Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۳ میتونم کمکتون کنم ؟ میخوام فرد مسئول اینجا رو ببینم. اینجا…. میخوام یک قتلی رو گزارش بدم. خواهش میکنم بشینید. این قتل کجا رخ داده ؟ سان فرانسیسکو. دیشب. چه کسی به قتل رسیده ؟ من ! میفهمی چی داری میگی ؟ داری میگی من مٌردم ! فیلم مرده هنگام رسیدن / Rudolph Maté 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۳ – میدونی چقدر برایت صبر کرده ام ؟ ۳۲۷۵ روز و شب. حسابش رو همیشه داشتم و دارم . نه سال ! تو ۳۲۷۵ بار فرصت داشتی که به پیش من برگردی و اینجا پیش من بمانی …… بدون شاهد / Bez svideteley / 1983 / نیکیتا میخالکوف 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۹۳ + تا حالا تنها شدی؟ - وقتی که دورُ برم پُرِ آدمه خط قرمز باریک 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۳ رضا: اگه از من بپرسید خوابُ بیشتر دوست داری یا بیداری, حتماً میگم خواب. خواب چیزه عجیبیه، واقعاً خوبه، اصن یه جوریه، انگار هم هستی هم نیستی. این بی فکری و بی وزنیه تو خوابُ که چیزی از دورو وَرت نمیفهمی رو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم. ولی کاریش نمیشه کرد. باید بیدار شیم. مشکله منم همیشه ...... درست از همین جا شروع میشه. وقتی چشامو باز میکنم، وقتی متوجه میشم هنوز زندم، دوباره تنهام. مجبورم ادامه بدمو چیزی ام راضیم نمیکنه، حتی کار هر روزه ای که انتظارمو میکشه و یه وقتی عاشقش بودم. خوابم می آد - رضا عطاران 3 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۳ میدونی؟ وقتی 17 سالم بود کمرم شکست، تقریبا" فلج شدم و "پیت" کل تابستون رو با من توی اتاقم گذروند. در حالی که هر روز با هم فیلم نگاه میکردیم. همه ی دوستام یا رفته بودند ساحل و یا دنبال دختر بازی بودند ولی او تمام مدت پیشم موند. نمیتونم وقتیکه بهم نیاز داره تنهاش بزارم؛ حتی اگه مرده باشه ! Life as We Know It 5 لینک به دیدگاه
GBG10 2039 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۳ چقدر این جمله توی دنیای الان صدق میکنه! هرچی جلوتر بریم پر رنگ تر هم میشه! "تبلیغات باعث میشن تن به شغلهایی بدیم که دوست نداریم تا چیزای بخریم که نیاز نداریم..." Tyler Durden - Fight Club 7 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۹۳ یه دیالوگ زیبا از فیلم دلشکسته: امیرعلی (شهاب حسینی): خواهر دیگه نمیخوام خواهرم باشی... میخوام نفسم باشی خواهر 1 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۹۳ مالکوشا يعني عزيز من, خون من... Million Dollar Baby عزیز میلیون دلاری - 2004 - Clint Eastwood لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ یکی از اولین چیزهایی که در بخش اورژانس ازتون می پرسند، این هست که دردتون بین یک تا ده در چه اندازه ای هست؟ این سوال صد ها بار از من پرسیده شده و من بخاطر دارم که، یکبار که نمی تونستم نفس بکشم و احساس میکردم که سینه ام داره می سوزه پرستار از من خواست که بر دردم غلبه کنم، من نمی تونستم صحبت کنم اما با انگشتان دستم عدد 9 رو بهش نشون دادم بعدش که حالم بهتر شد پرستار اومد تو اتاقم و من رو مبارز صدا کرد! اون گفت: - می دونی چرا این رو بهت گفتم؟ برای اینکه تو دردی رو که در حد 10 بود، 9 گفتی. اما این حقیقت نداشت من 9 رو نشون دادم اما نه به این خاطر که شجاع بودم! دلیل من برای اینکه عدد 9 رو نشون دادم این بود که می خواستم 10 رو نگه دارم. و اینم از این،،، این دردی وحشتناکی که الان دارم میکشم لایق اون شماره 10 هست بخت پریشان-جاش بون 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ علی (پیمان معادی) : ازم میپرسی چرا میخوای بمیری ولی نمیبینی من زندگی نمیکنم؟ کمپ اشعه ایکس-پیتر ساتلر 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ هر آدمی برای خودش شأن و غرور داره آدم زخمی میشه، بهش توهین میشه اما آدم همه اینا رو مینونه تحمل کنه تا لحظه آخر اما وقتی آدم پشت سر هم بد میاره بهتره آدم قید این دنیا روبزنه و بِره اما با غرور یکشنبه غم انگیز-رالف شوبل 5 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ یکی از بهترین دیالوگ هایی که خوندم (ژولیت بینوش): خواهرم با سادهترین مرد روی زمین که بهترین مرد زندگیش بوده ازدواج کرده. شوهرش لکنت زبون داره. خواهرمو صدا میکنه "ممممماری". خواهرم همیشه میگه زمان تولدش اسمش رو اشتباه نوشتن و تلفظ دقیق اسمش اینه "ممممماری"! کپی برابر اصل - عباس کیارستمی 4 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 بهمن، ۱۳۹۳ مسافر مرد: من یه ایده دارم که کاملا دیوونگیه، ولی اگه ازت نپرسمش.. بقیه عمرم همش منو اذیت میکنه مسافر زن: چی؟ مسافر مرد: من میخوام بازم باهات صحبت کنم، اصلا نمیدونم وضعیت تو چطوره، ولی من حس میکنم یه جورایی اشتراکاتی داریم، درسته؟ مسافر زن: آره، منم همین طور مسافر مرد: خب، عالیه، این کاریه که میکنیم.. اینجا با من توی ویانا پیاده شو و بیا شهر رو سیاحت کن مسافر زن: چی؟ مسافر مرد: این جوری بهش فکر کن... 10 ، 20 سال برو جلوتر، باشه؟ و تو متاهل هستی.. ولی ازدواجت دیگه اون انرژی همیشگی رو نداره، شروع میکنی به سرزنش کردن شوهرت، راجع به تمام مردایی که توی زندگیت باهاشون آشنا شدی فکر میکنی و اینکه چه اتفاقی ممکن بود بیفته اگه تو با یکی از اونا همراه میشدی... من یکی از اونا هستم، پس بهش به عنوان یه سفر در زمان فکر کن، از اون موقع تا الآن... تا بفهمی چه چیزی رو از دست داده بودی، این یه لطف بزرگه به تو و شوهرت... تا بفهمی که تو چیزی رو از دست ندادی، منم به اندازه ی اون بی حال و خسته کننده ام و تو تصمیم درست رو گرفتی و واقعا خوشبختی. مسافر زن: بزار کیفم رو بردارم پیش از طلوع-ریچارد لینکلیتر 7 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۳ دیالوگ معنادار در مجموعه کلاه قرمزی! ▰ مجری: چی!؟ این که بچه س... ▱فامیل: من نصف این بودم زن گرفتم! این که دیگه لندهوری شده واس خودش!! ▰ مجری: آخه این نه درس خونده، نه کار داره... ♦بچه: نه کف کرده! ▱فامیل: شما مگه تلوزیون نمیبینی؟ همش میگن مهم تفاهمه ▰ مجری: آخه این بچه اصلاً میفهمه تفاهم ینی چی؟ ▱فامیل: بله که میفهمه خودم بهش یاد دادم،تازه خیلی چیزای دیگه هم بلده،بابایی اونایی که دیروز بهت یاد دادمو بگو به آقای مجری... ♦بچه: نهادینه سازی صرفه جویی در مصرف آب، مبارزه با ترویج فرهنگ غربی، مذاکرات پنج بعلاوه یک ▰ مجری: ینی چون چارتا کلمه قلمبه سلمبه یاد گرفته دیگه وقت زن گرفتنشه؟ ▱فامیل: آقای مجری زن گرفتن که چیزی نیس، مردم با همین چارتا کلمه وزیر میشن! 8 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۳ ربوده شده - نميدونم کي هستي، نميدونم چي ميخواي، اگه دنبال پولي که بايد بهت بگم ندارم. ولي من چند تا توانايي خاص دارم. توانايي هايي که طي سالها کار بدست آوردم. توانايي هايي که از من براي آدم هايي مثل تو کابوس مي سازه. اگه دخترم و ول کني تموم مي شه. دنبالت نمي کنم. تعقيبت نمي کنم. ولي اگه اينکارو نکني... دنبالت مي گردم... پيدات مي کنم و مي کشمت. (مرد پشت تلفن) »: موفق باشي 4 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۳ ▱ کلاه قرمزی: آقای مرجی، شما می دونستی عباس آقا ، غیر از شهین خانوم یه زن دیگه هم داره؟ ▰ مجری: زندگی مردم به ما چه ربطی داره!؟ ▱ کلاه قرمزی: بله منم دیدم به ما مربوط نمی شه رفتم به یکی گفتم که بهش مربوط می شد ▰ مجری: کی؟ ▱ کلاه قرمزی: شهین خانوم! ▰ مجری: بچه مگه تو فضولی!؟ اگه زندگیشون خراب بشه میتونی خودتو ببخشی!؟ ▱ کلاه قرمزی: مگه من مثل شمام که پدر مارو درمیاری تا ببخشیمون!؟ سه سوت خودمو میبخشم تازه به خودم جایزه هم میدم! ▰ مجری: اصلاٌ کی به تو گفته عباس آقا یه زن دیگه داره؟ ▱ کلاه قرمزی: امروز کله ی عباس آقا رو دیدم، دو تا فرق داشت! مگه هرکی سرش دو تا فرق داشته باشه دو تا زن نمی گیره؟ ▰ مجری: بچه این حرفا همش الکیه! ▱ کلاه قرمزی: اتفاقاٌ خودم هم شک کرده بودم، اگه اینجوری بود که شما با اون فرقی که رو کله ت داری باید حرمسرا راه مینداختی! 8 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۳ مندی : ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻦ .... ﺍﻭﻧﺎﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ی ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ.... ومیگن " هی !!بیخیال رفیق " اِلی : ﭼﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ !..... مندی : ﺑﺮﺍﯼ ﺯن ها ﺁﺭﻩ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﻣﺸﺎﻭﺭﻩ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ...!!!! Ice Age : Dawn Of The Dinosaurs 5 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۳ مامی : " تو باید این حقیقت و بدونی : مردها ممکنه از زن های خیره سر خوششون بیاد ، اما هرگز باهاشون ازدواج نمی کنند ! " "بر باد برفته" 4 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۳ Gloomy Sunday - (افسر نازی): یه جوک برامون بگو حتی یه جوک یهودی، ما طاقتش رو داریم - (سابو، یهودی و صاحب رستوران) : یه فرمانده آلمانی بود توی یه اردوگاه اسرای جنگی به اسم مولر یه چشمش مصنوعی بود یه وقتایی که زندانیها کفر مولر رو درمیاوردند برای اینکه به زندانیها ثابت کنه یه آلمانی اصیله به یه زندانی می گفت بهش بگه کدوم چشمش اصله و کدوم مصنوعی اگه درست می گفت اونو می بخشید ولی اگه زندانی اشتباه میکرد تیربارانش میکرد یه روز یه زندانی بود به اسم ژاکوب اونو آوردش برای این بازی ژاکوب یه نگاهی به فرمانده مولر انداخت و گفت چشم چپ شما مصنوعیه فرمانده گفت از کجا فهمیدی در همین موقع ژاکوب گفت جناب فرمانده چون تنها از چشم چپتون با مهربونی بمن نگاه می کنی... 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۳ یوری اورلو (نیکولاس کیج) : اغلب ، خون بارترین درگیری ها زمانی اتفاق میفته که هر دو طرفِ نبرد ، خودشون رو مبارزینِ در راه آزادی تلقی می کنند ... Lord of War 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده