ooraman 22216 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 سلام بچه ها.....تو موفقیت من شریک باشین با شروع اولین روزای پاییزی غمگین و افسرده بودم...وقتی فصل مورد علاقم جاشو به پاییزه غمگین و دلمرده داد و زندگی سرزنده تابستونی جاشو به باد سرد پاییز داد روح منم پاییزی شد و غمگین! چندین ماه با بدترین احوال روحی دست و پنجه نرم کردم و تنهاییامو با چاردیواریه بی روح اتاقم و چشمای اشک آلود قسمت کردم...دیگه اون ادمی نبودم که همیشه بودم انگار یه کس دیگه جای من تصمیم میگرفت و عمل میکرد مثل آدمایی که توی گرداب گیر میفتن به هرچیزی چنگ زدم تا ازین وضع بیرون بیام و بشم همون آدم شاد و سرزنده ای که امان دوستا و خانوادشو با شلوغ کاریاش میبرید.... اما نمیشد.... افسردگی بیماری بود که داشت من وتا مرز نابودی میبرد . . . . . . تا مرگ! هرروز بیشتر فرو میرفتم و هرروز بیقرار تر میشدم... تقریبا درس و کار و زندگی و همه چیز و کنار گذاشته بودم و زندگیمو خلاصه کرده بودم تو خواب و نت و تنهایی و چشمایی که همیشه و بی دلیل میبارید!.... تا اینکه بالاخره با یه اتفاق ساده تصمیم گرفتم دوباره بلند بشم و رخوت و از خودم دور کنم...8-9 روز نت نیومدم و دوباره ورزش و دوباره تفریح و دوباره درس و فعالیت..... حالا حالم خیلی خوبه و تقریبا تو دوره نقاهتم هفته های اخره پاییزم داره تموم میشه و من خوشحالتر از همیشه انتظار زمستون و بهار و میکشم روحم داره دوباره تازه و سرحال میشه و انرژی از دست رفته رو جایگزین میکنه...... همه اینارو گفتم تا این روزای تازه رو با دوستام شریک باشم و این حاله خوش و باهاشون جشن بگیرم امیدوارم سراغ هیچ کس نره و سراغ منم دیگه نیاد 34
setiya 12665 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 تبريك ميگم اووووووووري جونم بخاطر منه حالت خوف شده مگه نه؟ اميد وارو هيش وقت افسرگي نياد سراغت 5
Ehsan 112346 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 حکایت معلم کتابی دیدم در دیار مغرب ترشروی، تلخ گفتار، بدخوی، مردم آزار، گدا طبع، ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار، نه زهره خنده و نه یارای گفتار، گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خبائث نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند، پارسای سلیم، نیکمرد و حلیم که سخن جز بحکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی. کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند. به اعتماد حلم او ترک علم دادند. اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی. استاد معلم چو بود بی آزار خرسک بازند کودکان در بازار بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت: پادشاهی پسر به مکتب داد لوح سیمینش بر کنار نهاد بر سر لوح او نبشته به زر جور استاد به ز مهر پدر 11
Mahnaz.D 61917 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 خداییش من از آواتارت یه چیزایی فهمیدم...ولی روم نشد بهت بگم... 3
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 خداییش من از آواتارت یه چیزایی فهمیدم...ولی روم نشد بهت بگم... بدترشم گذاشته بودم....احتمالا ندیده بودیش.... تبريك ميگم اووووووووري جونمبخاطر منه حالت خوف شده مگه نه؟ اميد وارو هيش وقت افسرگي نياد سراغت آره جیجر...باور کن که توهم یکی از علتهاشی.... 3
setiya 12665 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 بدترشم گذاشته بودم....احتمالا ندیده بودیش.... آره جیجر...باور کن که توهم یکی از علتهاشی.... آخي دلم برا اين اواتارت تنگوليده بود 3
maryam_alien 9904 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 چه خوب... منم الان حالم خوب نیست... امیدوارم مثل تو خوب بشم..بسی مشعوف شدم که خوبی 5
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 آخي دلم برا اين اواتارت تنگوليده بود قربونت برم...خیلیا دلشون تنگولیده بود خوشحالم که دوستایی به خوبی شماها دارم:w14: 2
starone312 363 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 منم گفتم چرا آواتار قبليرو گذاشتيااااا خوب خوشحاليم كه خوب شدي 2
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 منم گفتم چرا آواتار قبليرو گذاشتيااااا خوب خوشحاليم كه خوب شدي :icon_redface::icon_redface::icon_gol: 2
starone312 363 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 :icon_redface::icon_redface::icon_gol: بابا اين جدي جدي خوب شده هااااا قبلنا اصن احساسات محساسات تعطيل بود
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 بابا اين جدي جدي خوب شده هااااا قبلنا اصن احساسات محساسات تعطيل بود اسپم نکن بچه برو قهوه خونه وگرنه چقولیتو به آقای مدیر میکنمااااااااااااااااااااااااا:w00: 2
pashaa 3249 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 منم خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که تونستی رخوت و کنار بزاری و از جات پاشدی و همون مریم قدیم شدی.با اینکه نمیدونم دقیقا قبلنا چجوری بودی ولی به حرفای دوستان بسنده میکنم 4
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 منم خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که تونستی رخوت و کنار بزاری و از جات پاشدی و همون مریم قدیم شدی.با اینکه نمیدونم دقیقا قبلنا چجوری بودی ولی به حرفای دوستان بسنده میکنم مرسی دوست تازه و عزیزم.... البته هنوز تا روزایی که قبلا بودم خیلی فاصله دارم اما بازم راضیم و خوشحال:icon_gol::icon_gol:
morta 3323 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 خیلی خوشحال شدیم اخ اصلا ادم دوست نداره که کسایی که میشناسه ناراحت باشند امیدوارم شر بیماری های روحی یه روز کنده شه و امیدوارم هیچ قوت افسرده نشم ... 3
Matin H-d 18145 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 خوب خدارو شکر عزیزمممممممممممم.. اول داشتم تاپیکیو میخوندمم دلم یهویی گرفتتتت اما اخرش خوشحال شدمم که خوب شدی عسیسسسممم:w42: بدو بدو خوبترم بشو هاااااااا... میام امالتو میگیرماااااااااا:167: 1
ooraman 22216 مالک ارسال شده در 29 بهمن، 2010 :w16::w16: :icon_gol::icon_gol: خیلی خوشحال شدیماخ اصلا ادم دوست نداره که کسایی که میشناسه ناراحت باشند امیدوارم شر بیماری های روحی یه روز کنده شه و امیدوارم هیچ قوت افسرده نشم ... خوب خدارو شکر عزیزمممممممممممم.. اول داشتم تاپیکیو میخوندمم دلم یهویی گرفتتتتاما اخرش خوشحال شدمم که خوب شدی عسیسسسممم:w42: بدو بدو خوبترم بشو هاااااااا... میام امالتو میگیرماااااااااا:167: مرسی از لطف زیاد همتون :w14: ازینکه این همه دوستای خوب دارم خوشحالم بیماریه روحی گاهی وقتا بیشتر از جسمی ادم و از پا در میاره 2
سارا-افشار 36437 ارسال شده در 29 بهمن، 2010 منم تبریک میگم امیدوارم حالت بهتر از قبلیا بشه و یه روز به تموم روزای غمگینت بخندی 2
ارسال های توصیه شده