رفتن به مطلب

دیالوگ های به یاد ماندنی


ارسال های توصیه شده

خانه سبز:

 

 

  • ببین… دلخوری، باش… عصبانی هستی، باش… قهری، باش… هر چی می خوای باشی باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی… فـهمیـدی…؟

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

●توي يكي از فيلم هاي جيمز باند، يك ديالوگ جالب بود!

هنرپيشه نقش منفي به جيمز باند گفت:

"وقتي بچه بودم موش هاي صحرائي به مزرعمون حمله كردند و تمام محصول هامون را خوردند...

مادر بزرگم چند تاشون را انداخت توي يك قفس و بهشون غذا نداد تا از گشنگي شروع كردند هم ديگه را بخورند...

دو سه تا موشي كه آخر سر موندند را آزاد كرد...

بهش گفتم، مادر بزرگ چرا آزادشون ميكني؟

گفت:"اين ها ديگه موش خور شدند و هر موشي وارد مزرعه بشه تيكه تيكه اش ميكنند!"

(حکایتی تلخ از جامعه ما)●● :ws37:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

مجری: فامیل دور بالاخره از عروسی برگشتین؟

 

فامیل: آقای مجری خراب شد!

 

مجری: ای بابا رفتین اونجا چی رو خراب کردین!؟

فامیل: چیزی خراب نشد،میگم خر آب شد رفت تو زمین! هرچی میگردیم پیداش نمیکنیم!

مجری: جیگر گم شده!؟ خب زنگ بزنین به پلیس 110!

فامیل: زنگ زدیم،برگشت پرسید آخرین بار خرتون رو کجا دیدین؟ من گفتم وسط مجلس! اونم گفت شمارتو میدم پیگیری کنن بیان پدرتو دربیارن!

مجری: ای وای بدبخت شدیم!

فامیل: نترس آقای مجری خودم دوباره زنگ زدم بهشون درستش کردم

مجری: گفتی منظورم مجلس عروسی بود؟

فامیل: نه بابا گفتم "خر ما داشت وسط مجلس سخنرانی میکرد" که یه وقت اگه پیداش کردن بخاطر رقصیدن بهش گیر ندن!!":ws37:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...

امیرعلی: خواهر دیگه نمیخوام خواهرم باشی ... میخوام نفسم باشی :icon_gol:.

دیالوگ شهاب حسینی در دلشکسته(سال1387) اثر علی روئین تن

  • Like 3
لینک به دیدگاه

امیرعلی : هرکی ریش گذاشت مسلمون نیست، هرکی پیشونیش رو داغ کرد مرد خدا نیست، تو همه اعتقادا اشتباه میشه همیشه هم یه عده گرگن تو لباس میش.

 

دیالوگ شهاب حسینی در دلشکسته(سال1387) اثر علی روئین تن

  • Like 5
لینک به دیدگاه

+ چرا آدم ها گریه می کنن؟

 

- تو نمیدونی؟ تو هیچوقت گریه نکردی؟

 

+ فقط یکبار، خیلی وقت پیش

 

_ مردم به دلایل مختلفی گریه می کنن، وقتی کسی می میره، وقتی تنها می شن، وقتی که دیگه تحمل ندارن

 

+ تحمل چی؟

 

- زندگی کردن

 

A Short Film About Love 1988

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...
  • 2 ماه بعد...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

نـهـال(لـیـلـا حـاتـمـی) : تـبـریـک مـیـگـم

حـامــد(حــامـد بــهــداد) : واسـه چــی ؟

 

نـهــال : ايـنكـه دادگـاه رُ بـردی.

حـامــد : كـاش تـو رو مــی بــردم !

  • Like 4
لینک به دیدگاه

پسرخاله توی دادگاه: یه مورچه یه دونه رو به دوش میکشه، باد میزنه و دونه رو میندازه، اتفاقه دیگه!

یه گربه لب حوض میخواد ماهی بگیره ، میفته تو حوض، هه هه اتفاقه دیگه میفته

اصلا اتفاق باید بیفته...

بچه ها رو به خاطر یه اتفاق نباید انداخت زندان.........!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سریال تولدی دیگر:

 

شوکت(مادر): تو پیشونی من چی می بینی؟

جعفر(پسر): آخه من چی بگم...

 

شوکت: بگو چی می بینی؟

جعفر: وقتی بهشت زیر پاته دیگه وای به حال پیشونیت...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟

فامیل دور: واسه بهار.

از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.

وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُ باز

گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه

چیز خوب اون‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.

در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که

بدونی توی این پسته دربسته چی ئه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در.

دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.

یه سری از دل‌ها درشون باز ئه. می‌فهمی تو دلش چی ئه. ولی یه سری از دل‌ها

هست که درش بسته‌اس. این‌قدر بسته نگه‌اش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور

می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

فامیل دور: در دل آدم با درد دل ئه که باز می‌شه.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کامبی شیمادا: «برو بسمت شمال. جنگ قطعی اونجا درمی‏گیره.»

گوروبی کاتایاما: «خب چرا اونجا سنگر درست نمی‏کنی؟»

کامبی شیمادا: «یه سنگر خوب به جایی واسه رخنه کردن احتیاج داره. دشمن باید طمع کنه که بیاد داخل و اونوقته که ما بهشون حمله می‏کنیم. اگه فقط دفاع کنیم، جنگ رو می‏بازیم.»

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بیلی پرسید: «چرا من؟»

ترالفامادوری: «این سئوال بسیار زمینی است، آقای پیل گریم. چرا شما؟ اگر اینطور باشد، چرا ما؟ بدین ترتیب اصلاً می‏توانید چرا هر چیز دیگری؟را نیز مورد پرسش قرار دهید. این لحظه صرفاً وجود دارد، همین. آیا هیچوقت یک ساس را که در کهربا به دام افتاده باشد، دیده‏اید؟»

بیلی: «بله.»

ترالفامادوری: «بله. می‏بینید آقای پیل گریم؟ همه اینجاییم، گرفتار در کهربای این لحظه: چرا ندارد.»

بیلی پیل گریم پرسید: «کجا هستم؟»

ترالفامادوری: «گرفتار در قطعه کهربای دیگری، آقای پیل گریم. جایی که باید باشیم، هستیم - پانصد میلیون کیلومتر دور از زمین، مقصد ما یک تونل زمان است، که بجای چندین قرن، چند ساعته ما را به ترالفامادور می‏رساند.»

بیلی: «من چطور به اینجا آمدم؟»

ترالفامادوری: «تشریح آن، کار یک نفر زمینی دیگر است. زمینی‏ها مفسران بزرگی هستند؛ تشریح می‏کنند چرا کیفیت این واقعه چنین است؛ چگونه می‏توان به وقایع دیگری دست یافت یا از وقابع دیگری اجتناب کرد. من یک ترالفامادوری هستم و نحوه نگرش من به زمان مثل نحوه نگرش ما به پهنه‏ای از کوههای راکی است. تمامی زمان، تمامی زمان است. تغییر نمی‏کند. به اختصار یا تفسیر تن نمی‏دهد. زمان وجود دارد، همین. زمان را لحظه به لحظه نگاه کنید و آنگاه، همانطور که گفتم، می‏بینید ما همگی ساسهایی هستیم که در کهربا گرفتار آمده‏ایم.»

بیلی گفت: «بنظرم می‏رسد شما به اختیار معتقد نیستید.»

ترالفامادوری گفت: «اگر وقت زیادی صرف مطالعه زمینی‏ها نکرده بودم، هرگز نمی‏فهمیدم "اختیار" یعنی چه. من سی و یک سیاره مسکون جهان را دیده‏ام، و گزارشهای صد سیاره مشابه را نیز مطالعه کرده‏ام. تنها در زمین سخن از اختیار است.»

  • Like 2
لینک به دیدگاه

Bruce Almighty 2003

مورگن فریمن ( در نقش خدا ): دو نیم کردن سوپت از وسط معجزه نبود یه حقه جادویی بود ...

 

مادر تنهایی که دو جا کار میکنه و بازم وقت پیدا میکنه تا بچه هاشو به تمرین فوتبال ببره این معجزست ...

 

یه نوجوان که مواد مخدرو ترک میکنه و به تحصیل رو میاره ... این معجزست

 

مردم از من میخوان که هر کاری رو براشون انجام بدم ... اما چیزی که نمیدونن اینه که خودشون قدرتشو دارن ...

 

میخوای یه معجزه ببینی ؟ خودت معجزه باش ...

 

:)

  • Like 2
لینک به دیدگاه

توی زندگیم هر وقت به دوراهی رسیدم، بدون استثنا میدونستم راه درست کدومه. اما همیشه راه اشتباه رو انتخاب کردم. میدونی چرا؟؟

چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود....

_آل پاچینو در فیلم بوی خوش زن

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...