رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

خصال انوشیروان

مورخین شرقی انوشیروان را بزگترین شاه ایران قدیم دانسته اند . جهت آن معلوم است :

شاهانی مانند کوروش و داریوش بزرگ از خاطره ها فراموش شده بودند ، ولی حالا که معرفت به اوضاع و احوال ایران قدیم بیشتر است نمی توان انوشیروان را دارای این مقام دانست ، اما در این که او بزرگترین شاه سلسله ساسانی بوده تردیدی نیست .

بطور کلی تاریخ نشان می دهد نادر است که شخصی صفات سرداری را با خصایص مملکت داری جمع کرده باشد درباره انوشیروان نیز می توان گفت که صفات و خصایص مزبور در او جمع بوده : این شاهی است عادل و سخت ، جنگی و مدیر ، سردار و سائس . چنانکه از کارهای او این صفات در او هویداست .

در زمان او سلسله ساسانی به اوج عظمت خود رسید : امپراتورهای روم شکستها خوردند و غرامتها دادند. دولت هیاطله از صفحه روزگار نابود گردید . خزرهای وحشی گوشمال شدند ترکهای آن طرف جیحون بجای خود نشستند . حبشی ها را از یمن راندند این مملکت دست نشانده ایران گردید . از طرف دگر اصلاحات او در امور داخلی ایران روح جدیدی به کالبد ایران دمید و ایرانی برای مرتبه اول با علوم یونانی آشنا شد این نکته نیز جالب توجه است که انوشیروان آخرین ستاره ای بود که در افق ایران باستان درخشید، چه ایران ساسانی بعد از افول آن به واسطه خبطهای جانشینهای او و جهات دیگر با سرعت رو به انحطاط رفت و دیری نگذشت که دولت اردشیر بابکان منقرض و از برای ایران تاریخ جدیدی شروع شد. بنابراین انوشیروان عادل آخرین شاهی است که عظمت ایران باستانی را در شخص خود مجسم کرده است .

موافق روایات ایرانی ، شخصی که به انوشیروان در اصلاحات مملکتی کمکهای گرانبهایی کرده ، بوزرجمهر ( بزرگ مهر) است . این شخص در ابتدا معلم هرمز پسر انوشیروان بود و چون شاه دانایی و لیاقت او را مشاهده کرد ، او را به وزارت انتخاب نمود در باب عقل و کفایت این وزیر ، حکایتهای زیاد گفته و نوشته اند که در این مختصر نگنجد . گویند بوزرجمهر در زمان خسروپرویز به قتل رسید .

 

منبع: تاریخ ایران،حسن پیرنیا

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

انوشیروان

خسرو اول (کسری) انوشیروان دادگر، شاهنشاه ایران از سلسله ساسانیان بین سالهای ۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی بود. کسری انوشیروان مشهورترین و بزرگترین پادشاه ساسانی و یکی از تاثیر گذارترین شاهان ایران در طول تاریخ بوده است. در زمان او قصرهای باشکوه، شهرها، راه های تجاری، پل ها و سد های بسیاری ساخته شدند که برخی از آنها تا این زمان نیز همچنان پا بر جا هستند. در زمان فرمانروایی او دانش و هنر در ایران و امپراتوری ساسانی به نهایت شکوه و عظمت خود رسیده بود. دوره شاهنشاهی او به همراه دوره فرمانروایی نوه اش یعنی خسرو دوم (خسرو پرویز) به عنوان دومین دوره طلایی امپراطوری ساسانیان شناخته میشود.

به تخت نشستن کسری:

کسری فرزند قباد پادشاه ساسانی بود و پس از پدر بر تخت شاهی نشست. او در زمان پادشاهی پدرش نیز بسیار بر تصمیمات قباد تاثیر گزار بود و پدرش را در لحظات سخت، فراوان یاری نمود. بطوریکه فتنه مزدکیان در دوره پادشاهی قباد توسط کسری ناکام ماند. از آنجا که خسرو اول بسیار انسان فرهیخته و دارای منش والایی بود، بزرگان به او لقب انوشیروان یا دارنده روح جاویدان دادند.

جوانمردی و دادگری کسری:

بیشک میتوان گفت که کسری انوشیروان مظهر ستم ستیزی و عدل و داد در جهان میباشد و از اینروی به او لقب دادگر داده اند. او فرمان داده بود که هر ایرانی که احساس مینماید حقش پایمال شده یا به او ستمی روا شده است در هر زمان از شبانه روز بدون توجه به اینکه شاه مشغول چه کاریست، میتواند به نزد شاه آمده و دادخواهی کند و تا زمانی که مشکلش حل نشده از بارگاه شاه نرود. این دستور را به تمامی حاکمان محلی نیز داده بود و آنها را مجبور کرده بود تا همانند خود شاه، چنین کنند.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کسری انوشیروان ارتش را به شیوه ای نوین سازماندهی نمود و ایران را دارای ارتشی حرفه ای کرد. در ابتدای فرمانرواییش صلحی ابدی با امپراتور روم جوستینیان اول منعقد نمود، اما دست اندازیهای رومیان به مناطق مرزی ایران، کسری را وادار نمود تا در سال ۵۴۰ میلادی با روم وارد جنگ شود.

او به سوریه لشکر کشید و شهر انطاکیه که سومین شهر مهم امپراتوری روم بعد از قسطنطنیه (کنستانتینوپل) و اسکندریه بود را تصرف کرده و برای گوشمالی دادن رومیان شهر را به طور کامل ویران نمود و شهری زیبا تر از انطاکیه به نام زیب خسرو در نزدیکی تیسفون ساخت و همه ساکنان انطاکیه را در آنجا منزل داد. رومیان این شهر را خسرو-آنتیوک و تازیان آنرا رام الله مینامند.

نکته جالب در تصرف انطاکیه این است که بعد از اینکه ایرانیان این شهر را گرفتند، انوشیروان به شدت سپاهیان را از آزار اسیران رومی منع کرد که این امر بر خلاف سنت آن روزگار بوده و نشانگر جوانمردی کسری میباشد.

خسرو سپس به لازیکا (گرجستان کنونی) یورش برد و جوستینیان نیز بلیساریوس یکی از بزرگترین سرداران روم در طول تاریخ را به مقابله او فرستاد. بلیساریوس در مقابل کسری کاری از پیش نبرد و به شدت شکست خورد.

پس از پیروزیهای قاطع ایرانیان پیمان صلحی به مدت ۵۰ سال بین ایران و روم بسته شد و رومیان متعهد شدند تا در این ۵۰ سال همه ساله به ایران خراج بپردازند و ایران نیز در مقابل لازیکا را به روم بازگرداند.

در این هنگام ترکهای شمال ایران به هیاطله حمله کردند و مشغول فتنه افکنی و ناامن ساختن مرزهای ایران بودند که کسری به جنگ آنان شتافت و ترکان را به سختی شکست داده و به پشت رود سیحون راند.

در سال ۵۷۰ میلادی حبشیان (اتیوپی) به یمن حمله کردند و شاه یمن از خسرو کمک خواست. کسری انوشیروان سپاهی را به فرمانده ای وهریز به یمن فرستاد و حبشی ها را از آنجا بیرون کرد. از آن زمان تا یورش تازیان، یمن یک ساتراپی (استان) ایران بود.

در سال ۵۷۱ جنگ جدیدی با روم بر سر ارمنستان در گرفت و کسری قلعه دارا در رود فرات را تصرف نمود و به سوریه و ترکیه کنونی حمله کرد و پیروزیهای بزرگی در این مناطق به دست آورد.

Sassanid%20map.jpg

نقشه ایران در زمان خسرو اول (کسری) انوشیروان دادگر

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

انوشیروان ثابت قدم ترین پادشاه دوره ی ساسانی و محبوب ترین آنها بود ؛ تحقیقات شخصی من اثبات میکند بجز دو یا 3 تن از پادشاهان دوره ساسانی ؛ همگی متعصب بودند نمونه بزرگ آن قتل عام مزدکیان و مانویان در اواسط این حکومت و حملات پی در پی به کلیساهای نواحی قفقاز در اواخر این حکومت بود

متاسفانه برخی از ایران پرستان بد کردار و ضد اسلام به صلح و صفای پاشاهان ایرانیان می بالند در صورتی که نمی دانند قدرت و ثروت چشم هر بزرگی را کور میکند ، چه بهرام شاه ها و چه عمر ها

و یا اگر هر قیامی و یا جهادی می کنند به نام دین و یا به نام مملکت ختم می شود.

ساسانی جماعت عامل اصلی ضعف ایران در زمان یزدگر سوم شدند تا جایی که مردم از خونخواری برخی موبدانشان چون کرتیر موبد به انزجار رسیده بودند ، من این حقیقت را کنمان نمی کنم که اسلام عمری با شمشیر وارد ایران شد و خون ها ریخته شد ، اما این انزجار مردم از پادشاهانشان به همراه موبدان زرپرست باعث شد سلمان های فارسی اسلام را در قلب مردم جاری کنند و مدائن ایران را محل بسط علوم علوی کنند

سند هر سخنم موجود است

به امید اعتدال در عقاید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
انوشیروان ثابت قدم ترین پادشاه دوره ی ساسانی و محبوب ترین آنها بود ؛ تحقیقات شخصی من اثبات میکند بجز دو یا 3 تن از پادشاهان دوره ساسانی ؛ همگی متعصب بودند نمونه بزرگ آن قتل عام مزدکیان و مانویان در اواسط این حکومت و حملات پی در پی به کلیساهای نواحی قفقاز در اواخر این حکومت بود

 

درود

مانی و مزدک افرادی بودند که بدعتی نو را در دین زرتشت می خواستند و اندیشه هایشان آمیخته با اندیشه های مسیحی و بودایی می بود

این بسیار طبیعی است که حکومت ساسانیان که یک حکومت دینی می بود به مقابله پردازد

این امر در بیش از 1500 سال پیش برابری می کند با رفتار امروز حکومت ایان با بهاییان

اما در مورد کلیساهای ناحیه قفقاز:

ناحیه ی قفقاز از نواحی همیشه مورد مناقشه ی ایران و روم بوده

قفقازیان اگر چه نژاد ایرانی دارند اما دین رومی در بین ایشان به سرعت رواج یافت و این برای حکومت مرکزی خطر ناک می نمود

از طرفی کلیسا ها به عنوان پایگاه های فتنه افکنی و تبلیغ علیه حکومت مرکزی شناخته می شد (نقش مساجد در انقلاب ایران را به یاد آورید)

با این دیدگاه بسیار منطقی است که شما اجازه ی علم گشتن پایگاهی بر علیه خویش را در کشور خویش ندهید

متاسفانه بزرگترین ایرادی که همواره می توان به ساسانیان وارد دانست و همین ایراد موجبات نابودی این سلسله و نیز عقب ماندگی 1400 ساله ی ایران را فراهم اورد عدم توجه به سوادآموزی عمومی است

در واقع نه تنها عدم توجه بلکه منع مردم عادی از دانستن سواد است

این امر موجب گردید تا عموم مردم از خواندن فرامین دین باز بمانند و کم کم اعتقادات ایشان محدود به اعتقادات دم دستی در حد تعداد دفعات نماز و آداب وضو و .. گردید

و باز ماندند از درک اندیشه های ژرف زرتشت و پیغام ازادی بخش او

همین امر باعث گردید تا ادیان نوین به راحتی در میان مردم راه باز کنند

اگر به مقایسه ای کلی بپردازید هیچ دینی مانند به دینی و هیچ پیامبری مانند زرتشت بر خوبی ها اصرار نمی کند و دستوراتش عقلایی نیست

زرتشت در نهایت ممکن از اوهام دوری می کند و به زندگی امروز مردم می پردازد

اما همانگونه که گفتم عدم توانایی مردم در خواندن این فرامین و سو استفاده موبدان از این جهل و خوراندن هر مزخرفی به نام دین و به کام موبد( به یاد تفاسیر امروزه از اسلام بیافتید) این مسیر را برای دیگران باز گذاشت

مانی می آید از دد هنر به دین می نگرد و این به این سبب است که مردم فراموش کرده اند سرود های زرتشت را

مزدک از دیدگاه برابری و مساوات می نگرد و مردم فراموش کرده اند در دیدگاه زرتشت آنچه موجب برتری است اندیشه و خرد است و نه جایگاه و مال

مسیح از دید مهر بانی و صلح می نگرد و مردم فراموش کرده اند که زرتشت حتی ستم بر جانداران و گیاهان را منع کرده و فرموده جز به حد نیاز از اشان بهره مگیرید

و دغل بازان اسلامی با وارونه جلوه دادن دین زرتشت و آتش پرست جلوه دادن ایشان(استفاده از عدم آگاهی عمیق مردم به راهنمایی سلمان فارسی گجستک) طبع خداپرست و یکتا جوی ایرانی را با خوبش همراه می کند

بله دوست من

خطای پادشاهان ایرانی نه در حفظ کیان خویش است بلکه در دور ساختن خرد از جامعه است

 

متاسفانه برخی از ایران پرستان بد کردار و ضد اسلام به صلح و صفای پاشاهان ایرانیان می بالند در صورتی که نمی دانند قدرت و ثروت چشم هر بزرگی را کور میکند ، چه بهرام شاه ها و چه عمر ها

 

با این جملات شما موافقم

قدرت اگر در دست افرادی قرار گیرد که پتانسیل و ظرفیت این بزرگی را نداشته باشد موجبات خسران است

متایفانه افراد کمی در طول تاریخ این پتانسیل را دارا بودند

دنیای کهن دنیای صلح و صفا نبوده

در هیچ برهه ای

زیرا همواهر همسایگان به سبب نبودن قانونی جهانی در اندیشه ی گسترش قلمرو خویش بوده اند

این خاصیت انسانی است

همین شما امروز در اندیشه ی درآمد بیشتر هستید تا از اتاق خانه ی پدری به منزل خویش نقل مکان کنی

از آنجا به خانه ی بزرگتر

ویلا و ....

این خاصیت آدمی است

حال فردی که در مقام پادشاهی قرار می گیرد به سرزمین های بزرگتر فکر می کند

اما آنچه در این بین مهم می شود نوع فتح این سرزمین ها می باشد

تفاوت میان اکثریت پادشاهان ایرانی با غیر در همین است

منش کشور گشایی و فتح سرزمین ها و نوع برخورد با مردمانی که بعد از فتح در زیر پرچم ایران قرار می گرفتند

در میان پادشاهان ایرانی سرزمن های مفتوح شده همانند سرزمین مادری می نمود و شهروندان آن شهروند کشور محسوب می شدن و شهروند درجه دو و سه نمی شدند

اگر مالیاتی می پرداختن معمولی بود که تمام مردم پرداخت می کردند

شهر هایشان ویران نمی شد

دخترانشان به کنیزی و پسران به بردگی نمی رفتند

اما این منش را در کمتر پادشاهی غیر ایرانی می توان سراغ گرفت

از غرب تا به شرق

از شمال تا به جنوب

حتی پیامبر اسلام وقتی که قدرت را در مدینه به دست گرفت نشان داد که او نیز انسان است و منش انسانی دارد و نتوانست حضور یهودیان را تحمل کند

می گویند در حمله به مکه خون کسی نریخت اما نمی گویند که پیمان با ابوسفیان بود و در خواست او برای احترام به حرمت های عرب(ماه رمضان از ماه های حرام در آیین عرب) و باز نمی گویند که نفر را اعدام نمود و باز نمی گویند علی رغم در امان اعلام کردن مردم آزادی اندیشه را نپذیرفت و بت های خانه های مردم را نیز علاوه بر بت های کعبه شکست و باز نمی گویند که شرط رهایی از اعدام تغییر مذهب و پذیرش اسلام بود و....

آری دوست من

منش بزرگی و مردانگی و نوع برخورد با شکست خوردگان است که اکثر پادشاهان ایرانی را از سایر قدرتمندان و قدرت به دستان جهان متمایز نمود

و یا اگر هر قیامی و یا جهادی می کنند به نام دین و یا به نام مملکت ختم می شود.

ساسانی جماعت عامل اصلی ضعف ایران در زمان یزدگر سوم شدند تا جایی که مردم از خونخواری برخی موبدانشان چون کرتیر موبد به انزجار رسیده بودند ، من این حقیقت را کنمان نمی کنم که اسلام عمری با شمشیر وارد ایران شد و خون ها ریخته شد ، اما این انزجار مردم از پادشاهانشان به همراه موبدان زرپرست باعث شد سلمان های فارسی اسلام را در قلب مردم جاری کنند و مدائن ایران را محل بسط علوم علوی کنند

سند هر سخنم موجود است

به امید اعتدال در عقاید

بگذارید در باره ی علل سقوط ساسانیان کمی صحبت کنیم

زیرا در تاپیک های گونانگون می بینم که برداشت های متفاوتی در این باره وجود دارد

در پایان حکومت خسرو پرویز , پادشاه به نوعی جنون مبلا گردید که حاصل این جنون بدبینی به افراد ذکور خاندان پادشاهی و توهم توطعه بود

لذا به بهانه های گوناگون تمامی وراث درجه ی اول و حتی درجه دوم و چندم تاج و تخت را از میان برداشت(همین بیماری گریبان شاه عباس اول و نادر شاه را نیز گرفت)

پس از مرگ خسرو پرویز به نوعی قحط الرجال در ایران پدید امد و شاهزادگان درجه چند ساسانی ادعای تاج و تخت کردند

فرماندهان و موبدان نیز هر یک به طرفداری از یکی از این شاهزادگان پرداخت و در گیری های داخلی پدید آمد که بسیار موجب ضعف کشور گردید

ایم وضعیت به نحوی بود که در این سال ها دو زن نیز به تخت پادشاهی رسیدند و چند صباحی را حکومت کردند

در این بین هر کس که تاج و تخت را در اختیار می گرفت تا سر حد امکان افراد با نفوذ و قدرتمند را از میان بر می داشت تا کسی داعیه سلطنت نداشته باشد

در این میان بسیاری از شاهزادگان برای در امان ماندن از تیغ رقیبان و جنگ های قدرت به ماطق دور دست پناه می بردند و در گمنامی زیست می کردند

یزدگرد یکی از همین شاهزادگان است

او قصدی برای حکومت نداشت و وقتی که دیگر کسی برای پادشماهی نماند او را با اصرار فراوان به تخت نشاندند و فرماندهان بزرگی از او حمایت کردند و باور داشتند که او کسی است که می تواند اوضاع نابه سامان ایران را سامان بخشد

اما جنگ ها داخلی قوای ایران را به شدت تضعیف کرده بود

از طرفی قتل عام بزرگان به نوعی مشکل تصمیم گیری را در پایتخت رقم می زد

در این بین مزدکیان جان تازه گرفتند و به تبلیغ علیه دین زرتشت و سر دادن شعار های برابری و برادری نمودند و ذهن مردم را برای پذیرش آیین برابری ها آماده ساختند و مردم را نسبت به دین بهی سرد نمودند و سست گرداندن

در این بین اعراب بیانبان گرد شروع به دست اندازی به مناطق مرزی نمودند

سپاه خسته و فاقد فرماندهان مناسب بود

تجهیزات سپاه در طی جنگ های فرسایشی تحلیل رفته بود و به علت عدم وجود دولت مرکزی قدرتمند این تجهیزات تعویض و اصلاح نگردیده بود

از طرفی مردم عادی خسته از جنگ و خونریزی بودند و هر یک عزیزانی را در طول این سال ها و بر اثر درگیری ها از دست داده بود و دیگر امادگی اعزام مردان و فرزندان خویش به جنگی نوین را نداشت

توجیه دفاع از مذهب و میهن پرستی نیز با تبلیغات مزدکیان دیگر کارآیایی لازم را نداشت

لذا در هنگامه ی نبرد بسیاری از جبهه فرار می کردند و یا سر پیچی می نمودند و حتی تاکتیک های غلط فرماندهان ناکارآمد آن عده را که هنوز دلایلی برای ایستادن داشتند از بین می برد

این عوامل که بسیار مختصر بیان گردید و برخی از آنها بیان نشد کمک نمود تا اعراب در ایران به راحتی پیشروی کنند و بسیاری از مناطق مرزی را بگیرند و غارت کنند

پس از رسیدن اخبار دد منشی و خونخواری اعراب به سایر مناطق مردم به خویش امدند و آماده ی نبرد شدند اما دیگر دیر شده بود

از طرفی شیرازه ی سپاه از هم پاشیده بود

از طرفی مردم عادی توان مقابله با بیابانگرد هایی که عمری با شمشیر زیسته بودند نداشتند و نکته ی مهم تر اینکه اعراب با به دست آوردن ثروت شهر های غارت شده نیروهای اجیر شده ی تازه ای به میدان گسیل می کردند

اعراب به زور شمشیر و جاری کردن خون وارد ایران شدند

برای هر وجب خاک ایران یک ایرانی را قربانی کردند

دستاورد های 2500 سال تمدن ایرانی را با خاک یکسان کردند

و ایران را برای قرن ها در خاموشی فرو بردند

  • Like 2
لینک به دیدگاه
بگذارید در باره ی علل سقوط ساسانیان کمی صحبت کنیم

زیرا در تاپیک های گونانگون می بینم که برداشت های متفاوتی در این باره وجود دارد

در پایان حکومت خسرو پرویز , پادشاه به نوعی جنون مبلا گردید که حاصل این جنون بدبینی به افراد ذکور خاندان پادشاهی و توهم توطعه بود

لذا به بهانه های گوناگون تمامی وراث درجه ی اول و حتی درجه دوم و چندم تاج و تخت را از میان برداشت(همین بیماری گریبان شاه عباس اول و نادر شاه را نیز گرفت)

پس از مرگ خسرو پرویز به نوعی قحط الرجال در ایران پدید امد و شاهزادگان درجه چند ساسانی ادعای تاج و تخت کردند

فرماندهان و موبدان نیز هر یک به طرفداری از یکی از این شاهزادگان پرداخت و در گیری های داخلی پدید آمد که بسیار موجب ضعف کشور گردید

ایم وضعیت به نحوی بود که در این سال ها دو زن نیز به تخت پادشاهی رسیدند و چند صباحی را حکومت کردند

در این بین هر کس که تاج و تخت را در اختیار می گرفت تا سر حد امکان افراد با نفوذ و قدرتمند را از میان بر می داشت تا کسی داعیه سلطنت نداشته باشد

در این میان بسیاری از شاهزادگان برای در امان ماندن از تیغ رقیبان و جنگ های قدرت به ماطق دور دست پناه می بردند و در گمنامی زیست می کردند

یزدگرد یکی از همین شاهزادگان است

او قصدی برای حکومت نداشت و وقتی که دیگر کسی برای پادشماهی نماند او را با اصرار فراوان به تخت نشاندند و فرماندهان بزرگی از او حمایت کردند و باور داشتند که او کسی است که می تواند اوضاع نابه سامان ایران را سامان بخشد

اما جنگ ها داخلی قوای ایران را به شدت تضعیف کرده بود

از طرفی قتل عام بزرگان به نوعی مشکل تصمیم گیری را در پایتخت رقم می زد

در این بین مزدکیان جان تازه گرفتند و به تبلیغ علیه دین زرتشت و سر دادن شعار های برابری و برادری نمودند و ذهن مردم را برای پذیرش آیین برابری ها آماده ساختند و مردم را نسبت به دین بهی سرد نمودند و سست گرداندن

در این بین اعراب بیانبان گرد شروع به دست اندازی به مناطق مرزی نمودند

سپاه خسته و فاقد فرماندهان مناسب بود

تجهیزات سپاه در طی جنگ های فرسایشی تحلیل رفته بود و به علت عدم وجود دولت مرکزی قدرتمند این تجهیزات تعویض و اصلاح نگردیده بود

از طرفی مردم عادی خسته از جنگ و خونریزی بودند و هر یک عزیزانی را در طول این سال ها و بر اثر درگیری ها از دست داده بود و دیگر امادگی اعزام مردان و فرزندان خویش به جنگی نوین را نداشت

توجیه دفاع از مذهب و میهن پرستی نیز با تبلیغات مزدکیان دیگر کارآیایی لازم را نداشت

لذا در هنگامه ی نبرد بسیاری از جبهه فرار می کردند و یا سر پیچی می نمودند و حتی تاکتیک های غلط فرماندهان ناکارآمد آن عده را که هنوز دلایلی برای ایستادن داشتند از بین می برد

این عوامل که بسیار مختصر بیان گردید و برخی از آنها بیان نشد کمک نمود تا اعراب در ایران به راحتی پیشروی کنند و بسیاری از مناطق مرزی را بگیرند و غارت کنند

پس از رسیدن اخبار دد منشی و خونخواری اعراب به سایر مناطق مردم به خویش امدند و آماده ی نبرد شدند اما دیگر دیر شده بود

از طرفی شیرازه ی سپاه از هم پاشیده بود

از طرفی مردم عادی توان مقابله با بیابانگرد هایی که عمری با شمشیر زیسته بودند نداشتند و نکته ی مهم تر اینکه اعراب با به دست آوردن ثروت شهر های غارت شده نیروهای اجیر شده ی تازه ای به میدان گسیل می کردند

اعراب به زور شمشیر و جاری کردن خون وارد ایران شدند

برای هر وجب خاک ایران یک ایرانی را قربانی کردند

دستاورد های 2500 سال تمدن ایرانی را با خاک یکسان کردند

و ایران را برای قرن ها در خاموشی فرو بردند

با اینکه مانی و مزدک بدعت در دین بوجود آوردند کاملا موافقم ، اما مخالف بودند و صدای مخالفین مانند هر حکومت مستبدی خاموش شد ، پیکر دو نیم شده ماندی بر سر در بیشاپور بروایتی و یا گندی شاپور نصب شد

ضد مسیحیت ساسانیان فقط در قفقاز نبود ، در نواحی مختلف تسیفون و . . . نیز مشاهده میشد ، این امر در اواخر حکومت این خاندان به اوج خود رسید

دغل بازی در تمام ادیان بوده و هست پس برچسب اسلامی روی آن نزنید ، مسلمانان واقعی هرگز زرتشت و مفاهیمش را به آتش پرستی متهم نکرده اند ، بلکه اعراب بادیه نشینی که هماره به قدرت ایرانیان رشک می ورزیدند این اتهام را بر زرتشتیان وارد ساخنتد ؛ بحث ما هم بر سر ادیان نیست ، بر سر این است که هر حکومتی چه ایرانی و چه غیر آن در جایی که منافعش به خطر باشد دین را نیز زیر سوال می برد ، چه مزدیسم چه اسلامیسم

سندیاتی هم موجود است که سلمان پیش از ورود سپاهیان عرب وارد مدائن و نواحی مرکزی ایران شد و مردم ایران را به اسلام فراخواند( سه روز پیشتر) وگرنه لشکر کشی های عمر نه دستور الهی بود و نه پیامبر - حمله عرب به ایران بود نه اسلام به ایران ، اسلام یک بهانه بود

سخنان شما در خصوص اعمال پیامبر در مدینه کذب است ، آیا شما عهدنامه پیامبر را با یهودیان خوانده اید ، در جنگ احزاب آیا یهودیان پیمان نشکستند و با ابوسیفیانی ها در یک صف و تنها برای دشمنی با اسلام در کنار یکدیگر قرار نگرفتند ، مگر یهودی ها یکتا پرست نبودند چرا کنار بت پرستها قرار گرفتند ، تنها به حساب بغض و بسط قدرت بیشترشان در یثرب

محمد پیش از بت شکنی مردم مکه را از بت ها انذار داد و برای آنها روشنگری کرد ، این سخن شما هم کذب است ، آیا اولین حرکت روشنگری محمد جنگ بود ، محمد اگر قصد بر تخریب عقاید در ابتدای رسالت خویش داشت سه سال در شعب ابی طالب محاصره نمی شد ، اموال خود و پیروانش را بی صاحب در مکه نمی گذاشت و در برابر تهدیدات سکوت نمی کرد

 

در ضمن دوست عزیز منش و بزرگی ارتباط به دین و مسلک ندارد ، بلکه یکی از شاخصه های انسانیست که عرب و عجمی نیز نمی شناسد ، به نظرم شما دچار توهم مفرط در خصوص ایران و ایرانی شده اید ؟ مانند بنی اسراییل که خود را والا و الهی و بهترین می دانند در صورتی که هم اسنان بی گناه کشته اند هم پیامبر کشته اند هم فرامین خود را به تمسخر گرفته اند. شما هم اگر این عقیده ناسیونالیسیمی را قبول کرده اید به حقوق انسانی و جهانی دیگران پشت کرده اید ، ایرانی را ورای دیگران می دانید و تمدن آن را ورای تمدن ها می پندارید ، همه چیز همراستا باهم بوده اند نه جلوتر و نه عقب تر وقتی فرامین زرتشت شکل می گرفت یونان در فلسفه غرق بود ، چین در تکنولوژی ، تمامی مردم جهان صلح جویند اگر به قدرت و ثروت طمع نکنند و به دیگران رشک نورزند

محمد با ایران نجنگید هرگر و هرگز این ادعا که اسلام دستور به نفوذ به ایران داد و یا در فرامین اسلامی جنگ با ایران و دیگران برای بسط قدرت بوده است کذب محض و سخن بی سند خواهد ماند ، محمد اگر چون بهرام شاه میخواست مانی را دو نیم کند چون مانوی بود ، خسرو پرویز را به دلیل بی ادبی و عمل غیر دیپلماتیکش حتی ملعون خطاب می کرد ولی او به سران تمدن های روبه خاموشی جهان مثل ایران نامه فرستاد و با زبان و کلام نرم آنها را دعوت کرد. مکر حکم نامی از بنی امیه که روی محمد شکمبه شتر ریخت ، بخشیده نشد در حالی که اسیر محمد بود؟ این طرز برخورد با مخالفین است ، ناسینولاسیت های ضد اسلام تنها بُل مباحثه ایشان جنگ بنی قریظه ایست که تنها یک سند در کتاب فرد ملعونی مانند طبری دارد اکتفا می کنند و حتی یهودیانی که تنها به دنبال یک نخ برای کش دادن مظلومیشتان هستند در مورد این قضیه یک خط هم ننوشته اند.عجیب نیست!

دلیل سقوط ایران به نظر شخصی و تحقیقات داخلی اینجانبم:

- زوال دیپلماسی شاهان ساسانی دربین سایر تمدن ها

- انزجار مردم از حکومت (کشتن رهبران فکریشان حتی به نام بدعت گذار ، مانی ، مزدک ، مشکان و . . . .)

- نیاز مردم به آینی کامل تر و جدیدتر

- به بیراهه رفتن ایین زرتشت

- زر پرستی موبدانی مانند کرتیر و آذربان و . . .

- محاصره بودن چند صد ساله از لحاظ فرهنگی در زمان ساسانیان (سیاست برخی شاهان متکبر ساسانی)

- شکاف طبقاتی بین مردم

- تلفیق دین زرتشت و حکومت ساسانیان که تنها به نفع شاهان و موبدان می شد

 

از سلمان فارسی که شما نام می برید ، همین مرد یکتا پرست و افتخار مسلمانان ایرانی که هرگز از خط وحدانیت الهی و دین بیرون نرفت شش ماه در زندان پارس در دوران بهرام اول به جرم گرایش به مانی (تازه در جاهایی آن را هم نقض کرده ) به زندان بود. حکومت ساسانی آنقدر به مسیحیان ایرانی ظلم کرد که اشخاصی مانند افراهات یا همان فرهاد پارسی از شر این عقاید به اسکندریه فرار کرد تا دینش را حفظ کند. آری خود بزرگ بینی ما ایرانیان برایمان جهالتی آورد که جز زرتشت آیین راست را نخواستیم و حتی موسی کلیم را در کتیبه های خود درغگو خواندیم. حاضریم حکومتی بر ما خدایی کند چون ایرانی باشد و پیامکبرش یک ایرانی باشد ولی نه به فهم ما احترام بگذارد نه به عقیده ما نه به فرهنگ ما. عرب هم اگر به ایران حمله کرد آرزوی کنیزان و باغات و عطریات و جواهرات ایرانی را داشت به ندرت بودند مسلمانانی که در دل نیت پاکی داشته باشند ، اما می بینید میلیون ها ایرانی به مسلمانی که از دامن سلمان فارسی وارد ایران شد خو گرفتند و عقیده علویت را بهترین عقیده می دانند

بیراهه رفتن در هر منشی وجود دارد ایرانی ، اسلامی ، عربی و . . .من از کسانی که اسلام برا برتر از ایران و ایران را برتر از اسلام یمدانند برائت می جویم و عقیده دارم هر دو به یکدیگر خدمت کرده اند ( کسانی چون فارابی ، ملاصدرا، مولانا ، ابوعلی سینا ، حافظ و سعدی همه و همه در این آستان شکوفا شدند و خود را بنده مکتب محمد ؛ یاران و اهل بیت صدیقش می دانند حتی فردوسی که اسوه یک مسلمان ایران دوست است)

بدرود

  • Like 2
لینک به دیدگاه
با اینکه مانی و مزدک بدعت در دین بوجود آوردند کاملا موافقم ، اما مخالف بودند و صدای مخالفین مانند هر حکومت مستبدی خاموش شد ، پیکر دو نیم شده ماندی بر سر در بیشاپور بروایتی و یا گندی شاپور نصب شد

 

مانی دینی پدید آورد که آمیخته ای از اندیشه های زرتشت و بودا و مسیحیت بود

به ثنویت اعتقاد داشت و آن را ترویج می کرد

او خود را هواری مسیح می دانست و پیغمبر خاتم در حالی که در گفتارش ثنویت موج می زند و نمی تواند ادعایش صحیح باشد

حکومت دینی ساسانیان بر اثر فشار علمای زرتشتی او را دستگر نمود

در مورد مرگ او دو روایت وجود ارد که روایت قوی تر می گوید او در زندان مرد

و اما مزدک

مزدک مسلح دین زرتشت بود و خواستش بازگشت به آموزه های ناب زرتشت بود

او نیز در زمان خود با مخالفت جامعه ی روحانی مواجه شد و طرفدارانش قتل عام شدند

اما آموزه های او همان چیزیست که امروزه به نام زرتشتی می خوانیم

دوست من

امروز نیز کسی بیاید در مقابل بزرگان یک دین قیام کنم و بگوید شما در دین مردم انحراف ایجاد کرده اید و آنچه من می گیوم صحیح است به جرم ارتداد و انشعاب از دین او را خواهند کشت و این در تمام ایین ها امری است پذیرفته شده

در اسلام که تعریف ارتداد را از این هم فراتر برده اند و هر کس که اسلام را پذیرفته باشد و یا هر مسلمان زاده ای که دینی غیر از اسلام را بپذیرد حکمش مرگ است

اگر استبداد است و دیکتاتوری خوب عزیز من در آنچه تو از او حمایت می کنی این مهم یک پله برتر از دیگران است

نمی توانی هم بگویی که این انحراف است از اسلام به این سند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

ضد مسیحیت ساسانیان فقط در قفقاز نبود ، در نواحی مختلف تسیفون و . . . نیز مشاهده میشد ، این امر در اواخر حکومت این خاندان به اوج خود رسید

 

تبلیغ مسیحیت در زمان ساسانیان یک تبلیغ سیاسی برای دولت روم محسوب می گردید و حمایت همه جانبه ی روم را دارا بود

مانند تبلیغ تشیع در کشور های سنی در حال حاظر یا در عهد صفوی و بر عکس آن در بلاد شیعی

برخورد با مسیحیت لازمه ی حفظ کشور بوده و از دید یک حکومت دینی نه تنها ظلم محسوب نمی گردیده که اهم کار ها می بوده

دوست من

جهان هیچ گاه مدینه ی فاضله نخواهد بود

همواره مقایسه ی بین و بد و بدتر است

در 1400 سال پیش حرکاتی را مثال می زنید که به عینه در جهان امروز هم مثال آن و حتی بدتر از آن را می بینید

حالا تمام امکانات و پیشرفت های جامعه ی بشری در این دو برهه را مقایسه کنید تا متوجه بشوید که چرا آنها از اتهام های مورد نظر شما مبرا می شوند

 

 

 

 

دغل بازی در تمام ادیان بوده و هست پس برچسب اسلامی روی آن نزنید ، مسلمانان واقعی هرگز زرتشت و مفاهیمش را به آتش پرستی متهم نکرده اند ،

 

نخست تعریف واضحی از مسلمان راستین بدهید

با تعلریف شما به جز 14 تن هیچ کس مسلمان راستین نبوده و نیست

از مسلمانان امروز بگوییم می گویید اسلام راستین این نیست

از مسلمانان اعصار گذشته بگوییم می گویید اسلام راستین آن نبود

از صحابی پیامبر می گوییم می گویید اسلام راستین آن نبود

با این تعاریف شما این چه دینی است که نتوانسته یک تن جز معصومینش را بپروراند که اسلام راستین دارا باشد؟

و سوال بزرگ تر اینکه در حالی که اسلام راستین گوهر نایابی است این چه ادعایی است که شما در شناخت آن دارید؟

از کجا معلوم این اسلام راستین همان باشد که شما می شناسید؟

بازی با کلمات برای پیچاندن مباحث زیبنده نیست

برای آنکه به شما بگویم تفاوت در کجاست و چه شد که مسلمانان به خویش اجازه دادند تا اندیشه های زرتشت و مزدک و... همه را وارونه جلوه دهند تا دین مبین خویش را به خورد عوام بدهند :

وصیت پیامبر بر علی :

ای علی در سه جا دروغ جایز است

1-میدان جنگ

2-وعده به زن

3-اصلاح میان مردم

بحارالانوار/جلد 67/صفحه ی 9

در دینی که دروغ در میدان جنگ رواست چرا نپذیریم که مسلمانان برای ترویج دین خود میان سرزمین های تازه گشوده شده به دروغ دست نزنند؟

چرا سعی می کنیم که کتمان کنیم؟

مگر عمل به وصیت پیامبر ثواب ندارد؟

--------------------------------------------

و دعای کورش در حق ایران زمین:

خدایا کشورم را از 3 چیز حفظ نما:

دروغ.خشکسالی.دشمن

 

 

 

 

 

بلکه اعراب بادیه نشینی که هماره به قدرت ایرانیان رشک می ورزیدند این اتهام را بر زرتشتیان وارد ساخنتد ؛ بحث ما هم بر سر ادیان نیست ، بر سر این است که هر حکومتی چه ایرانی و چه غیر آن در جایی که منافعش به خطر باشد دین را نیز زیر سوال می برد ، چه مزدیسم چه اسلامیسم

سندیاتی هم موجود است که سلمان پیش از ورود سپاهیان عرب وارد مدائن و نواحی مرکزی ایران شد و مردم ایران را به اسلام فراخواند( سه روز پیشتر)

 

دوست من

این همان سلمانی نیست که بر علیه موبدان شورید؟

همان سلمانی نیست که موبدان را نفی کرد؟

پس چگونه است که در سرزمین استبداد و کفر و تحت حکومت شدید موبدان به آزادی به از مکه به راه می افتد و تا مداین می آید و آزادانه به تبلیغ می پردازد و آب از آب تکان نمی خورد؟

این ها با هم ناسازگار است

نمی خواند

فرض هم بگیریم که درست باشد

پیامبر این دین بیش از 20 سال زحمت کشید تا اعراب را به دینش بخواند و دست آخر در سال آخر عده ای از قبایل مرتد شدند و بر علیه او شوریدند و از آن بدتر دست پرورده هایش(ابوبکر و عمر ) و پدر زن هایش هنوز جان به جان آفرین تسلیم نکرده وصایا و دستوراتش را به فراموشی سپردند و در دینش انحراف وارد کردند ولی سلمان 3 روزه شهر آبادی مانند مداین را به اسلام می خواند و ایشان را مسلمان می کند؟

خوب اگر این قدرت سخن وری و این جذابیت شخصیتی در او بود چرا جبرییل بر دوش او ننشست تا این همه وعوا و مرافه پدید نیاید؟

 

وگرنه لشکر کشی های عمر نه دستور الهی بود و نه پیامبر - حمله عرب به ایران بود نه اسلام به ایران ، اسلام یک بهانه بود

 

در همین بهانه جویی ها علی ابن ابیطالب و فرزندانش شرکت جستند

اگر اسلام بهانه بود پس معصومان اسلام در آن چه می کردند؟

اگر اسلام بهانه بود چرا علی از غنایم آن سهم گرفت؟

اگر اسلام بهانه بود چرا موسی عشری ها به میادین ها گسیل گشتند؟

چرا صحابه پیامبر والیان و حکم رانان شدند؟

شما با این سخنان به آنچه اعتقاد دارید نیش خند می زنید

یعنی پیامبر اسلام در طول 20 سال 4 تا آدم نتوانست تربیت کند؟

پس چگونه ادعای جهان شمولی این دین گوش فلک را کر می کند؟

سخنان شما در خصوص اعمال پیامبر در مدینه کذب است ، آیا شما عهدنامه پیامبر را با یهودیان خوانده اید ، در جنگ احزاب آیا یهودیان پیمان نشکستند و با ابوسیفیانی ها در یک صف و تنها برای دشمنی با اسلام در کنار یکدیگر قرار نگرفتند ، مگر یهودی ها یکتا پرست نبودند چرا کنار بت پرستها قرار گرفتند ، تنها به حساب بغض و بسط قدرت بیشترشان در یثرب

 

من به شما شرایط مشابهی را می گویم و شما تصمیم بگیرید:

1-به آیین من در ایید و در امان باشید و زندگی کنید

2-با حفظ آیین خویش برای استفاده از حق شهروندی و امکانات شهری به من باج بدهید

3-یک شبه خانه خویش را در اختیار من بگذارید و بروید

دوست من قدرت کدام است این وسط؟

مگر یهودیان به یثرب رفتند که طمع کنند به قدرت و دارایی شهر؟

ایشان ساکن بودند و به ناگاه یکی می اید و عنان از کف ایشان می برد و شرایطی سخت تحمیل می کند

این نشان رعفت و عطوفت الهی است ؟یا نشان از ظلم و بیداد؟

یهودیان پیمان شکستند چون قراداد تحمیلی خارج از توان ایشان بود و عرصه را برای ایشان تنگ کرده بود

دراین شرایطی هر انسانی قیام می کند یا کشته می شود و راحت و یا پیروز می شود و خلاص

 

 

محمد پیش از بت شکنی مردم مکه را از بت ها انذار داد و برای آنها روشنگری کرد ، این سخن شما هم کذب است ، آیا اولین حرکت روشنگری محمد جنگ بود ، محمد اگر قصد بر تخریب عقاید در ابتدای رسالت خویش داشت سه سال در شعب ابی طالب محاصره نمی شد ، اموال خود و پیروانش را بی صاحب در مکه نمی گذاشت و در برابر تهدیدات سکوت نمی کرد

 

 

مطمین باش اگر در آن سال هایی که در شعب بودند توان تجهیز داشتند می جنگیدند اما آن زمان در موضع ضعف بودند و نه قدرت

اما به محض اینکه دارای پایگاه شد شمشیر بر دست گرفت

تا قبل از ان صحبت از مهر و محبت و مدارا بود و بعد از آن صحبت از جنگ و کشتار و خشم الهی و این ها

در ثانی بپذیریم که انذار داد

مگر همین قرآن نمی گوید لااکراه فی الدین؟

پس چگونه است که بت می شکنند ؟

 

 

در ضمن دوست عزیز منش و بزرگی ارتباط به دین و مسلک ندارد ، بلکه یکی از شاخصه های انسانیست که عرب و عجمی نیز نمی شناسد ، به نظرم شما دچار توهم مفرط در خصوص ایران و ایرانی شده اید

 

بر خلاف رای شما منش و بزرگی ارتباط تنگاتنگ با مرام و مسلک دارد

در جامعه ای که فرهنگ بر کوته بینی و خوار زیستی استوار باشد فرد بزرگی پدید نمی آید

اما جامعه ای مه پایه ی آن بر خرد و دانش استوار باشد و فرهنگ جز لاینفک زندگی مردمانش باشد مردان بزرگ فراوانند و افراد حقیر در چشم می اند و حلقه ی نا موزون می شوند

عربی که به اذعان مورخین خود در زمان پیدایش اسلام در سرتاسر بلادشان تنها 11 تن خواندن و نوشتن می دانسته و آن 11 تن نیز خوار شمرده می شدند و کتابت امری نا پسند بوده چگونه می تواند مهد منش و بزرگی باشد؟

عربی که برای برتری جویی خود ایرانیان را زبان نفهم(عجم) می خواند و کاری می کند که امروز شما خود را به این واژ بخوانی کجا می تواند منش و مسلک بسازد؟

عربی که گفتار شما را به صدای سگ مانند می کند و به شما چنان می قبولاند که امروز پس از 1400 سال آن را بی اکراه تکرار کنی(پارس سگ) کجا می تواند مرام و مسلک بپروارند؟

شاخصه ی انسانی متوازن با اجتماع های انسانی رشد می کند

شما دو طفل را که همزمان متولد می شوند اگر یکی را در میان گرگان بزرگ کنی و یکی را در میان آدمیان , اولی گرگ صفت می شود و دومی انسان گون

شاخصه ی انسامی بر اثر تربیت و پرورش رشد می کند و نه بر اثر باد هوا

شما مرا متهم به توهم و افراط در ایران شناسی و ایرانی گری می کنید در حالی که خود از ایران بیگانه شده اید و چشمان خویش بر حقایق می بندید و انگار می کنید که آسمان دهان باز نموده و اسلام بر سر بندگان نازل گردیده و هر آن اندیشه ای جز آن را مردود می دانید و نفی می کنید

از دید یک بیگانه با ایران من افراط گرای توهم زده ام

 

 

 

مانند بنی اسراییل که خود را والا و الهی و بهترین می دانند در صورتی که هم اسنان بی گناه کشته اند هم پیامبر کشته اند هم فرامین خود را به تمسخر گرفته اند. شما هم اگر این عقیده ناسیونالیسیمی را قبول کرده اید به حقوق انسانی و جهانی دیگران پشت کرده اید ، ایرانی را ورای دیگران می دانید و تمدن آن را ورای تمدن ها می پندارید ،

 

بر خلاف برداشت شما به صراحت می گویم که چنین نیست

تمدن ایرانی یکی از ستون های تمدن بشری است و این جای کتمان ندارد

اما این را دلیل بر برتری آن نمی دانم و اعتقاد دارم که تمدن های بسیاری در جهان خدمات ارزنده ای به جامعه ی بشری کرده اند

اما این دلیل نمی شود که بپذیرم قومی که تمام داراییش شیر شترش بود و خوراکش سوسمار بیابان با قومی که سابقه ی 7000 ساله ی تمدن دارد برابری می کند

اثر قدمت تمدن را همین امروز نیز می توانید در جای جای دنیا مشاهده کنید

کشور هایی که سابقه ی تمدن بشری در آنها بالا تر است از فرهنگ اجتماعی بالاتری برخوردارند و خدمات ارزنده تری به جهانیان عرضه می کنند

 

 

همه چیز همراستا باهم بوده اند نه جلوتر و نه عقب تر وقتی فرامین زرتشت شکل می گرفت یونان در فلسفه غرق بود ، چین در تکنولوژی ، تمامی مردم جهان صلح جویند اگر به قدرت و ثروت طمع نکنند و به دیگران رشک نورزند

 

 

بر اساس آخرین برآورد های تطبیقی و علمی زرتشت نزدیک به 10000 هزار سال پیش زیست می کرده

در آن زمان یونان و چین در کجای نقشه بودند؟

قصدم برتر بینی نیست

باز به اشتباه برداشت نکنید

قصدم جلوگیری از دادن اطلاعات غلط است

این خیلی ساده است , قومی که در آن 10000 سال پیش فردی پدید می آید که دارای چنین اندیشه های والایی است صد در صد در دامان خود افرادی چون کورش و انوشیروان دادگر را هم می پروراند

این نوعی نهادینه کردن بزرگی و منش در میان یک قوم است

 

 

بدرود

 

ادامه دارد.....

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...