رفتن به مطلب

دیالوگ های به یاد ماندنی


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

پایتخت 2

 

نقی : من چند دفعه گفتم خودتو به یک دکتر نشون بده آخر خودتو رو به دکتر نشون نمیدی خود ما رو میزنی دیوانه میکنی

 

ارسطو : اقا من میرم تا شما دیوانه نشید

 

بابا پنجعلی : نیا اینجا

 

 

هما : بابا این چه حرفیه؟؟!!!

 

نقی : من چقدر بگم خودتو بیه دکتر نشون بده این جوجه هایی که در مغز تو هستن زک وزا میکنن مرغ وخروس میشن این مرغ خروسا جوجه میکنن....

 

ارسطو:آقا این جوجه ها منو دیوانه نکنند شما منو دیوانه میکنید

 

نقی : شب بخیر

..

..

.

.

پنجعلی در حالت خیره بالای سر ارسطو

 

 

عاشق این یه تیکشم

پنجعلی : نیاااااااا انجا

:ws3:

  • Like 14
ارسال شده در

ارسطو : با فروردین گفتی!!!؟؟

نقی : با فروردین !!! امروز صحبت میکنم

ارسطو: هیچی -صد روزه میگی امروز فردا

ارسطو : نمیخواد -من میدونم واسه چی صحبت نمیکنی تو نمیخوای من بار گنبد وگلدسته ببرم خودم امروز صحبت میکنم

ارسطو : گفتی ..

نقی چی گفتم

ارسطو : گفتی ارسطو سبکه

نقی : آره اصن گفتم

پنجعلی: ارسطو سبکه....

نقی : همین کنار نگه دار من پیدا میشم

ارسطو : مگه نمی ری گنبدوگلدسته سازی

نقی : چرا اول کارمو انجام بدم بعدش میرم بابا با تو میاد..بابا جان تو با ارسطو برو بیشتر به تو خوش میگذره

پنجعلی: نا.. ارسطو سبکه آّبرو میبره..........

ارسطو: آره سبکم بانقی برو سنگینه

..:ws28:

  • Like 7
ارسال شده در

خوبی هندونی به پوست کلفتشه که تو هر لجنزاری باز هم سالم میمونه

وضعیت سفید-امیر

  • Like 14
ارسال شده در

مادر به پسر:میدونی گاهی مادر بودن رنج فوق العاده ایه.

 

ماه _برناردو برتولوچی

  • Like 13
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

[h=5]زنها زود پیر میشن، می دونی چرا؟

 

چون عروسک‌بازی‌شون هم جدیه، روی عمرشون حساب می‌شه.

از دو سالگی مادرن.

بعد مادرِ برادرشون می‌شن.

بعد مادرِ شوهرشون می‌شن.

باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری ِ یه مادرو می‌خوان.

گاهی وقتا حتی مادرِ مادرشون هم می‌شن.

 

من شوهر نکردم ولی مادرِ مادرم بودم.

مادرِ پدرم بودم.

مادرِ برادرم بودم.

تازه به همه‌ی این‌ها، بچّه‌های به دنیا نیاورده‌ام رو هم اضافه کنین،

 

مادر اون‌ها هم بودم...

 

باغ‌های کندلوس

ایرج کریمی[/h]

  • Like 14
ارسال شده در

شرط عشق جنون است،

ما که ماندیم مجنون نبودیم…

مختارنامه

  • Like 12
ارسال شده در

ماتيلدا : [ در حالي که با دست بيني خود را که در اثر کتک دچار خون ريزي شده پاک مي کند ] زندگي هميشه انقدر سخته ، يا فقط وقتي بچه اي اين طوريه ؟

 

 

لئون : هميشه همين جوريه.

 

 

Leon The Professional. 1994

  • Like 11
ارسال شده در
ماتيلدا : [ در حالي که با دست بيني خود را که در اثر کتک دچار خون ريزي شده پاک مي کند ] زندگي هميشه انقدر سخته ، يا فقط وقتي بچه اي اين طوريه ؟

 

 

لئون : هميشه همين جوريه.

 

 

Leon The Professional. 1994

 

این دیالوگ رو هیچوقت فراموش نمیکنم...خیلی خیلی قشنگ بود هم فیلمش هم دیالوگاش محشر بود

  • Like 5
ارسال شده در

امام علی (ع)

روز / خارجی / قبرستان

عمار یاسر(سعید نیکپور) نماز میت را بر جسم عبدالله بن مسعود(جمشید مشایخی) می خواند ، می نشیند ، کفن را از صورت این مسعود به سمتی می کشاند:

بجای من ، گونه های محمد را ببوس ، بگو عمار هر وقت دلتنگ تو می شود به علی می نگرد و به حسنین

. . . .

  • Like 9
ارسال شده در

رابرت دونیرو در فیلم مخمصهیه بار یه مردی بهم گفت"به خودت اجازه نده جوری گیر چیزی بیافتی که وقتی یه گوشه تو مخمصه میافتی نتونی تو 30 ثانیه ازش دل بکنی" حالا اگه تو میخوای با من باشی و هرجا که من میرم تو هم بیای، چطور انتظار داری که... که ازدواج کنیم؟

  • Like 10
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

فیلم صورتی...اثری از فریدون جیرانی...:icon_redface:

 

 

 

کافی شاپ

 

رامید جوان رو می کنه به میترا حجار از روی کتاب قانون...حضانت طفل تا 2 سالگی با مادر آن است مگر دختر باشد که تا 7 ساگی نزد مادر می ماند...

 

سرش رو از کتاب بالا می آره..البته این در مورد مانی صدق نمی کنه...

 

پس حضانت مانی با منه...

 

میترا حجار کتاب رو می گیره...عینک می زنه...می گه این امکان نداره...این قانون تصویب سال 1314 هست..

 

حتما تا حالا تغییر کرده....

 

رامید جوان با یک نیش خند...چاپ کتاب رو بخون..بلند بخون....سال 76...

 

این بار میترا حجار می خنده....

 

رامید می پرسه واسه چی می خندی؟!

 

میترا حجار از روی میز بلند می شه..از اونجا که به تو می گن روشن فکر!

  • Like 14
ارسال شده در

بابا جون، من رمز واقعی خوشبختی را کشف کرده ام و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت، بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد !

 

بابالنگ دراز

  • Like 14
ارسال شده در

سنگ صبور

گلشیفته: کسایی که عشق بازی بلد نیستن جنگ میکن.

  • Like 11
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

آن هنگام که عطر بهار نارنج در آن کلام مقدس پیچید،

من تو را با چشمهای بسته ام دیدم.

خوبیهای تو را، لطف تو را!

بهار نارنج را به نسیم بسپار

و اگر خواسته ام را خواستی

کتاب را به نشانه عهدی میان ما با خود ببر و گرنه بماند...TAEL_SmileyCenter_Misc%20%28305%29.gif

شیدا- کمال تبریزی

  • Like 10
ارسال شده در

نمی دونم چرا تو زندگیم، هِی نمیشه ...

 

مرد هزار چهره - مهران مدیری

  • Like 8
ارسال شده در

این دیالوگ رو حتما تا آخر بخونید محشره

دیالوگی از فیلم sky fall ساخته سام مندز

 

مادربزرگم يک جزيره داشت، البته چيزي نبود که بخوام به رخ بکشمش، ميتونستي تو يه ساعت از اين سر تا اون سرش رو قدم بزني اما هنوز هم...براي ما مث يک بهشت بود...يه بار تو تابستون رفتيم اونجا و متوجه شديم تمام جزيره پر از موش شده، اونا با يک قايق ماهيگيري اومده بودن و تا خرخره نارگيل خورده بودن، خوب چطوري ميتوني از دست موش ها خلاص بشي؟هوم؟ مادربزرگم راهش رو بهم نشون داد، يه ظرف استوانه اي تو خاک چال کرديم و سرش رو هم برداشتيم و به جاي اون يه نارگيل براي طعمه گذاشتيم اونجا،​و موش ها براي نارگيل ميومدن اونجا و ونگ ونگ ونگ ونگ ... ميفتادن توي ظرف...و در طي يک ماه تمام موش هاي جزيره رو گرفتيم...اما بعدش بايد چيکار ميکرديم؟ ظرف رو مينداختيم تو دريا؟ ميسوزونديمش؟ نه... فقط بايد به حال خودش رهاش بکنيم!...کم کم موش ها گرسنه ميشن و يک به يک ... شروع به خوردن يک ديگر ميکنند تا وقتي که فقط دو تا از اون ها باقي بمونند...دو بازمانده! بعدش چي؟ اونا رو ميکشي؟نه! اونا رو ميبري و لاي درخت ها آزاد مي کني !!! الان اونا ديگه نارگيل نميخورن ! ... الان فقط موش ميخورن!!... تو طبيعت اون ها رو تغيير دادي. ... دو بازمانده..

  • Like 14
ارسال شده در

نمیدونم این دیالوگ مال چه فیلمیه

" مرد اونه که تاوان نئشه گی هاشو با خماری بده ":ws3:

  • Like 7
ارسال شده در

تدی: «کدام بدتر است؟ زندگی کردن به عنوان یک هیولا... یا مردن به عنوان یک انسان خوب؟»

 

جزیره شاتر

  • Like 7
ارسال شده در

عباس آقا: یه زمانی که قد شما بودم یه روزی معلمه اومد تو کلاس گفت آقا میخوایم یه تیاتر راه بندازیم، کی میخواد نقش گوسفندو بازی بکنه؟… آقا به حرضت عباس ، به حرضت عباس کل کلاس ایجوری دستاشونو گرفتن، همه جز حاجیت… بعد گفت کی میخواد نقش گرگو

بازی بکنه؟ ما گفتیم آقا ببخشید نقش جک و جونور دیگه ای، غلاغی، فیلی،شیری، پلنگی، چیزی نداری بدی به ما؟ گفت نه، یا بایست گوسفند باشی یا گرگ؛ بعد از اون بود که ما تو زندگیمون فهمیدیم آقا یا بایست گرگ باشی یا گوسفند، یا بایست بزنی یا می زننت، یا بایست بخوری یا می خورنت، یا بایست بمالی یا می مالنت. حالا ما اشتباه کردیم ولی از یه گرگ بارون دیده به شما نصیحت، یعنی گرگم شدین جهنم، بشین ولی این تن بمیره، جون هر چی مرده گوسفند نباشید تو زندگیتون“فیلم گشت ارشاد

 

 

%DA%AF%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%AF.jpg

  • Like 8
×
×
  • اضافه کردن...