pari daryayi 22,938 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ رازعشق شقایق شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها شکر می کرد ، پس از چندی هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟ در این صحرا که آبی نیست به جانم ، هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟ نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟ و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت ، زهم بشکافت اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را به من می داد و بر لب های او فریاد بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل و من ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیبایی و نام من شقایق شد گل همیشه عاشق شد 6 نقل قول لینک به دیدگاه
am in 25,041 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ راز عشق شقایق را وحید داند و بس 4 نقل قول لینک به دیدگاه
abie bicaran 2,325 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ ممنون خیلی زیبا بود 1 نقل قول لینک به دیدگاه
amin_architect22 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ بسی زیبا بود....... 1 نقل قول لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31,645 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ رازعشق شقایق شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم و او هرلحظه سر را رو به بالاها شکر می کرد ، پس از چندی هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟ در این صحرا که آبی نیست به جانم ، هیچ تابی نیست اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟ نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟ و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت ، زهم بشکافت اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را به من می داد و بر لب های او فریاد بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل و من ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیبایی و نام من شقایق شد گل همیشه عاشق شد عالی پستوهم شقایق وای وای 2 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ راز عشق شقایق را وحید داند و بس :ws47: کوفت نگیری تو امین:4uboxsmiley: 2 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۸۹ عالیپستوهم شقایق وای وای :ws43: 1 نقل قول لینک به دیدگاه
pari daryayi 22,938 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ راز عشق شقایق را وحید داند و بس کاش راز همه شقایق ها را همه عاشقان می دانستند... 1 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ کاش راز همه شقایق ها را همه عاشقان می دانستند... میدونن خودشون و مزنن به ندونستن طرف و دق بدن 1 نقل قول لینک به دیدگاه
Bahram Sh مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ راز عشق شقایق را وحید داند و بس :icon_gol:حالا امین این وحید کیه... نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ :icon_gol:حالا امین این وحید کیه... شوهر منه:icon_redface: نقل قول لینک به دیدگاه
Bahram Sh مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ شوهر منه:icon_redface: :banel_smiley_4:خدا به دادش برسه...:icon_pf (34): نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ :banel_smiley_4:خدا به دادش برسه...:icon_pf (34): هان؟ تو چی گفتی:brodkavelarg::brodkavelarg: نقل قول لینک به دیدگاه
Bahram Sh مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ هان؟ تو چی گفتی:brodkavelarg::brodkavelarg: واقعیته ... مگه غیر از اینه .... حالا دارم می رم اشالله شب میام... نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۹ واقعیته ... مگه غیر از اینه ....حالا دارم می رم اشالله شب میام... من که به این خوبی ام نامرد:icon_redface::ws54: 1 نقل قول لینک به دیدگاه
فکور 352 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۴۰۰ اون زمونا خیلی چیزا تعارف بود. نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .