رفتن به مطلب

من حالم خوب شدههههههه......


ارسال های توصیه شده

سلام بچه ها.....تو موفقیت من شریک باشین:icon_redface:

با شروع اولین روزای پاییزی غمگین و افسرده بودم...وقتی فصل مورد علاقم جاشو به پاییزه غمگین و دلمرده داد و زندگی سرزنده تابستونی جاشو به باد سرد پاییز داد روح منم پاییزی شد و غمگین!

چندین ماه با بدترین احوال روحی دست و پنجه نرم کردم و تنهاییامو با چاردیواریه بی روح اتاقم و چشمای اشک آلود قسمت کردم...دیگه اون ادمی نبودم که همیشه بودم انگار یه کس دیگه جای من تصمیم میگرفت و عمل میکرد مثل آدمایی که توی گرداب گیر میفتن به هرچیزی چنگ زدم تا ازین وضع بیرون بیام و بشم همون آدم شاد و سرزنده ای که امان دوستا و خانوادشو با شلوغ کاریاش میبرید....

اما نمیشد....

افسردگی بیماری بود که داشت من وتا مرز نابودی میبرد

.

.

.

.

.

.

تا مرگ!

 

هرروز بیشتر فرو میرفتم و هرروز بیقرار تر میشدم...

تقریبا درس و کار و زندگی و همه چیز و کنار گذاشته بودم و زندگیمو خلاصه کرده بودم تو خواب و نت و تنهایی و چشمایی که همیشه و بی دلیل میبارید!....

تا اینکه بالاخره با یه اتفاق ساده تصمیم گرفتم دوباره بلند بشم و رخوت و از خودم دور کنم...8-9 روز نت نیومدم و دوباره ورزش و دوباره تفریح و دوباره درس و فعالیت.....

حالا حالم خیلی خوبه و تقریبا تو دوره نقاهتم:icon_redface: هفته های اخره پاییزم داره تموم میشه و من خوشحالتر از همیشه انتظار زمستون و بهار و میکشم:icon_redface:

روحم داره دوباره تازه و سرحال میشه و انرژی از دست رفته رو جایگزین میکنه......

همه اینارو گفتم تا این روزای تازه رو با دوستام شریک باشم و این حاله خوش و باهاشون جشن بگیرم:w16: امیدوارم سراغ هیچ کس نره و سراغ منم دیگه نیاد:icon_redface:

  • Like 34
لینک به دیدگاه

:ws3: تبريك ميگم اووووووووري جونم

بخاطر منه حالت خوف شده مگه نه؟:icon_redface:

اميد وارو هيش وقت افسرگي نياد سراغت

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حکایت

 

معلم کتابی دیدم در دیار مغرب ترشروی، تلخ گفتار، بدخوی، مردم آزار، گدا طبع، ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی.

 

جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار، نه زهره خنده و نه یارای گفتار، گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی.

 

القصه شنیدم که طرفی از خبائث نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند، پارسای سلیم، نیکمرد و حلیم که سخن جز بحکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.

 

کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی.

 

 

استاد معلم چو بود بی آزار

خرسک بازند کودکان در بازار

 

 

بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:

 

 

پادشاهی پسر به مکتب داد

لوح سیمینش بر کنار نهاد

 

بر سر لوح او نبشته به زر

جور استاد به ز مهر پدر

  • Like 11
لینک به دیدگاه
خداییش من از آواتارت یه چیزایی فهمیدم...ولی روم نشد بهت بگم...:ws37:

بدترشم گذاشته بودم....احتمالا ندیده بودیش:icon_redface:....

 

 

:ws3: تبريك ميگم اووووووووري جونم

بخاطر منه حالت خوف شده مگه نه؟:icon_redface:

اميد وارو هيش وقت افسرگي نياد سراغت

 

آره جیجر...باور کن که توهم یکی از علتهاشی....

  • Like 3
لینک به دیدگاه
بدترشم گذاشته بودم....احتمالا ندیده بودیش:icon_redface:....

 

 

 

 

آره جیجر...باور کن که توهم یکی از علتهاشی....

 

آخي دلم برا اين اواتارت تنگوليده بود:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
آخي دلم برا اين اواتارت تنگوليده بود:icon_gol:

 

قربونت برم...خیلیا دلشون تنگولیده بود:ws3: خوشحالم که دوستایی به خوبی شماها دارم:w14:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:ws3:

 

منم گفتم چرا آواتار قبليرو گذاشتيااااا

 

خوب خوشحاليم كه خوب شدي :ws3:

 

:icon_redface::icon_redface::icon_redface::icon_redface::icon_redface::icon_gol::icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:ws3:

 

بابا اين جدي جدي خوب شده هااااا

 

قبلنا اصن احساسات محساسات تعطيل بود :ws3:

اسپم نکن بچه:ws3: برو قهوه خونه وگرنه چقولیتو به آقای مدیر میکنمااااااااااااااااااااااااا:w00:

:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

منم خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که تونستی رخوت و کنار بزاری و از جات پاشدی و همون مریم قدیم شدی.با اینکه نمیدونم دقیقا قبلنا چجوری بودی ولی به حرفای دوستان بسنده میکنم

:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

منم خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که تونستی رخوت و کنار بزاری و از جات پاشدی و همون مریم قدیم شدی.با اینکه نمیدونم دقیقا قبلنا چجوری بودی ولی به حرفای دوستان بسنده میکنم

:icon_gol:

مرسی دوست تازه و عزیزم....:icon_redface: البته هنوز تا روزایی که قبلا بودم خیلی فاصله دارم اما بازم راضیم و خوشحال:w16::icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

خیلی خوشحال شدیم

اخ اصلا ادم دوست نداره که کسایی که میشناسه ناراحت باشند

 

امیدوارم شر بیماری های روحی یه روز کنده شه

و امیدوارم هیچ قوت افسرده نشم ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خوب خدارو شکر عزیزمممممممممممم.. اول داشتم تاپیکیو میخوندمم دلم یهویی گرفتتتت

اما اخرش خوشحال شدمم که خوب شدی عسیسسسممم:w42:

 

بدو بدو خوبترم بشو هاااااااا... میام امالتو میگیرماااااااااا:167:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
:w16::w16::w16::w16:

 

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

خیلی خوشحال شدیم

اخ اصلا ادم دوست نداره که کسایی که میشناسه ناراحت باشند

 

امیدوارم شر بیماری های روحی یه روز کنده شه

و امیدوارم هیچ قوت افسرده نشم ...

 

خوب خدارو شکر عزیزمممممممممممم.. اول داشتم تاپیکیو میخوندمم دلم یهویی گرفتتتت

اما اخرش خوشحال شدمم که خوب شدی عسیسسسممم:w42:

 

بدو بدو خوبترم بشو هاااااااا... میام امالتو میگیرماااااااااا:167:

مرسی از لطف زیاد همتون :w14: ازینکه این همه دوستای خوب دارم خوشحالم:w16::icon_redface:

بیماریه روحی گاهی وقتا بیشتر از جسمی ادم و از پا در میاره

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...