حمل و نقل و ارتباطات در قرن نوزدهم راه را براي دگرگوني گسترده و بنيادين جوامع انساني هموار ساختند. در نتيجه اين دگرگوني , تمام اركان زندگي كه با فرآيندي تكاملي و تدريجي توسعه يافته بود دچار تغيير و تحول شد. بنابراين بيان ويژگي ها و اصول شهر انساني در واكنش به بحران شهري كه نتيجه مستقيم فرآيند صنعتي شدن مي باشد و بررسي تاثيرات نامطلوب آن بر شهرها امري ضروري است. (ياراحمدي,1378) هدف آسايش جسمي و رواني آدمي بر اركان سه گانه آسايش , دسترسي به پناهگاه و مقاصد اجتماعي استوار است. انسان به مركز و جهاني متعلق به خود نياز دارد و ضرورت بودن با ديــگران را در خود احساس مي نمايد. بدين ترتيب شهرها كاملترين اشكال ممكن آبادي انساني اند. لذا بهبود بخشي به شرايط زندگي در آبادي هاي ساخته بشر هدف اين مطالعه و بررسي است. ( همان ) 4 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ روش تحقيق : در ابتدا به توصيف شهر دچار بحران قرن نوزدهم كه پيامد انقلاب صنعتي است و بيان ويژگيهاي شهر معاصر و در ادامه به درآمدي بر انسان شناسي شهري خواهيم پرداخت . همچنين به معرفي شهر انسانگرا و بررسي نمونه هاي شهرهايي با مقياس انساني از جمله شهر يونان و شهر قرون وسطايي مي پردازيم . براي جايگزيني شهر امروز با شهرانسانگرا يك سري از بنياد هاي شهرسازي انسانگرا را بيان مي كنيم . در پايان وظيفه اي تازه براي معماران و طراحان شهري براي ايجاد شهر انساني عنوان خواهد شد . شهر دچار بحران ( پيدايش ايده شهر انسان ) با وقوع انقلاب صنعتي در قرن نوزدهم و همچنين وقوع انقلاب در زمينه هاي حمل و نقل وارتباطات موجب دگرگوني و تغيير و تحول جوامع انساني شد. همين امر موجب گسستگي در تداوم فرهنگي اجتماع گرديد و امكان رويش نوعي آزادي ناشناخته ( آزادي بر سرمايه گذاريهاي خصوصي ـ آزادي براي منافع شخصي و انباشت ثروت بدون هرگونه توجه به منافع و رفاه كل جامعه ) را فراهم آورد. اما لجام گسيختگي اين آزادي و نبودن جهت گيري مشخص فرهنگي درگيري هاي ناشي از احساسات را به دنبال آوردند. در واقع انديشه هاي انقلابي و بشردوستانه كه تمام اين تحولات را ممكن ساخته بود از اهداف اصلي خود فاصله گرفت و به پديده هاي منفي اجازه داد كه به سرعت رشد نمايند. شهر در مقابل اين وضعيت جديد ايمن نبود و به زودي جنبه هاي منفي عصر مدرن به همراهي درك نادرست از مفهوم آزادي در گوشه كنار آن را در برگرفت و انفجار مهار نشدني بافت شهر را در مدت زماني كوتاه موجب گشت. بدين ترتيب شهر صنعتي سر از خاك برداشت. در داخل اين شهر صنعتي , گفتگوي روزانه به مجموعه اي از افكار نوين پيرامون پيشرفت هاي فني و ماشيني , توليد انبوه و مصرف منحصر گرديد. يكي از نتايج دردناك اوج گيري تمايلات سودجويانه ناپديد شدن سليقه خوب از صحنه زندگي و زشتي منظر شهري است. در كنار اين رويدادها, طراحي شهري بازتابي از سردرگمي و بي ثباتي زيبايي شد. خيابان هاي عريض از مقابل ابنيه پرزرق و برق و فضاي باز و ميادين وسيعي كه از مقياس انساني دور بودند مي گذشت. فضاهاي باز بينابين با بزرگنمايي قراردادي و توصيف نــاپذير خود مردم را به شدت تحت تــاثير قرار مي داد و ستايش آنها را بر مي انگيخت در حالي كه اين فضاها فاقد احساس آرامش براي مردم بودند و به ندرت به عنوان اماكني براي گردهمايي مردم مطرح مي شدند. آنچه آنها گرد مي آوردند جز دورنماهاي قراردادي و تشريفاتي , مجسمه ها , پيكره ها , فواره ها و آبنماهاي گوناگون نبود. و بدين ترتيب تمام سبك هاي طراحي و معماري گذشته به شهر جديد افزوده شد و شهر يكي از مهم ترين عملكردهايش را كه تامين آسايش جسمي و خشنودي رواني شهروندان است از دست داد. و به صورت ساختاري از هم گسيخته و پراكنده درآمد كه تنها , جويندگان مدينه فاضله قادر به تصور آرامش و توازن براي آن بودند. كالبد غول آساي مادر شهر مدرن با مقياس ضد انساني اش زنداني را بوجود آورد كه انسان ناخرسند بدون داشتن هرگونه حق گزينش , دوران محكوميت زندگي و كاري اش را در آن مي گذراند. اثرات نامطلوب شهر صنعتي از غرب هم فراتر رفت و به تدريج اقصي نقاط جهان را درنورديد. و نتيجه آن چيزي جز رشد سرسام آور جمعيت و گسترش مهارناپذير محدوده هاي شهري نبود. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ شهر معاصر نخستين دوره شهري با جذب و در كنار يكديگر آمدن آن عناصر اجتماعي كه بيشتر پراكنده مانده بودند در داخل محدوده اي معين آغاز گرديد. بين دوره مذبور و دوران معاصر اختلافي بس عظيم وجود دارد. زمان حاضر عصر تسريع در پيشرفت هاي علمي بر راستاهاي غيراجتماعي است و هدفي جز توسعه علم و فن آوري را دنبال نمي كند. در حقيقت اكنون در دنياي اختراعات ماشيني و الكترونيك زندگي مي كنيم. هيچيك از ساكنين ما در شهر از شكل حاضر شهر خود نه به عنوان "ماشين كارا" رضايت دارند و نه به عنوان "اثر هنري" . اين شهر هرگونه هويت زيباشناختي و جذابيت انساني را از دست داده و در مقابل با سطح رفيع بهداشت و نظام خشك و بي روح ماشيني شناخته مي شود. امروزه آبادي هاي ما ديگر ديوار و دروازه ندارند و به ندرت مانند پيكره اي بر زمينه چشم انداز طبيعي ظاهر مي شوند. خط افق آنها نه با اشكال نمادين چون برج و گنبد بلكه با ساختمان هاي اداري مرتفع مشخص گرديده اند كه به سختي قادرند مقصود و معنايي عميق از جهان ابراز دارند. ابنيه امروزين بافت شهري را به صورت توده اي خاكستري رنگ در مي آورند كه در نقطـه مقابل ساختـار يكپارچـه و جامـع شهـر در گذشتـه قـرار مي گيرد. بردگي آدمي نسبت به محيط مصنوع روز به روز بيشتر مي شود. اكنون انسان در شهرهايش از امنيتي كمتر از مناطق خارج شهري برخوردار است. او از آزادي قدم زدن در خيابان ها و نشستن در ميادين شهر خود محروم و براي گريز از سروصداي خيابان ها به زندگي در پشت پنجره هاي بسته مجبور گرديده است. اجبار, محدوديت و فقدان امنيت انسان را واداشته تا بين عزلت گزيني در داخل محدوده شهر و گريز هميشگي از آن يكي را انتخاب كند. لذا آدمي نه به علت تهديدات بيگانه و بيروني بلكه از فجايعي دروني كه خود آفريده از شهر مي گريزد. اكثر ساكنان ما در شهرها در فرارهاي گهگاهشان ناخودآگاهانه به خلوتي دور از شهر مدرن و نظام خشك آن و دور از ازدحام سرسام آور جمعيت و آلودگي هاي محيطي كشانده مي شوند. برخي در اشتياق هواي تازه و محيط پاكيزه و خلوت به دامان طبيعت پناه مي برند و ديگران روستاها , اماكن تاريخي و شهرهاي كوچك و كم تراكم را بر مي گزينند. آنچه آنان را براي گذران اوقات فراغت به اين اماكن طبيعي يا غيرمدرن مي كشاند ناشي از خواسته نهفته در ضميرشان يعني از نياز انسان به استقرار در فرآيند طبيعت و نظام ارگانيك است. اين درخواست در واقع ريشه در تمايلي معنوي دارد كه به سوي پرديس يا باغ بهشت پر مي كشد. در اين مورد طبيعت به شكل باغي در داخل عمارت و شهر تاريخي يا سنتي به صورت عماراتي در داخل باغ ظاهر مي گردند. اولي خانه طبيعت است و دومي خانه آدمي . هر دو اينها اماكني هستند كه سكونت تن و روان را فراهم مي آورند از اين رو هرگونه گريز به طبيعت يا اماكن داراي مقياس انساني پاسخي است منطقي و زيست شناختـي كه از ايـن نياز مشروع سرچشمه مي گيرد. افسوس كه اين گريز كوتاه مدت است و به زودي جذابيت كاذب شهر مدرن سكنه يا زندانيان شهري را به بازگشت به سلول هاي تحت كاركرد ماشين فرا مي خواند. (ياراحمدي,78) 1 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ درآمدي بر انسان شناسي شهري شهرنشيني همراه با گسترش سريع , فزاينده و همه گير خود در سراسر جهان همه جوانب زندگي انساني و همچنين ساير سازمان هاي حيات انساني از جمله سازمان اقتصادي, سياسي , آموزشي , فرهنگي و فضايي , مذهبي , همچنين ارتباطات به طور كلي شيوه هاي زندگي را به گونه اي بي سابقه و در موازات با يكديگر تحت تاثير قرار داده و متحول كرده است ؛ در عين حال كه خود تصاويري از بيگانگي , تشويش و خطر را نيز موجب شده است. لذا "شهر"به عنوان يك واقعيت اثرگذار و غيرقابل انكار به شيوه جدي تري در قيــاس بـا گــذشته خـود را به غـالب حـوزه هـاي مطالعاتـي كه به بـــررسي موضوع هاي انسـاني مي پردازند, تحميل كرده است. به همين ترتيب حوزه مطالعاتي انسان شناسي نيز كه در تقسيم بندي هاي كلاسيك علوم اجتماعي , باني مطالعه جوامع ابتدايي , نانويسا و در واقع غيرشهري بوده است , امروزه به گونه اي عميق و موثر جايگاهي معنادار براي خود در مطالعات شهري باز كرده است. انسان شناسي شهري يكي از شاخه هاي رشته انسان شناسي فرهنگي ـ اجتماعي محسوب مي شود. اين رشته , زندگي شهري را در تنوع گسترده اي از زمينه هاي فرهنگي و تاريخي بررسي مي كند و با ديدگاه خاص و روش هاي ويژه اي كه دارد, جنبه هاي مختلف زندگي شهرنشينان را مورد بررسي قرار مي دهد. كار اصلي اين رشته در واقع تحليل انسان شناسانه نهادهاي فرهنگي و اجتماعي در جوامع شهري تكثرگرا و صنعتي معاصر است. انسان شناسي شهري به طور نظري شامل مطالعه نظام هاي فرهنگي شهري و نيز پيوند شهرها با مكان هاي كوچك تر يا بزرگ تر و جمعيت ها به عنوان بخشي از نظام شهري گسترده جهاني است . انسان شناسي شهري , شهر را به مثابه عرصه اي گسترده در نظر مي گيرد كه در آن واحد هم به مثابه فضاي جهاني تلقي مي شود و هم متشكل از مكان هاي اجتماعي كاملاً متفاوت با يكديگر است كه هر يك فرهنگي منحصر به فرد در اين گستره بسيار وسيع معرفي مي كنند. 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ انسان شناسي شهري و وضعيت ايران كشور ايران از ديدگاه موضوع شهر و شهرنشيني داراي ويژگي هاي خاصي است كه براي رشته انسان شناسي شهري نظير ساير حوزه هاي مطالعاتي شهري زمينه اي كاملاً ويژه را فراهم مي كند. گسترش فزاينده و شتابان شهرنشيني در ايران, ناشي از روند مهاجرت هاي داخلي, در نيم قرن اخير, به طور كلي وضعيت شهرنشيني را دچار تغييراتي بنيادي كرده است و در عمل مرز بين زندگي شهري و روستايي و حتي عشايري را هرچه كم رنگ تر كرده و مي كند و در عمل باعث شكل گيري صورت هايي از شهرنشيني مي شود كه نه واحد و ثابت اند و نه از پيش تعيين شده و منطبق با تعاريف رايج و متداول از شهر, نظير تعريف ويرث از شهر : ... شهر مي تواند به مثابه محصول سه فرايند اساسي تلقي شود ـ فرايندي زيست شناختي, فرايندي اقتصادي و فرايندي فرهنگي كه در پهنه شهري عمل مي كنند تا گروه ها و رفتارهايي متمايز از پيرامون روستايي به وجود آورند ( ويرث, 1925, در فكوهي , 1383, ص 38). در اين وضعيت ما در عمل با اشكالي به نام شهر مواجه هستيم كه به سادگي نمي توان آنها را نقطه اي در مقابل روستا قرار داد, بلكه شايد گاهي حتي بتوان آنها را روستاهايي پرجمعيت با فرم و ريخت ظاهري شهرگونه ولي پويايي هاي دروني كاملاً تركيبي از اشكال زندگي روستايي به حساب آورد. اجتماعات ميليوني كه شايد مهم ترين ويژگي بارز فرهنگي ـ اجتماعي آنها اين باشد كه اشكال فرهنگي تركيبي متعددي را در خود جاي داده اند كه حاصل تركيب هايي از فرهنگ هاي مختلف سنتي, روستايي و قومي با مدرن , شهري و غربي هستند. اشكال متعدد تركيبي و درهم آميخته از الگوهاي مختلفي كه همگي يكباره با برهم ريختن الگوهاي مختلف سنتي, قومي, قديمي , جديد , دريافتي و وارداتي و ... شكل گرفته اند و نقطه بروز همگي آنها در شهرها بوده است. اشكالي خلق الساعه كه هيچ يك به سادگي و بدون پويه شناسي از درون , قابل درك و فهميدن نيستند. بدين ترتيب با نگاهي ريزبينانه در اين وضعيت ما عملاً با پيوستاري از مجموعه هاي مكاني پرجمعيتي مواجه هستيم كه هيچ نام قبلي را مطابق تعاريف رايج بر آنها نمي توان نهاد. در اين گونه اجتماعات حضور انسان شناسان نه به مثابه برنامه ريزان و سياست گذاران بلكه بيشتر به عنوان تفسيرگران , تحلـيل گران و شناسندگان, به عنوان پـيـش نياز برنامه ريــزي هاي كاربردي تر ضروري مي نمايد. در اين وضعيت به نظر مي رسد كاري كه انسان شناسان مي توانند انجام دهند آن است كه همچون هميشه با توصيف و تشريح زندگي مردم در واقعيت هاي متنوع موقعيت هاي تجربه شده, آن واقعيت ها و موقعيت ها را در چارچوب هاي گسترده تر مكاني و زماني تحليل كنند ( ساوت هال 1973, ص 3ـ4 , در فكوهي, 1383, ص 36). با اين حال انسان شناسي شهري در "ايران" ـ جايي كه به طور كلي رشته انسان شناسي دوره كودكي خود را سپري مي كند ـ بسيار جديد و در واقع بدون پيشينه است. در مجموع همه پيشينه نهادي شدن انسان شناسي شهري در ايران به سه سال اخير باز مي گردد كه اين رشته به عنوان يكي از دروس تخصصي رشته انسان شناسي در رديف ساير دروس اين رشته در مقطع كارشناسي قرار گرفت و معدود رساله هاي دانشجويي اي از آن تاريخ تاكنون در اين حوزه به انجام رسيده است. مجموعه انتشارات مرتبط با اين حوزه در ايران محدود به تعداد بسيار معدود مقاله هايي است كه از حد ترجمه و يا نقد كتاب فراتر نرفته اند و همچنين كتاب ارزشمند انسان شناسي شهري نوشته ناصر فكوهي است كه در سال جاري منتشر شده است و در حال حاضر به سان نقطه عطفي در اين حوزه خود را مطرح مي كند. با اين حال اين حوزه با وجود گسترش بسيار زياد و وسيعي كه به خصوص از دهه 1980 ميلادي به بعد در كشـورهاي در حال توسعــه داشتـه است , در كشــور ما هنوز قدم هاي آغازين شكل گيري خود را بر مي دارد. از اين رو با توجه به عمق اهميت و ضرورتي كه مطالعات انسان شناسي شهري مي تواند در شناخت شهرهاي ما و پويايي هاي دروني آنها به عنوان پيش نياز براي هرگونه برنامه ريزي موثر داشته باشد, اميد است كه اين حوزه در سال هاي آتي مورد توجه كامل تر و بيشتري قرار گيرد و بتواند مطالعات متعدد و عميقي را ارايه نمايد.( پارسا پژوه , فصلنامه انديشه ايرانشهر 1383) 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۸۹ انسان و شهر انسانگرا چيست آدمي؟ فرآورده طبيعت يا محصول جانبي اجتماع ؟ مقصود نهايي از "هستي او در جهان " چيست؟ به سوي كدامين هدف گام بر مي دارد؟ آيا انجام ماموريتي را بر عهده دارد؟ در اين صورت نهاد ماموريت مذبور چيست؟ سازندگي يا ويرانسازي؟ اينها شماري از پرسش هايي است كه در طول تاريخ تفكر ذهن مردمان را مشغول داشته و پيدايش بسياري از مكاتب و مذاهب فلسفي را موجب گرديده است. در اين ميان اساطير يعني آن قصص باستاني كه تلاش در توضيح باورها و شعائر مذهبي و پديده هاي طبيعي دارند ايفاگر نقش اساسي بوده اند. براي نمونه مي توان به يكي از باورهاي اسطوره اي آريايي اشاره نمود كه برپايه ثنويت روح استوار است و اصالتي دوگانه مشتمل بر روح خير (اورمزد) و روح شر (اهرمن) را منشا كائنات مي داند. بر اساس اين باور, هر پديده با معيار نيروهاي دو سلدا نظری دانشجوی کارشناسی ارشد شهرسازی ماهنامه صنعت ساختمان داریس - آذر ماه 1385 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۸۹ درآمدی بر انسان شناسی فضا و مکان فضا ظرف مكاني هر حضور مادي است . از جماد تا انسان به فراخور چگونگي حضورشان فضا را شكل مي دهند و از آن تاثير مي پذيرند .حضور انسان ، حضوري فرهنگي و كنشهاي او با فضا نيز شامل پيچيدگيهاي عرصه فرهنگ انساني مي شود . انسان شناسي به عنوان علم مطالعه فرهنگ ، به بررسي چگونگي اين تاثير و تاثر در بخشي از حوزه هاي تخصصي خود مي پردازد.تاريخ توجه انسان شناسان به مساله فضا را مي توان تا توصيفات آنها از محيط طبيعي و شيوه سكونت جوامع مورد مطالعه شان به عقب برد.اين رويكردها عموما در قالب توجه به فرهنگ مادي ،در تمامي قوم نگاريها ( ethnography )ديده مي شود و چگونگي سازماندهي فضا در كنار ديگر اجزا اين فرهنگ ، به عنوان يك پس زمينه و نه موضوع مطالعه همواره وجود داشته است . با تحولاتي كه در رويكرد به فضا در حوزه علوم ديگري از جمله فلسفه ، جغرافيا ، جامعه شناسي و تاريخ و ... صورت گرفت ،” فضا “ در حوزه انسان شناسي به محور اصلي بسياري از مطالعات انسان شناسان فرهنگي تبديل شد و زيرشاخه هايي به نامهاي ” انسان شناسي فضا و مكان “ ( anthropology of space and place )، ”انسان شناسي منظر “ ( anthropology of landscape )” انسان شناسي معماري “ (anthropology of architecture ) را ايجاد كرد. در اين رويكرد كه از حدود 1990 ، مورد استقبال بيشتري قرارگرفته است ، فضا نه تنها بستر فرآيندها و پديده هاي اجتماعي و فرهنگي است ، بلكه به واسطه آنها ساخته شده و برآنها تاثير مي گذارد. مجموعه مطالعات در اين حوزه را مي توان پاسخي براي پرسشهايي دانست كه راپاپورت در مقاله ” سازمان دهي فضا و محيط انسان ساخت “ مطرح مي كند: 1- چه ويژگيهايي از انسانها به عنوان ،نوع انسان، افراد و گروههاي اجتماعي ، محيط را شكل مي دهند ؟ 2- چه جنبه هايي از محيط بر افراد و گروهها تاثير مي گذارد ؟ اين تاثيرات چيست ؟ تحت چه شرايطي و چرا ايجاد مي شوند ؟ 3- سازو كارهاي اين تاثير گذاري متقابل چيست ؟ اين مطالعات طيف وسيعي از بررسي اين كنش متقابل را از سطح چگونگي ارتباط سازمان يابي فضا با كالبد انساني و ارتباطات فردي( embodied space )، انعكاس ساختارها و مفاهيم اجتماعي - فرهنگي همچون جنسيت و يا تضادهاي اجتماعي در فضا و تاثير فضا در بازتوليد آنها ( contested space,gendered space ) تا نگرشهاي كلان تر ، همچون تاثيرات فرآيندهاي جهاني بر نحوه سازمان دهي فضا ( transnational space ) را دربر مي گيرد. اين شاخه از انسان شناسي به سبب موضوع مورد مطالعه خود يعني فضا در ارتباط تنگاتنگ با رشته هايي از قبيل رفتارشناسي محيطي ، جغرافياي انساني ، معماري و شهرسازي قرار ميگيرد. از صاحبنظران اين عرصه مي توان به اموس راپاپورت ، ادوارد تي هال ، هانري لوفبور ، نولد اگنتر و بسياري ديگر از انسان شناسان معاصر اشاره كرد. تبديل شهرنشيني به شكل غالب زيست انسانهاي امروز همراه با پيچيدگيها وبحرانهاي خاص خود ،و اهميت فضاهاي شهري در حيات شهر ، لزوم مطالعاتي از اين دست را آشكار مي كند و در كشور ما اين مساله به خوبي قابل مشاهده است .در ايران، چهره اغلب شهرهاي ما تركيبي از بافت قديمي و بافت جديد شهري است .اين چهره گوياي مسائل امروز در اين حوزه در كشور است . ما از يكسو با دانش بومي در زمينه معماري و از سوي ديگر با يك بحران در زمينه معماري و شهر سازي امروز روبه روييم.در هر دو زمينه نياز به انجام مطالعات فرهنگي با توجه به رشد سريع شهرنشيني در كشور و تبعات حاصل از آن ، روشن است.ورود انسان شناسان به اين عرصه ، مي تواند زمينه گفتگوي مناسبي را ميان انسان شناسي ، معماري و شهرسازي فراهم آورد. منابع فارسي : 1- برومبرژه ، كريستين ،1370 ، ” مسكن و معماري در جامعه روستايي گيلان ( مطالعات مردم شناسي) ترجمه علا الدين گوشه گير .تهران موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي 2- راپاپورت ، اموس،1366 ، ” منشا فرهنگي مجتمع هاي زيستي “" ترجمه راضيه رضازاده،.جهاد دانشگاهي دانشگاه علم و صنعت 3- لينچ ، كوين ،1350 ، ” سيماي شهر “ ، ترجمه منوچهر مزيني ، انتشارات دانشگاه ملي ايران 4- مدني پور ، علي، 1379 ، “ طراحي فضاي شهري ، نگرشي بر فرآيند اجتماعي ، مكاني “ ، ترجمه فرهادمرتضايي، شركت پردازش و برنامه ريزي شهري 5- هال ، ادوارد تي ،1376 ، ” بعد پنهان “ ، ترجمه منوچر طبيبيان ، انتشارات دانشگاه تهران منابع انگليسي : 5Rappaport , Amos 1999 , " spatial organization and the built environment " , Ingold , Tim , 1999 ," Companion Encyclopedia of Anthropology " , London , Newyork ,Routledge.pp 4606-Rappaport, Amos,1969,"house form and culture" , Prentice Hall Inc. Englewood Cliffs, New Jersey, 7- Low, Setha. The Anthropology of Space and Place: Locating Culture. Oxford: Blackwell Publishers, 2003. 8-Low, Setha & Erve Chambers. “Housing, Culture, and Design”. University of Pennsylvania Press, 1989. 9-Augé, Marc. Non-Places: Introduction to an Anthropology of Supermodernity. London & New York: Verso Books, 1995 10-H.Lefebvre,1998 , “ production of space”,Blackwell science, برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ انسان شناسی شهری urban anthropology انسان شناسی شهری یکی اززیر شاخه های اصلی انسان شناسی فرهنگی است. این حوزه مهم، درتلاش است تا با محوریت پدیده ای بنام «شهر» به بررسی رابطه میان« انسان_ شهر » بپردازد. آنچه مسلم است این است که رابطه فوق، نمی تواند خطی ومستقیم باشد. بلکه دارای ابعاد مختلفی است، زیرا پدیده شهر وموجودیت انسانی دارای ابعاد متفاوتی می باشند،بنابراین طبیعی است که حوزه مطالعه انسان شناسی شهری با حوزه های متفاوتی ازجمله جامعه شناسی، مدیریت شهری، روان شناسی اجتماعی، اقتصاد، عمران، ترافیک و... دارای فصل مشترک باشد. درهر صورت دراین زیر شاخه «شهر» میدان تحقیق بزرگی است که محل وجود خرده فرهنگها، پدیده های آسیب شناختی، محل زیست، محل کار، انواع روابط، خویشاوندی، اقوام گوناگون، سازمانهای دولتی و مردمی،اقلیت ها ، تشکل های محلی، قومیتی وبومی و... است.پس واضح است چنین پدیده اجتماعی_ فرهنگی دارای پیچیدگی خاصی بوده و برای درک جامعیت آن نیاز به علمی میان رشته ای مانند انسان شناسی است تا با تکیه بر روش های خاص آن، به برقراری رابطه با سایر حوزه های علوم دیگر درشهر پرداخته وبتواند با چنین نگرشی، جامعیت رابطه « انسان_ شهر » را درک نماید. این زیر شاخه عمر چندانی ندارد وعلاوه براستفاده وتاکید بر روش های مرسوم انسان شناسی، به ابداع روش های جدید تر وخاص برای مطالعه دست زده، که همین مساله از جذابیت های این زیر شاخه مهم است. در هر صورت ، تکیه بر کار میدانی و صرف زمان برای حضور در میدان تحقیق از روش های ارزشمند این حوزه است. از طرفی درک جامعیت پدیده شهر ، مستلزم درک نسبت میان زمان - مکان با شهر است ،زیرا شهر به عنوان سومین نوع زیست گاه بشری در مکانیتی دست ساز بشر متبلور شده و مطالعه این تبلور مستلزم داشتن نگاهی جامع به پدیده فرهنگ است که با مساله طبیعت فاصله زیادی دارد.بنابراین رویکرد انسان شناسی شهری به مساله شهر آن است که « شهر را واقعیتی انسانی قلمداد کند.» اما از آن جا که نگرش کلی در انسان شناسی ،جامعیت همراه با سطح تحلیل خرد است نگرش انسانی به پدیده شهر نیز در چارچوب این نگرش گنجانده می شود تااز آن مجموعه ی اطلاعات وداده هایی استخراج کند که باز در رابطه ی دیالکتیکی میان جامعیت وخرد گرایی پدیده شهر را تحلیل نماید. منبع : انسان شناسی شهری - دکتر ناصر فکوهی بازنگری دروس گرایش مردم شناسی - کارشناسی - گروه آموزشی انسان شناسی مباحث کلاس انسان شناسی شهری دکتر فکوه لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده